Uniformity!
«صمت» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
«المال الصَّامِتُ: الذهب و الفضة»
«الثوب المصمت: الّذي لونه لون واحد لا يخالط لونه لون آخر»
«حائطٌ مُصْمَتٌ: ديوار بى روزنه»
«الصَّمُوت: كندوى پُر از عسل»: قلب پر از نور!
«الصُّمَات: سكوت، تشنگى پياپى»: قلبی که مدام تشنهی نور است!
«قفل مصمت: قد أبهم إغلاقه»
«باب مصمت: قد أبهم إغلاقه»
«الصامت من اللبن : شير دَلمه شده»
«جارية صموت الخلخالين: إذا كانت غليظة الساقين لا يسمع لخلخالها صوت لغموضه في رجليها.»
یعنی قلب مالامال از نور، ساکته! صدایی ازش در نمیاد!
اصلا به تقدیراتش معترض نیست! کاملا راضی به تقدیراتشه!
یکرنگ باش! برنگ نور!
دورنگ نباش!
حسود، ریگ تو کفششه! یکرنگ نیست! دورنگه!
«حسود با خودش روراست نیست! حسود دودوزه باز!»
+ «سمر – سامری!»
[صمت – هذر] :
+ «عقل و جهل»
وَ الصَّمْتَ وَ ضِدَّهُ الْهَذَر
ثمره عقل ترک سخنان بیهوده و نابجا و بیمورد است.
ثمره جهل بر زبان راندن سخنان سبک و بیمورد و بیربط است (تکلم فی ما لا یعنیک!)
«هذر: امْرأَةٌ مِهْذارٌ: زن هذيانگوى و پُرچانه.»
صمت طلاست!
[صمت – قبض و بسط]:
صمت طلاست! فهم قبض و بسط قلبی طلاست، چون تو رو به نور کمالت میرسونه!
برای درک قبض و بسط قلبی باید این مطلب و این مثال و این واژه رو خوب درک کنی.
باید حسابی قلبتو از همه چیز پاک کنی تا بتونی قبض و بسط قلبیتو بفهمی.
مثل کسی که میخواد یه دری رو باز کنه که قفلش معلوم نیست کجاست و چجوری اصلا قفل شده!
مثل گوش کردن به صدای شیر بسته شدهای که بی صداست و مثل شیر معمولی شرشر نمیکنه.
واژه صمت میگه من نام زیبایی برای صاحبان نور هستم که اهل نور یقین در دل شرایط، فقط با این ویژگی یعنی صمت، میتونن نور علم و حکمت آل محمد ع رو در قلبشون متوجه شوند، یعنی سکوت و با دقت گوش کردن و مدام به یاد نور بودن!
مفهوم «إبهام و إغلاق» در این واژه مد نظر است.
یه وقت هست که از دور میبینی درب منزل قفله و کلونش انداخته شده و یک قفل آویز گنده هم بهش زدن، لذا دزده از دور که این درو میبینه، میره پی کارش و سراغش نمیاد،
اما یه وقت قفل در رو نمیبینی، خیال میکنی میشه بازش کرد، هر چی اینورو نگاه میکنی، اونورو نگاه میکنی، از قفل واضح و مشخصی، هیچ خبری نیست، اما هر چی تلاش میکنی، در باز نمیشه و قفله! اونم قفلی که از دید تو پنهانه و مبهمه! «باب مصمت: قد أبهم إغلاقه»
لپتاپو که ایراد پیدا کرده بود، بلد نبودم بازش کنم، کلی اینورو اونورشو ور رفتم ببینم از کجا باید باز بشه … اما بردم پیش مهندس سخت افزار کامپیوتر، فورا بازش کرد و دلوجیگرشو ریخت بیرون! میخوام بگم اگه اهل نور یقین و اهل نور معرفت باشی، در دل شرایط، فورا هر قفل بستهای، با یاد صاحبان نور برای تو باز میشه. حتی اگه هفت در بسته و قفل شده باشه!
+ «نشط – انشوطة»
[سورة يوسف (۱۲): آية ۲۴]
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ
كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ
إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ (۲۴)
و در حقيقت [آن زن] آهنگ وى كرد، و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ [کشتن] او مىكرد. چنين [كرديم] تا بدى و زشتكارى را از او بازگردانيم، چرا كه او از بندگان مخلص ما بود.
و این باز شدن قفل بسته، نیاز به ویژگی «صمت قلبی» داره!
یعنی یه لحظه سکوت کن، دندون رو جیگر بذار، گوش کن ببین صدای صاحب نورت رو میشنوی که میگه: … «در هر ورکلایف، برهان ربّ، یه چیزیه مخصوص همون لحظه!»!
رویت تمثال چهره نورانی صاحبان نور در ملکوت قلب،
در اوج گرفتاریهای پیش اومده، چقدر شیرین و زیباست!
و این مستلزم دندون رو جیگر گذاشتن و به نوعی قبول ذلت کردن است اما در واقع به عزت رسیدن و به نور رسیدن است.
«الصامت من اللبن: الخاثر، لأنّه إذا كان كذا فافرغ في إناء لم يسمع له صوت»:
شیر رو از این ظرف به اون ظرف که میریزی صدای ریختنش رو می شنوی اما شیری که بسته، دیگه صدایی ازش بگوش نمیرسه … به زحمت بشه صداشو شنید …
واژه صمت میخواد بگه در دل شرایط به زحمت میشه نور یاد صاحب نور رو شنید و به این مفتی نیست و باید حسابی سکوت کنی و جیکّت در نیاد (نسبت به نمودار!) …
اینجوری وقتی سراپا گوش میشی، منتظر باش که این طعمه، کارساز بشه و ماهی یقین خوبی به قلابت گیر کنه ان شاء الله تعالی …
+ «دری – درایت»
«الثوب المصمت: الّذي لونه لون واحد لا يخالط لونه لون آخر»:
این خیلی قشنگه!
یعنی زمانی از معنای صمت که رسیدن به آرامش نورانی قلب هست بهرهمند میشی که خالص باشی! یهرنگ باشی! قاطی نداشته باشی! عبدا شکورا باشی! فقط نگاهت به دست آل محمد ع باشه! برای رسیدن به آرامش، نیمنگاهی هم به غیر آل محمد ع نداشته باشی!
عرب چه زیبا به لباسی که فقط یک رنگ خالص و ساده داره میگه ثوب مصمت.
اعتقاد فقط اعتقاد آل محمد ع و بس!
«فلما استیاسوا منه خلصوا نجیا»
وقتی یهرنگ شدند نجات پیدا کردند!
دورنگی و دو رویی و مذبذب، ویژگی اهل حسادت و اهل شک و اهل نفاق است.
اهل نور یقین مثل شمش طلا هستند! ظاهر و باطنشون یکی است!
به طلا هم عرب میگه «الصَّامِتُ من المال: الذهب و الفضّة – الصَّمْتُ المطلق ليس فيها تظاهر عمّا في باطنها، كالذهب و الفضّة » چون پوستهاش و مغزش همه طلاست! ولی اهل حسد زبانا اقرار کردهاند اما قلبشان تاریک و نا آرام است.
انگاری طلا هر چی ظاهرش هست، باطنش هم همونه، پس دیگه نیازی نمیبینه چیزی بگه و از خودش تعریف کنه و بازار گرمی کنه! لذا طلا سکوت میکنه و صمت اختیار میکنه!
اهل نور یقین، طلا هستند و سکوت و صمت کارشونه!
اما اهل حسادت ظاهر خودشونو خوب جلوه میدن، اما باطنشون خرابه!
انگاری کسی از نور علم اونور خبردار میشه که اینور همون کیفیت رو داشته باشه!
نور علی نور شدن همینه!
+ «جفت – زوج»: انگاری وقتی مثل جفتت شدی، دیگه نور رو در قلب خودت حس میکنی و علامتش صمت و سکوت و انصات است. چون داخل و بیرونت یکی شده، طلا شده!
مفهوم واژه صمت خوب برات جا افتاد؟!
بدون رسیدن به ویژگی صمت، نمیشه از علم آل محمد ع بهره مند شد.
داخل آرامش! بیرون هم آرامش! ظاهر و باطن هر دو یکی و هر دو طلا و هر دو آرامش!
واژه صمت اینو میخواد بفهمونه و ما این معنا رو با کمک آموزشی که از صاحبان نور یاد میگیریم و در دل شرایط بکار میبندیم کمکم از شر حسد خلاص میشیم «درناژ دائمی حسادت» و آرامش تولید میکنیم و درون و بیرون هر دو آرام می شود.
عبد با تبعیت از رب خود و اطاعت از امر الله، در دل شرایط میتونه کمکم به یک شمش طلای عیار بالا تبدیل بشه! صمت، راهشه! و علامتشه!
نصت – سمت – سکت
امام علی علیه السلام:
الْحَمْدُ لِلَّهِ أَحْمَدُهُ تَسْبِيحاً وَ نُمَجِّدُهُ تَمْجِيداً
نُكَبِّرُ عَظَمَتَهُ لِعِزِّ جَلَالِ وَجْهِهِ
وَ نُهَلِّلُهُ تَهْلِيلًا مُوَحِّداً مُخْلِصاً
وَ نَشْكُرُهُ فِي مَصَانِعِهِ الْحُسْنَى أَهْلَ الْحَمْدِ وَ الثَّنَاءِ الْأَعْلَى
وَ نَسْتَغْفِرُهُ لِلْحَتِّ مِنَ الْخَطَايَا
وَ نَسْتَعْفِيهِ مِنْ مُلِحِ ذَنُوبِ الْبَلَايَا
وَ نُؤْمِنُ بِاللَّهِ يَقِيناً فِي أَمْرِهِ
وَ نَسْتَهْدِي اللَّهَ بِالْهُدَى الْعَاصِمِ الْمُنْقِذِ الْعَازِمَ بِعَزَمَاتِ خَيْرٍ قَدَرٍ مُوجِبِ فَصْلٍ عَدْلٍ قَضَاءٍ نَافِذٍ نُفُوذَ سَابِقٍ بِسَعَادَةٍ فِي كَرِيمٍ مَكْنُونٍ
وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ مَضِيقِ مَضَايِقِ السُّبُلِ عَلَى أَهْلِهَا بَعْدَ اتِّسَاعِ مَنَاهِجِ الْحَقِّ
لِطَمْسِ آيَاتِ مُنِيرِ الْهُدَى بِلُبْسِ ثِيَابِهِ مَضَلَّاتِ الْعَمَلِ
الحمد لله او را ستايش ميكنيم ستايشى پاك و منزه و بحق او را تمجيد ميكنيم،
بزرگيش را مىستائيم چون جلالش عزيز است
و به يكتائى تقديسش ميكنيم در حالى كه موحد و مخلص هستيم
و او را بر كارهاى والايش سپاسگزاريم.
او شايسته حمد و ثناى عالى است.
از او تقاضاى مغفرت مينمائيم تا گناهانمان را فروريزد.
و از او خواهانيم كه از تراوش گناهانى كه موجب بلا مىشود ما را نگهدارد،
ايمان بخدا داريم بهمراه يقين در امرش.
هدايت مىجوئيم، هدايتى پايدار و نجاتبخش كه ما را يارى كند در انجام بهترين دستورات
و موجب تميز و تشخيص قضاى نافذ پروردگار گردد
قضائى كه ما را به سعادتى كه در كتاب كريم مقرر نموده ميرساند.
بخدا پناه مىبريم از تنگناهاى بسيار دشوارى كه براى مردم پيش مىآيد
با اينكه راههاى حق و حقيقت وسيع است
اما چون علامات نوربخش هدايت در پس پرده ابهام قرار داده شد،
و فتنههاى گمراهكننده به لباس حق درآمده است چنين گرفتارى پيش آمده.
وَ نَشْهَدُ غَيْرَ ارْتِيَابِ حَالٍ دُونَ يَقِينٍ مُخْلَصٍ بِأَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ مُوَحَّدٌ
وَفِيٌّ وَعْدُهُ وَثِيقٌ عَقْدُهُ صَادِقٌ قَوْلُهُ
لَا شَرِيكَ لَهُ فِي الْأَمْرِ
وَ لَا وَلِيَّ لَهُ مِنَ الذُّلِّ
نُكَبِّرُهُ تَكْبِيراً
لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
گواهى ميدهم گواهى همراه با يقين كه شكناپذير است به يكتائى خداى يكتا،
آن خدائى كه بوعده خويش وفا ميكند و پيمان استوار دارد و در گفتار صادق است،
او را شريكى در آفرينش نيست و نه همكار و كمك كارى دارد.
به بزرگى او را مىستائيم
خدائى جز او نيست عزيز و حكيم است.
وَ نَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً ص بَعِيثُ اللَّهِ بِوَحْيِهِ وَ نَبِيُّهُ بِعَيْنِهِ وَ رَسُولُهُ بِنُورِهِ
أَرْسَلَهُ مُجِيباً مُذَكِّراً مُؤَدِّياً متقيا- [مُبْقِياً]
مَصَابِيحَ شُهُبِ ضِيَاءٍ مُبْصِرٍ
وَ مَاحِياً مَاحِقاً مُزْهِقاً رُسُومَ أَبَاطِيلِ خَوْضِ الْخَائِضِينَ إبدار [بِدَارِ] اشْتِبَاكِ ظُلْمَةِ كُفْرٍ دَامِسٍ
فَجَلَّا غَوَاشِيَ الْأَظْلَامِ بِلُجِّيٍ رَاكِدٍ بِتَفْصِيلِ آيَاتِهِ مِنْ بَعْدِ تَوْصِيلِ قَوْلِهِ
وَ فَصَّلَ فِيهِ الْقَوْلَ لِلذَّاكِرِينَ بِمُحْكَمَاتٍ مِنْهُ بَيِّنَاتٍ
وَ مُشْتَبِهَاتٍ يَتْبَعُهَا الزَّائِغُ قَلْبُهُ ابْتِغَاءَ التَّأْوِيلِ تَعَرُّضاً لِلْفِتَنِ
وَ الْفِتَنُ مُحِيطَةٌ بِأَهْلِهَا
وَ الْحَقُّ نَهْجٌ مُسْتَنِيرٌ
مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ يُطِعِ اللَّهَ
وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ يَسْتَحِقَّ الشُّكْرَ مِنَ اللَّهِ بِحُسْنِ الْجَزَاءِ
وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُعَايِنْ عُسْرَ الْحِسَابِ لَدَى اللِّقَاءِ
قَضَاءً بِالْعَدْلِ عِنْدَ الْقِصَاصِ بِالْحَقِّ يَوْمَ إِفْضَاءِ الْحَقِّ إِلَى الْخَالِقِ
گواهى ميدهم كه محمد مصطفى صلى اللَّه عليه و آله مبعوث به وحى
و پيامآور از جانب اوست و فرستاده مؤيد بنور او،
پذيرا و تذكردهنده و انجامدهنده ماموريت خويش است
بپادارنده چراغهاى روشنگر و روشنىبخش ديدهها است،
از بينبرنده و نابودكننده آداب و سنن ياوهسرايان است،
در زمانى كه ظلمت كفر عقدههائى ناگشودنى بوجود آورده.
درياهاى جهل و نادانى را با آيات و بيانات خود روشن نموده.
و براى جويندگان حق با دلائل آشكار راه را روشن كرده.
و آياتى نيز آورد متشابه كه دستاويز آشوبطلبان و فتنهانگيزان گرديد
و به نفع عقايد شوم خويش آنها را تاويل نمايند.
اين آشوب و فتنهانگيزيها طرفداران مخصوصى دارد،
راه حق نيز راهى روشن و آشكار است
هر كه مطيع پيامبر باشد اطاعت خدا را كرده
و هر كه مطيع خدا باشد مستوجب پاداش از جانب اوست.
و هر كه مخالف خدا و پيامبر باشد به استقبال دشوارى حساب در روز قيامت ميرود
اين يك حكومت و داورى عادلانهايست وقتى كيفر ميدهد و خلايق محشور ميشوند.
أَمَّا بَعْدُ
فَمُنْصِتٌ سَامِعٌ لِوَاعِظٍ نَفَعَهُ إِنْصَاتُهُ
وَ صَامِتٌ ذُو لُبٍّ شُغِلَ قَلْبُهُ بِالْفِكْرِ فِي أَمْرِ اللَّهِ حَتَّى أَبْصَرَ
فَعَرَفَ فَضْلَ طَاعَتِهِ عَلَى مَعْصِيَتِهِ
وَ شَرَفَ نَهْجِ ثَوَابِهِ عَلَى احْتِلَالٍ مِنْ عِقَابِهِ
وَ مُحَيَّرٌ النَّائِلُ رِضَاهُ عِنْدَ الْمُسْتَوْجِبِينَ غَضَبَهُ عِنْدَ تَزَايُلِ الْحِسَابِ
وَ شَتَّى بَيْنَ الْخَصْلَتَيْنِ
وَ بَعِيدٌ تَقَارُبُ مَا بَيْنَهُمَا
أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ بَارِئِ الْأَرْوَاحِ وَ فَالِقِ الْإِصْبَاحِ.
اما بعد
شخصى كه متوجه است و گوش فرامىدهد و از توجه و گوش دادن خود بهره مىبرد
و ديگرى ساكت است ولى دلى بيدار دارد و در انديشه امر پروردگار است تا بصير و بينا مىشود و مىفهمد كه اطاعت خدا چه ارزشى دارد
و راه ثواب پيمودن با راه معصيت از پيش گرفتن، چقدر فرق دارد و درك ميكند
و در قيامت چه مقامى دارد، كسى كه نائل به رضاى خدا شده، در مقابل آنها كه سزاوار خشم اويند.
بين اين دو صفت فاصله بسيار است و ميان آنها فرق زياد.
شما را سفارش مىكنم به پرهيزگارى و تقوى.
بپرهيزيد از خداوندى كه بوجود آورنده ارواح و روشنىبخش صبحگاه است.
صمت – هیبت
بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ
امام علی علیه السلام:
بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ
وَ بِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ الْمُوَاصِلُونَ
وَ بِالْإِفْضَالِ تَعْظُمُ الْأَقْدَارُ
وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ
وَ بِاحْتِمَالِ الْمُؤَنِ يَجِبُ السُّؤْدُدُ
وَ بِالسِّيرَةِ الْعَادِلَةِ يُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ
وَ بِالْحِلْمِ عَنِ السَّفِيهِ تَكْثُرُ الْأَنْصَارُ عَلَيْه.
کثرت سکوت، سبب ابهت و بزرگى است.
و انصاف مايه فزونى دوستان است.
و با بذل و بخشش قدر انسان ها بالا مىرود.
و با تواضع، نعمت (الهى) کامل مى گردد.
و با پذيرش هزينهها (و رنج ها و مشکلات) عظمت و سرورى حاصل مى گردد.
با روش عادلانه، دشمن، مقهور و مغلوب مى شود.
و با حلم و بردبارى در برابر سفيهان، ياوران انسان بر ضد آنها فزونى مى يابند.
قَالَ الصَّادِقُ ع:
الصَّمْتُ شِعَارُ الْمُحَقِّقِينَ بِحَقَائِقِ مَا سَبَقَ وَ جَفَّ الْقَلَمُ بِهِ
وَ هُوَ مِفْتَاحُ كُلِّ رَاحَةٍ مِنَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ
وَ فِيهِ رِضَى اللَّهِ وَ تَخْفِيفُ الْحِسَابِ وَ الصَّوْنُ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ
وَ قَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ سِتْراً عَلَى الْجَاهِلِ وَ زَيْناً لِلْعَالِمِ وَ مَعَهُ عَزْلُ الْهَوَى وَ رِيَاضَةُ النَّفْسِ وَ حَلَاوَةُ الْعِبَادَةِ وَ زَوَالُ قَسْوَةِ الْقَلْبِ وَ الْعَفَافُ وَ الْمُرُوَّةُ وَ الظَّرْفُ
فَأَغْلِقْ بَابَ لِسَانِكَ عَمَّا لَكَ مِنْهُ بُدٌّ لَا سِيَّمَا إِذَا لَمْ تَجِدْ أَهْلًا لِلْكَلَامِ وَ الْمُسَاعِدَ في الْمُذَاكَرَةِ لِلَّهِ وَ فِي اللَّهِ
وَ كَانَ رَبِيعُ بْنُ خَيْثَمٍ يَضَعُ قِرْطَاساً بَيْنَ يَدَيْهِ فَيَكْتُبُ كُلَّ مَا يَتَكَلَّمُ بِهِ ثُمَّ يُحَاسِبُ نَفْسَهُ فِي عَشِيَّتِهِ مَا لَهُ وَ مَا عَلَيْهِ وَ يَقُولُ آهِ آهِ نَجَا الصَّامِتُونَ يَقِيناً- [وَ بَقِينَا]
وَ كَانَ بَعْضُ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص يَضَعُ الْحَصَاةَ فِي فَمِهِ فَإِذَا أَرَادَ أَنْ يَتَكَلَّمَ بِمَا عَلِمَ أَنَّهُ لِلَّهِ وَ فِي اللَّهِ وَ لِوَجْهِ اللَّهِ أَخْرَجَهَا مِنْ فَمِهِ
وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الصَّحَابَةِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ كَانُوا يَتَنَفَّسُونَ تَنَفُّسَ الْغَرْقَى وَ يَتَكَلَّمُونَ شَبِيهَ الْمَرْضَى
وَ إِنَّمَا سَبَبُ هَلَاكِ الْخَلْقِ وَ نَجَاتِهِمِ الْكَلَامُ وَ الصَّمْتُ
فَطُوبَى لِمَنْ رُزِقَ مَعْرِفَةَ عَيْبِ الْكَلَامِ وَ صَوَابِهِ
[+ «قبض و بسط» + «معرفة الامام بالنورانیة»]
وَ عَلِمَ الصَّمْتَ وَ فَوَائِدَهُ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِيَاءِ وَ شِعَارِ الْأَصْفِيَاءِ
وَ مَنْ عَلِمَ قَدْرَ الْكَلَامِ أَحْسَنَ صُحْبَةَ الصَّمْتِ وَ مَنْ أَشْرَفَ عَلَى مَا فِي لَطَائِفِ الصَّمْتِ وَ ائْتَمَنَهُ عَلَى خَزَائِنِهِ كَانَ كَلَامُهُ وَ صَمْتُهُ كُلُّهُ عِبَادَةً وَ لَا يَطَّلِعُ عَلَى عِبَادَتِهِ هَذِهِ إِلَّا المَلِكُ الْجَبَّار.
اهل نور ولایت قلبش به نور هدایت معالم ربانی در ملکوت قلبش روشنه لذا با قبض و بسط این نور پی به عیب و صواب کلامش میبره! و این همون رسیدن به نقطه حکمت است، الحکمة النور الولایة! انگاری کنترل قلب خودشو سپرده دست عالم بالا! یعنی در دنیا هست اما کنترلر او از عالم آخرت داره اونو هدایت میکنه!
مثال ماشینهای کنترلی بازی بچه ها!
دقیقا این مثال رو در قلبت اینجوری میفهمی که یکی داره اون تو با تاریک و روشن کردن درون قلبت باهات حرف میزنه اما از کنترلر خبری نیست و نمیبینیش فقط آیات و معجزات اونو بصورت خلق نور و ظلمت درون خودت حس میکنی و اینجوری و با این کلام پی به درستی و نادرستی افکار و رفتارت می بری ان شاء الله تعالی و این رسیدن قلب است به نور حکمت و ولایت در ملکوت خودش.
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۸۹ الى ۱۹۳]
هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفيفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ (۱۸۹)
اوست آن كس كه شما را از نفس واحدى آفريد، و جفت وى را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد. پس چون [آدم] با او [حوا] درآميخت باردار شد، بارى سبك. و [چندى] با آن [بار سبك] گذرانيد، و چون سنگينبار شد، خدا، پروردگار خود را خواندند كه اگر به ما [فرزندى] شايسته عطا كنى قطعاً از سپاسگزاران خواهيم بود.
فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ فِيما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (۱۹۰)
و چون به آن دو، [فرزندى] شايسته داد، در آنچه [خدا] به ايشان داده بود، براى او شريكانى قرار دادند، و خدا از آنچه [با او] شريك مىگردانند برتر است.
أَ يُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ (۱۹۱)
آيا موجوداتى را [با او] شريك مىگردانند كه چيزى را نمىآفرينند و خودشان مخلوقند؟
وَ لا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ (۱۹۲)
و نمىتوانند آنان را يارى كنند و نه خويشتن را يارى دهند.
وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى لا يَتَّبِعُوكُمْ
سَواءٌ عَلَيْكُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ (۱۹۳)
و اگر آنها را به [راه] هدايت فراخوانيد، از شما پيروى نمىكنند.
چه آنها را بخوانيد يا خاموش بمانيد، براى شما يكسان است.