دکتر محمد شعبانی راد

آپشن نورانی منحصر به فرد یوسف، به نفع قلب خود توست! فيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ!

Yusuf’s Unique Radiant Feature — A Divine Benefit for Your Own Heart!
Qur’an: “In it there is warmth and benefits” (Fīhā Dif’un wa Manāfi‘ — Surah Al-Nahl, 16:5).

There are divine “features” in every soul, but none as noble and radiant as the divine feature embodied in Yusuf (a), the Rabbanic Teacher, the bearer of God’s mercy, and the beacon of inner guidance.

The Qur’anic word “Manāfi‘” (benefits) doesn’t just refer to material use. In the deeper realm of the heart, it refers to the light of inner clarity, divine wisdom, and healing knowledge that comes only through connection with the People of Light (Āl Muhammad, a). Yusuf is a symbol of that connection — the spiritual feature (or option) your heart desperately needs but may not recognize in time.

Those who are envious of Yusuf lose their greatest opportunity. They trade away this radiant gift, unaware of the damage they cause to their soul. This is the core meaning of “فِيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ” — there is divine warmth and true benefit in following the path of divine guardianship (wilāyah). It is the only warmth that can protect the heart from the cold winds of doubt, anger, and envy.

So be a seeker of divine benefit. Train your heart to feel the difference between what pleases your ego and what benefits your soul. And remember: to truly benefit from Yusuf, you must recognize his light before the opportunity passes.
“He who loses this benefit has lost everything. But he who embraces it, embraces eternal life.”

Have you ever realized you were making a mistake?
Is there a unique feature in the heart that helps you recognize it?
This special inner option brings countless benefits!
But what exactly is this unique gift hidden within the heart?

«نفع» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«مَنَافِعُ‏ الدّارِ: مرافقها كالبئر و موضع الغسيل،
مرافقها كمواضع الغسيل و غيرها،
متعلقات و مرافق خانه از قبيل چاه و جاى شستن و غيره.»
+ «رفق»: این آپشن، همون آتلی است که به دست شکسته کمک میکنه تا ترمیم بشه!
+ «حسود ضرر بزرگی میکنه! مسّنا و اهلنا الضّر!»
اهل حسادت، با حسادتشون، این آپشن نافع و منحصر به فرد، این رفیق زیبا‌روی،
برادری بنام یوسف ع را، مُفتِ مُفت از دست دادند و خیلی خیلی ضرر کردند!
ضرر بزرگ حسود و اشتباه مرگبار حسود، وقتی است که این آپشن منحصر به فردشو از دست میده!
+ «وای به روزی که خدا، نورشو پس بگیره! فانسلخ منها! داستان تکراری بلعم باعورا!»
+ «دفء – گرما و راحتی در خانۀ نورانی! لَكُمْ فيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ!»

+ «نشر»

مَنَافِعُ‏ الدّارِ

واژۀ «نفع» در ظاهر به معنای فایده و سود است،
اما در باطن، یکی از واژگان کلیدی‌ است که از نظر مفهومی به نور و ولایت باز می‌گردد.
آنچه در قرآن به عنوان «منافع» معرفی می‌شود، در حقیقت نشانه‌هایی از «نور الولایة» است که اگر شناخته و حفظ شود، مسیر هدایت را روشن می‌کند.
در فرهنگ لغت می‌خوانیم:
«مَنَافِعُ‏ الدّارِ: مرافقها كالبئر و موضع الغسيل»
یعنی «منافع» به متعلقات ضروری و سودمند خانه گفته می‌شود، مانند چاه آب یا محل شستشو؛ چیزهایی که حیات خانه به آن وابسته است.
این یعنی هر خانه‌ای برای بهره‌وری و روشن ماندن، نیازمند این مرافق نافع است.
و در خانه‌ی قلب انسان، این «نفع» همان نور ولایت و معلمی ربانی است؛
کسی مثل یوسف علیه‌السلام.

یوسف علیه‌السلام: آپشن نافع ربانی
یوسف علیه‌السلام «نفع» خالص است.
در ظاهر یک انسان است، ولی در حقیقت بهترین آپشن نافع و نورانی‌ای است که خداوند به قلب بندگان حسودش عطا کرد، اما آن‌ها آن را مفت مفت از دست دادند!
فِيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (نحل: ۵)
این آیه درباره دام‌هاست، اما باطناً درباره کسانی است که نفع دارند، گرما دارند، تغذیه می‌دهند؛
و یوسف علیه‌السلام تمام اینها را در سطحی معنوی و الهی دارد.

حسادت: دشمن نفع
اهل حسادت، در یک اشتباه مرگبار، این آپشن نافع را از خانه قلب خود بیرون کردند و بزرگ‌ترین ضرر را دیدند. این همان خسران عظیمی است که قرآن از آن خبر می‌دهد:
إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ

عَسى‏ أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً

«عَسى‏ أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً»
در دو مورد مهم قرآنی آمده است:
یکی درباره‌ی یوسف علیه‌السلام (سوره یوسف، آیه ۲۱)،
و دیگری درباره‌ی موسی علیه‌السلام (سوره قصص، آیه ۹).
و این عبارت، کاملاً هدفمند، عمیق و سرشار از نور معانی است.

۱. دربارۀ یوسف علیه‌السلام:
سوره یوسف، آیه ۲۱:
وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمي‏ مَثْواهُ عَسى‏ أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً
و آن کس که او را از مصر خرید، به همسرش گفت:
«جایگاهش را گرامی دار، شاید برای ما سودی داشته باشد، یا او را به فرزندی بگیریم.»
۲. دربارۀ موسی علیه‌السلام:
سوره قصص، آیه ۹:
وَ قالَتِ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ قُرَّةُ عَيْنٍ لي‏ وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى‏ أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ
و همسر فرعون گفت:
«او روشنی چشم من و تو خواهد بود. او را نکشید! شاید برای ما سودی داشته باشد، یا او را به فرزندی بگیریم.» در حالی‌که آنان خبر نداشتند (چه کسی را در آغوش گرفته‌اند)!

«عَسى‏ أَنْ يَنْفَعَنا» یعنی شاید از او بهره‌مند شویم؛
اما این نفعی که خدا در آیه وعده‌اش را داده، صرفا نفعی مادی نیست!
بلکه اشاره به «نفع ربانی» است؛ یعنی:
وجود یوسف و موسی، نفع‌شان برای مردم، نه در ظاهر فرزند بودن،
بلکه در هدایت، نور، تعلیم، ولایت و رساندن قلب به توحید است.
در هر دو مورد، اهل باطن کسی را می‌پذیرند که در ظاهر، غریب و بی‌پناه به‌نظر می‌رسد، اما در واقع، منبع نفع الهی و معلم ربانی است.
در هر دو داستان، صاحبان نور (یوسف و موسی علیهما السلام) وارد خانه‌هایی می‌شوند که قرار است محل آزمون پذیرش یا انکار این نفع ربانی باشد.
اگر اکرام مثواه صورت بگیرد، آن نفع رخ می‌دهد؛
اگر حسد و ظلم بر او روا داشته شود، نفع از دست می‌رود، و حسرت می‌ماند.
در جمله‌ی مشترک: «أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً»
“ولد” در اینجا به‌ظاهر یعنی فرزند،
اما در باطن یعنی: او را بپذیریم و از او علم و هدایت اخذ کنیم، یعنی نوعی تسلیم قلبی و تبعیت علمی از یک معلم ربانی.

آیه‌ی «عَسى‏ أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» یک عبارت کلیدی است که در دو داستان بسیار مهم آمده؛
و هر دو بار درباره‌ی کسی به کار رفته که منبع «نفع الهی» و «علم ربانی» است،
یعنی یوسف و موسی علیهما السلام،
و این یعنی:
«نفع» حقیقی در زندگی، بهره‌گیری از نور ولایت و معلم ربانی است.
و اگر «اکرام مثواه» را رعایت نکنیم، نفع از دست می‌رود، و جای آن را حسرت می‌گیرد.

«نفع ربانی در خانه‌ات را کوبید! أَكْرِمي‏ مَثْواهُ!»
+ «القارعة»
«عَسى‏ أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً»
که هم دربارۀ حضرت یوسف علیه‌السلام آمده و هم دربارۀ حضرت موسی علیه‌السلام، می‌توان گفت:
نفع ربانی و فرزند معنوی:
در هر دو مورد، این تعبیر را کسانی به زبان می‌آورند که هنوز حقیقت نور این شخصیت‌ها را نشناخته‌اند، اما فطرت‌شان احتمال بهره‌مندی را احساس کرده است!
عبارت «عَسى‏ أَنْ يَنْفَعَنا» نشان می‌دهد که نوعی امید به یک نفع ربانی و معنوی وجود دارد؛ نوعی سود و منفعتی که از حضور این انسانِ الهی ممکن است نصیب آنها شود.
عبارت «أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» نیز نشان از نوعی تمایل به پذیرفتن این انسان الهی به‌عنوان فرزند (یعنی: کسی که همواره مورد حمایت و محبت قرار می‌گیرد، و در درون خانه جای دارد) است.
وجه مشترک میان داستان یوسف و موسی علیهما‌السلام:
در هر دو ماجرا:
یک انسان ربانی به خانه‌ای وارد می‌شود.
و اهل آن خانه نمی‌دانند دقیقاً چه گنجی وارد خانه‌شان شده است!
اما قلب‌شان چیزی حس می‌کند، و می‌گویند:
«شاید به نفع ما باشد… شاید او را به فرزندی بپذیریم!»
اینجا همان نقطۀ امتحان قلبی است.
اهل یقین، در این مرحله نور را تشخیص می‌دهند و به اکرام مثوای او می‌پردازند.
اما اهل حسد، یا بی‌اعتنا عبور می‌کنند، یا بعدها به جنگ او می‌روند!

این آیه نشان می‌دهد که:
نور، گاهی وارد خانۀ دل انسان می‌شود بدون اینکه فرد بشناسد.
اما نفع و برکت آن، آن‌قدر بالاست که حتی قلب‌های آلوده هم احتمال سودمندی آن را حس می‌کنند.
این لحظه، لحظۀ شناخت «آپشن نافع ربانی» است.
و اگر این فرصت از دست برود، حسرت و خسران سنگینی خواهد داشت!

نفعِ یوسف؛ فرصتی بی‌تکرار!
یوسف علیه‌السلام در خانه‌ی حسودانش، یک فرصت نادر و بی‌تکرار بود.
یک نفع الهی بود «عَسى‏ أَنْ يَنْفَعَنا» که می‌توانست قلب خشمگین آن‌ها را گرم کند،
به روح افسردۀ آن‌ها حیات بدهد
و به ذهن تاریک آن‌ها بینش و نور ببخشد. اما…
آیا آن‌ها قدر این نفع را دانستند؟
نه! چون با نگاه حسد، نفع را ضرر دیدند!
با چشمی تیره، زیبایی را دشمن خود پنداشتند!
با دستی لرزان، نور را از خانه بیرون انداختند!
انتخاب کردند که برادر خود را بفروشند؛ آن هم «بِثَمَنٍ بَخْسٍ»… با بهایی کم‌ارزش.

درک «نفع»؛ نیاز به قلبِ سالم دارد.
در آیه ۲۰ از سورۀ یوسف، می‌خوانیم:
وَ كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ
آن‌ها نسبت به یوسف زهد ورزیدند؛ اما نه زهد رحمانی، بلکه زهد شیطانی!
یعنی نسبت به نفع الهی بی‌رغبت بودند.
نفع را ندیدند، نخواستند و راندند.
و چون نور را نمی‌خواستند، نفع را از دست دادند.
درحالی‌که خداوند با زبان رمز و در لفافۀ الفاظ زیبا فرموده بود:
أَكْرِمي‏ مَثْواهُ
«قدرش را گرامی بدار!»
این یعنی:
یوسف، نفع است!
یوسف، خیر است!
یوسف، نور است!

آپشن نافع، فقط یک بار ظاهر می‌شود…
دقت کنیم:
یوسف فقط یک‌بار به آن‌ها داده شد.
فقط یک‌بار نفعی این‌چنین آشکار شد.
فقط یک‌بار این دربِ نور به رویشان باز شد…
اما اهل حسادت، این فرصت را برای همیشه از دست دادند!
و این یعنی بزرگ‌ترین ضرر!
قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ (انعام: ۳۱)

پس چه باید کرد؟
قدر نفع نورانی قلبت را بدان!
قدر معلم الهی خودت را بدان!
یوسف‌ات را در قلبت، خانه بده، تکریمش کن، چون:
فِيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ
در او گرماست… و نفع‌هاست!

النِّفْعَةُ: يَكُونُ فِي جانِبَيِ المَزَادَةِ يُشَقُّ أَدِيمٌ فيُجْعَلُ في كُلِّ جانِبٍ‏ نِفْعَةٌ.
النِّفْعَةُ: جِلْدَةٌ تُشَقُّ فتُجْعَلُ في جانِبَيِ المَزَادَةِ.
النِّفْعَة: پوست دباغى شده كه در طرفین مزادة (مشک آب) قرار گيرد.
المَزَادَة: پوست يا مشك كه در آن آب نهند.
+ «و زاده بسطة فی العلم و الجسم»
+ «زید- زاد و توشۀ نورانی! و تزوّدوا فانّ خیر الزّاد التّقوی!»

نِفعة: پوست محافظِ مشک آب؛ تمثیلی لطیف از «نفع یوسف»
در کتب لغت می‌خوانیم:
النِّفْعَةُ: پوست دباغی‌شده‌ای است که در دو طرف مشکی به نام مزادة قرار می‌گیرد.
این نِفعة‌ها دو تکه‌اند، از چرم ساخته می‌شوند، و نقش مهمی دارند:
محافظت و استواری مشک آب!
مزادة یعنی ظرفی چرمی که برای حمل آب استفاده می‌شد؛ بسیار حیاتی، به‌ویژه در سفر!
حالا این تمثیل را با معنای قرآنیِ نفع و شخصیت یوسف (ع) تطبیق بدهیم:
یوسف علیه‌السلام، مثل همان نِفعة‌ است:
پوستی محکم و مهربان که در دو طرفِ ظرف وجود ما قرار گرفته؛
تا ما، در مسیر پرخطر سفر دنیا، آب معرفت و ایمان را سالم و محفوظ حمل کنیم!
اگر این نِفعة‌ها نباشند، مزاده سوراخ می‌شود…
آب می‌ریزد…
قلب تشنه می‌ماند…
و آدمی در بیابان سوزان حسادت و گمراهی، تشنه‌لب جان می‌دهد…

یوسف؛ نفعی برای محافظت قلب توست!
یوسف، نفع است، چون اگر «دو طرف قلب»ت را با حضور او بپوشانی،
می‌توانی آب نور را سالم به مقصد برسانی!
یوسف، نفع است، چون حضورش در کنار تو، باعث دوام نور ایمان در دل تو می‌شود.
یوسف، نفع است، چون بدون او، قلبِ مشک‌گونه‌ات ترک می‌خورد و نشت می‌دهد… و هیچ چیز در آن باقی نمی‌ماند!
پس:
أَكْرِمي‏ مَثْواهُ
یعنی این پوست نفع‌بخش را قدر بدان!
نگذار سوراخ شود…
نگذار ترک بخورد…
نگذار از کنار قلبت کنار برود!
زیرا:
فِيهَا دِفْ‏ءٌ وَ مَنَافِعُ
در آن گرماست، و نفع‌هاست!

«النَّفْعَةُ: العصا، چوبدستى»
«أَنْفَعَ‏ الرجُلُ: إذا اتجَّر في‏ النَّفَعَاتِ‏ و هي العِصِيُّ، آن مرد تجارت عصا كرد.»
«مَنَافِعُ‏ الدّارِ: مرافقها كالبئر و موضع الغسيل،
مرافقها كمواضع الغسيل و غيرها،
متعلقات و مرافق خانه از قبيل چاه و جاى شستن و غيره.»
آپشن نورانی منحصر به فرد قلب! فيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ!
آپشن‌های یک خونه! میشه منافع اون خونه!
مثلا این خونه، سه تا خواب داره، آشپزخونه، سرویس های حمام و دستشویی، و …
بعضی خونه‌ها خیلی لاکچری هستند و آپشن‌ها و منافع خیلی خاصی دارند،
مثلا استخر دارند! سونا و جکوزی دارند و …
قلبی که نور و ظلمتشو میفهمه، در واقع یک آپشن خیلی خاصی داره که هیچ خونه و بیتی این ویژگی و این آپشن و این منفعت رو نداره!
با قلب سلیم میشه اشتباهاتتو بفهمی! و این خیلی ارزش داره!
+ «ناشئة اللیل!»
چون وقتی پی به اشتباهت می‌بری، استغفار میکنی و توبه میکنی و پشت به تمنا و رو به نورت میکنی و این حال خوشی که بدنبال اون تاریکی و حال بد، بدست میاری خیلی منفعت داره! خیلی سود داره! خیلی ارزش داره!
+ «صوع – صواع الملک»: «السقایة»

نفع، یعنی داشتن آپشنِ فهم نور و ظلمت!
در لغت آمده است:
النَّفْعَةُ: العصا
یعنی چوب‌دستی؛ وسیله‌ای برای حرکت در مسیر، برای ایستادن، برای تکیه دادن!
پس نفع، یعنی چیزی که تو را در مسیر، یاری و هدایت می‌کند.
مَنَافِعُ الدّار
یعنی امکانات و آپشن‌های یک خانه؛ مثل چاه آب، محل شستشو، حمام، و…
یعنی چیزهایی که خانه را قابل زندگی و بهره‌برداری می‌کند.
حالا بیا خانه قلب را تصور کنیم…
قلب مؤمن، مثل یک ویلای لاکچری روحانی است!
خانه‌ای که درون آن:
چاه معرفت هست، برای استخراج آب زلال تفکر؛
محوطه‌ شستشو هست، برای تطهیر غفلت‌ها؛
نور هست، برای دیدن مسیرهای پنهان؛
و مهم‌تر از همه، یوسف هست!
یوسف، همان عصاست؛
یوسف، همان نِفعة است؛
یوسف، آپشن لاکچری این خانه‌ی نورانی است؛
یوسف، رفیق نافع قلب توست؛
یوسف، هم عصاست، هم نِفعة، هم خزینه‌دار نفع است!

پس اگر قلب تو، یوسف‌ را در خود جای داده…
یعنی خانه‌ات پر از نفع است!
«فِيهَا دِفْ‏ءٌ وَ مَنَافِعُ»
یعنی درون آن، هم گرما هست، هم منفعت!
و اگر قدر این نفع را ندانی…
مثل آن کسی هستی که ویلا دارد ولی در حیاطش چادر زده!
مثل آن کسی هستی که آب دارد ولی تشنه است!
مثل آن کسی هستی که «عصای نورانی» در اختیار دارد ولی کورکورانه راه می‌رود!

قلبی که نور و ظلمتش را می‌فهمد،
در حقیقت به یک آپشن نافع منحصر به فرد مجهز شده:
توانایی فهمیدن اشتباهات!
توانایی بازگشت!
توانایی اصلاح مسیر!
و این یعنی:
یوسف قلب تو، بهترین آپشن توست!
أَكْرِمي‏ مَثْواهُ!

«نفع» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
انگاری این اندیشه مثل چوبدستی میمونه که در دست اهل یقینه و اهل یقین مدام با بکار بردن این چوبدستی در شرایط مورد نیاز مختلف، از اون نفع می‌بره!
«هو ما يتوصّل به الإنسان الى مطلوبه»
در واقع صاحبان نور پوست اولیه رو دباغی میکنن (علم وحشی – علم اهلی) و اونو آماده استفاده صنایع دیگه مثل تولید کیف و کفش و … می‌کنن و این صنایع از این لقمۀ آماده استفاده کرده و کالا خلق می‌کنند!
در واقع این مفهوم «الخير الحادث يتحصّل للشي‏ء إنسانا أو غير إنسان و مادّيّا أو معنويّا» اشاره به همان پوست دباغی شده‌ای دارد که بصورت لقمه آماده در اختیار اهل یقین قرار داده می‌شود تا در دل شرایط به این آثار علمی عمل نموده «فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرى» و با خلق عمل صالح از استمرار دهندگان اندیشه آل محمد ع بحساب بیایند.
«النَّفْعُ‏: ما يُسْتَعَانُ به في الوُصُولِ إلى الخَيْرَاتِ،
و ما يُتَوَصَّلُ به إلى الخَيْرِ فهو خَيْرٌ، فَالنَّفْعُ‏ خَيْرٌ، و ضِدُّهُ الضُّرُّ»

نفع، چوبدستی اهل یقین برای رسیدن به خیر!
وقتی واژۀ «نَفْع» را در تمام ابعادش بررسی می‌کنیم، می‌بینیم این واژه فقط یک منفعت مادی نیست!
بلکه یک فرآیند کامل از کشف، درک، توبه، تحول و نورانی شدن است…
+ «ناشِئَةَ اللَّيْلِ»!
اون لحظه‌هایی که در دل شب، آدم از خواب غفلت می‌پره،
و می‌فهمه راهی که می‌رفته تاریک بوده،
و از ته دل توبه می‌کنه و نور رو انتخاب می‌کنه،
همون لحظه‌ها، می‌شن بزرگترین لحظات نَفْع!
«إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَ أَقْوَمُ قِيلًا»
[سوره مزمل: 6]
یعنی همون‌جا که تاریکی بود،
همون‌جا که خطا کردی،
اما یوسف قلبت رو پیدا کردی!
نَفْع، یعنی داشتن «چوبدستی اندیشه» در مسیر نور!
در لغت آمده:
«النَّفْعُ‏: ما يُسْتَعَانُ به في الوُصُولِ إلى الخَيْرَاتِ»
یعنی هر آنچه که به تو کمک کنه به خیر و خوبی برسی، نَفْع است.
و این یعنی:
صاحبان نور، اندیشه‌ و معرفت نورانی‌شون رو به‌مثابه چوبدستی یا «عصا» در دست دارند؛
هر جا که پیچ‌و‌خم راه زیاد شد، با اون عصای نور، راه رو باز می‌کنن!
این عصای معرفت، از جنس «صُواعِ المَلِك» است…
جامی نورانی که ازش فقط اهل یقین می‌نوشند!

نَفْع، یعنی پوستِ دباغی‌شدۀ معارف
وقتی علم در مرحلۀ «علم وحشی» باقی می‌مونه، کسی سودی ازش نمی‌بره.
ولی صاحبان نور، اون رو دباغی می‌کنن، نرم می‌کنن، از حالت وحشی خارجش می‌کنن،
و اون‌وقت به دیگران عرضه می‌کنن تا اهل یقین ازش بهره‌مند شن!
«النِّفْعَةُ» همان پوست دباغی‌شده‌ای‌ست که در مشک قرار می‌گیره؛
هم ذخیره‌ی آب و هم ابزار بقای حیات!
درواقع:
اهل نور، علم را از آسمان می‌گیرند،
و آن را آماده بهره‌برداری می‌کنند،
تا قلب‌های آماده، با آن نفع ببرند، عمل صالح خلق کنند،
و به قافله‌ی آل محمد علیهم‌السلام بپیوندند.

نَفْع؛‌ یعنی آنچه خیر را ممکن می‌کند
«فَالنَّفْعُ خَيْرٌ، و ضِدُّهُ الضُّرُّ»
پس نَفْع = خیر
و ضد آن = ضرر
هر وقت خداوند از «نَفْع» سخن گفته،
یعنی در حال معرفی یک خیر بی‌نظیر بوده!
و یوسف (ع)، یکی از همان خیرهای خالص، نافع، و آماده بهره‌برداری است!
قلبی که یوسف را درک کرده، یعنی به یک خیر خالص و نافع رسیده!

حسود، کسی است که نَفْع خودش را مفت از دست می‌دهد…
حسود، از آپشن منحصر به‌فردی به نام «قلب نافع» محروم می‌شود…
و این یعنی: بزرگ‌ترین ضرر!
اما…
کسی که قدر یوسفش را بداند،
و در دل شب‌های تاریکش برگردد به سرچشمۀ نور،
و از نَفْعِ یوسف بهره ببرد،
یعنی زندگی‌اش را به مسیر نورانی و الهی انداخته!
پس:
أَكْرِمي‏ مَثْواهُ!
قدر نَفْع نور قلبت را بدان!

[نفع – قبض و بسط] :
وقتی با یادآوری معالم ربانی و عمل به این علوم در دل آیات و تقدیرات، یهو قلبت چنان روشن میشه که از خود بیخود میشی، از اینجا می‌فهمی چی و کی «نفع» توست! و به نفع توست!
علوم ربانی آل محمد ع که از صاحبان نور اخذ میشود، همان «نفع» برای اهل نور هستند!
نفع همان نور آرامش معنوی قلبی توست که با یاد اسم الله نورانی، برای تو ایجاد شده!
پس «نفع» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که در دل شرایط اهل یقین با استعمال این اندیشه والا و تولید نور آرامش عمل صالح، به نسبت خودشان از علم آل محمد ع نفع و بهره می‌برند.
کتاب التحقیق مفهوم «الخير الحادث يتحصّل للشي‏ء إنسانا أو غير إنسان و مادّيّا أو معنويّا» را برای این واژه آورده است.
«نفع: انجام چيزى كه در آن لذت و سرور باشد.»
+ «لذذ»
+ «قبض و بسط»
وقتی قلبت به نور آرامش علوم ربانی در دل شرایط رسید و اونو وجدان کردی، تو به نفع رسیدی!
به چشمه حیات علم و حکمت آل محمد ع رسیدی و بهره‌مند شدی و از آب کوثر نوشیدی و بر سر حوضی که علی ع کنارش ایستاده رسیدی و از این زمزم گوارا عملا نوشیده‌ای و رفع عطش شدنت را در همین دنیا، خودت قلبا حس می‌کنی.
«نفع ، منفعت ، فایده ، مصلحت ، خلاق»

[نفع – قبض و بسط]: نورِ فهمِ نافع!
گاهی ناگهان در دل یک تقدیر، در دل یک آزمون، یا حتی یک لحظه خلوت شبانه،
یادت می‌افته به یک آیه…
به یک اسم نورانی از اسماء الهی…
به یک حرفی که از صاحب نور شنیدی…
و همون‌جا یهو قلبت بسط میشه،
یه حال خوشی پیدا میکنی…
یه جوری که انگار از خود بی‌خود می‌شی…
اون لحظه است که می‌فهمی چی و کی نَفْع توست!
یعنی نفع، چیزی نیست که فقط در بازار و خرید و فروش معنا داشته باشه!
بلکه نفع، نورانی‌ترین دستاورد قلب سلیم در لحظۀ بسط نور الهی است!

نَفْع، یعنی معلم ربانی‌ات را شناختن و به علمش عمل کردن
علوم ربانی‌ای که از معلمان نور (صاحبان ولایت) اخذ می‌کنی،
همونا هستند که بهت آرامش میدن،
فهم درست میدن،
و تو رو از تاریکیِ شک و ترس و حسد نجات میدن!
نَفْع، همان نوری‌ست که در دل علم ربانی ذخیره شده…
و فقط در وقتش، با استعمالش، شکوفا میشه!

نَفْع، یعنی آرامش قلبی از یاد اسم نورانی الله
«أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
همین ذکر نورانی که از معلم ربانی‌ات یاد گرفتی،
تو رو می‌رسونه به اون آرامشی که نه با پول خریدنیه، نه با ظواهر زندگی!
بلکه فقط و فقط از «نَفْع علم ربانی» پدید میاد…
نَفْع، یعنی اندیشه‌ای که در دل شرایط نفع تولید می‌کند
نفع = اندیشه‌ای نورانی = موید به آیات محکم = عمل شده در دل شرایط = ایجاد آرامش و رشد = خیر حادث
و این میشه تعریف «نَفْع» از نگاه اهل نور:
اندیشه‌ای الهی
که از صاحبان ولایت اخذ شده
که در دل شرایط سخت، به کار گرفته می‌شود
و در نتیجه‌اش، آرامش معنوی، نور قلب، و عمل صالح تولید می‌شود!

نَفْع: در کتاب التحقیق آمده:
«الخير الحادث يتحصّل للشي‏ء إنسانا أو غير إنسان و مادّيّا أو معنويّا»
یعنی نَفْع، اون خیریه که به تازگی برای انسان یا غیر انسان، در سطح مادی یا معنوی، حاصل میشه.
خیر جدید، نه خیر تکراری!
نَفْع یعنی نور جدید!
یعنی فهم جدید!
یعنی علم آنلاین!
یعنی یک آرامشِ تازه که قبلاً نداشتی!
نَفْع، یعنی: «لذت و سروری که از انجام یک کارِ نیک برمی‌خیزد»
«نفع: انجام چیزی که در آن لذت و سرور باشد.»
نه لذت جسمانی صرف!
بلکه لذت نورانیِ فهم
سرور قلبی‌ای که از پیدا کردن یوسف در چاه غفلت به تو دست میده!

وقتی در دل شب،
در دل آزمون،
در دل خستگی،
یه نور به دلت می‌تابه…
یه اسم ربانی یادت میاد…
و با همون نور از تاریکی درمیای…
بدون که: اون لحظه، تو به نفع رسیدی!
‌‌أَكْرِمي‏ مَثْواهُ!
از نَفْع یوسفی قلبت بهره ببر…
نذاری حسد، این آپشن نافعو ازت بگیره!

نَفْع؛ یعنی لذّت قلبیِ رسیدن به نور!
+ «لذذ»
+ «قبض و بسط»
وقتی قلبت به نوری از انوار علوم ربانی رسید،
و اون نور رو در دل شرایط سخت وجدان کردی،
یعنی با تمام وجودت حسش کردی و ازش لذّت بردی،
اون‌جاست که می‌فهمی:
تو به نفع رسیدی!
نه فقط نفع ظاهری،
بلکه نفع وجودی
نفعی که از درون تو رو رشد می‌ده…
مثل خورشیدی که از درون قلبت طلوع می‌کنه…
کوثر علوم ربانی
تو به چشمه حیات علم و حکمت آل محمد علیهم‌السلام رسیدی!
به چشمه‌ای که خضر از آن نوشید…
به چشمه‌ای که در دلش «یوسف» شسته شد…
به چشمه‌ای که در اون، ماهی مرده زنده شد…
و تو، با نوشیدن از این چشمه،
علم آنلاین آموختی و قلبت زنده شد!

رسیدن به حوض کوثر، همین‌جاست!
آره!
وقتی نور علم آل محمد علیهم‌السلام،
در دل شرایط خاص، تو رو آرام کرد و بهت امید و جهت داد…
اون لحظه، تو کنار حوض کوثری!
و این یعنی نوشیدن از زمزم گوارای نور و علم،
که رفع عطش واقعی تو رو در همین دنیا محقق می‌کنه…
تو عطش معنوی‌تو فرو نشوندی!
تو سیراب شدی…
و این نفعه!
نَفْع؛ مجموعه‌ای از مفاهیم عالی است.

نَفْع = لذّت نور در بسط قلبی
وقتی یه نکتۀ نورانی از معلم ربانی‌ت می‌شنوی،
و در دل تاریکیِ قلبت بهش عمل می‌کنی…
و نتیجه‌شو می‌بینی،
و از شدت شیرینی‌اش اشک می‌ریزی،
و به آرامشی می‌رسی که قبلاً تجربه‌اش نکرده بودی…
بدون:
تو به نَفْع رسیدی!
و این همون لحظه‌ی طلایی بسط قلبی در دل تقدیرات بود…

+ «محل»: «رَحْمَةٍ نَافِعَةٍ أَوْ نَقِمَةٍ ضَارَّةٍ»:
[اللَّهُمَّ أَذْهِبْ مَحْلَ‏ بِلَادِنَا بِسُقْيَاكَ، وَ أَخْرِجْ وَحَرَ صُدُورِنَا بِرِزْقِكَ]:
الصحيفة السجادية ؛ ص160
(36) (وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا نَظَرَ إِلَى السَّحَابِ وَ الْبَرْقِ وَ سَمِعَ صَوْتَ الرَّعْدِ:)
دعاى سى و ششم از دعاهاى امام عليه السّلام است هنگامى كه به ابر و برق (درخشيدن ابر) نگاه ميكرد، و بانگ رعد (غرّش ابر) را ميشنيد:
این دعای زیبا رو با این بیان که منظور از «هَذَيْنِ آيَتَانِ» یعنی قبض و بسط قلبی بخوان!
پس قبض قلبی و بسط قلبی دو آیت از آیات و قدرتنمایی‌های خداست در انفس ما کما اینکه در آفاق هر آیتی را می‌بینیم بعینه در انفس نیز شاهد آن باید باشیم که «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق» بسیار آیه زیبایی است.
در واقع اهل یقین که اهل نور ولایت هستند از روی همین قبض و بسط قلبی، پی به نفع و ضرر خویش می‌برند «رَحْمَةٍ نَافِعَةٍ أَوْ نَقِمَةٍ ضَارَّةٍ»
+ «نفع – ضرر»
اهل نور وقتی اقدام به کاری نمایند که قبض قلبی برایشان ایجاد شود، می‌فهمند که در این اقدام متضرر می‌شوند و کراهت مربی و ولیّ خود را در این اقدام، با قلب سلیم خود وجدان می‌نمایند.

(1) اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَيْنِ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِكَ،
وَ هَذَيْنِ عَوْنَانِ مِنْ أَعْوَانِكَ،
يَبْتَدِرَانِ طَاعَتَكَ بِرَحْمَةٍ نَافِعَةٍ أَوْ نَقِمَةٍ ضَارَّةٍ،
فَلَا تُمْطِرْنَا بِهِمَا مَطَرَ السَّوْءِ،
وَ لَا تُلْبِسْنَا بِهِمَا لِبَاسَ الْبَلَاءِ.
[1 بار خدايا اين برق و رعد (يا اين ابر و برق يا اين ابر و رعد) دو نشانه از نشانه‏‌هاى تو و دو خدمتگزار از خدمتگزاران تو اند كه در فرمانبرى از تو به رساندن رحمت سود دهنده يا عذاب زيان رسان ميشتابند، پس بسبب آنها باران ضرر و زيان (بارانيكه ساختمانها و كشتزارها را ويران نمايد) بر ما مبار، و رخت بلاء و گرفتارى بر ما مپوشان (ما را به تنگى در زندگى و بى‌‏آذوقه‏‌گى گرفتار مكن)]

«نَفْع» یا «ضَرَر»؟!
محلّ نور یا محلّ غضب؟!
«رَحْمَةٍ نَافِعَةٍ أَوْ نَقِمَةٍ ضَارَّةٍ»
در دعای سی و ششم صحیفه‌ی سجادیه، امام سجاد علیه‌السلام وقتی ابر و برق و رعد را می‌بیند، اینگونه مناجات می‌کند:
اللَّهُمَّ أَذْهِبْ مَحْلَ‏ بِلَادِنَا بِسُقْيَاكَ،
وَ أَخْرِجْ وَحَرَ صُدُورِنَا بِرِزْقِكَ!
و می‌فرماید:
هَذَيْنِ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِكَ
تُخَوِّفُ بِهِمَا عِبَادَكَ
وَ تُرِيهِمْ مَخَاوِفَ سَطْوَتِكَ،
وَ تُذَكِّرُهُمْ قَرَائِحَ نِعْمَتِكَ…
یعنی چه؟
یعنی این رعد و برق (قبض و بسط) دو نشانه‌اند!
دو نشانه از قدرت نمایی خدا!
دو نشانه از نَفْع و ضَرَر!
یا رحمتی نافع می‌آید
یا نقمتی ضارّ

قبض و بسط؛ آیات انفس!
اهل نور می‌فهمند…
می‌فهمند وقتی قلبشان در یک اقدام، تنگ و تاریک شد،
یعنی محل آن کار،
محلِّ غضب خداست، نه محلِّ رحمت…
و می‌فهمند که آن قبض قلبی،
یک آیت است!
یک نشانه از طرف خدا!
آری… این همان آیه زیبای قرآن است:
سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ
حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ

قلب سلیم؛ فهم نَفْع و ضَرَر
اهل یقین که نور ولایت را وجدان کرده‌اند،
وقتی کاری می‌خواهند انجام دهند
و قلبشان قبض می‌شود،
یعنی متوجه می‌شوند که:
این کار، به نفعشان نیست!
این کار، موجب ضررشان است!
این کار، در تضاد با رضای مربی و ولیّشان است…
و این یعنی:
👈نور قلبی، چراغ راه شناخت نَفْع و ضَرَر شده است!👉

دعای امام ع؛ تشخیص محلِّ نَفْع
وقتی امام علیه‌السلام می‌فرماید:
اللَّهُمَّ أَذْهِبْ مَحْلَ بِلَادِنَا بِسُقْيَاكَ
یعنی: خدایا!
اگر محل ما، محلّ قهر و خشکی و خشم شده…
با باران رحمتت، بر آن ببار!

[رابطه – نفع]:
فَهَلْ يَنْتَفِعُ الشِّيعَةُ بِهِ فِي غَيْبَتِهِ؟
إِي وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ لَيَنْتَفِعُونَ بِهِ  [رابطه قطع نمی‌شود]
يَسْتَضِيئُونَ بِنُورِ وَلَايَتِهِ فِي غَيْبَتِهِ كَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ جَلَّلَهَا السَّحَابُ
+ «طور سیناء»:
«وَ كُلُّ جَبَلٍ يَكُونُ عَلَيْهِ مَا يُنْتَفَعُ بِهِ مِنَ النَّبَاتِ أَوِ الْأَشْجَارِ سُمِّيَ طُورَ سَيْنَاءَ وَ طُورَ سِينِينَ»

نَفْعِ رابطه؛ حتی در غیبت!
خورشید پشت ابر هم نور دارد!
رابطه‌ی نورانی اهل یقین با ولیّ خدا، هرگز قطع نمی‌شود!
در پاسخ به این پرسش که:
فَهَلْ يَنْتَفِعُ الشِّيعَةُ بِهِ فِي غَيْبَتِهِ؟
پاسخ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله این است که:
إِي وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ
إِنَّهُمْ لَيَنْتَفِعُونَ بِهِ
يَسْتَضِيئُونَ بِنُورِ وَلَايَتِهِ فِي غَيْبَتِهِ
كَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ جَلَّلَهَا السَّحَابُ
این یعنی حتی اگر ابر غیبت خورشید وجود را پوشانده باشد،
رابطه‌ی نفع‌بخش بین دل‌های اهل یقین و نور ولایتش،
هرگز قطع نمی‌شود!
دل‌های زنده،
همچنان از پشت ابرهای حسادت،
از این خورشید پنهان، نفع می‌برند
گرم می‌شوند، روشن می‌شوند، راهشان را می‌یابند!

طور سینا؛ تجلّی نفع نبوّت!
در منابع لغوی آمده است:
وَ كُلُّ جَبَلٍ يَكُونُ عَلَيْهِ مَا يُنْتَفَعُ بِهِ مِنَ النَّبَاتِ أَوِ الْأَشْجَارِ،
سُمِّيَ طُورَ سَيْنَاءَ وَ طُورَ سِينِينَ
یعنی: هر کوهی که محلّ نفع باشد،
هر مکان بلندی که بر آن، اثری از برکت و رویش دیده شود،
محلّی برای انتفاع بندگان خداست
و شایسته‌ی آن است که چون طور سینا نامیده شود!

رابطه‌ی نفع، رابطه‌ی قلب و نور است!
اگر یوسفِ ولایت، پشت پرده‌ی غیبت باشد،
ولی دل تو اگر مشتاق باشد،
رابطه‌ی نفع، هنوز برقرار است!
اگر دل تو بیت‌النور باشد
و اگر قلب تو طور باشد
و اگر اشتیاقت به نور هنوز زنده باشد…
بی‌شک:
فِيهَا دِفْ‏ءٌ وَ مَنَافِعُ
وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ

+ «شرک»:
[ایمان – شرک]:
+ [نفع – ضرر]:
به نفعته فقط سلما لرجل من آل محمد ع باشی!
و به ضررته اگه همدست با شرکاء متشاکسون باشی!
«خَصْلَتَانِ لَيْسَ فَوْقَهُمَا مِنَ الْبِرِّ شَيْ‏ءٌ
الْإِيمَانُ بِاللَّهِ وَ النَّفْعُ لِعِبَادِ اللَّهِ
وَ خَصْلَتَانِ لَيْسَ فَوْقَهُمَا مِنَ الشَّرِّ شَيْ‏ءٌ
الشِّرْكُ بِاللَّهِ وَ الضَّرُّ لِعِبَادِ اللَّهِ»
نفع و ضررش عاید عباد الله می شود نه خود الله!
اگه دنبال همدست شدن با شرکاء سوء باشی، خودت ضرر می کنی!

ایمان به خدا، اوج نیکی است،
و در کنار آن، نافع بودن برای بندگان خدا!
شرک به خدا، بالاترین شرّ است،
و در کنار آن، رساندن ضرر به بندگان خدا!
یعنی:
اگر قلب تو ایمان آورده باشد،
و تو سلماً لرجلٍ من آل محمد علیهم‌السلام باشی،
بی‌تردید به نفع واقعی رسیده‌ای؛
نفعی قلبی، نوری، قدسی، از جنس علم و آرامش!
اما اگر قلب تو در اختیار شركاء متشاکسون باشد،
و تو در حال دویدن پشت ارباب متفرقون باشی،
نه‌تنها به نفع نمی‌رسی،
بلکه در تاریکی ضرر،
خودت را می‌بازی!

نفع و ضرر؛ آیینه‌ای از جایگاه تو نزد ولیّ خدا
نفع و ضرر، به الله نمی‌رسد؛
بلکه عاید عباد الله می‌شود!
اگر از معالم ربانی نفع بردی،
پس رابطه‌ات با ولیّ نور برقرار است…
اما اگر ضرری از تو، به خودت و به دیگران رسید،
تو داری از نور فاصله می‌گیری؛
داری به جای أَكْرِمِي مَثْواهُ،
اهانت می‌کنی به ولیّ خدا…
پس:
👈 به نفعته؛ فقط وقتیه که سلماً لرجلٍ من آل محمد باشی!
👈 و به ضررته؛ اگه خودتو در اختیار شُرکاء و ارباب متفرقون قرار بدی!
و اینجاست که می‌فهمیم:
نفع حقیقی فقط در سایه ایمان و ولایت است!

نفع، به لذّت منتهی می‌شود و ضرر، به رنج و آزار

اللغة:
و النفع هو فعل اللذة و السرور
أو ما أدى إليهما أو إلى أحدهما
مثل الملاذ التي تحصل في الحيوان
و الصلة بالمال
و الوعد باللذة
فإن جميع ذلك نفع لأنه يؤدي إلى اللذة،
نفع، عبارت است از:
انجام دادن کاری که در آن لذّت و شادی وجود دارد،
یا چیزی که به آن دو (لذّت یا شادی) منجر می‌شود،
یا دست‌کم به یکی از آن دو می‌انجامد؛
مانند لذّت‌هایی که حیوان درک می‌کند،
یا رسیدن مال (ارتباط مالی)، یا وعده‌ای که نوید لذّتی را می‌دهد.
زیرا تمام این موارد «نفع» شمرده می‌شوند،
چراکه به لذّت منتهی می‌شوند.

و الضرر هو فعل الألم و الغم أو ما يؤدي إليهما أو إلى واحد منهما
كالآلام التي توجد في الحيوان و كالقذف و السب
لأن جميع ذلك يؤدي إلى الألم،
و ضرر، عبارت است از:
انجام دادن کاری که موجب درد و رنج می‌شود،
یا چیزی که به آن دو (درد یا اندوه) منجر شود،
یا دست‌کم به یکی از آن دو برسد؛
مانند دردهایی که حیوان حس می‌کند،
و یا مانند تهمت زدن، ناسزا گفتن و اهانت.
چراکه همۀ اینها به رنج و آزار منتهی می‌گردند.

اللَّهُمَّ انْفَعْنِي بِزِيَارَتِهِمْ.
زیارت معلم ربانی، یعنی رسیدن به نفع!
زیارت، یعنی اتصال شاگرد به معلمی که واسطه فیض خداست؛
نفع یعنی بهره‌مندی قلبی از این اتصال.
نفع حقیقی برای شاگرد، صرفا حضور ظاهری نزد معلم نیست، بلکه در زیارتِ قلبی اوست؛
در دیدن نور ولایت در چهرۀ معلم،
در فهمیدن جایگاه ملکوتی او،
در شناختن این حقیقت که معلم، آموزگار رفتار کریمانه و مهربانی برای قلب شاگرد است.
زیارت، اگر به قصد نفع باشد،
می‌شود: دیدار معلم ربانی در مُلک (که موقتی است!)
و: هم‌نشینی با معلم ربانی در ملکوت (که دائمی است!)
و آن شاگردی که اهل زیارت واقعی باشد، نفع عظیمی می‌برد…
چرا که اتصالش به سرچشمه‌ی نور برقرار است؛
و این‌گونه دعای او می‌شود:
اللَّهُمَّ انْفَعْنِي بِزِيَارَتِهِمْ
ای خدای مهربان! مرا از زیارت اولیائت، از زیارت یوسف‌های نورت، بهره‌مند ساز!

مَا اسْتَفَادَ امْرُؤٌ مُسْلِمٌ فَائِدَةً بَعْدَ فَائِدَةِ الْإِسْلَامِ مِثْلَ أَخٍ يَسْتَفِيدُهُ فِي اللَّهِ
لا تفی لذه المعصیه بعقاب النار.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ … يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ … ما لا يَنْفَعُهُ.
إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ
وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ.
وَ الْخَلَاقُ النَّصِيبُ.
فَمَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ فِي الْآخِرَةِ فَبِأَيِّ شَيْ‏ءٍ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ.

[ضرر مالی! منفعت اعتقادی!]: + «بحران»
« … فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ:
أَ وَ لَيْسَ قَدْ يَكُونُ مِنْهُ فِي بَعْضِ السِّنِينَ الضَّرَرُ الْعَظِيمُ الْكَثِيرُ لِشِدَّةِ مَا يَقَعُ مِنْهُ
أَوْ بَرْدٍ يَكُونُ فِيهِ تَحْطِمُ الْغَلَّاتِ
وَ بَخُورَةٍ يُحْدِثُهَا فِي الْهَوَاءِ فَيُوَلِّدُ كَثِيراً مِنَ الْأَمْرَاضِ فِي الْأَبْدَانِ وَ الْآفَاتِ فِي الْغَلَّاتِ
قِيلَ :
بَلَى قَدْ يَكُونُ ذَلِكَ الْفَرْطُ لِمَا فِيهِ مِنْ صَلَاحِ الْإِنْسَانِ وَ كَفِّهِ عَنْ رُكُوبِ الْمَعَاصِي وَ التَّمَادِي فِيهَا
فَيَكُونُ الْمَنْفَعَةُ فِيمَا يَصْلُحُ لَهُ مِنْ دِينِهِ أَرْجَحَ مِمَّا عَسَى أَنْ يَرْزَأَ فِي مَالِهِ.»
«اگر كسى بگويد:
آيا در برخى از سالها از شدت و كثرت باران زيانهاى فراوان به هم نمى‌رسد؟
يا نزول تگرگ غلات را نابود نمى‌سازد؟
و بخار حاصل از آن، در هوا باعث بيماريهاى فراوان و آفات بسيار نمى‌گردد؟
[در پاسخ]گفته مى‌شود:
گاه در نزول باران زياده‌روى مى‌شود؛
زيرا به سود انسان است و با اين كار از فرو رفتن در گناه و استمرار و اصرار بر آن پرهيز مى‌كند.
در اين صورت مصلحت دينى و اخروى مهمتر و راجح‌تر از زيان احتمالى در مال اوست
+ «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ‌ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ‌ اَلْخَوْفِ‌ وَ اَلْجُوعِ‌ وَ نَقْصٍ‌ مِنَ‌ اَلْأَمْوٰالِ‌ وَ اَلْأَنْفُسِ‌ وَ اَلثَّمَرٰاتِ‌ وَ بَشِّرِ اَلصّٰابِرِينَ‌»
تاویل ضررهای مالی که در زندگی روزمره پیش میاد، چی میتونه باشه؟
«اصول و اسرار»
تاویلش هر چی که باشه از اسراره و ما نمی‌دونیم، ولی اصل اینه که این ضررهای مادی عوامل مهمی برای دل کندن از گناه و دل بستن به نور آل محمد ع است «فَيَكُونُ الْمَنْفَعَةُ فِيمَا» و نسخه شفا‌بخش برای درمان بیماری‌های قلبی ماست و این آیات و حوادث و تقدیرات، بنام ما و برای درمان ما تجویز و صادر شده است. پس منفعت رو اینجوری معنی می‌کنیم که هر عاملی که موجب دل کندن از گناه و دل بستن به نور آل محمد ع شود، نامش منفعت است گرچه ظاهرا یک ضرر مالی بزرگ باشد!
+ «بحران تقدیرات و مدیریت بحران با نور ولایت!»

[نفع – طور سیناء]:
وجود معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشۀ آنها برای اهل یقین همان طور سیناء است که از وجود این علوم نورانی و آیاتی که شب و روز برای اهل یقین عرضه می‌شود «نفع» می‌برند و هر آنچه به «مصلحت» آنهاست برایشان مقدر می‌شود و روز به روز با اعمال صالحی که با یاد معالم ربانی تولید می‌کنند، چلچراغ قلبشان با ازدیاد نور لامپ‌های جدیدی که هر روز به این لوستر اضافه می‌شود در کیفیت نورانی‌تر و نورانی‌تر می‌شود، ان شاء الله تعالی.
«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ:
إِنَّمَا سُمِّيَ الْجَبَلُ الَّذِي كَانَ عَلَيْهِ مُوسَى طُورَ سَيْنَاءَ لِأَنَّهُ جَبَلٌ كَانَ عَلَيْهِ شَجَرُ الزَّيْتُونِ
وَ كُلُّ جَبَلٍ يَكُونُ عَلَيْهِ مَا يُنْتَفَعُ بِهِ مِنَ النَّبَاتِ أَوِ الْأَشْجَارِ سُمِّيَ طُورَ سَيْنَاءَ وَ طُورَ سِينِينَ
وَ مَا لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِ مَا يُنْتَفَعُ بِهِ مِنَ النَّبَاتِ أَوِ الْأَشْجَارِ مِنَ الْجِبَالِ سُمِّيَ طور [طُوراً]
وَ لَا يُقَالُ لَهُ طُورُ سَيْنَاءَ وَ لَا طُورُ سِينِينَ‏.»

مَنْفَعَةَ الْمَوَدَّةِ تَعُودُ عَلَيْكُمْ!

[نفع – مودة]:
در این حدیث زیبا، چقدر این دو آیه، به زیبایی به هم پیوند خورده و مکمل هم هستند:
«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏ قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ‏»:
«فَهُوَ لَكُمْ‏» یعنی عمل به این نور ولایت به نفع خود شماست!
وَ عَنْ مُقَاتِلٍ وَ الْكَلْبِيِ‏ لَمَّا نَزَلَ قَوْلُهُ‏ تَعَالَى
قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏
قَالُوا
هَلْ رَأَيْتُمْ أَعْجَبَ مِنْ هَذَا
يُسَفِّهُ أَحْلَامَنَا
وَ يَشْتِمُ آلِهَتَنَا
وَ يَرَى قَتْلَنَا
وَ يَطْمَعُ أَنْ نُحِبَّهُ

فَنَزَلَ‏
قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ‏
أَيْ لَيْسَ لِي مِنْ ذَلِكَ أَجْرٌ
لِأَنَّ مَنْفَعَةَ الْمَوَدَّةِ تَعُودُ عَلَيْكُمْ 
وَ هُوَ ثَوَابُ اللَّهِ تَعَالَى وَ رِضَاهُ
.

از مقاتل و کلبی نقل شده است:
زمانی که این آیه نازل شد:
«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»
(بگو: من هیچ پاداشی از شما نمی‌خواهم، جز مودت و محبت نسبت به خویشانم – آل محمد علیهم‌السلام)
گفتند:
«آیا چیزی شگفت‌تر از این دیده‌اید؟!
او (پیامبر) عقل‌های ما را سبک می‌شمارد،
خدایان ما را دشنام می‌دهد،
خون ما را مباح می‌داند،
و با این حال انتظار دارد که او و خویشانش را دوست بداریم؟!»
پس این آیه نازل شد:
«قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ»
(بگو: هرگونه اجری که از شما خواسته‌ام، آن برای خود شماست)
یعنی:
محبت به اقربای پیامبر (ص) به نفع خود شماست؛
نه اجری برای من!
👈زیرا منفعت محبت و ولایت، باز می‌گردد به خود شما؛👉
و آن پاداش الهی و رضایت خداوند است که شما با این محبت به‌دست می‌آورید.

نفعِ مودّت، برای شماست!
این حدیث شریف، عمق واژه «نفع» را در بستر آیه مودّت تبیین می‌کند:
وقتی پیامبر خدا ص، محبت اهل‌بیت علیهم‌السلام را مطالبه می‌کند،
نمی‌خواهد چیزی از ما بگیرد،
بلکه می‌خواهد چیزی نافع به ما بدهد!
این محبت، راه اتصال به نور ولایت است
و این اتصال، نفعی بی‌نهایت دارد:
نفع در ملک و در ملکوت:
آرامش قلبی، نورانیت قلب، هدایت، بصیرت، شناخت راه درست
شفاعت، هم‌نشینی با نور، عبور از صراط، ورود به بهشت رضوان…
پس پیامبر ص نمی‌گوید:
«به من محبت کنید که مزد من باشد»
بلکه می‌گوید:
«به آن‌ها محبت کنید که خودتان نفع ببرید!»
«فَهُوَ لَكُمْ»: این نفع، برای خود شماست، نه برای من!

[مَنْ أَدْمَنَ إِلَى الْمَسْجِدِ … أَصَابَ … أَخٌ مُسْتَفَادٌ]:
+ عبارت «قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» 4 بار در قرآن تکرار شده است:
«سجده بر مخلوق نورانی به دستور خالق این نور!»
یعنی با سجده بر آدم ع، از علم آل محمد ع که نزد اوست، منفعت ببرید!
این نور علم را خدای مهربان نزد او سپرده است «ودیعة الله»!
[سجدة – آیاتی و رسلی – دمن – صوب – نفع]:
«مَنْ أَدْمَنَ … أَصَابَ … ملک سلیمان»
اگه مدام حوادث رو آثار عیبت بدونی «مَنْ أَدْمَنَ إِلَى الْمَسْجِدِ» آخرش اینجوری میشه ان شاء الله که:
قلب بالاخره موفق به فهم قبض و بسط و امر و نهی ولیّ خدا میشه و آیات محکم رو درک میکنه:
«مَنْ أَدْمَنَ إِلَى الْمَسْجِدِ … أَصَابَ …آيَةٌ مُحْكَمَةٌ»
و با استعمال معالم ربانی موفق به انجام اصل فریضه که همانا عمل به نور ولایت آل محمد ع است می گردد «مَنْ أَدْمَنَ إِلَى الْمَسْجِدِ … أَصَابَ … فَرِيضَةٌ مُسْتَعْمَلَةٌ»
و موجب ترویج و نشر اندیشه و سنت آل محمد ع می‌شود:
«مَنْ أَدْمَنَ إِلَى الْمَسْجِدِ … أَصَابَ … سُنَّةٌ قَائِمَةٌ»
و قلب منور به نور بکر آل محمد ع می‌شود:
«مَنْ أَدْمَنَ إِلَى الْمَسْجِدِ … أَصَابَ … عِلْمٌ مُسْتَطْرَفٌ»
و رابطه‌ای قلبی با آل محمد ع به برکت یادآوری معالم ربانی برایش ایجاد می‌شود:
«مَنْ أَدْمَنَ إِلَى الْمَسْجِدِ … أَصَابَ … أَخٌ مُسْتَفَادٌ»
که مدام به این وسیله از علم و حکمت آل محمد ع منتفع و بهره‌مند می‌شود و در دل شرایط با نوری که با یادآوری معالم ربانی، آل محمد ع به این قلب می‌اندازند، کانه کلمه‌ای تاثیرگذار به گوش قلب می‌خوانند:
«مَنْ أَدْمَنَ إِلَى الْمَسْجِدِ … أَصَابَ … كَلِمَةٌ تَدُلُّهُ عَلَى هُدًى»
که در دل شرایط بحرانی تقدیرات، دست او را می‌گیرد و هدایتش‌ می‌نماید و از روی اشارات این قبض و بسط نور، می‌فهمد چه اقدامی الآن باید انجام دهد که مرضی ذات اقدس الهی باشد و با این عنایت خدای مهربان، از گناه دل میکند:
«مَنْ أَدْمَنَ إِلَى الْمَسْجِدِ … أَصَابَ … كَلِمَةٌ … تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى»
و چون قلب، عالم به امر و نهی مربی و مافوق خود شده، لذا ترک گناه- که کار بسیار سختی است- را به آسانی و شیرینی هر چه تمامتر انجام می‌دهد:
«مَنْ أَدْمَنَ إِلَى الْمَسْجِدِ … أَصَابَ … تَرْكُ الذَّنْبِ خَشْيَةً أَوْ حَيَاءً»
شرط بهره‌مندی از همۀ اینها در واژه «ادمن» است، یعنی باید مدام از دلخواه و تمنّا بگذری و عادات سوء گذشته رو کنار بگذاری و معتاد «آیاتی و رسلی» شوی:
+ «دمن – مُدْمِنُ‏ الْخَمْرِ»
+ «صوب – أصاب السهم»: یعنی بالاخره میزنه به هدف!
+ «لو استقاموا علی الطریقة لاسقیناکم ماء غدقا»
امام حسین علیه السلام:
عَنْ عُمَيْرِ بْنِ الْمَأْمُونِ رَضِيعِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ:
أَتَيْتُ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع
فَقُلْتُ لَهُ حَدِّثْنِي عَنْ جَدِّكَ رَسُولِ اللَّهِ ص
قَالَ نَعَمْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
مَنْ أَدْمَنَ إِلَى الْمَسْجِدِ أَصَابَ الْخِصَالَ الثَّمَانِيَةَ
آيَةٌ مُحْكَمَةٌ
أَوْ فَرِيضَةٌ مُسْتَعْمَلَةٌ
أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ
أَوْ عِلْمٌ مُسْتَطْرَفٌ
أَوْ أَخٌ مُسْتَفَادٌ
أَوْ كَلِمَةٌ تَدُلُّهُ عَلَى هُدًى
أَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى
وَ تَرْكُ الذَّنْبِ خَشْيَةً أَوْ حَيَاءً
.

بركت‏هاى پيوسته به مسجد رفتن‏:
یعنی: «سجده بر مخلوق نورانی به دستور خالق این نور!»
یعنی پیوسته از نور قلبت، اخذ علم کنی و به آن عمل نمایی و عادت به این روش زندگی راحت داشته باشی، اونوقت میبینی که زندگی بدون حسد چه زیباست!
به نقل از عمير بن مأمون:
نزد امام حسين عليه السلام آمدم و به او گفتم:
از جدّت پيامبر خدا، برايم حديث بگو.
فرمود:
«باشد. پيامبر خدا فرمود:”
هر كس پيوسته به مسجد برود، [حدّاقل به يكى از] هشت چيز دست مى‌‏يابد:
آيتى استوار،
يا فريضه‌‏اى عمل شده،
يا سنّتى برپا،
يا دانشى نو،
يا برادرى قابلِ استفاده،
يا سخنى كه او را به هدايتْ رهنمون شود
يا از هلاكت بازش دارد،
و تركِ گناه از سرِ ترس يا حيا».
اینها همه ثمرات دیدن اخم و لبخند ولیّ خدا در دل شرایط روزمرۀ زندگی است!

+ «دمن»:
هر کسی عادت کنه که با عمل به معالم ربانی، آیات و تقدیراتشو تحویل بگیره، حتما به درجات خودش، از نعمت نورانی مُلک سلیمان ع، در دنیا و آخرت، به این عامل به نور ولایت، هبه میشه!
ویژگی ملک سلیمان در ملکوت قلب اهل یقین اینه که مثل ملک دنیایی سلیمان ع، فناپذیر نخواهد بود!
+ «لتسبیحة واحدة …»
مطلب مهم این حدیث اینه که باید این روش زندگی، عادت بشه: «ادمان»!
مدام و پیوسته این روش، ملکه ذهنت بشه!
واژه دمن از « إِدْمانُ‏ المُسْكِرَات » میاد یعنی درست مثل کسی که معتاد مشروبات الکلی شده و نمیتونه ترکش کنه و هر فرصتی گیر بیاره، میره سراغش!
ای کاش ما هم به اندازۀ یک فرد معتاد، به علوم نورانی آل محمد ع معتاد میشدیم، و برای اخذ این علوم با ارزش، نزد صاحبان نور میرفتیم و از علوم آنها اقتباس مینمودیم و به آنها عمل مینمودیم و به این اندیشه نورانی والا، اعتیاد پیدا می‌کردیم!

«عَنْهُ ع:
مَنْ أَدْمَنَ قِرَاءَةَ سُورَةِ مَرْيَمَ‏ كَانَ فِي الْآخِرَةِ مِنْ أَصْحَابِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ
وَ أُعْطِيَ فِي الْآخِرَةِ مُلْكَ سُلَيْمَانَ فِي الدُّنْيَا

+ مقالۀ زیبای «ملک سلیمان ع»

منفعت‌شناس باش!
جویای نفع حقیقی باش!
در طلب سودی باش که قلبت را زنده می‌کند، نه جیبت را پُر!
دنبال معالم ربانی باش،
به دنبال نوری باش که در دل آیات و تقدیراتِ الهی برایت عرضه شده؛
زیرا همان است که رزق قلب دنیایی‌ات را تأمین می‌کند
و رمز حیات جاودان تو در ملکوت خواهد بود!
برای نفع خودت قدم بردار!
نه نفع دنیایی و زودگذر، بلکه نفعی که تو را به یقین، آرامش و نور وصل کند.
جاهل نمی‌داند در دل این آیات و حوادث روزمره،
چه سرمایه‌ای از نور و حکمت نهفته است…
اما اهل یقین، اهل معرفت‌اند!
آن‌ها با قلب سلیم خود می‌دانند که حتی در جوف نار آیت و درون آتشِ تقدیرات تلخ،
تابش نور ولایت و حکمت آل محمد علیهم‌السلام در انتظارشان است…
ان‌شاءالله تعالی!

نور در جوف تاریکی است!
و نفع واقعی، در همان جایی است که ظاهرش تلخ و تار است…
اما اهل نور، در دل همین تیرگی‌ها، صواع‌الملک را می‌یابند،
همان جام نور را که راز حیات است و کلید معرفت!
پس هرگاه قلبت قبض شد،
و هرگاه تاریکی و اضطراب درونت را گرفت،
به جای ناامیدی، جستجو کن!
جستجوی نفع کن!
چرا که این قبض، کلام و هشدار خداست و نشانه‌ی حضور آیت الهی است…
و نشانه‌ی حضور رزق نافع در همان آیه و همان موقعیت است…
«فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرى»
پس تذکّر بده… اگر این تذکّر، نافع باشد!
و تو ای شاگرد نور!
بدان که تو خودت مخاطب همین «نفع» هستی…
و رزق نافع تو، همان است که از معلم ربانی‌ات می‌گیری،
اگر در قلبت، آمادگی و تقاضا باشد.

امام صادق علیه السلام:
اعْرِفْ يَا مُفَضَّلُ مَا لِلْأَطْفَالِ فِي الْبُكَاءِ مِنَ 
الْمَنْفَعَةِ
وَ اعْلَمْ أَنَّ فِي أَدْمِغَةِ الْأَطْفَالِ رُطُوبَةً إِنْ بَقِيَتْ فِيهَا أَحْدَثَتْ عَلَيْهِمْ أَحْدَاثاً جَلِيلَةً وَ عِلَلًا عَظِيمَةً مِنْ ذَهَابِ الْبَصَرِ وَ غَيْرِهِ فَالْبُكَاءُ يُسِيلُ تِلْكَ الرُّطُوبَةَ مِنْ رُءُوسِهِمْ فَيُعْقِبُهُمْ ذَلِكَ الصِّحَّةَ فِي أَبْدَانِهِمْ وَ السَّلَامَةَ فِي أَبْصَارِهِمْ أَ فَلَيْسَ قَدْ جَازَ أَنْ يَكُونَ الطِّفْلُ يَنْتَفِعُ بِالْبُكَاءِ وَ وَالِدَاهُ لَا يَعْرِفَانِ ذَلِكَ فَهُمَا دَائِبَانِ لِيُسْكِتَاهُ وَ يَتَوَخَّيَانِ فِي الْأُمُورِ مَرْضَاتَهُ لِئَلَّا يَبْكِيَ وَ هُمَا لَا يَعْلَمَانِ أَنَّ الْبُكَاءَ أَصْلَحُ لَهُ وَ أَجْمَلُ عَاقِبَةً
فَهَكَذَا يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَشْيَاءِ مَنَافِعُ لَا يَعْرِفُهَا الْقَائِلُونَ‏ بِالْإِهْمَالِ
وَ لَوْ عَرَفُوا ذَلِكَ لَمْ يَقْضُوا عَلَى الشَّيْ‏ءِ أَنَّهُ لَا مَنْفَعَةَ فِيهِ مِنْ أَجْلِ أَنَّهُمْ لَا يَعْرِفُونَهُ وَ لَا يَعْلَمُونَ السَّبَبَ فِيهِ فَإِنَّ كُلَّ مَا لَا يَعْرِفُهُ الْمُنْكِرُونَ يَعْلَمُهُ الْعَارِفُونَ‏ وَ كَثِيرٌ مِمَّا يَقْصُرُ عَنْهُ عِلْمُ الْمَخْلُوقِينَ مُحِيطٌ بِهِ عِلْمُ الْخَالِقِ جَلَّ قُدْسُهُ وَ عَلَتْ كَلِمَتُهُ
فَأَمَّا مَا يَسِيلُ مِنْ أَفْوَاهِ الْأَطْفَالِ مِنَ الرِّيقِ فَفِي ذَلِكَ خُرُوجُ الرُّطُوبَةِ الَّتِي لَوْ بَقِيَتْ فِي أَبْدَانِهِمْ لَأَحْدَثَتْ عَلَيْهِمُ الْأُمُورَ الْعَظِيمَةَ كَمَنْ تَرَاهُ قَدْ غَلَبَتْ عَلَيْهِ الرُّطُوبَةُ فَأَخْرَجَتْهُ إِلَى حَدِّ الْبَلَهِ‏ وَ الْجُنُونِ وَ التَّخْلِيطِ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ مِنَ الْأَمْرَاضِ الْمُخْتَلِفَةِ كَالْفَالِجِ وَ اللَّقْوَةِ وَ مَا أَشْبَهَهُمَا
فَجَعَلَ اللَّهُ تِلْكَ الرُّطُوبَةَ تَسِيلُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ فِي صِغَرِهِمْ لِمَا لَهُمْ فِي ذَلِكَ مِنَ الصِّحَّةِ فِي كِبَرِهِمْ
فَتَفَضَّلَ عَلَى خَلْقِهِ بِمَا جَهِلُوهُ وَ نَظَرَ لَهُمْ بِمَا لَمْ يَعْرِفُوهُ
وَ لَوْ عَرَفُوا نِعَمَهُ عَلَيْهِمْ لَشَغَلَهُمْ ذَلِكَ عَنِ التَّمَادِي فِي مَعْصِيَتِهِ
فَسُبْحَانَهُ مَا أَجَلَّ نِعْمَتَهُ وَ أَسْبَغَهَا عَلَى الْمُسْتَحِقِّينَ وَ غَيْرِهِمْ مِنْ خَلْقِهِ
وَ تَعَالَى عَمَّا يَقُولُ الْمُبْطِلُونَ عُلُوّاً كَبِيراً.
اى مفضّل!
از منافع گريه كودكان نيز آگاه باش،
بدان كه در مغز كودكان رطوبتى است كه اگر در آن بماند بيماريها و نارساييهاى سخت و ناگوار به او رساند؛ مانند نابينايى و جز آن.
گريه آن رطوبت را از سر كودكان سرازير و بيرون مى‌كند و بدين وسيله سلامتى تن و درستى ديدۀ ايشان را فراهم مى‌آورد.
پدر و مادر از اين راز آگاه نيستند و مانع آن مى‌شوند كه كودك از گريه‌اش سود ببرد.
اينان همواره در سختى مى‌افتند و مى‌كوشند كه او را ساكت كنند و با فراهم كردن خواسته‌هايش از گريه بازش دارند، ولى نمى‌دانند كه گريه كردن به سود اوست و سرانجام نيكى پيدا مى‌كند.
بدين ترتيب چه بسا كه در اشيا، منافعى نهفته باشد كه معتقدان به اهمال و بى‌تدبيرى در كار عالم از آن غافل‌اند و اگر مى‌دانستند، هيچ گاه نمى‌گفتند كه فلان چيز بى‌ثمر است؛ زيرا آنان از اسباب و علل آگاه نيستند.
براستى هر چه را كه منكران نمى‌دانند عارفان مى‌بينند.
چه بسيار است چيزهايى كه دانش اندك آفريدگان از آن كوتاه و خالق آفرينش با دانش بى‌پايانش از آن آگاه است.
قداستش عظيم و كلمه‌اش والاست.
و اما آبى كه از دهان كودكان سرازير مى‌شود و خارج مى‌گردد، رطوبتى است كه اگر در بدنهايشان بماند، آثار وخيمى برجاى مى‌گذارد.
چنانكه دانى گاه كه رطوبت بدن چيره مى‌شود [و بر ديگر عناصر،غلبه مى‌كند] شخص، دچار كودنى، ديوانگى، كم عقلى، فلج و لقوه و جز آن مى‌گردد.
خداوند جلّ‌ و علا تدبير چنان نمود كه اين رطوبت در دوران كودكى از دهانشان بيرون رود و در بزرگى از سلامت تن برخوردار گردند.
بدين ترتيب، پروردگار به خاطر نادانى آفريدگان بر آنان منت نهاد و تفضل نمود.
اگر اينان از داده‌ها و نعمتهاى بى‌شمار او آگاه بودند، هيچ‌گاه در معصيتى و لغزش از فرمانش فرو نمى‌افتادند.
پاك و منزه خدايى كه چه بزرگ است نعمتهاى او بر مستحقان و ديگر آفريدگان!
و چه والاتر است از آنچه باطل‌گرايان مى‌پندارند.

[وَ مَنْ رَضِيَ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ قَرَّتْ عَيْنُهُ]:
اون چیزی که قلبتو روشن میکنه، اون به نفعته!
دنبال اون باش!
قلبت، فقط به سبب یادآوری معالم ربانی آل محمد ع است که به نور علم و حکمت، در دل شرایط تقدیرات دست پیدا میکنه، و فقط اینجوری میتونی منتفع به این نور بشی و با استعمال اندیشه ماخوذ از صاحبان نور، و این نور علم و آیة محکم عنایت شده، متوجه امر و نهی مافوق شده و عامل شوی و تولید عمل صالح نمایی و اینجاست که به نفع خودت و آل محمد ع کار کرده‌ای، که البته منظور این نیست که نفع ما به درد آل محمد ع بخورد، بلکه این عمل به نور ولایت، آثار خوبش به خود ما برمی‌گردد. میخواهیم بگوییم اون چیزی که به نفع ماست فقط در دست آل محمد ع است ولا غیر.

[وَ مَنْ رَضِيَ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ قَرَّتْ عَيْنُهُ]
کسی که به رزقی که خدا برایش مقدر کرده راضی باشد، دیده‌اش روشن می‌شود!
پس خوب گوش کن:
آنچه قلبت را روشن می‌کند، همان است که به نفع توست!
دنبال همان باش!
نه دنبال آرزوهای باطل، نه دنبال معلم سوء…
قلب تو، فقط به یاد معالم ربانی آل محمد علیهم‌السلام،
و فقط به یاد علم و حکمت ایشان، در دل تقدیرات، به نور حقیقی دست می‌یابد.
و این نور، همان رزق نافع توست!
اگر در دل شرایط تلخ و شیرین، اندیشه مأخوذ از صاحبان نور را به کار ببری،
و آن آیات محکم را چراغ راه خود قرار دهی،
آن‌گاه متوجه امر و نهی پروردگار می‌شوی،
و اهل عمل صالح خواهی شد.
در این مسیر، تو در واقع برای خودت کار کرده‌ای،
و اگر بگویی برای آل محمد علیهم‌السلام کار کرده‌ام،
در واقع برای خودت منتفع شده‌ای.
چرا که نفع حقیقیِ بندگان، تماماً به خودشان بازمی‌گردد.
اما این نفع کجاست؟ فقط و فقط در دست اهل بیت علیهم‌السلام است، نه هیچ‌کس دیگر!

پس بدان که:
معلم ربانی تو، صواعِ ملوکانه‌ی توست.
جامی‌ست که اگر در دلت یافت شود،
تو تنها برادری خواهی بود که نزد یوسف میمانی!
اما تمام اخوت‌های حسدآلود و روابط ظاهری‌ برادران حسود زیر سؤال میرود،
چرا که آنها:
«إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ!»
آنها قبلا سارق این نفع بودند؛
آنها باید بدانند که این نور نافع، همان یوسفی‌ست که آنها نفی‌اش کردند،
در نتیجه حالا این نفع را از دست داده‌اند.
به‌راستی اگر معلم ربانی را نشناسی،
و نفعی که به تو اختصاص دارد را در او نبینی،
و با حسد و لجاجت، این صواع را انکار کنی،
یقین بدان که نه چشم دلت روشن می‌شود،
و نه در تقدیرات نورانی، به نفعی حقیقی خواهی رسید!

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
الدُّنْيَا دُوَلٌ
فَمَا كَانَ لَكَ مِنْهَا أَتَاكَ عَلَى ضَعْفِكَ
وَ مَا كَانَ عَلَيْكَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِكَ

وَ مَنِ انْقَطَعَ رَجَاهُ مِمَّا فَاتَ اسْتَرَاحَ بَدَنُهُ
وَ مَنْ رَضِيَ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ قَرَّتْ عَيْنُهُ‏
.
دنيا در حال نقل و انتقال و زوال مى‌‏باشد،
هر چه سهم در آن داشته باشى به تو خواهد رسيد، اگر چه ضعيف و ناتوان باشى.
اما اگر بر زيان تو باشد هر چه نيرو داشته باشى و بخواهى جلو زيان را بگيرى،
نخواهى توانست و آن زيان به تو خواهد رسيد،
و هر كس اميدش را از آنچه از دست او رفته قطع كند، بدنش در آسايش خواهد بود،
و هر كس راضى باشد به آنچه خدا روزى كرده ديدگانش روشن مى‌‏گردد.
+ «پشت به تمنا و راضی به نور تقدیرات»

ویژگی نورانی و منحصر به فرد یوسف (ع)، به نفع قلب توست!
«فِيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ» (در آن، گرما و منافعی است) – سوره نحل، آیه ۵
در هر انسانی ویژگی‌هایی نهفته است، اما هیچ‌کدام به زیبایی و نورانیت ویژگی‌ای نیست که در وجود یوسف (ع) تجلی یافته است. یوسف، نماد معلم ربانی است؛ حامل رحمت خدا و چراغ راهی برای هدایت درونی.
واژه قرآنی «منافع» تنها به سودهای مادی اشاره ندارد. در عالم باطن و دل، به نور روشن‌بینی، حکمت ربانی و علمی شفابخش اشاره دارد که فقط در ارتباط با صاحبان نور (آل محمد علیهم‌السلام) به دست می‌آید. و یوسف، نماد همین ویژگی منحصر به‌فردی است که قلب تو بیش از هر چیز به آن نیاز دارد؛ نوری که تا دیر نشده، آن را باید بشناسی!
حسودانِ یوسف، این فرصتِ گران‌بها را مفتِ مفت از دست دادند. آنان بزرگ‌ترین «نفع» خود را معامله کردند، بی‌آنکه بفهمند چه چیزی را از کف می‌دهند. این معنای عمیق آیه است که می‌فرماید:
«فِیهَا دِفْءٌ وَ مَنَافِعُ»
یعنی تنها نوری که می‌تواند قلب را گرم نگه دارد و آن را از سرمای شک و حسد و خودخواهی محافظت کند، نوری است که از مسیر ولایت الهی و معلم ربانی به قلب می‌تابد.
پس نفع‌شناس باش!
قلبت را تربیت کن که فرق میان خواسته‌های نفست و آنچه واقعاً برای رشد روحت مفید است را بفهمد.
و یادت باشد:
اگر می‌خواهی از یوسف بهره‌مند شوی، باید پیش از آنکه فرصت از دست برود، نور او را بشناسی.
«کسی که این منفعت را از دست بدهد، همه‌چیز را باخته است.
و کسی که آن را در آغوش گیرد، به زندگی جاودان رسیده است!»

مشتقات ریشۀ «نفع» در آیات قرآن:

وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطينُ عَلى‏ مُلْكِ سُلَيْمانَ وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ‏ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (102)
وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (123)
إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتي‏ تَجْري فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ‏ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ تَصْريفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (164)
يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ‏ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (219)
يُوصيكُمُ اللَّهُ في‏ أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصي‏ بِها أَوْ دَيْنٍ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَريضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً (11)
قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ (76)
قالَ اللَّهُ هذا يَوْمُ يَنْفَعُ‏ الصَّادِقينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ (119)
قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلى‏ أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرانَ لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمينَ (71)
هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتي‏ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ‏ نَفْساً إيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ في‏ إيمانِها خَيْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (158)
قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (188)
وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ‏ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ (18)
قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي‏ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ (49)
فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حينٍ (98)
وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ‏ وَ لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمينَ (106)
وَ لا يَنْفَعُكُمْ‏ نُصْحي‏ إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ إِنْ كانَ اللَّهُ يُريدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (34)
وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمي‏ مَثْواهُ عَسى‏ أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى‏ أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (21)
قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (16)
أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ‏ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ (17)
وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ‏ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (5)
أَ فَلا يَرَوْنَ أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً (89)
يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ‏ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً (109)
قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ‏ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ (66)
يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ‏ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعيدُ (12)
يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ‏ لَبِئْسَ الْمَوْلى‏ وَ لَبِئْسَ الْعَشيرُ (13)
لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ‏ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ في‏ أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهيمَةِ الْأَنْعامِ فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقيرَ (28)
لَكُمْ فيها مَنافِعُ‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَيْتِ الْعَتيقِ (33)
وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقيكُمْ مِمَّا في‏ بُطُونِها وَ لَكُمْ فيها مَنافِعُ‏ كَثيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (21)
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً (3)
وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ‏ وَ لا يَضُرُّهُمْ وَ كانَ الْكافِرُ عَلى‏ رَبِّهِ ظَهيراً (55)
أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ‏ أَوْ يَضُرُّونَ (73)
يَوْمَ لا يَنْفَعُ‏ مالٌ وَ لا بَنُونَ (88)
وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لي‏ وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى‏ أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (9)
فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ‏ الَّذينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ (57)
قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لا يَنْفَعُ‏ الَّذينَ كَفَرُوا إيمانُهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (29)
قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ‏ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَليلاً (16)
وَ لا تَنْفَعُ‏ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّكُمْ قالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبيرُ (23)
فَالْيَوْمَ لا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتي‏ كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ (42)
وَ لَهُمْ فيها مَنافِعُ‏ وَ مَشارِبُ أَ فَلا يَشْكُرُونَ (73)
يَوْمَ لا يَنْفَعُ‏ الظَّالِمينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (52)
وَ لَكُمْ فيها مَنافِعُ‏ وَ لِتَبْلُغُوا عَلَيْها حاجَةً في‏ صُدُورِكُمْ وَ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ (80)
فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ‏ إيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتي‏ قَدْ خَلَتْ في‏ عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ (85)
وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ‏ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ (39)
سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ في‏ قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً (11)
وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى‏ تَنْفَعُ‏ الْمُؤْمِنينَ (55)
لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ‏ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ (25)
لَنْ تَنْفَعَكُمْ‏ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (3)
فَما تَنْفَعُهُمْ‏ شَفاعَةُ الشَّافِعينَ (48)
أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ‏ الذِّكْرى‏ (4)
فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ‏ الذِّكْرى‏ (9)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی