دکتر محمد شعبانی راد

«پرندۀ سرنوشت»؛ افسار ولایت بسته به گردن انسان! انتخاب راه با توست: پرواز به سوی نور یا سقوط به سوی نار! وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ!

**“The Bird of Destiny”: The Reins of Wilayah Bound Around the Human Neck! The Choice Is Yours—To Soar Towards Light or Fall Into Fire!
“And every soul, We have fastened its bird to its neck.” (Qur’an 17:13)


Every human being carries a bird of destiny upon their neck.
This bird is nothing but their deeds, their choices, and above all, the path of wilayah—whether the path of divine light or the path of envious fire.

The Qur’an declares:
“And every soul, We have fastened its bird to its neck.” (17:13)
This is the image of absolute responsibility: your destiny is bound to you, inseparable, until the Day your book of deeds is handed back to you.

If your choice is Light, your bird is radiant, light-footed, like “ghubārun mustaṭār”—dust rising freely in the breeze. It takes flight from the branch of your heart, carrying the fragrance of your righteous deeds, and lands upon another heart, igniting it with faith. Each good action becomes a wing, each word of truth a feather, until you soar with certainty towards paradise.

But if your choice is Fire, your bird becomes heavy and ominous. Its flight is ṭiyarah—an ill-fated omen born of envy and arrogance. Instead of soaring, it drags you down. Instead of melody, it cries of anger and despair. Such a bird leads only to a fall into the flames of hell, the end of envy’s path.

The Imams taught:

  • Imam al-Baqir (a): “His good and his evil are with him, wherever he may be; he cannot part with it until he is handed his book on the Day of Judgment.”

  • Imam al-Sadiq (a): “It is the decree bound to his neck; he chooses light or fire.”

Thus, three kinds of people emerge:

  1. The certain ones (ahl al-yaqīn)—whose hearts are illuminated by the remembrance of their guiding teacher. They are like birds ever in flight, steady, unshaken by the storms of life.

  2. The wavering ones—like passengers tossed upon the waves; calm in calm seas, restless in storms, never finding true rest until they take the truth from its rightful people.

  3. The envious and obstinate—whose hearts are seized by Satan; they reject the light, resist the truth, and their bird is but a shadow dragging them into the abyss.

O soul!
Your bird never leaves you.
It is your companion, your mirror, your book of destiny.
You alone hold its reins.
Do not let envy or heedlessness make it fall—teach it to fly!

Choose well, then:
Let your bird take wing with the light of wilāyah,
let it soar upon the winds of mercy,
and let it carry you home—
to the eternal garden of God’s friends. 🕊✨

«طیر» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم «تطیّر»، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
«پرندۀ سرنوشت»:
اینکه این پریدن به سمت راست و نور و بهشت باشه «فال خوب»!،

یا به سمت چپ و نار و جهنم باشه «فال بد»!
+ «نورِ خوش‌یُمن! شومیِ حسادت!»
«هو ميمونُ‏ الطائِر: او فرخنده فال است.»
+ «خودت، خودتو هلاک می‌کنی! … تاریکیِ تَطَیُّر! فال‌گیری!»
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«طار الطَّائرُ: پرنده پريد. پرنده با دو بال خود پريد.»
«الطَّائِرَة– ج‏ طَائِرات‏ [طير]: هواپيما»
طیر از عبارت «غبارٌ مُسْتَطَارٌ» گرفته شده.
مثل گرد و غبار سبکبال باش تا با کوچکترین اشاره‌ای به پرواز در بیایی!
«طار: سبك‌بال شد و شتاب كرد.»
قلب سلیم با اخذ نور یاد معالم ربانی سبکبال شده و به پرواز در می آید.

زیباترین پرواز، پرواز نورانی! وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ!
دیدنی‌ترین پرواز! پرواز نورانی است!
+ «سفر انفرادی با نور!»
+ «طیر مذموم: تطیّر»: «خودت، خودتو هلاک می‌کنی! … تاریکیِ تَطَیُّر!»

«افسار سرنوشت» یعنی انتخاب ولایت به گردن خودته!
ولایت نور یا ولایت نار!

«افسار کسی را به گردن خودش انداختن» به این معنی است که مسئولیت و عواقب کاری را تمام و کمال به عهده خود آن فرد بگذارید. این اصطلاح معمولاً زمانی استفاده می‌شود که:
شخصی به هشدارها و نصیحت‌های شما توجهی نمی‌کند و مصرانه می‌خواهد راه خودش را برود.
شما دیگر نمی‌خواهید یا نمی‌توانید مسئولیت تصمیمات یا اعمال او را بپذیرید.
شما عواقب و نتایج کار را به خود او واگذار می‌کنید تا خودش تجربه کند.
به بیان ساده، یعنی دیگر دخالتی در تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات او ندارید و نتیجه هر چه باشد، خودش مسئول آن است. این کار می‌تواند نشانه ناامیدی شما از تغییر دادن آن شخص یا دادن آزادی کامل به او برای یادگیری از اشتباهاتش باشد.
مثال: فرض کنید دوست شما می‌خواهد با سرمایه‌گذاری پرخطر، تمام پولش را به خطر بیندازد و شما هر چه او را نصیحت می‌کنید فایده‌ای ندارد. در این حالت ممکن است بگویید: «دیگر بس است، من هر چه گفتم گوش ندادی. افسار این کار را به گردن خودت انداختم، هر اتفاقی که افتاد، خودت مسئولش هستی.»

«افسار سرنوشت» در گردن انسان
«وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ‏»
اصطلاح «افسار گردن»

اصطلاح «افسار کسی را به گردن خودش انداختن» کنایه از واگذار کردن کامل مسئولیت یک کار به خود فرد است؛ یعنی فرد آزاد است تا هر تصمیمی بگیرد و تمام عواقب آن را بپذیرد. این مفهوم به زیبایی در آیه ۷۸ سوره اسراء، «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ‏»، تجلی یافته است.
واژه‌ «طائر» (جمع آن «طیر») به معنای پرنده است، اما در اینجا به معنای «سرنوشت»، «عمل» و یا «نصیب» به کار رفته است. قرآن کریم سرنوشت انسان را همچون افساری بر گردن او آویخته است. این تعبیر، شباهت عمیقی به مفهوم افسار دارد؛ افسار یا طوقی که نه از خارج به ما تحمیل شده، بلکه خودمان آن را به دست گرفته‌ایم.
+ «ازمّة القبض و البسط»
خداوند در این آیه به روشنی بیان می‌کند که سرنوشت هر انسانی، نتیجه اعمال، انتخاب‌ها و تصمیمات خود اوست. این “طائر” نماد همان زنجیره‌ی علت و معلول است که خداوند آن را در نظام هستی قرار داده است. اگر پرنده سرنوشت را به سوی خوبی و سعادت هدایت کنیم، نتایج نیکویی به دست می‌آوریم؛ و اگر آن را به سمت بدی و شقاوت بکشانیم، پیامدهای ناگواری خواهیم داشت.

بنابراین، این آیه به ما می‌آموزد که جبرگرایی در زندگی جایی ندارد. خداوند، با قرار دادن اختیار و توانایی انتخاب در وجود انسان، افسار زندگی و عاقبت او را به دست خودش سپرده است. ما مسئول اعمالمان هستیم، زیرا خودمان «طائر» سرنوشتمان را به گردن گرفته‌ایم. این تعبیر، هم مسئولیتی سنگین بر دوش ما می‌گذارد و هم امیدی بزرگ به ما می‌دهد که سرنوشتمان در دستان خودمان است.

پرندۀ سرنوشت! افسار سرنوشت!

جمع بندی:
۱. ریشه لغوی و نمادشناسی
طیر در لغت یعنی پرنده، پرواز کردن با دو بال، سبکبال شدن، شتاب گرفتن.
از «غبارٌ مُسْتَطَارٌ» هم آمده است؛ یعنی ذره‌های سبک که با کوچکترین نسیم به حرکت درمی‌آیند.
بنابراین «طیر» نماد سبکبالی دلِ سلیم است؛
دلی که وقتی نور معلم ربانی به آن بتابد، به پرواز درمی‌آید.

۲. معنای ممدوح و مذموم
در معنای ممدوح:
«طیر» یکی از هزار واژه‌ی مترادف نور الولایة است؛
یعنی پرواز به سمت نور، بهشت و ولایت الهی.
این همان فال نیک است: نورِ خوش‌یُمن!
در معنای مذموم:
«تطیّر» یکی از هزار واژه‌ی مترادف حسد است؛
یعنی پرواز به سمت تاریکی، فال بد، شومی حسادت و سقوط در جهنم.
این همان فالگیری باطلی است که قرآن رد می‌کند: شومیِ حسادت!

۳. «افسار سرنوشت» در قرآن
آیه‌ی شریفه:
«وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ‏» (اسراء/۱۳)
یعنی: ما افسار سرنوشت هر انسانی را به گردن خودش آویختیم.
این تعبیر همان اصطلاح «افسار به گردن کسی انداختن» است؛
یعنی مسئولیت کامل را بر عهده‌ی او گذاشتن.
خداوند می‌فرماید:
سرنوشت تو بر دوش خودت است.
اختیار داری، اما همان اختیار، تو را مسئول پیامدهای انتخاب‌هایت می‌کند.
به بیان دیگر:
افسار سرنوشت، یا ولایت نور به گردن توست، یا ولایت نار!
اگر افسار را به سمت نور بگردانی → پرواز به سوی بهشت.
اگر افسار را به سمت حسد و ظلمت بگردانی → سقوط به دوزخ.

۴. «ازمّة القبض و البسط»
قلب انسان مانند پرنده‌ای در آسمان ولایت است.
وقتی نور علم معلم ربانی به دل بتابد، قبض و بسط قلب روشن می‌شود؛
آدمی سبکبال می‌شود و به سمت بهشت پرواز می‌کند.
اما اگر دل در حسد غرق شود، گرفتار تطیّر می‌شود؛
افسار سرنوشتش در دست شیطان می‌افتد، و همین او را به هلاکت می‌برد.

این آیه ردّ کامل جبرگرایی است.
انسان اسیر دست‌بستهٔ تقدیر کور نیست.
خدا افسار سرنوشت را به گردن خودت انداخته است:
یا با نور پرواز می‌کنی،
یا با حسد سقوط می‌کنی.

«طیر» یعنی پرندهٔ سرنوشت که به گردن ما بسته شده است؛
انتخاب با ماست که افسار آن را به سمت نور ولایت ببریم یا به سمت آتش حسد.

الطیر النور الولایة:
«وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ‏ يَعْنِي الْوَلَايَةَ»

✨ «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ‏ يَعْنِي الْوَلَايَةَ» ✨

این روایت نورانی پرده از حقیقتی عمیق برمی‌دارد:
«طائر» در این آیه همان ولایت است که بر گردن هر انسان نهاده شده است.

یعنی سرنوشت انسان تنها مجموعه‌ای از اعمال پراکنده نیست؛
بلکه در یک کلمه خلاصه می‌شود: انتخاب ولایت.
اگر ولایت نور (اهل‌بیت علیهم‌السلام) را انتخاب کنی،
افسار سرنوشتت به گردن نور بسته شده است؛
سبک‌بال می‌شوی، پرنده‌ای خوش‌یمن که رو به بهشت پرواز می‌کند.
اگر ولایت نار (اهل حسد و باطل) را انتخاب کنی،
افسارت به گردن تاریکی بسته شده است؛
شومی و تطیّر در وجودت ریشه می‌دواند، و پروازت به سوی جهنم خواهد بود.

به همین خاطر قرآن کریم فرمود:
«وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ»؛
افسار سرنوشت هر کس در گردن خودش است،
نه تحمیل‌شده از بیرون.
این ما هستیم که افسار را به دست می‌گیریم و تعیین می‌کنیم که به کدام سو پرواز کنیم:
به سمت نور یا به سمت نار.

ولایت، همان افسار سرنوشت توست.
انتخاب با توست که افسار نورانی را به گردن بیندازی یا افساری از نار به گردن ببندی.

[«طیر» + «قدر»]:
امام صادق علیه السلام:
فِي قَوْلِهِ‏

وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ‏
قَالَ
قَدَّرَهُ الَّذِي قَدَّرَهُ عَلَيْهِ.

اختیار و انتخاب با خودته! خودت بهشت و جهنمتو انتخاب میکنی!
اینکه طیر به راست، یعنی فال خوب بزنی یعنی انتخابت نور باشه،
یا اینکه طیر به چپ، یعنی فال بد بزنی یعنی انتخابت نار باشه!
این میشه «طائره فی عنقه»!
شنیدی میگن: افسارشو به گردن خودش انداختم یعنی خودش هر جا بخواهد بره میره و کسی افسار اونو بدستش نگرفته و خودش برای خودش تصمیم میگیره!

✨ «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ» ✨

امام صادق علیه‌السلام در تفسیر این آیه فرمودند:
«قَدَّرَهُ الَّذِي قَدَّرَهُ عَلَيْهِ»
یعنی همان کسی که تقدیر را بر او مقدر ساخته، سرنوشتش را به گردنش آویخته است.

این سخن امام صادق علیه‌السلام نشان می‌دهد که:
خداوند نظام تقدیر و قوانین عالم را قرار داده است.
اما افسار این تقدیر به گردن خود انسان بسته شده است.
یعنی اختیار در دست توست که راه نور یا راه نار را انتخاب کنی.

طیر به راست = فال نیک = انتخاب نور
هرگاه پرواز دلت به سمت راست باشد، یعنی ولایت نور را انتخاب کرده‌ای.
این همان فال خوب است، همان خوش‌یُمنی که قرآن آن را می‌ستاید.

طیر به چپ = فال بد = انتخاب نار
و اگر پروازت به سمت چپ باشد، یعنی به ولایت حسد و باطل گرایش کرده‌ای.
این همان فال بد و شومی تطیّر است که در قرآن مذمت شده.

پس «طائره فی عنقه» یعنی افسار سرنوشت در گردن خود اوست؛
همان‌طور که در زبان روزمره می‌گوییم:
«افسار را به گردنش انداختم» → یعنی خودش هر جا بخواهد می‌رود، خودش انتخاب می‌کند، و خودش باید پیامد تصمیمش را بپذیرد.


این آیه و تفسیر امام صادق علیه‌السلام تأکید می‌کند که انسان مجبور و بی‌اختیار نیست.
تو افسار پرندۀ سرنوشتت را در گردن داری.
یا با اختیار خود به سوی نور پرواز می‌کنی،
یا با انتخاب خود به ورطۀ نار سقوط می‌کنی.


«فال نیک (تطیّر به نور) و فال بد (تطیّر به نار)»

امام باقر علیه السلام:
فِي قَوْلِهِ
وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ
يَقُولُ
خَيْرُهُ وَ شَرُّهُ مَعَهُ حَيْثُ كَانَ
لَا يَسْتَطِيعُ فِرَاقَهُ
حَتَّى يُعْطَى كِتَابَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِمَا عَمِلَ
.
«نیکی و بدی انسان، هر کجا که باشد، همراه اوست
و نمی‌تواند از آن جدا شود،
تا روز قیامت که کتاب (نامه) اعمالش به او داده می‌شود.»

✨ «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ» در کلام امام باقر علیه‌السلام ✨

امام باقر علیه‌السلام فرمودند:
«خَيْرُهُ وَ شَرُّهُ مَعَهُ حَيْثُ كَانَ، لَا يَسْتَطِيعُ فِرَاقَهُ حَتَّى يُعْطَى كِتَابَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِمَا عَمِلَ.»

یعنی:
خیر و شرّ انسان همراه اوست، هر کجا که باشد.
او نمی‌تواند از آن جدا شود،
تا روز قیامت که نامهٔ اعمالش به دستش داده می‌شود بر اساس همان چیزی که کرده است.


پیوند با واژهٔ «طیر»
این حدیث نشان می‌دهد که «طیر» تنها نماد انتخاب لحظه‌ای نیست، بلکه سرنوشت پیوسته و inseparable انسان است.
همان‌طور که پرنده همیشه بال‌هایش را با خود دارد، انسان هم خیر و شرّ انتخاب‌هایش را با خود حمل می‌کند.
هیچ‌کس نمی‌تواند از پرندۀ سرنوشت خودش جدا شود.
اگر به سوی نور پرواز کرده باشد، خوش‌یُمن و مبارک است.
اگر به سوی نار پرواز کرده باشد، شوم و مایهٔ حسرت است.

«افسار در گردن» یعنی چه؟

وقتی می‌گوییم «افسار کسی را به گردن خودش انداختن»، یعنی هیچ راه فراری ندارد؛
خودش انتخاب کرده و باید پیامدش را تا آخر ببیند.
امام باقر علیه‌السلام دقیقاً همین را می‌فرمایند:
انسان خیر و شرّش را تا قیامت با خود می‌برد و نمی‌تواند آن را رها کند.

«طیر» همان ولایت انتخابی انسان است: نور یا نار.
این پرنده، افسار بسته به گردن انسان است و جداشدنی نیست.
روز قیامت، کتاب اعمال چیزی جز همان پرندۀ انتخاب‌ها و پروازهای او نیست.

تو همواره همراه پرندۀ سرنوشت خودت هستی؛
پرنده‌ای که یا با نور بال می‌زند و تو را به بهشت می‌برد،
یا با حسد سقوط می‌کند و تو را به دوزخ می‌کشاند.

کتاب لغت عربی:
«طَائِرُ الْإِنْسَانِ عَمَلُهُ الّذِى يُقَلَّدُه‏»:
عمل صالحی که انجام میدی مثل این پرنده از قلب تو پرواز میکنه میره میشینه روی قلب یکی دیگه و این همون فرایند نور ولایت است انگاری یکی میهمان دیگری شد.
+ «ضیف»
همان [1+1] است.
+ داستان عیسی ع و خلقت پرنده از گل
+ داستان چهار پرنده و ابراهیم ع
+ «جنح – جَناح‏ الطائر: يدُه»
+ «ید»
اسْتَطَارَ الطيرَ : پرنده را پرانيد.
الطَّائِرَة- ج‏ طَائِرات‏ [طير]: هواپيما
[طیر – نشر] : استطار الفجر : انتشر
[طیر – عمل صالح]:
طَائِرُ الْإِنْسَانِ عَمَلُهُ الّذِى يُقَلَّدُه.
عمل صالحی که از تومنتشر می شود.
+ «برّ – نیکوکاری»
انگاری نور ولایت همان نور هدایت قلب توست که وقتی بهش عمل میکنی ، نور علی نور می شود و عمل صالح تولید می شود و این نور از تو ساطع شده و به پرواز در می آید و در ملکوت قلب دیگری فرود آمده «لندینگ – فرودگاه نورانی – نزل» و قلبی دیگر را روشن می نماید «ارث» و این همان فرایند نور ولایت است در 1000 واژه مثل برّ و نیکوکاری و مثل تبلیغ و …
انگاری پرنده ای نورانی از روی شاخه درخت قلب تو پرواز کرده و بر شاخه درخت قلب یتیم بداخلاق می نشیند و حالا او دیگر بد نیست و بداخلاق نیست چون او هم مثل تو 1+1 شده است و این واژه کثر و کوثر و تکثیر است و نشر و انتشار است و ترویج اندیشه والای آل محمد ع است و تبلیغ است و هدایت و نور و امّ و ابو و اخو و شفع و شفا و … 1000 واژه است.
+ «ولایت گسترده»
فیلم پرواز پرنده ای که از روی یک شاخه درخت بپرد و روی شاخه درخت دیگری فرود آید!
فیلم پرواز هواپیمایی که از روی باند یک فرودگاه تیک آف کند و بپرد و روی باند فرودگاه دیگری لندینگ کند و  فرود آید!
یهود این انتقال نورانی و این ملاقات قلبها در ملکوت را قبول ندارد و تجربه ننموده چون شرط بهره مندی از این نور ولایت ، اینه که حسادتو بذاری کنار! اما یهود حسود جز حسادت کار دیگری انجام نمیدهد.
ببین پرنده هر وقت که دلش بخواد چه راحت می پره !
فیلم پریدن پرنده به هوا یا تیک آف هواپیما.
طیر یکی از هزار واژه مترادف نور ولایت است.
الطیر النّور الولایة:
« وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ‏ يَعْنِي الْوَلَايَةَ »
+ «حرک – قلب متحرک» :
اگه حسادتو بذاری کنار ، قلبت به حرکت در میاد ، قلبت به پرواز در میاد ! قلب طائر !
+ «ثخن»:
قلب حسود توی زمین گیر کرده و هرگز به پرواز در نخواهد آمد.
+ مفهوم «آشکار»:
« اسْتُطِيرَ الصَّدْعُ فى الحَائِط: شكاف در ديوار آشكار شد.»
+ «پرواز»:
طیر از «غبارٌ مُسْتَطَارٌ» گرفته شده.
مثل گرد و غبار سبکبال باش تا با کوچکترین اشاره‌ای به پرواز در بیایی!
«طار: سبك‌بال شد و شتاب كرد.»
قلب سلیم با اخذ نور یاد معالم ربانی سبکبال شده و به پرواز در می آید.
+ «نسل»
+ «ولایت گسترده»
تَطَايَرَ السحابُ فى السَّماء : ابر در آسمان گسترده‏ شد.
[حول – پرواز] :
دگرگونی مقدمه پرواز !!!
+ « لا حول و لا قوه الا بالله »
+ «هیأ»: «کهیئة الطیر»
قصه پرواز را اهل شک تجربه ننموده و قبول ندارند!
قصه پرواز همون فهم قبض و بسط است.
آیا میشه این طینت به پرواز در بیاد؟!
+ «طیّ الارض و السماء»
اصلا معالم ربانی صاحبان نور برای همینه تا به ما پرواز رو در دل سخت ترین شرایط یاد بده !!!
عبارت « كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ » همینه !!! 
[سورة آل‌‏عمران (3): الآيات 48 الى 49]
+ [سورة المائدة (5): آية 110]
کاری که عیسی ع اون روز انجام داد مختص اون روز نیست و همیشه آل محمد ع علومشان نزد صاحبان نور و حاملان نور برای آموزش به اهل یقین برای رسیدن به همین درجه حکمت و پرواز می‌باشد.
ترجمه: « من از گِل براى شما [چيزى‏] به شكل پرنده مى‌سازم »
در واقع منظور اینه که « من از گِل شما ، برایتان  پرنده مى‌‏سازم » چرا به زمین خاکی چسبیده‌اید؟
مگر خیال پرواز در سر ندارید ؟!
بیایید من از اندیشه آل محمد ع در وجود قلبتان بدمم « آنگاه در آن مى‏‌دمم، پس به اذن خدا پرنده‏‌اى مى‌‏شود. » یهو میبینی به اذن خدا «اذن الله همان ذکر الله است» قلبت به شوق آل محمد ع به پرواز در می آید.
قلوب نابینا و زشت و مرده شما با یاد معالم ربانی بینا و زیبا و زنده می شوند ، اینو بعینه با قبض و بسط قلبی در دل شرایط می فهمید کانه با ولیّ خدای خود صحبت می کنید، «نجوا،» و ولیّ خدا هم با شما صحبت می کند.
این دو آیه کلمه به کلمه قصه حضور معالم ربانی و تاثیر آن در قلوب مخاطبین می‌باشد.
اهل شک حسود آخرش هم درست نشدند، « فَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ » و تهمت تکراری خود را به صاحبان و حاملان علوم نورانی آل محمد ع زدند که « إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ »، که او ساحر است.
+ «سحر»
حسود میگه: نور ولایت علمی صاحبان نور اینقدر بزرگ نیست که اینهمه حرفشو میزنی!
قلب بیمار اهل حسادت و شک از شنیدن معالم ربانی مشمئز می شود.
حسود بدش میاد جلوی روش از زیبایی معالم ربانی تعریف کنی !!!
ممکنه چیزی بروز نده اما قلبا میخواد کلّه تورو بکنه !!!
حسود شک داره که آیا ولایت علمی صاحبان نور که اگه قلبی باورش کنه و به اون گرایش داشته باشه و وابسته بشه و پیوند بخوره و هماهنگ و موافق با اون اقدام کنه، یه روزی به خودکفایی پرواز در میاد و دیگه برای خودش مردی میشه؟ این چیز کوچکی است یا کار بی ارزشی است که اسمشو میذارن سحر ؟!
این نشاندهنده شدت حسد قلوب اهل شک و معارین است!
اینکه کلام نورانی این گِل رو به پرواز در آورده کم چیزیه ؟!!!
اصلا همیشه خدا پیامبران و ائمه و صاحبان نور رو برای همین آموزش حکمت، سر راه اهلش قرار میده!
فراوان اینجور آیه داریم که :
« كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ »
چه کسی واقعا بلد بود و میدانست که حوادث آثار عیب ماست و محیط مبدا و منشا ناآرامیهای قلبی ما نیست لذا حق نداریم برای رسیدن به آرامش، خودمونو با عوامل محیطی درگیر کنیم و وظیفه ما صبر و تحمل و مدارا و تغافل و از این قبیل فنون زیبای علمی است که همه اهل البیت ع خود بدان عامل بوده و ما را نیز بدان تشویق می نمایند اما اجباری در کار نیست تا اختیارا تن به نور ولایت داده شود.

