What Is The Norm?
«شأن» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«شَأْنُ الرّأس: (جمعه: شَؤُونٌ): و هو الوصلة بين متقابلاته التي بها قوام الإنسان.»
«الشَّأْنَانِ: عرقان ينحدران من الرأس إلى الحاجبين ثم إلى العينين.»
«ماء الشُّئُونِ: الدموع»
الشأن: مجرى الدمع إلى العين.
رگ اشك چشم:
مسیر و مجرای طبیعی تخلیه اشک چشم!
«Tear Drainage System»
«Lacrimal System»
«Skull joints and sutures»
شَأْن (شؤون) الرأْس: مَواصل القبائل، و هي قِطَعُ الجُمْجُمة، الواحدُ (شأْن).
شَأْن و يقال: رأَيت نخيلاً نابتة في شَأْنٍ من شُؤُون الجبل،
و قيل: إِنها عُروق من التراب في شُقوق الجبال يُغْرَس فيها النخل.
شَأْن هي عِظامُه و طرائقه و مَواصِلُ قَبائله، و هي أَربعة بعضها فوق بعض،
و قيل: الشُّؤُون عُروق في الجبل يَنْبُت فيها النَّبْع، واحدها شَأْنٌ.
الشُّؤون مَواصِل القبائل بين كل قبيلتين شَأْنٌ ،
و الدموع تخرج من الشُّؤُون ، و هي أَربع بعضها إِلى بعض.
اَلشَّأْنُ: الحال و الأمر الذي يتّفق و يصلح،
و لا يقال إلاّ فيما يعظم من الأحوال و الأمور.
اَلشَّأْن: حال و كارى كه اتّفاق مىافتد و رخ مىدهد و اصلاح مىشود.
واژه – شأن – در اين معنى جز در مورد حالات و كارهاى بزرگ به كار نمىرود.
رگ اشك چشم،
بند سر، درز سر، پرچك.
الشأن: الخطب و الأمر و الحال، و جمعه شؤون و شئان.
و ما شأن شأنه: أي ما أراد.
و يقال: لأشأننّ شأنهم أي لأفسدنّ أمرهم،
و قيل: معناه لأخبرنّ أمرهم.
و يقال: اشأن شأنك: أي اعمل ما تحسنه.
و شأنت شأنه: قصدت قصده.
و الشأن: مجرى الدمع إلى العين.
و الشأن واحد الشؤون، و هي مواصل قبائل الرأس و ملتقاها، و منها تجيء الدموع.
قيل: الشّأن عرق في الجبل فيه تراب ينبت.
و شؤون الخمر: ما دبّ منها في عروق الجسد.
الشأن: الأمر.
و الشأن أيضا: الطلب و القصد.
شأن اهل نور، نور است! شأن اهل حسادت، نار است!
لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنيهِ!
نرم اجتماعی: سوشیال نرم: هنجارها و ناهنجاریهای اجتماعی:
حسد میشه ناهنجاری قلبی!
نور، میزان تعریف هنجارها و ناهنجاریهای قلبی!
نور، الگویی است که روابط اجتماعی را تعریف و تنظیم می کند!
شان اون چیزیه که قلب رو به نور ولایت پیوند میده!
الشان النور الولایة!
مهربانی کردن شان اهل نور است که با میزان صاحبان نور، معیار مهربانی کردن را بدست میآورند.
نرم اجتماع اهل نور، مهربانی کردن است!
علت نامهربانی، ناهنجاری دنیای قلب اهل حسادت است!
+ نور استاندارد «توحید المعاییر»
شان، نرم اجتماع اهل نور است!
در این واژه مفهوم روان را جستجو کن.
روان ما دنبال شئونات میگرده!
یعنی دنبال اندیشه صاحبان نور میگرده تا با استعمال آنها و تولید عمل صالح، صاحب شئونات شود.
مفهوم واژه شان «مسیل الدمع»
+ مفهوم واژه حق «حق الطیب»
این دو واژه در معنا خیلی زیبا به هم شبیهاند،
چون هر دو نامهای زیبای معالم ربانی و آیات محکم موید اندیشه صاحبان نور هستند.
شأن: ابتغاء و طلب
و إنّما سمّيت بذلك لأنّها مجاري الدمع ، كأنّ الدمع يطلبها و يجعلها لنفسه مسيلا.
الشَّأْنَانِ عرقان ينحدران من الرأس إلى الحاجبين ثم إلى العينين.
و ماء الشُّئُونِ : الدموع
برای فهم این واژه «شان» باید آناتومی چشم و پلکها و دو سوراخ ریز سمت داخل پلکها که مجاری اشک «مجاري الدمع» – «الشَّأْنَانِ» از اونها آغاز میشه و در کناره داخلی چشم با هم یکی میشن «الوصلة» و به داخل مهآی میانی بینی باز میشن و وقتی گریه میکنی، میبینی اشکت از داخل بینی سر در آورده!
این دو مجرای ریز، که در بعضی از نوزادان هنگام تولد مسدود و یا تنگ است که متخصص چشم برای باز نمودن آنها و درمان عفونت و ترشحات چرکی چشم این مجاری اشکی را میل میزند تا باز شوند و درناژ خوب انجام شود.
+ مفهوم زیبای «نزدیک» در واژه «ولی»:
چه معنای زیبایی داره:
شان نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشۀ آنهاست.
در این واژه مفهوم «وصل» وجود دارد، کانه وقتی آیت عرضه میشود، اهل یقین با یاد معالم ربانی و بکار بستن اندیشه آنها تولید عمل صالح می کنند و اینجوری برای خود نزد آل محمد ع ایجاد شان می نمایند کانه ایجاد وصلت و قرابت و فامیلی و همبستگی و نزدیکی می نمایند و از این بابت صاحب آبرو نزد آل محمد ع می شوند.
عرب به نحوه مفصل شدن استخوان های جمجمه که مثل زیپ توی هم میرن میگه «شَأْنُ الرّأس» یعنی جوری این استخوانها بهم وصل شده و جوش خورده «suture» که باید خیلی بدقت نگاه کنی تا این خط جوشخوردگی و پیوند رو پیدا کنی! حتی وقتی استخوان جمجمه کله گوسفند پخته میشه به زحمت میتونی این مفصلها رو از هم جدا کنی اینقدر توی هم محکم داخل شدند و وصل شدند و از نظر آناتومی این یک مفصل ویژه است و چقدر واژه های عرب زیباست.
به محل جمع آوری اشک در گوشه داخل چشم در پلک بالا و پایین که دو سوراخ هستند و با هم یکی می شوند و اشک چشم را به داخل بینی هدایت می کنند عرب میگه شان العین!
پس برای ما این میشه که اگه هنگام عرضه آیت، معالم ربانی رو بکار ببندیم از این مشارکت، عمل صالح تولید میشه و حالا ما با آل محمد ع، منتومن شدیم (منا اهل البیت ع) مثل استخوانهای جمجمه، تو هم رفتیم!
+ «حبّ»
این واژه نیز معنای زیبای معالم ربانی و آیات را در بر دارد و لذا در قرآن هر جا از این واژه استفاده شده کانه این واژه می گوید این فرمول کلی رو برای خودت اینجوری ساده کن تا مشکلاتتو بتونی حل کنی و این میشه بجای واژه شان بذار معالم ربانی و آیات، یعنی زمانی نزد عالم بالا دارای شان میشی که با یاد معالم ربانی و بکار بستن اندیشه آنها در هنگام عرضه آیات تولید نور آرامش برای خودت و دیگران بنمایی ان شاء الله تعالی.
«عَجِبْتُ لِطَالِبِ فَضِيلَةٍ تَارِكِ فَرِيضَةٍ»
+ «شان»
فضیلة و فریضة هر دو نام یک چیز است یعنی معالم ربانی و آیات و اندیشهای که بکار بستن آن آرامش تولید می کند.
شخصی که دو تا اسم داره، یکی اسمش و دیگری هم اسم مستعارش، این دو تا اشاره به یک نفر داره نه دو نفر! این مثالی برای هزار واژۀ مترادف نور الولایة داره که همۀ این هزار واژه دارن یک چیزو وصف میکنن. و این واژه ها در معنا از هم جدا نیستند.
چطور ممکنه کسی خواهان فضیلت و شان و آبرو نزد آل محمد ع باشد اما خود آل محمد ع را قبول نداشته باشد! اصلا این چجوری امکان داره؟! واقعا این خواسته بی معنا جای تعجب نداره؟!
چه مثال زیبایی در این حدیث زده شده:
«و كَيْفَ يَكُونُ جَسَدٌ بِلَا رُوحٍ؟!»
اصلا جسد بیروح چه بدرد میخوره؟!
امام صادق علیه السلام:
مصباح الشريعة ؛ ؛ ص111
الباب الثاني و الخمسون في العبادة
قَالَ الصَّادِقُ ع
دَاوِمْ عَلَى تَخْلِيصِ الْمَفْرُوضَاتِ وَ السُّنَنِ فَإِنَّهُمَا الْأَصْلُ فَمَنْ أَصَابَهُمَا وَ أَدَّاهُمَا بِحَقِّهِمَا فَقَدْ أَصَابَ الْكُلَّ
وَ إِنَّ خَيْرَ الْعِبَادَةِ أَقْرَبُهَا بِالْأَمْنِ وَ أَخْلَصُهَا مِنَ الْآفَاتِ وَ أَدْوَمُهَا
وَ إِنْ قَلَّ فَإِنْ سَلِمَ لَكَ فَرْضُكَ وَ سُنَنُكَ فَأَنْتَ عَابِدٌ
وَ احْذَرْ أَنْ تَطَأَ بِسَاطَ مَلِكِكَ إِلَّا بِالذُّلِّ وَ الِافْتِقَارِ وَ الْخَشْيَةِ وَ التَّعْظِيمِ وَ أَخْلِصْ حَرَكَاتِكَ مِنَ الرِّيَاءِ وَ سِرَّكَ مِنَ الْقَسَاوَةِ
فَإِنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ
الْمُصَلِّي مُنَاجٍ رَبَّهُ فَاسْتَحْيِ مِنَ الْمُطَّلِعِ عَلَى سِرِّكَ وَ الْعَالِمِ بِنَجْوَاكَ وَ مَا يُخْفِي ضَمِيرُكَ وَ كُنْ بِحَيْثُ يَرَاكَ لِمَا أَرَادَ مِنْكَ وَ دَعَاكَ إِلَيْهِ وَ كَانَ السَّلَفُ لَا يَزَالُونَ يَشْتَغِلُونَ مِنْ وَقْتِ الْفَرْضِ إِلَى وَقْتِ الْفَرْضِ فِي إِصْلَاحِ الْفَرْضَيْنِ جَمِيعاً فِي إِخْلَاصٍ حَتَّى يَأْتُوا بِالْفَرْضَيْنِ جَمِيعاً
وَ أَرَى أَهْلَ هَذَا الزَّمَانِ يَشْتَغِلُونَ بِالْفَضَائِلِ دُونَ الْفَرَائِضِ و كَيْفَ يَكُونُ جَسَدٌ بِلَا رُوحٍ
قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع :
عَجِبْتُ لِطَالِبِ فَضِيلَةٍ تَارِكِ فَرِيضَةٍ
وَ لَيْسَ ذَلِكَ إِلَّا لِحِرْمَانِ مَعْرِفَةِ الْأَمْرِ وَ تَعْظِيمِهِ وَ تَرْكِ رُؤْيَةِ مَشِيَّتِهِ بِمَا أَهَّلَهُمْ لِأَمْرِهِ وَ اخْتَارَهُمْ لَه »
+ «قبض و بسط».
دشمنان آل محمد ع برای این اندیشه و کاربران آن شانی قائل نیستند!
+ عدم اقرار به فضل صاحبان نور
+ حسد و بغی نسبت به آل محمد ع
«فَإِنَّهُمْ يَزْعُمُونَ أَنَّهُ لَا فَرْقَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّهِمْ وَ لَا فَضْلَ لَهُمْ عَلَيْهِمْ»
شأن : ابتغاء و طلب
و إنّما سمّيت بذلك لأنّها مجاري الدمع ، كأنّ الدمع يطلبها و يجعلها لنفسه مسيلا.
شأن : ابتغاء و طلب
امر : طلب
عقل = شان = امر
[شان – مافوق]:
شان ما در این است که با قلب سلیم از مافوق خود تبعیت داشته باشیم
«الصَّلَاةُ فُعِلَتْ بِقَلْبٍ نَقِيٍّ»،
اما حسود شان خود را چیز دیگری می داند و آن ارتکاب گناه برای رسیدن به آرامش است،
بطوریکه برای روش آل محمدع برای تسکین ناآرامی های خود ارزشی قائل نیست.
حسود کور است و اگر قلبش به نور علم آل محمد ع معرفت می داشت هرگز تخیّلات بینایی کوردلانه خود را بر این نور عظیم الهی برتری نمی داد.
حسود با حسادتش نسبت به معالم ربانی صاحبان نور، چشم دلش از درک حقیقت نور ایمان ناتوان است « وَ لَيْسَ ذَلِكَ إِلَّا لِحِرْمَانِ مَعْرِفَةِ الْأَمْرِ » و برای این نور ندیده، شان و فضیلتی قائل نیست و برای روش زودگذر خودش برای تسکین ناآرامی ارزش فراوان قائل است و مدام تلاشش را معطوف در انجام روش خود در زندگی اش می کند این است که آنها را مدام می بینی که برای گناه بال بال می زنند!
هر چی دارند و در می آورند خرج گناه کردن می کنند.
مدام در حال ازدیاد دایره فعالیتهای معصیتی خود هستند و حد و مرزی هم قائل نیستند چون در گناه خاصیت آرامش نیست اینه که مدام اونو آپدیت می کنند اما دریغ از لحظه ای آرامش.
اهل یقین با انتخاب روش آل محمد ع در نحوه دسترسی به آرامش یعنی گناه نکردن و فهم امر و نهی ولی خدا با قبض و بسط قلبی و اجرای این دستورات و تولید نور آرامش هرگز چشمشان بدنبال آنچه اهل حسد دنبال می کنند نیست و آرام زندگی می کنند، اما حسود هر چه ببیند می خواهد! و هیچ گزینه ای چشم دلش را سیر نمی کند.
پس یکی شان دنیایی رو انتخاب میکنه یعنی گناه!
و دیگری شان اخروی رو یعنی نور ولایت!
و هر کس اینجوری شان خودشو نشون میده در عمل چکاره است.
حسود به وصلت گناه فکر میکنه و اهل یقین به وصال نور آرامش آل محمد ع
و این مفهوم زیبای «وصال» در واژه زیبای «شان» یک مطلب علمی بی نظیر است
«شَأْنُ الرّأس: (جمعه: شَؤُونٌ)، و هو الوصلة بين متقابلاته التي بها قوام الإنسان»
در مفاصل استخوانهای جمجمه دیدی این قطعات چجوری به وصال هم میرسند و چه مفصلی با هم تشکیل میدن که دیگه مفصل نیست بلکه بهم جوش میخورند و یک خط مارپیچی بینشون دیده می شه و این پیوند و وصال صفحات استخوانی سر همان شان الراس است که در اصل مفهوم زیبای الوصلة و وصال را برای ما فریاد میزند تا گوش دل اهل یقین بشنود که باید با یاد معالم ربانی یه همچین وصالی رو در دل شرایط رقم زد! و اینجوری با آل محمد ع یه تیکه شد! ان شاء الله تعالی.
در عبارت شان که مجرای اشک است نیز انگاری اشک به وصال مجرای خودش یعنی مجرای اشک می رسد و اینجوری مسیر درست خودش را پیدا می کند و مفهوم حق الطیب نیز همین زیبایی را می رساند.
+ «وصل»: قصه قصه یکی شدن با معالم ربانی (در بکار بستن اندیشه او) و وحدت اعتقادی است (مفهوم زیبای واژه شان – شان الراس) به این معنا که همه اهل یقین در هر زمان با یک اندیشه اما با دستور العملهای متفاوت خاص زمان و مکان خودشان تولید آرامش می نمایند!
فرمانده همیشه یکی است اما دستور العمل این فرمانده متناسب با هر زمان و هر مکان ممکن است چیز متفاوتی باشد اما نتیجه فرمان در نهایت همیشه به تولید آرامش ختم میشود و این یکی بودن در اعتقادات است. سیم اتصال ما به آل محمد ع، معالم ربانی صاحبان نور است!
+ «روزنه – امر نافذ»
يَا كُمَيْلُ
لَيْسَ الشَّأْنَ أَنْ تُصَلِّيَ وَ تَصُومَ وَ تَتَصَدَّقَ
إِنَّمَا الشَّأْنُ أَنْ تَكُونَ الصَّلَاةُ فُعِلَتْ بِقَلْبٍ نَقِيٍّ وَ عَمَلٍ عِنْدَ اللَّهِ مَرْضِيٍّ وَ خُشُوعٍ سَوِيٍّ وَ إِبْقَاءٍ لِلْجِدِّ فِيهَا
اى كميل بزرگى تنها در نماز خواندن و روزه گرفتن و صدقه دادن تو نيست
بلكه بزرگى در اينست كه تو با دلى پاك نماز گذارى و كردارت پيش خدا پسنديده و ترس از او و كوشش در آنها باقى دارى.
(یعنی قلب سلیمی که قبض و بسط ولی خدا رو بفهمه و به امر و نهی اون عامل باشه!)
شیطان هم برای انسان ایجاد شان کاذب می نماید.
يَا زُهْرِيُّ … إِنْ عَرَضَ لَكَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ بِأَنَّ لَكَ فَضْلًا عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ
قوم عاد گفتند : قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً ؟!
ملاک فضیلت را در عمل به ولایت باید دانست نه جهات برتری خود .
و من ذهب يرى ان له على الاخر فضلا فهو من المستكبرين
إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ:
«المَثْوَى : منزل و جايگاه [شان]»
[شان – قبض و بسط] :
+ «شان الدنیا – شان الآخرة»
در واقع وقتی خودت میری که گناه رو ابزار آرامش قرار بدهی (شان الدنیا) ، اینجا نور ولایت مافوق (شان الآخرة) مداخله میکنه و با قبض قلبت و ایجاد تاریکی بهت میفهمونه که این راهش نیست!
راه دسترسی به آرامش اینجور معاصی نیست ! اینها لذت های زودگذر دنیایی اند که فورا از کاریکه می کنی پشیمون میشی ! لذا راه دیگری رو بهت یاد میده که اینجا باید روش غلط خودتو زیر پا بذاری و با یاد معالم ربانی و استعمال اندیشه اون برای خودت تولید نور عمل صالح کنی ! اینجاست که نباید برای خودت در مقابل آل محمد ع شان قائل بشی ! و نظر خودتو بر نظر آل محمد ع برتری بدی و اونو بهش عمل کنی ! اگه این شان و فضیلت رو برای آل محمد ع قائل بشی و به این روش عامل بشی در واقع همون اهل یقینی خواهی بود که از فرصت عرضه آیت پیش اومده بنحو احسن استفاده کردی و قدر و ارزش آیات عرضه شده و نور ولایتی که راه برخورد صحیح با این آیات رو یادت میده رو دونستی و تجارت پرسودی برای قبر و قیامت خودت بهم زدی که هیچکسی نمیدونه چقدر ارزش و قیمت داره! پس اونجایی که باید شئونات خودتو نادیده بگیری و به فرمان مافوق خودت عامل باشی رو ، اگه قلب سلیمی داشته باشی ، خودت با قبض و بسط قلبی می فهمی خوب چیه و بد چیه ! فقط خودت باید اختیارا تن به این امر و نهی مافوقت بدی و عمل به علم نمایی که این عمل صالح نورش برای تو ذخیره خواهد شد ان شاء الله تعالی.
پس در مقابل فضائل آل محمد ع هیچ کسی شان و مقام و فضیلتی نداره و همه باید تابع و حرف گوش کن این انوار الهی باشند ان شاء الله تعالی.
دو نفرو در نظر بگیر که یکی حتی یک چراغ خیلی کوچک و ضعیف هم دستش نیست و بزور میخواد مسیرشو پیدا کنه اما نمیتونه و دیگری یک نور افکن از پشت حمایتش میکنه و راه رو براش چنان روشن نموده که زحمت حمل هر وسیله ای که خیال میکنه براش سودی داره و میتونه راه رو بهش نشون بده رو از دوشش برداشته و مدام با صلی این نور خورشیدی حامی قلبش از هیچ تاریکی سر راهش نگران نیست این تفاوت اهل یقین و اهل شک در داشتن امکانات دنیایی برای یافتن راه و مسیر است حالا ببین فرق از کجا تا به کجاست.
هر کی میخوای باشی باش با هر شان و مقامی و با هر پست و جایگاهی ! همه محتاج به فهم قبض و بسط قلبی خودشونن و وقتی ولی خدا با قبض و بسط قلبت مداخله میکنه و دستوری برای تو صادر میکنه دیگه جای درنگ و معطلی و دلدل کردن نیست! همه باید در مقابل امر مافوق سر سجود بر زمین بگذارند و هیچ شانی برای خود در مقابل این دستور قائل نباشند. و بی چون و چرا و بدون فهم علت و سرّ این دستور آن را سمعا و طاعتا اجرا نمایند و این مطلب زیبا در توضیح واژه شان در ارتباط با قبض و بسط قلبی خیلی مهم است.
وقتی برای خودت شان قائل میشی انگاری خواسته هاتو از این کانال و مسیر میخوای بهش برسی « إنّما سمّيت بذلك لأنّها مجاري الدمع ، كأنّ الدمع يطلبها و يجعلها لنفسه مسيلا » غافل از اینکه این کانال و مسیل و مسیر و شان برای رسیدن به دلخواههایت مسیری اشتباه و تاریک است که سر از آتش در می آورد. اما اگر به برتری شان آل محمد ع معترف باشی که برآوردن نیاز طبق این روش آخرش مثل اولش توام با نور آرامش است اونوقت هرگز در مقابل شان آل محمد ع برای خودت شانی قائل نخواهی شد. اما معارین و منافقین و لیدرهای سوء و اهل شک تابع آنها در همه زمانها شان خود را برتر از شان آل محمد ع دانسته اند که شیطان ملعون گفت «انا خیر منه» و این اعتقاد اهل یهود در هر زمان است که خود را و نظر خود را و شان خود را و … خود را برتر از اندیشه صاحبان نور و برتر از اندیشه خدایی آل محمد ع می دانند و این براحتی قابل اثبات است چرا که می بینیم در عمل همه اهل ارتکاب معاصی هستند و ذره ای برای آل محمد ع که معصیت را راه دسترسی به آرامش نمی دانند ارزش و شان عملا قائل نیستند. وقتی همه دارن گناه می کنن یعنی همه دارن به آل محمد ع دهن کجی می کنند که اینارو باش، دلشونو به چی خوش کردند ! برو بابا کیف دنیا رو بکن ! کی از اون دنیا اومده و خبر آورده که آخرتی هم هست ! همش دروغه! تا میتونی برای خوشگذرانی هر چی به ذهنت میرسه انجام بده که بعدا افسوس میخوری چرا خوش نگذروندیم! این ها حالات دنیای قلب اهل شک است که نسبت به صاحب نور خود و اندیشه او کلا اعتقادی نداشته و باور ندارند و از فرصت آشنایی با او هم برای ایجاد بداء برای خود استفاده ننمودند.
[مرادفات – أضداد]:
مرادفات كلمة شَأْن :
جاه , رِفْعَة , شَأو , قَدْر , مَرْتَبَة , مَكَانَة , مَنْزِلَة , مَنْصِب
أضداد كلمة شَأْن :
اتِّضاعٌ , انحطاطٌ , حَقَارَةٌ , خِسَّةٌ , دَناءَةٌ , ذُلٌّ , سُفُولٌ , مهانَةٌ , وضاعَةٌ
مشتقات ریشۀ «شأن» در آیات قرآن:
وَ ما تَكُونُ في شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفيضُونَ فيهِ وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ (61)
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (62)
يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ (29)
لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنيهِ (37)