دکتر محمد شعبانی راد

وقتی پرده‌ها کنار می‌رود: چهره‌ی نور ولایت و تاریکی حسادت نمایان می‌شود! أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ!

“When the Veil Is Lifted: The Face of the Light of Guardianship and the Darkness of Envy Is Revealed – Al-Fayā Sayyidahā Ladā al-Bāb!

When divine light meets human hearts, truth cannot remain hidden forever. There comes a moment when the veils of confusion, envy, and inherited misguidance are torn aside — and the reality of divine guidance through the Light of Guardianship (Nūr al-Wilāyah) becomes unmistakably clear.

The Qur’anic expression “أَلْفَيا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ” (“They both found her master at the door”) is more than a historical incident. It symbolizes the moment when truth and falsehood collide — when a heart clinging to envy is exposed by the same divine justice that honors the pure-hearted.

This article explores:
The spiritual meanings of “Alfā” (they found) and “Lafā” (to uncover, to strip away the veil)

  • How God reveals His signs in the horizons and souls (“Sanurīhim āyātinā…”)

  • The fate of those who follow inherited falsehood (“Innahum alfaw ābā’ahum ḍāllīn”) versus those who pursue the light of divine knowledge

  • The contrasting spiritual outcomes for people of envy and those of certainty and insight

When God shows His signs, hearts awaken, truth is unveiled, and every soul is confronted with what it has chosen to follow — either the illuminating guidance of God’s chosen lights, or the suffocating shadows of blind allegiance and inner jealousy.

«لفو» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«لَفَأْتُ‏ اللّحمَ عن العَظْم»
«لفَأَتِ‏ الرّيح السّحابَ عن وَجه السَّماء»

«لفو – لفی – لفا»:
«لَفَأْتُ‏ اللّحمَ عن العَظْم»
+ «وجد»
+ «لقی»
+ «نقع – منقع الماء»
«لا أُلفِيَنَ‏ أَحدَكم مُتَّكِئاً على أَرِيكَتِه؛ أَي لا أَجد و أَلقَى
«نمی‌خواهم هیچ‌یک از شما را در حالی بیابم که بر تخت‌ خود تکیه زده باشد؛
یعنی نمی‌خواهم او را بیابم و با او روبه‌رو شوم در این حالت.»
(این تعبیر غالباً در لحنِ نکوهش برای بی‌اعتنایی به حقایق یا راحت‌طلبی به‌کار می‌رود.)
«يقال: أَلفَيْتُ‏ الشي‏ءَ أُلفِيه‏ إِلفَاء إِذا وجدته و صادَفْته و لَقِيته.»
«گفته می‌شود: «ألفیتُ الشيءَ» یعنی آن را یافتم، با آن برخورد کردم و با آن مواجه شدم.»
(این تعبیر تأکید بر یافتن و کشف مستقیم یک چیز دارد، نه فقط آگاهی ذهنی.)
در مجموع، ریشۀ «ألفی» با «یافتن عینی»، «کشف حضور»، و «پرده‌برداری» از یک حقیقت پیوند دارد؛ چه در مواجهۀ با نور، و چه در روبه‌رو شدن با انکار یا کفر.

پرده از حقیقت برداشتن و پیدا و آشکار شدن حقیقت: «لفا اللحم عن العظم»!
ابر توی آسمون جلوی نور خورشید رو گرفته بود، بادی وزید و ابر را کنار زد و پرده از چهره خورشید برداشت «لفَأَتِ‏ الرّيح السّحابَ عن وَجه السَّماء» و خورشید علم آل محمد ع یعنی معالم ربانی در دل شرایط برای اهل یقین «پیدا» شد، آشکار شد، معلوم شد!
نقش آیات و تقدیرات، تایید حقانیت اندیشه صاحبان نور است.
+ «سنریهم آیاتنا … »
+ مفهوم زیبای «آشکار»

آشکار شدن حقیقتِ نور ولایت و تاریکیِ حسادت؟! أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ!
کشف حقیقتِ نور ولایت و تاریکیِ حسادت! أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ!
وقتی حقیقتِ نور ولایت و تاریکی حسادت، آشکار می‌شود… أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ!
وقتی پشت پرده‌ی نور ولایت و تاریکی حسادت آشکار می‌شود! أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ!
پشت‌پرده‌ای که بالا رفت: حقیقتِ نور ولایت و تاریکیِ حسادت! أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ!
وقتی پرده‌ها کنار می‌رود: چهره‌ی نور ولایت و تاریکی حسادت نمایان می‌شود!
آشکار شدن پشت‌پرده‌ی ماجرای نور و حسادت! أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ!
پرده‌برداری از حقیقت پنهان: نور ولایت یا تاریکی حسادت؟!

