What is the color of happiness?
The Color of Joy!
The Color of Heaven!
«لون» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«لَوَّنَ البسر: إذا بدا فيه أثر النضج»
وقتی که قلب اهل یقین به نور یاد معالم ربانی روشن می شود! این میشه واژه لون!
+ «صور – فصرهن الیک»
مُحَمَّدٌ ص كَانَ إِذَا نَظَرَ إِلَى رَبِّهِ بِقَلْبِهِ جَعَلَهُ فِي نُورٍ مِثْلِ نُورِ الْحُجُبِ
حَتَّى يَسْتَبِينَ لَهُ مَا فِي الْحُجُبِ
إِنَّ نُورَ اللَّهِ مِنْهُ اخْضَرَّ مَا اخْضَرَّ وَ مِنْهُ احْمَرَّ مَا احْمَرَّ وَ مِنْهُ ابْيَضَّ مَا ابْيَضَّ وَ مِنْهُ غَيْرُ ذَلِكَ.
حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله،
زمانى كه با قلبش به خداوند نگاه مىكند، او را در نور قرار مىدهد،
مثل نورى كه پشت پرده است،
تا زمانى كه براى او معلوم شود كه پشت پرده چه كسى است.
نور خداوند، گاهى اوقات سبز تيره و گاهى قرمز پررنگ
و گاهى سفيد شديد و گاهى رنگ ديگرى دارد.
نور یاد معالم ربانی چه رنگی است؟!
[«إِنَّ نُورَ اللَّهِ مِنْهُ اخْضَرَّ مَا اخْضَرَّ
وَ مِنْهُ احْمَرَّ مَا احْمَرَّ
وَ مِنْهُ ابْيَضَّ مَا ابْيَضَّ
وَ مِنْهُ غَيْرُ ذَلِكَ»]:
واژه «لون» در عبارات «اختلاف الوان» در قرآن
و مفهوم فهم نور ملکوت علم آل محمد ع با یاد معالم ربانی:
[وهم – توهم – « مَا تَوَهَّمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَوَهَّمُوا اللَّهَ غَيْرَهُ »] :
[نور – ملکوت]:
رنگین کمان معالم ربانی در ملکوت قلب اهل یقین، بصورت نوری زیبا در قلبشان، با یادآوری و رویت تمثال نورانی صاحبان نور، احساس آرامش درونی خاصی را ایجاد مینمایند.
نور، وقتی از منشور بگذرد به هفت رنگ و نور تجزیه میشود.
این نور در منشور قلب، گاهی نور سبز یا قرمز یا سفید یا … حس میشود.
امام رضا عليه السّلام:
« عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخَزَّازِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالا
دَخَلْنَا عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَحَكَيْنَا لَهُ مَا رُوِيَ أَنَّ مُحَمَّداً ص رَأَى رَبَّهُ فِي هَيْئَةِ الشَّابِّ الْمُوفِقِ فِي سِنِّ أَبْنَاءِ ثَلَاثِينَ سَنَةً رِجْلَاهُ فِي خُضْرَةٍ
وَ قُلْنَا إِنَّ هِشَامَ بْنَ سَالِمٍ وَ صَاحِبَ الطَّاقِ وَ الْمِيثَمِيَ يَقُولُونَ إِنَّهُ أَجْوَفُ إِلَى السُّرَّةِ وَ الْبَاقِي صَمَدٌ
فَخَرَّ سَاجِداً ثُمَّ قَالَ
سُبْحَانَكَ مَا عَرَفُوكَ وَ لَا وَحَّدُوكَ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ وَصَفُوكَ
سُبْحَانَكَ لَوْ عَرَفُوكَ لَوَصَفُوكَ بِمَا وَصَفْتَ بِهِ نَفْسَكَ
سُبْحَانَكَ كَيْفَ طَاوَعَتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ شَبَّهُوكَ بِغَيْرِكَ
إِلَهِي لَا أَصِفُكَ إِلَّا بِمَا وَصَفْتَ بِهِ نَفْسَكَ
وَ لَا أُشَبِّهُكَ بِخَلْقِكَ
أَنْتَ أَهْلٌ لِكُلِّ خَيْرٍ فَلَا تَجْعَلْنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ
ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيْنَا فَقَالَ
مَا تَوَهَّمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَوَهَّمُوا اللَّهَ غَيْرَهُ
ثُمَّ قَالَ
نَحْنُ آلَ مُحَمَّدٍ النَّمَطُ الْوُسْطَى الَّذِي لَا يُدْرِكُنَا الْغَالِي وَ لَا يَسْبِقُنَا التَّالِي
يَا مُحَمَّدُ
إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص حِينَ نَظَرَ إِلَى عَظَمَةِ رَبِّهِ كَانَ فِي هَيْئَةِ الشَّابِّ الْمُوفِقِ وَ سِنِّ أَبْنَاءِ ثَلَاثِينَ سَنَةً
يَا مُحَمَّدُ عَظُمَ رَبِّي وَ جَلَّ أَنْ يَكُونَ فِي صِفَةِ الْمَخْلُوقِينَ
قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ
مَنْ كَانَتْ رِجْلَاهُ فِي خُضْرَةٍ
قَالَ ذَاكَ مُحَمَّدٌ ص كَانَ إِذَا نَظَرَ إِلَى رَبِّهِ بِقَلْبِهِ جَعَلَهُ فِي نُورٍ مِثْلِ نُورِ الْحُجُبِ
حَتَّى يَسْتَبِينَ لَهُ مَا فِي الْحُجُبِ
إِنَّ نُورَ اللَّهِ مِنْهُ اخْضَرَّ مَا اخْضَرَّ وَ مِنْهُ احْمَرَّ مَا احْمَرَّ وَ مِنْهُ ابْيَضَّ مَا ابْيَضَّ وَ مِنْهُ غَيْرُ ذَلِكَ
يَا مُحَمَّدُ
مَا شَهِدَ بِهِ الْكِتَابُ وَ السُّنَّةُ فَنَحْنُ الْقَائِلُونَ بِهِ.»
ابراهيم بن محمّد خزّاز و محمّد بن حسين مىگويند:
به نزد امام رضا عليه السّلام رفتيم و براى آن حضرت، داستانى كه شنيده بوديم،بيان كرديم.
(داستان اين بود كه) حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله در سنّ سى سالگى، پروردگار خود را به صورت جوانى خوشاندام ديده كه در سبزهها قدم گذاشته بود.
عرض كردم: هشام بن سالم، صاحب طاق و ميثمى مىگويند:
خداوند (به شكل انسان است كه) تا ناف، خالى و بقيّۀ بدن، پر است.
(منظور اين است كه بالاتنه، لاغر و پايينتنه، چاق است.)
در اين هنگام امام عليه السّلام، به سجده رفتند. سپس فرمودند:
(پروردگارا!) تو پاك و منزّه هستى و كسى تو را نشناخته است
و تو را يگانه ندانستهاند، به همين دليل تو را توصيف كردند.
(پروردگارا!) تو پاك و منزّه هستى و اگر تو را مىشناختند، بهطور يقين همانطورى كه خودت را وصف كردهاى، توصيف مىكردند.
تو، پاك و منزّه هستى، پس چگونه به آنها فرصت مىدهى كه تو را به ديگران تشبيه كنند.
پروردگارا! من تو را بهجز اوصافى كه براى خودت شمردهاى، توصيف نمىكنم
و تو را به مخلوقت، شبيه نمىنمايم.
تو، شايستۀ هر نيكى هستى، پس مرا از گروه ستمكاران قرار مده.
سپس آن حضرت رو به ما كردند و فرمودند:
آن چه به خداوند توهّم كرديد و به خيالتان آمد، خداوند را غير از آن بدانيد
و فرمودند: ما خاندان حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله ميانهرو هستيم كه متجاوزان ما را درك نمىكنند و عقبافتادهها، بر ما مقدّم نمىشوند.
اى محمّد! زمانى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، مىخواستند به بزرگى پروردگارش نگاه كنند، به شكل جوانى خوشرو و در سنّ سى سال بودند.
اى محمّد! پروردگار من بزرگ است و بزرگتر از آن است كه صفت آفريدهشدگانش را داشته باشد.
عرض كردم:
فداى شما شوم! كسى كه با دو پايش در سبزه است، كيست؟
فرمودند: حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله است.
زمانى كه با قلبش به خداوند نگاه مىكند، او را در نور قرار مىدهد،
مثل نورى كه پشت پرده است، تا زمانى كه براى او معلوم شود كه پشت پرده چه كسى است.
نور خداوند، گاهى اوقات سبز تيره و گاهى قرمز پررنگ و گاهى سفيد شديد و گاهى رنگ ديگرى دارد.
اى محمّد!
ما به چيزى اعتقاد داريم كه در قرآن و روايات به آن شهادت داده شده است.
این قبیل آیات اشاره به نور معالم ربانی در ملکوت قلب دارد:
«ما لَوْنُها – لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرينَ – مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ»
رنگین کمان انوار مقدس!
مَعرِفةَ اللّهِ … نُورٌ مِن كُلِّ ظُلمَةٍ!
امام صادق عليه السلام:
لَو يَعلَمُ النّاسُ ما في فَضلِ مَعرِفةِ اللّهِ عَزَّ و جلَّ ما مَدُّوا أعيُنَهُم إلى ما مَتَّعَ اللّه ُ بِهِ الأعداءَ مِن زَهرَةِ الحَياةِ الدّنيا و نَعيمِها ، و كانَت دُنياهُم أقَلَّ عِندَهُم مِمّا يَطَؤونَهُ بِأرجُلِهِم ، و لَنَعِموا بِمَعرِفةِ اللّه ِ جَلَّ و عزَّ ، و تَلَذَّذوا بِها تَلَذُّذَ مَن لَم يَزَلْ في رَوضاتِ الجِنانِ مَعَ أولِياءِ اللّه ِ .
إنَّ مَعرِفةَ اللّهِ عَزَّ و جلَّ اُنسٌ مِن كُلِّ وَحشَةٍ ،
و صاحِبٌ مِن كُلِّ وَحدَةٍ ،
و نُورٌ مِن كُلِّ ظُلمَةٍ،
و قُوَّةٌ مِن كُلِّ ضَعفٍ ،
و شِفاءٌ مِن كُلِّ سُقمٍ .
اگر مردم مى دانستند كه شناخت خداوند عزّ و جلّ چه ارزشى دارد، به زرق و برق زندگى دنيا و نعمتهاى آن كه خداوند دشمنان را از آنها بهره مند ساخته است چشم نمى دوختند و دنياى آنان در نظرشان كمتر از خاك زير پايشان بود و از معرفت خدا متنعم مى شدند و چونان كسى از آن لذّت مى بردند كه همواره در باغهاى بهشت با اولياء و دوستان خدا باشد.
شناخت خدا، مونس هر تنهايى است
و يار هر بى كسى
و روشنايى هر تاريكى
و نيروى هر ناتوانى
و شفاى هر بيمارى.
تلوّن :
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُبْغِضُ مِنْ عِبَادِهِ الْمُتَلَوِّنَ
[و التلون التبدل]
[تلون = خواهان تغییر و تبدیل بودن]
هوای نفس دائما رنگ عوض می کند!
ولی عاقل یکرنگ است به رنگ نور ولایت و نور سفید.
[اهل شک – متلون هستند!!!]:
نسبت به معالم ربانی شک به دلت راه نده « فَلَا تَزُولُوا عَنِ الْحَقِّ وَ أَهْلِهِ » ،
امام صادق عليه السّلام:
اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ مِنْ خَلْقِهِ الْمُتَلَوِّنَ فَلَا تَزُولُوا عَنِ الْحَقِّ وَ أَهْلِهِ
فَإِنَّ مَنِ اسْتَبَدَّ بِالْبَاطِلِ وَ أَهْلِهِ هَلَكَ وَ فَاتَتْهُ الدُّنْيَا وَ خَرَجَ مِنْهَا صَاغِراً .»
محمد بن مسلم گويد:
امام صادق عليه السّلام فرمود:
بدانيد كه خداوند از ميان بندگانش بندهاى را كه هر ساعت به رنگى در آيد و تغيير فكر و عقيده بدهد دشمن مىدارد، پس هيچگاه از حق و اهل آن جدا مشويد كه هر كس به باطل و اهل آن بياويزد هلاك گردد، و دنيا از دستش برود، و با خوارى هر چه تمامتر از دنيا بيرون خواهد رفت.
مشتقات ریشۀ «لون» در آیات قرآن:
قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرينَ (69)
وَ ما ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ (13)
ثُمَّ كُلي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (69)
وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمينَ (22)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بيضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابيبُ سُودٌ (27)
وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ كَذلِكَ إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ غَفُورٌ (28)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ في ذلِكَ لَذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ (21)