دکتر محمد شعبانی راد

انگیزۀ شیطانی – انگیزۀ رحمانی! إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى‏! قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ!

What Motivates You?
Allah or Satan?

«نوی» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«أَنْوَیتِ البُسْرةُ: غورۀ خرما هسته‏‌دار شد.»
«نَوَى‏ النَّوَاةَ: هسته را بر زمين انداخت.»
«النَّوَى‏: هسته‌‏هاى خرما»
هسته: «core»
+ «نیّت و شاکلة»

+ «تمنا فدای تقدیر یا تقدیر فدای تمنا»

«أَنْوَیتِ البُسْرةُ: غورۀ خرما هسته‏‌دار شد.»
«نَوَى‏ النَّوَاةَهسته را بر زمين انداخت.»
«النَّوَى‏: هسته‌‏هاى خرما»
هسته: «core»
+ «نیّت و شاکلة»
نور ولایت فرایندی است هدفمند!
واژه نیت از «هسته خرما» گرفته شده، چون داخله، و دیده نمیشه، و در ضمن ویژگی تغییر و تحول داره و رشد و نمو میکنه و بزرگ میشه، و میشه یه درخت بزرگ!
کی فکرشو میکرد این هسته خرما، بشه یه روزی این نخل بزرگ!
کی فکرشو میکرد این نیت سوء درون قلب لیدرهای سوء، یه روزی بشه آتش و بلوایی که جهان رو به آتش میکشه؟!
کی باورش میشه نیت درون قلب صاحبان نور پیرو آل محمد ع، یه روزی یملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا بشه!
واژه نیت خیلی زیبا اشاره میکنه که همه چیز از یک نیت نهفته درون قلبی شروع میشه که هیچکس ازش خبری نداره جز خدا!
[هدف پنهان – قصد و عجم]
انگاری آیات میان تا دست همه رو رو کنن ! تا نیت همه رو رو کنن ! تا چیزی پنهان باقی نماند …
پس دو مفهوم قصد و عجم که کتاب مقاییس اللغه برای این واژه آورده، یه چیز بیشتر نیست که عرب نیت رو از نوی گرفته یعنی از هسته ناپیدای درون میوه مثل خرما!
اولش معلوم نیست و هیچی پیدا نیست، اما یه روزی میشه نخل بزرگی که تعجب میکنی!
پس نیت‌ها رو دست کم نگیریم!
همین نیت‌ها اگه جورش جور بشه، یا میشه «صلح و دوستی در عالم» یا میشه «خون و خونریزی در عالم»! اینکه میگیم: دلم میخواد اینجوری و اونجوری! اینها همه نیت‌هایی است و اهدافی است که اگه پولش برسه، حتما میری سراغش!
پس مهم اون نیت است، که یا پاک است و یا ناپاک.
خداوند از نیات ناپاک درون قلوب متشعین باخبره، لذا شرایط رو برای رو شدن دست اونا فراهم میکنه که میگن و مدعی‌اند: اگه دُو بیفته دست ما، اِل میکنیم و بِل می کنیم!
پس ظاهر قضیه ممکنه دوستی اهل بیت ع باشه «داستان تکراری کربلا و اهل کوفه!»!
اما وقتش که برسه، معلوم میشه همش دروغه و دلش نمیخواد اندیشه آل محمد ع، پا بگیره، لذا برای ضربه زدن به حق، خودشو مدعی حق نشون میده و میاد نزدیک تا سرک بکشه ببینه چه خبره و کِی میشه به اون ضربه بزنه و «یریدون لیطفوا نور الله» خواسته قلوب متشیعین در هر زمان بوده و هست که از ظاهر آنها نمیشه پی به این امر ببریم و خدا خودش حکیمانه همه کاراشو با زرنگی خاصی پیش می‌بره و غربالگری کار خداست و چه خوب هم غربال میکنه!
+ «عزم» + «همم»:
مثل همت زنبور برای نیش زدن دیگری!
ملخ هم براش نطفه‌گذاری مهمه!
[طوی – نوی]:
[طوی – دم ملخ]:
+ [الطيات: – جمع طِية – النية و العزم]
مفهوم 
(پنهان) در واژه‌های نیت و عزم و طوی زیباست.
الأَطواءُ: الأَثْناءُ فى ذَنَبِ الجَرادَةِ، و هى كالعُقْدَةِ، واحِدُها طِوًى‏.
الطِّوَى‏: واحد الأطواء، و هى الأثناء التى فى ذنَب الجرادة.
الأَطْواءُ الأَثْناءُ في ذَنَب الجَرادة و هي كالعُقْدَةِ، واحِدُها طِوًى‏.
« الأَطْوَاء- [طوي‏]: گره‌مانندى كه در دُم ملخ وجود دارد.»
طوی مترادف نیت است!
ملخ، دُم خودشو خم میکنه و داخل خاک میکنه تا بتونه موقع تخم ریزی، تخمهاشو داخل خاک پنهان کنه!
انگاری داره نتیجه جفتگیری و نور علی نور شدن قلبشو بصورت تخم‌ریزی و دادن نطفه‌های علمی نشون میده (ظاهر – آشکار) اونم با چه مهارت و احتیاطی داره این کار رو توی زمین مناسب انجام میده! داره نیّتشو رو میکنه! عملی میکنه!
فیلم تخم‌ریزی ملخ در خاک بی‌نظیر است!
انگاری داره به زمین حاصلخیز با دادن این نطفه‌های علمی، انگیزه عمل به نور ولایت و تولید اعمال صالح می‌دهد.

انگیزه:
[نیّت – نوی]
العقل ما عبد به الرّحمن و اكتسب به الجنان.
[عقل، انگیزه عبادت رحمان،
و هوای نفس، انگیزه عبادت شیطان]
[نيت، انگيزه عمل] – [اختیار، لازمه عمل]:
نيّة المؤمن هي الباعثة له على عمل الخير
فَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى.
اگر مراقب قبض و بسط قلبی خود باشیم، در واقع می‌توانیم با کمک این نور علم آل محمد ع، انگیزه برخواسته از عقل یا هوای نفس خود را متوجه شویم و به کمک و توفیق آل محمد ع با ابزار عقل، هوای نفس سرکش را که غالبا سعی در اعمال نظر خود و شیطان می‌نماید را ناکام بگذاریم، ان شاء الله تعالی.
انگیزه عقل از اتباع نور ولایت!
انگیزه هوای نفس از اتباع شیطان و استعمال عیوب نفس!
لَا تَنْظُرْ فِي الْمِرْآةِ وَ أَنْتَ مُحْرِمٌ لِأَنَّهُ مِنَ الزِّينَةِ
هر عملی که با انگیزه هوای نفس «مِنَ الزِّينَةِ» باشد حرام است،
لذا تمامی اعمال و افکار و اقوال ما باید با انگیزه نور عقل باشد نه با انگیزه حسد و هوای نفس که موجب قبض و تاریکی دل می‌شود و در واقع آل محمد ع از اینکه ما با انگیزه هوای نفس کاری انجام بدهیم ایراد می‌گیرند و با قبض قلبی، سخط و نهی خود را نسبت به آن، به ما اعلام می‌نماید و عاقل به محض اینکه متوجه موضوع شد، باید استغفار نماید و هوای نفسش را سرزنش نماید و عقلش را مراقب و مواظب بر حرکات فتنه‌انگیز هوای نفس بگمارد.
السَّبَبُ الْمُهَيِّجُ!
وَ السَّبَبُ الْمُهَيِّجُ لِلْفَاعِلِ عَلَى فِعْلِهِ
[انگیزه!]
انگيزه، برانگيختن: (سبب، علة، إثارة، ذمّر، حثّ)
[عقل و هوا – جبر و تفویض]:
درست است که هوای نفس (حسد) ما را مجبور به ارتکاب معصیت می‌نماید «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» اما اینجا یک الّا وجود دارد «إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي»، خداوند حکیم در مقابل این نیرو، به ما ابزاری بنام عقل داده که قادر است توان علمی خود را از کانون لا یزال علم و نور بی‌پایان آل محمد ع به قدر حاجت و غلبه بر هوای نفسش کسب نماید.
لذا اگر کسی معتقد به جبر تنها باشد در واقع قائل به این است که خداوند در ازاء هوای نفس، به او عقل عنایت نفرموده که این خود، اعتقاد باطل آنها را رد می نماید و اگر کسی اعتقاد باطل تفویض را داشته باشد قائل به این است که بدون کسب علم از صاحبان نور قادر است با عقل خود بر هوای نفسش فائق آید که این هم غلط است و هوای نفس با تشویق شیطان، منتظر همین فرصت و اعتقاد سوء است که ما دست خود را از دامان آل محمد ع رها کنیم و شیطان، بقول خودش امان نمی‌دهد و ما را یک لقمه چپش می نماید «لقف»، اعوذ بالله من ذلک.
پس اعتقاد صحیح اینست که ما قادریم امر و نهی ولی خدا را با عقل خود (یعنی قلب خود) درک نماییم و با کمک و راهنمایی این منبع نورانی بر ظلمت خواسته های نادرست هوای نفس خود و شیطان وسوسه‌کننده، فائق آییم.
این اعتقاد که ما این توانایی را داریم و خداوند به ما این توانایی را عنایت فرموده با در نظر گرفتن این پنج شرط قابل قبول است که ما بپذیریم این پنج شرط را خداوند برای ما فراهم نموده که اولین و مهمترین شرط «صِحَّةُ الْعَقْلِ» بیان شده است.
و شرط پنجم انگیزه است!
یعنی عقل با انگیزۀ نورانی، از علم آل محمد ع اقتباس نموده و هوای نفس خویش را مغلوب نموده و ان شاء الله تبدیل به نفس مطمئنه می‌نماید تا فارغ از رنج و اذیت خواسته های هوای نفس خویش به اوامر نورانی ولایت تن دهد و از ثمراتش بهره ببرد.
انگیزه عقل بهره مندی از وعده های اخروی و البته دنیایی حاصل از عمل به نور ولایت است.
«ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة و قنا عذاب النار»
لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ
… فَمَا ذَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص ؟
… صِحَّةُ الْعَقْلِ
[اولین شرط!]
وَ تَخْلِيَةُ السَّرْبِ
وَ الْمُهْلَةُ فِي الْوَقْتِ
وَ الزَّادُ مِنْ قِبَلِ الرَّاحِلَةِ
وَ السَّبَبُ الْمُهَيِّجُ لِلْفَاعِلِ عَلَى فِعْلِهِ
[انگیزه!]
فَهَذِهِ خَمْسَةُ أَشْيَاءَ
فَإِذَا نَقَصَ الْعَبْدُ مِنْهَا خَلَّةً كَانَ الْعَمَلُ عَنْهُ مُطَّرَحاً بِحَسَبِهِ
نیّت = انگیزه
ما جاء بكم؟
به چه انگيزه آمده‏‌ايد؟
أَ تَدْرِي مَا كَانَ سَبَبُ دُخُولِنَا فِي هَذَا الْأَمْرِ وَ مَعْرِفَتِنَا بِهِ؟
… مَا ذَاكَ؟ آن انگيزه چه بوده؟
«وَ ظَنَنْتُ أَنَّ الَّذِي أَخْرَجَ ذَلِكَ مِنْكَ نِيَّةٌ صَالِحَةٌ وَ رَأْيٌ غَيْرُ مَدْخُول‏:
و چنين فهميدم كه انگيزه تو بر اين كار حسن نيت و صفاى سيرت بوده »
یعنی انگیزه تو از این کار فقط عقل بوده «نِيَّةٌ صَالِحَةٌ»،
و هوای نفس در آن دخالتی نداشته است «رَأْيٌ غَيْرُ مَدْخُول».
به‌به چه انگیزه‌ای!
+ «امرت ان اکون اول من اسلم»
قراره خودت با قلبت تمثال نورانی معلمتو ببینی (در ملک و در ملکوت) و تایید کنی،
نه به تقلید از هر کسی دیگر این موضوع مهم رو بخواهی الکی باور کنی!
خودت اول نفر باشی در اینکه قلبت گرایش به نور داره،
نه اینکه از روی گفته دیگران به چیزی خیال کنی رسیدی!
وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِنِيَّة
وَ لَا تَثْبُتُ النِّيَّةُ الصَّادِقَةُ إِلَّا بِالْعَقْلِ
[انگیزه و نیت – عقل و هوا – قبض و بسط] :
نیت باید برخواسته از عقل باشد نه هوای نفس.
نیت برخواسته از عقل موجب روشنایی دل
و نیت برخواسته از هوای نفس موجب تاریکی دل می شود.
وَ عِلَّةُ الْكَذِبِ أَقْبَحُ عَلَّةٍ
و انگيزه دروغ، زشت‏‌ترين انگيزه‏‌ها مى‌‏باشد،
زشت‌ترین انگیزه برای کاری، انگیزه هوای نفس متبع شیطان است و دروغ از این قبیل کارهاست که دروغگو با انگیزه و انتخاب هوای نفسش و به خیال باطلش برای رسیدن به مطلوب و محبوبش اقدام به دروغ گویی می‌کند.
[دعوت کردن به کاری = ایجاد انگیزه کردن]:
شیطان برای اینکه دیگران را به درد خود مبتلا نماید باید برای آنها ایجاد انگیزه برای ارتکاب به این کار و معصیت نماید و چون انگیزه ها در افراد مختلف متفاوت است لذا شیطان هر کسی را با یک انگیزه‌ای گول می‌زند، غالبا با انگیزه نساء و بعضی‌ها را با پول و بعضی با انگیزه حبّ ریاست و …
هر انگیزه‌ای که از هوای نفس برخیزد مطلوب شیطان است
و هرگاه عقل انتخاب‌کننده باشد، چه انگیزه زیباتر و شیرین‌تر از نگاه آل محمد ع که جامع تمام نعمتهای دنیوی و اخروی است.
نور، نور را انتخاب می‌کند که می شود «نور علی نور!»
الْحِرْصُ … دَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِي الذُّنُوبِ
آز … انگيزه افتادن به كام گناهان است،
عیوب هوای نفس ایجاد‌کننده انگیزه هستند!
حسد انگیزه ایجاد می‌کند، حرص، بخل، کبر، … همه انگیزه ایجاد می کنند تا ما را به معصیت بیاندازند.
حسم:
حَسَمَ‏ الدَّاءَ : بيمارى را با دارو [و تکرار آن] از بين بُرد.
فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِكَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْكَ الْأَشْيَاءِ
پس تو ريشه آنان را با قطع انگيزه اين چيزها از پيرامون خود بزن
حسام عاقل کسی است که انگیزه های هوای نفس را بوسیله عقل بُرّان خود که از علم آل محمد ع تغذیه می کند ، قطع می نماید. دست از هوای نفس بریده، بطوریکه منجر به نابودی هوای نفسش گردد و هیچ اثری از دخالت هوای نفسش در اقوال و افکار و اعمالش دیده نشود:
«الْحَسْمُ‏: إزالة أثر الشي‏ء»
لذا نام حسام عاقل فقط زیبنده صاحبان نور است، که پیوسته در حال مبارزه و شمشیر زدن بر پیکر هوای نفسش می باشد و با داغ نهادن پی در پی « حَسَمَ‏ الدَّاءَ » بر پیکر هوای نفس او را نابود و بیماری قلب خود را معالجه می نماید .
پس معلوم می شود که در صاحبان نور انگیزه‌ای قوی برای آموزش نور ولایت برای کسانی که می خواهند با کسب علم از آل محمد ع موجبات غلبه عقل بر هوای نفسشان را فراهم نمایند ، وجود دارد مثل انگیزه مادر، که به نوزاد شیرخوارش می خواهد شیر بدهد.
صاحبان نور به خیر دلالت می کنند و اصل خیر، آل محمد ع می باشند لذا میفهمیم که علوم صاحبان نور ماخوذ از این مصدر نورانی مقدس است.
+ «الدَّالُّ عَلَى الْخَيْرِ كَفَاعِلِهِ»
«انگیزه عاقل از نگاه، عبرت است،
انگیزه عاقل از سکوت، تفکر است،
انگیزه عاقل از کلام، ذکر است.
انگیزه جاهل از نگاه، سهو است،
انگیزه جاهل از سکوت، غفلت است،
انگیزه جاهل از کلام، لغو است.
جُمِعَ الْخَيْرُ كُلُّهُ فِي ثَلَاثِ خِصَالٍ
النَّظَرِ وَ السُّكُوتِ وَ الْكَلَامِ
فَكُلُّ نَظَرٍ لَيْسَ فِيهِ اعْتِبَارٌ فَهُوَ سَهْوٌ
وَ كُلُّ سُكُوتٍ لَيْسَ فِيهِ فِكْرَةٌ فَهُوَ غَفْلَةٌ
وَ كُلُّ كَلَامٍ لَيْسَ فِيهِ ذِكْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ
فَطُوبَى لِمَنْ كَانَ نَظَرُهُ عِبْرَةً وَ سُكُوتُهُ فِكْراً وَ كَلَامُهُ ذِكْراً
وَ بَكَى عَلَى خَطِيئَتِهِ وَ أَمِنَ النَّاسُ شَرَّهُ».
«الشِّيعَةُ ثَلَاثٌ:
مُحِبٌّ وَادٌّ فَهُوَ مِنَّا
وَ مُتَزَيِّنٌ بِنَا وَ نَحْنُ زَيْنٌ لِمَنْ تَزَيَّنَ بِنَا
وَ مُسْتَأْكِلٌ بِنَا النَّاسَ وَ مَنِ اسْتَأْكَلَ بِنَا افْتَقَرَ.
انگیزه عاقل از رابطۀ قلبی با نور کسب علمی است که به برکت آن بتواند عقلش را بر هوای نفسش غلبه دهد و در تمام شئونات زندگی عاقلانه رفتار نماید و عاقبت به خیر شود.
اما متاسفانه بعضی ها انگیزه های بر خواسته از هوای نفس، علت رابطه آنها با صاحبان نور است (دوست داشتن از روی حسد) و اگر زمانی فرا برسد که برای رسیدن به خواسته های خویش با صاحب نور خود در تعارض قرار بگیرند، به نور خود پشت کرده و برایش پاپوش درست می کنند و به او تهمت میزنند».
«وَ مَا الْمُوجِبَتَانِ؟
[دو انگيزه مثبت سرنوشت ساز]
… تَسْأَلُ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ تَتَعَوَّذُ بِهِ مِنَ النَّارِ».
وَ إِيَّاكَ وَ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ طَيْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ
از خشم حذر كن، كه آن سبكسرى و انگيزه شيطانى است‏.
غضب کار هوای نفس است و انگیزه شیطانی دارد.
شیطان به عیوب هوای نفس انگیزه می دهد.
داستان تکرای انگیزه اهل حسادت (عایشه) در دشمنی کردن نسبت به علی ع (آل محمد ع):
[کسانی که بر علیه صاحبان نور توطئه کردند، چه انگیزه ای برای این کارشان داشتند؟
« مَا السَّبَبُ الَّذِي دَعَا عَائِشَةَ بِالْمُظَاهَرَةِ عَلَيْكَ » ؟!
آيا در آن انگيزه دينى بود؟ 
آيا چيزى جز ستم و خشم و كينه نسبت به نور، می تواند موجب اين كار بوده باشد ؟
نمونه این قبیل کارها در تاریخ زیاد است.
منجمله کینه و دشمنی عایشه نسبت به علی ع که انگیزه عایشه برای براه انداختن قائله جنگ جمل با کمک ناکثین گردید.]
« مَا حَمَلَكَ عَلَى هَذَا؟
… حَمَلَنِي عَلَيْهَا رَجَاءُ أَنْ أَسْتَوْجِبَ عَلَى اللَّهِ الَّذِي وَعَدَنِي».
عمل به نور ولایت انگیزه بسیار قوی می خواهد که همان یقین و امید به وعده و وعیدهای اخروی است، در واقع همان رویت قبض و بسط نور قلب در همین دنیاست.
[انگیزه معصیت و گناه در مبتلایان به گناه و معتقدین به گناه با هم تفاوت دارد:
(عمد – خطای غیر عمد)]
وَ عَصَيْتُكَ فِي أَشْيَاءَ عَلَى غَيْرِ وَجْهِ مُكَابَرَةٍ وَ لَا مُعَانَدَةٍ وَ لَا اسْتِكْبَارٍ عَنْ عِبَادَتِكَ وَ لَا جُحُودٍ لِرُبُوبِيَّتِكَ
وَ لَكِنِ اتَّبَعْتُ هَوَايَ وَ اسْتَزَلَّنِي الشَّيْطَانُ بَعْدَ الْحُجَّةِ وَ الْبُرْهَانِ.

حوادث برای عاقل ایجاد انگیزه خیر می‌کنند
و برای جاهل که هوای نفسش بر عقلش غلبه نموده انگیزه شر می‌کند!

از کتاب زیبای مجموعۀ ورّام:
عَزَّى رَجُلٌ رَجُلاً فَقَالَ
إِنْ كَانَتْ هَذِهِ اَلْمُصِيبَةُ أَحْدَثَتْ لَكَ فِي نَفْسِكَ خَيْراً أَوِ اِكْتَسَبَتْكَ أَجْراً
وَ إِلاَّ فَمُصِيبَتُكَ فِي نَفْسِكَ أَعْظَمُ مِنْ مُصِيبَتِكَ فِي مَيِّتِكَ
.
كسى به مردى در مقام تسليت گفت:
اگر اين مصيبت، انگيزۀ خيرى براى تو باشد، و يا تو اجر و پاداشى به دست آورى، خوب است،
اگر نه مصيبت درونى تو براى تو مهمتر از مصيبتى است كه از طرف اين در گذشته رسيده است.
«حوادث برای عاقل ایجاد انگیزه خیر می‌کنند
و برای جاهل که هوای نفسش بر عقلش غلبه نموده انگیزه شر می‌کند.»
+ «بحران و مدیریت بحران»

[نور ولایت عقل بر هوای نفس، نه ولایت و برتری هوای نفس حسود بر عقل]
انسان عاقل، از کور تبعیت می کند یا از بینا؟!
هوای نفس کور است و عقل بینا،
هر دو هم برای ما اظهار نظر می کنند و قصد خیر خواهی دارند.
اما خیر خواهی کور کجا و خیر خواهی بینا کجا؟!
« … لأن داعي العقل بالاتباع أولى من داعي الطبع
إذ كان الطبع أعمى جاهلا و داعي العقل بصيرا عالما
و كلاهما في صفة الناصح
إلا أن نصح العقل سليم مأمون
و نصح الطبع ظنين مدخول
انگيزه عقلانى سزاوارتر به پيروى است از انگيزه طبع،
زيرا طبع كور ناآگاه است اما انگيزه عقل بينا و آگاه است
و هر دو در مقام نصيحت و خيرخواهی‌اند
جز اينكه نصيحت عقل سالم و مورد اعتماد است،
امّا خير خواهى طبع، ظنّى و احتمال نادرستى و ناخالصى دارد» .
[ورام بن أبي فراس]:
جناب ورام رضوان الله تعالی علیه توضیح زیبایی در خصوص اینکه عاقل باید پی جوی انگیزه خود از ناآرامی هایش که در دل شرایط عرضه آیت پیش می‌آید، باشد:
«… و تفكر في السبب [انگیزه] الذي يدعوه إلى الانتقام و يمنعه من كظم الغيظ … »
و به این نتیجه می رسد که نا آرامی غضبش از هوای نفس خودش و با انگیزه ای مشابه انگیزه شیطان صورت گرفته است.
متن عربی و فارسی این توضیح را بدقت بخوانید؛
« فالواجب على العاقل أن يتفكر في حال الغضب و قبحه و قبح صورته عند غضبه بأن يتذكر صورة غيره في حالة الغضب و يتفكر في قبح حاله الغضب في نفسه و مشابهة صاحبه كالكلب الضاري و السبع العادي و مشابهة الحكيم الهادي التارك للغضب للأنبياء و العلماء و الحكماء.
پس بر عاقل لازم است كه در حال خشم به زشتى آن و زشتى چهره خود بهنگام خشم بينديشد و چهره ديگران را در حال خشم بخاطر آورد، و به زشتى حالت خشم در وجود خود انديشه كند و شباهت شخص خشمناك به سگ درنده‏‌اى كه در حال حمله است، و از آن طرف شباهت يك حكيم راهنما را كه خشم را به يك سو نهاده است، به انبياء، علما و حكما، در نظر گيرد.
و يخير نفسه بين أن يشبه نفسه بالكلاب و السباع و أراذل الناس و بين أن يشبه سبيل الأنبياء و العلماء في عادته
و بعد خود را مخيّر كند شباهت خود را به سگها، درندگان و مردمان پست بپذيرد، و يا آن كه خود را نظير پيامبران و دانشمندان در راه و روش خود ببيند،
ليميل إلى حب الاقتداء بهؤلاء إن كان فيه مسكة من عقل
حتما مايل خواهد بود،- در صورتى كه داراى مختصر عقلى باشد- به اين خوبان اقتدا كند.
و تفكر في السبب الذي يدعوه إلى الانتقام
و يمنعه من كظم الغيظ
و در باره انگيزه‌‏اى كه باعث شده تا او به قصد انتقام باشد، و خشم خود را فرو نخورد، بينديشد
و لا بد أن يكون له سبب مثل قول الشيطان له
و ناگزير انگيزه آن چيزى نظير اين حرف شيطان است كه مى‏‌گويد،
هذا يحملك على العجز و صغر النفس و الذلة و المهانة و تصير حقيرا في أعين الناس
اين روش تو را ناتوان و ناچيز و ذليل و خوار مى‏‌سازد، و در انظار مردم كوچك مى‏‌شوى!
فليقل لنفسه
بايد با خود بگويد:
ما أعجبك يا نفس تأنفين من الاحتمال الآن و لا تأنفين من خزي يوم القيامة
إذا أخذ هذا بيدك و انتقم منك
و تحذرين من أن تصغري في أعين الناس
و لا تحذرين من أن تصغري عند الله و عند الملائكة و النبيين
عجب از تو اى نفس از احتمال حاضر رنج مى‏‌برى، امّا از خوارى روز قيامت بيمناك نيستى،
آنگاه كه طرف دست تو را بگيرد، و از تو انتقام بكشد،
تو امروز مى‌‏ترسى كه در انظار مردم كوچك شوى،
امّا نمى‌‏ترسى از اين كه در نزد خدا، فرشتگان و انبياء خوار شوى،
و مهما كظم غيظا
فينبغي أن يكظمه لله
و ذلك يعظمه عند الله
فما له و الناس
و هر گاه خشم را فرو مى‏‌خورد، به خاطر خدا فرو خورد، كه اين خود باعث عظمت او در پيشگاه خدا شود،
او را به مردم چه كار!
و ذلة يوم القيامة أشد من ذل من انتقم منه الآن
ذلّت روز قيامت بدتر است از ذلّت در برابر آن كه مى‌‏خواهد از او انتقام بگيرد،
أ فلا يحب أن يكون هو القائم إذا نودي يوم القيامة ليقم من أجره على الله
آيا دوست ندارد كه در روز قيامت- وقتى كه منادى ندا دهد هر كه مزدى در نزد خدا دارد بپاخيزد- او نيز بپاخيزد،
فلا يقوم إلا من عفى
و بپا نمى‌‏خيزد، جز آن كه داراى گذشت بوده است.
فهذا و أمثاله من معارف الإيمان ينبغي أن يقرره على قلبه‏
اين سلسله مطالب و نظاير اينها از معارف ايمان را بايد از دل بگذراند».

عدم توانایی ارتکاب معصیت ، انگیزه ارتکاب معصیت را از بین می برد
« لم تتحرك داعيته »
و در واقع نوعی عصمت ایجاد می کند،
شیطان هوای نفس را بر می انگیزد و به او می گوید: تو که پولشم داری، پس چرا معطلی!
« … و متى كان الإنسان آيسا عن نوع من المعصية لم تتحرك داعيته
فإذا استشعر القدرة عليه انبعثت … »
« … فهذه الأدوية العلمية القالعة مغارس الرياء.
… اينهاست داروهاى علمى كه مى‌‏تواند ريشه‌‏هاى ريا را از بيخ و بن بركند،
[اشاره به اینکه علاج از بین بردن انگیزه های گناه و درمان بیماری های برخواسته از عیوب هوای نفس، اول داروی علمی است و بعدا داروی عملی]
[خوف و رجا – انگیزه – غرور]: + «قبض و بسط»
فالخوف و الرجاء قائدان و سائقان يبعثان على العمل
فما لا يبعث على العمل فهو تمنى و غرور.
پس بيم و اميد، جلوداران و عواملى هستند كه انسان را به عمل خير وامى‌‏دارند،
و آنچه انگيزه عمل نباشد آرمان و فريب است.
عاقل از حالت خوف و رجای قلبی اش، خواهان کسب انگیزه برای عمل به نور ولایت است.
« و الداعي إما داعي الحاجة أو داعي الجهل أو داعي الحكمة
انگيزه، يا نياز است يا نادانى و يا حكمت »
[داع = انگیزه] :
العجب صارف عن طلب العلم، داع إلى الغمط
خود پسندى، باز دارنده از جستجوى دانش و انگيزه انكار حقّ است.‏
انگیزه و ماموریت صاحبان نور چیست؟
تجویز نسخ علمی به بیماران نیازمند از جمع دوستان آل محمد ع است.
پس صاحبان نور با شنیدن مشکلات مراجعین، بدنبال فهم علمی رفع بیماری قلبی آنها از علوم آل محمد ع است تا نسخه‌های شفا‌بخشی را اقتباس نموده و به آنها ارائه نماید و این انتظار از آنها وجود دارد که با عمل به این راهنمایی‌ها و دستورات علمی، موجبات درمان بیماریهای هوای نفس خود را فراهم نموده و با غلبه عقل بر هوای نفس راه عبودیت خداوند را در پیش گرفته و عاقبت به خیر شوند، ان شاء الله تعالی، که ثواب این عاقبت به خیری به صاحبان نور از آل محمد ع هم برمیگردد.
ادامه «انگیزه» در مقالۀ «شوق» پیگیری شد.

عَرَفْتُ ذَلِكَ مِنْ نِيَّتِهِ!

[عَرَفْتُ ذَلِكَ مِنْ نِيَّتِهِ]:
امام صادق عليه السّلام:
عَنِ الْمُفَضَّلِ‏
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى دَاوُدَ
مَا اعْتَصَمَ بِي عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي دُونَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِي عَرَفْتُ ذَلِكَ مِنْ نِيَّتِهِ
ثُمَّ تَكِيدُهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ الْمَخْرَجَ مِنْ بَيْنِهِنَّ
وَ مَا اعْتَصَمَ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِي عَرَفْتُ ذَلِكَ مِنْ نِيَّتِهِ إِلَّا قَطَعْتُ أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ مِنْ يَدَيْهِ وَ أَسَخْتُ الْأَرْضَ مِنْ تَحْتِهِ وَ لَمْ أُبَالِ بِأَيِّ وَادٍ هَلَكَ‏.
خداوند تبارك و تعالى به حضرت داود عليه السّلام وحى كرد كه:
هر يك از بندگانم با يأس از مخلوقاتم به من پناهنده شود من از نيتش اين را مى فهمم؛
و سپس همۀ آسمانها و زمين و هر كه در آنها هست براى او توطئه كنند من برايش راه چاره اى براى نجات از دست آنها فراهم خواهم كرد.
و هر يك از بندگانم به ديگرى پناهنده شود در حالى كه من بدانم قصدش همين است،
همۀ وسائل و اسباب آسمانها و زمين را از او مى گيرم و او را سرگردان خواهم نمود و او را به حال خودش واگذارم، و باكى ندارم كه در كدام سرزمين نابود مى شود.

[حب – نوی – طین]:
امام صادق علیه السّلام:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ ع بَعَثَ جَبْرَئِيلَ ع فِي أَوَّلِ سَاعَةٍ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَقَبَضَ بِيَمِينِهِ قَبْضَةً فَبَلَغَتْ قَبْضَتُهُ مِنَ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا وَ أَخَذَ مِنْ كُلِّ سَمَاءٍ تُرْبَةً وَ قَبَضَ قَبْضَةً أُخْرَى مِنَ الْأَرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْيَا إِلَى الْأَرْضِ السَّابِعَةِ الْقُصْوَى فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كَلِمَتَهُ فَأَمْسَكَ الْقَبْضَةَ الْأُولَى بِيَمِينِهِ وَ الْقَبْضَةَ الْأُخْرَى بِشِمَالِهِ فَفَلَقَ الطِّينَ فِلْقَتَيْنِ فَذَرَا مِنَ الْأَرْضِ ذَرْواً وَ مِنَ السَّمَاوَاتِ ذَرْواً
فَقَالَ لِلَّذِي بِيَمِينِهِ مِنْكَ الرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ وَ الصِّدِّيقُونَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ السُّعَدَاءُ وَ مَنْ أُرِيدُ كَرَامَتَهُ فَوَجَبَ لَهُمْ مَا قَالَ كَمَا قَالَ
وَ قَالَ لِلَّذِي بِشِمَالِهِ مِنْكَ الْجَبَّارُونَ وَ الْمُشْرِكُونَ وَ الْكَافِرُونَ وَ الطَّوَاغِيتُ وَ مَنْ أُرِيدُ هَوَانَهُ وَ شِقْوَتَهُ فَوَجَبَ لَهُمْ مَا قَالَ كَمَا قَالَ
ثُمَّ إِنَّ الطِّينَتَيْنِ خُلِطَتَا جَمِيعاً وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى‏
فَالْحَبُّ طِينَةُ الْمُؤْمِنِينَ الَّتِي أَلْقَى اللَّهُ عَلَيْهَا مَحَبَّتَهُ
وَ النَّوَى طِينَةُ الْكَافِرِينَ الَّذِينَ نَأَوْا عَنْ كُلِّ خَيْرٍ
وَ إِنَّمَا سُمِّيَ النَّوَى مِنْ أَجْلِ أَنَّهُ نَأَى عَنْ كُلِّ خَيْرٍ وَ تَبَاعَدَ عَنْهُ
وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِ‏
فَالْحَيُّ الْمُؤْمِنُ الَّذِي يَخْرُجُ طِينَتُهُ مِنْ طِينَةِ الْكَافِرِ
وَ الْمَيِّتُ الَّذِي يُخْرَجُ هُوَ مِنَ الْحَيِّ هُوَ الْكَافِرُ الَّذِي يُخْرَجُ مِنْ طِينَةِ الْمُؤْمِنِ
فَالْحَيُّ الْمُؤْمِنُ وَ الْمَيِّتُ الْكَافِرُ
وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ‏
فَكَانَ مَوْتُهُ اخْتِلَاطَ طِينَتِهِ مَعَ طِينَةِ الْكَافِرِ
وَ كَانَ حَيَاتُهُ حِينَ فَرَّقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَيْنَهُمَا بِكَلِمَتِهِ
كَذَلِكَ يُخْرِجُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُؤْمِنَ فِي الْمِيلَادِ مِنَ الظُّلْمَةِ بَعْدَ دُخُولِهِ فِيهَا إِلَى النُّورِ
وَ يُخْرِجُ الْكَافِرَ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلْمَةِ بَعْدَ دُخُولِهِ إِلَى النُّورِ
وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ
لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ‏
.
همانا خداى عز و جل چون خواست آدم علیه السّلام را بیافریند، در ساعت اول روز جمعه جبرئیل را فرستاد تا با دست راستش که از آسمان هفتم به آسمان دنیا میرسید مشت کرد، و از هر آسمان خاکى برداشت، و مشت دیگرى از زمین هفتم بالا تا زمین هفتم دور برگرفت.
سپس خداى عز و جل کلمه خود (جبرئیل) را دستور داد تا مشت اول را به دست راست و مشت دوم را به دست چپ خود نگه داشت،
سپس آن گل را به دو قسمت شکافت و آنچه از زمین بود، به نوعى درپاشید و آنچه را هم که از آسمانها بود به نوعى در پاشید.
آنگاه خداى تعالى نسبت به آنچه در دست راستش بود فرمود:
رسولان و پیغمبران و اوصیاء و صدیقان و مؤمنان و سعادتمندان و هر که ارجمندیش را خواستم، از تو است. پس آنچه در باره آنها فرمود، چنان که فرمود ثابت و لازم شد.
و نسبت به آنچه در دست چپش بود، فرمود:
ستمگران و مشرکین و کفار و طغیانگران و هر که خوارى و شقاوتش را خواستم از تو است، پس آنچه در باره آنها فرمود، چنان که فرمود ثابت و لازم شد.
سپس تمام آن دو طینت به یکدیگر آمیخته شد. این است آنچه خداى عز و جل فرماید:
«همانا خدا شکافنده دانه و هسته است»
مقصود از دانه طینت مؤمنین است که خدا محبت خود را بر آنها القا فرموده و مقصود از هسته طینت کافران است که از هر خیرى دور گشتند.
و از این جهت هسته «نوى» نامیده شد، که از هر خیرى برکنار گشت و دور شد.
و نیز خداى عز و جل فرماید:
«خدا زنده را از مرده بیرون آورد و بیرون آورنده مرده از زنده است. »
مقصود از زنده همان مؤمن است که طینت او از طینت کافر بیرون آید و مقصود از مرده اى که از زنده بیرون شود، کافریست که از طینت مؤمن بیرون شود، پس زنده مؤمن است و مرده کافر.
این است که خداى عز و جل فرماید:
«آیا کسى که مرده است و سپس ما او را زنده کنیم»
پس مقصود از مردن مؤمن، آمیختگى طینت او با طینت کافر است و زندگى او زمانى است که خداى عز و جل به وسیله کلمه خود (جبرئیل) آنها را از یکدیگر جدا ساخت.
خداى عز و جل این گونه مؤمن را در زمان ولادتش پس از آنکه در تاریکى بود، خارج می کند و به سوى نور می برد و کافر را پس از آنکه در نور باشد خارج می کند و به سوى تاریکى می برد،
این است معنى گفتار خداى عز و جل که
«تا آنکه را زنده است بیم دهد و گفتار (وعده و فرمان خدا) بر کافران ثابت گردد» »

امام صادق عليه السلام:
و قَد سُئِلَ عَنِ النِّيّاتِ:
لَو كانَتِ النِّيّاتُ مِن أهلِ الفِسقِ يُؤخَذُ بِها أهلُها؛ إذاً لَاخِذَ كُلُّ مَن نَوَى الزِّنا بِالزِّنا، وكُلُّ مَن نَوَى السَّرِقَةَ بِالسَّرِقَةِ، وكُلُّ مَن نَوَى القَتلَ بِالقَتلِ،
و لكِنَّ اللَّهَ- تَبارَكَ وتَعالى‏- عَدلٌ كَريمٌ لَيسَ الجَورُ مِن شَأنِهِ،
و لكِنَّهُ يُثيبُ عَلى‏ نِيّاتِ الخَيرِ أهلَها و إضمارِهِم عَلَيها، و لا يُؤاخِذُ أهلَ الفُسوقِ حَتّى‏ يَعمَلوا.
اگر فاسقان به نیت‌هایشان بازخواست مى‌شدند، در این صورت، هرکس نیّت زنا مى کرد، به زنا و هرکس نیّت دزدى مى کرد، به دزدى و هر کس نیّت کشتن مى کرد، به کشتن بازخواست مى شد،
ولى خداوند عادل حکیم است و ظلم، از شأن او به دور است،
امّا نیکوکاران را بر پایه نیت هاى خوبشان و بر پایه نیت هاى خوبى که پنهان داشته اند،
پاداش مى‌دهد و بدکاران را تا زمانى که کار بد انجام نداده‌اند، باز خواست نمى‌کند.

+ «جدی باش! با انگیزه کار کن»: «motivation»
+ «impetus»: انگیزه
«impetuosity»: بی‌پروایی، حرارت، تهور، تندی.

+ «نيت (نوي) و شاكله (شكل) و عزم و قصد و عقد و وثق»

[(السَّجِيَّةِ – النِّيَّةِ) – (طینت و ولایت)]:

[(السَّجِيَّةِ – النِّيَّةِ) – (طینت و ولایت)]:
[خوش‌خُلق  مادرزاد و تلاش برای خوش‌خُلق بودن، خیلی با هم فرق میکنن!!!]:
امام صادق علیه‌السلام:
إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: 
إِنَّ الْخُلُقَ مَنِيحَةٌ يَمْنَحُهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقَهُ
فَمِنْهُ سَجِيَّةٌ
وَ مِنْهُ نِيَّةٌ 
فَقُلْتُ
فَأَيَّتُهُمَا أَفْضَلُ
فَقَالَ
صَاحِبُ‏ السَّجِيَّةِ هُوَ مَجْبُولٌ‏ لَا يَسْتَطِيعُ غَيْرَهُ
وَ صَاحِبُ النِّيَّةِ يَصْبِرُ عَلَى الطَّاعَةِ تَصَبُّراً فَهُوَ أَفْضَلُهُمَا.
اسحاق‌بن‌عمّار از امام صادق علیه‌السلام نقل می‌کند که فرمودند:
به‌راستى خُلق (نیکو) هدیه‌ای است که خداوند عزّوجلّ به مخلوقِ خود می‌بخشد؛
برخى از آن، سجیّت (فطری و طبیعی) است،
و برخى از روی نیت (عمدی و اکتسابی) است.
(اسحاق می‌گوید) عرض کردم:
كدام‌یک باارزش‌تر است؟
فرمودند:
کسی‌كه طبع و منشش چنین است، بر آن سرشته شده و نمی‌تواند جز این كند،
و او ‌كه با قصد و نیت چنین باشد، با سختی و مشقت بر طاعتِ (خدا) صبر می‌کند، پس او برتر است.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی