The Inspiring Light!
«لهم» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الْتَهَمَ الفصيل ما في الضّرع: نوزاد همۀ شير در پستان مادرش را بلعيد.»
«∞=1+1»
الهام یعنی:
در دل افکندن، در دل افتادن، وحی، به دل افکندن، در دل انداختن، القاء معنی خاص در قلب به طریق فیض، رسیدن فکر به ذهن و در معارف اسلامی القای امری از سوی خداوند به دل کسی.
این 1 با اون 1 که جمع میشه، میشن زوج کریم!
یکی و مثل هم و عین هم و مساوی نیستند!
از زمین تا آسمون با هم فرق میکنن!
این 1 نوزادی است گرسنه و گریان و اون 1 ، مادری است با پستان پرشیر و مهربان!
فرآیند نور الولایة: به اجتماع این دو گزینه و نتیجه خوبش میگن فرایند نور ولایت!
به این میگن الهام!
«التهم الشيء: التقمه، آن چيز را يكباره بلعيد.»
+ «لقم – لقمان»
«الْتُهِمَ لونُهُ: رنگ چهره او گرفته و دگرگون شد.»
علامت اینکه قلب به نور ولایت ملهم میشود اینه که تغییر میکند و از تاریکی به نور تغییر چهره میدهد.
«لَهِمَ ألمَاءَ: يك جرعه آب را نوشيد.»
+ «لقن – تلقین»
+ مقالۀ زیبا و مهم »هدایت»:
[هدایت – الهام «الْتَهَمَ الفصيل ما في الضّرع»]:
با کلام و بیان صاحبان نور در ملکوت قلب، هر دو مسیر دسترسی به آرامش برای قلب بوضوح بیان و مشخص شده است بطوریکه کسی که گناه میکنه نمیتونه بگه مجبور بودم گناه کنم یا نمیدونستم گناه بده! نه اجباری در کار است و نه ندانستنی در کار است و با وجود نور، حجت بر همه تمام میشود.
امام صادق علیه السلام:
«وَ قَالَ:
فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ:
فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها
قَالَ
بَيَّنَ لَهَا مَا تَأْتِي وَ مَا تَتْرُكُ.»
برایش آشکار کرد که چه کاری میکند و چه کاری را وا میگذارد.
امام صادق علیه السلام:
قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّه
وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها
قَالَ
خَلَقَهَا وَ صَوَّرَهَا
یعنی آن را آفرید و صورت بخشید.
وَ قَوْلُهُ
فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها
أَیْ عَرَّفَهَا وَ أَلْهَمَهَا ثُمَّ خَیَّرَهَا فَاخْتَارَت.
یعنی به او کار زشت و زیبایش را شناساند،
بعد او را مخیّر گردانید تا هر راهی را خواست اختیار کند.
+ «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها
قَالَ
مَعْرِفَهًُْ الْحَقِّ مِنَ الْبَاطِل:
آشنا بهحقیقت هست و از باطل تمیز میدهد.»
+ «أَیْ عَرَّفَهَا طَرِیقَ الْفُجُورِ وَ التَّقْوَی.
یعنی خداوند راه سرپیچی از حق و [راهِ] پرهیزکاری را به نفْس شناساند.»
[لهم – بلع]:
+ «بلع»
و أصله من الْتِهَامِ الشيء، و هو ابتلاعه
الْتَهَمَ الفصيل ما في الضّرع
فرس لهم: كأنه يَلْتَهِمُ الأرض لشدّة عدوه. (راه رو میخوره و می بلعه! اینقدر سریع می دوه!)
ورود شيء الى باطن شيء و جوفه، مادّيّا أو معنويّا.
فالمادّىّ: كما في التهام اللبن و التقام المأكول.
و المعنوىّ: كما في إلقاء المعارف و إيقاعها في القلب.
+ «روان»: «الهام – روان» این اندیشه را خدای مهربان به قلب و روان ما الهام میکند. انگاری به خورد ما میده!
تقدیرات، این اندیشه نورانی آل محمد ع را بتدریج به خورد ما میدهند!
[الهام – ملاقات]:
الْإِلْهَامُ : إلقاء الشيء في الرّوع
وَ الْعِلْمُ إِمَامُ الْعَقْلِ وَ الْعَقْلُ تَابِعُهُ
يَنْطِقُ بِإِلْهَامٍ مِنَ اللَّهِ
يُلْهِمُهُ اللَّهُ السُّعَدَاءَ وَ يَحْرِمُهُ الْأَشْقِيَاءَ
[الهام]
نور آل محمد ع به نور عقل صاحبان نور الهام مینماید و اینگونه صاحبان نور به علوم الهی گویا میشوند «يَنْطِقُ بِإِلْهَامٍ مِنَ اللَّهِ».
ای نور، از نور اتباع کن! تا «نُورٌ عَلى نُور» شوی!
همقافیه، مثل و مانند، نظیر
+«لمم»:
مَلَک به یک نقطه در قلب (عقل = گره پیشاهنگ) زوم میکند و مثل ذرهبین که وقتی روی چیزی، فوکوس شود، یک دفعه آن شیء گُر میگیرد و آتش می گیرد، وقتی ملک، نور را به نقطه عقل قلب زوم میکند «صَادِرَةً عَنْ إِلْهَامِكَ لَنَا»، یکدفعه «می فهمی»؛ تملیخا گفت: «قَدْ وَقَعَ فِي قَلْبِي شَيْءٌ»
و حالت شادی و آرامش به قلبت دست میدهد، که این همان «لمّه ملَک» است.
اللَّهُمَّ … نَحْنُ نَسْأَلُكَ وَ نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ … أَنْ … تَجْعَلَ حَرَكَاتِنَا وَ سَكَنَاتِنَا صَادِرَةً عَنْ إِلْهَامِكَ لَنَا
[قبض و بسط]
در توقيعى كه بافتخار شيخ مفيد صادر گشت :
وَ اللَّهُ يُلْهِمُكَ الرُّشْدَ
خداوند تو را به رشد و كمال الهام بخشد
وَ يَلْطُفُ لَكُمْ بِالتَّوْفِيقِ بِرَحْمَتِهِ
[بسط ≠ قبض]
و با لطف خود برحمت واسعه خود توفيق دهد .
الهادي : معناه الذي من … أقدرهم عليه بالعقول و الإلهام
« فَنَظَرَ إِلَيْهِ … تمليخا … فَقَالَ فِي نَفْسِهِ … ثُمَّ قَالَ لَهُمْ يَا إِخْوَتَاهْ قَدْ وَقَعَ فِي قَلْبِي شَيْءٌ … ، …أَطَلْتُ فِكْرِي … »
[تفکر – الهام]
الهَامَةُ: رأس كلّ شيءٍ ، رأْس كل شيء من الرُّوحانيين؛
هَامَةُ القومِ: سيِّدُهم و رئيسُهم ؛ شبّه الأَشْرافَ بالهامِ
رب اوزعنی …
وَ أَعْطَانِي [رَسُولَ اللَّهِ ص] الْوَحْيَ وَ أَعْطَاهُ [عَلِيّاً (ع)] الْإِلْهَامَ
وَ الَّذِي يُحْلَفُ فِيهِ
لَوْ أَقَرَّ فِرْعَوْنُ أَنْ يَكُونَ ابْنَهُ كَمَا أَقَرَّتْ بِهِ
لَهَدَاهُ اللَّهُ تَعَالَى كَمَا هَدَى زَوْجَتَهُ
وَ لَكِنَّ اللَّهَ تَعَالَى حَرَمَهُ ذَلِكَ
وَ الَّذِي يُحْلَفُ بِهِ
لَوْ أَقَرَّ فِرْعَوْنُ أَنْ يَكُونَ قُرَّةَ عَيْنٍ كَمَا أَقَرَّتْ بِهِ
لَهَدَاهُ اللَّهُ تَعَالَى كَمَا هَدَى بِهِ امْرَأَتَهُ
وَ لَكِنَّ اللَّهَ تَعَالَى حَرَّمَهُ ذَلِكَ.
[نبأ – الهام] :
نبأ؛ خبری علمی، مهم و مخفی [الْغَيْبِ] است [امر الله = نور ولایت] که به انسان الهام می شود [نُوحيهِ] و به او بصیرت می دهد و او را از تاریکی فتنه نجات می دهد [قبض و بسط].
اهمیت این خبر آنقدر هست که شایسته است که در آن تامل و تفکر بسیار نمود تا آنرا فهمید «تهجّد»، قصه بهشت و جهنم است!
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
إِنَّ لِلَّهِ عِنْدَ كُلِّ بِدْعَةٍ تَكُونُ بَعْدِي يُكَادُ بِهَا الْإِيمَانُ
وَلِيّاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِي مُوَكَّلًا بِهِ
يَذُبُّ عَنْهُ
يَنْطِقُ بِإِلْهَامٍ مِنَ اللَّهِ
وَ يُعْلِنُ الْحَقَّ
وَ بِنُورِهِ يَرُدُّ كَيْدَ الْكَائِدِينَ يَعْنِي عَنِ الضُّعَفَاءِ
فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ وَ تَوَكَّلُوا عَلَى اللَّهِ.
+ «شرق»
فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها
انگاری خدای مهربان ۷ بار قسم میخوره و بعدش میگه من به قلبتون کلام خودمو الهام میکنم و با این کلام، خوب و بد رو بهتون میفهمونم و به شما اختیار و پادشاهی دنیای قلبتونو دادم که این کلام رو بفهمید و بهش عمل کنید، حالا هر کسی بشنوه و عمل کنه «سمعنا و اطعنا» یه جور، و هر کسی بشنوه و عمل نکنه «سمعنا و عصینا»، یه جور دیگه باهاش رفتار میکنم.
[سورة الشمس (۹۱): الآيات ۱ الى ۱۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها (۱)
سوگند به خورشيد و تابندگىاش،
وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها (۲)
سوگند به مَه چون پى [خورشيد] رَوَد.
وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها (۳)
سوگند به روز چون [زمين را] روشن گرداند،
وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها (۴)
سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد،
وَ السَّماءِ وَ ما بَناها (۵)
سوگند به آسمان و آن كس كه آن را برافراشت،
وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها (۶)
سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد،
وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها (۷)
سوگند به نَفْس و آن كس كه آن را درست كرد؛
فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (۸)
سپس پليدكارى و پرهيزگارىاش را به آن الهام كرد،
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها (۹)
كه هر كس آن را پاك گردانيد، قطعاً رستگار شد،
وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها (۱۰)
و هر كه آلودهاش ساخت، قطعاً درباخت.
كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها (۱۱)
[قوم] ثمود به سبب طغيان خود به تكذيب پرداختند.
إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها (۱۲)
آنگاه كه شقىترينشان بر[پا] خاست.
فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها (۱۳)
پس فرستاده خدا به آنان گفت:
«زنهار! مادهشتر خدا و [نوبت] آبخوردنش را [حرمت نهيد]».
فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها (۱۴)
و[لى] دروغزنش خواندند و آن [مادهشتر] را پى كردند،
و پروردگارشان به [سزاى] گناهشان بر سرشان عذاب آورد و آنان را با خاك يكسان كرد.
وَ لا يَخافُ عُقْباها (۱۵)
و از پيامدِ كار خويش، بيمى به خود راه نداد.