دکتر محمد شعبانی راد

وصله‌های نورانی بر جامه‌ی جان: معلمِ ربانی، ناصحِ امین است! وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ‏ أَمينٌ!

Luminous Patches on the Garment of the Soul:
The Divine Teacher is a Trustworthy Counselor!
*****
The language of divine guidance is the language of gentle repair—a language of luminous patching. It is the unseen stitching of light on the torn garments of the soul. In the Qur’anic phrase:
Wa anā lakum nāṣiḥun amīn — “And I am to you a trustworthy counselor”
We hear the quiet voice of a prophetic heart offering not only counsel but healing. In Arabic, the root word of nāṣiḥ is closely linked to the action of sewing. The classical lexicons tell us:
“naṣaḥtu al-thawb: idhā khattatuhu”“I patched the garment when I sewed it.”
“qamīṣ manṣūḥ”“a shirt that has been stitched, mended.”
Thus, nāṣiḥ is more than an advisor; he is a tailor of hearts. A divine teacher who, through the thread of wisdom and the needle of compassion, repairs the rent fabric of the inner world.
These patches are not ordinary—they are radiant! Each patch is an ayah (a divine sign), a verse, a flash of truth that fits precisely the hole left in our soul by sorrow, sin, or forgetfulness. The believer says in awe, “This verse is tailored for me! This counsel is my missing puzzle piece!”
Through this lens, every moment of sincere repentance—tawbah naṣūḥah—is the act of accepting that luminous stitch. Without the remembered presence of a guiding teacher, the very meaning of repentance becomes hollow. As the Qur’an says:
Tawbatan naṣūḥā — “a sincere and mending repentance.”
A true naṣūḥah patch doesn’t draw attention to the tear—it veils it with beauty. The divine teacher smiles and whispers silently into your soul: “Sew with joy. Sew with light. Patch with grace.” And the most beautiful stitches are those sewn with a smile—the smile of one who hides the faults of fellow lovers of light.
In another luminous tradition, the Imams say:
“al-qarīn al-nāṣiḥ huwa al-‘amal al-ṣāliḥ” — “Your true companion and counselor is your righteous deed.”
Every righteous act, every honest prayer, is another patch sewn into the robe of your soul.
The divine teacher is, therefore, not only a source of knowledge but a living mercy, tailoring our lives with verses, mending us with silence, patching us through dreams and intuitions. These inspirations—these soft touches on the heart—are alive. As one narration from the Imams states:
“If you have a need, move your lips, and the response will come to your heart.”
These are the real-time, luminous patches—divine downloads of clarity—given by God through His angelic guides.
In the age of distraction, this tailoring never stops. The soul’s robe is always in need of another luminous patch. And the divine tailor is never far.

«نصح» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
«نصیحتهای رحمانی – نصیحتهای شیطانی»
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«نصحتُ‏ الثوبَ‏: إذا خِطْتَه، پارگی لباس رو دوختم و بهش وصله زدم.»
«ثوبٌ مُتَنَصَّحٌ: لباسی که وصله و پینه خورده»
«غيوثُ‏ نَوَاصِحُ‏: بارانهاى پى‌در‌پى»
+ «وَلْیْ»: باران‌های متوالی فصل بهار. مفهوم «قرب».
«نصحت العسل: إذا صفّيّته من الشمع» + «شور – شرت العسل».
«النُّصْحُتَحَرِّي فِعْلٍ أو قَوْلٍ فيه صلاحُ صاحبِهِ»
+ «حری – تحرّی».
+ مقاله «تعمیر سریع!»
پچ‌های آنلاین علمی از جنس نور!
(صفر و یک)
(قبض نور – بسط نور)
(اخم و لبخند)
+ «عیب یابی»
+ «خیط»
+ «کتب»
+ «رفا»

وصله‌های نورانی بر جامه‌ی جان: معلمِ ربانی، ناصحِ امین است! وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ‏ أَمينٌ!
پینه‌زنِ دل‌ها: معلمی که با نور، وصله می‌زند
نصیحتی از جنس نور: وصله‌ای رحمانی برای پارگی‌های دل
دوختی از جنس صدق: ناصح امینی که جامه‌ی جان را وصله می‌زند
باران‌های پی‌در‌پیِ مهر: معلم ربانی، ناصحِ رحمانی
نصیحتی که پینه نیست، نور است: راز امانت در زبانِ ناصح
صفای عسل، وصله‌ی جان: ناصح امین، پیام‌آور نورِ ولایت
دوخته به نور، وصله به دل: نقش ناصحِ امین در شفای جان

وصله‌های نورانی بر جامه‌ی جان! معلم ربانی، ناصح امین است!
«نَصْح» یعنی چه؟
در لغت، «نَصَحَ» به معنای خالص کردن، اصلاح کردن و دوختن آمده است.
وقتی گفته می‌شود:
نَصَحتُ الثوبَ: یعنی لباس را وصله زدم و پارگی‌اش را دوختم.
ثوبٌ مُتَنَصَّحٌ: لباسی که پینه خورده.
نَصَحتُ العَسَلَ: یعنی عسل را از موم خالص کردم.
غُيوثٌ نَواصِح: باران‌های پی‌در‌پی که پیوستگی و لطف را القا می‌کنند.
در همه‌ی این‌ها، وجه مشترک یکی‌ست:
اصلاح، خالص‌سازی، و ترمیم؛
گویی نصیحت یک عمل مرمت‌گرانه‌ است.
کاری که با دل انجام می‌شود، نه فقط با زبان.
وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ‏ أَمينٌ
من برای شما ناصحی امین‌ام.
اینجا «نصح» نه فقط مشاوره‌ی خیرخواهانه، بلکه نشانه‌ای از ولایت الهی است.
نصیحتی که از سرچشمه‌ی صداقت و امانت می‌جوشد، نه از غرور، خودبرتربینی یا خشم.
دل انسان بخاطر استعمال عیبی بنام حسد، مثل جامه‌ای‌ست که در مسیر زندگی، پاره می‌شود.
حسد، غفلت، توقع بی‌جا، ناراحتی از تقدیر، همه سوراخ‌هایی در بافت جان‌اند.
معلم ربانی ـ همان ناصح امین ـ آن کسی است که با وصله‌های نورانی این پارگی‌ها را می‌دوزد. وصله‌هایی از جنس محبت، فهم، نور، و آگاهی.
او پینه‌زن دل است.
نه برای تحقیر، بلکه برای احیای کرامت فراموش‌شده.

نصیحت رحمانی یا نصیحت شیطانی؟
در روایات و آیات، نصح می‌تواند دو گونه باشد:
ممدوح و مذموم
نصح رحمانی: صادقانه، از دلِ نور، برای رشد دیگری.
نصح شیطانی: پنهان در خیرخواهی ظاهری، اما آلوده به حسادت، خودنمایی، یا القای ضعف به مخاطب.
بنابراین، همان‌طور که واژه‌ی «نُصح» در لغت به پالایش عسل از موم اشاره دارد، در عمل نیز نصیحت باید از ناخالصی‌های نفس پالایش شود تا حقیقتاً نوری بر جان باشد.

معلم ربانی، ناصح امین است؛ یعنی او:
مثل بارانی ناصح، پی‌در‌پی بر دل می‌بارد.
مثل کسی که جامه‌ای پاره را می‌دوزد، با نور حرف‌هایش پینه‌ای می‌زند بر پارگی‌های جان.
امانت‌دار است: نه چیزی اضافه می‌کند، نه چیزی کم؛
فقط حقیقت را از قلب نورانی‌اش به دل ما می‌رساند.

«پَچ: وصله»:
«وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ‏ أَمينٌ»
زبان نور، زبان نصیحت است!
نور، با دل سخن می‌گوید؛ نه با سرزنش، تحقیر یا هیاهو.
زبان نور، همان زبان نصیحت است؛
نرمی در سخن، صداقت در دل، و هدفی جز اصلاحِ جامه‌ی جان ندارد.
در روزگار ما، این زبان نورانی را می‌توان در خدمات مشاوره و پشتیبانی آنلاین نیز دید؛
جایی که فردی آگاه، دلسوز، و مسئول، بدون قضاوت، تنها برای ترمیم دل و جان مخاطبش تلاش می‌کند.
+ «رفق»
ریشه‌ی این مشی نورانی، در قرآن است.

معلم ربانی؛ پینه‌زن دل‌ها
ناصِحٌ أَمِينٌ، لقبی‌ست برای پیامبران؛
یعنی کسی که وصله‌های نور می‌زند بر پارگی‌های جان، بی آنکه اجری بخواهند.
در فرهنگ واژه‌ها آمده است:
«النُّصْحُ‏: تَحَرِّي فِعْلٍ أو قَوْلٍ فيه صلاحُ صاحبِهِ»
یعنی: نصح، انتخاب گفتار و رفتاری‌ست که به نفع مخاطب است.
و در لغت آمده:
«نَصَحتُ الثوبَ: إذا خِطْتَه»، یعنی لباس را پینه زدم.
و نیز: «ثوبٌ مُتَنَصَّحٌ»؛ لباسی که با وصله‌ها ترمیم شده است.
این‌جاست که می‌فهمیم:
وصله، نام زیبای معلم ربانی است.
او هرگز دل را پاره‌تر نمی‌کند؛ بلکه آن را می‌دوزد، ترمیم می‌کند، احیا می‌کند.
و آیات محکم، اندیشه‌ی این معلم ربانی را تأیید می‌کنند:
«وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ‏ أَمينٌ»
من ناصحی امین برای شما هستم.

کلام فرشته نگهبان، پَچ نورانی! وصله نورانی!
سوپر پَچ! : «ظرفارو بشور

«نصحتُ‏ الثوبَ‏: إذا خِطْتَه»

نور؛ خیاط جان!
در لغت آمده است:
«الناصِح‏: الخياط» – ناصح یعنی خیاط.
«قميص‏ مَنْصُوح‏: أي مخيط» – پیراهن منصوح، یعنی پیراهنی که دوخته و وصله خورده است.
اینجا یک راز پنهان است:
نور، همانند فرایند خیاطی‌ست!
فرایندی دقیق، مهربان، و ترمیم‌گر.
لباس‌های ما – همان دل‌ها و جان‌های ما – در مسیر زندگی مدام پاره می‌شوند؛
به‌دست حسد، وسوسه و خطا.
اینجا نیازمند یک خیاط نورانی هستیم…
یک ناصح امین که بی‌هیاهو، بی‌قضاوت، و بی‌منت، فقط مرمت می‌کند.
در حقیقت، این همان کاری‌ست که خداوند، به سبب فرشته‌ی نگهبان بر ما انجام می‌دهد؛
فرشته‌ای که نورِ مراقبت است،
و شبانه‌روز در پی ترمیم، هشدار، و وصله زدن بر جامه‌ی جان ماست.

+ «حجارة مسومة»:
وصله‌ای از نور، سایز دلِ من!
+ «لیلة القدر»
اهل یقین وقتی با آیتی (تقدیری خلاف میلش) روبه‌رو می‌شوند، با لبخند دل می‌گویند:
«این آیت، دقیقاً سایز من است!»
«این وصله، کاملاً جورِ من است!»
«این همان قطعه‌ی گمشده‌ی پازل وجود من بود!»
فقط او – آن معلم ربانی ناصح امین – می‌تواند کِبرِ پنهان‌شده‌ی مرا آشکار کند، آن را به نرمی بدوزد و با نور ولایت علمی‌اش، مرا با نور نصیحتش، تطهیر و مرمت نماید.
وصله‌ای که برای توبه است!
همان وصله‌ای که می‌فرماید:
«التوبةُ النَّصُوح‏: أن لا يعودَ إلى ما تابَ عنه»
توبه نصوح یعنی دوختنی، یعنی وصله زدنِ جدی، یعنی برگشت‌ناپذیری…
و مگر توبه‌ای که در آن نور یادِ معلم ربانی نباشد، اصلاً توبه است؟ چه برسد که نصوح باشد!
آری…
این وصله، همان علم آنلاین فرشتۀ مهربان من است؛
این وصله، همان نور حکمتِ گمشده‌ی من است؛
هدیه‌ای از جانب خدای رحیم.
اما باید چطور وصله بزنی؟
چنان با ظرافت، با لبخند،
که اصلاً معلوم نشود!
انگار هیچ‌گاه پارگی این لباس در کار نبوده…
و اینجاست که در ملکوت قلبت، لبخند معلم نورانی را می‌بینی،
در لحظه‌ای که وصله‌ای از رحمت را
بر عیبی از عیوب قلبت می‌دوزد،
بطوریکه هیچ‌کس متوجه‌اش نشود…
نور، درون قلبت لبخند می‌زند و می‌گوید:
«آفرین پسرم… همین بود منظور من از بوسه بر آیات!»
و اینجاست که می‌شنوی حدیثی را از قلبِ حکمت:
«الْقَرِينُ النَّاصِحُ هُوَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ»
همنشین صادق و ناصح، همان عمل صالح توست؛
همان وصله‌ی نورانی‌ای که روزی به دستت دادند
تا بر جامه‌ی جانت، وصله‌ی نجات بزنی…

نُصح: شیرینیِ خالصِ نور!
در لغت آمده است:
«نَصَحتُ العسل: إذا صَفَّیتُه من الشّمع»
یعنی: عسل را «نصح» کردم، یعنی از ناخالصی و موم پاکش کردم.
چه تعبیر ظریف و ژرفی!
آری، نصیحتِ ربانی،
مانند عسلِ تصفیه‌شده است.
از جنس شیرینی است، اما شیرینی‌ِ نور!
از جنس خلوص است، اما خلوصِ کلمه!
از جنس مهر است، اما مهری که از جانِ ناصحِ امین تراویده است!
«نصح» یعنی شفاف‌کردن،
یعنی گرفتنِ ناخالصی‌ها از دل،
یعنی بیرون کشیدنِ حسد و غل و غش،
و تبدیل آن به شیرینیِ فطرت…
فطرتی از جنس نور نه از جنس حسد.
خیرخواهی هست!
دقیقاً همان‌چیزی که شیطان از آن بیزار است…
و ناصح امین، فرشته‌وار به سراغش می‌رود.

نُصح: خیاطیِ حکیمانه‌ی نور
در لغت آمده:
«الناصِح‏: الخياط»
ناصح، یعنی خیاط!
و:
«قميصٌ مَنْصُوح‏: پیراهنی که دوخته و وصله شده باشد.»
عجب تشبیهی!
نصح، هنر خیاطی است.
و معلمِ ناصح،
خیاطی است که پارگی‌های دل را با وصله‌ی نور می‌دوزد…
نه با نخِ سرزنش،
نه با سوزنِ تحقیر،
بلکه با تار و پودِ مهرِ ربانی!
لباسی که مدام پاره می‌شود،
و خیاطی که همیشه در حال وصله‌زدن است؛
این همان تجلی خداوند ناصحِ ربانی است،
که از طریق معلم نورانی،
جامه‌ی جانت را هر روز،
به وصله‌ی یک آیه، یک اندیشه، یک لبخند، ترمیم می‌کند.

نصح: باران‌های پی‌در‌پیِ ولایت
و در ادامه لغت می‌خوانیم:
«غُيُوثٌ نَوَاصِحُ‏: باران‌های پی‌در‌پی»
چه زیباست وقتی نُصح،
از آسمان بیاید…
همچون بارانی آرام،
که مدام می‌بارد،
بی‌آنکه کسی را خیسِ ملامت کند!
بارانی که وصله می‌زند،
اما با قطراتِ آشتی.
بارانی که دل را مرمت می‌کند،
نه برای دیده‌شدن،
بلکه برای آمادگیِ تجلیِ نور…
همان‌گونه که باران‌های پی‌درپیِ بهاری،
در زبان عربی با واژه‌ی «وَلي» توصیف می‌شوند:
«وَلْیْ: باران‌های متوالی فصل بهار»
و مگر نه اینکه «ولیّ» هم از همین ریشه است؟
یعنی آن‌که پشت‌سر هم، وصله‌های نجات را بر دل ما می‌دوزد…

تقابل نصح رحمانی و نصح شیطانی!
نُصحِ رحمانی یا نُصحِ شیطانی؟!
لباسِ اندرز را هر کسی می‌تواند بپوشد…
اما نه هر کسی خیاطِ امینِ جان است!
شیطان هم وصله‌زنِ ظاهری است،
همان‌طور که در سوره اعراف آیه ۲۱، هنگام وسوسه‌کردنِ آدم و حوا گفت:
«وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النّاصِحين»
(و سوگند خورد که: بی‌گمان من برای شما از ناصحانم!)
این اولین «نُصحِ دروغین» تاریخ بود!
پوشیده در لباسی از دلسوزی،
آمیخته با زبان خیرخواهی،
اما پنهان‌کرده‌ی زهری از حسد و غرور…
این نُصح، وصله‌ای‌ست که برای نمای بیرونی دوخته شده،
اما از درون،
آتشِ تفرقه و کبر را شعله‌ور می‌کند.

چگونه نُصحِ شیطانی را بشناسیم؟
ناصح شیطانی، حرفش شیرین است، اما قصدش تسخیر است.
او لباس سخن را با نخ فریب می‌دوزد.
تو گمان می‌کنی خیاط است،
اما او دارد از لابه‌لای زخم‌هایت،
لباس ولایتِ نور را می‌دزدد…
ناصح ربانی اما، حرفش آرام است و جان‌بخش.
او نه برای اثبات خودش می‌گوید،
نه برای تحقیر تو…
بلکه برای اینکه وصله‌ی حکمتِ خداوندی را به قلبت بدوزد.

وصله‌هایی از نور!
در فرهنگ اهل بیت علیهم‌السلام، ناصح واقعی کسی است که نه فقط با کلام، بلکه با عمل راه را نشان می‌دهد.
چنانکه در حدیثی آمده است:
«الْقَرِينُ النَّاصِحُ هُوَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ»
همنشین ناصح، همان عمل صالح است.
یعنی ناصح بودن، صرفاً با زبان نیست؛
بلکه هر کس که رفتار نورانی دارد، خیاطی پنهان در جان دیگران می‌کند!
بی‌آنکه حتی بدوزد، زخم حسادت را می‌بندد!
بی‌آنکه نصیحت کند، راه را نشان می‌دهد…

نُصح، اگر از نور ولایت باشد،
نه تنها وصله‌ای پنهان بر زخم جان ماست،
بلکه آیینه‌ای از رحمت الهی در کالبد یک معلم ربانی‌ست.
او وصله می‌زند…
اما نه بر لباس،
بر خاطرات پاره‌ی ما
بر ایمان شکسته‌ی ما
بر غروری که پنهانش کرده‌ایم
و با یک لبخند،
با یک آیه،
با یک حضور،
ما را از نو می‌دوزد…
و چه وصله‌ای زیباتر از توبه‌ای که «نصوح» است!

توبه‌ی نصوح: وصله‌ی نهایی نور بر دل
«توبه» در لغت یعنی بازگشت،
اما «توبه نصوح» یعنی بازگشتی که وصله‌ای نیکو و کامل بر دل می‌زند،
وصله‌ای که دیگر شکافِ گناه را نمی‌گذارد پاره شود.
قرآن کریم این‌گونه می‌فرماید:
«إِلَّا مَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ»
کسانی که توبه کرده و ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‌اند، به بهشت وارد می‌شوند.
توبه‌ی نصوح یعنی:
«التوبة النَّصُوح: أن لا يعود إلى ما تاب عنه»
توبه‌ای که برگشتن به گناه را هرگز نمی‌پذیرد.
اما چگونه این توبه ممکن است؟
چگونه می‌توان وصله‌ی نصوح را به دل زد تا دوباره پاره نشود؟
پاسخ در معلم ربانی است:
معلمی که با نور خود دل را روشن می‌کند،
که هر وصله‌اش حکمت و آرامش است،
که با لبخند علمی‌اش، زخم‌ها را می‌بندد،
و ما را در مسیر درست حفظ می‌نماید.
او همان است که می‌فرماید:
«وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ‏ أَمينٌ»
من برای شما ناصح امین هستم.
این وصله‌ی امینانه، نوری است که از ملکوت به دل ما فرود می‌آید،
که با هر تابش، سایه‌های حسد، کبر و نفاق را می‌زداید،
و جای آن را آرامش، محبت و یقین می‌نشاند.

توبه‌ی نصوح و نصیحت امینانه‌ی معلم ربانی،
پیوندی است از نور و وصله‌های حکمت،
که نه فقط لباسی نو می‌دوزد،
بلکه دل را آن‌چنان جلا می‌دهد که دیگر هیچ زخم و پارگی نتواند به آن آسیب برساند.
از این رو، نصیحت و توبه‌ی حقیقی، هدیه‌ای است از سوی خداوند رحیم،
که در قالب معلم ربانی و نور ولایت، یعنی چهرۀ زیبای یوسف ع به ما عرضه می‌شود،
و با آن است که می‌توانیم راه بازگشت به پاکی و آرامش حقیقی را بیابیم.

علمای ربانی، وصله‌های نورانی!

امام هادی علیه السلام:
قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ:
لَوْلَا مَنْ يَبْقَى بَعْدَ غَيْبَةِ قَائِمِنَا مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِينَ إِلَيْهِ وَ الدَّالِّينَ عَلَيْهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْ دِينِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ وَ الْمُنْقِذِينَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللَّهِ مِنْ شِبَاكِ إِبْلِيسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ الَّذِينَ يُمْسِكُونَ قُلُوبَ ضُعَفَاءِ الشِّيعَةِ كَمَا يُمْسِكُ السَّفِينَةَ سُكَّانُهَا لَمَا بَقِيَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِينِ اللَّهِ،
أُولَئِكَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
.
اگر عالمان در زمان غیبت قائم شما (عجل الله فرجه) نبودند که مردم را به سوی او دعوت کنند،
و راه او را نشان دهند، و با حجت‌های خدا از دین او دفاع کنند،
و اگر نبودند کسانی که بندگان ناتوان خدا را از دام‌های شیطان و یارانش، و از تله‌های نواصب (دشمنان اهل بیت) نجات دهند،
دیگر هیچ کسی بر دین خدا باقی نمی‌ماند و همگی مرتد می‌شدند!
اما این عالمان، همان‌هایی هستند که زمام دل‌های شیعیان ناتوان را به‌دست دارند،
همان‌گونه که ناخدای کشتی، سکان آن را در دست دارد و هدایت می‌کند.
اینان، در پیشگاه خدای عزّوجل، برترین مردم‌اند.

عالمان ربانی، معلمان نورانی در عصر غیبت‌اند!
امام هادی علیه‌السلام با تعبیری روشن، نقش حیاتی علمای ربانی را در زمان غیبت امام معصوم بیان می‌کند.
در واقع این عالمان، ادامه‌دهندگان نور ولایت هستند، کسانی که:
یَدْعُونَ إِلَیْهِ (دعوت به علوم نورانی امام زمان ع)
یَدُلُّونَ عَلَیْهِ (شناساندن حقیقت راه امام ع)
یَذُبُّونَ عَنْ دِینِهِ بِحُجَجِ اللهِ (دفاع از دین با منطق علمی و برهان الهی)

نقش نجات‌بخش علما
آن‌ها ناجیان دل‌های ضعیف‌اند، چون شیطان با دام‌های پنهان و نواصب با دشمنی آشکار، همه را به بی‌راهه می‌کشانند. در این طوفان گمراهی، فقط وصله‌ی حکمت این معلمان ربانی است که لباس ایمان را ترمیم می‌کند و دل را حفظ می‌نماید.
تشبیه بسیار زیبا: “صاحب السفينة”
عالمان ربانی مانند ناخدای کشتی هستند؛ کشتی‌ای که سکان آن دل‌های شیعیان است.
ناخدا باید:
مسیر را بشناسد (علم و معرفت)
سکان را محکم نگه دارد (ثبات و یقین)
کشتی را از طوفان نجات دهد (هدایت در فتنه‌ها)

أفضل الناس عند الله
امام با صراحت می‌فرماید:
اینان، «بهترین انسان‌ها نزد خداوند» هستند.
این ارزش، نه به سبب کثرت دانش، بلکه به‌خاطر عمل به علم، دعوت به نور، و صبر در غربت عصر غیبت است.

این روایت، تأکید روشنی بر این حقیقت دارد که:
در عصر غیبت، علما همان وصله‌های نورانی هستند که خدا بر قلب‌های پاره‌پاره ما می‌زند؛
تا ایمان باقی بماند،
تا دل‌ها از ارتداد نجات یابند،
و تا نور ولایت خاموش نشود…

[سورة الأعراف (7): الآيات 65 الى 72] :
«وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ»

وَ إِلى‏ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (65)
و به سوى عاد، برادرشان هود را [فرستاديم‏]؛ گفت: «اى قوم من، خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست، پس آيا پرهيزگارى نمى‌‏كنيد؟»
قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ فِي سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكاذِبِينَ (66)
سرانِ قومش كه كافر بودند گفتند: «در حقيقت، ما تو را در [نوعى‏] سفاهت مى‏‌بينيم و جداً تو را از دروغگويان مى‌‏پنداريم.»
قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفاهَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (67)
گفت: «اى قوم من، در من سفاهتى نيست، ولى من فرستاده‌‏اى از جانب پروردگار جهانيانم. أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ (68)
پيامهاى پروردگارم را به شما مى‏‌رسانم و براى شما خيرخواهى امينم.
أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى‏ رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (69)
آيا تعجب كرديد كه بر مردى از خودتان، پندى از جانب پروردگارتان براى شما آمده تا شما را هشدار دهد؟ و به خاطر آوريد زمانى را كه [خداوند] شما را پس از قوم نوح، جانشينان [آنان‏] قرار داد، و در خلقت، بر قوّت شما افزود. پس نعمتهاى خدا را به ياد آوريد، باشد كه رستگار شويد.»
قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (70)
گفتند: «آيا به سوى ما آمده‏‌اى كه تنها خدا را بپرستيم و آنچه را كه پدرانمان مى پرستيدند رها كنيم؟ اگر راست مى‌‏گويى، آنچه را به ما وعده مى‏‌دهى براى ما بياور.»
قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ (71)
گفت: «راستى كه عذاب و خشمى [سخت‏] از پروردگارتان بر شما مقرر گرديده است. آيا درباره نامهايى كه خود و پدرانتان [براى بتها] نامگذارى كرده‏‌ايد، و خدا بر [حقانيت‏] آنها برهانى فرو نفرستاده با من مجادله مى‌‏كنيد؟ پس منتظر باشيد كه من [هم‏] با شما از منتظرانم.»
فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ ما كانُوا مُؤْمِنِينَ (72)
پس او و كسانى را كه با او بودند به رحمتى از خود رهانيديم؛ و كسانى را كه آيات ما را دروغ شمردند و مؤمن نبودند ريشه‌‏كن كرديم.

[سورة الأعراف (7): الآيات 59 الى 64] :
«وَ أَنْصَحُ لَكُمْ»

لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (59)
همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم. پس گفت: «اى قوم من، خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست، من از عذاب روزى سترگ بر شما بيمناكم.»
قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (60)
سران قومش گفتند: «واقعاً ما تو را در گمراهى آشكارى مى‌‏بينيم.»
قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلالَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (61)
گفت: «اى قوم من، هيچ گونه گمراهى در من نيست، بلكه من فرستاده‏‌اى از جانب پروردگار جهانيانم.
أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنْصَحُ لَكُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (62)
پيامهاى پروردگارم را به شما مى‏‌رسانم و اندرزتان مى‌‏دهم و چيزهايى از خدا مى‌‏دانم كه [شما] نمى‌‏دانيد.
أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى‏ رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (63)
آيا تعجب كرديد كه بر مردى از خودتان، پندى از جانب پروردگارتان براى شما آمده تا شما را بيم دهد و تا شما پرهيزگارى كنيد و باشد كه مورد رحمت قرار گيريد؟»
فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً عَمِينَ (64)
پس او را تكذيب كردند، و ما او و كسانى را كه با وى در كشتى بودند نجات داديم؛ و كسانى را كه آيات ما را دروغ پنداشتند غرق كرديم، زيرا آنان گروهى كور[دل‏] بودند.

[سورة الأعراف (7): الآيات 18 الى 21] :
«وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ»
تسویل شیطان و تسویل نفس: یه جوری میخواد متقاعدت کنه با روش او کاراتو پیش ببری!

قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعينَ (18)
فرمود: «نكوهيده و رانده، از آن [مقام‏] بيرون شو؛ كه قطعاً هر كه از آنان از تو پيروى كند، جهنّم را از همه شما پر خواهم كرد.»
وَ يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ (19)
«و اى آدم! تو با جفت خويش در آن باغ سكونت گير، و از هر جا كه خواهيد بخوريد، و[لى‏] به اين درخت نزديك مشويد كه از ستمكاران خواهيد شد.»
فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ (20)
پس شيطان، آن دو را وسوسه كرد تا آنچه را از عورتهايشان برايشان پوشيده مانده بود، براى آنان نمايان گرداند؛ و گفت: «پروردگارتان شما را از اين درخت منع نكرد، جز [براى‏] آنكه [مبادا] دو فرشته گرديد يا از [زمره‏] جاودانان شويد.»
وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ (21)
و براى آن دو سوگند ياد كرد كه: من قطعاً از خيرخواهان شما هستم.

[سورة هود (11): الآيات 32 الى 35] :
«لا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِي»
حسودی که دیگه نمیخواد گوش به حرف فرشته نگهبانش بده، هیچ وصله‌ای مشکلشو نمیپوشونه!
«پایان دوران رفق – پایان ماههای حرام «أَرْبَعَةً حُرُماً» – پایان دوران نصیحتهای دلسوزانه فرشته نگهبان»

قالُوا يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَكْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (32)
گفتند: «اى نوح، واقعاً با ما جدال كردى و بسيار [هم‏] جدال كردى. پس اگر از راستگويانى آنچه را [از عذاب خدا] به ما وعده مى‌‏دهى براى ما بياور.»
قالَ إِنَّما يَأْتِيكُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شاءَ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ (33)
گفت: «تنها خداست كه اگر بخواهد، آن را براى شما مى‌‏آورد و شما عاجز كننده [او] نخواهيد بود.»
وَ لا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ إِنْ كانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (34)
و اگر بخواهم شما را اندرز دهم، در صورتى كه خدا بخواهد شما را بيراه گذارد، اندرز من شما را سودى نمى‏‌بخشد. او پروردگار شماست و به سوى او باز گردانيده مى‌‏شويد.
أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرامِي وَ أَنَا بَرِي‏ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ (35)
يا [در باره قرآن‏] مى‏‌گويند: «آن را بربافته است.» بگو: «اگر آن را به دروغ سر هم كرده‏‌ام، گناه من بر عهده خود من است، و[لى‏] من از جُرمى كه به من نسبت مى‏‌دهيد بركنارم.»

[سورة يوسف (12): الآيات 11 الى 12] :
«إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ»
ای حسودان دروغگو!

قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى‏ يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ (11)
گفتند: «اى پدر، تو را چه شده است كه ما را بر يوسف امين نمى‌‏دانى در حالى كه ما خيرخواه او هستيم؟
أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (12)
فردا او را با ما بفرست تا [در چمن‏] بگردد و بازى كند، و ما به خوبى نگهبان او خواهيم بود.»

+ «اللَّهُمَّ انّی أَسْأَلُكَ أَنْ تَعْصِمَنِي … بِالْأَمانَةِ عَنِ الْخِيانَةِ»

پَچ‌هایی که هیچ عاقلی «نه» بهش نمیگه!!!

این پچ لبخند نورانی علمی آنلاین و زنده است!

اینقدر سوراخ‌های شک و حسادتش بدخیمه که با هیچ پچی درمان نمیشه!
«شککته بالرمح»

پَچ‌های نورانی آنلاین!
«live patching»

رَوَى السَّيِّدُ بْنُ طَاوُسٍ … قَالَ:
كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع
أَنَّ الرَّجُلَ يُحِبُّ أَنْ يُفْضِيَ إِلَى إِمَامِهِ مَا يُحِبُّ أَنْ يُفْضِيَ إِلَى رَبِّهِ
قَالَ فَكَتَبَ إِنْ كَانَ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْكَ فَإِنَّ الْجَوَابَ يَأْتِيكَ.
سيد بن طاوس نقل مى‌‏كند:
شخصی نامه‏‌اى به اين مضمون براى امام هادى ع نوشت:
شخصی دوست دارد آن‌چه را که با خدای خود در میان می‌گذارد، با امامش نیز در میان گذارد.
(یعنی همان صداقت، راز، و درد دل را با امام معصومش نیز در میان نهد)
پس امام در پاسخ نوشت:
اگر نیازی داری، لب‌هایت را حرکت بده؛ پاسخش به تو خواهد رسید.

این روایت، حقیقتی لطیف و عمیق از ارتباط درونیِ دلِ عاشق با امامِ نورانی را بیان می‌کند.
امام معصوم، نه تنها «باب الله» است بلکه «آینه رحمت پروردگار» و «تجلی علم و حکمت الهی» در میان خلق است.
وقتی دوست داری با خدای مهربان نجوا کنی،
دلِ محبّ تو ناخودآگاه به سوی امام‌ات کشیده می‌شود…
می‌خواهی حرف دلت را به او بزنی،
همان که واسطه‌ی فیض است،
همان که به اذن خدا می‌شنود،
و پاسخ را به دل تو باز می‌گرداند…
پاسخ امام، لطیف و روح‌بخش است:
«فَحَرِّكْ شَفَتَيْكَ…»
یعنی حتی ذکر و نجوای آرامِ لبانت، دعوتی زنده است که پاسخ آن از عالم بالا به قلبت نازل می‌شود.
پچ‌های نورانی زنده!
انگار «حرکت لب‌ها» رمز ورود به شبکه ارتباطی فرشتگان نورانی است:
همان فرشتگان مشفقی که خداوند در قرآن فرموده:
“وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً…”
اینان پچ‌های نورانیِ زنده‌ی الهی‌اند.
همان “Patch”هایی که نرم‌افزار ترمیم سوراخهای شک قلب هستند!
فرشتگان حکمت، وقتی تو نجوا می‌کنی، لبخند می‌زنند،
و به فرمان امام ع، الهامی نورانی را در جانت می‌نشانند…
لب‌هایی که با ایمان نجوا می‌کنند،
درگاه‌های ارتباط زنده با ملکوتند.
نجوای تو، حتی اگر به آرامی، به درگاه دل امام برسد،
پاسخش را در طمأنینه دل، در نوری تازه، در صبری نو،
و گاهی در آیه‌ای که ناگاه بر دلت می‌نشیند، خواهی یافت…
این‌ها همان پچ‌های ناصح زنده‌اند؛
نورانی، مهربان، و دقیقاً اندازه زخمی که هنوز التیام نیافته…

on air

مشتقات ریشۀ «نصح» در آیات قرآن:

وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحينَ‏ (21)
أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنْصَحُ‏ لَكُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (62)
أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ‏ أَمينٌ (68)
فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ‏ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحينَ‏ (79)
فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ نَصَحْتُ‏ لَكُمْ فَكَيْفَ آسى‏ عَلى‏ قَوْمٍ كافِرينَ (93)
لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى‏ وَ لا عَلَى الَّذينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَى الْمُحْسِنينَ مِنْ سَبيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ (91)
وَ لا يَنْفَعُكُمْ نُصْحي‏ إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ‏ لَكُمْ إِنْ كانَ اللَّهُ يُريدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (34)
قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى‏ يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ‏ (11)
وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ‏ (12)
وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدينَةِ يَسْعى‏ قالَ يا مُوسى‏ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحينَ‏ (20)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى‏ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ (8)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی