دکتر محمد شعبانی راد

هر زبانی بجز زبان نور «لغو» است! لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً إِلاَّ سَلاماً!

Understanding the truth is possible only with the language of light.
Any language other than the language of light distracts us from understanding the truth.
Unintelligible language or intelligible language?! Which do you choose?

درک حقیقت فقط با زبان نور امکان پذیر است،
و هر زبانی غیر از زبان نور، ما را از درک حقیقت منحرف می‌کند.
این مفهوم از واژه زیبای «لغو» استنباط می‌شود.
«لغو» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه‌ی مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژه‌ی مترادف «حسد» است.
«اللَّغَا: صوت العصافير و نحوها من الطّيور: جيك‌جيك گنجشكان»
«لغو الطائر: صداى پرندگان را گويند.»
«زبان پرندگان! لغت پرندگان!»
«لَغْوَى‏ الطير أصواتها »
«لَغِيَتِ الطيرُ بأصواتها: كبوتر نغمه زد.»
همانطور که ما درکی از زبان پرندگان نداریم و نمیفهمیم که پرنده با آوازش، چه میگوید،
در واقع درک زبان نور، برای قلب حسود نیز کاری مشکل و مبهم و ناممکن است.
اینو واژۀ لغو به ما یاد میده!
قلب اهل نور، با فهم زبان و کلام نورانی خداوند، در واقع توانایی فهم هر زبانی را پیدا می‌کند و از هر چیزی، نور حکمتش را درک می‌نماید.

«بِأَيِّ لُغَةٍ خَاطَبَكَ رَبُّكَ لَيْلَةَ الْمِعْرَاجِ؟
فَقَالَ خَاطَبَنِي بِلُغَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع
فَخَاطَبْتُكَ بِلِسَانِهِ كَيْمَا يَطْمَئِنَّ قَلْبُكَ.
»
+ «و محمد یسأل عن ولایة علی»
برای مشاهده نسخه تصویری (ولاگ) کلیک کنید.
برای شنیدن نسخه شنیداری (پادکست) کلیک کنید.

این پرنده با چه زبانی با ما سخن می‌گوید؟!
آیا زبان پرندگان را می‌فهمیم؟!
خداوند با چه زبانی با ما سخن می‌گوید؟!
آیا زبان خداوند را می فهمیم؟!
«اللَّغَا: صوت العصافير و الطّيور»
«زبان و لهجه» «اللّغة» «language»

عرب به «زبان و لهجه» می‌گوید «اللّغة»، که به انگلیسی همان «language» است.
عبارت «لغو الطائر» یعنی اینکه هر زبانی بجز زبان نورانی خداوند، لغو و نامفهوم است.
هر چه به آواز این پرنده زیبا گوش کنیم، چیزی متوجه نمی‌شویم.
حقیقت را جز از زبان خدا نمی‌توان دریافت کرد. که همان درک نور و تاریکی دنیای قلبهاست.
«زبان نور» زبان خداوند در ملکوت قلبهاست. 
«لَغَا عَنِ الطَّرِيق: از راه جدا شد و بسوى ديگرى رفت».
پرواز هواپیما لغو شد! کنسل شد! یعنی: هر زبانی درک حقیقت را «کنسل» می‌کند و ما را از درک حقیقت دور می‌کند بجز زبان نور فرشته نگهبان! به عبارت دیگر فقط با زبان نور می‌توان حقیقت را درک نمود. «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ» پی‌بردن به اشتباهاتمان بزرگترین نوع علم است که خداوند با تاریکی قلب، ما را از خطا و اشتباهاتمان آگاه می‌نماید.
و دانستن این حقیقت که اشتباه کرده‌ایم، آغاز دسترسی به آرامشی است که خداوند اینگونه زمینه رسیدن به آن را برای ما فراهم نموده است.
هر صدایی که قلب را نورانی نکند و به آرامش نرساند، «لغو» است!
کلامی که قلب را نورانی میکند، لغو نیست، خودِ «نور» است!
وقتی بر سرِ دوراهی‌های سخت زندگی (بین الامرین)، تصمیم گیری برای رهایی از مشکلات، برایت سخت می شود، صدای لغو پرندگان هیچ کمکی برای درک حقیقتی که درمان و چاره کار است، نمی‌کند و اینجا فقط صدای نورانی فرشته نگهبان توست که آهسته درِ گوشَت نجوا می‌کند و رمز باز شدن قفل مشکلاتت را برایت فاش می‌نماید (پشت پرده چه خبره؟!).
این زبان نور، زبان درک حقیقتی است که بدون دانستن این حقیقت نمی‌توان به آرامش دست یافت.
اشارات نورانی فرشته نگهبان که هر کدام یادآوری یک مطلب علمی مهم، اما فراموش شده است، همان هدیه مقدس الهی است که هنگام رویارویی با مشکلات، قلبِ سلیمِ متوسل به عنایات خداوند مهربان، آن را متوجه می‌شود و طبق آن رفتار می‌نماید.
به این رفتارها و محصولات نورانیِ مقتبس از نور فرشته نگهبان، «اعمال صالح» گفته می‌شود، که فرش زیبای قلب و قبر ماست!
«صلح» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در حقیقت نتیجه عمل به این دستورات نورانی است که صلح و امنیت و آرامش را ایجاد می‌کند.
زبان نور، زبان آنلاین اهل بهشت است، در مُلک و در ملکوت!

ذکر – لغو

إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ إِذَا تَكَلَّمَ ذَكَرَ
وَ اَلْمُنَافِقُ إِذَا تَكَلَّمَ لَغَا

کلام اهل نور، ذکر است!
کلام اهل حسادت، لغو است!

امام علی علیه السلام:
إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ إِذَا نَظَرَ اِعْتَبَرَ
وَ إِذَا سَكَتَ تَفَكَّرَ
وَ إِذَا تَكَلَّمَ ذَكَرَ
وَ إِذَا اِسْتَغْنَى شَكَرَ
وَ إِذَا أَصَابَتْهُ شِدَّةٌ صَبَرَ
همانا، مؤمن چون بنگرد عبرت گيرد
و چون لب فرو بندد به انديشه فرورود
و چون سخن گويد ذكر نمايد
و چون توانگر شود سپاس گويد
و چون در سختى افتد شكيبايى پيشه سازد،
فَهُوَ قَرِيبُ اَلرِّضَا بَعِيدُ اَلسَّخَطِ
يُرْضِيهِ عَنِ اَللَّهِ اَلْيَسِيرُ وَ لاَ يُسْخِطُهُ اَلْكَثِيرُ
وَ لاَ يَبْلُغُ بِنِيَّتِهِ إِرَادَتُهُ فِي اَلْخَيْرِ يَنْوِي كَثِيراً مِنَ اَلْخَيْرِ وَ يَعْمَلُ بِطَائِفَةٍ مِنْهُ
وَ يَتَلَهَّفُ عَلَى مَا فَاتَهُ مِنَ اَلْخَيْرِ كَيْفَ لَمْ يَعْمَلْ بِهِ
او زودخشنود و ديرخشم است،
اندك نعمت الهى او را خشنود نمايد و بسيار آن او را به طغيان و خشم نيارد،
با ارادۀ خير به تمام نيّت‌هاى خيرخواهانه خود دست نيابد،
قصد خير بسيار دارد ولى فقط‍‌ به پاره‌اى از آنها جامۀ عمل پوشاند
و بر آن امور خيرى كه عملى نشده افسوس مى‌خورد كه چرا آنها را عملى نساخته است.
وَ اَلْمُنَافِقُ إِذَا نَظَرَ لَهَا
وَ إِذَا سَكَتَ سَهَا
وَ إِذَا تَكَلَّمَ لَغَا
وَ إِذَا اِسْتَغْنَى طَغَا
وَ إِذَا أَصَابَتْهُ شِدَّةٌ ضَغَا
و منافق چون بنگرد براى سرگرمى است
و چون لب فرو بندد در غفلت فرو رود
و چون سخن گويد ياوه‌سرايى كند
و چون توانگر شود سر به طغيان گذارد
و چون به سختى افتد ذلّت و خوارى پيشه نمايد،
فَهُوَ قَرِيبُ اَلسَّخَطِ بَعِيدُ اَلرِّضَا
يُسْخِطُهُ عَلَى اَللَّهِ اَلْيَسِيرُ وَ لاَ يُرْضِيهِ اَلْكَثِيرُ
يَنْوِي كَثِيراً مِنَ اَلشَّرِّ وَ يَعْمَلُ بِطَائِفَةٍ مِنْهُ
وَ يَتَلَهَّفُ عَلَى مَا فَاتَهُ مِنَ اَلشَّرِّ كَيْفَ لَمْ يَعْمَلْ بِهِ
.
زودخشم و ديرخشنود است،
اندك نعمت الهى او را به خشم آورد و بسيار آن او را خشنود ننمايد،
قصد شرّ بسيار دارد ولى مقدارى از آنها را اجرا مى‌كند
و افسوس مى‌خورد كه چرا فلان كار شرّ را نتوانسته انجام دهد.

+ «فهم»: خداوند به چه زبانی با بنده صحبت میکند؟!
تا زمانی که بنده این زبان را یاد نگیرد، نمی‌تواند بفهمد که خدای او، به او چه میگوید و از او چه می‌خواهد!
+ این حدیث زیبا:
«بِأَيِّ لُغَةٍ خَاطَبَكَ رَبُّكَ لَيْلَةَ الْمِعْرَاجِ؟ فَقَالَ خَاطَبَنِي بِلُغَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع … فَخَاطَبْتُكَ بِلِسَانِهِ كَيْمَا يَطْمَئِنَّ قَلْبُكَ»
ملک موکل (فرشتۀ مهربان)، بلسان معلم نورانی و با تمثال نورانی او برای تو در ملکوت قلبت آشکار می‌شود.
+ «احراز هویت نور در ملکوت قلب»
+ «شبح»
+ مطلب زیبای «اختلاف‌نظر داشتن با خدا» در مقالۀ «حضور شیطان – حضور رحمان»
حسود با خدا اختلاف‌نظر داره: «الحاسد جاحد لانه لم یرض بقضاء الله»
این مطلب مهم رو حتما دراین مقاله بخوان:
+ مقالۀ «ترجمه نکن، با زبان اصلی فکر کن»! مثالی زیبا بیان شده است.
+ «عجم – بَهِيمَةٌ عَجْمَاءُ لِأَنَّهَا لَا تُفْصِحُ»
صدای این پرنده رو شنیدید؟! چی میگه؟! چی فهمیدید؟!
اگه زبان آنلاین اهل بهشت رو یاد بگیری، همه چیز تو رو یاد معالم ربانی میندازه!
«زبان آنلاین»
+ «سیل – لانچ»
وقتی نور ولایت به قلب اهل یقین نزدیک میشه «معرفة الامام بالنورانیة» انگاری یه زبان جدید یاد میگیری! یه زبان جدید می‌شنوی! یه زبان جدید می‌بینی! یه زبان جدید می‌فهمی! با قلبت این نور رو می‌شنوی و می‌بینی و می‌فهمی و این همون حدیث زیبای معرفة الامام بالنورانیة است.
+ «قلب دانا»
+ «سخن بیهوده: لهو الحدیث»
+ «حروف مقطعه»
+ مقالۀ: «موسیقی»
اونوقت میگیم چرا دیر به یاد معالم ربانی می‌افتیم! چون هنوز زبان اهل بهشت رو یاد نگرفتیم! چون هنوز حسادتو کنار نگذاشتیم. [مثال شیر یا خط]
+ [زبان ملک – زبان ملکوت] :
زبان آنلاین اهل بهشت به درد عالم ملکوت می‌خورد [زندگی موازی و همزمان در جهانی دیگر]
زبان ملک، در ملکوت کاربردی ندارد.
زبان ملک هر چه باشد لغو است و زبان نورانی ملکوت نخواهد شد.
الّا زبان ملک آل محمد ع یعنی کلام معصوم ع که میشه آیات قرآن و احادیث.
مَالِكِ بْنِ دِينَارٍ أَنَّ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ ع مَرَّ عَلَى بُلْبُلٍ فَوْقَ شَجَرَةٍ تُصَفِّرُ وَ تُحَرِّكُ رَأْسَهَا وَ تُمِيلُ ذَنَبَهَا
فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ أَ تَدْرُونَ مَا يَقُولُ؟
قَالُوا لَا
قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ أَكَلْتُ نِصْفَ تَمْرَةٍ وَ عَلَى الدُّنْيَا الْعَفَا.
و از مالك بن دينار روايت است كه سليمان بن داود به بلبلى گذشت كه‏ روى درختى سوت ميزد و سرش را ميجنبانيد و دمش را ميچرخاند،
بيارانش گفت: ميدانيد چه ميگويد؟
گفتند: نه،
فرمود: ميگويد: نيم خرما خوردم و خاك بر سر دنيا و نابود باد دنيا.

بیایید صدای پیام‌آوران نور رحمت را بشنویم!
این صدا دیگه لغو نیست! لغة نیست! نامفهوم نیست! از راه جدا شده نیست:
«لَغَا عَنِ الطَّرِيق»
«پروازش کنسل شد، لغو شد.»
این خود راه مستقیم آل محمد ع است.
از این کلام میشه آرامش رو یاد گرفت!
با نوشیدن این آب واقعا قلبت سیراب میشه!
اما با شنیدن هر صدایی غیر این صدا، بیشتر تشنه و تشنه‌تر میشی «لَغِيَ‏ بِالْمَاء»
چون قلب اهل یقین دنبال زبان اهل بهشت می گردد! دنبال نور است! عاشق نور است! نور رو ببینه، میشناسه! می فهمه [قلب دانا]! جنبش سایه را درک می کند «فیء – یتفیوا ظلاله»، کلامی که از دهان صاحبان نور خارج میشه، نور داره! قلب اهل یقین اینو می‌فهمه و این کلام دیگه مفهوم لغو و لغة نداره! اما تا صبح به صدای بلبل گوش کن! به صدای گوساله «عجل» گوش کن! هیچی ازش نمی‌فهمی!
+«خوار»
وقتی صدای آلات موسیقی رو می‌شنوی قلبت تاریک میشه! چون واقعیت رو می فهمی! چون اینها همه لغو هستند و هیچکدام کلام الله نورانی نیستند.
چرا؟ چون قلب اهل یقین فقط نور با ارزش رو درک میکنه و بقیه چیزها، بی‌ارزش و نامفهوم هستند! اینجاست که صدا و کلام لیدرهای سوء درباری کلا لغو و نامفهوم و بی‌ربط است، چون قلوب قسی اونها مرتبط با نور آل محمد ع نیست!
از همه صداهای لغو، مضرتر و خطرناکتر، صدای لیدر سوء است!
ندای درون قلب اهل یقین با یاد معالم ربانی در ملکوت، یه چیز خاصه!
+ «قبض و بسط»
+ فیلم حرکت سایه ساعت آفتابی در مقالۀ «فیء»
+ عکس تپش قلب در مقالۀ نوسان!
یه تجربه کاملا فردی است! خودت باید بفهمی، با قلبت بشنوی، ببینی، درک کنی!
هر چی تلاش کنیم عکسی صدایی فیلمی از این قبض و بسط گیر بیاریم نشون بدیم نمیشه که نمیشه! خُب معلومه، چون زبان اهل بهشت است و نامحدود در محدود نمی گنجد!

این حدیث بی‌نظیر است:
لغة و لسان
[بِلُغَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع … بِلِسَانِهِ] :
[قول – لغو «لغة»] :
+ احراز هویت نور
جناب سید بن طاووس عزیز این حدیث رو در کتاب زیبای طرائف خودش آورده و قلب ما رو با این حدیث زنده کرده است!
این عبارت خیلی زیباست:
ای رسول خدا ص! شب معراج با خدا به چه زبانی، به چه لهجه‌ای صحبت کرید؟!
با لغة علی ع!
«بِأَيِّ لُغَةٍ خَاطَبَكَ رَبُّكَ لَيْلَةَ الْمِعْرَاجِ؟ فَقَالَ خَاطَبَنِي بِلُغَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع … فَخَاطَبْتُكَ بِلِسَانِهِ كَيْمَا يَطْمَئِنَّ قَلْبُكَ»
وَ مِنْ كِتَابِ الْمَنَاقِبِ لِلْخُوَارَزْمِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ:
سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ وَ قَدْ سُئِلَ
بِأَيِّ لُغَةٍ خَاطَبَكَ رَبُّكَ لَيْلَةَ الْمِعْرَاجِ
فَقَالَ خَاطَبَنِي بِلُغَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ أَلْهَمَنِي أَنْ قُلْتُ يَا رَبِّ أَ خَاطَبْتَنِي أَنْتَ أَمْ عَلِيٌّ
فَقَالَ يَا أَحْمَدُ أَنَا شَيْ‏ءٌ لَيْسَ كَالْأَشْيَاءِ وَ لَا أُقَاسُ بِالنَّاسِ وَ لَا أُوصَفُ بِالْأَشْيَاءِ خَلَقْتُكَ مِنْ نُورِي وَ خَلَقْتُ عَلِيّاً مِنْ نُورِكَ فَاطَّلَعْتُ عَلَى سَرَائِرِ قَلْبِكَ فَلَمْ أَجِدْ عَلَى قَلْبِكَ أَحَبَّ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَخَاطَبْتُكَ بِلِسَانِهِ كَيْمَا يَطْمَئِنَّ قَلْبُكَ.
شنيدم از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم كه سؤال شد:
خداوند در شب معراج با تو به چه لغت سخن گفت؟
فرمود: با من به لغت على بن ابى طالب تكلم كرد و به من الهام كرد كه گفتم: پروردگارا تو بودى كه با من تكلم كردى يا على بن ابى طالب
خداوند فرمود: اى احمد من مثل ساير اشياء نيستم، نه به مردم قياس مى‌‏شوم و نه با شبهات به وصف در مى‏‌آيم، تو را از نور خود آفريدم و على را از نور تو، پس ديدم در درون دل تو احدى محبوب‌تر از على بن ابى طالب (عليه السلام) نيست، از اين جهت به زبان و لهجه او سخن گفتم تا اين كه دلت آرام گيرد.

[لغو – عیب] :
+ «عیب یابی»
تا زمانی که قلبت به نور ولایت وصل نشه و اون کلام نورانی رو «مِن وراء الغربال» متوجه نشی و هر چی در چنته خودت داری رو به زبان بیاری، این کلام، کلام معیوب و بی ارزش و بدرد نخور و شر بپا کن است و عرب به این کلام معیوب مندراوردی بدون اقتباس از نور ولایت میگه لغة!
این کلام رو از عبارت لغا الطائر گرفته یعنی کلامی که مثل صدای پرنده قابل فهم نیست و البته صد رحمت به صدای پرنده که شر بپا نمیکنه اما کلام کسی که با نور ولایت آشنا نیست و از روی تاریکی قلبش صحبت میکنه نتیجه‌ای جز بپا شدن شر نخواهد داشت. لذا غیبت کردن و نمامی و اینجور کارها همه و همه کلام لغوی است که جز شرارت و ایجاد مشکل و ناآرامی چیز دیگری عاید نخواهد شد.
مفردات الفاظ القرآن 742
اللَّغْوُ من الكلام: ما لا يعتدّ به، و هو الذي يورد لا عن رويّة و فكر،
لَغْو در سخن و كلام خبرى است كه قابل توجه نيست و از روى دقّت و انديشه گفته نشود.
فيجري مجرى‏ اللَّغَا، و هو صوت العصافير و نحوها من الطّيور،
كه در حقيقت مانند- لَغَا- يعنى صداى گنجشكان است يا صداى پرندگان (غير قابل فهم و درك).
لَغْوٌ و لَغًا، نحو: عيب و عاب
لغو و لغا مثل- عيب و عاب است
و أنشدهم: عن‏ اللَّغَا و رفث التّكلّم
چنانكه شاعرى گفته است: (يعنى از روى خطا و باطل و بيهوده سخن گفت).

چی شد؟
پرواز لغو شد!
قرار بود در این عرضه آیت به ملکوت علم آل محمد ع پرواز کنی، اما بعلت نامساعد بودن اوضاع جوی قلب نا آرام، متاسفانه تا آیت بعدی (فرصت بعدی) پرواز لغو شد.
لغو معنای زیبایی دارد.
لَغَا عَنِ الطَّرِيق!
جان کلام و اصل مفهوم در «لغا فلان عن الطريق» است.
لَغَا عَنِ الطَّرِيق: از راه جدا شد و بسوى ديگرى رفت.
لَغِيَ‏ بِالْمَاء: آب زياد نوشيد ولى سير نشد.
لَغِي‏ فلانٌ بالماء: إذا أكثر منه
چون آبش ، اصلی نیست ! قلابیه ! لغو است!
وقت آدمو به خودش مشغول میکنه ! وقت تلف میکنه ! چیزی گیر آدم نمیاد ! حرفهاش بی ارزشه ! ارزش گوش کردن نداره ! با ارزش نیست ! نمیشه روی این آب برای رفع عطش حساب کرد ! نمیشه روی علمی جز علم نورانی آل محمد ع برای رفع عطش حساب نمود!
این میشه معنای زیبای لغو – لغة.
پس اصل علم نور است.
«الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ»
و هر زبان دیگری «اللغة» غیر این علم نورانی، علم نخواهد شد!

اولین گوی، نور است و بقیه لغة …
اون گوی اولی که گوی نورانی بهش میخوره وقتی ویژگی عصمت داشته باشه اونم نور است ولی بقیه گویها که معصوم نیستند دیگه از اون کیفیت اولی تغییر کرده اند و شده اند لغة …
پس لغة معصوم ع [کلام و زبان و نطق آل محمد ع] که وصل به نور است بی تغییر و تحریف، همان نور است و لذا میشه ملاک و میزان.
در کلام بی‌ارزش لیدرهای سوء، نطفه‌های علمی آل محمد ع یافت نمی‌شود.
بیخود خودتو علاف و معطل اونا نکن! بندازشون دور!
«لَغَيْتُ‏ الشي‏ء : أي طرحته و أسقطته»
برو پیش لیدر دانا!
+ «اینفلوئنس»
«لغة – الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ»
تذکر رو کسی میتونه بده که قلبش وصل به نور باشه، زبان اهل بهشت رو بفهمه و درک کنه!
یعتبر بالنور و الظلام!

«المنطق و الكتابة»
+ «لغو – لعا الطائر»
چقدر این حدیث برای این مبحث ، زیبا و بجا و مهم است.
توحيد المفضل ؛ ص79
اختصاص الإنسان بالمنطق و الكتابة
[اختصاص يافتن آدمى به نطق و نوشتن‏]
تَأَمَّلْ يَا مُفَضَّلُ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ بِهِ عَلَى الْإِنْسَانِ مِنْ هَذَا الْمَنْطِقِ الَّذِي يُعَبِّرُ بِهِ عَمَّا فِي ضَمِيرِهِ وَ مَا يَخْطُرُ بِقَلْبِهِ وَ يُنْتِجُهُ فِكْرُهُ وَ بِهِ يَفْهَمُ عَنْ غَيْرِهِ مَا فِي نَفْسِهِ
اى مفضّل! بنگر كه چگونه خداوند- تقدّست اسماءه- به آدمى نعمت نطق عطا كرد و او مى‌‏تواند با اين نيرو آنچه را كه در نهان و قلب دارد باز گويد و انديشه‏‌اش را بيان نمايد و از درون مردم آگاه شود؟
وَ لَوْ لَا ذَلِكَ كَانَ بِمَنْزِلَةِ الْبَهَائِمِ الْمُهْمَلَةِ الَّتِي لَا تُخْبِرُ عَنْ نَفْسِهَا بِشَيْ‏ءٍ وَ لَا تَفْهَمُ عَنْ مُخْبِرٍ شَيْئاً
اگر اين توان نطق در او نبود، هر آينه به يك حيوان چهارپا مى‏‌ماند كه نتواند ديگران را از درون و انديشه‏‌هاى خود آگاه سازد و نه از ما في الضمير ديگران با خبر شود.
وَ كَذَلِكَ الْكِتَابَةُ الَّتِي بِهَا تُقَيَّدُ أَخْبَارُ الْمَاضِينَ لِلْبَاقِينَ وَ أَخْبَارُ الْبَاقِينَ لِلْآتِينَ
قدرت كتابت و نوشتن نيز اين گونه [با اهميت و] مخصوص انسان است. با نوشتن، اخبار گذشتگان براى حاضران و اخبار حاضران براى آيندگان حفظ و منتقل مى‏‌شود.
وَ بِهَا تُخَلَّدُ الْكُتُبُ فِي الْعُلُومِ وَ الْآدَابِ وَ غَيْرِهَا
با نوشتن، دانشها و علوم و آداب مختلف در قالب نوشته‏‌ها و كتابها جاودان و ماندگار مى‌‏مانند.
وَ بِهَا يَحْفَظُ الْإِنْسَانُ ذِكْرَ مَا يَجْرِي بَيْنَهُ وَ بَيْنَ غَيْرِهِ مِنَ الْمُعَامَلَاتِ وَ الْحِسَابِ
با نوشتن، حساب و كتاب و روابط بين انسانها در معاملات ثبت مى‏‌شود.
وَ لَوْلَاهُ لَانْقَطَعَ أَخْبَارُ بَعْضِ الْأَزْمِنَةِ عَنْ بَعْضٍ وَ أَخْبَارُ الْغَائِبِينَ عَنْ أَوْطَانِهِمْ وَ دَرَسَتِ الْعُلُومُ وَ ضَاعَتِ الْآدَابُ وَ عَظُمَ مَا يَدْخُلُ عَلَى النَّاسِ مِنَ الْخَلَلِ فِي أُمُورِهِمْ وَ مُعَامَلَاتِهِمْ وَ مَا يَحْتَاجُونَ إِلَى النَّظَرِ فِيهِ مِنْ أَمْرِ دِينِهِمْ وَ مَا رُوِيَ لَهُمْ مِمَّا لَا يَسَعُهُمْ جَهْلُهُ
اگر نوشتن نبود، اخبار و حوادث روزگاران نابود و منقطع مى‌‏گشت، خبرى از غايبان به ميهن‌شان نمى‏رسيد، دانشها مندرس و محو مى‌‏شد، آداب [و فرهنگها] از ميان مى‌‏رفت، در كار، زندگى و معاملات مردم نارسايى و دشوارى پديد مى‏‌آمد، مردم نمى‏‌توانستند كه براى حفظ دين و عمل به شريعت به احكام نوشته شده و روايات نقل شده كه آنها را نمى‏‌دانند بنگرند.
وَ لَعَلَّكَ تَظُنُّ أَنَّهَا مِمَّا يُخْلَصُ إِلَيْهِ بِالْحِيلَةِ وَ الْفِطْنَةِ وَ لَيْسَتْ مِمَّا أُعْطِيَهُ الْإِنْسَانُ مِنْ خَلْقِهِ وَ طِبَاعِهِ
ممكن است پندارت چنين باشد كه اين نيروى نطق [الْكِتَابَةُ : نوشتن] در سرشت و آفرينش انسان نيست بلكه او با كياست و چاره‌‏جويى آن را مى‌‏يابد.
وَ كَذَلِكَ الْكَلَامُ إِنَّمَا هُوَ شَيْ‏ءٌ يَصْطَلِحُ عَلَيْهِ النَّاسُ فَيَجْرِي بَيْنَهُمْ
سخن گفتن نيز اين گونه است. خود مردم اين الفاظ و كلمات را در ميان خود اصطلاح كرده‏‌اند و در ميانشان جارى است؛
وَ لِهَذَا صَارَ يَخْتَلِفُ فِي الْأُمَمِ الْمُخْتَلِفَةِ
از اين رو هر امّتى و ملّتى زبان و كلماتى متفاوت با زبان و كلمات ديگر امتها دارد.
وَ كَذَلِكَ لِكِتَابَةِ الْعَرَبِيِّ وَ السِّرْيَانِيِّ وَ الْعِبْرَانِيِّ وَ الرُّومِيِّ وَ غَيْرِهَا مِنْ سَائِرِ الْكِتَابَةِ الَّتِي هِيَ مُتَفَرِّقَةٌ فِي الْأُمَمِ إِنَّمَا اصْطَلَحُوا عَلَيْهَا كَمَا اصْطَلَحُوا عَلَى الْكَلَامِ
در نتيجه يكى به عربى، ديگرى به سريانى، كسى به عبرى‏ و يكى به رومى و … مى‌‏نويسد. اين لغتها و زبانها در ميان اقوام منتشر است و خود آنان آنها را وضع نموده‏‌اند.
فَيُقَالُ لِمَنِ ادَّعَى ذَلِكَ
در پاسخ پندار اين مدّعى بايد گفته شود:
أَنَّ الْإِنْسَانَ وَ إِنْ كَانَ لَهُ فِي الْأَمْرَيْنِ جَمِيعاً فِعْلٌ أَوْ حِيلَةٌ فَإِنَّ الشَّيْ‏ءَ الَّذِي يَبْلُغُ بِهِ ذَلِكَ الْفِعْلَ وَ الْحِيلَةَ عَطِيَّةٌ وَ هِبَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فِي خَلْقِهِ
اگر چه انسان، خود با كياست و چاره‏‌جويى به اين دو مى‌‏رسد ولى بايد انديشيد كه ابزار اين امور چيست؟
جز آن است كه خداوند جلّ و علا در آفرينش و طبيعت او ابزار نطق و نوشتن را به وديعت نهاد؟
فَإِنَّهُ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَهُ لِسَانٌ مُهَيَّأٌ لِلْكَلَامِ وَ ذِهْنٌ يَهْتَدِي بِهِ لِلْأُمُورِ لَمْ يَكُنْ لِيَتَكَلَّمَ أَبَداً
بى‌‏ترديد اگر زبانى مناسب براى‏ سخنگويى و انديشه و ذهنى براى درك اشيا و معانى نداشت، هيچ گاه قادر به سخن گفتن نبود.
وَ لَوْ لَمْ تَكُنْ لَهُ كَفٌّ مُهَيَّئَةٌ وَ أَصَابِعُ لِلْكِتَابَةِ لَمْ يَكُنْ لِيَكْتُبَ أَبَداً
اگر كف دست و انگشتانى مناسب براى نوشتن نداشت، هيچ گاه توان نوشتن چيزى در او نبود.
وَ اعْتَبِرْ ذَلِكَ مِنَ الْبَهَائِمِ الَّتِي لَا كَلَامَ لَهَا وَ لَا كِتَابَةَ
اين حقيقت را در نگرش و تأمل در حيواناتى درياب كه نه سخن مى‌‏گويند و نه مى‌‏نويسند؛
فَأَصْلُ ذَلِكَ فِطْرَةُ الْبَارِي جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَا تَفَضَّلَ بِهِ عَلَى خَلْقِهِ
پس اصل و ريشه اين نعمتهاى سترگ، آفرينش حكيمانه خداى جلّ و علا و تفضل او بر آفريدگان است.
فَمَنْ شَكَرَ أُثِيبَ‏ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ‏.
آن كه سپاس گويد پاداش مى‏‌گيرد و آن كه كفر و ناسپاسى ورزد بى‌‏ترديد خداى جلّ و علا از همه عالميان بى‏‌نياز است. (سوره نمل، آيه 40)
… اشاره به اینکه عده ای از این موهبت و نعمت و فطرت که تفضل الهی است بر بندگان ، اهل شکر اند و عده ای هم اهل کفر … یعنی عده ای به نور ولایت شاکر می شوند و عده ای هم کافر !!!

[ولی – لغو] :
انگاری صاحبان نور در ملک و ملکوت دارند خودشونو به تو نزدیک میکنند تا با نزدیک شدن این نور به قلب تو ، دیگه بی نیاز از هر زبان و لغت و لهجه بشوی ان شاء الله تعالی.
این جمله زیبا از پیوند معنای دو واژه لغو و وَلی متولد می شود.
برای تولید جملات زیبای دیگر نیاز به فهم معانی اسماء داریم تا با ربط آنها در معنا و ملکوت، مفاهیم زیبا خلق نماییم ان شاء الله تعالی.
اما متاسفانه بعضی ها با نحوه اهمیت دادن به قرآن و بیانش و خواندنش و مراسمش و … بیشتر در جهت لغو اون تلاش میکنن «وَ الْغَوْا فِيهِ» تا احیای اون. و اینجوری معارین، ریشه قرآن ناطق و صامت رو میخوان بخشکانند. اما کور خوانده اند و خدا لعنتشان کند ان شاء الله تعالی.
[سورة فصلت (41): الآيات 26 الى 30]
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ (26)
و كسانى كه كافر شدند گفتند:
«به اين قرآن گوش مدهيد و سخن لغو در آن اندازيد، شايد شما پيروز شويد.»

کتاب لغت میگه صدای پرندگان «لغو الطائر: صداى پرندگان»،
اما قشنگش اینه بگیم زبان پرندگان!
پس لغة میشه زبان «language»
اللُّغَة [لغو]: زبان متداول هر نژادى.
آموزش لغت آموزش زبان! الفبای سیر سی سال!
الفبای سیر از دو حرف نور و ظلمت تشکیل شده!
فهم این زبان اهل بهشت سی سال طول میکشه!
معلوم نیست شاید کمتر شاید بیشتر، برای هر کسی یه جوریه.
«قبض و بسط»، لغو نیست! زبان اهل بهشت است! زبان قبض و بسط!
لغو میشه صدا ، میشه کلام ! چون صدا و کلام پرنده برای ما مفهوم نیست میگیم لغو !
در نگاه اول لغو است اما بعد از نزدیک شدن نور ولایت به قلبت که حالا توان فهم هر صدایی رو پیدا میکنه این صدا دیگه لغو نیست ! لغة است و لغة اهل بهشت ! لنگوئیج !!! پس مادامیکه فهم و درک معنای صدای شنیده شده رو نداشته باشیم هنوز اهل لغة نشدیم و اهل یقین نشدیم و اهل بهشت نشدیم ! اهل لغو و سرگرم شدن «لهو» به چیزهای پوچ و بی ارزش دنیایی هستیم.
به لغت میگن لغت چون هر کسی با زبان خودش و هم زبانان خودش سرگرمه داره گپ و گفت میکنه! اهل یقین هم زبانان قلبی هستند که با هم گفتگو می نمایند و زبان همو می فهمند.
لغو اون صدایی است که قلب رو نورانی نکنه!
کلامی که قلب رو نورانی بکنه دیگه صدا و کلام و لغو و … نیست! خود نور است!
کلام نورانی آل محمد ع.
ببین صدای پرنده، به درد بین الامرین، نمی خوره، یعنی وقتی سر دوراهی گیر کردی چکار کنی با صدای بوقلمون یا گیتار نمیشه راه درست رو تشخیص بدی! تنها یاد معالم ربانی است که قلبتو نورانی میکنه، و میشه کلام اهل بهشت که بهت میگه کدوم طرف برو …
در بین الامرین بدترین کلام، خوارِ لیدر سوء است! چون بین راه و چاه که گیر میکنی او پیشنهادش مسیر چاه است! اگه به حرف پرنده یا … گوش میکردی شاید شانسی به چاه نمی افتادی! اما با صدای لیدر سوء حتما به چاه می افتی! اینم فرق صدای پرنده و صدای …
لغة، لغو است! هر زبانی که باشد!
نور در قلب صاحبان نور، مولد سخن و لغتی است از جنس نور!
نزدیکترین و صحیح ترین لغة و زبان و لهجه آن است که مستقیم از نور اخذ شود و این انحرافی ندارد و این فقط کار معصوم ع است.
«قال ابن الأعرابىّ: و اللغة أخذت من هذا [اللغة : لغا فلان عن الصواب و عن الطريق، إذا مال عنه] لأنّ هؤلاء تكلّموا بكلام مالوا فيه عن لغة هؤلاء الآخرين ».
اون لغتی که از دهان صاحبان نور خارج می شود وصل به قلب اوست که تنها این قلب مزین به نور علم آل محمد ع گردیده و این لغة از نور گرفته شده و وصل به نور است و مولد نور است برای هر قلبی که بخواهد نورانی شود.
ببین ابن الاعرابی در توضیح واژه لغة چکار کرده :
به کسی که از مسیر درست انحراف پیدا کرده میگن « لغا فلان عن الطريق ».
لغة رو برای این میگن لغة چون همین چیزی که الآن دارن با اون صحبت میکنن ، در واقع اون اصلیه نیست ! اصلش اون نوری است که خدا در قلوب قرار میده و وقتی این نور مثلا به زبان عربی برمیگرده حالا میشه اللغة العربیه !!! یعنی نسبت به اون نور ، این لغوی بیش نیست !!! کلام الله همان نور و همان فعلی است که در قلب اهل یقین با یاد معالم ربانی منا اهل البیت ع بوقوع می پیوندد و صاحب نور این نور را به حروف و لغة ترجمه می کند. ببین این صدا که از دهان خارج میشه قبل از اینکه به حنجره برسه و صوت بشه و از مخارج حروف بگذره و بشه اون حرف مورد نظر چی بوده: هوایی نامرئی و نا محسوس! اینایی که لارنژیت میکنن و صداشون میوت میشه رو دقت کن ! حرف میزنن ولی صدایی در نمیاد … یعنی اون چیزی که اول هست بعدا میشه صدا و کلام اونو ما نمی بینیم و مرئی نیست اما بعدا میشه مرئی و قابل دیدن و شنیدن! انتخاب واژه لغة برای زبان و لهجه گویشهای متفاوتی که بین مردم رایج است زیباست و اینجا شاهکار زبان عربی را می بینیم که چقدر دقیق و زیباست. اللغة العربیة یعنی این زبان عربی هم که به این فصیحی است و بالاترین زبان نوع بشر است باز هم لغو است و در مقایسه با اون طریق نورانی آل محمد ع شبیه منحرف از راه است:
«لغا فلان عن الطريق»،
یعنی در مقایسه با اون کلام نورانی آل محمد ع که در قلب اهل یقین شنیدنی و دیدنی است این کلام و لغت هر چی باشه ، باز هم هیچه !!!
دیدی برای برداشتن آب میرن از سرچشمه آب بردارن تا بهترین رو بدست بیارن ، چون تو مسیر آب گلالود میشه ! اما سرچشمه همیشه دست نخورده است !!! سرچشمه همه زبانها حتی زبان عرب که قرآن به این زبان نازل شده ، زبان و لهجه اعوذ بالله خود خداست ، چون «الله نور» و این رو در پوشه ضرب المثل و آیات قرآن داریم که خدا رو نمیشه به چیزی تشبیه نمود حتی نور !!! این نور منظور وجود مقدس آل محمد ع هستند. پس برای اینکه علم رو در همین دنیا ، از سرچشمه بگیری ، باید قلبت به زبان نور مسلط باشه [زبان و لهجه اهل بهشت] یعنی قلب اهل یقینی که قبض و بسط رو می فهمه … پس برای ما سرچشمه نورانی علم آل محمد ع قلب صاحبان نور است و از اینجا به اونطرف دیگه کلا برای ما نامرئی است … و ما را تا همینجا بس است و این انتهای کار ماست که این انتها را انتهایی نیست و این همان خلود در بی نهایت است.
ان شاء الله که مفهوم این مطالب به دل علاقمندانی که مطالعه میکنند بیفتد!
+ قال ابن الأعرابي : لَغَا يَلغُو: إذا حَلف بِيمينٍ بِلا اعتقادٍ
عبارت « بِلا اعتقادٍ » خیلی قشنگه ، یعنی بدون اینکه قلبش نور معرفت رو درک کرده باشه داره یه چیزی میگه.
این میشه مفعوم زیبای واژه لغو.

[عمل صالح – علم صالح] :
اون عملی رو که قلبت ، کلام و دستورشو با قبض و بسط بفهمه و اطاعت کنه و انجامش بده میشه عمل صالح.
این میشه کاری که با اعتقاد صحیح داره انجام میشه.
اینو قلب دانا فهمیده و از سرچشمه هم فهمیده و اینجا امانت، دست نخورده است.
اون دستوری که دیگه به زبان آورده شد و بزور انجام بدی یا نه، اون عمل صالح معلوم نیست باشه یا نباشه! از سرچشمه آب بردار و بخور!
اهل نوری که قلبش سخط و اخم مربی را فهمید که از کارش خوششون نیومد! با قلبش فهمید! کسی در ظاهر به گوشش نگفت که کار بدی کردی! تا اونم در صدد جبران بر بیاد! همینکه قلبا دستور رو شنیده و در صدد جبران بر آمده و دستور رو اجرا کرده و نهایتا با همان قلب رضای اهل بیت ع رو بصورت نور قلب درک نموده این میشه عمل صالح او که با ارزش تر از این نعمت نداریم !!! خودش میفهمه چکار کرد ! البته یه کمی شو الآن میفهمه اصلشو بعدا می فهمه !!!
داریم واژه لغة رو توضیح میدیم که اینجا با چه زبانی به این اهل نور اعلام شد [اعلامیه – بیانیه] که کارت بد بود و با چه گوشی شنید؟ و با چه چشمی دید که قلب تاریک، نورانی شد! این چه عضوی است که می شنود و می فهمد و اجراء می کند و می بیند ؟! این قلب سلیم است !!! این قلب سلیم نیاز به ثبت نام برای آموزش زبان انگلیسی و … در هیچ کانون زبانی ندارد !!! خودش کلام را بصورت نورانی از سرچشمه میگیرد و اجرا می کند و لازم نیست دیگه بهش بگیم به چه زبونی بهت بفهمونم کارت بد بوده !!! او خودش قبل از بالعصا و العلف ، با قبض و بسط قلبش ، لطیف و کریمانه فهمید و هیچکس دیگر هم نفهمید!
چقدر این واژه لغة پر از اسرار و زیبایی های خاص خودش می باشد.

[لغو – موسیقی] :
زبان موسیقی اگه به زیبایی این صدای بلبل هم که باشه چون نمی فهمیم چی میگه بازم میشه لغو. صدایی خوبه که قابل فهم باشه، لغو نباشه!
قلب اهل یقین صدای زیبای صاحب نورش را در ملکوت قلب خود در دل شرایط می شنود و می فهمد و به آن عمل می کند و این صدا چون محتوی اندیشه با ارزش و والای آل محمد ع است تولید آرامش می کند. زبان، ابزار انتقال پیام و اندیشه و افکار از یکی به دیگری است.
وقتی سر دوراهی گیر میکنی! چه پرنده برات آواز بخونه، چه گیتاریست بنوازه، بالاخره نمی فهمی از این زبان بی ارزش پرنده یا زبان بی ارزش موسیقی که مسیر درست کدومه و مسیر غلط کدومه ، برای همینه میگیم زبان بی ارزش! اینکه چکار باید کرد رو فقط قلب سالم جوابشو میگیره! این جواب هم نه زبان پرندگان است و نه زبان اهل موسیقی و نه هیچ زبان دیگر! فقط زبان با ارزش آنلاین اهل بهشت.
پرنده داره واقعا حرف میزنه ! صحبت میکنه ! یه چیزی میگه ! ما نمی فهمیم ! این که دلیل این نیست که اون صداش و کلامش بی مفهومه ! ما چون نمی فهمیم چی داره میگه اسمشو میذاریم لغو !!! در اصل پرنده داره لغاتی (لغة) رو بیان میکنه ! اگه زبان پرنده ها رو بلد بودیم و ترجمه می کردیم اونوقت معلوم میشد دارن چی میگن !
+ «حدیث خروس چی میگه ! طاووس چی میگه و … »
پس لغت و زبان از این جا گرفته شده یعنی صدا و کلام کسی که داره به ما چیزی میگه!
+ «ولی» انگاری وقتی خودشو خوب به ما نزدیک کنه و با ما حرف بزنه ما حرفشو می شنویم و در واقع لغت اونو می شنویم و اگه زبانشو بلد باشیم می فهمیم چی داره به ما میگه اما اگه زبانشو بلد نباشیم نمی فهمیم چی داره به ما میگه ! لذا میگیم لغو میگه بیهوده سخن می گوید!
زبان تصاویر رو اگه بلد باشیم تصاویر با ما خیلی حرف دارن که بگن و میگن ولی ما نمی شونیم لذا تصاویر رو لغو و بیهوده می انگاریم و هر چیزی رو که براش ارزش قائل نباشی میندازیش دور ! اهل شک ، قبض و بسط ، براشون ارزش نداره لذا بهش بی توجه هستند و میندازنش دور!
پس باید زبان و لغة اهل بهشت رو یاد بگیریم تا صداشونو بشنویم تا حرفاشونو بفهمیم ، و تا حرف حق رو نفهمی نمی تونی چیزی یاد بگیری ! اینکه در دل شرایط به یاد معالم ربانی می افتی تا چیزی بهت بگه اینو بدان که وقتی چیزی میگه به زبان و لغت اهل بهشت باهات در ملکوت صحبت میکنه و اگه این زبان رو قلبت بلد نباشه ، اونو لغو و بیهوده می انگاری ! و از کنارش راحت رد میشی و برای تو ارزشی نداره اما اهل یقین با زبان و لغت و ندا و صدای صاحبان نور خود در ملکوت آشنا هستند و خوب آنها را میشناسن لذا برای یاد گرفتن و اخذ علم مشکلی بنام نشنیدن و نفهمیدن ندارن فقط میماند اطاعت کردن بی چون و چرا (آبیدینس). این مقدمه برای اینه که علاقمند بشیم در کلاس های رایگان آموزش زبان اهل بهشت ثبت نام کنیم و با شرکت مکرر و منظم و لا ینقطع در این کلاسها در ملک «تئوری» و در ملکوت «عملی» در همین دنیا فرصت را مغتنم شمرده و به زبان اهل آخرت آگاه شده و از همینجا بتونیم با اونطرف چت کنیم !!! «chat» … دیدی شادوماد با عروس خانوم که هنوز از هم دورند و نزدیک نشده اند چقدر با هم قشنگ چت می کنن !!! این فضای مجازی چه مثال زیبایی برای فهم ملکوت علم آل محمد ع برای اهل یقینی است که زبان همو خوب می فهمن و دارن با هم چت می کنن (برای اهل یقین دنیا و آخرت نداره ! همه با هم دارن گپ و گفت می کنن ) همشون در یک فضای دیگه سیر میکنن ! لباس دیگه ای پوشیدن ! به زبان دیگه ای با هم حرف می زنن ! همه چیز سری و محرمانه و مخفیانه داره در این دنیا صورت می گیره اما اون دنیا روشو ورمیدارن و دیگه همه چیز ، رو میشه و آشکار میشه ان شاء الله تعالی.
«لغة» کلام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل یقین با عمل به این معالم ربانی در دل شرایط آیات انگاری دارن با مربی خود صحبت میکنن و مربی با اونا حرف میزنه و اونا حرف مربی رو میشنون و می فهمن و یاد میگیرن و عمل میکنن و این راه انتقال اندیشه والای آل محمد ع در دل هر فرصت و شرایطی است که برای اهل یقین فراهم می شود [نار و نور].

[لغو – کلم] :
« لغا الرجل: تكلّم باللغو »
در واقع قبض و بسط که همان «کلمة الله فعل منه» است میشه همون لغة و همون کلام نورانی نامرئی که قلب اهل یقین می بینه و می فهمه و اونو به حروف و کلمات قابل فهم و مطالعه برای دیگران ترجمه می کند.
[خاصیت این ترجمه هیچوقت خاصیت اون نور نمیشه [معنای واژه لغت در همین مطلب است]!
اون نور یه چیز دیگه است! اما چاره ای نیست که به این ترجمه اکتفا نماییم.
«مترجم خاص – آقای خاص – آقای نزدیک»
[لغو – نطق]:
+ « مَنطِق الطَّيرْ » … « كلامُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَنْطِقُهُ »
کسی که به نور آل محمد ع وصل می شود در واقع آل محمد ع به او منطق الطیر را الهام می کنند « عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيرْ » + « وَ لَوْ أَنَّ شِيعَتَنَا اسْتَقَامَتْ لَأَسْمَعْتُكُمْ مَنْطِقَ الطَّيْر » و این یعنی همه چیز «نطق آیات» ، بطوریکه او قادر است با همه انسانها و حیوانها و صاحبان عقل و صاحبان هوای نفس ارتباط برقرار کند و فنونی مثل تغافل [تغافل – عقل – نطق – منطق الطیر !] را می آموزد تا در دل شرایط همه موانع را به راحتی پشت سر بگذارد.
لغو الطائر یعنی صدای نامفهوم پرنده !
چطور شد حالا شده نطق الطائر «منطق الطیر» :
چون هر کسی وصل به نور علم و حکمت آل محمد ع بشه دیگه صدای پرنده براش نامفهوم نیست و با پرندگان به گپ و گفت می نشیند مثل جناب سلیمان عزیز.
و اینها همه از اون آقای نزدیک حاصل می شود و این ثمرات نور ولایت آل محمد ع است.
عُلِّمْنا مَنْطِقَ‏ الطَّيْرِ … فإنه سَمَّى أصواتَ الطَّيْر نُطْقاً اعتباراً بسليمان الذي كان يَفْهَمُهُ،
فمن فَهِمَ من شي‏ء معنًى فذلك الشي‏ء بالإضافة إليه نَاطِقٌ و إن كان صامتاً،
و بالإضافة إلى من لا يَفْهَمُ عنه صامتٌ و إن كان ناطقاً.
+ حکمت
+ «الناطق بالحکمة»
[زبان – لغت – قبض و بسط]
زبان اهل بهشت قبض و بسط است!
شنیدی میگن: ما زبان همو بهتر می فهمیم؟!
من زبون شما رو بلد نیستم!
زبان، کلید دانستن است!
+ «ترجمه»
مهارت خوب شنیدن! زبان بهشتیان را فهمیدن! گوش قلب اهل یقین مهارت ویژه‌ای برای شنیدن کلام رب خود دارد و این همان فهم قبض و بسط قلبی است.
از همون اول زبان نور ولایت را باید بیاموزیم.
زبان اهل بهشت را در دنیا بیاموزیم!
چرا باید زبان یاد بگیریم ؟!
ندای ابراهیم ع در هر زمان به چه زبانی است ؟!
به ندای درونی قلبت گوش کن !
زبان – ولی :
با دانستن زبان اهل بهشت میشه به بهشتیان نزدیک شد.
چقدر همه دوست دارن یه زبان دیگه رو یاد بگیرن!
با زبان میشه زندگی کرد.
میشه دوست های جدید پیدا کرد.
میشه از زندگی لذت برد.
لغة :
«سمع – قبض و بسط رو می فهمه»
منظورشو فهمیدم!
مثلا خانمی برای آقاشون ادکلن میزنه! آقا میگه منظورتو فهمیدم!
هیچ حرفی رد و بدل نشده، اما خواسته‌ای، هم عنوان شد، هم شنیده شد و هم فهمیده شد و …
ما باید به فرزندانمان زبان اهل بهشت را آموزش بدهیم،
و اگر خود نمی‌دانیم، با فرزندانمان نزد صاحبان نور رفته تا باتفاق این زبان جاویدان را بیاموزیم.
کلید حل مشکلات ما با یاد گرفتن این زبان پیدا می شود، در هر زمان و در هر مکان که باشیم!
اهل یقین عاشق زبان اهل بهشت هستند.
زبان دل ، زبان اهل بهشت!
با دلت با دیگران ارتباط کلامی برقرار کن !
موسیقی، زبان دل اهل یقین (قلب سلیم) نیست! زبان قلوب اهل شک حسود است! چون از حرفهای اونا چیزی دستگیرت نمیشه! مثل اینکه تمام عمرتو بشینی موسیقی گوش کنی هیچ دردی برات دوا نمیشه! اما کافیه کلام مربی خودتو برای یه لحظه در دل شرایط بشنوی و ببینی و بفهمی! کار تمومه! دیگه عاشق این زبان میشی و میخوای زبان مادری خودتو هم فراموش کنی! و فقط با زبان دل با دیگران ارتباط برقرار کنی! چون زیباست! چون نزدیکه! چون راحته! چون آرامش داره! چون آرامش میگیری! چون آرامش به دیگران هم میدی! چون وصل نور میشی! و هزاران چون و چرای دیگر!
از جمیع ارتباطاتی که با زبان سر با دیگران برقرار کردیم تا امروز خیری ندیدیم! زبان سر جز شر، چیز دیگری بپا نمی‌کند.

اینکه قطعات نور و ظلمت درون قلبت چجوری قرار میگیرن و از این توالی نور و ظلمت چی می فهمی مثل اینه که حروف رو چجوری کنار هم تایپ کنی و چه کلمه و جمله ای بنویسی و محتوای اون چی باشه !!! مثلا : من دارم الآن تایپ میکنم : « ک ن ک و ر ق ب و ل ش د م » اگه بین این حروف اسپیس ها رو برداری یهو میگی هوررررااااا من قبول شدم … یعنی منظورم اینه وقتی قبض و بسط رو با قلب سلیمت می فهمی یهو از جا می پری و خوشحالی میکنی در حالیکه اونیکه کنارت نشسته نمی فهمه چرا تو اینقدر خوشحال شدی ! آخه این نور علم آل محمد ع رو قلب تو درک کرده که برای او نامرئی است لذا درکت نمی کنه چرا اینقدر خوشحالی ! چون این خبر رو او با قلبش مثل تو نشنیده و حق داره بهت بگه دیووووووونه !!! چکار داری می کنی !!!

میخوای از اهل بهشت ایده بگیری ؟! باید زبونشونو بلد باشی !!!
زبانشونو یاد بگیر دیگه ! کاری نداره !!!
ایده های جدید «نیو کانسپت» … ایده همون اعتقادت است !!!
استعمال اندیشه و ایده و اعتقادات اهل بهشت میشه همون کاری که اهل یقین با یاد معالم ربانی انجام می دهند: اهل یقین با استعمال اندیشه معالم ربانی تولید نور آرامش عمل صالح می نمایند. پس اون اهل بهشتی که در دنیا خودشو به ما نزدیک کرده تا از اون ایده بگیریم، وجود مقدس و نازنین صاحبان نور است. به ایده های خودت – که این همه هم کار دستت داده – دیگه توجه نکن! بهشون عمل نکن! اصلا به حرف خودت (تکلمات شیطان درونت) دیگه گوش نکن! فقط به حرف فرشتۀ درون قلبت گوش کن! از نورت در دل شرایط حرف شنوی و اطاعت داشته باش (آبیدینس – اطاعت بی چون و چرا ! حتی اگه دلخواههات جلوی چشمت رژه میرن ، با یاد معالم ربانی [مربّی] اصلا اقدام برای گرفتن تمناهات نکن!
این راه اخذ ایده های بهشتی است برای فالوئر توانایی که با یاد لیدر دانای خود اقدام به تولید عمل صالح می نماید.

مطالعه صاحب نور از کتب آیات و احادیث مثل مطالعه از کتابی به زبان خارجی است که ما اون زبان رو بلد نیستیم و هر چی سرمونو بکنیم تو کتاب صاحب نور ، چون انگاری به زبان دیگری که ما بلد نیستیم نوشته شده ، لذا چیزی ازش سر در نمیاریم ، و او که میخونه باید حالا برای ما و به زبان ما ترجمه کنه چون او معنای اسم «شطر» است! مترجم نور به حرف!
مترجم ، نام زیبای معالم ربانی است!
مترجم زبان نامرئی به زبان مرئی!

مشتقات ریشۀ «لغو» در آیات قرآن:

لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ في‏ أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَليمٌ (225)
لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ في‏ أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكينَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْليكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْريرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ ذلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (89)
لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً إِلاَّ سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا (62)
وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (3)
وَ الَّذينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً (72)
وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلينَ (55)
وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ (26)
يَتَنازَعُونَ فيها كَأْساً لا لَغْوٌ فيها وَ لا تَأْثيمٌ (23)
لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً وَ لا تَأْثيماً (25)
لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً وَ لا كِذَّاباً (35)
لا تَسْمَعُ فيها لاغِيَةً (11)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی