The Transmission of Light: Instant and Silent!
When Knowledge Travels at the Speed of Light, Silently!
Light of Knowledge: Swift, Subtle, and Unseen!
The Silent Speed of Divine Knowledge!
Unspoken, Unstoppable: The Flow of Luminous Knowledge!
«وحی» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
وحی ممدوح: «إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ»
وحی مذموم: «وَحْيُ الْكَذِبِ»: « شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ»
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«وَحَّى فلان ذبيحته: إِذا ذَبَحها ذَبْحاً سَرِيعاً وَحِيّاً»»
سرعت انتقال علوم نورانی اینقدر بالاست که زمان و مکان، کم میآورند!
این مفهوم از واژه «وحی» استنباط میشود.
«مَخْرَجاً وَحِيّاً: خروج اضطراری» + «رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ»
«يَا مَنْ يُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ …
وَ جَرَى بِقُدْرَتِكَ الْقَضَاءُ …
لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ …
اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً …
يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ …»
قَالَ عَلِيٌّ ع:
الطَّاعُونُ مِيتَةٌ وَحِيَّةٌ. (وحيّة أي سريعة.)
«وَحَى الذّبيحةَ: قربانى را با شتاب ذبح نمود.»
«ذبح آنی: سَرِيعاً وَحِيّاً»
سرعت عمل بالا « High speed operation »
«قطار فائق السرعة»: قطار تندرو «سریع السیر»
+ «زبان نور ولایت، فراتر از زبان مادری»
+ «ذکو – ذَكَّى الذَّبِيحَةَ»
+ «عنق – سير عَنِيق: سير دقيق سريع»
+ «ندف» + فیلم زیبای آب خوردن حیوان.
+ «عجل – چاه چرخ گاوی»
«وحيت الذبيحة»
«وحّى الدواء الموت – أَوْحَى الدَّوَاءُ المَوْت: آن دارو مرگ را زودرس كرد.»
«وحی» + «کن فیکون»
انتقال نور علم، بیدرنگ و بی سر و صدا.
به این میگن وحی!
وحی (نور علم) در لحظه عمل میکنه.
فراتر از مکان و زمان اثر میذاره.
و نمیشه مسیر حرکتشو با ابزار مادی اندازه گرفت.
نور علم (وحی)، انتقالی فراتر از زمان.
علم، نوری است به سرعت وحی.
وحی، رمز سرعتِ ناپیدای انتقال علم.
نور علم، لحظهای میتابد؛ بیواسطه، به این میگن «وحی».
نور، خوبیها و مهربانیها را از زمان و مکان فراتر میبرد.
سرعت نور، حاملِ علم و مهربانی است.
وقتی نور علم بتابد، مرزها ناپدید میشوند.
نور، حقیقت را بیدرنگ و بیمرز منتشر میکند.
نور، پیام خوبی و مهربانی را بیوقفه میرساند.
در زبان عربی، واژهی «وحی» تنها به معنای پیام الهی نیست، بلکه حامل مفهومی عمیقتر است: انتقالی بسیار سریع، بیواسطه و نامرئی.
این ویژگی، دقیقاً همان چیزیست که در نور علم هست.
نوری که از عالم بالا میتابد، زمانی برای رسیدن به دلها نمیطلبد، و هیچ محدودیت جغرافیایی یا زبانی سد راهش نمیشود.
گویی آنچه علم را حقیقتاً زنده و تأثیرگذار میکند، محتوا و سرعتِ الهیِ انتقال این محتواست؛ سرعتی که با نور سنجیده میشود، و با وحی معنا پیدا میکند.
نور علم (وحی): انتقالی فراتر از زمان و مکان
در زبان عربی، واژهی «وحی» تنها اشاره به پیام الهی ندارد، بلکه حامل مفهومی عمیقتر و ساختاریتر است: انتقالی بسیار سریع، بیواسطه و نامحسوس. این انتقال چنان لطیف و فوریست که نه دیده میشود، نه قابل اندازهگیریست، اما اثرش بر جان، ژرف و ماندگار است.
این ویژگی در مفهوم واژۀ «وحی» و «نور علم» دیده میشود.
نوری که از منبع الهی به دلهای آماده میتابد، نه گرفتار مسافت میشود، نه در زمان گم میشود. انتقال نور علم، انتقالیست شبیه به وحی؛ سریع، لحظهای، و بیمرز.
ماهیت نور علم:
علمی که از سرچشمهی الهی جاری میشود، «نور» نامیده شده است:
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ… نُورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ»
در این آیۀ زیبا بیان میشود که هدایت الهی با نور صورت میگیرد؛ نوری بر فراز نور. علم در اینجا نه تنها دانستنی نیست، بلکه نوعی حضور و تجلی است. نوریست که وقتی بتابد، درون انسان را روشن میکند.
علم، نور است، و انتقالش نیز از جنس انتقال نوری است.
انگاری بدون نیاز به زمان؛
بدون واسطههای مادی؛
بدون توقف به دلیل فاصلههای فیزیکی.
مثل الهام ناگهانی، مثل کشف درونی، مثل فهم عمیقی که بیمقدمه در دل مینشیند.
این انتقال سریع نور علم، دقیقاً همان چیزیست که واژهی «وحی» میخواهد برای ما توصیف کند.
«الوحی، النّور الولایة»
«وحی» از نظر لغوی به معنای اشارهی پنهانی، پیام سریع و انتقال بدون واسطه است.
وحی، یک قالب خاص از پیام الهی نیست، بلکه یک شیوهی خاص از انتقال علم است؛ شیوهای که با سرعت نور، بلکه سریعتر، بر قلبها فرود میآید.
پس وقتی گفته میشود: «علم، نور است»؛ باید گفت: «انتقال این علم، وحیگونه است.» و این همان رمزیست که واژهی وحی به ما آموزش میدهد.
وقتی دل پاک باشد و آمادهی دریافت، نور علم، از سوی خدای مهربان در آن میتابد. این نور، با سرعتی فراتر از تصور، جان را منقلب میکند و بینش تازهای میآفریند. چنین علمی، محدود به کتاب و زبان و مکان نیست. بلکه چون وحی، از دل به دل، و از آسمان به قلب، بیوقفه جاریست.
نور علم، نه آموختنی، بلکه یافتنیست.
و یافتن آن، در گرو صفای باطن و بندگی خالصانه است.
[قسمتی از حدیث زیبا و مهم] :
… ثُمَّ سَأَلُوهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَنْ لَفْظِ الْوَحْيِ فِي كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى
فَقَالَ مِنْهُ وَحْيُ النُّبُوَّةِ
وَ مِنْهُ وَحْيُ الْإِلْهَامِ
وَ مِنْهُ وَحْيُ الْإِشَارَةِ
وَ مِنْهُ وَحْيُ أَمْرٍ
وَ مِنْهُ وَحْيُ كَذِبٍ
وَ مِنْهُ وَحْيُ تَقْدِيرٍ
وَ مِنْهُ وَحْيُ خَبَرٍ
وَ مِنْهُ وَحْيُ الرِّسَالَةِ
فَأَمَّا تَفْسِيرُ وَحْيِ النُّبُوَّةِ وَ الرِّسَالَةِ فَهُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى
إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ
وَ أَمَّا وَحْيُ الْإِلْهَامِ فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ
وَ مِثْلُهُ
وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِ
وَ أَمَّا وَحْيُ الْإِشَارَةِ فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ
فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا أَيْ أَشَارَ إِلَيْهِمْ لِقَوْلِهِ تَعَالَى أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزاً
وَ أَمَّا وَحْيُ التَّقْدِيرِ فَقَوْلُهُ تَعَالَى
وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها
وَ أَمَّا وَحْيُ الْأَمْرِ فَقَوْلُهُ سُبْحَانَهُ
وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَ بِرَسُولِي
وَ أَمَّا وَحْيُ الْكَذِبِ
فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ
وَ أَمَّا وَحْيُ الْخَبَرِ فَقَوْلُهُ سُبْحَانَهُ
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا
وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ.
«الْوَحْيِ وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ»:
وحی نام زیبای معلم و آیات محکم موید اندیشه اوست.
وحی یکی دیگر از هزار واژه مترادف نور ولایت است که مفهوم سرعت عمل بالای این فرایند انتقال نور علم، یعنی فهم قبض و بسط، را می رساند.
گفتیم نور ولایت فرآیندی است بین لیدر و فالوئر، بین معلم و شاگرد، یعنی 1 + 1 میشه زوج کریم و از زمانیکه فالوئر خواسته ای داره و سوالی تو ذهنش هست که از لیدرش بپرسه تا زمانی که می پرسه و جواب رو دریافت میکنه تمام این پروسه چنان سرعت بالایی داره که زمان این وسط گم میشه!
+ اون حدیث زیبا: هنوز لب تر نکردی جواب حاضره!
شنیدی میگن: یه بشکن بزنی اومدم!
این واژه شعار اسنپ است!
فرآیند کن فیکون است.
این سرعت عمل بالای فرآیند نور ولایت رو واژه وحی بیان میکنه و عرب اینو در عبارت وحی الذبیحة بکار می بره یعنی کار ذبح قربانی باید با سرعت و شتاب انجام بشه تا خوب از آب در بیاد.
این ذبح آنی یعنی مفهوم فرآیند نور ولایت یعنی جواب سوالات آناً تو قلبته! معطل نمیشی.
اصلا نور ولایت باید یه همچین ویژگی داشته باشه، وگرنه سنگ روی سنگ بند نمیاد!
در حکومتی که خدا قراره پادشاه اون باشه، باید هم سرعت انتقال دیتا و سرعت اینترنت اون و میزان آنتندهی خیلی خیلی بالا باشه، اصلا بینهایت باشه تا بشه به همه کارها خوب و بموقع و به سرعت رسیدگی نمود! اینو اینجوری گفتیم که مفهوم واژه وحی که نامی دیگر برای واژه نور ولایت است و یکی از هزار واژه مترادف نور ولایت است را خوب بفهمیم.
سریع و ناگهانی «یهو»! «سریع السیر»
«snap»: در یک چشم بر هم زدن
مثال کنترل تلویزیون (ریموت کنترل)
به سرعت برق و باد!
با سرعت نور
انتقال اطلاعات به سرعت «وحی»!
+ «لقی – ملاقات»
پیوند زدن مطالب علمی به هم، پیوند قلمه گلهای باغچه.
+ فیلم کشتارگاه مرغ:
چقدر سریع این همه مرغ رو سر میبرن! «وحيت الذبيحة»
[وحی – لمح – لوح]:
فقه اللغه:
فإن نظر إليه بعجلة، قيل: لَمَحَهُ.
فإن نظر إلى الشيء كاللّمحة، ثم خَفِي عنه، قيل: لَاحَهُ لَوْحَة .
… فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يَا نُوحُ اصْنَعِ الْفُلْكَ وَ أَوْسِعْهَا وَ عَجِّلْ عَمَلَهَا بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا
مفهوم سرعت در واژه وحی از این آیه و حدیث در میاد «قصه ساختن کشتی نوح ع است» …
[سورة هود (11): الآيات 36 الى 39]
وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا وَ لا تُخاطِبْني فِي الَّذينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (37)
[سورة المؤمنون (23): الآيات 26 الى 30]
فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْني فِي الَّذينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (27)
«وحی» نام زیبای معلم است!
«قُلْ إِنَّما أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ»
منذر همان معلم است.
معادل تمام واژه هایی است که نامهای معلم هستند.
«وفق»، «صحب»، «بشیرا و نذیرا»، «وحی»، «قبض و بسط» و …
« فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ إِنَارَةَ مَا فِيهَا [قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ] فَتَحَهَا بِالْوَحْيِ فَزَرَعَ فِيهَا الْحِكْمَةَ زَارِعُهَا وَ حَاصِدُهَا »
انگاری وقتی قراره قلب یک اهل یقین به نور علم معلم روشن بشه، معلم یک کلام تاثیرگذار بهش میگه « مُوسَى يُوحِيهِ إِلَى هَارُونَ » یه دفعه میبینه قلبش نورانی شده و این نور حکمت علم ماخوذ از معلم است.
+ «یقین بلقیس به سلیمان ع»
فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ إِنَارَةَ مَا فِيهَا فَتَحَهَا بِالْوَحْيِ
امام علی علیه السلام:
إِنَّ الشَّكَّ وَ الْمَعْصِيَةَ فِي النَّارِ لَيْسَا مِنَّا وَ لَا إِلَيْنَا
وَ إِنَّ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَطْوِيَّةٌ بِالْإِيمَانِ طَيّاً
فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ إِنَارَةَ مَا فِيهَا فَتَحَهَا بِالْوَحْيِ
فَزَرَعَ فِيهَا الْحِكْمَةَ زَارِعُهَا وَ حَاصِدُهَا.
بیگمانی شک و نافرمانی (از خدا) در آتشاند؛ اینها نه از ما هستند و نه به ما راه دارند.
و همانا دلهای مؤمنان، با نور ایمان، بهسان چیزی پیچیده و بسته، درهم آميخته است.
پس هرگاه خدا بخواهد آنچه را در درون آنهاست روشن سازد، آن را به وسیله وحی میگشاید،
و بذر حکمت را در آن میکارد، همان که کِشتکار آن است و دروگر آن.
[وحی – سلک – بدقت و بسرعت] :
مثل اینکه در واژه سلک مفهوم دقت وجود داشت، در واژه وحی مفهوم سرعت وجود دارد!
اهل یقین با یاد علوم ماخوذ از معلم در دل شرایط، بدقت و بسرعت عمل مینمایند.
نور ولایت رو چقدر میشناسی؟! و چقدر دوستش داری؟!
نور ولایت فرآیندی است دقیق !
نور ولایت فرآیندی است سریع !
نور ولایت فرآیندی است رایگان !
نور ولایت فرآیندی است گام به گام !
نور ولایت فرآیندی است راحت و آسان !
نور ولایت فرآیندی است مهربانانه !
نور ولایت فرآیندی است توام با آرامش !
نور ولایت فرآیندی است بدون استرس و گیر !
نور ولایت فرآیندی است شیرین و خوشمزه !
نور ولایت فرآیندی است برای رشد و تعالی !
نور ولایت فرآیندی است برای رسیدن به خلود و جاودانگی !
نور ولایت فرآیندی است برای اصلاح عیوب قلبی !
نور ولایت فرآیند گشودن باب رفاقت است!
نور ولایت فرآیندی است برای جبران اشتباهاتمان !
نور ولایت فرآیندی است برای به ثمر نشستن تلاشهایمان !
نور ولایت فرآیندی است برای خروج از تنهایی و یافتن جفت نورانی !
نور ولایت فرآیندی است که هیچ چیزی نمیتونه جاشو بگیره و کار اونو بکنه !
نور ولایت فرآیندی است که پیچیده نیست که نشه انجامش بدی !
نور ولایت فرآیندی است کاملا در دسترس و نزدیک !
نور ولایت فرآیندی است کاملا جدی و مهم !
نور ولایت فرآیندی است که شوخی با کسی نداره !
نور ولایت فرآیندی است که باهاش کلا نگاهت به همه چیز زیبا میشه و با حسن نظر به همه نگاه میکنی!
نور ولایت فرآیندی است و نعمتی است که اگه از دستش بدی دیگه نمیشه جبرانش کرد، دیگه نمیشه جایگزینش کرد !
نور ولایت فرآیندی است و نعمتی است که خدا از این نعمت دیگه بهتر نداشته به ما بده !
نور ولایت فرآیندی است که نباید شوخی بگیریش ، به مسخرگی برگزارش کنی ، بهش بیمحلی کنی!
نور ولایت فرآیندی است شبیه در آغوش گرفتن نوزاد توسط مادر !
نور ولایت فرآیندی است مثل وصیت پدر برای پسر !
نور ولایت فرآیندی است مثل عملکرد غربال که خوب و بد رو از هم جدا میکنه انگاری کارش جداسازیه!
نور ولایت فرآیندی است که نباید باهاش یکی به دو کنی و مجادله کنی، فقط گوش کن و عمل کن !
نور ولایت فرآیندی است که نیاز به تجربه و تست قبلی نداره ، راحت بهش عمل کن با خیال آسوده !
نور ولایت فرآیندی است که همه امکانات لازم رو در اختیارت میذاره تو فقط خودت بخواه و خودت بیا!
نور ولایت فرآیندی است دلنشین!
نور ولایت فرآیندی است مثل روابط بیمار و طبیب !
نور ولایت فرآیندی است مثل داشتن چشمی بینا !
نور ولایت فرآیندی است مثل داشتن گوش شنوا !
نور ولایت فرآیندی است مثل داشتن شامّة قوی !
نور ولایت فرآیندی است مثل رابطه موجر و مستاجر که خونشو رایگان بهت اجاره میده !
نور ولایت فرآیندی است مثل ازدواج مرد و زن !
نور ولایت فرآیندی است که میشه اسمشو گذاشت تشکیل خانواده !
نور ولایت فرآیندی است که وقتی شکل میگیره راحت زندگی میکنی !
نور ولایت فرآیندی است که با اون دیگه لازم نیست سربار این و اون باشی !
نور ولایت فرآیندی است که قلب خودت آنلاین با نور هدایت میشه !
نور ولایت فرآیندی است مثل داشتن دوست و یار و غمخوار !
نور ولایت فرآیندی است مثل انداختن جلیقه نجات برای کسی که داره غرق میشه !
نور ولایت فرآیندی است محرمانه که ضمن نجات تو، آبروتو هم نمیبره !
نور ولایت فرآیندی است مثل رابطه آتل با دست شکسته !
نور ولایت فرآیندی است مثل بارش باران از آسمان به زمین خشک و بی آب و علف !
نور ولایت فرآیندی است که لیدر به فالوئرهاش باج و رشوه علمی میده !
نور ولایت فرآیندی است که سربلندت میکنه !
نور ولایت فرآیندی است که هیچوقت منت به سرت نمیذاره !
نور ولایت فرآیندی است که هیچوقت اذیتت نمی کنه !
نور ولایت فرآیندی است که قلبتو به معراج علمی می بره !
نور ولایت فرآیندی است که شادابت میکنه و با طراوتت میکنه، سرحال میاردت و با نشاطت میکنه !
نور ولایت فرآیندی است که مدام قلبتو تاریک و روشن میکنه !
نور ولایت فرآیندی است که هم تاییدت میکنه و هم ازت ایراد میگیره !
نور ولایت فرآیندی است که باهات حرف میزنه !
نور ولایت فرآیندی است که کلام خدا رو در گوشِت زمزمه میکنه !
نور ولایت فرآیندی است شبیه یک زبان «لنگوئیج» !
نور ولایت فرآیندی است که به هیچ زبانی شباهت ندارد !
نور ولایت فرآیندی است که اگه بخواهیم شبیهشو بگیم، زبان صفر و یک کامپیوتره !
نور ولایت فرآیندی است که دستورات مافوق رو به اطلاع مادون میرسونه !
نور ولایت فرآیندی است که در دستوراش اجبار نیست !
نور ولایت فرآیندی است که انتخابش اختیاریه !
نور ولایت فرآیندی است منطقی !
نور ولایت فرآیندی است که ابزار فهمش قلب سلیم است !
نور ولایت فرآیندی است که اصلا با شک جور در نمیاد !
نور ولایت فرآیندی است که باید بهش برسی !
نور ولایت فرآیندی است که باید خودت شخصا بفهمیش !
نور ولایت فرآیندی است که تقلیدی نیست و از روی چشم و همچشمی نمیشه اهل نور ولایت شد !
نور ولایت فرآیندی است شبیه گذاشتن کارت اعتباری بانکی در دستگاه ای تی ام و گرفتن پول!
نور ولایت فرآیندی است که باید رمز این کارت اعتباری رو بدونی !
نور ولایت فرآیندی است که قلبت در ملکوت با ذکر رمز نورانی یاد معلم موانع رو یکی پس از دیگری پشت سر میذاره !
نور ولایت فرآیندی است کاملا محرمانه و تاپ سیکرت !
نور ولایت فرآیندی است عجیب و غریب چون تا حالا اونو تو خودت ندیدی و باهاش برخورد نداشتی!
نور ولایت فرآیندی است که بهت مدتی مهلت میده و بهت هیچی نمیگه تا سر عقل بیای !
نور ولایت فرآیندی است شبیه معجزه یعنی چیزی که از دست هیچ کسی بر نمیاد الا خدا !
نور ولایت فرآیندی است در ناپیدای قلب ما، برای همینه همه از دسترسی به اونجا عاجزند !
نور ولایت فرآیندی است که تا قلبتو پیدا نکنی متوجهش نمیشی !
نور ولایت فرآیندی است که فقط قلبت متوجه این نور هدایت میشه !
نور ولایت فرآیندی است که مدام این نور تو قلبت کم و زیاد میشه !
نور ولایت فرآیندی است که شخصیت حقیقی حسادت رو ازت میگیره و شخصیت حقوقی اهل نور ولایت رو بهت عنایت میکنه !
نور ولایت فرآیندی است که بهت پیشنهادهای خوب میده فقط کافیه به نیابت از او اقدام کنی !
نور ولایت فرآیندی است شبیه بیمه کردن ماشین که خیالتو راحت میکنه !
نور ولایت فرآیندی است که امنیت خاطر بهت میده !
نور ولایت فرآیندی است مثل هدیه دادن !
نور ولایت فرآیندی است بنام احسان و نیکوکاری !
نور ولایت فرآیندی است بنام بخشش و سخاوتمندی !
نور ولایت فرآیندی است بنام دوری از بخل و خساست و کبر و حسد و هزاران اسامی دیگر برای عیبی بنام حسد!
نور ولایت فرآیندی است مفید !
نور ولایت فرآیندی است که نیاز به تمرین زیادی داره و خیلی گذشت از دلخواه میخواد !
نور ولایت فرآیندی است که تلاش و سعی نورانی میخواد !
نور ولایت فرآیندی است که نمیذاره فرصتهای نجات از دست بروند !
نور ولایت فرآیندی است بنام عید نوروز ! یعنی برگشت نور ولایت به قلب پشیمانی که در تاریکی گیر کرده !
نور ولایت فرآیندی است شبیه باز شدن درب اطاقی تاریک که نور از این روزنه به داخلش ورود می کند!
نور ولایت فرآیندی است شبیه باز کردن پنجره دل به سوی افق نورانی ولایت !
نور ولایت فرآیندی است که نباید ازش سوء استفاده کرد !
نور ولایت فرآیندی است که وقتی بچه آهویی از مادرش جدا می افته «خذلان» و خطر به سراغش میاد ، اونو نجاتش میده و نمیذاره طعمه گرگ حسد بشه !
نور ولایت فرآیندی است شبیه توفیق دیدن هلال باریک نور ماه شب اول ماه !
نور ولایت فرآیندی است که میشه گفت دوباره خلق شدن است !
نور ولایت فرآیندی است که خوشبختی تو رو میخواد !
نور ولایت فرآیندی است که خوش اخلاقت میکنه !
نور ولایت فرآیندی است که مدام آپدیتت میکنه و بروزت میکنه !
نور ولایت فرآیندی است که موعظه ات میکنه !
نور ولایت فرآیندی است با برکت !
نور ولایت فرآیندی است که قلم عفو بر همه جرائمت میکشد !
نور ولایت فرآیندی است که میشه با همه مدارا کنی !
نور ولایت فرآیندی است که میشه حلیم بشی و حکیم بشی !
نور ولایت فرآیندی است که با درایتت میکنه !
نور ولایت فرآیندی است … !
نور ولایت فرآیندی است … !
نور ولایت یعنی …
نور ولایت یعنی …
نور ولایت یعنی …
نور ولایت یعنی …
نور ولایت یعنی …
نور ولایت یعنی هزار واژه، هزار جمله …
… حالا میخوای نور ولایت رو یا نه بالاخره !
چقدر تبلیغ کنیم تا دلت بخواد اهل نور ولایت بشی !
اینقدر تبلیغ چیتوز رو در تلویزیون نشون دادن که بچه ها همه چیتوز رو خوب میشناسن!
چقدر در تبلیغ نور ولایت عملا برای کسانیکه دوستشون داریم تلاش کردیم تا اونا هم نور ولایت رو بشناسن و بهش راغب بشن! + «مانکن با عرضه»
«وحی» و «طور» از هزار واژه مترادف «نور»
الطّور النّور
خِرْتُ الرجلَ على صاحبه : إذا فضّلته عليه
ملاک انتخابت چیه؟
ملاک انتخاب – ملاک فضیلت
زبان نور، فرایند گسترش همه خوبیها!
شناخت زیباییها و خوبیها، تنها با دانستن زبان نور امکان پذیر خواهد بود.
زبان نور همان فرایند الهام بخشیدن به قلب سالم برای انجام کارهای خوب است.
کسی که زبان نور را نفهمد، نمیتواند هیچ خوبی را درک نموده، انتخاب کرده و گسترش دهد.
برای هارون ع، «وحی» نام زیبای «موسی ع» است!
كَانَ الْوَحْيُ يَنْزِلُ عَلَى مُوسَى وَ مُوسَى يُوحِيهِ إِلَى هَارُونَ!
امام باقر علیهالسلام:
قَالَ الرَّاوِي:
فَقُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع
فَكَمْ مَكَثَ مُوسَى غَائِباً عَنْ أُمِّهِ حَتَّى رَدَّهُ اللَّهُ عَلَيْهَا
قَالَ
ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ
فَقُلْتُ
وَ كَانَ هَارُونُ أَخَا مُوسَى لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ
قَالَ نَعَمْ
أَ مَا تَسْمَعُ اللَّهَ يَقُولُ
يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي
فَقُلْتُ
فَأَيُّهُمَا كَانَ أَكْبَرَ سِنّاً
قَالَ هَارُونُ
فَقُلْتُ
وَ كَانَ الْوَحْيُ يَنْزِلُ عَلَيْهِمَا جَمِيعاً
قَالَ
كَانَ الْوَحْيُ يَنْزِلُ عَلَى مُوسَى وَ مُوسَى يُوحِيهِ إِلَى هَارُونَ.
راوی میگوید:
به امام باقر علیهالسلام گفتم:
موسی چند روز از مادرش غایب بود تا اینکه خداوند او را به مادرش بازگرداند؟
فرمود: سه روز.
گفتم: آیا هارون، برادر پدری و مادری موسی بود؟
گفت: بله، مگر نمیشنوی که خداوند میفرماید:
“ای پسر مادرم! (یا بْنَ أُمَّ) ریش و سرم را مگیر!” (اشاره به آیهای از قرآن، سوره طه، آیه ۹۴)
گفتم: کدامیک از آن دو از نظر سن بزرگتر بودند؟
گفت: هارون.
گفتم: آیا وحی بر هر دوی آنها نازل میشد؟
گفت:
وحی بر موسی نازل میشد، و موسی آن را به هارون ابلاغ میکرد.
+ «ذکر الله»
وحی نام زیبای معلم و آیات محکم موید اندیشه اوست که اهل یقین در دل شرایط با عمل به علوم معلم، تولید نور آرامش عمل صالح می کنند.
«وحی – قبله»:
قبله مورچه دانا سلیمان و قبله مورچگان لا یشعرون مورچه داناست!
وحی نیز همین سلسله مراتب را دارد!
وحی همان إشارات سریع علمی معلم برای اهل یقین در دل شرایط است که عمل به آن آرامش نورانی عمل صالح را در پی دارد.
أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا إِلى رَجُلٍ مِنْهُمْ
[سورة يونس (10): الآيات 1 الى 2] :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ (1)
الف، لام، راء. اين است آياتِ كتابِ حكمتآموز.
أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا إِلى رَجُلٍ مِنْهُمْ
أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا
أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ
قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ (2)
آيا براى مردم شگفتآور است كه به مردى از خودشان وحى كرديم كه:
مردم را بيم ده و به كسانى كه ايمان آوردهاند مژده ده
كه براى آنان نزد پروردگارشان سابقه نيك است؟
كافران گفتند: «اين [مرد] قطعاً افسونگرى آشكار است.»
در کتاب لغت مفردات راغب، ذیل این دو آیه توضیح بسیار زیبایی آمده:
[واسطه وحی + شطر]:
و قوله تعالى:
وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ [المائدة/ 111]
فذلك وحي بوساطة عيسى عليه السلام،
و قوله:
وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ [الأنبياء/ 73]
فذلك وحي إلى الأمم بوساطة الأنبياء.
البرّ – النّور – الوحی
[سورة البقرة (2): آية 177]:
لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (177)
نيكوكارى آن نيست كه روى خود را به سوى مشرق و [يا] مغرب بگردانيد، بلكه نيكى آن است كه كسى به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب [آسمانى] و پيامبران ايمان آوَرَد، و مال [خود] را با وجودِ دوست داشتنش، به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راهماندگان و گدايان و در [راهِ آزاد كردن] بندگان بدهد، و نماز را برپاى دارد، و زكات را بدهد، و آنان كه چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند؛ و در سختى و زيان، و به هنگام جنگ شكيبايانند؛ آنانند كسانى كه راست گفتهاند، و آنان همان پرهيزگارانند.
الفعل – الخیر – النّور- الوحی
[سورة الأنبياء (21): الآيات 71 الى 75] :
« وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ »
وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ (71)
و او و لوط را [براى رفتن] به سوى آن سرزمينى كه براى جهانيان در آن بركت نهاده بوديم، رهانيديم.
وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحِينَ (72)
و اسحاق و يعقوب را [به عنوان نعمتى] افزون به او بخشوديم و همه را از شايستگان قرار داديم.
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ (73) و
آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مىكردند، و به ايشان انجام دادن كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم و آنان پرستنده ما بودند.
وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِينَ (74)
و به لوط حكمت و دانش عطا كرديم و او را از آن شهرى كه [مردمش] كارهاى پليد [جنسى] مىكردند نجات داديم. به راستى آنها گروه بد و منحرفى بودند.
وَ أَدْخَلْناهُ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (75) و او را در رحمت خويش داخل كرديم، زيرا او از شايستگان بود.
[سورة الحج (22): الآيات 76 الى 78] :
«وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ»
يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (76)
آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مىداند و [همه] كارها به خدا بازگردانيده مىشود.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (77)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، ركوع و سجود كنيد و پروردگارتان را بپرستيد و كار خوب انجام دهيد، باشد كه رستگار شويد.
وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ (78)
و در راه خدا چنانكه حق جهاد [در راه] اوست جهاد كنيد، اوست كه شما را [براى خود] برگزيده و در دين بر شما سختى قرار نداده است. آيين پدرتان ابراهيم [نيز چنين بوده است] او بود كه قبلاً شما را مسلمان ناميد، و در اين [قرآن نيز همين مطلب آمده است] تا اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد. پس نماز را برپا داريد و زكات بدهيد و به پناه خدا رويد. او مولاى شماست؛ چه نيكو مولايى و چه نيكو ياورى.
[هوی – وحی]:
و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى
[(1) نطق عن الهوى ≠ (2) نطق عن الوحى]
[اتخاذ – رابطه – وحی]
اخذ بیت : اتَّخِذي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً: رابطه اعتقادی با معلم!
وَ أَوْحى [ارتباط] رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ
با عمل به نور ولایت (ارتباط) به هنگام نا آرامی قلب، به آرامش می رسیم و به قلب می افتد که (الهام می شود، القاء) قصه چیست! وقتی نا آرامی را آثار عیب خودم دانستم و با این بینش قلبم آرام شد دانستم تکلیف چیست و چه باید کرد و توانستم به تکلیفم عمل کنم.
[سورة النحل (16): الآيات 66 الى 70]:
«وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ»
وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِينَ (66)
و در دامها قطعاً براى شما عبرتى است: از آنچه در [لابلاى] شكم آنهاست، از ميان سرگين و خون، شيرى ناب به شما مىنوشانيم كه براى نوشندگان گواراست.
وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (67)
و از ميوه درختان خرما و انگور، باده مستىبخش و خوراكى نيكو براى خود مى گيريد. قطعاً در اين[ها] براى مردمى كه تعقل مىكنند نشانهاى است.
وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ (68)
و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [= الهام غريزى] كرد كه از پارهاى كوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست [و چفتهسازى] مىكنند، خانههايى براى خود درست كن،
ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (69)
سپس از همه ميوهها بخور، و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه، بپوى. [آنگاه] از درون [شكم] آن، شهدى كه به رنگهاى گوناگون است بيرون مىآيد. در آن، براى مردم درمانى است. راستى در اين [زندگى زنبوران] براى مردمى كه تفكر مىكنند نشانه [قدرت الهى] است.
وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ (70)
و خدا شما را آفريد، سپس [جان] شما را مىگيرد، و بعضى از شما تا خوارترين [دوره] سالهاى زندگى [فرتوتى] بازگردانده مىشود، به طورى كه بعد از [آن همه] دانستن، [ديگر] چيزى نمىدانند. قطعاً خدا داناىِ تواناست.
[نزل – وحی]:
مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كِتَاباً وَ لَا وَحْياً إِلَّا بِالْعَرَبِيَّةِ.
[وحی – عرب] :
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ
مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كِتَاباً وَ لَا وَحْياً إِلَّا بِالْعَرَبِيَّةِ
فَكَانَ يَقَعُ فِي مَسَامِعِ الْأَنْبِيَاءِ بِأَلْسِنَةِ قَوْمِهِمْ
وَ كَانَ يَقَعُ فِي مَسَامِعِ نَبِيِّنَا ص بِالْعَرَبِيَّةِ
فَإِذَا كَلَّمَ بِهِ قَوْمَهُمْ كَلَّمَهُمْ بِالْعَرَبِيَّةِ فَيَقَعُ فِي مَسَامِعِهِمْ بِلِسَانِهِمْ
وَ كَانَ أَحَدٌ لَا يُخَاطِبُ رَسُولَ اللَّهِ ص بِأَيِّ لِسَانٍ خَاطَبَهُ إِلَّا وَقَعَ فِي مَسَامِعِهِ بِالْعَرَبِيَّةِ
كُلَّ ذَلِكَ يُتَرْجِمُ جَبْرَئِيلُ ع لَهُ وَ عَنْهُ تَشْرِيفاً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ص
هيچ كتابى و هيچ وحيى از جانب خداوند تبارك و تعالى نازل نشد، مگر آن كه به زبان عربى مىباشد وحى در گوش انبياء عليهم السّلام به زبان قومشان واقع مىشد و در گوش پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به زبان عربى و وقتى آن حضرت با قوم خويش تكلّم مىنمود، به زبان عربى سخن مىفرمود پس در گوش ايشان تكلّم به زبان خودشان واقع مىشد.
و بسا افراد با رسول خدا به هر زبانى كه تكلّم و خطاب مىكردند در گوش آن جناب به زبان عربى واقع مىشد و جهتش اين بود كه جبرئيل عليه السّلام سخن گوينده را به زبان عربى ترجمه مىكرد و در سمع مبارك رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله قرار مىداد و اين تشريفى بود از ناحيه خداى عزّ و جلّ نسبت به وجود مبارك رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله.
[قذف – وحی] :
يَقْذِفُ فِي قَلْبِهِ قَذْفاً فَهَذَا وَحْيٌ وَ هُوَ كَلَامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها
فَهَذَا وَحْيُ تَقْدِيرٍ وَ تَدْبِيرٍ .
[ قصه مختار – وحی] :
الْمُخْتَارَ … أَظْهَرَ الْكَلَامَ [قالَ أُوحِيَ إِلَيَّ !!!] الَّذِي أَظْهَرَهُ
فَكَانَ عَلِيٌّ يَلْعَنُ الْمُخْتَارَ وَ يَقُولُ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَيْنَا
لِأَنَّ الْمُخْتَارَ كَانَ يَزْعُمُ أَنَّهُ يُوحَى إِلَيْهِ
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ قالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ
***
وَ قَالَ الشَّيْخُ حَسَنُ بْنُ سُلَيْمَانَ فِي كِتَابِ الْمُحْتَضَرِ قِيلَ
بَعَثَ الْمُخْتَارُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع بِمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ
فَكَرِهَ أَنْ يَقْبَلَهَا مِنْهُ وَ خَافَ أَنْ يَرُدَّهَا فَتَرَكَهَا فِي بَيْتٍ
فَلَمَّا قُتِلَ الْمُخْتَارُ كَتَبَ إِلَى عَبْدِ الْمَلِكِ يُخْبِرُهُ بِهَا
فَكَتَبَ إِلَيْهِ خُذْهَا طَيِّبَةً هَنِيئَةً
فَكَانَ عَلِيٌّ يَلْعَنُ الْمُخْتَارَ وَ يَقُولُ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَيْنَا
لِأَنَّ الْمُخْتَارَ كَانَ يَزْعُمُ أَنَّهُ يُوحَى إِلَيْهِ.
در این نقل تاریخی از کتاب «المحتضر» اثر شیخ حسن بن سلیمان، چنین آمده است:
گفته شده: مختار بن ابی عبید (ثقفی) صد هزار درهم برای علی بن الحسین علیهماالسلام فرستاد.
امام علیهالسلام خوش نداشت آن را از او بپذیرد، و از طرفی بیم داشت که اگر آن را بازگرداند، [مشکلی پیش آید]، پس آن را در خانهای رها کرد. پس وقتی مختار کشته شد، [امام] به عبدالملک نامهای نوشت و او را از آن پول آگاه ساخت. عبدالملک در پاسخ نوشت: آن را به خوشی و گوارایی بردار.
و علی بن الحسین علیهالسلام مختار را لعن میکرد و میفرمود:
او بر خدا و بر ما دروغ بست، زیرا مختار ادعا میکرد که به او وحی میشود.
[فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى – ولایت علی ع اوحی الیّ « أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّ عَلِيّاً » …] :
وحی – قبض و بسط – امر الله – ولایت علی ع –
«لفظ – سمع» :
فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى كَانَ بَيْنَ لَفْظِهِ وَ بَيْنَ سَمَاعِ مُحَمَّدٍ ص كَمَا بَيْنَ وَتَرِ الْقَوْسِ وَ عُودِهَا
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى يَقُولُ مَا ضَلَّ فِي عَلِيٍّ وَ مَا غَوَى
وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى وَ مَا كَانَ مَا قَالَ فِيهِ إِلَّا بِالْوَحْيِ الَّذِي أُوحِيَ إِلَيْهِ
ثُمَّ قَالَ عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى ثُمَّ أَذِنَ لَهُ فَوَفَدَ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى- ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى كَانَ بَيْنَ لَفْظِهِ وَ بَيْنَ سَمَاعِ مُحَمَّدٍ ص كَمَا بَيْنَ وَتَرِ الْقَوْسِ وَ عُودِهَا
فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى فَسُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْ ذَلِكَ الْوَحْيِ فَقَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّ عَلِيّاً سَيِّدُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ أَوَّلُ خَلِيفَةٍ يَسْتَخْلِفُهُ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ فَدَخَلَ الْقَوْمُ فِي الْكَلَامِ فَقَالُوا أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ لِرَسُولِهِ قُلْ لَهُمْ- ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى ثُمَّ رَدَّهُ عَلَيْهِمْ فَقَالَ- أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما يَرى ثُمَّ قَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص قَدْ أُمِرْتُ فِيهِ بِغَيْرِ هَذَا أُمِرْتُ أَنْ أَنْصِبَهُ لِلنَّاسِ فَأَقُولَ لَهُمْ هَذَا وَلِيُّكُمْ مِنْ بَعْدِي وَ هُوَ بِمَنْزِلَةِ السَّفِينَةِ يَوْمَ الْغَرَقِ مَنْ دَخَلَ فِيهَا نَجَا وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهَا غَرِقَ .
[معنای لغوی وحی – موت وحيّ] :
[تاک اند دای سیندروم « موت وحيّ: سريع » – مرگ آنی « الوحيّ: السريع »]
به همین سرعت وحی می شود !!!
وحی اشاره به سرعت انتقال دیتا و داده ها دارد !!!
اینترنت پر سرعت !!! مثلا چند گیگ بر ثانیه دانلود میشه !!!
یک لحظه زمان و مکان بی نهایت میشن ! یا بگیم متوقف میشن !
اصلا حساب کار برای یک لحظه از دستت در میاد !
این لحظه فهم قبض و بسط قلبی یا امر و نهی مافوق چون وصل به نور علم بی نهایت آل محمد ع است لذا در طرفة العینی بی نهایت مطلب علمی درز پیدا می کند و لو می رود !!!
«وحيت الذبيحة: ذبحتها ذبحا وحيّا»
در یک لحظه سریع سر حیوان کات میشه !
+ «وحّى الدواء الموت: عجّله – أَوْحَى الدَّوَاءُ المَوْتَ : آن دارو مرگ را زودرس كرد.»
مثال زیبای اینترنت پرسرعت رایگان !
یه بار گفتیم : ما به این واژه ها با احترام و دید مقدس گونه نگاه می کنیم ! عرب این واژه ها را مثل نقل و نبات همه جا بکار می برد ! اما با رعایت معنا و محتوای زیبای واژه !!! حالا ما همین معنا و محتوا را در اصل دین یعنی نور ولایت یعنی یادآوری علوم معلم جستجو و استنباط می کنیم.
در واقع إشارات سریع علمی که اهل یقین با یاد معلم در دل شرایط با قلبشون متوجه میشن میشه همون معنای واژه وحی برای قلبی که قبض و بسط ولی خدا رو بفهمه.
«أصل الوحى: الإشارة السريعة»
وحي – القاء – الهام
[توبه – وحي]
(10) أَنْتَ الَّذِي فَتَحْتَ لِعِبَادِكَ بَاباً إِلَى عَفْوِكَ، وَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ، وَ جَعَلْتَ عَلَى ذَلِكَ الْبَابِ دَلِيلًا مِنْ وَحْيِكَ لِئَلَّا يَضِلُّوا عَنْهُ، فَقُلْتَ- تَبَارَكَ اسْمُكَ-: تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ.
(10) توئى آنكه براى بندگانت درى بسوى عفوت گشودهاى، و آن را توبه و بازگشت ناميدهاى، و بر آن در از وحى و پيغام خود راهنمائى قرار دادهاى تا از آن گمراه نشوند،
پس تو خود كه نامت جاويد (يا داراى بركت و احسان) است فرمودهاى:
(قرآن كريم «س 66 ى 8» تُوبُوا الَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسى رَبُّكُمْ انْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ، يَوْمَ لا يُخْزِى اللَّهُ النَّبِىَّ وَ الَّذينَ امَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى بَيْنَ ايْديهِمْ وَ بِايْمانِهِمْ يَقُولُونَ: رَبَّنا اتْمِمْ لَنا نُورَنا، وَ اغْفِرْ لَنا، انَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ):
بسوى خدا توبه كنيد توبه خالص و پاكيزه اميدوار باشيد كه پروردگارتان گناهانتان را از شما بپوشاند (بيامرزد) و شما را ببهشتها و باغهائى كه جويها از زير (درختان) آن روان است در آورد.
[وحی نبوت و رسالت]:
يَا مُحَمَّدُ قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَعْنِي آكُلُ الطَّعَامَ وَ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ يَعْنِي قُلْ لَهُمْ أَنَا فِي الْبَشَرِيَّةِ مِثْلُكُمْ وَ لَكِنْ رَبِّي خَصَّنِي بِالنُّبُوَّةِ دُونَكُمْ كَمَا يَخُصُّ بَعْضَ الْبَشَرِ بِالْغِنَى وَ الصِّحَّةِ وَ الْجَمَالِ دُونَ بَعْضٍ مِنَ الْبَشَرِ فَلَا تُنْكِرُوا أَنْ يَخُصَّنِي أَيْضاً بِالنُّبُوَّة.
👈داستان تکراری تاسف برانگیز بیاعتنایی به دانستهها!!!👉
+ «غفلت»
امام باقر علیهالسلام:
احْتَبَسَ الْوَحْيُ عَلَى النَّبِيِّ ص
فَقِيلَ احْتَبَسَ عَنْكَ الْوَحْيُ يَا رَسُولَ اللَّهِ
قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
وَ كَيْفَ لَا يَحْتَبِسُ عَنِّي الْوَحْيُ وَ أَنْتُمْ لَا تُقَلِّمُونَ أَظْفَارَكُمْ وَ لَا تُنَقُّونَ رَوَائِحَكُم !
وحی بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله مدتی قطع شد.
پس به او گفته شد: ای رسول خدا! چرا وحی از تو بازداشته شده است؟
پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود:
چگونه وحی از من بازداشته نشود، در حالی که شما ناخنهایتان را کوتاه نمیکنید و بوی بدتان را نمیزدایید؟!
[ان شاء الله – وحی]:
[تفسير القمي]
وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ
أَخْبَرَهُ أَنَّهُ إِنَّمَا حُبِسَ الْوَحْيُ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً
لِأَنَّهُ قَالَ لِقُرَيْشٍ غَداً أُخْبِرُكُمْ بِجَوَابِ مَسَائِلِكُمْ وَ لَمْ يَسْتَثْنِ
فَقَالَ اللَّهُ وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ الْآيَة
[کبر – تواضع- وحی]:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ
إِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ حُبِسَ عَنْهُ الْوَحْيُ ثَلَاثِينَ صَبَاحاً
فَصَعِدَ عَلَى جَبَلٍ بِالشَّامِ يُقَالُ لَهُ أَرِيحَا فَقَالَ يَا رَبِّ لِمَ حَبَسْتَ عَنِّي وَحْيَكَ وَ كَلَامَكَ أَ لِذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ فَهَا أَنَا بَيْنَ يَدَيْكَ فَاقْتَصَّ لِنَفْسِكَ رِضَاهَا وَ إِنْ كُنْتَ إِنَّمَا حَبَسْتَ عَنِّي وَحْيَكَ وَ كَلَامَكَ لِذُنُوبِ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَعَفْوَكَ الْقَدِيمَ
فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنْ يَا مُوسَى
تَدْرِي لِمَ خَصَصْتُكَ بِوَحْيِي وَ كَلَامِي مِنْ بَيْنِ خَلْقِي
فَقَالَ لَا أَعْلَمُهُ يَا رَبِّ
قَالَ يَا مُوسَى إِنِّي اطَّلَعْتُ عَلَى خَلْقِي اطِّلَاعَةً
فَلَمْ أَرَ فِي خَلْقِي شَيْئاً أَشَدَّ تَوَاضُعاً مِنْكَ
فَمِنْ ثَمَّ خَصَصْتُكَ بِوَحْيِي وَ كَلَامِي مِنْ بَيْنِ خَلْقِي
قَالَ وَ كَانَ مُوسَى ع إِذَا صَلَّى لَمْ يَنْفَتِلْ حَتَّى يُلْصِقَ خَدَّهُ الْأَيْمَنَ بِالْأَرْضِ وَ خَدَّهُ الْأَيْسَرَ بِالْأَرْض.
يَقْذِفُ فِي قَلْبِهِ قَذْفاً فَهَذَا وَحْيٌ وَ هُوَ كَلَامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ!
[وحی – کلام الله – قبض و بسط – قذف]:
فِيمَا أَجَابَ بِهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَنْ أَسْئِلَةِ الزِّنْدِيقِ الْمُدَّعِي لِلتَّنَاقُضِ فِي الْقُرْآنِ قَالَ ع
وَ أَمَّا قَوْلُهُ
وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ
وَ قَوْلُهُ وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً
وَ قَوْلُهُ وَ ناداهُما رَبُّهُما
وَ قَوْلُهُ يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ
فَأَمَّا قَوْلُهُ
ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ مَا يَنْبَغِي لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً وَ لَيْسَ بِكَائِنٍ إِلَّا مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ كَذَلِكَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عُلُوّاً كَبِيراً قَدْ كَانَ الرَّسُولُ يُوحَى إِلَيْهِ مِنْ رُسُلِ السَّمَاءِ فَتُبَلِّغُ رُسُلُ السَّمَاءِ رُسُلَ الْأَرْضِ وَ قَدْ كَانَ الْكَلَامُ بَيْنَ رُسُلِ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ بَيْنَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُرْسِلَ بِالْكَلَامِ مَعَ رُسُلِ أَهْلِ السَّمَاءِ
وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا جَبْرَئِيلُ هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ
فَقَالَ جَبْرَئِيلُ إِنَّ رَبِّي لَا يُرَى
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ أَيْنَ تَأْخُذُ الْوَحْيَ ؟
فَقَالَ آخُذُهُ مِنْ إِسْرَافِيلَ
فَقَالَ وَ مِنْ أَيْنَ يَأْخُذُهُ إِسْرَافِيلُ
قَالَ يَأْخُذُهُ مِنْ مَلَكٍ فَوْقَهُ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ
قَالَ فَمِنْ أَيْنَ يَأْخُذُهُ ذَلِكَ الْمَلَكُ
قَالَ
يَقْذِفُ فِي قَلْبِهِ قَذْفاً فَهَذَا وَحْيٌ وَ هُوَ كَلَامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ كَلَامُ اللَّهِ لَيْسَ بِنَحْوٍ وَاحِدٍ
مِنْهُ مَا كَلَّمَ اللَّهُ بِهِ الرُّسُلَ
وَ مِنْهُ مَا قَذَفَهُ فِي قُلُوبِهِمْ
وَ مِنْهُ رُؤْيَا يُرِيهَا الرُّسُلَ
وَ مِنْهُ وَحْيٌ وَ تَنْزِيلٌ يُتْلَى وَ يُقْرَأُ فَهُوَ كَلَامُ اللَّهِ
فَاكْتَفِ بِمَا وَصَفْتُ لَكَ مِنْ كَلَامِ اللَّهِ فَإِنَّ مَعْنَى كَلَامِ اللَّهِ لَيْسَ بِنَحْوٍ وَاحِدٍ
فَإِنَّهُ مِنْهُ مَا تَبْلُغُ مِنْهُ رُسُلُ السَّمَاءِ رُسُلَ الْأَرْضِ
قَالَ فَرَّجْتَ عَنِّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنْكَ وَ حَلَلْتَ عَنِّي عُقْدَةً فَعَظَّمَ اللَّهُ أَمْرَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
[تفسير إذ أوحيت إلى الحواريين بالإلهام] :
[وحی – الهام] :
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يُوسُفَ الصَّنْعَانِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع
إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ
قَالَ
أُلْهِمُوا
[تفسير إذ يوحي ربك إلى الملائكة أني معكم بالإلهام] :
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يُوسُفَ قَالَ أَخْبَرَنِي أَبِي قَالَ
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقُلْتُ
إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ
قَالَ
إِلْهَامٌ
[وحی – الهام] :
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يُوسُفَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ
وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ
قَالَ
إِلْهَامٌ
+ «+ بحار 18 باب 2 آخر في كيفية صدور الوحي و نزول جبرئيل ع و علة احتباس الوحي و بيان أنه ص هل كان قبل البعثة متعبدا بشريعة أم لا»
[وحی – لیله قدر] :
[نزول القرآن … في ليلة القدر جملة واحدة] :
« العقائد الاعتقاد في نزول القرآن اعتقادنا في ذلك أن القرآن نزل في شهر رمضان في ليلة القدر جملة واحدة إلى البيت المعمور ثم نزل من البيت المعمور في مدة عشرين سنة و أن الله تبارك و تعالى أعطى نبيه العلم جملة واحدة ثم قال له وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ و قال عز و جل لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إلى قوله بَيانَهُ .»
[وَحْيَ مُشَافَهَةٍ يَعْنِي إِلَى النَّاسِ] :
همینکه مفهوم نور ولایت رو از دهان معلم میشنوی و یاد میگیری، کانه کلام وحی رو شنیدی و یاد گرفتی (در آفاق و در انفس). اصلا هدف از ارسال رسل و انزال کتب همینه! اصلا مگه قرآن همون کلام وحی نیست؟! این واژهها و آیات و احادیث رو که از معلم آموختیم کانه داریم کلام وحی رو میآموزیم و در انفس، کلام الله فعل منه یعنی قبض و بسط قلبی است! با یاد معلم، در دل شرایط، اهل یقین این قبض و بسط قلبیشو متوجه میشه.
تفسير القمي:
وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ الْآيَةَ
قَالَ وَحْيَ مُشَافَهَةٍ وَ وَحْيَ إِلْهَامٍ وَ هُوَ الَّذِي يَقَعُ فِي الْقَلْبِ أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ كَمَا كَلَّمَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ص وَ كَمَا كَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى ع مِنَ النَّارِ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ
قَالَ وَحْيَ مُشَافَهَةٍ يَعْنِي إِلَى النَّاسِ
ثُمَّ قَالَ لِنَبِيِّهِ ص وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ
قَالَ رُوحُ الْقُدُسِ هِيَ الَّتِي قَالَ الصَّادِقُ ع فِي قَوْلِهِ
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي
قَالَ هُوَ مَلَكٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ.
+ [سورة الشورى (42): الآيات 51 الى 53]
+ «وحی» + «روح» … آیات مهمی است …
[وحی – دوران فترت]:
به برکت یاد معالم ربانی قلوب توانایی درک کلام وحی یعنی آثار علمی معلم را بدست می آورند و حقیقت را از کلام او متوجه میشوند:
« فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ يَقُولُ كُشِفَ عَنْ قُلُوبِهِمْ »
+ [سورة سبإ (34): الآيات 20 الى 25]
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع
فِي قَوْلِهِ
حَتَّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّكُمْ قالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ
وَ ذَلِكَ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ لَمْ يَسْمَعُوا وَحْياً فِيمَا بَيْنَ أَنْ بُعِثَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع إِلَى أَنْ بُعِثَ مُحَمَّدٌ ص فَلَمَّا بَعَثَ اللَّهُ جَبْرَئِيلَ إِلَى مُحَمَّدٍ ص سَمِعَ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ صَوْتَ وَحْيِ الْقُرْآنِ كَوَقْعِ الْحَدِيدِ عَلَى الصَّفَا فَصَعِقَ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ الْوَحْيِ انْحَدَرَ جَبْرَئِيلُ كُلَّمَا مَرَّ بِأَهْلِ السَّمَاءِ فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ يَقُولُ كُشِفَ عَنْ قُلُوبِهِمْ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ مَا ذَا قَالَ رَبُّكُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ.
[کتب – وحی – عرب – ترجمه نور به حروف و کلمات]:
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ:
مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كِتَاباً وَ لَا وَحْياً إِلَّا بِالْعَرَبِيَّةِ فَكَانَ يَقَعُ فِي مَسَامِعِ الْأَنْبِيَاءِ بِأَلْسِنَةِ قَوْمِهِمْ وَ كَانَ يَقَعُ فِي مَسَامِعِ نَبِيِّنَا ص بِالْعَرَبِيَّةِ فَإِذَا كَلَّمَ بِهِ قَوْمَهُ كَلَّمَهُمْ بِالْعَرَبِيَّةِ فَيَقَعُ فِي مَسَامِعِهِمْ بِلِسَانِهِمْ وَ كَانَ أَحَدٌ لَا يُخَاطِبُ رَسُولَ اللَّهِ ص بِأَيِّ لِسَانٍ خَاطَبَهُ إِلَّا وَقَعَ فِي مَسَامِعِهِ بِالْعَرَبِيَّةِ كُلُّ ذَلِكَ يُتَرْجِمُ جَبْرَئِيلُ ع لَهُ وَ عَنْهُ تَشْرِيفاً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ص .
امام باقر علیه السلام:
فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
قَالَ:
قُلْ أَيْ أَظْهِرْ مَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَ نَبَّأْنَاكَ بِهِ
بِتَأْلِيفِ الْحُرُوفِ الَّتِي قَرَأْنَاهَا لَكَ
لِيَهْتَدِيَ بِهَا مَنْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ
وَ هُوَ اسْمٌ مُشَارٌ وَ مَكْنِيٌّ إِلَى غَائِبٍ
فَالْهَاءُ تَنْبِيهٌ عَنْ مَعْنًى ثَابِتٍ
وَ الْوَاوُ إِشَارَةٌ إِلَى الْغَائِبِ عَنِ الْحَوَاسِّ
كَمَا أَنَّ قَوْلَكَ هَذَا إِشَارَةٌ إِلَى الشَّاهِدِ عِنْدَ الْحَوَاسِّ
وَ ذَلِكَ أَنَّ الْكُفَّارَ نَبَّهُوا عَنْ آلِهَتِهِمْ بِحَرْفِ إِشَارَةِ الشَّاهِدِ الْمُدْرَكِ
فَقَالُوا هَذِهِ آلِهَتُنَا الْمَحْسُوسَةُ الْمُدْرَكَةُ بِالْأَبْصَارِ
فَأَشِرْ أَنْتَ يَا مُحَمَّدُ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي تَدْعُو إِلَيْهِ حَتَّى نَرَاهُ وَ نُدْرِكَهُ وَ لَا نَأْلَهَ فِيهِ
فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
فَالْهَاءُ تَثْبِيتٌ لِلثَّابِتِ
وَ الْوَاوُ إِشَارَةٌ إِلَى الْغَائِبِ عَنْ دَرْكِ الْأَبْصَارِ وَ لَمْسِ الْحَوَاسِّ
وَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ ذَلِكَ بَلْ هُوَ مُدْرِكُ الْأَبْصَارِ وَ مُبْدِعُ الْحَوَاسِّ.
امام باقر علیهالسلام دربارهی آیهی شریفهی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» فرمودند:
مقصود از «قُلْ» یعنی:
آنچه را به تو وحی کردهایم و تو را از آن آگاه ساختهایم، آشکار کن؛
با همان ترکیب خاصی از حروف که برایت تلاوت نمودیم،
تا کسی که با گوش دل میشنود و با حضور قلب گوش فرا میدهد، بهوسیلهی آن هدایت شود.
«هُوَ» (او) اسمی است که به غایب اشاره دارد و کنایه از حقیقتی است که در حواس نمیگنجد.
حرف «هاء» در ابتدای آن، توجهدهنده به حقیقتی ثابت است.
و حرف «واو» اشارهای است به وجودی که از دسترس حواس بیرون است؛
چنانکه وقتی میگویی «این»، اشاره به چیزی است که نزد حواس حاضر و قابل مشاهده است.
اما کفار به خدایان خود با الفاظی اشاره میکردند که مخصوص موجودات محسوس و قابل دیدن بود،
و میگفتند: «اینها خدایان ما هستند»، یعنی چیزهایی محسوس، ملموس و قابل دیدن با چشم.
پس به پیامبر گفتند: تو هم به آن خدایی که به آن دعوت میکنی اشاره کن، تا ما او را ببینیم و درک کنیم، وگرنه او را پرستش نخواهیم کرد.
پس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود:
«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»
تا بگوید: حرف «هاء» برای تثبیت حقیقتی ثابت است،
و «واو» اشاره به غایبی است که از دیدهها و لمس حواس فراتر است.
و خداوند منزه است از آنکه در حواس بگنجد، بلکه اوست که دیدگان را درک میکند و اوست که آفرینندهی خود حواس است.
«قلم» نام زیبای معلم است!
نخستین کسی که برای سؤال احضار میشود، معلم است.
معلم میگوید:
ای پروردگار من!
آنچه مرا بدان فرمان دادی و از وحی خویش به من الهام کردی، در لوح نگاشتم.
وحی همان امر و نهی خدای مهربان است که با قلب سلیم متوجه آن میشویم.
انگاری فهم قبض و بسط نور قلب میشه فهم علم، میشه فهم وحی!
امام باقر علیه السلام:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع
فِي قَوْلِهِ
هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ
امام باقر علیهالسلام:
در تفسیر این آیه خداوند متعال که میفرماید:
هذا یومُ ینفَعُ الصّادِقینَ صِدقُهُم
این روز، روزی است که راستان را راستیشان سود میدهد.
قَالَ
إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وَ حُشِرَ النَّاسُ لِلْحِسَابِ فَيَمُرُّونَ بِأَهْوَالِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَيَنْتَهُونَ إِلَى الْعَرْصَةِ وَ يُشْرِفُ الْجَبَّارُ عَلَيْهِمْ حَتَّى يَجْهَدُوا جَهْداً شَدِيداً
فرمود:
وقتی روز قیامت فرارسد و مردم برای حساب گردآوری شوند، از سختیها و هولهای آن روز عبور میکنند تا به عرصه محشر برسند. در آنجا جبّار (خدای متعال) بر آنها اشراف مییابد، در حالی که ایشان به شدت رنج میبرند.
قَالَ
يَقِفُونَ بِفِنَاءِ الْعَرْصَةِ وَ يُشْرِفُ الْجَبَّارُ عَلَيْهِمْ وَ هُوَ عَلَى عَرْشِهِ
آنان در صحن عرصه محشر میایستند و خداوند – که بر عرش خود قرار دارد – بر آنها مشرف میشود.
فَأَوَّلُ مَنْ يُدْعَى بِنِدَاءٍ يَسْمَعُ الْخَلَائِقُ أجمعين [أَجْمَعُونَ] أَنْ يُهْتَفَ بِاسْمِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ النَّبِيِّ الْقُرَشِيِّ الْعَرَبِيِّ
نخستین کسی که با صدایی که همه خلایق آن را میشنوند، فراخوانده میشود، محمد بن عبدالله، پیامبر عربی قریشی است.
قَالَ فَيَتَقَدَّمُ حَتَّى يَقِفَ عَلَى يَمِينِ الْعَرْشِ
قَالَ ثُمَّ يُدْعَى بِصَاحِبِكُمْ عَلِيٍّ
فَيَتَقَدَّمُ حَتَّى يَقِفَ عَلَى يَسَارِ رَسُولِ اللَّهِ ص
ثُمَّ يُدْعَى بِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص فَيَقِفُونَ عَنْ يَسَارِ عَلِيٍّ
ثُمَّ يُدْعَى كُلُّ نَبِيٍ وَ أُمَّتُهُ مَعَهُ مِنْ أَوَّلِ النَّبِيِّينَ إِلَى آخِرِهِمْ وَ أُمَّتُهُمْ مَعَهُمْ فَيَقِفُونَ عَنْ يَسَارِ الْعَرْشِ
او پیش میآید و در سمت راست عرش قرار میگیرد.
سپس علی علیهالسلام فراخوانده میشود.
او نیز پیش میآید و در سمت چپ رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میایستد.
پس از آن، امت محمد صلیاللهعلیهوآله فراخوانده میشود
و آنان در سمت چپ علی علیهالسلام میایستند.
سپس هر پیامبری و امت او، از اولین تا آخرین پیامبر، خوانده میشوند
و ایشان در سمت چپ عرش قرار میگیرند.
قَالَ
ثُمَّ أَوَّلُ مَنْ يُدْعَى لِلْمُسَاءَلَةِ الْقَلَمُ
قَالَ فَيَتَقَدَّمُ فَيَقِفُ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ فِي صُورَةِ الْآدَمِيِّينَ
نخستین کسی که برای سؤال احضار میشود، قلم است.
او در صورت انسانی پیش میآید و در برابر خداوند میایستد.
فَيَقُولُ اللَّهُ
هَلْ سَطَرْتَ فِي اللَّوْحِ مَا أَلْهَمْتُكَ وَ أَمَرْتُكَ بِهِ مِنَ الْوَحْيِ
فَيَقُولُ الْقَلَمُ
نَعَمْ يَا رَبِّ
قَدْ عَلِمْتَ أَنِّي قَدْ سَطَرْتُ فِي اللَّوْحِ مَا أَمَرْتَنِي وَ أَلْهَمْتَنِي مِنْ وَحْيِكَ
خداوند به او میفرماید:
آیا در لوح آنچه را که من به تو الهام کردم و از وحی خویش به تو امر نمودم، نگاشتی؟
قلم پاسخ میدهد:
آری، ای پروردگار من!
تو خود میدانی که من آنچه را که به من امر کردی،
و از وحی خویش به من الهام کردی، در لوح نگاشتم.
فَيَقُولُ اللَّهُ
فَمَنْ يَشْهَدُ لَكَ بِذَلِكَ
فَيَقُولُ يَا رَبِّ هَلِ اطَّلَعَ عَلَى مَكْنُونِ سِرِّكَ خَلْقٌ غَيْرُكَ
قَالَ فَيَقُولُ لَهُ
أَفْلَجْتَ حُجَّتَكَ.
خداوند میپرسد:
چه کسی بر این مطلب برای تو گواهی میدهد؟
قلم میگوید:
ای پروردگار من! آیا جز تو کسی بر راز نهان تو آگاه است؟
خداوند میفرماید:
حجّتت را استوار ساختی.
قَالَ ثُمَّ يُدْعَى بِاللَّوْحِ
فَيَتَقَدَّمُ فِي صُورَةِ الْآدَمِيِّينَ حَتَّى يَقِفَ مَعَ الْقَلَمِ
فَيَقُولُ لَهُ هَلْ سَطَرَ فِيكَ الْقَلَمُ مَا أَلْهَمْتُهُ وَ أَمَرْتُهُ بِهِ مِنْ وَحْيٍ
فَيَقُولُ اللَّوْحُ نَعَمْ يَا رَبِّ وَ بَلَّغْتُهُ إِسْرَافِيلَ
سپس لوح خوانده میشود. او نیز در صورت انسان پیش میآید و کنار قلم میایستد.
خداوند به او میفرماید: آیا قلم آنچه را که من به او الهام کردم، در تو نوشت؟
لوح پاسخ میدهد: آری، ای پروردگار من، و من آن را به اسرافیل رساندم.
ثُمَّ يُدْعَى بِإِسْرَافِيلَ
فَيَتَقَدَّمُ مَعَ الْقَلَمِ وَ اللَّوْحِ فِي صُورَةِ الْآدَمِيِّينَ
فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ هَلْ بَلَّغَكَ اللَّوْحُ مَا سَتَرَ فِيهِ الْقَلَمُ فَيَقُولُ نَعَمْ يَا رَبِّ فَبَلَّغْتُهُ جَبْرَئِيلَ
سپس اسرافیل فراخوانده میشود.
او نیز با قلم و لوح در صورت انسانی پیش میآید.
خداوند از او میپرسد: آیا لوح، آنچه را که در آن نوشته شده، به تو رساند؟
میگوید: آری، ای پروردگار من، و من آن را به جبرئیل رساندم.
فَيُدْعَى بِجَبْرَئِيلَ
فَيَتَقَدَّمُ حَتَّى يَقِفَ مَعَ إِسْرَافِيلَ فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ أَ بَلَّغَكَ إِسْرَافِيلُ مَا بُلِّغَ فَيَقُولُ نَعَمْ يَا رَبِّ وَ بَلَّغْتُهُ جَمِيعَ أَنْبِيَائِكَ وَ أَنْفَذْتُ إِلَيْهِمْ جَمِيعَ مَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أَمْرِكَ وَ أَدَّيْتُ رِسَالاتِكَ إِلَى نَبِيٍّ نَبِيٍّ وَ رَسُولٍ رَسُولٍ وَ بَلَّغْتُهُمْ كُلَّ وَحْيِكَ وَ حِكْمَتِكَ وَ كُتُبِكَ
وَ إِنَّ آخِرَ مَنْ بَلَّغْتُهُ رِسَالَتَكَ وَ وَحْيَكَ وَ حِكْمَتَكَ وَ عِلْمَكَ وَ كِتَابَكَ وَ كَلَامَكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْعَرَبِيُّ الْقُرَشِيُّ الْحَرَمِيُّ حَبِيبُكَ
آنگاه جبرئیل خوانده میشود.
او نیز پیش میآید و کنار اسرافیل میایستد.
خداوند به او میفرماید: آیا اسرافیل آنچه را که به او رسانده شده بود، به تو رساند؟
میگوید: آری، ای پروردگار من، و من همه آن را به پیامبران تو رساندم. همه آنچه به من رسید، به هر پیامبر و رسولی ابلاغ کردم. وحی، حکمت، کتابها و علوم تو را رساندم.
و آخرین کسی که من رسالت، وحی، حکمت، علم، کتاب و کلام تو را به او رساندم، محمد بن عبدالله عربی قریشی حرمی، حبیب تو بود.
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع
فَأَوَّلُ مَنْ يُدْعَى مِنْ وُلْدِ آدَمَ لِلْمُسَاءَلَةِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ فَيُدْنِيهِ اللَّهُ حَتَّى لَا يَكُونَ خَلْقٌ أَقْرَبَ إِلَى اللَّهِ يَوْمَئِذٍ مِنْهُ فَيَقُولُ اللَّهُ يَا مُحَمَّدُ هَلْ بَلَّغَكَ جَبْرَئِيلُ مَا أَوْحَيْتُ إِلَيْكَ وَ أَرْسَلْتُهُ بِهِ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِي وَ حِكْمَتِي وَ عِلْمِي وَ هَلْ أَوْحَى ذَلِكَ إِلَيْكَ فَيَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص نَعَمْ يَا رَبِّ قَدْ بَلَّغَنِي جَبْرَئِيلُ جَمِيعَ مَا أَوْحَيْتَهُ إِلَيْهِ وَ أَرْسَلْتَهُ بِهِ مِنْ كِتَابِكَ وَ حِكْمَتِكَ وَ عِلْمِكَ وَ أَوْحَاهُ إِلَيَّ فَيَقُولُ اللَّهُ لِمُحَمَّدٍ هَلْ بَلَّغْتَ أُمَّتَكَ مَا بَلَّغَكَ جَبْرَئِيلُ مِنْ كِتَابِي وَ حِكْمَتِي وَ عِلْمِي
فَيَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص نَعَمْ يَا رَبِّ قَدْ بَلَّغْتُ أُمَّتِي مَا أَوْحَيْتَ إِلَيَّ مِنْ كِتَابِكَ وَ حِكْمَتِكَ وَ عِلْمِكَ وَ جَاهَدْتُ فِي سَبِيلِكَ
فَيَقُولُ اللَّهُ لِمُحَمَّدٍ فَمَنْ يَشْهَدُ لَكَ بِذَلِكَ فَيَقُولُ مُحَمَّدٌ يَا رَبِّ أَنْتَ الشَّاهِدُ لِي بِتَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ وَ مَلَائِكَتُكَ وَ الْأَبْرَارُ مِنْ أُمَّتِي وَ كَفَى بِكَ شَهِيداً
ابوجعفر علیهالسلام فرمود:
نخستین کسی از فرزندان آدم که برای سؤال خوانده میشود، محمد بن عبدالله است. خداوند او را به خود نزدیک میسازد، تا جایی که هیچ خلقی در آن روز به خدا نزدیکتر از او نیست.
خداوند به او میفرماید: ای محمد! آیا جبرئیل آنچه را که من به او وحی کردهام، به تو رساند؟
او پاسخ میدهد: آری، ای پروردگار من، جبرئیل همه آنچه را که تو وحی کرده بودی، به من رساند.
خداوند میپرسد: آیا تو آن را به امتت رساندی؟
پیامبر میگوید: آری، ای پروردگار من، من آنچه را که تو به من وحی کردی، به امت رساندم و در راه تو جهاد کردم.
خداوند میفرماید: چه کسی بر این امر برای تو گواهی میدهد؟
پیامبر میگوید: تو، ای پروردگار من، و فرشتگانت و نیکان از امتم، و تو برای گواهی کافی هستی.
فَيُدْعَى بِالْمَلَائِكَةِ فَيَشْهَدُونَ لِمُحَمَّدٍ بِتَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ ثُمَّ يُدْعَى بِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ فَيُسْأَلُونَ هَلْ بَلَّغَكُمْ مُحَمَّدٌ رِسَالَتِي وَ كِتَابِي وَ عِلْمِي وَ عَلَّمَكُمْ ذَلِكَ فَيَشْهَدُونَ لِمُحَمَّدٍ بِتَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ وَ الْحِكْمَةِ وَ الْعِلْمِ
سپس فرشتگان فراخوانده میشوند و به رساندن رسالت توسط محمد صلیاللهعلیهوآله شهادت میدهند.
پس از آن، امت محمد فراخوانده میشود و از آنان پرسیده میشود: آیا محمد، رسالت و کتاب و علم مرا به شما رساند و آن را به شما آموخت؟
آنان نیز شهادت میدهند که او رسالت، حکمت و علم را رسانده است.
فَيَقُولُ اللَّهُ لِمُحَمَّدٍ فَهَلِ اسْتَخْلَفْتَ فِي أُمَّتِكَ مِنْ بَعْدِكَ مَنْ يَقُومُ فِيهِمْ بِحِكْمَتِي وَ عِلْمِي وَ يُفَسِّرُ لَهُمْ كِتَابِي وَ يُبَيِّنُ لَهُمْ مَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ مِنْ بَعْدِكَ حُجَّةً لِي وَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَيَقُولُ مُحَمَّدٌ نَعَمْ يَا رَبِّ قَدْ خَلَّفْتُ فِيهِمْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وَصِيِّي وَ خَيْرَ أُمَّتِي وَ نَصَبْتُهُ لَهُمْ عَلَماً فِي حَيَاتِي وَ دَعَوْتُهُمْ إِلَى طَاعَتِهِ وَ جَعَلْتُهُ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ الْأُمَّةُ بَعْدِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
خداوند میفرماید: ای محمد! آیا در میان امتت پس از خود، کسی را به جانشینی برگزیدی که با حکمت و علم من در میان آنان قیام کند و کتاب مرا برایشان تفسیر کند و اختلافات آنان را روشن سازد و حجت من و خلیفهام در زمین باشد؟
محمد صلیاللهعلیهوآله میفرماید: آری، ای پروردگار من! علی بن ابیطالب را جانشین خود قرار دادم، او برادرم، وزیرم، وصیام، و بهترین امت من است. در زمان حیاتم او را نشانهای برای مردم قرار دادم، آنان را به اطاعت او دعوت کردم، او را خلیفه خود در میان امت ساختم، و امامی که امت پس از من تا روز قیامت به او اقتدا کنند.
فَيُدْعَى بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَيُقَالُ لَهُ هَلْ أَوْصَى إِلَيْكَ مُحَمَّدٌ وَ اسْتَخْلَفَكَ فِي أُمَّتِهِ وَ نَصَبَكَ عَلَماً لِأُمَّتِهِ فِي حَيَاتِهِ فَهَلْ قُمْتَ فِيهِمْ مِنْ بَعْدِهِ مَقَامَهُ فَيَقُولُ لَهُ عَلِيٌّ نَعَمْ يَا رَبِّ قَدْ أَوْصَى إِلَيَّ مُحَمَّدٌ وَ خَلَّفَنِي فِي أُمَّتِهِ وَ نَصَبَنِي لَهُمْ عَلَماً فِي حَيَاتِهِ فَلَمَّا قَبَضْتَ مُحَمَّداً إِلَيْكَ جَحَدَتْنِي أُمَّتُهُ وَ مَكَرُوا بِي وَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كَادُوا يَقْتُلُونَنِي وَ قَدَّمُوا قُدَّامِي مَنْ أَخَّرْتَ وَ أَخَّرُوا مَنْ قَدَّمْتَ وَ لَمْ يَسْمَعُوا مِنِّي وَ لَمْ يُطِيعُوا أَمْرِي فَقَاتَلْتُهُمْ فِي سَبِيلِكَ حَتَّى قَتَلُونِي فَيُقَالُ لِعَلِيٍ فَهَلْ خَلَّفْتَ مِنْ بَعْدِكَ فِي أُمَّةِ مُحَمَّدٍ حُجَّةً وَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ يَدْعُو عِبَادِي إِلَى دِينِي وَ إِلَى سَبِيلِي فَيَقُولُ عَلِيٌّ نَعَمْ يَا رَبِّ قَدْ خَلَّفْتُ فِيهِمُ الْحَسَنَ ابْنِي وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ
پس علی بن ابیطالب فراخوانده میشود و از او نیز همین پرسشها میشود، و او پاسخ میدهد که پیامبر او را وصی خود قرار داد و پس از وفات پیامبر، امت با او مخالفت کردند، به او مکر ورزیدند، و خواستند او را بکشند… و او در راه خدا جنگید تا کشته شد.
سپس از او پرسیده میشود: آیا در میان امت محمد پس از خود، حجت و خلیفهای در زمین باقی گذاشتی؟
علی علیهالسلام میفرماید: آری، ای پروردگار من، حسن پسرم و پسر دختر پیامبر تو را به جای خود باقی گذاشتم.
فَيُدْعَى الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ فَيُسْأَلُ عَمَّا سُئِلَ عَنْهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ
قَالَ ثُمَّ يُدْعَى بِإِمَامٍ إِمَامٍ وَ بِأَهْلِ عَالَمِهِ فَيَحْتَجُّونَ بِحُجَّتِهِمْ
فَيَقْبَلُ اللَّهُ عُذْرَهُمْ وَ يُجِيزُ حُجَّتَهُمْ
سپس حسن بن علی فراخوانده میشود و همان پرسشها از او نیز میشود.
سپس هر امامی با اهل زمانه خود فراخوانده میشود و حجت خویش را اقامه میکند،
و خداوند عذر آنان را میپذیرد و حجتشان را تأیید میکند.
قَالَ ثُمَّ يَقُولُ اللَّهُ
الْيَوْمَ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ
قَالَ
ثُمَّ انْقَطَعَ حَدِيثُ أَبِي جَعْفَرٍ ع.
سپس خداوند میفرماید:
الْيَوْمَ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ
امروز راستگویان را راستیشان سود میدهد.
و در اینجا سخن امام باقر علیهالسلام به پایان رسید.
مشتقات ریشۀ «وحی» 78 بار در آیات قرآن تکرار شده است:
ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ (44)
إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عيسى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً (163)
وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بي وَ بِرَسُولي قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ (111)
قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهيدٌ بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّني بَريءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ (19)
قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ (50)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ قالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ في غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْديهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ (93)
اتَّبِعْ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ (106)
وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ (112)
وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ (121)
قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحيمٌ (145)
وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ (117)
وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (160)
وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (203)
إِذْ يُوحي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا سَأُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ (12)
أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا إِلى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبينٌ (2)
وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ (15)
وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى وَ أَخيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ (87)
وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ اصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ (109)
فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّما أَنْتَ نَذيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكيلٌ (12)
وَ أُوحِيَ إِلى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ (36)
وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا وَ لا تُخاطِبْني فِي الَّذينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (37)
تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقينَ (49)
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلينَ (3)
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ في غَيابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (15)
ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ يَمْكُرُونَ (102)
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذينَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ (109)
كَذلِكَ أَرْسَلْناكَ في أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَيْهِمُ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ مَتابِ (30)
وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ في مِلَّتِنا فَأَوْحى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمينَ (13)
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (43)
وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ (68)
ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ (123)
ذلِكَ مِمَّا أَوْحى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى في جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً (39)
وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوكَ خَليلاً (73)
وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنا وَكيلاً (86)
وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (27)
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً (110)
فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا (11)
وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى (13)
إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ ما يُوحى (38)
إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى (48)
وَ لَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَريقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً لا تَخافُ دَرَكاً وَ لا تَخْشى (77)
فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً (114)
وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (7)
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ (25)
قُلْ إِنَّما أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ وَ لا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ إِذا ما يُنْذَرُونَ (45)
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ (73)
قُلْ إِنَّما يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (108)
فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْني فِي الَّذينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (27)
وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ (52)
فَأَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظيمِ (63)
وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافي وَ لا تَحْزَني إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ (7)
اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ (45)
وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً (2)
قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى نَفْسي وَ إِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِما يُوحي إِلَيَّ رَبِّي إِنَّهُ سَميعٌ قَريبٌ (50)
وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبيرٌ بَصيرٌ (31)
إِنْ يُوحى إِلَيَّ إِلاَّ أَنَّما أَنَا نَذيرٌ مُبينٌ (70)
وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ (65)
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقيمُوا إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكينَ (6)
فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ (12)
كَذلِكَ يُوحي إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (3)
وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فيهِ فَريقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَريقٌ فِي السَّعيرِ (7)
شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى وَ عيسى أَنْ أَقيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ يُنيبُ (13)
وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكيمٌ (51)
وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدي إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (52)
فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (43)
قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْري ما يُفْعَلُ بي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ مُبينٌ (9)
إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى (4)
فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى (10)
قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً (1)
بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها (5)