“The Blessing of the Teacher’s Light:
A Softened Heavenly Medicine That Shines into the Heart and Heals It”
Introduction
Among the many divine gifts bestowed upon the human soul, the Arabic word “ni‘ma” (نعمة) — often translated as blessing — holds a special place. Rooted in deep linguistic and spiritual meanings, “ni‘ma” is more than just material comfort; it is the gentle and healing presence of divine guidance in our lives, especially when this guidance comes in the form of a luminous teacher.
The Arabic root “na‘ima” (نَعِمَ) also carries the meaning “his life became wide and soft” (نَعِمَ عَيشهُ: اتَّسَعَ و لَانَ). This linguistic insight enriches our understanding of the word ni‘ma (blessing). A true blessing is not merely something we possess outwardly—it is when the heart becomes soft, and the soul feels spacious and at ease.
When the light of the heavenly teacher shines into one’s heart, it does not just illuminate—it softens the soul and expands its capacity. The trials of life begin to feel lighter, as if a bitter medicine had been crushed into a fine powder and now works more gently and deeply within. This is the essence of a divine blessing: not always seen, but always deeply transforming.
The Linguistic Insight:
What Does “Ni‘ma” Really Mean?
Arabic lexicons offer us a key to understanding this concept through the phrase:
“دققت الدواء فأنعمت دقة”
“I ground the medicine finely, and I perfected its grinding.”
This expression shows that when something, like medicine, is softened and refined, it becomes vastly more effective. Likewise, a divine blessing is that which, once spiritually softened and internalized, begins to deeply heal and transform the soul. Thus, a ni‘ma is not only what is given, but what is perfectly prepared and spiritually absorbed.
The Light of the Teacher:
The Highest Form of Ni‘ma
What greater blessing can there be than to receive the light of a heavenly teacher—a—guide who knows the way, who interprets daily events, and who teaches us the hidden language of our soul and our guardian angel? This light is the true medicine — prepared and softened like the ancient image of ground medicine — that penetrates the heart and begins its healing.
A heart that sees the guiding light of its guardian angel softens, calms, and finds peace. Such a blessing is often hidden in hardship, like a blessing in disguise, yet its effects are profound and lasting.
The great blessing — blessed beyond measure!
A person who knows the language of the light of his guardian angel has a great blessing.
A jealous person, by ignoring this great divine blessing, deprives himself of it.
The heart that sees the guiding light of its guardian angel softens and achieves calm.
See how well the softened drug has increased its effectiveness.
This example beautifully illustrates the meaning of the word “ni‘ma”.
This great blessing is often given during difficult times — it is truly a blessing in disguise.
Jealousy: The Disease that Blocks the Blessing
Yet, not everyone recognizes this light. Those consumed by jealousy, when they see someone possessing the light of knowledge and divine wisdom, react with anger and denial. Their hearts become hardened. They reject the very ni‘ma that could have softened and saved them.
This is why those who carry the light of divine knowledge — the heirs of the prophetic legacy, the bearers of the sciences of Muhammad and his purified family (peace be upon them) — are often targets of envy. For what greater ni‘ma could one possess than the light of divine guidance?
“Allah is Greater” — And So Is His Blessing
When the heart begins to recognize this ni‘ma within — this illuminated image of divine presence during trials — it finally understands the deeper meaning of the phrase:
“Allāhu Akbar” (اللهُ أَكْبَر) — God is Greater.
Yes! God is greater than all our hardships, for He has hidden the most powerful medicine in the most broken parts of our journey. And now that we see this light, how can we ever repay such a gift? How can we truly give thanks for the teacher’s light that softens the soul, heals the inner illness, and reveals paradise?
Conclusion
The blessing of the teacher’s light is the most profound form of ni‘ma. Like a finely ground medicine, it works silently but powerfully in the soul. It reveals the diseases within, like jealousy, and leads to eternal healing.
To recognize this ni‘ma is to be led, step by step, toward the garden of eternity. And to deny it is to remain in darkness. May our hearts be softened by this radiant light, and may we be among those who give thanks.
«نعم» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«دققت الدواء فأنعمت دقة:
دارو را کوبیدم، و چه خوب و نرم کوبیدمش!»
«النعيم: اللين»
«أَنْعَمَ الشيءَ: آن چيز را نرم كرد.»
«طعامٌ نَاعِمٌ: غذاى نرم و لذيذ.»
«دَقَّقْتُهُ دَقّاً نِعَمّا: چه بسيار خوب است آنچه را كه كوبيدهام.»
مشتقات ریشۀ «نعم» 144 بار در آیات قرآن تکرار شده است.
+ مفهوم زیبا و مهم آشکار:
انگاری طعم واقعی لذیذ غذا با اضافه کردن همین مختصر نمک به غذا آشکار میشه!
« إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ »
با همین موعظه «معلم»، طعم غذا میزون میشه.
با همین درک قبض و بسط قلبی خودت، کارات میزون میشه و طعم زندگی برای تو شیرین و لذیذ میشه، انگاری با فهم نور ولایت سختی ها آسون میشه، به این میگن نعمت!
پس نعمت واقعی اون چیزی است که زندگی سخت رو آسون میکنه و تلخی های حوادث رو شیرین میکنه و نار آیت رو به نور مبدل می نماید! پس اون چیز باید چیز گرانبهایی باشد و اون شیء گرانبها را باید قدرشو خوب دونست «اکرمی مثواه» و چشم ازش برنداشت «شکر».
شنیدی میگن: فلانی نونش تو روغنه!
«نَعِمَ عَيشهُ: اتَّسَعَ و لَانَ:
زندگیش خوش و گوارا شد؛ گشایش یافت و نرم و دلپذیر گشت.»
این ترکیب بهزیبایی نشان میدهد که نعمت، فقط به دارایی مادی محدود نیست، بلکه گشایش در دل، نرمی در سیر زندگی، و طراوتی آرام درون انسان نیز هست.
[خوب و بد؛ ترجمان سادهی نعمت]
با همین دو واژۀ ساده، «خوب» و «بد»، میشود بسیاری از مفاهیم عمیق را معنا کرد.
مثلاً همین واژۀ نِعْم یا نعمت، یعنی حالِ خوب!
چنانکه گفتهاند:
«النِّعْمَةُ: الحالةُ الحسنةُ»
یعنی نعمت، همان حالت خوش و خوب است.
بالاترین نعمت، حال خوش است! اینکه گرفته نباشی، در قبض نباشی، بلکه گشادهدل و روشنرو باشی! خوشحال باشی، خوب باشی.
اصلاً خوب بودن یعنی چه؟ مگر نه اینکه همواره از یکدیگر میپرسیم: حالت چطوره؟
و پاسخ واقعی این سؤال، از زبان دل روشن میشود.
اگر قلبت به نور ولایت وصل باشد، در پاسخ خواهی گفت:
بله، حالم خوب است.
و اگر خداینکرده پشت به آن نور باشی، خواهی گفت:
نه، حالم گرفته است.
همین حالات قبض و بسط قلبی، ترجمان سادهای از خوب و بد است.
حالت خوب است، یعنی دل نورانی است و نعمتِ حضور نور در قلبت جاریست.
و حالت گرفته است، یعنی نور در دل غایب یا محبوس شده، و این یعنی تاریکی و تنگی.
قدر حال خوبت را بدان!
این همان لحظاتیست که نور ولایت در دل میجنبد و عامل حیات را به قلب میتاباند.
پس ای اهل یقین، بشنو بشارت را:
«الإِنْعَام: مژدگانی»
یعنی لحظۀ روشنایی دل، لحظۀ بشارت است.
و چه زیبا گفتهاند:
«أَنْعَمَ اللّهُ بكَ عينا»
خداوند چشم کسی را که دوستش داری، به تو روشن کند!
پس نعمت، یعنی خوشحالی.
یعنی روشنی چشم دل.
«النُّعْمَة: خوشحالى»
«نُعْمَةُ العينِ: آنچه که باعث خوشحالی باشد.»
و این همان مژدگانی است برای اهل نور!
[طفل – نعم] :
«الطِّفْلُ: الولدُ ما دام ناعما: كودك تا وقتى كه نرم استخوان است.»
إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ
اللغة:
… و النعيم مشتق من النعمة و هي اللين
فأما النعمة بكسر النون فهي منفعة يستحق بها الشكر لأنها كنعمة العيش
[نعم – وعظ]:
[نعمت – موعظه]:
هر دو نام معلم است؛ معلم همان نعمت با ارزش آل محمد ع برای ماست و کلامش همان موعظه تاثیرگذار اوست، که قلب را با نور آل محمد ع آشتی داده و روشن می کند.