طیر؛ عمل صالح و پرواز نور

در لغت آمده است:
«طَائِرُ الْإِنْسَانِ عَمَلُهُ الّذِى يُقَلَّدُه»؛
عمل انسان همان پرنده‌ای است که بر گردنش نهاده می‌شود.
عمل صالح مثل پرنده‌ای است که از قلب تو پرواز می‌کند و بر قلب دیگری می‌نشیند.
(همای سعادت)
این همان فرایند نور ولایت است؛ نوری که از دل مؤمن برمی‌خیزد، به پرواز درمی‌آید، و در ملکوت بر دل دیگری فرود می‌آید.
این انتقال، همان ۱+۱ است؛
همان که در مفهوم «ضیف» (میهمانی) هم آمده:
نورِ تو مهمان دل دیگری می‌شود.

نمونه‌های قرآنی پرواز نور
عیسی علیه‌السلام: «أخلق لكم من الطين كهيئة الطير فأنفخ فيه فيكون طيراً بإذن الله» (آل‌عمران/۴۹، مائده/۱۱۰).
یعنی: من از گلِ وجود شما پرنده‌ای می‌سازم و با دمیدن یاد الهی در آن، به پرواز درمی‌آید.
این همان است که معلم ربانی، از طینت خاکی شاگرد، پرنده‌ای نورانی می‌سازد تا او سبکبال و اهل پرواز شود.
ابراهیم علیه‌السلام: داستان چهار پرنده که دوباره به اذن خدا زنده شدند (بقره/۲۶۰).
نشانه‌ای از زنده شدن دل‌های مرده با یاد ولایت.
ابراهیم علیه‌السلام و تعبیر پرندگان در آیات دیگر:
یادآور این است که پرنده نماد جان سبکبال است که با ایمان زنده می‌شود.

طیر؛ نشر نور و ولایت گسترده
«استطار الفجر» یعنی نور صبح منتشر شد.
همان‌گونه، عمل صالح و نور دل مؤمن منتشر می‌شود:
پرنده‌ای نورانی از شاخهٔ قلب تو می‌پرد و بر شاخهٔ قلب دیگری فرود می‌آید.

این همان مفاهیم قرآنی است:
«برّ» (نیکوکاری)،
«نشر» و «انتشار»،
«کوثر» و «تکثیر»،
«تبلیغ» و «ترویج اندیشهٔ آل محمد علیهم‌السلام».

عمل صالح یک فرد، فقط کار شخصی او نیست؛
بلکه همان پرواز نورانی است که در دل دیگران فرود می‌آید و نسلی تازه از دل‌های نورانی می‌آفریند.

سبکبالی یا زمین‌گیری
«غبارٌ مُسْتَطَارٌ»: گرد و غباری که سبک است و با نسیم پرواز می‌کند.
«طار» یعنی سبکبال شد.
دل سلیم وقتی نور معلم ربانی را بگیرد، سبک می‌شود و به پرواز درمی‌آید.

اما در مقابل:
«ثخن»: دل حسود سنگین و زمین‌گیر است؛ هرگز پرواز نمی‌کند.
دل حسود مثل دیواری است که شکافش آشکار می‌شود: «استطیر الصدع فی الحائط».

پرواز = حرکت قلب
«جنح الطائر = ید»؛ بال پرنده همان دست اوست.
همان‌گونه که پرنده با دست‌هایش به پرواز درمی‌آید،
دل مؤمن هم با قبض و بسط نورانی حرکت می‌کند.
وقتی حسد را کنار بگذاری، قلبت به حرکت درمی‌آید؛ قلبت طائر می‌شود!

قصه پرواز و اهل شک

اهل شک و حسد هرگز این پرواز را تجربه نمی‌کنند:
برایشان عجیب است که دل خاکی بتواند به پرواز درآید.
وقتی معلم ربانی از نور ولایت سخن می‌گوید، آن را «سحر» می‌نامند: «إن هذا إلا سحر مبین».
زیرا باور ندارند که از گل مرده، پرنده‌ای زنده و نورانی ساخته شود.

این همان حسادت یهود بود:
ولایت گسترده را نپذیرفتند،
نور را انکار کردند،
و تهمت سحر زدند.

«طیر» یعنی نور ولایت در حرکت؛ نوری که پرواز می‌کند، منتشر می‌شود و دل‌ها را زنده می‌کند.
اگر حسد را کنار بگذاری، قلبت سبک می‌شود، به پرواز درمی‌آید، و مهمان دل‌های دیگر می‌شود.
اگر حسد را نگه داری، دلت سنگین و زمین‌گیر می‌ماند و بوی شوم تطیّر از وجودت بلند می‌شود.

طیر یعنی پرندهٔ نورانی ولایت که با عمل صالح از دل تو پرواز می‌کند،
در ملکوت بر دل دیگران می‌نشیند، و نسل دل‌های نورانی می‌آفریند.

[سورة آل‌‏عمران (3): الآيات 48 الى 49]
وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ (48)
و به او كتاب و حكمت و تورات و انجيل مى‌‏آموزد.
وَ رَسُولاً إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (49)
و [او را به عنوان‏] پيامبرى به سوى بنى اسرائيل [مى‏‌فرستد، كه او به آنان مى‌‏گويد:]
«در حقيقت، من از جانب پروردگارتان برايتان معجزه‌‏اى آورده‏‌ام:
من از گِل براى شما [چيزى‏] به شكل پرنده مى‏‌سازم، آنگاه در آن مى‌‏دمم، پس به اذن خدا پرنده‌‏اى مى‌‏شود؛ و به اذن خدا نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مى‌‏بخشم؛ و مردگان را زنده مى‌‏گردانم؛ و شما را از آنچه مى‌‏خوريد و در خانه‌‏هايتان ذخيره مى‌‏كنيد، خبر مى‌‏دهم؛
مسلماً در اين [معجزات‏]، براى شما -اگر مؤمن باشيد- عبرت است.»
« بِإِذْنِ اللَّهِ » + « بِإِذْنِي »
[سورة المائدة (5): آية 110]
إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلى‏ والِدَتِكَ
إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً
وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ
وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي
فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي
وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِي
وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِي
وَ إِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ
فَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ (110)
+ «سحر»
[ياد كن‏] هنگامى را كه خدا فرمود:
«اى عيسى پسر مريم، نعمت مرا بر خود و بر مادرت به ياد آور، آنگاه كه تو را به روح‏‌القدس تأييد كردم كه در گهواره [به اعجاز] و در ميانسالى [به وحى‏] با مردم سخن گفتى؛ و آنگاه كه تو را كتاب و حكمت و تورات و انجيل آموختم؛ و آنگاه كه به اذن من، از گِل، [چيزى‏] به شكل پرنده مى‌‏ساختى، پس در آن مى‌‏دميدى، و به اذن من پرنده‌‏اى مى‌‏شد، و كور مادرزاد و پيس را به اذن من شفا مى‏‌دادى؛ و آنگاه كه مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بيرون مى‏‌آوردى؛ و آنگاه كه [آسيب‏] بنى‏‌اسرائيل را -هنگامى كه براى آنان حجّتهاى آشكار آورده بودى- از تو باز داشتم.
پس كسانى از آنان كه كافر شده بودند گفتند: اين‏[ها چيزى‏] جز افسونى آشكار نيست.

در دل شرایط ناآرامی و تاریکی ها چگونه شوق نور پرواز را تجربه کنیم ؟!
مثل غبار « غبارٌ مُسْتَطَارٌ »
با یاد معالم ربانی و استعمال اندیشه صاحبان نور، وقتی عمل صالح تولید شد، با شوق و اشراق قلبی سبک‌بال خواهی بود و احساس پرواز تمام وجودت را فرا می گیرد.
کلام نورانی فرشتۀ مهربان در دل شرایط، شوق پرواز به دلت میندازه و این همون مفهومی است که از این آیه زیبا باید برداشت نمایی « وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ ».
ویژگی های خاص پرواز پرنده و نحوه خلقت او حکیمانه است و جای تدبر دارد.
پرنده برای پرواز باید سبک باشد:
« خفّة الشي‏ء في الهواء – حركة سريعة من دون تثاقل فيها، في حيوان أو غيره »
لذا از روشی زیبا برای فرزند دار شدن استفاده می کند و آنهم روش تخم گذاشتن است.
خودشو مثل یک پستاندار چندین ماه معطل بچه توی شکمش نمیکنه و حاملگی سنگین که نتونه از جاش بلند شه! اگه میخوای مثل پرنده اهل پرواز باشی باید به هیچ دلخواه دنیایی حب نداشته باشی و به زمین نچسبی و بالهای خودتو باز کنی « وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ » و آماده پرواز باشی تا بمحض روشن شدن دستورالعمل پرواز با یک جهش از زمین نفس به آسمان نور ولایت پرواز نمایی.
تخمگذار باش! تخم بگذار و برو [بلغ – تبلیغ – بیلبورد] و خودتو معطل نکن!
بذر علمی بپاش و برو!
تمام وجود پرنده از پر است که در امر پرواز حیاتی است «لباسا و ریشا».
این پوشش نور ولایت است که پرواز را برای اهل یقین ممکن می سازد یعنی تمام وجودت با یاد معالم ربانی توان پرواز پیدا می کند.
انگاری نور در تمام اعضاء و جوارحت منتشر میشه :
« استطار الفجر: انتشر »
به این میگن پرواز «طیر» !!!
« غبارٌ مُسْتَطَارٌ »
در این حالت کارهای تو میشه اعمال صالح « طائر الإنسان ، و هو عمله »
در این حالت میشه اهل یقین در حال پرواز را به چاهی تشبیه نمود که دهانه ورودی بزرگی داره و هیچ آیتی تو گلوش گیر نمیکنه و همه چیزو میده پایین و تحمل آیاتش بیسته بیسته ! : « بئر مطارة إذا كانت واسعة الفم »
عرب به حالت غضب نیز ، طیر اطلاق میکند (مفهوم مذموم: تطیّر)، کانه این حالت اونو یه جورایی به پرواز (مذموم و منفی) در میاره و برای رسیدن به دلخواههای ناجورش شوق میده
« الطيرة: الغضب، و سمىّ كذا لأنّه يستطار له الإنسان »
عرب به کسی که موهاش بلند شده و وقتی باد میزنه موهاشو پریشون میکنه و کانه به پرواز در میاره میگه : « خذ ما تطاير من شعر رأسك، أى طال » کانه قلب اهل یقین مثل همین موی پریشان دنبال نگاه نورانی عالم ربانی در دل شرایط است که فورا به پرواز در آید و پریشان و شیدا و خودباخته گردد «طیر ممدوح: فال خوب!» و قلب حسود رو به تمناهاست و فال بد میزنه و این میشه تطیّر که همون مفهوم مذموم واژۀ طیر است.
در حقیقت این بینش و اندیشه کتابت شده در قلب خود شخص است که او را در یکی از دو جهت به پرواز در می آورد : اگر اهل یقین باشد به شوق نور ولایت پرواز می کند و اگر اهل معصیت باشد نیز به شوق گناه پر خواهد کشید «طائر الإنسان: علمه الّذى يقلّده» و این علم است که عمل را رقم می‌زند.
پس پرواز کار مشترکی است از علم و عمل!
علم را از معلم آموخته ای و در دل شرایط با استعمال این اندیشه تولید محصول مشترکی بنام عمل صالح می نمایی و این نور خلق شده همان حال خوش پرواز درون قلب اهل یقین است
« أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ‏: عمله إن خيرا فخيرا و إن شرّا فشرّا »
اهل پروازی؟!
اگر مدام به یاد معالم ربانی باشی مدام  قلب در حال پرواز خواهد بود.
در این واژه مفهوم سرعت و فوریت در کار نیز وجود دارد « طار القوم: نفروا مسرعين » کانه قلب با یاد معالم ربانی «طار» یعنی به سرعت به پرواز در می آید و اهل یقین به محض اینکه به یاد معالم ربانی خود می افتد فورا به پرواز درآمده و به شوق او نور عمل صالح را به روش و سبک زندگی او اجرا می‌نماید.
در زبان فارسی هم داریم که میگیم:
فلانی حرف تو دهنش نمیمونه فورا یه چیزی بهت می پرونه !!!
« الطائر بمعنى ما يتفوّه الإنسان به من دون تعقّل و تفكّر و يخرج الكلام من فيه سريعا و بخفّة تشأمّا و طيرة »
یعنی نفهمیده و نسنجیده بدون اینکه به عواقب حرفی که داره میزنه فکر کنه بر مبنای اون چیزی که درون قلبش از قبل شکل گرفته بطور رفلکسی سریع پاسخ میده حالا چی پیش بیاد اونو دیگه خدا میدونه ! به این دلیل عرب میگه «تطیر» چون غالبا از روی استعمال حسد یه چیزی می پرونه و اصلا فکر نمی کنه آیا درسته یا نه !!! عاقل که اهل یقینه یه کمی صبر میکنه و مکث میکنه و خوب به حرفی که قراره بزنه فکر میکنه بعدا با آرامش حالا یه کوچولو چیزی میگه یا نمیگه. این روش پسندیده آل محمد ع رو بعضا ممکنه در عده ای از اهل نور ببینی ! اقرار میکنی که آرامش رو میشه از وجود آنها حس نمود. چون بقول معروف با انبردست هم نمیشه از دهانشون حرف بیرون بکشی !!!
اینقدر مواظب هستند که کلامی نابجا از دهانشون بیرون نیاد.
پس سکوت و زیبایی آرامش وجود اینها از زیبایی آموزش نور ولایت و معالم ربانی درون قلب آنها خبر می دهد که عده ای شهادت می دهند، عملا روش آل محمد ع درست است و تنها راه دسترسی به آرامش همین است و بس.
اهل نور یقین، پرندگانی هستند که پرواز را از صاحبان نور خود آموخته‌اند:
« الطَّائِرُ : كلُّ ذي جناحٍ يسبح في الهواء »
«پرنده» و «پرواز» نامهای زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیاتی هستند که سکوی پرواز برای اهل نور یقین بشمار می روند. آیات شرایط پرواز را برای اهل یقین فراهم می نمایند.
دوندگان دوی با مانع را دیده ای؟! دونده خوب به محض اینکه به مانع می رسد کانه از بالای آن به پرواز در می آید و این مانع را براحتی پشت سر می گذارد لذا تا مانعی بر سر راه او سبز نشود توان پرواز و پریدن او هویدا نخواهد شد.
اهل یقینی که با آیات سنگین روبرو هستند را می بینی که چقدر زیبا و با وقار بر فراز آن به پرواز در آمده و انگار نه انگار که آیتی بر سر راهش سبز شده است [حلم] و اینقدر با یاد معالم ربانی صبوری و پرواز پیشه میکند تا دعای مستجاب و معلق‌اش به او تنفیذ شده و آفاق را مجبور به هماهنگی با انفس نورانی قلب خویش نماید ان شاء الله تعالی.

پرواز در دل شرایط ناآرامی
انسان مؤمن درست در دل تاریکی‌هاست که شوق پرواز را تجربه می‌کند.
«غبارٌ مُسْتَطَارٌ» نماد دل سبکبال است؛ با یاد معالم ربانی، قلب روشن می‌شود، عمل صالح تولید می‌گردد، و انسان احساس می‌کند درونش به پرواز آمده است.
همین است معنای آیه:
«وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ» (واقعه/۲۱) → پرندهٔ نورانی ولایت، غذای روح اهل یقین است.

حکمت خلقت پرنده
پرنده باید سبک باشد؛ لذا بار اضافه نمی‌گیرد.
تخم می‌گذارد و خودش را گرفتار حمل سنگین نمی‌کند.
اهل نور نیز چنین‌اند:
به دلخواه‌های دنیایی دل نمی‌بندند، به زمین نمی‌چسبند، و سبکبال‌اند.
پرنده وقتی بال‌هایش را باز می‌کند:
«وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ» (نور/۴۱) → آماده پرواز است.
اهل نور هم وقتی دستور پرواز (یاد معلم ربانی) را دریافت کنند، با یک جهش از زمین نفس جدا می‌شوند و به آسمان نور می‌پرند.
نتیجه: اهل نور «تخم‌گذار»ند! یعنی بذر علم می‌کارند،
پیام نور را می‌رسانند (بلغ، تبلیغ، نشر) و معطل نمی‌شوند.

پر؛ لباس نور ولایت
تمام بدن پرنده با پر پوشیده شده است.
این همان پوشش نور ولایت است؛
نوری که همهٔ اعضا و جوارح انسان مؤمن را می‌پوشاند و او را برای پرواز آماده می‌سازد.
مثل «استطار الفجر = نور صبح منتشر شد»؛
نور ولایت در وجود اهل یقین منتشر می‌شود و او را به پرواز درمی‌آورد.

طیر = علم و عمل
در لغت: «طائر الانسان عمله» → عمل صالح پرنده‌ای است که از انسان پرواز می‌کند.
اما عمل صالح تنها نیست؛ پشتوانه‌اش علم نورانی است.
پرواز نتیجهٔ پیوند علم و عمل است:
علم از معلم گرفته می‌شود → در دل شرایط به کار می‌رود → محصولش عمل صالح است → این عمل پرنده‌ای نورانی است که به پرواز درمی‌آید.

طیر و مفهوم سرعت
«طار القوم» یعنی با شتاب حرکت کردند.
همین است دل اهل نور؛ وقتی یاد معلم در قلبشان می‌افتد، بی‌درنگ به پرواز درمی‌آیند و فوراً عمل صالح انجام می‌دهند.
در مقابل، اهل حسد «تطیّر» دارند: با شتاب و بی‌فکری حرف یا عملی می‌پرانند که بوی حسد دارد.

تطیّر؛ پرواز مذموم
در لغت: «الطیرة = الغضب» → غضب را پرواز منفی نامیده‌اند.
قلب حسود مثل موی پریشان در باد است:
مدام بی‌قرار، مضطرب، و به سمت تمنّا کشیده می‌شود.
این همان فال بد است: پروازی که مقصدش تاریکی است.

آرامش اهل نور
در مقابل، اهل نور وقتی سخن می‌گویند، محتاط و آرام‌اند.
عجله نمی‌کنند، حرف نابجا از دهانشان بیرون نمی‌آید.
این سکوت و وقارشان خود گواه نور ولایت در وجودشان است.
بقیه شهادت می‌دهند: آرامش واقعی همین است؛ روش آل محمد علیهم‌السلام.

آیات، سکوی پرواز اهل نور
پرندگان با مانع‌ها به پرواز درمی‌آیند.
آیات و تقدیرات دشوار، سکوی پرواز اهل یقین‌اند.
همان‌گونه که دوندهٔ مانع‌دار با رسیدن به مانع از روی آن می‌پرد، مؤمن هم با آیات سخت برمی‌خیزد و پرواز می‌کند.
این همان حلم و صبر است: با یاد معالم ربانی، اهل یقین چنان آرام و زیبا بر فراز مشکلات پرواز می‌کنند که گویا هیچ مانعی در کار نیست.


اهل نور پرندگانی‌اند که پرواز را از معلمان ربانی آموخته‌اند.
پروازشان سبکبالی دل، پوشش نور ولایت، عمل صالح، و آرامش در دل سختی‌هاست.
در مقابل، اهل حسد در تطیّر و غضب گرفتارند؛ پروازشان به سمت تاریکی است.

کدام گروه توان پرواز دارند ؟!
در این حدیث که ابتدا امام حسن عسکری علیه السلام به راوی حدیث که خواسته بود موضوع مهم تفرقه و اختلاف جمع رو باطلاع ایشان برساند و راهکاری برای رفع مشکل مطالبه نماید « أُخْبِرُهُ عَنِ اخْتِلَافِ الْمَوَالِي وَ أَسْأَلُهُ إِظْهَارَ دَلِيلٍ » حضرت در پاسخ به او می فرمایند:
ببین آدم باید خودش عاقل باشه! « إِنَّمَا خَاطَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَاقِلَ » ،
اگه هزار دلیل هم که بیاری، اگه شخص عاقل نباشه آخرش هم فایده ای نداره !
از رسول خدا ص که بالاتر دیگه نمیشه ! میشه ؟
اون همه دلیل و آیت و معجزه از ایشان دیدند، آخرش هم گفتند اعوذ بالله او ساحر و کاهن و کاذب و … است.
« لَيْسَ أَحَدٌ يَأْتِي بِآيَةٍ أَوْ يَظْهَرَ دَلِيلًا أَكْثَرَ مِمَّا جَاءَ بِهِ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَ سَيِّدُ الْمُرْسَلِينَ فَقَالُوا سَاحِرٌ وَ كَاهِنٌ وَ كَذَّابٌ »
آدم باید خودش عقل و شعور داشته باشه و طالب هدایت باشه
« وَ هَدَى اللَّهُ مَنِ اهْتَدَى »
دلیل آوردن مثل قرص آکسار میمونه، ممکنه سردرد رو موقتا خوبش کنه اما بیماری باز هم عود میکنه
« غَيْرَ أَنَّ الْأَدِلَّةَ يَسْكُنُ إِلَيْهَا كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ »
شاید با دلیل بتونی زبون عده ای رو بند بیاری، اما قلبشونو چکار میکنی ؟
قلبی که مملو از شک نسبت به معالم ربانی باشه رو دیگه کاریش نمیشه کرد.
اینه که به همون چیزی که خدا راضی است تو هم راضی باش، یعنی بسپار به آل محمد ع که هر وقت اونا صلاح بدونن حرف میزنن « فَنَتَكَلَّمُ » و هر وقت صلاح نباشه سکوت می کنند « فَنَصْمُتُ » ،
بذار کارشونو خودشون انجام بدهند ، اونا ماذون به این دستور العمل مافوق هستند نه ما
« وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْذَنُ لَنَا فَنَتَكَلَّمُ وَ يَمْنَعُ فَنَصْمُتُ »
خدا خودش میدونه کِی باید معالم ربانی رو بفرسته و این علوم رو سر راه چه کسانی قرار بده
«وَ لَوْ أَحَبَّ أَنْ لَا يَظْهَرَ حَقّاً مَا بَعَثَ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ فَصَدَعُوا بِالْحَقِّ فِي حَالِ الضَّعْفِ وَ الْقُوَّةِ وَ يَنْطِقُونَ فِي أَوْقَاتٍ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرَهُ وَ يُنْفِذَ حُكْمَهُ »
پس اینکه در مقطعی بین مخاطبین صاحبان نور، داستان تکراری اختلاف رو شاهد هستیم، کاریش نمیشه کرد! بذار ببینیم تا از کار خدا چی در میاد! فقط همین قدر بدون هر کسی از مخاطبین، نسبت به نورش، قلبش یه جوریه! عده ای که اهل یقین و تصدیق و اقرار نسبت به معالم ربانی هستند قلبشون به نورشون بصیر شده « الْمُسْتَبْصِرُ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ مُتَمَسِّكٌ بِالْحَقِّ مُتَعَلِّقٌ بِفَرْعٍ أَصِيلٍ غَيْرُ شَاكٍّ وَ لَا مُرْتَابٍ لَا يَجِدُ عَنْهُ مَلْجَأً » واقعا اینه که حوادث نمیتونه آنچنان بالا و پایینشون بکنه، و زود با یاد معالم ربانی قلبشون به نور آرامش میرسه و این بخاطر اینه که قلبشون به حق دسترسی پیدا کرده « اعْرِفِ الْحَقَّ » و کلام حق رو از نور یاد معالم ربانی می گیرند « تَعْرِفْ أَهْلَهُ » و این کلام زیبای علی ع که « قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:‏ الْحَقُّ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ ».
اما عده ای دنبال حق هستند اما هنوز قلبشون به این نور نرسیده، لذا هنوز حق رو از اهلش نگرفتند
« لَمْ تَأْخُذِ الْحَقَّ مِنْ أَهْلِهِ » اینه که وجودشون مدام دارای فراز و نشیب های زیادی است و مثالشون « كَرَاكِبِ الْبَحْرِ يَمُوجُ عِنْدَ مَوْجِهِ وَ يَسْكُنُ عِنْدَ سُكُونِهِ » مثال کسی است که سوار کشتی است هر وقت دریا مواج و طوفانی باشه اونا هم بالا و پایین و ناآرام میشن و هر وقت دریا آروم باشه، اونا هم آروم هستند، قطعا این روش و حالت و شرایط پایدار و خوبی نیست و باید با اتصال قلب به نور یاد معالم ربانی از این بالا و پایین شدنهای شدید جلوگیری نمود و به یک ثبات نسبی رسید.
اما عده ای « طَبَقَةٌ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ‏ » که اصلا مرخص هستند و قلبشون نسبت به معالم ربانی عناد و حسد داره و عمدا چوب لای چرخ میذارن و … اینها مرتکب اشتباه مرگبار شدند. 
خلاصه دوست عزیز، تو کاسه از آش داغتر نشو !
آل محمد ع خودشون این شرایط اختلاف رو دارن می‌بینن و اگه صلاح باشه کاری بکنن، خودشون خوب بلدن چکار کنن. تو کلاه خودتو سفت بگیر باد نبره! کاری به کار اونا نداشته باش، ولشون کن به حال خودشون باشن.
آنهائى را كه از خود اراده‌‏اى ندارند و به چپ و راست ميروند رها كن:.
« فَدَعْ مَنْ ذَهَبَ يَمِيناً وَ شِمَالًا »،
مثال زیبای عرب:
« فَالرَّاعِي إِذَا أَرَادَ أَنْ يَجْمَعَ غَنَمَهُ جَمَعَهَا فِي أَهْوَنِ السَّعْيِ »
که چوپان خوب بلده هر وقت بخواد گلۀ پراکندۀ خودشو جمع کنه، چکار کنه!
تو نگران نباش و حرف توی دهان طبیب نگذار!
امام حسن عسکری علیه السلام:
« النَّاسُ فِي طَبَقَاتٍ شَتَّى
(1) وَ الْمُسْتَبْصِرُ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ مُتَمَسِّكٌ بِالْحَقِّ مُتَعَلِّقٌ بِفَرْعٍ أَصِيلٍ غَيْرُ شَاكٍّ وَ لَا مُرْتَابٍ لَا يَجِدُ عَنْهُ مَلْجَأً
(2) وَ طَبَقَةٌ لَمْ تَأْخُذِ الْحَقَّ مِنْ أَهْلِهِ فَهُمْ كَرَاكِبِ الْبَحْرِ يَمُوجُ عِنْدَ مَوْجِهِ وَ يَسْكُنُ عِنْدَ سُكُونِهِ
(3) وَ طَبَقَةٌ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ‏ شَأْنُهُمُ الرَّدُّ عَلَى أَهْلِ الْحَقِّ وَ دَفْعُ الْحَقِّ بِالْبَاطِلِ‏ حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ‏
فَدَعْ مَنْ ذَهَبَ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَالرَّاعِي إِذَا أَرَادَ أَنْ يَجْمَعَ غَنَمَهُ جَمَعَهَا فِي أَهْوَنِ السَّعْيِ»

✨ کدام گروه توان پرواز دارند؟ ✨

امام حسن عسکری علیه‌السلام در پاسخ به پرسش یکی از یارانشان که از اختلاف و تفرقه در میان شیعیان گلایه داشت، حقیقت مهمی را بیان کردند:
پرواز نیاز به عقل و طالب هدایت بودن دارد
خدا تنها عاقلان را مورد خطاب قرار داده است: «إِنَّمَا خَاطَبَ اللَّهُ الْعَاقِلَ».
هر قدر دلیل و آیه هم بیاوری، اگر کسی عقل و طالب هدایت نداشته باشد، باز بهانه می‌آورد.
همان‌طور که مشرکان نسبت به رسول خاتم صلوات‌الله علیه گفتند: «ساحر، کاهن، کذاب!»
پس شرط نخست پرواز: عقل + طلب هدایت.

دلیل، مُسکن موقتی است نه درمان
دلیل آوردن مثل قرص مسکن است؛ شاید موقتاً آرام کند، اما بیماری شک و حسد را درمان نمی‌کند.
قلبی که پر از شک نسبت به معالم ربانی است، هرگز به پرواز نمی‌رسد.
پس پرواز واقعی با رضایت به مشیّت الهی و تسلیم به اهل‌بیت علیهم‌السلام ممکن می‌شود، نه صرفاً با استدلال.

زمان سخن و سکوت در دست خداست
اهل‌بیت علیهم‌السلام فرمودند:
ما تنها زمانی سخن می‌گوییم که خدا اذن دهد: «یَأْذَنُ لَنَا فَنَتَكَلَّمُ، وَ یَمْنَعُ فَنَصْمُتُ».
این یعنی ظهور نور و پرواز دل‌ها در زمان و مکان حکیمانه‌ای اتفاق می‌افتد؛ ما مأذون نیستیم پیش‌دستی کنیم.
اهل نور باید صبر کنند تا دستور پرواز برسد.

سه گروه در مواجهه با نور و پرواز

امام حسن عسکری علیه‌السلام فرمودند:
گروه اول: اهل یقین
«الْمُسْتَبْصِرُ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ…»
دلشان به نور بصیر شده است، محکم به حق چسبیده‌اند و هیچ حادثه‌ای آنان را از آرامش و پرواز بازنمی‌دارد.
اینها همان پرندگان سبکبال‌اند که بر شاخه‌های نور نشسته‌اند.
گروه دوم: مرددها
«لَمْ تَأْخُذِ الْحَقَّ مِنْ أَهْلِهِ… كَرَاكِبِ الْبَحْرِ»
مثل کسی هستند که بر کشتی نشسته: با موج بالا می‌روند، با سکون پایین می‌آیند.
اینها هنوز پرواز نیاموخته‌اند، چون حق را از اهلش نگرفته‌اند.
گروه سوم: حسودان عنود
«اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ…»
کسانی که آگاهانه با حق می‌ستیزند، اهل حسدند و کارشان تخریب است.
اینها سقوط کرده‌اند، نه پرواز.

آرامش چوپان و جمع‌کردن گله

امام علیه‌السلام در پایان فرمودند:
«فَدَعْ مَنْ ذَهَبَ يَمِيناً وَ شِمَالًا… فَالرَّاعِي إِذَا أَرَادَ أَنْ يَجْمَعَ غَنَمَهُ جَمَعَهَا فِي أَهْوَنِ السَّعْيِ»
یعنی: نگران پراکندگی نباش؛ چوپان حقیقی (امام ع) می‌داند چه وقت و چگونه گله را جمع کند.


پرواز دل تنها برای اهل یقین ممکن است؛
کسانی که حق را از اهلش گرفته‌اند و به نور معالم ربانی وصل شده‌اند.
مرددها مثل کشتی‌نشینان‌اند؛ بالا و پایین می‌شوند و آرامش ندارند.
و اهل حسد اصلاً اهل پرواز نیستند؛ سقوطشان حتمی است.

داستان تکراری اختلاف!
امام حسن عسكري عليه السلام
وَ حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ الْهَرَوِيُّ قَالَ
خَرَجَ تَوْقِيعٌ مِنْ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام إِلَى بَعْضِ بَنِي أَسْبَاطٍ
قَالَ كَتَبْتُ إِلَيْهِ أُخْبِرُهُ عَنِ اخْتِلَافِ الْمَوَالِي وَ أَسْأَلُهُ إِظْهَارَ دَلِيلٍ
قاسم هروى گفت:
از طرف حضرت عسكرى عليه السّلام توقيعى صادر شد براى يكى از بنى اسباط.
او ماجرا را اينگونه بيان مي كند:
من نامه‌‏اى نوشتم براى آن جناب و تذكر دادم كه دوستان‏ درباره شما اختلاف دارند، تقاضا دارم دليل و معجزه‏‌اى اظهار بفرمائيد.
فَكَتَبَ إِلَيَّ :
وَ إِنَّمَا خَاطَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَاقِلَ لَيْسَ أَحَدٌ يَأْتِي بِآيَةٍ أَوْ يَظْهَرَ دَلِيلًا أَكْثَرَ مِمَّا جَاءَ بِهِ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَ سَيِّدُ الْمُرْسَلِينَ فَقَالُوا سَاحِرٌ وَ كَاهِنٌ وَ كَذَّابٌ وَ هَدَى اللَّهُ مَنِ اهْتَدَى غَيْرَ أَنَّ الْأَدِلَّةَ يَسْكُنُ إِلَيْهَا كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ .
حضرت در جواب من نوشتند:
خداوند عاقلان را طرف خطاب خويش قرار داده هيچ كس را ياراى آن نيست كه معجزه يا دليلى بيآورد بيشتر از آنچه خاتم الأنبياء صلى اللَّه عليه و اله آورد اما با اين وجود درباره آن حضرت گفتند كه او ساحر و شعبده باز و دروغگو است.
خداي متعال هر كه را قابل هدايت باشد، هدايت مي كند.
البته در كنار دليل عقلي و منطقي، معجزه موجب آرامش خاطر بيشتري خواهد شد.
وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْذَنُ لَنَا فَنَتَكَلَّمُ وَ يَمْنَعُ فَنَصْمُتُ
اين را بايد بدانيد كه خداوند عزيز بما اجازه سخن گفتن مي دهد پس صحبت مى‏كنيم و گاهى هم ما را از سخن باز مي دارد در آن موقع است كه ساكت خواهيم بود.
وَ لَوْ أَحَبَّ أَنْ لَا يَظْهَرَ حَقّاً مَا بَعَثَ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ فَصَدَعُوا بِالْحَقِّ فِي حَالِ الضَّعْفِ وَ الْقُوَّةِ وَ يَنْطِقُونَ فِي أَوْقَاتٍ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرَهُ وَ يُنْفِذَ حُكْمَهُ
و خداي متعال اگر نمى‌‏خواست حق آشكار شود، پيامبران را با مژده و تهديد نمى‏‌فرستاد، آنها حق را آشكار كردند در حال ضعف و قدرت و مردم را راهنمائى كردند در زمانهاى معين خداوند آنچه خود فرمود و حكم كرده اجرا خواهد كرد.
النَّاسُ فِي طَبَقَاتٍ شَتَّى:
وَ الْمُسْتَبْصِرُ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ مُتَمَسِّكٌ بِالْحَقِّ مُتَعَلِّقٌ بِفَرْعٍ أَصِيلٍ غَيْرُ شَاكٍّ وَ لَا مُرْتَابٍ لَا يَجِدُ عَنْهُ مَلْجَأً
مردم ( در روياروئي با حق و پذيرش آن ) چند دسته هستند،
عده اي هستند كه بر پايه معرفت و بصيرت در راه رستگارى و نجات جوياى واقعيت‌اند، اينها كساني اند كه به حق چنگ مي زنند و خود را به شاخه‌‏اى محكم آويزان نموده شك و ترديد ندارند و پناهى جز آن نخواهند داشت.
وَ طَبَقَةٌ لَمْ تَأْخُذِ الْحَقَّ مِنْ أَهْلِهِ فَهُمْ كَرَاكِبِ الْبَحْرِ يَمُوجُ عِنْدَ مَوْجِهِ وَ يَسْكُنُ عِنْدَ سُكُونِهِ
دسته ‏ى ديگر حق را از اهلش نمي جويند آنها مانند كسى هستند كه با كشتى در دريا سفر نموده و موجهاى خروشان او را به هر طرف مى‌‏برد وقتى موج ساكن مي‌شود اينها هم آرام مي‌گيرند.
وَ طَبَقَةٌ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ شَأْنُهُمُ الرَّدُّ عَلَى أَهْلِ الْحَقِّ وَ دَفْعُ الْحَقِّ بِالْبَاطِلِ حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ
گروهى ديگر شيطان آنها را فريب داده 👉
كار آنها رد كردن اهل حق است از رشک و حسدى كه دارند، با باطل خود، جلوي حق را مى‏‌گيرند.
فَدَعْ مَنْ ذَهَبَ يَمِيناً وَ شِمَالًا
فَالرَّاعِي إِذَا أَرَادَ أَنْ يَجْمَعَ غَنَمَهُ جَمَعَهَا فِي أَهْوَنِ السَّعْيِ
آنهائى را كه از خود اراده‌‏اى ندارند و به چپ و راست مي روند رها كن!
چوپان وقتى بخواهد گوسفندان خود را جمع كند با كمترين كوشش جمع مى‏‌كند. 👉

#دلنوشته

پرندۀ سرنوشت، افساری در گردن من!

ای پرندۀ سرنوشت! 🕊
ای افسار بسته به گردنم، که از ازل تا ابد با منی!
گاهی سبکبالی، نورانی، خوش‌یُمن و خوش‌آواز…
و گاهی سنگین، تیره، شوم و هلاک‌کننده.
این منم که با انتخابم تو را به پرواز درمی‌آورم،
یا در قفس تاریکی حسد اسیرت می‌کنم.

خدای مهربان فرمود:
«وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ»
یعنی: افسار سرنوشتت را به گردن خودت انداخته‌ام.
این تویی که باید انتخاب کنی:
پرواز به سوی نور ولایت،
یا سقوط در آتش حسد و تمنّا.

پرنده، سبک است…
به زمین نمی‌چسبد،
بارهای سنگین بر دوش نمی‌گیرد،
مثل پستاندار، شکمش را سنگین نمی‌کند؛
تخم می‌گذارد و می‌رود…
اهل نور هم چنین‌اند:
به دنیا دل نمی‌بندند،
بذر علم می‌کارند، تبلیغ می‌کنند، نشر می‌دهند،
و سبکبال به سمت نور می‌پرند.

پرنده با پرهایش پرواز می‌کند.
پرهای من، یاد معلم ربانی من است.
وقتی نورش در رگ و پی وجودم منتشر می‌شود،
همهٔ اعضایم بالدار می‌شوند،
و من به پرواز درمی‌آیم.
آری! این همان است:
استطار الفجر = نور صبح منتشر شد.

عمل صالح من، پرندهٔ من است.
هر بار که کار خیری می‌کنم،
پرنده‌ای نورانی از شاخهٔ قلبم پرواز می‌کند،
و روی شاخهٔ قلب دیگری می‌نشیند.
این همان کوثر است،
این همان تکثیر نور است،
این همان نشر هدایت آل محمد علیهم‌السلام است.

اما… اگر حسادت در دلم باشد،
پرنده‌ام زمین‌گیر می‌شود،
سنگین و بی‌جان می‌افتد.
آن‌گاه «طیر» من می‌شود «تطیّر»؛
فال بد، غضب، پریشانی.
مثل موی بلندی که باد آن را پریشان می‌کند،
دل حسود هم با هر تمنّایی پریشان می‌شود،
و به پروازهای مذموم و بی‌سرانجام کشیده می‌شود.

ای پرندۀ سرنوشت من!
تو هرگز مرا رها نمی‌کنی.
خیر و شرّم، با من است تا روز قیامت؛
تا روزی که کتاب اعمالم،
یعنی تو،
به دستم داده شوی.
امام باقر علیه‌السلام فرمودند:
«خَيْرُهُ وَ شَرُّهُ مَعَهُ حَيْثُ كَانَ لَا يَسْتَطِيعُ فِرَاقَهُ».

ای دل!
ببین چه کسانی توان پرواز دارند:
آنان که اهل یقین‌اند، مستبصرند،
به نور وصل‌اند و هیچ حادثه‌ای آنان را از آرامش نمی‌اندازد؛
پرندگانی‌اند که همیشه بال‌هایشان باز است.
اما آنان که مرددند، مثل کشتی‌نشینان روی موج‌اند؛
گاهی بالا، گاهی پایین؛ بی‌ثبات و ناآرام.
و آنان که حسود و عنودند،
دیگر اصلاً پرنده نیستند؛
سنگ‌هایی‌اند پر از کینه که به زمین کوبیده شده‌اند.

ای پرندۀ سرنوشت!
از من دور مشو، مرا زمین‌گیر مکن!
می‌خواهم سبکبال باشم، مثل «غبارٌ مُسْتَطَارٌ»؛
با یاد معلم نورانی‌ام،
با یاد فرشتهٔ مهربانم،
به پرواز درآیم.

ای خدای مهربان! ✨
افسار سرنوشتم را به گردن خودم انداخته‌ای؛
خودم انتخاب می‌کنم…
می‌خواهم افسارم به دست نور باشد،
نه به دست نار.
می‌خواهم پرنده‌ام به سوی بهشت پرواز کند،
نه به دوزخ سقوط کند.

پس به زبان دل می‌گویم:
اللَّهُمَّ اجعل طائری نوراً…
وَ اجعلَ عُنُقی عُنُقَ ولایةٍ…
ای خدای مهربان، پروازم را به سوی بهشت آل محمد علیهم‌السلام قرار ده. 🕊✨

«پرندۀ سرنوشت»؛ افسار ولایت بسته به گردن انسان! انتخاب راه با توست: پرواز به سوی نور یا سقوط به سوی نار!
«وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ» (اسراء/۱۳)


هر انسانی پرندۀ سرنوشتی بر گردن دارد.
این پرنده چیزی جز اعمال او، انتخاب‌های او، و پیش از همه مسیر ولایت نیست—خواه راه نور الهی، یا راه آتش حسد.

قرآن می‌فرماید:
«وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ» (اسراء/۱۳)
این تصویری است از مسئولیت مطلق: سرنوشت تو به گردنت بسته است، جدایی‌ناپذیر، تا روزی که کتاب اعمالت به دستت داده شود.

اگر انتخابت نور باشد، پرنده‌ات درخشان و سبک‌بال است؛
مانند «غُبارٌ مُستَطار»—گرد و غباری که آزادانه در نسیم می‌رقصد.
از شاخهٔ قلبت به پرواز درمی‌آید، رایحۀ عمل صالحت را با خود می‌برد و بر قلبی دیگر فرود می‌آید تا او را نیز شعله‌ور کند.
هر کار نیک بالی است، هر سخن حق پری است،
تا جایی که با اطمینان به سوی بهشت اوج می‌گیری.

اما اگر انتخابت نار باشد، پرنده‌ات سنگین و شوم می‌شود.
پروازش همان تطیّر است—فال بدی برخاسته از حسد و غرور.
به جای پرواز، تو را به زیر می‌کشد.
به جای نغمه، ناله‌ای از خشم و ناامیدی سر می‌دهد.
و چنین پرنده‌ای جز سقوط در آتش سرنوشتی ندارد.

امامان فرموده‌اند:
امام باقر علیه‌السلام:
«خیر و شرّ او با اوست، هر کجا باشد؛
جداشدنی نیست تا روز قیامت که کتاب اعمالش به او داده شود.»
امام صادق علیه‌السلام:
«این همان تقدیر بسته به گردن اوست؛
خود اوست که نور یا آتش را انتخاب می‌کند.»

پس سه گروه پدید می‌آیند:
اهل یقین:
دلشان به نور روشن است؛
چون پرندگان همیشه در پروازند، استوار و آرام در برابر طوفان‌ها.
مرددها:
همچون سرنشینان کشتی، با موج بالا و پایین می‌شوند؛
نه آرامی دارند نه ثبات، تا وقتی که حق را از اهلش نگیرند.
حسودان عنود:
دلشان در دست شیطان است؛ حق را انکار می‌کنند، نور را رد می‌کنند،
و پرنده‌شان جز سایه‌ای سیاه نیست که به سوی جهنم سقوط می‌کند.

ای نفس من!
پرندۀ سرنوشتت هرگز تو را ترک نمی‌کند.
او همراه توست، همسفرت، آینه‌ات، کتاب مقدّرت.
این تویی که افسارش را در دست داری.
مگذار حسد یا غفلت او را به زمین بکشد—یادش بده پرواز کند!

پس خوب انتخاب کن:
پرندۀ خود را با نور ولایت به پرواز درآور،
بگذار بر بال‌های رحمت اوج بگیرد،
و تو را بازگرداند…
به خانۀ جاویدان دوستان خدا. 🕊✨

آیه ۴۱ سوره یوسف:
«يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقي‏ رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذي فيهِ تَسْتَفْتِيانِ»
معنای ظاهری:
یکی از آن دو زندانی، ساقی شاه خواهد شد و دیگری به دار آویخته می‌شود و پرندگان بر سرش می‌نشینند و از سر او می‌خورند.


معنای عمیق و پیوند با بحث «طیر»
الطیر = عمل و سرنوشت انسان
طبق ریشه‌شناسی واژه «طیر» که گفتیم، پرنده نماد عمل صالح یا طالحی است که از دل انسان پرواز می‌کند.
در این آیه، «الطیر» می‌تواند نماد همان سرنوشت و نتیجه اعمال مرد زندانی باشد؛ یعنی اعمال او به گونه‌ای است که سرانجامی جز رسوایی و مرگ ندارد.
پرندگان از سر او می‌خورند = نشانهٔ بر باد رفتن آبرو، عزت، و حتی سرمایه فکری اوست.
الطیر = اندیشه‌ها و وساوس
پرنده‌ها بر سر انسان می‌نشینند؛ «سر» نماد مرکز اندیشه است.
وقتی پرندگان (طیور پراکنده) از سر کسی بخورند، می‌تواند کنایه از این باشد که فکر و عقلش طعمه شد برای دیگران، پراکنده و پاره‌پاره گردید.
اهل نور عقل خود را با نور معلم ربانی حفظ می‌کنند،
اما اهل نار، عقلشان را رها می‌کنند و می‌شود خوراک طیور.
الطیر = عاقبت حسادت
در تفسیر ممدوح و مذموم «طیر»، گفتیم:
طیر نورانی = عمل صالحی که پرواز می‌کند و بر قلب دیگری می‌نشیند.
طیر شوم = تطیّر، فال بد، حسد، و پرواز مذموم.
اینجا «الطیر» در معنای مذموم ظاهر شده: چون این زندانی در واقع اسیر تقدیر حسادت و گناه خویش شده، پرواز پرنده‌های شوم (نتیجهٔ اعمال بدش) بر سر او نشانهٔ سقوط نهایی اوست.
ارتباط با «فَيُصْلَبُ»
ما قبلاً گفتیم «يُصْلَبُ» تنها به معنای به دار آویختن نیست، بلکه ریشه‌اش «صلب = سخت شدن، علامت خوردن» است.
یعنی این زندانی به نوعی مهر و داغ باطل می‌خورد و اعمالش از مغز استخوانش بیرون کشیده می‌شود.
پس «فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ» یعنی: پرندگان (اعمال و نتایج شوم او) از عقل و سرشت او تغذیه می‌کنند، تا چیزی برایش باقی نماند.


«الطیر» در این آیه، فراتر از پرندهٔ ظاهری است:
در سطح لغوی: همان پرندگان واقعی که بر سر مصلوب می‌نشینند.
در سطح رمزی: نماد اعمال و نتایج زندگی انسان، که بر سر او (عقل و وجودش) سایه می‌اندازند.
در سطح عمیق: تجسم حسد و باطل، که عقل حسود را می‌جود و سرنوشت او را به سقوط می‌کشاند.
در مقابل، اهل یقین پرندگان نورانی‌اند که عمل صالحشان بر دل دیگران می‌نشیند؛ اما این مرد زندانی، پرندگان شوم‌اند که بر سرش می‌نشینند و نشانۀ مرگ عقل و سقوط در باطل.

#دلنوشته
پرندگان شومی که از سر عقل حسود می‌خورند!

ای پرندۀ سرنوشت!
گاه نورانی و سبکبال می‌شوی،
از شاخهٔ قلبی به پرواز درمی‌آیی
و بر قلبی دیگر می‌نشینی،
آرامش و مهربانی می‌بخشی،
و مرا به سوی بهشت می‌بری. 🕊✨

اما وای بر روزی که پرنده‌ام شوم گردد،
فال بد، حسد، و تمنّا جایگزین نور شود.
آن‌گاه، همان‌گونه که قرآن گفت:
«فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ»
پرندگانِ شوم بر سر عقل من می‌نشینند،
اندیشه‌ام را می‌جَوَند،
آبرو و عزتم را می‌بلعند،
و چیزی از من باقی نمی‌گذارند جز نشانه‌ای از سقوط.

سر عقل، جای فرود پرندگان نور است،
نه چراگاه پرندگان شوم.
می‌ترسم، مبادا پرنده‌ام از شوق حسد پرواز کند
و سرم را خوراک شیاطین سازد.

پس ای خدای مهربان!
پرندۀ سرنوشتم را نورانی کن،
بگذار از سر من،
بوی علم و عمل صالح برخیزد،
نه بوی گوشت پوسیده و اندیشه‌های خورده‌شده!

✨ تفسیر واژۀ «الطیر» در آیه 260 بقره ✨

«فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى‏ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً»

در این آیه، «الطیر» در معنای رمزی خود به شاگردان اشاره دارد؛
شاگردانی که:
با انس گرفتن با معلم ربانی، روح و جانشان از علوم او پر شده است،
آن‌قدر با او پیوند یافته‌اند که صدای او برایشان همانند صدای جانشان است.
وقتی معلم ربانی صدایشان بزند:
مثل پرندگان سبکبال، به پرواز درمی‌آیند،
خود را بی‌درنگ به «سرهایشان» (یعنی نقطۀ اصلی معرفت، سرچشمه‌ای که در دست معلم است) می‌رسانند،
و دوباره به او ملحق می‌شوند.
«فصرهن إلیک» یعنی:
این شاگردان را به خودت نزدیک کن، با آنان انس بگیر، جانشان را با نور ولایت سیراب کن.
«اجعل على كل جبل منهن جزءاً» یعنی:
حتی اگر پراکنده باشند، هر کدام در گوشه‌ای از دنیا و کوهی دورافتاده باشند،
باز هم پیوندشان با معلمشان بریده نمی‌شود.
«ثم ادعهن یأتینک سعیاً» یعنی:
همین که صدای معلم به گوششان برسد،
شتابان می‌آیند و جانشان به سرهایشان که در دست معلم است وصل می‌شود.

الطیر = شاگردانِ معلم ربانی
آن‌ها که نور ولایت را از او گرفته‌اند، پیوندشان با او بریدنی نیست.
حتی اگر در سرزمین‌های مختلف پراکنده باشند،
وقتی او بخواند، همه سبکبال به سوی او پرواز می‌کنند و به اصل خویش می‌پیوندند.
این همان نشانه‌ای است که ابراهیم علیه‌السلام خواست:
«رَبِّ أَرِني كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى» → خدا به او نشان داد که دل‌های شاگردان، هر قدر پراکنده و دور باشند،
به ندای معلم زنده می‌شوند و دوباره گرد او جمع می‌گردند.

#دلنوشته:
پرندگان دست‌آموز!

ای پرندگان نورانی! 🕊
ای دل‌هایی که با معلم ربانی خو گرفته‌اید،
جان خود را از نور او نوشیده‌اید،
و صدای او برایتان از تپش قلبتان نزدیک‌تر است…

چه زیباست که هر جا باشید،
در هر کوهی، در هر سرزمینی،
پیوندتان با او هرگز بریده نمی‌شود.
معلم که بخواند،
شما سبکبال می‌پرید،
و بی‌درنگ خود را به سرچشمۀ سرتان،
که در دست اوست، می‌رسانید.

آری! شما همان چهار پرنده‌اید
که خداوند به ابراهیم علیه‌السلام نشان داد:
شاگردانی که انس گرفته‌اند با استادشان،
اگرچه پراکنده باشند،
اما به یک صدا دوباره جمع می‌شوند.

صدای معلم، جان شماست؛
دعوت او، پرواز شماست؛
و وصل شدن به دست او،
حیات دوبارۀ شماست.

ای شاگردان پرواز!
هر بار که او صدایتان می‌زند،
به سویش بشتابید،
چرا که در ندای اوست
راز زنده شدن دل‌های مرده،
و در پیوند با اوست
راهی به سوی بی‌کرانۀ نور. ✨

وَ رَسُولاً إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (49)
إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتي‏ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني‏ فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني‏ وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني‏ وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْني‏ وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني‏ إِسْرائيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ (110)

این دو آیه (آل عمران 49 و مائده 110) حقیقتاً یکی از زیباترین تجلی‌های مفهوم «طیر» در قرآن هستند.


معنای ظاهری

عیسی بن مریم (ع) به اذن خدا از گل شکلی به صورت پرنده می‌ساخت، در آن می‌دمید و پرنده‌ای زنده می‌شد. این معجزه همراه معجزات دیگری چون شفا دادن کور مادرزاد، پیسی و زنده کردن مردگان به اذن خدا بود.


معنای رمزی «طیر» در این دو آیه
رسول = معلم ربانی
عیسی (ع) نه فقط یک پیامبر که یک معلم نورانی است؛
مأموریتش این است که دل‌های شاگردان را به نور علم خدا پیوند دهد.
طین = قلب شاگردان
شاگرد پیش از آشنایی با معلم ربانی مانند خاکی خام است: قابلیت دارد، اما بی‌روح و بی‌پرواز. «طین» نماد قلبی است که هنوز شکل نگرفته، اما آماده پذیرش است.
كهيئة الطير = هیأت پرنده، قالب پرواز
معلم ربانی با تعلیم خود از این خاک بی‌جان، «شکل پرنده» می‌سازد:
یعنی استعداد پرواز، قابلیت حرکت به سوی نور.
نفخ = دمیدن نور علم آنلاین
وقتی عیسی در آن می‌دمد، در حقیقت روح علم و نور ولایت را در شاگرد می‌دمد.
این همان «اذن الله» است؛ یعنی اجازهٔ اتصال به علم زنده و جاری خدا.
فَتَكُونُ طَيْراً = شاگرد به پرواز درمی‌آید
شاگردانی که پیش‌تر خاکی بی‌حرکت بودند، حالا با نفخ معلم ربانی، پرنده می‌شوند:
پرواز می‌کنند، سبکبال می‌شوند، به ملکوت راه می‌یابند.


پیام عمیق این دو آیه
این آیات نشان می‌دهند:
هر شاگردی در ابتدا «طین» است.
معلم ربانی با نور تعلیم، از او «کَهیئة الطیر» می‌سازد.
با دمیدن علم آنلاین، او زنده و پرنده می‌شود.
سپس پرواز می‌کند و عمل صالحش (طیر او) از شاخه‌ای به شاخه‌ای دیگر می‌رود و دل‌های دیگر را روشن می‌سازد.

اهل حسد اما این حقیقت را انکار می‌کنند و می‌گویند:
«إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ»؛
چون نمی‌توانند بپذیرند که معلم ربانی با یک کلمه نورانی، دل مرده‌ای را زنده و پرنده کند.

«رسول» = معلم ربانی، واسطهٔ نور.
«طین» = دل شاگرد خام.
«نفخ» = دمیدن نور علم آنلاین.
«طیر» = شاگردی که به پرواز درمی‌آید و حامل نور می‌شود.

پس این دو آیه تصویری از فرایند تعلیم ربانی هستند:
معلم ربانی، از خاک بی‌جان قلب شاگرد، پرنده‌ای نورانی می‌سازد؛
و این پرنده، یعنی همان شاگرد نورانی، به پرواز درمی‌آید و خودش چراغی برای دیگران می‌شود.

✨ دلنوشته: شاگردانی که پرنده شدند ✨

ای معلم ربانی!
ای رسولی که فرستاده شدی تا از خاک دل‌های ما،
پرندگان نور بیافرینی…

ما خاک بودیم، خام و بی‌حرکت،
نه پر داشتیم و نه آواز.
اما تو آمدی،
از ما «كَهَيْئَةِ الطَّيْر» ساختی،
قالب پرواز در وجودمان نهادی.

آنگاه دمیدی…
نه دمیدنی از هوای دنیا،
که نفخ نوری از علم آنلاین،
از ذکر خدا،
که ما را زنده کرد.

و ما پرنده شدیم،
پر کشیدیم،
سبکبال،
به سوی آسمان نور ولایت.

اکنون می‌دانیم:
راز زنده شدن مردگان همین است،
زنده شدن دل‌های خاموش ما،
به یک نفس تو،
به یک کلام تو.

آری! حسودان گفتند: «سِحر است!»
اما ما می‌دانیم این سحر نیست،
این زندگی است،
این پرواز است،
این حقیقت ولایت است که در رگ‌هایمان دویده است.

ای معلم ربانی!
تو از خاک ما، پرنده ساختی،
و ما هر بار که صدایت را می‌شنویم،
از نو پرواز می‌کنیم،
به سوی نور خدا. 🕊✨

وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ (38)

این آیه (انعام/۳۸) هم یکی از کلیدی‌ترین آیات در فهم معنای «طیر» است.

«وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ»

معنای ظاهری
هر جنبنده‌ای بر زمین و هر پرنده‌ای که با دو بالش پرواز می‌کند، امت‌هایی همانند شما هستند.
در کتاب الهی چیزی فروگذار نشده، و همه در نهایت به سوی پروردگارشان محشور می‌شوند.

معنای عمیق و ارتباط با «طیر»
الطیر = شاگردان نورانی
همانطور که در آیات عیسی (ع) و ابراهیم (ع) دیدیم، پرنده نماد دل‌هایی است که با معلم ربانی جان گرفته‌اند و به پرواز درآمده‌اند.
اینجا خداوند می‌فرماید: این پرندگان نیز «امّت» هستند، درست مثل شما.
یعنی شاگردان نورانی یک امّت مستقل‌اند، با هویت جمعی، با رسالت و سیر معنوی خاص.
جناحین = دو بال علم و عمل
پرنده بدون دو بال نمی‌تواند پرواز کند.
ایمان و ولایت هم بدون علم و عمل، پروازی ندارد.
«يطير بجناحيه» یعنی: پرندهٔ سرنوشت انسان تنها وقتی اوج می‌گیرد که علم (از معلم ربانی) و عمل صالح (ثمرۀ آن علم) در کنار هم باشد.
امم امثالکم = درس آفرینش
این آیه می‌گوید:
در عالم هستی هیچ موجودی بی‌ربط به شما نیست؛ همه آیات و نشانه‌ها هستند.
پرنده‌ها، شاگردان، جنبندگان… همه امت‌هایی هستند مثل شما، و در کتاب خدا حسابشان روشن است.
یعنی نظام پرواز و امت‌سازی در میان انسان‌ها هم تکرار می‌شود:
هر شاگردی پرنده‌ای است، هر گروهی امتی است،
و همه تحت ولایت الهی به سوی حشر و بازگشت در حرکت‌اند.
محشور شدن = بازگشت به سرچشمه نور
در پایان، همهٔ امت‌ها—چه پرندگان سبکبال نورانی، چه دابّات گرفتار زمین—به سوی ربّشان بازگردانده می‌شوند.
اهل نور با پرواز شکوهمندشان، اهل حسد با خزیدنشان.
«الطیر» در این آیه: نماد امت‌های نورانی که با علم و عمل، به پرواز درمی‌آیند.
«جناحین»: علم و عمل صالح.
«امم امثالکم»: امت‌سازی و زندگی جمعی در ملک و ملکوت، الگویی برای انسان.
«إلى ربهم يحشرون»: سرانجام همهٔ این امت‌ها، بازگشت به پروردگار و حسابرسی بر مبنای مسیر پروازشان است: نور یا نار.

✨ دلنوشته: امّت‌ و اجتماع زیبای پرندگان ✨

ای پرنده‌های آسمان! 🕊
با دو بالتان که علم و عمل است، پرواز می‌کنید،
و با آوازتان حکایت امت‌هایی را می‌خوانید
که همانند ما هستند.

ای جنبندگان زمین!
شما هم امتید، شما هم نشانه‌اید.
هیچ چیزی در کتاب خدا فراموش نشده،
هیچ پرنده‌ای، هیچ بالی، هیچ پروازی.

پرنده که سبکبال بر آسمان می‌چرخد،
به من یادآوری می‌کند:
من هم پرنده‌ام، من هم امت‌ام،
افسار سرنوشتم در گردنم بسته است.
با کدام بال خواهم پرید؟
با علم و عمل به سوی نور،
یا با تمنّا و حسد به سوی نار؟

و روزی خواهد آمد
که همهٔ پرندگان و همهٔ امت‌ها،
از آسمان و از زمین،
به سوی پروردگارشان محشور می‌شوند.
آنجا پرده‌ها کنار می‌رود
و معلوم می‌شود کدام پرنده
سبکبال به سوی بهشت پَر کشیده،
و کدام، سنگین و شکسته،
در آتش سقوط کرده است.

آیه ۱۳۱ اعراف:
«فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه‏ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى‏ وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ‏ عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ»
وقتی خیر و نعمتی به بنی‌اسرائیل می‌رسید، می‌گفتند: این حق ماست، این به شایستگی خود ماست.
اما وقتی سختی و گرفتاری بر سرشان می‌آمد، فوری 👈انگشت اتهام را به سمت موسی و یارانش می‌بردند👉و می‌گفتند: اینها شوم‌اند، اینها بدی آوردند!
خداوند پاسخ داد: «أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ» → سرنوشت و پرندۀ اعمالشان نزد خداست.

این همان روش اهل حسادت است:
اگر تقدیرات طبق تمنای دلشان باشد، به حساب خودشان می‌گذارند (خودپسندی).
اگر تقدیرات بر خلاف تمنایشان باشد، آن را به گردن معلم ربانی می‌اندازند (تطیّر و فال بد).
این دو جملۀ تطیّر در ذهن‌ها باقی میماند که:
(این داماد اول را که مورد قبول ما نیست، معلم ربانی گذاشت توی کاسۀ ما!)
(این گزینۀ دوم هم که با تمنای ما جور در نیامد، آشی است که تو برای ما پخته‌ای!)
در حالی‌که حقیقت این است که آنچه بر سرشان می‌آید، نتیجه اعمال و حسادت قلبی خودشان است؛ اما «اکثرهم لا یعلمون».

پیوند با مفهوم «طیر»
در اینجا «تطیّر» به معنای فال بد زدن است، یعنی نسبت دادن بدبختی به معلم نورانی.
«طائرهم عند الله» یعنی: سرنوشت و پرندهٔ اعمالشان نزد خداست، تقصیر موسی یا هیچ معلم ربانی دیگری نیست.

✨ دلنوشته احساسی 

اهل حسادت همیشه دنبال مقصر بیرونی‌اند.
وقتی تقدیرات خدا با تمنای آنها هماهنگ نباشد،
به جای آنکه به عیب دل خود بنگرند،
چهرهٔ معلم ربانی را شوم می‌دانند،
و فال بد به نام او می‌زنند.

ای کاش می‌فهمیدند!
این بدی‌ها نه از موسی است،
نه از معلم ربانی.
این پرندهٔ سیاه حسادت است
که از درون خودشان برخاسته،
بال‌بال می‌زند و زندگی‌شان را تیره می‌کند.

اما… «طائرهم عند الله»!
پرندۀ سرنوشت هر کس به انتخاب و اختیار خود او، به راست یا چپ پرواز میکند.
و البته نزد خدا معلوم است.
و روزی در محشر به او نشان داده خواهد شد
که این شومی‌ها،
جز سایۀ حسد دل خودش نبود. 🕊

أَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ في‏ جَوِّ السَّماءِ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ اللَّهُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (79)

معنای ظاهری
آیا ندیدند پرندگانی را که در فضای آسمان رام شده‌اند؟
هیچ‌کس جز خدا نیست که آنان را نگه دارد.
در این نشانه‌هایی است برای مردمانی که ایمان می‌آورند.

معنای عمیق و پیوند با «طیر»
الطیر = شاگردان نورانی در حال پرواز
پرندگان در آسمان نماد شاگردانی هستند که به نور معلم ربانی سبکبال شده‌اند و به پرواز درآمده‌اند.
آنها در «جوّ السماء» یعنی فضای باز ملکوت سیر می‌کنند؛ فضایی که از حسادت و سنگینی زمین آزاد است.
مسخرات = رام‌شدگان به دست ولایت
پرندگان آزادند اما رها نیستند؛ «مسخَّرات» یعنی در عین پرواز، مطیع قدرتی برترند.
شاگرد نورانی نیز در پرواز خود آزاد است، اما رام نور ولایت است؛ نه از روی غرور، بلکه از روی عشق و تسلیم.
ما یمسکهن إلا الله = نگهدار حقیقی خداست
بال‌ها وسیله‌اند، آسمان میدان است، اما نیروی نگاهدارنده فقط خداست.
همان‌طور که هیچ پرنده‌ای در آسمان بی‌حمایت خدا نمی‌ماند، هیچ قلبی هم در پرواز نور ولایت باقی نمی‌ماند مگر با نگهداری خدا.
آیات لقوم یؤمنون
پرواز پرندگان نشانه‌ای است برای اهل ایمان:
که پرواز قلبی ممکن است.
که نگاهبانی خدا همواره همراه پرواز است.
که پرواز تنها با ایمان و تسلیم دوام دارد.

دلنوشته: پروازهای نگه‌داشته‌شده

ای پرندگان آسمان! 🕊
چه سبکبال و رها پر می‌زنید،
اما می‌دانم…
اگر دستی از غیب نگهتان ندارد،
یک لحظه هم در جوّ آسمان دوام نمی‌آورید.

ای کاش قلب من نیز چنین بود،
پرنده‌ای در آسمان ایمان،
آزاد و سبک،
اما مسخر نور ولایت.

خدایا!
من می‌خواهم پرواز کنم،
اما می‌دانم بال‌های من بی‌نگاه تو خواهد شکست.
پس نگاهدار من باش،
چنان‌که پرندگان را نگاه می‌داری. ✨

آیه ۷۹ نحل (الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ) رو کنار آیه ۱۹ نور (وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ) می‌گذاریم:
آیه ۱
«أَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ في‏ جَوِّ السَّماءِ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ اللَّهُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» (نحل/۷۹)
پرندگان در حال پروازند، رام فرمان الهی، نگه‌دارنده‌شان خداست.
آیه ۲
«أَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ بَصيرٌ» (نور/۱۹)
پرندگان بال‌هایشان را گشوده یا جمع می‌کنند، اما نگه‌دارنده‌شان تنها خدای رحمان است.

پیوند معنایی این دو آیه
مسخرات = تسلیم بودن شاگردان به نور
پرنده‌های مسخر، همان دل‌هایی‌اند که در پرواز علم و ولایت، رام نور الهی شده‌اند. آنان هر جا باشند، تسلیم‌اند و پروازشان بدون ولایت معنا ندارد.
صافات = بال‌گشوده‌های امید
تصویر پرنده با بال‌های گشوده در آسمان، نماد شاگردی است که تمام وجودش را در اختیار نور معلم ربانی گذاشته و آمادهٔ اوج گرفتن است. «صافّات» یعنی ایستاده در وضعیت پرواز، در انتظار فرمان نور.
قبض و بسط = تمرین پرواز دل
پرنده گاهی بال‌هایش را باز می‌کند (بسط)، گاهی جمع می‌کند (قبض).
این همان قبض و بسط قلبی است که ما در مسیر ولایت تجربه می‌کنیم: گاهی نورانی و گشوده، گاهی در امتحان و فشار. اما در هر دو حال، نگهدارنده فقط خداست.
ما یمسکهن إلا الله / الرحمن
در نحل: «ما یمسکهن إلا الله» → یعنی اصل وجودی پرواز به دست خداست.
در نور: «ما یمسکهن إلا الرحمن» → یعنی حتی لحظه‌های قبض و بسط هم با رحمت الهی نگاه داشته می‌شود.
پرنده سقوط نمی‌کند، چون پروازش نه به نیروی بال، که به اراده خدا وابسته است.


✨ دلنوشته: بال‌های گشودهٔ دل ✨

ای دل من!
تو هم پرنده‌ای در آسمان ولایت.
گاهی بال‌هایت را باز می‌کنی،
گاهی می‌بندی،
گاهی اوج می‌گیری،
گاهی حس می‌کنی سنگینی زمین دارد تو را می‌کِشد.

اما نترس!
نه بال‌هایت، نه قدرتت،
هیچ‌یک تو را نگه نمی‌دارند.
تنها خدای رحمان است که نگاهت می‌دارد،
همان‌طور که پرندگان را نگاه می‌دارد.

پس بال‌هایت را بگشا،
سبکبال شو،
رام شو،
و مطمئن باش…
هیچ پرنده‌ای در آسمان نور،
بی‌نگاه خدا سقوط نمی‌کند. 🕊✨

مشتقات ریشۀ «طیر» در ایات قرآن:

وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِني‏ كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‏ قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‏ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي‏ قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى‏ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (260)
وَ رَسُولاً إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (49)
إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتي‏ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني‏ فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني‏ وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني‏ وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْني‏ وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني‏ إِسْرائيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ (110)
وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ (38)
فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه‏ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى‏ وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ‏ عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (131)
وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَراني‏ أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَراني‏ أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسي‏ خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْويلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ (36)
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقي‏ رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذي فيهِ تَسْتَفْتِيانِ (41)
أَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ في‏ جَوِّ السَّماءِ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ اللَّهُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (79)
وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ‏ في‏ عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً (13)
فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلاًّ آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فاعِلينَ (79)
حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكينَ بِهِ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوي بِهِ الرِّيحُ في‏ مَكانٍ سَحيقٍ (31)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ (41)
وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتينا مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبينُ (16)
وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ (17)
وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبينَ (20)
قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ‏ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (47)
وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً يا جِبالُ أَوِّبي‏ مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَديدَ (10)
قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَليمٌ (18)
قالُوا طائِرُكُمْ‏ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (19)
وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ (19)
وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ (21)
أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ بَصيرٌ (19)
وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابيلَ (3)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی