THE UNIQUE STRONG LINK!
«وتر» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«وَتَرةُ الْأَنْفِ: حِجَابُ مَا بَيْنَ المَنْخِرَيْنِ»
+ «حجب: الحِجَابِ: الستر»
+ «جنب»
«الوَتَرَة: فاصله ميان نوك بينى و سبيل»
«الوَتِيرَة: پرده ميان دو سوراخ بينى، سپتوم بینی»
«septum»: تیغه وسط بینی.
+ «حجب – دربان نورانی!»
+ «شفع»
مثال «room deviders»: پارتیشن، پاراوان.
يَا وَتْرُ أَنْتَ وَتْرُ كُلِّ شَيْءٍ!
نور، رابطۀ قوی و منحصر به فرد، بین من و خدای من!
وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ!
نور، زبان مشترک خالق و مخلوق!
+ «احراز هویت نور، مِن وَراء الغربال»
+ «و علی الاعراف رجال»
+ «عرف»
«أَوْتَرَ بين الأَشْيَاءِ: آن چيزها را رديف كرد و ميان هر دو تاى آنها فاصله قرار داد.
[آنها را کنار هم نگه داشت!]
«تَوَاتَرَتِ الأشياءُ: آن چيزها با فاصله پياپي هم شدند.»
[وتر – وتد – حب]:
تَوَتَّرَ العصبُ و نحوُهُ : عصب و مانند آن بسان زِه سخت شد.
تَوَتَّرَتِ الْعلاقَاتُ تَوَتُّراً : روابط دوستى بسيار سخت شد.
الوَتَرَة : آن قسمت از خانه كه به وسيله ستونها از قسمت ديگر جدا شود! پارتیشن بندی!
الوَتَرَة: پرده پوستى ميان انگشتان،
وتر القوس: زه كمان
+ «فرض: فَرْض القوس – فُرضَةُ القوْس»
در این واژه نیز مفهوم 1+1 وجود دارد:
[عنق – اخو – قلد – وتر]:
أعنَقْتُ الكلبَ : إذا جعلت فى عنقه قِلادةٍ أو وترا
از وتر القوس گرفته شده!
أوترت القوس: شددت وترها
وتر القوس: معروف، يقال: وترتها و أوترتها.
أَوْتَرَ القوسَ : براى كمان زه ساخت يا زه كمان را بست.
أَوْتَرَ بين الأَشْيَاءِ: آن چيزها را رديف كرد و ميان هر دو تاى آنها فاصله قرار داد.
+ «فترة»
مفهوم عاملی که ایجاد پیوند و ارتباط محکم بین دو نقطه می نماید، در این واژه وجود دارد.
«تَوَتَّرَتِ الْعلاقَاتُ: روابط دوستى بسيار سخت شد.»
+ «شرع – الوَتَرُ: شِرْعَةُ القوس و مُعَلَّقُها»:
[شِرْعَةُ القوس – وتر القوس – فَرْض القوس] :
[متواتر – متوالی] :
همان مفهوم متوالی واژه ولی، در واژه وتر نیز وجود دارد:
« جاءُوا تَتْرَى اىْ مُتَتابعينَ وَتْراً بَعْدَ وَتْرٍ »
+ «قفو – قدو – ولی»
واژه «متواتر» که در زبان فارسی هم بکار می رود از همین ریشه و همین معناست،
انگاری صاحبان نور بصورت متواتر و متوالی پشت سر هم می آیند.
«يكى بعد از ديگرى»، «دونه به دونه»: پیدرپی، پیاپی، متوالی، متواتر، توارثی، مسلسل.
«successive»
ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا : آن گاه پيامبران خود را يكى بعد از ديگرى فرستاديم.
برخى گويند: يعنى آنها را بفاصلههاى كم فرستاديم.
التفرّد (تنها بودن)!
اون گزینۀ فرد و تنها (یعنی منحصر به فرد)، که عامل اتصال بین دو چیز، یعنی خدای مهربان با بنده، میباشد، فرایند نور ولایت است.
نور ولایت، یگانۀ بیهمتایی است که بین قلب ما و صاحبان نور قرار میگیرد!
+ «دلو – سلسله مراتب نورانی»
«قرای ظاهره»
هزار واژه مترادف نور الولایة.
[وتر – مواترة – فترة – مدارکة]:
أمَّا المواتَرَة فى الأشياء : لا تكون مواترةً إلا إذا وقعت بينهما فَترة، و إلَّا فهى مُدارَكَة
کتاب التحقيق:
أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو التفرّد (تنها بودن) في قبال التشفّع.
+ «مزیت و فضیلت»
[«حسد» + «وتر – unique»]:
حسود میخواد که اون گزینۀ منحصر به فرد، او باشه!
و اگه تقدیر بشه که او نباشه، بشدت ناراحت میشه و همه چیزو بهم میریزه!
حسود باید بدونه که راه منحصر به فرد شدنش، حسادت نیست!
راهش اینه که دومی نورش باشه! اهل صلی و شکر باشه!
أوترت القوس: شددت وترها
وتر القوس: معروف، يقال: وترتها و أوترتها.
أَوْتَرَ القوسَ: براى كمان، زه ساخت، يا زه كمان را بست.
أَوْتَرَ بين الأَشْيَاءِ: آن چيزها را رديف كرد و ميان هر دو تاى آنها فاصله قرار داد.
+ «فترة»
مفهوم عاملی که ایجاد پیوند و ارتباط محکم بین دو نقطه مینماید در این واژه وجود دارد.
«تَوَتَّرَتِ الْعلاقَاتُ: روابط دوستى بسيار سخت شد.»
«وَتَرْتُ الرّجل: يعنى از او كسى را كشتم و در واقع آنست كه او را از مال يا كسانش تنها گذاشتم و جدا كردم.»
معالم ربانی، عامل دل کندن ما از گناه است!
و با عمل به این علوم نورانی، ما میمانیم و صاحبان نور از آل محمد ع!
شنیدی میگن این کار تو بی جواب نمیمونه؟
در واقع عمل صالح با یاد معالم ربانی از جانب آل محمد ع، بیثواب نخواهد بود:
[راضیة بالولایة مرضیة بالثواب]
و بی نتیجه نیست و نور، آرامش قلب را درپی دارد.
«وَ اللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ»
«جاءُوا تَتْرَى اىْ مُتَتابعينَ وَتْراً بَعْدَ وَتْرٍ»
+ «قفو – قدو»
یک بیان دیگر:
وتر کمان رو که جا میندازی انگاری دو نقطه رو به هم وصل می کنی، پس معالم ربانی در مسیر نورانی هدایت اهل نور، مثل وتری است که دو نقطه را به هم پیوند میدهد.
+ «ما ننسخ من آیة او ننسها نات بخیر منها او مثلها»
+ «شعب»
مفهوم واژۀ وتر از «وتر القوس» گرفته شده و متواتر بودن و پی در پی بودن صاحبان نور را میفهماند.
اینکه این راه نورانی تداوم دارد و از بین رفتنی نیست «الوتيرة: المداومة على الشيء»
«المواترة في الأشياء: لا تكون إلّا وقعت بينهما فترة، و إلّا فهي مداركة»
+ «جانشین: مفهوم پی در پی بودن در این واژه و بقیه واژه ها»
[تنها قبلۀ مرئی]:
معالم ربانی، همان گزینۀ منحصر به فرد است.
البته اول قلبش مزدوج شده و به مقام «واحد دهره» رسیده است و این قرین شدن قلب با نور آل محمد ع او را ممتاز و منحصر به فرد نموده است.
«منحصر به فرد، تک، بیمثل و بیمانند» مفهوم واژه «وتر» است.
پس مفهوم تنهایی، که در واژه وتر است، یک مزیت ممتاز است و در واژه «یتم» و درة یتیمة نیز عبارت «واحد دهره» به همین مهم اشاره دارد و این مقام و ویژگی حاصل فرایند «شفع» است:
پس «و الشفع و الوتر» مثل تمام واژه های دیگر مترادف نور الولایة، هر یک به نوعی معنی و اسمی برای معالم ربانی آل محمد ع که ماخوذ از صاحبان نور است میباشد و خبر از این مطلب مهم میدهد که به اعتبار قرین شدن قلب با نور آل محمد ع «و الشفع» است و به اعتبار این ویژگی ممتازی که اکنون فقط و فقط شامل حال اوست «و الوتر» است یعنی کاملا منحصر به فرد و اختصاصی و بی بدیل و دردانه و یگانه زمان و تنها گزینه ای که یاد او، قلب را با نور آرامش علم آل محمد ع منطبق می نماید . مفاهیم دیگری که در واژه وتر وجود دارد همه از اوصاف نور است.
صلابت و استحکام و سفتی و ثبات و پابرجا بودن، همه در مفهوم نور علم آل محمد ع است که از « أوترت القوس: شددت وترها » گرفته شده ، وقتی زه کمان را با سختی می کشی و جا می اندازی حالا این زه و وتر سفت شده بهترین کارایی را دارد و آماده تیر انداختن به قلب شیطان می باشد و در سفتی، منحصر به فرد است و این مفاهیم در این واژه جمع شده است .
صاحبان نور منتخب آل محمد ع «دونه به دونه» و بطور متواتر و هم قافیه با هم، پشت سر هم در هر زمان می آیند و ماموریت خود را به نحو احسن انجام داده و نهایتا محتوای علمی خود را به اهلش سپرده و این جریان متواترا و پی در پی ادامه دارد و این سریال، دارای قسمتهای زیادی است، به تعداد اجتماع در هر زمان!
واژه «متواتر» که در زبان فارسی هم بکار می رود از همین ریشه و همین معناست.
انگاری صاحبان نور بصورت متواتر پشت سر هم می آیند.
« يكى بعد از ديگرى » – «دونه به دونه»: پی در پی ، پیاپی ، متوالی ، متواتر ، توارثی ، مسلسل ، «successive».
ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا: آن گاه پيامبران خود را يكى بعد از ديگرى فرستاديم.
برخى گويند: يعنى آنها را به فاصلههاى كم فرستاديم.
كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج2 ؛ ص660
… و بعد فلو لا الكتاب المنزل و ما أخبرنا الله تعالى به على لسان نبينا المرسل ص و ما اجتمعت عليه الأمة من النقل عنه ع في الخبر الموافق للكتاب أنه لا نبي بعده لكان الواجب اللازم في الحكمة أن لا يجوز أن يخلو العباد من رسول منذر ما دام التكليف لازما لهم و أن تكون الرسل متواترة إليهم على ما قال الله عز و جل
ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً
و لقوله عز و جل
لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ
لأن علتهم لا تنزاح إلا بذلك كما حكى تبارك و تعالى عنهم في قوله عز و جل
لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى
فكان من احتجاج الله عز و جل جواب ذلك أن قال
قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ
فعلل العباد مع التكليف لا تنزاح إلا برسول منذر مبعوث إليهم ليقيم أودهم و يخبرهم بمصالح أمورهم دينا و دنيا و ينصف مظلومهم من ظالمهم و يأخذ حق ضعيفهم من قويهم و حجة الله عز و جل لا تلزمهم إلا بذلك.
فلما أخبرنا عز و جل أنه قد ختم أنبياءه و رسله بمحمد ص سلمنا لذلك و أيقنا أنه لا رسول بعده و أنه لا بد لنا ممن يقوم مقامه و تلزمنا حجة الله به و تنزاح به علتنا لأن الله عز و جل قال في كتابه لرسوله ص
إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ
و لأن الحاجة منا إلى ذلك دائمة فينا ثابتة إلى انقضاء الدنيا و زوال التكليف و الأمر و النهي عنا فإن ذلك الهادي لا يكون مثل حالنا في الحاجة إلى من يقومه و يؤدبه و يهديه إلى الحق و لا يحتاج إلى مخلوق منا في شيء من علم الشريعة و مصالح الدين و الدنيا بل مقومه و هاديه الله عز و جل بما يلهمه كما ألهم أم موسى ع و هداها إلى ما كان فيه نجاتها و نجاة موسى ع من فرعون و قومه.
فعلم الإمامة ع كله من الله عز و جل و من رسول الله ص فبذلك يكون عالما بما في الكتاب المنزل و تنزيله و تفسيره و تأويله و معانيه و ناسخه و منسوخه و محكمه و متشابهه و حلاله و حرامه و أوامره و زواجره و وعده و وعيده و أمثاله و قصصه لا برأي و قياس كما قال الله عز و جل
وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ
و الدليل على ذلك ما اجتمعت الأمة على نقله من قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص
إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي
وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ.
وَ بِقَوْلِهِ ص
الْأَئِمَّةُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ .
مشتقات ریشۀ «وتر» در آیات قرآن:
ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحاديثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ (44)
فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ (35)
وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ (3)