«أَلْفَيا» یعنی حقیقتی پنهان در مورد یوسف و زلیخا، در این لحظه، آشکار شد!
«لَفَأْتُ اللّحمَ عن العَظْم»:
یعنی گوشت را از استخوان کنار زدم؛ پرده کنار رفت، حقیقتِ استخوان پدیدار شد.
«لا أُلفِيَنَ‏ أَحدَكم متكئاً…»: به معنای «یافتن و مواجه شدن» با چیزی است.
«لفأتِ‏ الريحُ السحابَ عن وجه السماء»: یعنی باد، ابر را از چهرۀ آسمان کنار زد تا خورشید نمایان شود.
«لفو» یعنی: پرده‌برداری از حقیقت در پرتو نور ربانی.
گویی وقتی ابرهای جهل، لجاجت یا حسد کنار می‌روند، خورشید ولایت از پسِ آن می‌درخشد و حقیقت برای قلب‌های آماده، «پیدا» می‌شود.

+ «سنریهم آیاتنا … »
+ مفهوم زیبای «آشکار»
حسود از لیدر سوء چی گیرش میاد؟!
اهل شک چیو پیدا میکنن:
«ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا – إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ»
اهل یقین چیو پیدا می‌کنن؟!
ببین اهل شک چه گزینه ای رو بعنوان «ابو» و پدر و ولی برای اخذ معالم دینی اتخاذ نموده‌اند؟!
اهل یقین صاحبان نور را بعنوان پدری مهربان و دلسوز که در دل شرایط با یاد علوم نورانی آنها رشد می‌کنند را ماخذ خود قرار داده‌اند.
اهل نور یقین میرن سراغ محکمات!
اهل شک و حسد، می‌افتن به دام متشابهات!
اهل نور، خوابهای محکم میبینه!
اهل حسد، خوابهای متشابه میبینه!
+ «زیغ»

«سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا…»
خدا وعده داده: به‌زودی آیات خود را به آنان نشان خواهیم داد…
و این یعنی حقیقت، دیر یا زود آشکار می‌شود، ولو اگر زیر هزار پرده پنهان شده باشد!
مفهوم لطیف «آشکار شدن»
«أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ»… ناگهان پرده کنار می‌رود و حقیقت نمایان می‌شود.
در لحظه‌ای که همه‌چیز باید پنهان بماند، نور ولایت خودش را نشان می‌دهد؛ همان‌جایی که حسد و شک، دیگر کاری از دستشان برنمی‌آید.
حسود از لیدر سوء چی گیرش میاد؟!
پیروِ «سوء الظن» و حسادت، دست‌آخر به کی و چی می‌رسد؟
جز تاریکی، اتهام، سردرگمی و دوری از معالم ربانی؟!
اهل شک چیو پیدا می‌کنن؟
«ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا… إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ…»
اهل شک، به همان سنت‌های باطل و روش‌های پوسیده‌ی نیاکانِ گمراه تکیه می‌کنند.
پدری که انتخاب کرده‌اند، پدری نیست که «یُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»، بلکه پدریست با چهره‌ی فریب و نقاب هدایت!
اهل یقین چیو پیدا می‌کنن؟!
اهل نور و یقین، صاحبان ولایت را پدر معنوی خود می‌دانند؛
پدری مهربان، هادی، دانا، حاضر در دل فتنه‌ها؛
کسی که در ظلمات شبهات، چراغ علم ربانی در دست دارد.
در لحظه‌هایی که دیگران متحیرند، آنها آرام و روشن‌بین هستند.
این همان «وَجَدْنَاهُ هُدًى» است، نه «أَلْفَينَا».
وَ أَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ…
همان‌ها که دل‌هایشان کج است، به دنبال متشابهات می‌روند تا فتنه ایجاد کنند.
اما اهل نور، محکمات را می‌گیرند و «راسخون فی العلم» را امام خود قرار می‌دهند.

[سورة البقرة (2): آية 170]
وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا
أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ (170)
[سورة الصافات (37): الآيات 61 الى 70]
إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّينَ (69)
وقتی که حسود به صاحب نورش تهمت میزنه، چی گیر حسود میاد؟! و چی گیر صاحب نور میاد؟!
زلیخا به یوسف ع تهمت ناروا زد!
یوسف ع چی گیرش اومد؟ زلیخا چی گیرش اومد؟
یوسف ع با استعمال اندیشه آل محمد ع از گناه فرار می‌کند و زلیخا با استعمال اندیشه غیر آل محمد ع درصدد ارتکاب گناه است و هر دو با همسر زلیخا روبرو می‌شوند، و خدا این صحنه را برای هر دوی آنها تقدیر نموده تا پرده از حقانیت یوسف ع و تقصیر زلیخا برداشته شود.
هر دو «أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ» یه چیزو یافتند «هر دو یافتند».
[سورة يوسف (12): الآيات 25 الى 29]
وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَميصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ
قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَليمٌ (25)

وقتی که حسود به صاحب نورش تهمت می‌زند، چه کسی برنده‌ٔ صحنه است؟!
وقتی دل به حسادت سپرده شود و ذهن در دام تقلید کورکورانه از تکلمات شیطان بیفتد، حق در چشم آدمی غبارآلود می‌شود. اما سنّت الهی در آشکارسازی حقیقت، حتمی است:
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا…﴾
یعنی وقتی دعوت به هدایت آسمانی می‌شوند، لجاجت کرده و می‌گویند: ما همان مسیر پدران‌مان را می‌رویم حتی اگر آن‌ها نه شعوری دارند و نه هدایت.
این همان «اَلْفَيا آباءَهُمْ ضالّين» است.
راهی که با عادت و تقلید کورکورانه انتخاب شده، به بی‌راهه ختم می‌شود حتی اگر رنگ دین و ظاهر دیانت به خود بگیرد!
صحنه‌ای بی‌نظیر از حکمت الهی در تقابل نور و ظلمت:
ماجرای یوسف علیه‌السلام و زلیخا، یک صحنه‌ی تجسمی از تقابل “نور یقین” با “تاریکی حسد و شهوت” است.
در این صحنه، هم یوسف و هم زلیخا به «سَیِّدِهَا» برخورد می‌کنند، اما حقیقتی که هر دو می‌بینند، دو برداشت کاملاً متضاد دارد:
﴿وَ أَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ﴾
یعنی هر دو، با هم به واقعیتِ واحدی رسیدند. اما برداشتشان فرق داشت.
زلیخا با ذهن آلوده به شهوت و حسادت، سعی کرد «حق را متهم» کند.
یوسف با قلبی آراسته به نور ولایت و عقل سلیم، خود را تسلیم تدبیر الهی ساخت.
و ناگهان… حقیقت، خودش را نشان داد!
«قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ»
👈لباس حقیقت دریده شد، تا لباسِ دروغ، از تنِ تهمت‌زننده بیفتد.👉
دلیل عینی و فیزیکی، آشکار شد.
نشان داده شد که یوسف اهل فرار از گناه بود، نه ارتکاب آن.
این سنت الهی در کل تاریخ تکرار می‌شود:
هرگاه که اهل شک و حسد بخواهند با تهمت، اهل نور را زمین بزنند،
هرگاه که «لیدر سوء» را بر ولیّ الهی ترجیح دهند،
خدا صحنه‌ای می‌آفریند که پرده کنار رود…
و «أَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ» اتفاق بیفتد.
یعنی حقیقت، بر همه آشکار شود، حتی برای خود اهل شک!
صاحبان نور در این صحنه‌ها چه می‌کنند؟
آن‌ها از طریق اندیشه‌های آل محمد علیهم‌السلام، مسیر را تشخیص می‌دهند:
ما مأمور به تقلید از پدران‌مان نشده‌ایم، بلکه مأمور به پیروی از کسی شده‌ایم که خداوند او را امام، نور و هدایت‌گر قرار داده است.
و صاحبان حسد؟
آنان در تاریکی درونی خود اسیرند و از دیدن خورشید درخشان ولایت عاجز…

مفهوم: «انكشافِ شي‏ءِ و كَشْفِه»
لفَأَتِ‏ الرّيح السّحابَ عن وَجه السَّماء
لَفَأْتُ‏ اللّحمَ عن العَظْم: كَبشَطته.
لفا اللحم عن العظم لفوا: قشره، كلفأه
اللَّفاء: التُّراب و القُماش على وجه الأرض.
يقال مثلًا: «رضِيَ من الوَفاء باللَّفاء»، أي من وافِرِ حقِّه بالقليل.
ألْفَيْتُه‏: لقِيته و وجدتُه، إلفاء.
تَلَافَيْتُه‏: تدارَكْتُه.
مفهوم واژه «لفی»:
آیت که عرضه میشه، پرده از حقانیت صاحب نور بر میدارد:
«سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق»
این مفهوم در واژه «لفی» و آیاتی که در قرآن اومده وجود داره!
انگاری هر چی در حق صاحبان نور کم بذاری، خدا با آیات تلافی میکنه!
از چنگ آیات دیگه نمیتونی فرار کنی!
خدا آیات رو برای همه تدارک دیده: «تَلَافَيْتُه‏: تدارَكْتُه»
+ مفهوم زیبای «پیدا – آشکار»
«عدم – وجود»
اهل یقین، نور قلبشونو پیدا می‌کنن! راهشونو پیدا می‌کنن! با یادآوری معالم ربانی، در قلبِ ابری و تاریکشون، یهو بادی و نسیمی خنک می‌وزد و ابر را کنار زده و نور علم و حکمت آل محمد ع در قلب پیدا و آشکار می‌گردد.
+ «نور و نار»

مفهوم زیبای «انکشاف» و «کشف»، در واژه‌های قرآنی مانند «لفا – لفی» و مشتقات آن، جلوه‌ای ژرف از سنت الهی در آشکارسازی حق و پرده‌برداری از حقیقت را به نمایش می‌گذارد.
وقتی خدا می‌خواهد کسی را هدایت کند، پرده‌ها را یکی‌یکی کنار می‌زند.
«لفَأَتِ‏ الرّيح السّحابَ عن وَجه السَّماء»
باد، ابر را از چهره‌ی آسمان کنار زد!
و یا:
«لَفَأْتُ‏ اللّحمَ عن العَظْم»
یعنی: گوشت را از استخوان کنار زدم و حقیقتِ نهان، آشکار شد.
این تصاویر زبانی، همگی به ما می‌گویند:
پرده‌ی جهل و حسد و تعصب، حقیقت را از چشم‌ها پنهان کرده، و تنها با نسیم تدبیر الهی، آیات خداوندی بر دل‌ها پیدا می‌شوند.
مفهوم واژه «ألْفَيْتُه»:
یعنی «او را یافتم»، «با او روبرو شدم»، «دیدمش».
خداوند می‌فرماید:
«أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ»
یعنی: هر دو، هم یوسف و هم زلیخا، «سید» را نزد در یافتند!
پرده از ماجرا کنار رفت.
با «آیه‌ای عینی»، حق آشکار شد.
آیه‌ی کلیدی:
«سَنُرِيهِمْ آيَاتِنا فِي الآفَاقِ وَ فِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»
یعنی: ما آیات خود را در آفاق و درون جان‌هایشان به آنان نشان خواهیم داد تا برایشان روشن شود که این (دعوت پیامبر) حق است.
و اینجاست که واژه‌های «تَلَافَيْتُه» و «إلفاء» معنا می‌گیرند:
تَلَافَيْتُه‏: تدارَكتُه → یعنی خدا جبران می‌کند!
اگر کسی نور را نادیده گرفت، آیه‌ای برایش تدارک می‌شود تا حقیقت را بیابد و جبران گردد.

اهل یقین، با نور ولایت، قلب‌شان را پیدا می‌کنند.
در دلِ شرایط تاریک، یک نسیم الهی می‌وزد، ابر تعصب و جهل را کنار می‌زند، و نور علم آل محمد علیهم‌السلام در قلب‌شان آشکار می‌شود.
اما اهل حسد، اهل متشابهات‌اند؛ نمی‌بینند، نمی‌یابند، و در تاریکی می‌مانند.
هر کس با آیات الهی روبرو خواهد شد!
چه برای جبران، چه برای احتجاج، چه برای روشن شدن راه.
این است وعده‌ی حتمی خدا: “سَنُرِيهِمْ آيَاتِنا…”

«لَا يُلْفَى: یافت نمی‌شود.»
لَا يُلْفَى‏ الْعَاقِلُ مَغْرُوراً.
لَا يُلْفَى‏ الْمُرِيبُ صَحِيحاً.
لَا يُلْفَى‏ الْحَرِيصُ مُسْتَرِيحاً.
لَا يُلْفَى‏ الْأَحْمَقُ إِلَّا مُفَرِّطاً.
لَا يُلْفَى‏ الْمُؤْمِنُ حَسُوداً وَ لَا حَقُوداً وَ لَا بَخِيلًا.

[إِنَّ الرَّجُلَ تَلَافَى‏ نَفْسَهُ بِالصَّدَقَةِ فَدُفِعَ عَنْهُ]:
یه چیزی رو با یه چیزی تلافی کردن و جبران کردن !
امام سجاد علیه السلام:
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع‏
أَنَّهُ نَظَرَ إِلَى حَمَامِ مَكَّةَ فَقَالَ
أَ تَدْرُونَ مَا سَبَبُ كَوْنِ هَذَا الْحَمَامِ فِي الْحَرَمِ
فَقَالُوا مَا هُوَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
فَقَالَ
كَانَ فِي‏ أَوَّلِ الزَّمَانِ رَجُلٌ لَهُ دَارٌ فِيهَا نَخْلَةٌ قَدْ أَوَى إِلَى خَرْقٍ فِي جِذْعِهَا حَمَامٌ فَإِذَا أَفْرَخَ صَعِدَ الرَّجُلُ فَأَخَذَ فِرَاخَهُ فَذَبَحَهَا فَأَقَامَ بِذَلِكَ دَهْراً طَوِيلًا لَا يَبْقَى لَهُ نَسْلٌ
فَشَكَا ذَلِكَ الْحَمَامُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مَا نَالَهُ مِنَ الرَّجُلِ‏
فَقِيلَ لَهُ إِنَّهُ إِنْ رَقِيَ إِلَيْكَ بَعْدَ هَذَا فَأَخَذَ لَكَ فَرْخاً صُرِعَ عَنِ النَّخْلَةِ فَمَاتَ
فَلَمَّا كَبِرَتْ فِرَاخُ الْحَمَامِ رَقِيَ إِلَيْهَا الرَّجُلُ وَ وَقَفَ الْحَمَامُ يَنْظُرُ إِلَى مَا يَصْنَعُ بِهِ
فَلَمَّا تَوَسَّطَ الْجِذْعَ وَقَفَ سَائِلٌ بِالْبَابِ فَنَزَلَ فَأَعْطَاهُ شَيْئاً ثُمَّ ارْتَقَى فَأَخَذَ الْفِرَاخَ وَ نَزَلَ بِهَا فَذَبَحَهَا وَ لَمْ يُصِبْهُ شَيْ‏ءٌ
فَقَالَ الْحَمَامُ مَا هَذَا يَا رَبِّ
قِيلَ لَهُ
إِنَّ الرَّجُلَ تَلَافَى‏ نَفْسَهُ بِالصَّدَقَةِ فَدُفِعَ عَنْهُ
وَ أَنْتَ فَسَوْفَ يُكْثِرُ اللَّهُ نَسْلَكَ وَ يَجْعَلُكَ فِي بَلَدٍ لَا يُهَاجُ مِنْ نَسْلِكَ فِيهِ شَيْ‏ءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ أُتِيَ بِهِ إِلَى الْحَرَمِ فَجُعِلَ فِيهِ.

«وقتی پرده‌ها کنار می‌رود: چهره‌ی نور ولایت و تاریکی حسادت نمایان می‌شود – أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ!»
وقتی نور الهی به دل‌ها می‌تابد، حقیقت دیگر نمی‌تواند پنهان بماند.
لحظه‌ای فرا می‌رسد که پرده‌های شک، حسادت و تقلید کور از نیاکان دریده می‌شود، و چهرۀ واقعی هدایت الهی از طریق نور ولایت به‌روشنی آشکار می‌گردد.
عبارت قرآنی «أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ» تنها روایت یک واقعه تاریخی نیست، بلکه نمادی از تقابل حقیقت و باطل است؛ جایی که دلِ حسود رسوا می‌شود و دلِ اهل یقین، به لطف الهی، عزیز و سرافراز می‌گردد.
در این مقاله می‌خوانید:
معانی عرفانی واژگان «ألفى» (یافتن) و «لفا» (کنار زدن پرده و آشکار ساختن)
نقش آیات الهی در باز کردن چشم دل انسان‌ها: «سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ…»
مقایسه سرنوشت کسانی که به تقلید از پدران گمراه خود چنگ می‌زنند («إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّينَ») با کسانی که جویای نور و علم اهل بیت علیهم‌السلام هستند
سرانجام متفاوت حسودان و اهل یقین؛ یکی در تاریکی گم می‌شود و دیگری با نور ولایت هدایت می‌گردد
وقتی خداوند آیات خود را نشان می‌دهد، قلب‌ها بیدار می‌شوند، پرده‌ها کنار می‌رود، و هر انسانی با حقیقت آنچه دنبال کرده، روبرو می‌شود؛ یا در پرتو نور امامان الهی، یا در ظلمت حسادت و تقلید کورکورانه.

مشتقات ریشۀ «لفی» در آیات قرآن:

وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ (170)
وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَميصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَليمٌ (25)
إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّينَ (69)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی