The light touches the heart, cleanses envy, and polishes the heart.
Like a gentle brush, the light touches the heart’s delicate canvas. It cleanses away the murky hues of envy, revealing the pure essence beneath. With each tender stroke, it polishes the heart, buffing away imperfections until it gleams with clarity and compassion. 🌟✨
In this luminous dance, shadows retreat, and the heart becomes a prism, refracting kindness into the world. Let it be a beacon, guiding others toward their inner light. 💖🌈
نور قلب را لمس میکند، حسد را پاک میکند و قلب را جلا میدهد.
مانند یک قلمموی ملایم، نور، بومِ ظریف قلب را لمس میکند.
رنگهای تیره حسادت را پاک میکند و جوهر ناب زیر آن را آشکار میکند.
با هر ضربه لطیف، قلب را جلا میدهد و عیوب را از بین میبرد تا زمانی که بوضوح نور مهربانی در این قلب بدرخشد. 🌟✨
در این لمس نورانی، تاریکیها عقب نشینی میکنند
و دل، منشور میشود و بوی خوش مهربانی را به جهان نشان میدهد.
بگذار این قلب پاک، چراغی باشد که دیگران را به سوی نور درونش هدایت میکند. 💖🌈
«مسح» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«دِرْهَمٌ مَسِيحٌ»
«قيل للدّرهم الأطلس: مَسِيحٌ،
سكّه نقرهاى بدون نقش كه در اثر دست بدست شدن صاف شده است.»
«المَسِيح من الدّراهم: پولى كه ارزش نداشته باشد.»
«الدّينار الأَطْلَسُ: الذي لا نقش فيه»
«طَلَسْتُهُ: محوته»
+ «محو»
«طَلَسَ الكِتَابَة: نوشته را پاك كرد.»
+ «مسس – تماس»
+ «لقی – ملاقات»
+ «زکو – تزکیة»
Clean The Rust Of The Heart By The Light Of The Quran.
إنّ هذهِ القُلوبَ تَصدَأُ كما يَصدأُ الحَديدُ إذا أصابَهُ الماءُ.
قيلَ: و ما جَلاؤها؟
قالَ:
كَثرَةُ ذِكرِ المَوتِ، و تِلاوَةِ القرآنِ.
عرض شد:
صيقل دادن آنها به چيست؟
فرمود:
بسيار به ياد مرگ بودن و تلاوت قرآن.
جَلاءُ هذهِ القُلوبِ ذِكرُ اللّهِ و تِلاوَةُ القرآنِ.
أحْيِ قَلبَكَ بالمَوعِظَةِ … و نَوِّرْهُ بالحِكمَةِ.
و آن را با حكمت، روشنايى بخش.
إنَّ للقُلوبِ صَداءً كصَداءِ النُّحاسِ ، فاجلُوها بالاستِغفارِ.
+ «ثوب» : قلب ریورسیبل «Reversible»
+ «حسد»
قلب این ویژگی را دارد که با نگاه نورانی آل محمد ع، دست از حسادت برداشته، تمایل به گناه از بین رفته و شخص سراغ کامجویی و ستیزهجویی برای رسیدن به تمناهایش نمیرود و با عمل به نور ولایت، تولید آرامش برای خود و دیگران مینماید.
+ «عفو»
مسح نورانی قلب، تاریکی حسادت رو پاک میکنه! فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ مِنْهُ … اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ!
مَسَحَها : جَامَعَها
مَسَحَ المرأةَ : جامعها
كنّي عن الجماع بِالْمَسْحِ ، كما كنّي عنه بالمسّ و اللّمس ،
همبسترى را هم بطور كنايه مَسْح گويند مانند مس و لمس.
المَسِيحُ: الكَثِيرُ الجِماع، و كذلك الماسِحُ، يقال: مَسَحَها أي جامعها.
خیلی از واژهها به کنایه این مفهوم را میرساند، تاویلا میشه همون نطفهگذاری صاحبان نور در دل شرایط تقدیرات برای اهل یقین.
+ «سنن – بور – ضرب – و …»
[مسح – عفو]:
+ مفهوم زیبای واژه «عفو – عَفَتِ الرّيحُ الأَثَرَ »:
چقدر مفهوم مشترک و نزدیکی بین عفو و مسح وجود دارد.
انگاری باد (نور معالم ربانی) با مسح زمین تاریک قلب، آثار و رد پای سیئات را پاک مینماید.
همان مفهوم نور ولایت در این واژه وجود دارد!
دو گزینه به هم نزدیک «ولی» میشوند (∞=1+1)
«إمرارُ الشَّيءِ على الشيء بسطًا – الْمَسْحُ: إمرار اليد على الشيء، و إزالة الأثر عنه: دست ماليدن به چيزى و بر طرف كردن اثر از آن»
یکی بر دیگری مافوق و لیدر است و تاثیرگذار است و نطفه دهنده علمی است و دومی نطفه پذیر علمی است و حاصل این مجامعت تاویلی و جمع شدن عبد و رب در دل شرایط «مَسَحَها: جَامَعَها» میشه تولید نور عمل صالح. پس مسح نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل یقین در دل نار شرایط با دست نورانی صاحب نور به قلبشان مسح کشیده میشود «مَسَحْته بيدي» و این توفیق حاصلش چیزی جز تولید نور نیست! در بررسی تمام واژه باید بتونی مفهوم نور ولایت رو از واژه استنباط کنی، اینجوری خوب میتونی بفهمی که اون واژه با تو چی میگه.
«مسح» + «دهن»: روغن مقدس
«دَهَنْتُ الشَّعر»!
«و أمّا المسيح عيسى عليه السّلام:
فالكلمة مأخوذة من الآراميّة و السريانيّة.
و كان المسح بالدهن المخلوط بالعطر متداولا بين العبريّين و غيرهم، للتشريف و التقديس»
«المسح الروحانىّ و الإفاضة المعنوىّ، … المسح الروحانىّ التكوينىّ:
إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى –
أنّ حقيقة ممسوحيّته راجعة الى كونه كلمة منه،
فهو النور المتجلّى و الآية الظاهرة المنبئة عن صفات اللَّه عزّ و جلّ»
اون کلام الله تاثیرگذار و مبشر از جانب مافوق به مادون همون قبض و بسط قلبی است که انگاری این نور، قلب رو مسح می کنه.
انگاری اون دست نورانی است که مرطوب به علم آل محمد ع است و بر سر پر از اندیشه معیوب کشیده می شود تا عیوب را غیر فعال نماید:
«مسح: دست ماليدن، ازاله اثر شىء»
و این نزدیک شدن دست به سر میشه همون فرایند نور ولایت و این جمع شدن دست و سر میشه همون ضیف و این دیدار دست و سر میشه همون ملاقات عبد و رب و …
+ «اخو» و …
«دِرْهَمٌ مَسِيحٌ: عکس سکههای که هیچ نقشی رویش نباشد. سکه خام!
مثل فلش فرمت شده!
+ «بعث»
«sand painting on glass»:
+ فیلم «مسح»:
دست کشیدن بر سطح خاک: یه طرف که دست کشیده شده صاف و بی نقش است.
«دِرْهَمٌ مَسِيحٌ: أَىْ أَطْلَسُ لَا نَقْشَ عَلَيْهِ»
و اون قسمت که هنوز دست کشیده نشده صاف نیست.
اون هنر نقاشی روی شیشه که ماسه می پاشه و صاف می کنه و مسح می کشه ! بعدا روی اون یه نقاشی با انگشت می کشه خیلی مثال زیبایی است برای فهم واژه مسح.
+ «ید و اید: دست تایید»
مثال زیبای برف پاک کن ماشین برای واژه مسح :
« المَسَّاحَة : برف پاك كن شيشه ماشين »
هر چی گل و لای و باران مسیر دید راننده رو می گیره، یه دست میاد و قلب رو مسح میکنه تا دوباره بشه نور آیت رو در جوف نار دید!
[مسح + قبض و بسط]:
« إمرارُ الشَّيءِ على الشيء بسطًا »
در واقع قبض و بسط قلب که همان کلام الله است میشه مسح قلب اهل یقین با نور ولایت علمی صاحبان نور در دل شرایط. نتیجه این مسح میشه قلبی صاف و بدون عیب
« المَسِيح: الدِّرهم الأطلَس، كأنَّ نَقْشَه قد مُسِح »
در واقع عیوبی داشته که با دست نورانی علم آل محمد ع یعنی عالم ربانی غیر فعال شده و این اهل یقین دیگه در دل شرایط مقابله به مثل نمیکنه! کارش شده احسان به همه! تو گویی ملک موکل قلبشو مسح کرده « مَسْحَةُ مَلَكٍ : أي أثر ظاهر منه » – « سمِّي المسيحُ عليه السلام مسيحاً، كأنَّ عليه مَسحةً من جمال، و يقولون: كأنَّ عليه مَسحةَ مَلَك »
کتاب لغت فقه اللغة؛ فصل في تفصيل ضروب من القطع
المَسْحُ: قطع الأعضاء، من قوله تعالى: فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ ،
و منه قولهم: «الخَصِيُ ممْسُوح الرِّطاب »
خَصِيٌ مَمْسُوحٌ : إذا سُلِتَتْ مَذَاكِيرُه.
امرأة مَسْحَاءُ الثَّدْي : إذا لم يكن لِثَدْيِها حجم.
دِرْهَمٌ مَسِيحٌ : أَىْ أَطْلَسُ لَا نَقْشَ عَلَيْهِ
قلبی که به برکت نور یاد معالم ربانی هیچ عیب فعالی در آن نباشد. عیوب، غیرفعال و درناژ شدهاند!
انگاری یه جورایی معصوم شده!
[ فهما مَسِيحان: مَسِيحُ الهُدَى، و مَسِيحُ الضلالة ] :
مسح نورانی قلب با یاد معالم ربانی در دل شرایط!
قلب اهل یقین با اشارات علمی صاحبان نور در ملک و ملکوت انگاری مسح می شود! شسته میشود
«تَمَسَّحَ بالماء: با آب شست و شوى كرد.»
مسح مفهوم زیبایی دارد: «وَ كَانَ يَمْسَحُ بِالْمَاءِ يَدَيْهِ وَ رِجْلَيْهِ»
مسح تاریکی قلب با یاد لیدرهای سوء در دل شرایط!
قلب اهل شک را اندیشه تاریک معصیت و گناه لیدرهای سوء مدام مسح می کند.
+ «وسواس»
انگاری در مسح میگوییم:
من با اخذ علم و نور از آل محمد ع مانع می شوم تا اعضاء و جوارحم (در واقع قلبم) به چیزی جز نور آل محمد ع علاقهمند و وابسته شوند [عین شکری] و سلیمان ع با مسح (یعنی قطع) ساق و گردن اسب دلخواهش بیان فرمود و نشان داد که با رد شمس و اخذ نور آل محمد ع فهمیده باید این واژه مسح را معنا کند.
با مسح میخوام بگم دارم آثار عیب حسد در اعضاء و جوارحمو (قلبمو) با نور علم آل محمد ع پاک میکنم.
وضو رو کسی که قلبش تاریکه میگیره تا روشن بشه!
(وضء) – (ضیاء – ضوء)
و در وضوء با آب (علم) جاهایی رو مسح میکنی ! با این کارا داری یه چیزی میگی ! میگی قلبم تاریک شده ! با مسح این اعضاء و جوارح دارم قلبمو به وسیله علم ماخوذ از صاحبان نور پاک می کنم.
+ «نور پاککننده قلب کثیف و تاریک! وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ!»
مسیح ع نیز درمان عیب حسد مخاطبین را با نور آل محمد ع انجام میداد و در واقع با مسح قلوب بیمار آنها با نور آل محمد ع، شفا صورت میگرفت و اینگونه بود که نام مسیح بر او گذاشت شد.
کاری که آدم و حوا ع بعد از معصیتی که انجام دادند و عیب آنها نمایان شد، سعی کردند با علم آل محمد ع عیوب خود را بپوشانند « وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ » ! اینجا هم راه درمان حسد آموزش داده می شود.
« فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى
آنگاه از آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگى آنان برايشان نمايان شد و شروع كردند به چسبانيدن برگهاى بهشت بر خود. و [اين گونه] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت.»
قُلْ لَهُ يَمْسَحُ بِهَذَا الْمَوْلُودِ جَنَاحَهُ
فَمَسَحَ فُطْرُسُ بِمَهْدِ الْحُسَيْنِ ع
فَأَعَادَ اللَّهُ عَلَيْهِ فِي الْحَالِ جَنَاحَهُ
داستان زیبای تکراری فطرس، آزاد شدۀ امام حسین علیه السلام!
عَتِيقَ الْحُسَيْنِ ع!
کسی که پشت به نور کنه و رو به تمنا، بال پروازش میشکنه!
درمان بالهای شکسته، قبولی در امتحان کربلای روزمرۀ زندگی خودشه!
انگاری باید بال شکستۀ خودشو به گهوارۀ حسین ع بزنه تا دوباره به پرواز در بیاد.
وَ مِنْهَا:
أَنَّهُ لَمَّا وُلِدَ الْحُسَيْنُ ع أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى جَبْرَئِيلَ أَنْ يَهْبِطَ فِي مَلَإٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ فَيُهَنِّئَ مُحَمَّداً
فَهَبَطَ فَمَرَّ بِجَزِيرَةٍ فِيهَا مَلَكٌ يُقَالُ لَهُ فُطْرُسُ بَعَثَهُ اللَّهُ فِي شَيْءٍ
فَأَبْطَأَ فَكَسَرَ جَنَاحَهُ
وَ أَلْقَاهُ فِي تِلْكَ الْجَزِيرَةِ فَعَبَدَ اللَّهَ سَبْعَمِائَةِ عَامٍ
فَقَالَ فُطْرُسُ لِجَبْرَئِيلَ إِلَى أَيْنَ
قَالَ إِلَى مُحَمَّدٍ
قَالَ احْمِلْنِي مَعَكَ إِلَى مُحَمَّدٍ لَعَلَّهُ يَدْعُو لِي
فَلَمَّا دَخَلَ جَبْرَئِيلُ وَ أَخْبَرَ مُحَمَّداً بِحَالِ فُطْرُسَ
قَالَ لَهُ النَّبِيُّ
قُلْ لَهُ يَمْسَحُ بِهَذَا الْمَوْلُودِ جَنَاحَهُ
فَمَسَحَ فُطْرُسُ بِمَهْدِ الْحُسَيْنِ ع
فَأَعَادَ اللَّهُ عَلَيْهِ فِي الْحَالِ جَنَاحَهُ
ثُمَّ ارْتَفَعَ مَعَ جَبْرَئِيلَ إِلَى السَّمَاءِ فَسُمِّيَ عَتِيقَ الْحُسَيْنِ ع.
وقتى كه امام حسين- عليه السّلام- متولد شد،
خداوند سبحان، به جبرئيل دستور داد تا با گروهى از ملائكه، نزد پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- رفته و به او تبريك و تهنيت بگويند.
وقتى كه پايين آمدند، از جزيرهاى عبور كردند كه در آن مَلِكى به نام فطرس بود.
خداوند او را دنبال كارى ارسال داشت ولى او سستى نمود،
پس بالش شكست و در آن جزيره، رها شد.
پس در آنجا هفتصد سال خدا را عبادت نمود.
فطرس خطاب به جبرئيل گفت:
به كجا مىروى؟
جبرئيل گفت:
به سوى محمّد- صلّى اللَّه عليه و آله-
فطرس گفت:
مرا نيز همراه خود به سوى او ببريد، شايد برايم دعا كند.
وقتى كه جبرئيل خدمت پيامبر رسيد و شرح حال فطرس را گفت، حضرت فرمود:
به فطرس بگو: بال شكستهاش را به اين طفل بمالد.
در آن هنگام فطرس خود را به گهواره امام حسين- عليه السّلام- ماليد و شفا يافت.
سپس با جبرئيل به آسمان پرواز كرد و از آن به بعد، به او آزادشده حسين- عليه السّلام- لقب دادند.
مشتقات ریشۀ «مسح» و کلمه «مسیح» در آیات قرآن:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِري سَبيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا غَفُوراً (43)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ مِنْهُ ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (6)
رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ (33)
*************************************
إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ (45)
وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً (157)
يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في دينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً (171)
لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لاَ الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَميعاً (172)
لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ (17)
لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسيحُ يا بَني إِسْرائيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمينَ مِنْ أَنْصارٍ (72)
مَا الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (75)
وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (30)
اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (31)