The repeated story
of adventurous nomads!
«شتو» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«شَتَا القَومُ: آن گروه در زمستان به قحطى افتادند.»
***
«صیف» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«أَرْضٌ مِصْيَافٌ: زمين كشتزار كه در آن باران تابستانى بسيار ببارد.»
«مكانٌ او رَجُلٌ مَصِيف: جائيكه يا كسيكه باران تابستان بر آن باريده است.»
مفهوم: «تحوّل شيء و تبدّله من جريان الى جريان و خطّ آخر»
+ «قلب»
+ «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ
وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ
أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ (257)»
«يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ
وَ يَهْديهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (16)»
««هذه مَشَاتِينا و مَصَايفنا: ييلاق و قشلاق ما.»
***
+ «قرش»
+ «سفرهای انفرادی زمستانه و تابستانه!»
«شتو – صیف»:
«الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ» + «قبض و بسط قلبی»
قلب هم نیاز به ییلاق و قشلاق دارد!
این ییلاق و قشلاق با یاد نور صورت میگیرد:
«فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ»
و نتیجهاش، اخذ علم و به تبع آن ایجاد خوشحالی و آرامش قلب است:
«الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ»
+ «آماده باش – صفن – عضلۀ کرماستر»
« عن ابن الأعرابيّ: الشتا: الموضع الخشن، و الشتا: صدر الوادي»
داستان تکراری ییلاق و قشلاق کوچنشینان ماجراجو!
إيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ!
کوچهای ییلاق و قشلاق قلب سلیم!
داستان اهل قریش!
+ «قلب پویا و قلب ایستا»
قشلاق: زمستانگاه – ییلاق: تابستانگاه
ییلاق یا تابستانگاه به مناطق سردسیری که عشایر در کوچ سالانه خود به عنوان اقامتگاه بهاره و تابستانه انتخاب میکنند گفته میشود.
در مقابل به مناطق گرمسیری که عشایر به عنوان اقامتگاه پاییزه و زمستانه خود انتخاب میکنند قشلاق گفته میشود.
بیشتر عشایر و ایلات به ییلاق و قشلاق میروند.
وَ اَلْمُؤْمِنُ قُرَشِيٌّ لِأَنَّهُ أَقَرَّ بِالشَّيْءِ اَلْمَأْخُوذِ عَنَّا
«قُرَشِيٌّ: أَقَرَّ بِالشَّيْءِ»
شیء، یعنی چیزی با ارزش!
نور همون چیز با ارزشه!
کسانی که قلبا اقرار به ارزش این نور دارند، مستقرین هستند! قریشی هستند!
اهل حسادت، اقرار به ارزش و فضیلت این نور ندارند! لذا از مستقرین نیستند! از معارین هستند!
امام صادق علیه السلام:
اَلْمُؤْمِنُ عَلَوِيٌّ لِأَنَّهُ عَلاَ فِي اَلْمَعْرِفَةِ
وَ اَلْمُؤْمِنُ هَاشِمِيٌّ لِأَنَّهُ هَشَمَ اَلضَّلاَلَةَ
وَ اَلْمُؤْمِنُ قُرَشِيٌّ لِأَنَّهُ أَقَرَّ بِالشَّيْءِ اَلْمَأْخُوذِ عَنَّا
وَ اَلْمُؤْمِنُ عَجَمِيٌّ لِأَنَّهُ اِسْتَعْجَمَ عَلَيْهِ أَبْوَابَ اَلشَّرِّ
وَ اَلْمُؤْمِنُ عَرَبِيٌّ لِأَنَّ نَبِيَّهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَرَبِيٌّ وَ كِتَابَهُ اَلْمُنْزَلَ بِلِسٰانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ
وَ اَلْمُؤْمِنُ نَبَطِيٌّ لِأَنَّهُ اِسْتَنْبَطَ اَلْعِلْمَ
وَ اَلْمُؤْمِنُ مُهَاجِرِيٌّ لِأَنَّهُ هَجَرَ اَلسَّيِّئَاتِ
وَ اَلْمُؤْمِنُ أَنْصَارِيٌّ لِأَنَّهُ نَصَرَ اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِ اَللَّهِ
وَ اَلْمُؤْمِنُ مُجَاهِدٌ لِأَنَّهُ يُجَاهِدُ أَعْدَاءَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي دَوْلَةِ اَلْبَاطِلِ بِالتَّقِيَّةِ وَ فِي دَوْلَةِ اَلْحَقِّ بِالسَّيْفِ.
مؤمن علوى است،زيرا در معرفت مقام عالى و بلندى دارد.
مؤمن هاشمى است،زيرا ضلالت و گمراهى را شكست مىدهد.
مؤمن قرشى است،زيرا به شيئى كه از ما اخذ شده اقرار دارد.
مؤمن عجمى است،زيرا ابواب شرّ بر او بسته است.
مؤمن عربى است،زيرا پيامبرش صلى اللّٰه عليه و آله عربى بوده و كتابش به زبان عربى آشكار مىباشد.
مؤمن نبطى است،زيرا علم را درك نموده و فهميده است.
مؤمن مهاجرى است،زيرا از گناهان و زشتىها دورى گزيده است.
مؤمن انصارى است،زيرا رسول و اهل بيت او را نصر و يارى كرده است.
مؤمن مجاهد است زيرا با دشمنان خدا جهاد مىكند به اين نحو كه در زمان دولت باطل تقيّه نموده و در عصر دولت حقّه با شمشير با آنها كارزار مىنمايد.
[سورة قريش (۱۰۶): الآيات ۱ الى ۴]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
لِإِيلافِ قُرَيْشٍ (۱)
براى اُلفتدادنِ قريش،
إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ (۲)
الفتشان هنگام كوچ زمستان و تابستان، [خدا پيلداران را نابود كرد.]
فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ (۳)
پس بايد خداوند اين خانه را بپرستند؛
الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ (۴)
همان [خدايى] كه در گرسنگى غذايشان داد، و از بيم [دشمن] آسودهخاطرشان كرد.
امام باقر علیه السلام:
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ وَ لِإِیلَافِ سُورَهًٌْ وَاحِدَهًْ.
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ و لِإِیلَافِ، هر دو یک سوره هستند.
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه):
نَزَلَتْ فِی قُرَیْشٍ لِأَنَّهُ کَانَ مَعَاشُهُمْ مِنَ الرِّحْلَتَیْنِ رِحْلَةٍ فِی الشِّتَاءِ إِلَی الْیَمَنِ وَ رِحْلَهًٍْ فِی الصَّیْفِ إِلَی الشَّامِ وَ کَانُوا یَحْمِلُونَ مِنْ مَکَّهًَْ الْأُدْمَ وَ اللِّبَاسَ وَ مَا یَقَعُ مِنْ نَاحِیَهًِْ الْبَحْرِ مِنَ الْفُلْفُلِ وَ غَیْرِهِ فَیَشْتَرُونَ بِالشَّامِ الثِّیَابَ و الدَّرْمَکَ وَ الْحُبُوبَ وَ کَانُوا یَتَأَلَّفُونَ فِی طَرِیقِهِمْ وَ یُثْبِتُونَ فِی الْخُرُوجِ فِی کُلِّ خُرْجَهًٍْ رَئِیساً مِنْ رُؤَسَاءِ قُرَیْشٍ وَ کَانَ مَعَاشُهُمْ مِنْ ذَلِکَ فَلَمَّا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ (صلی الله علیه و آله) اسْتَغْنَوْا عَنْ ذَلِکَ لِأَنَّ النَّاسَ وَفَدُوا عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ حُجُّوا إِلَی الْبَیْتِ، فَقَالَ اللَّهُ: فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ فَلَا یَحْتَاجُونَ أَنْ یَذْهَبُوا إِلَی الشَّامِ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ یَعْنِی خَوْفَ الطَّرِیق.
این سوره دربارهی قریش نازل شد؛ چرا که قریشیان از راه دو سفر، زندگی خود را میگذراندند: سفرهای زمستانه به یمن و سفری در تابستان به شام. ایشان از مکّه، پوست و خشکبار و کالاهایی همچون فلفل و… که از راه دریا آورده میشد، بار میگرفتند و در شام، جامه و آرد سفید و حبوبات میخریدند. آنها در راه به یکدیگر میپیوستند و برای هر سفری که خارج میشدند، یکی از بزرگان قریش را رئیس خود میکردند و از این راه زندگی میگذراندند. چون خداوند رسول خود (صلی الله علیه و آله) را برانگیخت، آنان از این کار بینیاز شدند؛ چرا که مردم گرد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) جمع میشدند و حجّ کعبه بهجا میآوردند، از اینرو خداوند فرمود: لیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ، الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ و دیگر نیاز ندارند که به شام بروند و وَ آمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ یعنی ترس از راه.
+ «قرش – قریش»