وجود معلم بزرگترین نعمت خدای مهربان برای ماست!
إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ قَالَ فِينَا نَزَلَتْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ
برای ما، معلم، در حقيقت، نيكو چيزى «نِعِمَّا» است كه خدا ما را با آن پند مىدهد!
«نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ النِّعْمَةِ»
«نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ … النِّعْمَةِ»
«نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ الرَّحْمَةِ وَ بَيْتِ النِّعْمَةِ وَ بَيْتِ الْبَرَكَةِ»
إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ: در کتاب مجمع فرموده تقدير آن «نِعْمَ شيئا شىء يعظكم به» است.
+ مفهوم زیبای «آشکار»:
«النَّعَامَة: بخشش، شادى و خورسندى، راه روشن و آشكار، پرچم يا نشانى كه براى راهنمائى مردم در بيابان بر پا كنند (+ «امر الله»)، هر بنا يا ساختمانى كه بر روى كوه بر پا شده باشد، صخرهاى كه در كنار چاه قرار گرفته باشد.»
«نعمت آشکار» نام زیبای معلم و آیات محکم موید اندیشه اوست.
«دققت الدواء فأنعمت دقة»:
در سوره حمد واژه نعمت رو زیبا معنی کرده که عرب کجا از این واژه استفاده می کنه :
انگاری با افزودن کمی نمک به غذا ، طعم این غذا از این رو به اون رو می شود این غذایی که از بیمزگی نمیشد لب بهش بزنی حالا بقدری خوشمزه شده که سر اون دعواست!
فهمیدی نعمت چیه و کیه ؟!
پس نعمت نام زیبای معلم است که مَثَل او مَثَل نمک غذاست و وقتی با یاد او – «فهم قبض و بسط قلبی» – کاری رو انجام میدی کارهای تو همه اش با مزه و با نمک می شود و به دل همه می نشیند و بدون یاد معلم هر کاری، بی مزه و بیخود و توام با تاریکی و ناآرامی است.
المعنى و اللغة:
معنى الآية
بيان:
الصراط المستقيم أي صراط من أنعمت عليهم بطاعتك و هم الذين ذكرهم الله تعالى في قوله
«مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ»
و أصل النعمة المبالغة و الزيادة
يقال دققت الدواء فأنعمت دقة أي بالغت في دقة و هذه النعمة و إن لم تكن مذكورة في اللفظ فالكلام يدل عليها لأنه لما قال اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ و قد بينا المراد بذلك بين أن هذا صراط من أنعم عليهم به و لم يحتج إلى إعادة اللفظ.
صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ
اين آيات بيان و توضيح صراط مستقيم است كه آن راه كسانى است كه تو بر آنان نعمت دادهاى و اين مردمى كه خدا بر آنان نعمت داده آيه كريمه معرفى ميكند:
«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ»
(آنان كه خدا و اين پيامبر را اطاعت كنند همدم آن كسانند كه «خدا بر آنان نعمت داده است» از پيامبران و راستگويان و جانبازان و نيكوكاران) پس نعمت دادگان، اينان هستند.
كلمه نعمت از نظر لغت بمعناى زيادت و مبالغه است و در اين آيات صريحاً صراط مستقيم بعنوان «نعمت» ذكر شده است ولى پس از آنكه آن را به راه كسانى كه مورد نعمت قرار گرفتهاند معرفى مينمايد دانسته ميشود كه خود آن، نعمت است.
وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ!
[سورة النساء (۴): الآيات ۶۹ الى ۷۰]
وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً (۶۹)
و كسانى كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند، در زمره كسانى خواهند بود كه خدا ايشان را گرامى داشته [يعنى] با پيامبران و راستان و شهيدان و شايستگانند و آنان چه نيكو همدمانند.
ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ عَلِيماً (۷۰)
اين تفضّل از جانب خداست، و خدا بس داناست.
به این نعمت میگن رفیق!!! و چه رفیق خوبی!!!
در قرآن کریم، نعمت حقیقی، همنشینی با اهل نور است؛ با معلمان آسمانی که دل انسان را نرم میکنند و داروی الهی را در جان مؤثر میسازند.
«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولٰئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»
آری، این همان نعمت بزرگ است:
رفیق شدن با اهل نور، همنشینی با معلمانی که نور خدا را در دل میکارند.
و خداوند، در نهایت محبت و علم، این نعمت را به کسی عطا میکند که راه اطاعت از نور را برگزیند.
[نعمت قبض و بسط « وَ جَعَلَ لِي سِرَاجاً مُنِيراً » – ملک « قَالَ أَنْ جَعَلَنِي مَلِكاً مَالِكاً لَا مَمْلُوكاً »] :
[نعم « دققت الدواء فأنعمت دقة – نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً » – ملک – قبض و بسط] :
نعمت باطنی که تو داری و کسی نمی تونه اونو در وجود تو متوجه بشه همون نعمت فهم قبض و بسط قلبی توست «داشتن قلب سلیم» که با یاد معلم ربانی متوجه اون شدی و به اون رسیدی.
از اینجا تازه کار شروع میشه و تازه پی به نعمتی در وجود خودت بردی که تا حالا نمی دونستی و خوب قدرشو هم نمیدونستی « مَا أَوَّلُ نِعْمَةٍ بَلَاكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْعَمَ عَلَيْكَ بِهَا ؟» اما از زمانی که پی به این ویژگی قلب خودت بردی که با یاد معلم خودت قبض و بسط رو خوب می فهمی تازه در دل شرایط راهشو یاد گرفتی چجوری باید تاریکی و ناآرامی قلبتو به نور نگاه آل محمد ع منبسط و فروزان نمایی. در این حدیث زیبا جوابهای علی ع در خصوص وصف این نعمت، بسیار زیبا و جای تامل و تفکر دارد.
+ «ایام الله»: اینکه در دل شرایط و حوادث روزمره «آیاتی» باید متذکر یاد معلم «رسلی» بشوی، این در بحث ایام الله زیباست. + «سنریهم آیاتنا … »
قَالُوا:
بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِي مَسْجِدِهِ فِي رَهْطٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فِيهِمْ أَبُو بَكْرٍ وَ أَبُو عُبَيْدَةَ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ وَ رَجُلَانِ مِنْ قُرَّاءِ الصَّحَابَةِ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ عَبْدُ اللَّهِ ابْنُ أُمِّ عَبْدٍ وَ مِنَ الْأَنْصَارِ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ وَ كَانَا بَدْرِيَّيْنِ فَقَرَأَ عَبْدُ اللَّهِ مِنَ السُّورَةِ الَّتِي يُذْكَرُ فِيهَا لُقْمَانُ حَتَّى أَتَى عَلَى هَذِهِ الْآيَةِ:
وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً الْآيَةَ
وَ قَرَأَ أُبَيٌّ مِنَ السُّورَةِ الَّتِي يُذْكَرُ فِيهَا إِبْرَاهِيمُ ع
وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ
قَالُوا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
أَيَّامُ اللَّهِ نَعْمَاؤُهُ وَ بَلَاؤُهُ وَ مَثُلَاتُهُ سُبْحَانَهُ
ثُمَّ أَقْبَلَ ص عَلَى مَنْ شَهِدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ إِنِّي لَأَتَخَوَّلُكُمْ بِالْمَوْعِظَةِ تَخَوُّلًا مَخَافَةَ السَّأْمَةِ عَلَيْكُمْ وَ قَدْ أَوْحَى إِلَيَّ رَبِّي جَلَّ وَ تَعَالَى أَنْ أُذَكِّرَكُمْ بِأَنْعُمِهِ وَ أُنْذِرَكُمْ بِمَا أُفِيضُ عَلَيْكُمْ مِنْ كِتَابِهِ وَ تَلَا
وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ الْآيَةَ
ثُمَّ قَالَ لَهُمْ قُولُوا الْآنَ قَوْلَكُمْ
مَا أَوَّلُ نِعْمَةٍ رَغَّبَكُمُ اللَّهُ فِيهَا وَ بَلَاكُمْ بِهَا؟
فَخَاضَ الْقَوْمُ جَمِيعاً فَذَكَرُوا نِعَمَ اللَّهِ الَّتِي أَنْعَمَ عَلَيْهِمْ وَ أَحْسَنَ إِلَيْهِمْ بِهَا مِنَ الْمَعَاشِ وَ الرِّيَاشِ وَ الذُّرِّيَّةِ وَ الْأَزْوَاجِ إِلَى سَائِرِ مَا بَلَاهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مِنْ أَنْعُمِهِ الظَّاهِرَةِ
فَلَمَّا أَمْسَكَ الْقَوْمُ أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى عَلِيٍّ ع فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ قُلْ فَقَدْ قَالَ أَصْحَابُكَ
فَقَالَ وَ كَيْفَ لِي بِالْقَوْلِ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي وَ إِنَّمَا هَدَانَا اللَّهُ بِكَ
قَالَ مَعَ ذَلِكَ فَهَاتِ
قُلْ مَا أَوَّلُ نِعْمَةٍ بَلَاكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْعَمَ عَلَيْكَ بِهَا ؟
قَالَ أَنْ خَلَقَنِي جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ لَمْ أَكُ شَيْئاً مَذْكُوراً
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا الثَّانِيَةُ
قَالَ أَنْ أَحْسَنَ بِي إِذْ خَلَقَنِي فَجَعَلَنِي حَيّاً لَا مَوَاتاً
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا الثَّالِثَةُ
قَالَ أَنْ أَنْشَأَنِي فَلَهُ الْحَمْدُ فِي أَحْسَنِ صُورَةٍ وَ أَعْدَلِ تَرْكِيبٍ
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا الرَّابِعَةُ
قَالَ أَنْ جَعَلَنِي مُتَفَكِّراً وَاعِياً لَا بَلِهاً سَاهِياً
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا الْخَامِسَةُ
قَالَ أَنْ جَعَلَ لِيَ شَوَاعِرَ أُدْرِكُ مَا ابْتَغَيْتُ بِهَا وَ جَعَلَ لِي سِرَاجاً مُنِيراً
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا السَّادِسَةُ
قَالَ أَنْ هَدَانِي لِدِينِهِ وَ لَمْ يُضِلَّنِي عَنْ سَبِيلِهِ
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا السَّابِعَةُ
قَالَ أَنْ جَعَلَ لِي مَرَدّاً فِي حَيَاةٍ لَا انْقِطَاعَ لَهَا
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا الثَّامِنَةُ
قَالَ أَنْ جَعَلَنِي مَلِكاً مَالِكاً لَا مَمْلُوكاً
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا التَّاسِعَةُ
قَالَ أَنْ سَخَّرَ لِي سَمَاءَهُ وَ أَرْضَهُ وَ مَا فِيهَا وَ مَا بَيْنَهُمَا مِنْ خَلْقِهِ
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا الْعَاشِرَةُ
قَالَ أَنْ جَعَلَنَا سُبْحَانَهُ ذُكْرَاناً قُوَّاماً عَلَى حَلَائِلِنَا لَا إِنَاثاً
قَالَ صَدَقْتَ فَمَا بَعْدَ هَذَا
قَالَ كَثُرَتْ نِعَمُ اللَّهِ يَا نَبِيَّ اللَّهِ فَطَابَتْ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها
فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ لِتَهْنِكَ الْحِكْمَةُ لِيَهْنِكَ الْعِلْمُ يَا أَبَا الْحَسَنِ فَأَنْتَ وَارِثُ عِلْمِي وَ الْمُبَيِّنُ لِأُمَّتِي مَا اخْتَلَفَتْ فِيهِ مِنْ بَعْدِي مَنْ أَحَبَّكَ لِدِينِكَ وَ أَخَذَ بِسَبِيلِكَ فَهُوَ مِمَّنْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ وَ مَنْ رَغِبَ عَنْ هُدَاكَ وَ أَبْغَضَكَ وَ تَخَلَّاكَ لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا خَلَاقَ لَهُ.
روایت شده که روزی پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله در مسجد خود در میان جمعی از اصحاب نشسته بود؛ از جمله ابوبکر، ابوعبیده، عمر، عثمان، عبدالرحمان، دو تن از قاریان مهاجر (عبدالله بن مسعود) و از انصار (اُبَیّ بن کعب) که هر دو از اهل بدر بودند.
عبدالله سورهای را میخواند که در آن لقمان ذکر شده تا رسید به این آیه:
«وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»
و اُبیّ نیز سورهای از قرآن را میخواند که در آن ابراهیم ذکر شده و رسید به آیه:
«وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ»
پیامبر فرمود:
ایامالله، همان نعمتها، بلاها، و عبرتهای الهیاند.
سپس پیامبر به اصحابش فرمود:
من از روی مهربانی و پرهیز از ملال، بهتدریج شما را موعظه میکنم.
و خداوند به من وحی کرده که شما را به نعمتهایش یادآور شوم و با آیاتی از کتابش که بر من نازل میشود، بیم دهم. سپس تلاوت کرد:
«وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ»
سپس فرمود:
اکنون بگویید، اولین نعمتی که خدا شما را بدان رغبت داده و آزمایشتان کرده، چه بوده است؟
همه شروع کردند به سخن گفتن و از نعمتهای زندگی، لباس، فرزندان، همسران و دیگر نعمتهای ظاهری سخن گفتند.
وقتی همگان سخن گفتند، پیامبر رو به علی علیهالسلام کرد و فرمود:
ای ابوالحسن! تو هم بگو، چرا که همراهانت سخن گفتند.
علی علیهالسلام عرض کرد:
چگونه سخن بگویم در حالی که ما را خدا بهواسطه تو هدایت کرده؟
پیامبر فرمود:
با این حال، بگو، اولین نعمتی که خدا به تو داد چه بود؟
حضرت فرمود:
اینکه مرا آفرید در حالی که چیزی نبودم.
فرمود: راست گفتی، بعدی چیست؟
فرمود: اینکه به من زندگی بخشید، نه مرگ.
فرمود: راست گفتی، سوم؟
فرمود: اینکه مرا در نیکوترین صورت و متعادلترین ترکیب خلق کرد.
فرمود: راست گفتی، چهارم؟
فرمود: اینکه مرا متفکر و آگاه آفرید، نه بیفکر و بیهواس.
فرمود: راست گفتی، پنجم؟
فرمود: اینکه به من حواس داد تا با آنها ادراک کنم، و چراغی روشنگر در وجودم نهاد.
فرمود: راست گفتی، ششم؟
فرمود: اینکه مرا به دین خود هدایت کرد و گمراهم نساخت.
فرمود: راست گفتی، هفتم؟
فرمود: اینکه برایم بازگشتی قرار داد به سوی حیاتی که پایان ندارد.
فرمود: راست گفتی، هشتم؟
فرمود: اینکه مرا پادشاهی آزاد قرار داد، نه بردهای اسیر.
فرمود: راست گفتی، نهم؟
فرمود: اینکه آسمان و زمین و آنچه در میان آنهاست را برایم مسخر ساخت.
فرمود: راست گفتی، دهم؟
فرمود: اینکه ما را مردان قرار داد، نگهبانان همسرانمان، نه زنان.
فرمود: راست گفتی. دیگر چه؟
فرمود: نعمتهای خدا بسیار شد، ای پیامبر خدا، و خوش و شیرینند؛
«و اگر نعمتهای خدا را بشمارید، نمیتوانید آنها را احصا کنید.»
پس پیامبر خدا تبسمی کرد و فرمود:
گوارایت باد حکمت!
گوارایت باد دانش!
ای ابوالحسن! تو وارث علم منی.
تو برای امت من آنچه را که پس از من در آن اختلاف کنند، بیان میکنی.
کسی که تو را برای دینت دوست دارد و راه تو را پیش گیرد، از هدایتیافتگان است.
و کسی که از هدایتت روی برتابد، و تو را دشمن دارد و تنهایت گذارد،
در قیامت خدا را بینصیب دیدار خواهد کرد.
بزرگترین نعمت خدای مهربان که دست هر کسی دیده بشه، بشدت مورد حسادت دیگران قرار میگیره، علم است، نور است، نور الولایة است، معلم است، علوم نورانی محمد و آل محمد علیهم السلام هستند و حسود با دیدن این نعمت نورانی در دست اهل نور و صاحبان نور، بشدت عکس العمل نشون میده و غضبناک میشه و خواهان از بین رفتن نعمت و صاحب نعمت میشه!
چقدر بیماری بدی است این حسادت!
معنای نام زیبای واژۀ یوسف، اشاره به همین نعمت بزرگ خدا داره!
الله اکبر، یعنی خدای مهربان چه نعمت بزرگی داره و این نور رو در قلب ما نشون میده که به احراز هویت این تمثال نورانی در قلب هنگام حوادث، مشکلاتمون حل میشه و حالا با فهم معنای الله اکبر، میگوییم الله اکبر، و حالا شکر این نعمت خدای بزرگ رو چجوری بجا بیاوریم؟!
نعمت بزرگ! نعمت باورنکردنی!
شخصی که زبان نور فرشته نگهبان خود را بداند نعمت بزرگی دارد. شخص حسود با نادیده گرفتن این نعمت بزرگ الهی خود را از آن محروم می کند.
قلبي كه چراغ راهنماي فرشته نگهبان خود را مي بيند ، نرم مي شود و به آرامش دست مي يابد ، ببينيد داروي نرم شده تا چه اندازه اثربخشي خود را افزايش داده است. این مثال برای درک مفهوم کلمه “نعمت” بسیار زیباست. این نعمت بزرگ در شرایط دشوار زندگی داده می شود.
“نعمت در لباس نقمت“.
نعمتِ نور معلم، داروی نرمشدۀ آسمانی است که در دل میتابد و اثر میگذارد!
+ «مائدۀ آسمانی!»
نعمتِ نور؛ داروی نرمشدهی دل
نور معلم؛ تجلی نعمتِ مخفی در دلها
نعمتِ نرمی دل؛ از زبان فرشته تا آرامش قلب
از حسادت تا بهشت؛ راهی با داروی نور
نعمتِ ولایت؛ نوری که دل را نرم میکند
الله اکبر؛ شکرِ نوری که دل را شفا میدهد
نعمتِ دیدهنشده؛ زبانی که فقط دل میفهمدش
داروی آسمانی؛ اثر نور در دلهای نرمشده
نعمت در لباس نقمت؛ حکایت نوری که دل را میبرد
تمثال نور؛ نعمتِ یوسفگونه در دل حادثه
نعمت نور؛ داروی نرم شدهی دل در پرتو ولایت!
در فرهنگ قرآن، همۀ واژگان بهسان فانوسهایی هستند که اگر درست درک شوند، راهی به سوی عمق جان آدمی میگشایند. واژۀ «نِعْمَة» یکی از آن واژگان است که نهفقط وعدۀ رفاه ظاهری، بلکه سخن از روشنایی باطنی دارد. در زبان عربی، جملهای وجود دارد که راز درک لطیف این واژه را فاش میکند:
«دققتُ الدواءَ فأنعمتُ دقةً»
یعنی: «دارو را کوبیدم، و چه خوب و نرم کوبیدمش!»
و اینگونه فهمیده میشود که
نعمت، همچون دارویی شفابخش است که نرم شده، آماده شده، و برای اثرگذاری مهیا گشته است.
…
نعمت، در لباس نور
در جهان دل، گاه دارویی نیاز است که بتواند سختیهای حادثه را درمان کند؛ اما دارو اگر سخت و زمخت باشد، چگونه در دل اثر کند؟
اینجاست که خداوند داروی نرمی را مهیا میکند: نور معلم.
این نور، همان نعمتی است که وقتی دل در تلاطم حوادث تاریک میشود، با یاد او، روشنی میگیرد؛ دارویی که نه با زبان، که با نگاه، با حضور، با اشارهای در دل اثر میگذارد و آرامشی میریزد که زبان از بیانش قاصر است.
…
نعمتی که حسود نمیفهمد!
این نور، این آرامش، این شناخت دل، همان نعمتی است که خدا به دلهای برگزیده میدهد.
و چون نوری است آشکار در دل ولی پنهان از چشم اهل غفلت، حسود نمیفهمدش. او نعمت را میبیند، ولی نمیبیند که این نور با چه صدق، چه گذشت، و چه تبعیتی از ولایت به دست آمده است.
پس به جای طلب نور، به طلب زوال نور میافتد، و در این راه، بیش از هر کس خود را میسوزاند.
آری، «نعمت در لباس نقمت» برای آنان که دل تاریک دارند.
…
نعمتِ معلم؛ یوسف دل
زیبایی واژۀ یوسف (علیهالسلام) خود جلوهای از همین نعمت است.
یوسف همان نعمت الهی است که به چشم اهل دنیا نقمت آمد.
اما دلهایی که با نور معلم آشنا شدند، فهمیدند که این تمثال نورانی، نسخهای از همان داروی نرمی است که دل را نرم و جان را پاک میکند.
در قرآن، مشتقات واژۀ «نعم» ۱۴۴ بار تکرار شده است.
و هر بار که دلی با نور معلم نرم میشود، نعمتی نورانی در جان او تکرار میگردد.
…
اثر نعمت در دل و دفع حسد
بزرگترین بیماری دل، حسادت است؛ آتشی بیصدا که در دل میسوزد، بیآنکه در ظاهر شعلهای دیده شود.
اما نور معلم، این داروی نرم شده، همان نعمتی است که دل را نرم میکند، و اثرش آنچنان است که عیب حسد را درناژ میکند؛ نه با شعار، که با نور.
دلِ نرم شده با نور ولایت، دیگر به دنبال گرفتن حال کسی نیست. اگر همسایه اذیت کند، مهم نیست. مهم، حفظ نور قلب است و انجام وظیفه ای که این نور برای صاحب قلب تعیین میکند.
و این همان نعمت عظمایی است که دل را مخلَّد در بهشت آرامش الهی میکند.
…
نعمت زنده، نعمت عملشده
این نعمت، اگر صرفاً به زبان آید، هنوز دارو نیست؛ اما اگر با عمل به نور معلم، با گذشت از دلخواه، و با صبر در تنگناها همراه شود، آنگاه نعمتی است زنده، شفابخش، و ازلی.
کسی که زبان فرشتۀ نگهبان خود را فهمیده، به نعمتی دست یافته که بهشت در پی او روان میشود.
و چه نعمتی بالاتر از آنکه با نرمی دل و دفع حسد، انسان به آرامشی برسد که سخنش سنگ را آب کند و کلامش بوی نور دهد؟
…
شکر این نعمت
و حال، با درک این معنا، وقتی میگوییم «الله اکبر»، یعنی خدایی که چنین داروی نرمی برای دل ما فرستاده، چقدر بزرگ است!
و شکر این نعمت، تنها با عمل صالحی ممکن است که از نور معلم سرچشمه گرفته باشد.
پس اگر بخواهی از این نعمت شکرگزاری کنی، باید دارو را به جانت بزنی، باید دل را نرم کنی، باید با عمل صالح، کلامت را زنده کنی.
[سورة الأحزاب (33): الآيات 6 الى 10] :
« اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ »
النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً (6)
پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزديكتر] است و همسرانش مادران ايشانند، و خويشاوندان [طبقِ] كتاب خدا، بعضى [نسبت] به بعضى اولويّت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدّمند]، مگر آنكه بخواهيد به دوستان [مؤمن] خود [وصيّت يا] احسانى كنيد، و اين در كتاب [خدا] نگاشته شده است.
وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً (7)
و [ياد كن] هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى پسر مريم، و از [همه] آنان پيمانى استوار گرفتيم.
لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً أَلِيماً (8)
تا راستان را از صدقشان باز پرسد، و براى كافران عذابى دردناك آماده كرده است.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً (9)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، نعمت خدا را بر خود به ياد آريد، آنگاه كه لشكرهايى به سوى شما [در]آمدند، پس بر سر آنان تندبادى و لشكرهايى كه آنها را نمىديديد فرستاديم، و خدا به آنچه مىكنيد همواره بيناست.
إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (10)
هنگامى كه از بالاى [سر] شما و از زير [پاى] شما آمدند، و آنگاه كه چشمها خيره شد و جانها به گلوگاهها رسيد و به خدا گمانهايى [نابجا] مىبرديد.
+ « نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ الرَّحْمَةِ وَ بَيْتِ النِّعْمَةِ وَ بَيْتِ الْبَرَكَةِ »
[سورة لقمان (31): الآيات 16 الى 20] :
« وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً »
يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ (16)
«اى پسرك من، اگر [عملِ تو] هموزن دانه خَردلى و در تختهسنگى يا در آسمانها يا در زمين باشد، خدا آن را مىآورد، كه خدا بس دقيق و آگاه است.
يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (17)
اى پسرك من، نماز را برپا دار و به كار پسنديده وادار و از كار ناپسند باز دار، و بر آسيبى كه بر تو وارد آمده است شكيبا باش. اين [حاكى] از عزم [و اراده تو در] امور است.
وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (18)
و از مردم [به نِخوت] رُخ برمتاب، و در زمين خرامان راه مرو كه خدا خودپسندِ لافزن را دوست نمىدارد.
وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ (19)
و در راهرفتنِ خود ميانهرو باش، و صدايت را آهسته ساز، كه بدترين آوازها بانگ خران است.
أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ (20)
آيا ندانستهايد كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است، مسخّر شما ساخته و نعمتهاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است؟ و برخى از مردم در باره خدا بى[آنكه] دانش و رهنمود و كتابى روشن [داشته باشند] به مجادله برمىخيزند.
[سورة الفرقان (25): الآيات 61 الى 70] :
« وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً »
تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً (61)
[فرخنده و] بزرگوار است آن كسى كه در آسمان برجهايى نهاد، و در آن، چراغ و ماهى نوربخش قرار داد.
وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً (62)
و اوست كسى كه براى هر كس كه بخواهد عبرت گيرد يا بخواهد سپاسگزارى نمايد، شب و روز را جانشين يكديگر گردانيد.
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً (63)
و بندگان خداى رحمان كسانىاند كه روى زمين به نرمى گام برمىدارند؛ و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند به ملايمت پاسخ مىدهند.
وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً (64)
و آنانند كه در حال سجده يا ايستاده، شب را به روز مىآورند.
وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً (65)
و كسانىاند كه مىگويند: «پروردگارا، عذاب جهنم را از ما بازگردان كه عذابش سخت و دايمى است.
إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (66)
و در حقيقت، آن بد قرارگاه و جايگاهى است.
وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً (67)
و كسانىاند كه چون انفاق كنند، نه ولخرجى مىكنند و نه تنگ مىگيرند، و ميان اين دو [روش] حد وسط را برمىگزينند.
وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً (68)
و كسانىاند كه با خدا معبودى ديگر نمىخوانند و كسى را كه خدا [خونش را] حرام كرده است جز به حق نمىكُشند، و زنا نمىكنند، و هر كس اينها را انجام دهد سزايش را دريافت خواهد كرد.
يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهاناً (69)
براى او در روز قيامت عذاب دو چندان مىشود و پيوسته در آن خوار مىماند.
إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (70)
مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند. پس خداوند بديهايشان را به نيكيها تبديل مىكند، و خدا همواره آمرزنده مهربان است.
+ « مَا أَوَّلُ نِعْمَةٍ بَلَاكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْعَمَ عَلَيْكَ بِهَا ؟
… أَنْ جَعَلَ لِيَ شَوَاعِرَ أُدْرِكُ مَا ابْتَغَيْتُ بِهَا وَ جَعَلَ لِي سِرَاجاً مُنِيراً »
[سورة لقمان (31): الآيات 31 الى 34] :
« أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ »
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آياتِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (31)
آيا نديدهاى كه كشتيها به نعمت خدا در دريا روان مىگردند تا برخى از نشانههاى [قدرت] خود را به شما بنماياند؟ قطعاً در اين [قدرت نمايى،] براى هر شكيباى سپاسگزارى، نشانههاست.
وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ (32)
و چون موجى كوهآسا آنان را فرا گيرد، خدا را بخوانند و اعتقاد [خود] را براى او خالص گردانند، و[لى] چون نجاتشان داد و به خشكى رساند برخى از آنان ميانهرو هستند، و نشانههاى ما را جز هر خائن ناسپاسگزارى انكار نمىكند.
يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (33)
اى مردم، از پروردگارتان پروا بداريد، و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى به كار فرزندش نمىآيد، و هيچ فرزندى [نيز] به كار پدرش نخواهد آمد. آرى، وعده خدا حقّ است. زنهار تا اين زندگى دنيا شما را نفريبد، و زنهار تا شيطان شما را مغرور نسازد.
إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (34)
در حقيقت، خداست كه علم [به] قيامت نزد اوست، و باران را فرو مىفرستد، و آنچه را كه در رحمهاست مىداند و كسى نمىداند فردا چه به دست مىآورد، و كسى نمىداند در كدامين سرزمين مىميرد. در حقيقت، خداست [كه] داناى آگاه است.
[سورة المؤمنون (23): الآيات 20 الى 25] :
« وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً »
وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآكِلِينَ (20)
و از طور سينا درختى برمىآيد كه روغن و نان خورشى براى خورندگان است.
وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِها وَ لَكُمْ فِيها مَنافِعُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (21)
و البته براى شما در دامها[ى گلّه درس] عبرتى است: از [شيرى] كه در شكم آنهاست، به شما مىنوشانيم، و براى شما در آنها سودهاى فراوان است و از آنها مىخوريد.
وَ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ (22)
و بر آنها و بر كشتيها سوار مىشويد.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (23)
و به يقين نوح را به سوى قومش فرستاديم. پس [به آنان] گفت: «اى قوم من، خدا را بپرستيد. شما را جز او خدايى نيست. مگر پروا نداريد؟»
فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ (24)
و اشراف قومش كه كافر بودند گفتند: «اين [مرد] جز بشرى چون شما نيست، مىخواهد بر شما برترى جويد، و اگر خدا مىخواست قطعاً فرشتگانى مىفرستاد. [ما]در ميان پدران نخستين خود، چنين [چيزى] نشنيدهايم.»
إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ (25)
او نيست جز مردى كه در وى [حال] جنون است، پس تا چندى در بارهاش دست نگاه داريد.
[سورة النحل (16): الآيات 81 الى 85] :
« يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها »
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَ سَرابِيلَ تَقِيكُمْ بَأْسَكُمْ كَذلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ (81)
و خدا از آنچه آفريده، به سود شما سايههايى فراهم آورده و از كوهها براى شما پناهگاههايى قرار داده و براى شما تنپوشهايى مقرر كرده كه شما را از گرما [و سرما] حفظ مىكند، و تنپوشها [=زرهها]يى كه شما را در جنگتان حمايت مىنمايد. اين گونه وى نعمتش را بر شما تمام مىگرداند، اميد كه شما [به فرمانش] گردن نهيد.
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (82)
پس اگر رويگردان شوند، بر تو فقط ابلاغ آشكار است.
يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها وَ أَكْثَرُهُمُ الْكافِرُونَ (83)
نعمت خدا را مىشناسند، اما باز هم منكر آن مىشوند و بيشترشان كافرند.
وَ يَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ (84)
و [ياد كن] روزى را كه از هر امتى گواهى برمىانگيزيم، سپس به كسانى كه كافر شدهاند رخصت داده نمىشود و آنان مورد بخشش قرار نخواهند گرفت.
وَ إِذا رَأَى الَّذِينَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (85)
و چون كسانى كه ستم كردهاند عذاب را ببينند [شكنجه] آنان كاسته نمىگردد و مهلت نمىيابند.
[سورة النحل (16): الآيات 111 الى 115] :
« فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ … وَ اشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ »
[قصه قوم ثرثار] : قصه تکراری همه امتها!
يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (111)
[ياد كن] روزى را كه هر كس مىآيد [و] از خود دفاع مىكند، و هر كس به آنچه كرده، بى كم و كاست پاداش مىيابد و بر آنان ستم نمىرود.
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ (112)
و خدا شهرى را مثل زده است كه امن و امان بود [و] روزيش از هر سو فراوان مىرسيد، پس [ساكنانش] نعمتهاى خدا را ناسپاسى كردند، و خدا هم به سزاى آنچه انجام مىدادند، طعم گرسنگى و هراس را به [مردم] آن چشانيد.
وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (113)
و به يقين، فرستادهاى از خودشان برايشان آمد، اما او را تكذيب كردند، پس در حالى كه ظالم بودند آنان را عذاب فرو گرفت.
فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً وَ اشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (114)
پس، از آنچه خدا شما را روزى كرده است، حلال [و] پاكيزه بخوريد، و نعمت خدا را -اگر تنها او را مىپرستيد- شكر گزاريد.
إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (115)
جز اين نيست كه [خدا] مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را كه نام غير خدا بر آن برده شده حرام گردانيده است. [با اين همه،] هر كس كه [به خوردن آنها] ناگزير شود، و سركش و زيادهخواه نباشد، قطعاً خدا آمرزنده مهربان است.
[سورة النحل (16): الآيات 71 الى 74] :
« أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ … وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ »
وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (71)
و خدا بعضى از شما را در روزى بر بعضى ديگر برترى داده است. و[لى] كسانى كه فزونى يافتهاند، روزىِ خود را به بندگان خود نمىدهند تا در آن با هم مساوى باشند. آيا باز نعمت خدا را انكار مىكنند؟
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ (72)
و خدا براى شما از خودتان همسرانى قرار داد، و از همسرانتان براى شما پسران و نوادگانى نهاد و از چيزهاى پاكيزه به شما روزى بخشيد. آيا [باز هم] به باطل ايمان مىآورند و به نعمت خدا كفر مىورزند؟
وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَيْئاً وَ لا يَسْتَطِيعُونَ (73)
و به جاى خدا چيزهايى را مىپرستند كه در آسمانها و زمين به هيچ وجه اختيار روزى آنان را ندارند و [به كارى] توانايى ندارند.
فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (74)
پس براى خدا مثل نزنيد، كه خدا مىداند و شما نمىدانيد.
[سورة المزمل (73): الآيات 11 الى 19] :
« وَ ذَرْنِي وَ الْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ »
وَ ذَرْنِي وَ الْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِيلاً (11)
و مرا با تكذيبكنندگانِ توانگر واگذار و اندكى مهلتشان ده.
إِنَّ لَدَيْنا أَنْكالاً وَ جَحِيماً (12)
در حقيقت پيش ما زنجيرها و دوزخ،
وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلِيماً (13)
و غذايى گلوگير و عذابى پردرد است.
يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ كانَتِ الْجِبالُ كَثِيباً مَهِيلاً (14)
روزى كه زمين و كوهها به لرزه درآيند و كوهها به سان ريگ روان گردند.
إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَيْكُمْ كَما أَرْسَلْنا إِلى فِرْعَوْنَ رَسُولاً (15)
بىگمان، ما به سوى شما فرستادهاى كه گواه بر شماست روانه كرديم، همان گونه كه فرستادهاى به سوى فرعون فرستاديم.
فَعَصى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِيلاً (16)
[ولى] فرعون به آن فرستاده عصيان ورزيد، پس ما او را به سختى فرو گرفتيم.
فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِنْ كَفَرْتُمْ يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِيباً (17)
پس اگر كفر بورزيد، چگونه از روزى كه كودكان را پير مىگرداند، پرهيز توانيد كرد؟
السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً (18)
آسمان از [بيم] آن [روز] در هم شكافد؛ وعده او انجام يافتنى است.
إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً (19)
قطعاً اين [آيات] اندرزى است، تا هر كه بخواهد به سوى پروردگار خود راهى در پيش گيرد.
[سورة الزخرف (43): الآيات 55 الى 60] :
« إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ »
فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ (55)
و چون ما را به خشم درآوردند، از آنان انتقام گرفتيم و همه آنان را غرق كرديم.
فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِينَ (56)
و آنان را پيشينهاى [بد] و عبرتى براى آيندگان گردانيديم.
وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ (57)
و هنگامى كه [در مورد] پسر مريم مثالى آورده شد، بناگاه قوم تو از آن [سخن] هلهله درانداختند [و اعراض كردند]،
وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلاَّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58)
و گفتند: «آيا معبودان ما بهترند يا او؟» آن [مثال] را جز از راه جدل براى تو نزدند، بلكه آنان مردمى جدلپيشهاند.
إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنِي إِسْرائِيلَ (59)
[عيسى] جز بندهاى كه بر وى منّت نهاده و او را براى فرزندان اسرائيل سرمشق [و آيتى] گردانيدهايم نيست.
وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ (60)
و اگر بخواهيم قطعاً به جاى شما فرشتگانى كه در [روى] زمين جانشين [شما] گردند قرار دهيم.
داستان تکراری حسادت شیطان به نعمتهای ایوب ع!
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنْ بَلِيَّةِ أَيُّوبَ ع الَّتِي ابْتُلِيَ بِهَا فِي الدُّنْيَا لِأَيِّ عِلَّةٍ كَانَتْ
قَالَ لِنِعْمَةٍ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِهَا فِي الدُّنْيَا وَ أَدَّى شُكْرَهَا
وَ كَانَ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ لَا يُحْجَبُ إِبْلِيسُ عَنْ دُونِ الْعَرْشِ
فَلَمَّا صَعِدَ وَ رَأَى شُكْرَ نِعْمَةِ أَيُّوبَ حَسَدَهُ إِبْلِيسُ
فَقَالَ يَا رَبِّ إِنَّ أَيُّوبَ لَمْ يُؤَدِّ إِلَيْكَ شُكْرَ هَذِهِ النِّعْمَةِ إِلَّا بِمَا أَعْطَيْتَهُ مِنَ الدُّنْيَا وَ لَوْ حَرَمْتَهُ دُنْيَاهُ مَا أَدَّى إِلَيْكَ شُكْرَ نِعْمَةٍ أَبَداً فَسَلِّطْنِي عَلَى دُنْيَاهُ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ لَا يُؤَدِّي إِلَيْكَ شُكْرَ نِعْمَةٍ أَبَداً
فَقِيلَ لَهُ قَدْ سَلَّطْتُكَ عَلَى مَالِهِ وَ وُلْدِهِ
قَالَ فَانْحَدَرَ إِبْلِيسُ فَلَمْ يُبْقِ لَهُ مَالًا وَ لَا وَلَداً إِلَّا أَعْطَبَهُ
فَازْدَادَ أَيُّوبُ لِلَّهِ شُكْراً وَ حَمْداً
فَقَالَ فَسَلِّطْنِي عَلَى زَرْعِهِ يَا رَبِّ قَالَ قَدْ فَعَلْتُ فَجَاءَ مَعَ شَيَاطِينِهِ فَنَفَخَ فِيهِ فَاحْتَرَقَ فَازْدَادَ أَيُّوبُ لِلَّهِ شُكْراً وَ حَمْداً فَقَالَ يَا رَبِّ سَلِّطْنِي عَلَى غَنَمِهِ فَسَلَّطَهُ عَلَى غَنَمِهِ فَأَهْلَكَهَا فَازْدَادَ أَيُّوبُ لِلَّهِ شُكْراً وَ حَمْداً فَقَالَ يَا رَبِّ سَلِّطْنِي عَلَى بَدَنِهِ فَسَلَّطَهُ عَلَى بَدَنِهِ مَا خَلَا عَقْلَهُ وَ عَيْنَيْهِ فَنَفَخَ فِيهِ إِبْلِيسُ فَصَارَ قَرْحَةً وَاحِدَةً مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ فَبَقِيَ فِي ذَلِكَ دَهْراً طَوِيلًا يَحْمَدُ اللَّهَ وَ يَشْكُرُهُ حَتَّى وَقَعَ فِي بَدَنِهِ الدُّودُ وَ كَانَتْ تَخْرُجُ مِنْ بَدَنِهِ فَيَرُدُّهَا وَ يَقُولُ لَهَا ارْجِعِي إِلَى مَوْضِعِكِ الَّذِي خَلَقَكِ اللَّهُ مِنْهُ وَ نَتُنَ حَتَّى أَخْرَجَهُ أَهْلُ الْقَرْيَةِ مِنَ الْقَرْيَةِ وَ أَلْقَوْهُ عَلَى الْمَزْبَلَةِ خَارِجَ الْقَرْيَةِ وَ كَانَتِ امْرَأَتُهُ رَحْمَةَ بِنْتَ يُوسُفَ بْنِ يَعْقُوبَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ عَلَيْهَا تَتَصَدَّقُ مِنَ النَّاسِ وَ تَأْتِيهِ بِمَا تَجِدُهُ قَالَ فَلَمَّا طَالَ عَلَيْهِ الْبَلَاءُ وَ رَأَى إِبْلِيسُ صَبْرَهُ أَتَى أَصْحَاباً لَهُ كَانُوا رُهْبَاناً فِي الْجِبَالِ وَ قَالَ لَهُمْ مُرُّوا بِنَا إِلَى هَذَا الْعَبْدِ الْمُبْتَلَى فَنَسْأَلَهُ عَنْ بَلِيَّتِهِ فَرَكِبُوا بِغَالًا شُهْباً وَ جَاءُوا فَلَمَّا دَنَوْا مِنْهُ نَفَرَتْ بِغَالُهُمْ مِنْ نَتْنِ رِيحِهِ فَقَرَنُوا بَعْضاً إِلَى بَعْضٍ ثُمَّ مَشَوْا إِلَيْهِ وَ كَانَ فِيهِمْ شَابٌّ حَدَثُ السِّنِّ فَقَعَدُوا إِلَيْهِ فَقَالُوا يَا أَيُّوبُ لَوْ أَخْبَرْتَنَا بِذَنْبِكَ لَعَلَّ اللَّهَ كَانَ يُهْلِكُنَا إِذَا سَأَلْنَاهُ وَ مَا نَرَى ابْتِلَاءَكَ الَّذِي لَمْ يُبْتَلَ بِهِ أَحَدٌ إِلَّا مِنْ أَمْرٍ كُنْتَ تَسْتُرُهُ
[«کربلا – شَمَاتَةُ الْأَعْدَاءِ»:
در قصه کربلا هم یزید لعنه الله بی بی زینب س را سرزنش کرد که شما کاری کردید که اینجور بلایی سرتون اومد و اونجا در این امتحان شماتت بی بی زینب س کم نیاوردند و جواب اون ملعون رو از آیه ای از قرآن دادند که قصه ما اینجا قصه ما اصاب من مصیبة فبما کسبت ایدیهم نیست! اینجا قصه ما، بغیر ما اکتسبوا است! ایوب در قصه شماتتش انگاری کم آورد …]
فَقَالَ أَيُّوبُ
وَ عِزَّةِ رَبِّي إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنِّي مَا أَكَلْتُ طَعَاماً إِلَّا وَ يَتِيمٌ أَوْ ضَعِيفٌ يَأْكُلُ مَعِي وَ مَا عَرَضَ لِي أَمْرَانِ كِلَاهُمَا طَاعَةٌ لِلَّهِ إِلَّا أَخَذْتُ بِأَشَدِّهِمَا عَلَى بَدَنِي فَقَالَ الشَّابُّ سَوْأَةً لَكُمْ عَمَدْتُمْ إِلَى نَبِيِّ اللَّهِ فَعَيَّرْتُمُوهُ حَتَّى أَظْهَرَ مِنْ عِبَادَةِ رَبِّهِ مَا كَانَ يَسْتُرُهَا فَقَالَ أَيُّوبُ يَا رَبِّ لَوْ جَلَسْتُ مَجْلِسَ الْحَكَمِ مِنْكَ لَأَدْلَيْتُ بِحُجَّتِي فَبَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِ غَمَامَةً فَقَالَ يَا أَيُّوبُ أَدْلِنِي بِحُجَّتِكَ فَقَدْ أَقْعَدْتُكَ مَقْعَدَ الْحَكَمِ وَ هَا أَنَا ذَا قَرِيبٌ وَ لَمْ أَزَلْ فَقَالَ يَا رَبِّ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَعْرِضْ لِي أَمْرَانِ قَطُّ كِلَاهُمَا لَكَ طَاعَةٌ إِلَّا أَخَذْتُ بِأَشَدِّهِمَا عَلَى نَفْسِي أَ لَمْ أَحْمَدْكَ أَ لَمْ أَشْكُرْكَ أَ لَمْ أُسَبِّحْكَ قَالَ فَنُودِيَ مِنَ الْغَمَامَةِ بِعَشَرَةِ آلَافِ لِسَانٍ يَا أَيُّوبُ مَنْ صَيَّرَكَ تَعْبُدُ اللَّهَ وَ النَّاسُ عَنْهُ غَافِلُونَ وَ تَحْمَدُهُ وَ تُسَبِّحُهُ وَ تُكَبِّرُهُ وَ النَّاسُ عَنْهُ غَافِلُونَ أَ تَمُنُّ عَلَى اللَّهِ بِمَا لِلَّهِ الْمَنُّ فِيهِ عَلَيْكَ
قَالَ فَأَخَذَ أَيُّوبُ التُّرَابَ فَوَضَعَهُ فِي فِيهِ ثُمَّ قَالَ لَكَ الْعُتْبَى يَا رَبِّ أَنْتَ الَّذِي فَعَلْتَ ذَلِكَ بِي
قَالَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ مَلَكاً فَرَكَضَ بِرِجْلِهِ فَخَرَجَ الْمَاءُ فَغَسَّلَهُ بِذَلِكَ الْمَاءِ فَعَادَ أَحْسَنَ مَا كَانَ وَ أَطْرَأَ وَ أَنْبَتَ اللَّهُ عَلَيْهِ رَوْضَةً خَضْرَاءَ وَ رَدَّ عَلَيْهِ أَهْلَهُ وَ مَالَهُ وَ وُلْدَهُ وَ زَرْعَهُ وَ قَعَدَ مَعَهُ الْمَلَكُ يُحَدِّثُهُ وَ يُؤْنِسُهُ فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ وَ مَعَهَا الْكِسَرُ فَلَمَّا انْتَهَتْ إِلَى الْمَوْضِعِ إِذاً الْمَوْضِعُ مُتَغَيِّرٌ وَ إِذاً رَجُلَانِ جَالِسَانِ فَبَكَتْ وَ صَاحَتْ وَ قَالَتْ يَا أَيُّوبُ مَا دَهَاكَ فَنَادَاهَا أَيُّوبُ فَأَقْبَلَتْ فَلَمَّا رَأَتْهُ وَ قَدْ رَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ بَدَنَهُ وَ نِعْمَتَهُ سَجَدَتْ لِلَّهِ شُكْراً فَرَأَى ذَوَائِبَهَا «5» مَقْطُوعَةً وَ ذَلِكَ أَنَّهَا سَأَلَتْ قَوْماً أَنْ يُعْطُوهَا مَا تَحْمِلُهُ إِلَى أَيُّوبَ مِنَ الطَّعَامِ وَ كَانَتْ حَسَنَةَ الذُّؤَابَةِ فَقَالُوا لَهَا تَبِيعِينَّا ذُؤَابَتَكِ هَذِهِ حَتَّى نُعْطِيَكِ فَقَطَعَتْهَا وَ دَفَعَتْهَا إِلَيْهِمْ وَ أَخَذَتْ مِنْهُمْ طَعَاماً لِأَيُّوبَ فَلَمَّا رَآهَا مَقْطُوعَةَ الشَّعْرِ غَضِبَ وَ حَلَفَ عَلَيْهَا أَنْ يَضْرِبَهَا مِائَةً فَأَخْبَرَتْهُ أَنَّهُ كَانَ سَبَبُهُ كَيْتَ وَ كَيْتَ فَاغْتَمَّ أَيُّوبُ مِنْ ذَلِكَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ فَأَخَذَ مِائَةَ شِمْرَاخٍ فَضَرَبَهَا ضَرْبَةً وَاحِدَةً فَخَرَجَ مِنْ يَمِينِهِ ثُمَّ قَالَ وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ قَالَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ أَهْلَهُ الَّذِينَ مَاتُوا قَبْلَ الْبَلِيَّةِ وَ رَدَّ عَلَيْهِ أَهْلَهُ الَّذِينَ مَاتُوا بَعْدَ مَا أَصَابَهُمُ الْبَلَاءُ كُلَّهُمْ أَحْيَاهُمُ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ فَعَاشُوا مَعَهُ
وَ سُئِلَ أَيُّوبُ بَعْدَ مَا عَافَاهُ اللَّهُ أَيُّ شَيْءٍ كَانَ أَشَدَّ عَلَيْكَ مِمَّا مَرَّ عَلَيْكَ
قَالَ شَمَاتَةُ الْأَعْدَاءِ
قَالَ فَأَمْطَرَ اللَّهُ عَلَيْهِ فِي دَارِهِ فَرَاشَ الذَّهَبِ وَ كَانَ يَجْمَعُهُ فَإِذَا ذَهَبَ الرِّيحُ مِنْهُ بِشَيْءٍ عَدَا خَلْفَهُ فَرَدَّهُ
فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ مَا تَشْبَعُ يَا أَيُّوبُ
قَالَ وَ مَنْ يَشْبَعُ مِنْ رِزْقِ رَبِّهِ.
از امام صادق علیهالسلام نقل شده که فرمود:
از ایشان درباره بلایی که ایوب علیهالسلام در دنیا بدان گرفتار شد، پرسیدم، که برای چه علتی بود؟
فرمود:
برای نعمتی بود که خداوند در دنیا به او داده بود و او شکر آن را بهجای آورد.
و در آن زمان، ابلیس از نزدیک عرش محروم نبود.
وقتی بالا رفت و شکرگزاری ایوب را دید، به او حسد ورزید و گفت:
پروردگارا، ایوب این نعمت را فقط بهخاطر دنیایی که به او دادهای شکر میگذارد.
اگر او را از دنیا محروم کنی، هیچگاه شکر نعمتت را نخواهد کرد.
اجازه بده دنیای او را از بین ببرم تا بدانی که دیگر شکر نخواهد کرد.
به او گفته شد: تو را بر مال و فرزندانش مسلط کردم.
ابلیس فرود آمد و چیزی از مال و فرزندان ایوب باقی نگذاشت، همه را نابود کرد.
اما ایوب در برابر خدا شکر و حمدش را بیشتر کرد.
ابلیس گفت: پروردگارا، مرا بر کشتزارش مسلط کن.
فرمود: چنین کردم. ابلیس با شیاطینش آمد و در زراعت او دمید، همه سوخت.
ایوب باز هم بیشتر شکر کرد.
گفت: خدایا، مرا بر گوسفندانش مسلط کن.
خدا اجازه داد. آنها را نابود کرد. اما ایوب باز هم بیشتر شکر کرد.
گفت: خدایا، بر بدنش مسلطم کن.
خدا اجازه داد، جز عقل و چشمانش.
ابلیس در او دمید و تمام بدنش از فرق سر تا نوک پا دچار زخم شد. مدت زیادی در آن حالت بود و همچنان خدا را حمد و شکر میکرد، تا آنکه کرم در بدنش افتاد. کرمها را که از بدنش بیرون میآمدند، برمیگرداند و میگفت: به جایی برگرد که خداوند تو را از آن آفریده.
تا آنکه بوی بدش مردم را آزرد و او را از شهر بیرون کردند و در زبالهدانی انداختند.
همسرش، رحمه بنت یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم خلیلالله، از مردم صدقه میگرفت و به او میرساند.
وقتی بلایش طولانی شد و ابلیس صبرش را دید، به گروهی از راهبان که در کوهها بودند رفت و گفت: بیایید نزد این بنده گرفتار تا درباره بلایش از او سؤال کنیم.
بر الاغهای خاکستری سوار شدند و چون به او نزدیک شدند، الاغها بهخاطر بوی بدش رم کردند. پیاده شدند و نزد او رفتند.
در میانشان جوانی بود. گفتند: ای ایوب! اگر گناهت را برای ما بگویی شاید ما برایت دعا کنیم. ما نمیبینیم کسی چنین گرفتار شده باشد، مگر اینکه گناهی داشته باشد که پنهانش کرده است.
ایوب گفت:
به عزت پروردگارم سوگند، خدا میداند که هرگز غذایی نخوردم مگر اینکه یتیمی یا ناتوانی با من شریک بود. و هرگاه دو کار که هر دو طاعت خدا بود برایم پیش آمد، آن را برگزیدم که برای بدنم دشوارتر بود.
جوان گفت: وای بر شما! شما به پیامبر خدا توهین کردید تا او عبادتی را که پنهان میداشت، آشکار ساخت.
ایوب گفت: پروردگارا، اگر در پیشگاه تو به داوری مینشستم، حجت خود را بیان میکردم.
پس خداوند ابری فرستاد و به او گفت: ای ایوب! حجتت را بیاور، من تو را در مقام داوری نشاندم و من نزدیکم، همواره بودهام.
ایوب گفت: پروردگارا، تو میدانی که هرگز دو کار که هر دو اطاعت تو بودند بر من عرضه نشد مگر آنکه دشوارترش را بر خود برگزیدم. آیا تو را حمد نکردم؟ آیا تو را شکر نکردم؟ آیا تو را تسبیح نگفتم؟
ندا آمد از ابر با ده هزار زبان:
ای ایوب! چه کسی تو را بندهای ساخت که خدا را در حالی عبادت کنی که مردم از او غافلاند؟ و او را حمد و تسبیح و تکبیر گویی، در حالیکه دیگران غافلاند؟ آیا بر خدا منّت میگذاری برای چیزی که منّت آن از جانب خدا بر توست؟
ایوب خاک برداشت و در دهان گذاشت و گفت: پوزش میطلبم از تو ای پروردگار! تو بودی که این را بر من وارد کردی.
پس خداوند فرشتهای فرستاد، او با پای خود زمین را زد و آبی جوشید. با آن آب ایوب غسل کرد و زیباتر و نیرومندتر از پیش شد. خداوند باغی سبز برایش رویاند و خانواده، مال، فرزندان و زراعتش را به او بازگرداند. فرشتهای کنارش نشست و با او انس گرفت.
همسرش آمد در حالیکه تکهنانهایی همراه داشت. چون به محل رسید، دید محل تغییر کرده و دو مرد آنجا هستند. گریست و فریاد زد: ای ایوب! چه بر سرت آمد؟
ایوب او را صدا زد، آمد و چون دید خداوند بدن و نعمتش را به او بازگردانده، سجده شکر به جا آورد. ایوب دید که گیسوانش بریده شده. علت آن بود که روزی برای تهیه غذا برای ایوب، به گروهی مراجعه کرد و چون زیبای گیسو بود، آنها گفتند: اگر گیسویت را بدهی، به تو غذا میدهیم. او چنین کرد و غذا گرفت.
وقتی ایوب او را با موی بریده دید، خشم گرفت و قسم خورد صد تازیانه بر او بزند.
او داستان را گفت و ایوب اندوهگین شد.
خداوند به او وحی کرد:
«و خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ»
(با دستت مشتی چوب بگیر و با آن بزن، و سوگند خود را مشکن.)
پس ایوب صد چوبباریک را گرفت و یکباره با آن زد و از سوگند بیرون آمد.
سپس آیه نازل شد:
«وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ»
خداوند اهل و خانوادهای را که پیش از بلا مرده بودند، و آنان که پس از بلا مرده بودند، همه را برایش زنده کرد و با او زندگی کردند.
و از ایوب پس از عافیت پرسیده شد:
سختترین چیزی که در آن دوران بر تو گذشت چه بود؟
گفت:
شَمَاتَةُ الْأَعْداءِ
(شماتت دشمنان)
بلایی که پرده را کنار زد، و نور معلم را آشکار نمود!
تأمل و تدبّر در بلای حضرت ایوب (علیهالسلام):
گاه، نعمت زیاد، نه برای آزمودن است، بلکه برای نشان دادن است. نشان دادن نوری که پیشتر، از ازل در دل بندهای نهاده شده. خداوند وقتی خواست صبر را در آینهای بنمایاند، بلای ایوب را فرستاد. نه از برای گناهی، نه از برای غفلتی، بلکه از برای کشفِ نوری که جز در آتش، پیدا نمیشود.
ایوب، مردی بود که میان نعمت، شاکر بود؛ و میان بلا، شاکرتر.
این همان صفتی است که ابلیس را به حسد انداخت.
ابلیس، نه از عبادت ایوب در شگفت بود، بلکه از آن حالتی که در بلایش افزون میشد:
“وَ كَانَ أَكْثَرَ ذِكْرِ اللَّهِ فِي بَلَائِهِ مِنْهُ فِي رَخَائِهِ.”
ایوب آنگونه میدرخشید، که حتی کرمهای تنش را، باز به تن بازمیگرداند، مبادا که نورِ تسلیم، ناقص شود. وقتی مردم، بوی تن او را تاب نیاوردند، خدا بوی دل او را در آسمانها پیچاند.
اما در دل این بلای بیپایان، رازی هست.
ایوب، در میان درد، گفت:
پروردگارا! اگر در مجلس داوریات مینشستم، حجّتم را عرضه میکردم.
و خدا، مهربانتر از آن است که بندهاش تمنای گفتوگو کند و نخوانَدَش.
ابر را فرستاد، تا با ده هزار زبان، سخن بگوید.
اینجاست که بلای ایوب، محادثهی آسمان شد. صبرش، عبادت نبود؛ آینه بود.
خدا با او سخن گفت:
«چه کسی تو را به ذکر در شب غفلتها واداشت؟ چه کسی تو را شاکر ساخت؟ آیا این را بر من منت مینهی؟»
و ایوب، در نهایت بندگی، خاک در دهان ریخت، که:
«نه! تویی که مرا از خودم بیرون آوردی.»
در این نقطه، بلای ایوب تمام میشود؛ چراکه او خود را ندید.
همهچیز بازمیگردد: بدن، مال، فرزند، آرامش.
…
پیامی برای دلهای امروز
صبر، همیشه بهخاطر بلا نیست.
گاهی صبر، راه رسیدن به گفتوگوی آسمانی است.
بلای ایوب، تربیت بود؛ تعلیم بود؛ و مکالمهای نورانی با معلمی که خود خدا بود.
چه بسیار ایوبهایی که امروزه، در زبالهدانها نشستهاند، اما در دل، با خدا حرف میزنند…
بهراستی، سختترین لحظهی ایوب کدام بود؟
نه فقر… نه زخم…
بلکه آن دم که دشمنان، لبخند زدند…
پس آگاه باش:
وقتی خندیدند، بدان که داری به مرحلهی ایوب نزدیک میشوی.
داستان تکراری ایوب ع، داستان تکراری معلم است!