دکتر محمد شعبانی راد

حسود، مُشتش باز میشه!

The Fist Which Opens!

«فکک» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغت عربی می‌نویسند:
«فَكَ‏ الرهن»
«فككت الصبىّ: جعلت الدواء في فيه، بچه رو از شیر گرفتن»
«الْفَكَكُ‏: التّفريج، گشودن»
«الفَكّ‏ – [فكّ‏]: مص، ج‏ فُكُوك‏: فكّ دهان (فك بالا و پائين).»
«الْفَكَّانِ‏: ملتقى الشدقين من الجانبين»
«فَكَ‏ العُقْدَةَ: گره را باز كرد.»
«فَكَ‏ الخَتْمَ: مهر را شكست و باز كرد.»
«فَكَ‏ اللغَزَ: معمّا را حل كرد.»
«فَكَ‏ الأَسِيرَ: اسير را نجات داد و رها كرد.»
«فَكَ‏ يدَهُ: مُشتِ خود را باز كرد.»
«فَكَ‏ الرَّهنَ: سندِ گروگان را آزاد كرد.»
«فَكَّكَهُ: آن را جدا كرد و رها نمود، تَفْكِيك»

از ریشه «فکک» در آیات قرآن، دو مشتق فکّ و منفکّین آمده است.
در مورد اهل نور: «فَكُّ رَقَبَةٍ»:
«فَكُّ رَقَبَةٍ: فَكُّهَا مِنَ الْحِرْصِ وَ الطَّمَعِ‏»
+ «لیلة الصّکاک، لیلة القدر!»

امام صادق علیه السلام:
… سوال فرشته مرگ از مُحتَضَر حسود:
«أَخَذْتَ فَكَاكَ رَقَبَتِكَ؟
أَخَذْتَ أَمَانَ بَرَاءَتِكَ؟
تَمَسَّكْتَ بِالْعِصْمَةِ الْكُبْرَى فِي دَارِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا؟
آيا برات آزادى خود را از آتش جهنم گرفته‏‌اى؟
آيا امان‌نامه‌ی برائت خود را از دوزخ گرفته‌‏اى؟
آيا در دنيا به عصمت كبری (نور الولایة) چنگ زده‏‌اى؟
»
حسود در جواب این سوالات ملک الموت میگه:
من در دنیا، قلبا اهل نور الولایة نبودم:
«مَا أَعْرِفُهَا وَ لَا أَعْتَقِدُ بِهَا»
ملک الموت به او می گوید:
«وَ مَا كُنْتَ تَعْتَقِدُ؟!
تو معتقد به آن نيستى!؟
»
… و اینگونه به او بشارت به نار ابد می‌دهند!

اما قلبی که در مهلت دنیا، به برکت معرفت به نور، توفیق درناژ حسادت پیدا میکنه،
مشمول معنای زیبای «فکّ رقبة» می‌شود.
فکّ رقبة یعنی فکّ قلب از حسد!
«لَيْسَ الْخُشُوعُ فِي الرِّقَابِ وَ إِنَّمَا الْخُشُوعُ فِي الْقُلُوب‏»
به جدا شدن قلب اهل یقین از تاریکی، و بالطبع اتصالش به نور، میگن فک رقبة!
فکّ رهن، فکّ رقبة، فکّ حسادت، درناژ دائمی حسادت: معرفة الامام بالنورانیة!
«اسْتَفَكَهُ: خواستار رهائى و يا آزادى او شد.»
«إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون‏»
«أَفَكَ‏ الظبيُ من الحبالة: آهو بدام افتاد و سپس رها شد.»
«يَا فَاكَّ الْعُتَاةِ»: ای آزادکننده‌ی اسیران شب»
«لَيْلُ عاتٍ: الليل العاتي: الشديد الظلمة، شبی تاریک»
+ «عتو – انحراف از استاندارد نورانی!»
«رَقُوب: شترى كه به انتظار سيراب شدن شتر ديگر مى‌‏ايستد، تا نوبتش برسد.»
+ «خَائفًا يَترَقَّبُ»
پس فکّ رقبة میشه پایان دوران انتظار! میشه فرج! میشه معرفة الامام بالنورانیة!
میشه ملاقات صاحبان نور در گردهمایی باشکوه، در دار الجلال، در جبل رَضوی!

نماز، نماد فرایند درناژ دائمی حسادت دنیای قلبهاست!

صلاة: فکّ رقبة

امام سجاد علیه السلام:
«حق نماز بر تو»

فَأَمّا حَقّ الصّلَاةِ
فَأَنْ تَعْلَمَ أَنّهَا وِفَادَةٌ إِلَى اللّهِ وَ أَنّكَ قَائِمٌ بِهَا بَيْنَ يَدَيِ اللّهِ فَإِذَا عَلِمْتَ ذَلِكَ كُنْتَ خَلِيقاً أَنْ تَقُومَ فِيهَا مَقَامَ الذّلِيلِ الرّاغِبِ الرّاهِبِ الْخَائِفِ الرّاجِي الْمِسْكِينِ الْمُتَضَرّعِ الْمُعَظّمِ مَنْ قَامَ بَيْنَ يَدَيْهِ بِالسّكُونِ وَ الْإِطْرَاقِ وَ خُشُوعِ الْأَطْرَافِ وَ لِينِ الْجَنَاحِ وَ حُسْنِ الْمُنَاجَاةِ لَهُ فِي نَفْسِهِ
وَ الطّلَبِ إِلَيْهِ فِي فَكَاكِ رَقَبَتِكَ الّتِي أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُكَ وَ اسْتَهْلَكَتْهَا ذُنُوبُكَ
وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
 (رساله حقوق)

و اما حق نماز اين است كه بدانى
نماز روى آوردن به درگاه خداست و تو در برابر خداوند ايستاده‌‏اى، پس چون اين را دانستى تو را شايد كه چون زبون، دلداده، پارساى ترسان، اميدوارِ بيچاره‌ی زارى كننده‌‏اى در نماز بايستى، كه (بنده) با آرام‌گيرى و سر به زيرى و سرسپردگى اندام‌ها و نرمى و فروتنى (و خاكسارى) به تمام وجود، آنكه را برابرش ايستاده بزرگ مى‏‌دارد و از دل به درگاه او به خوبى راز و نياز مى‌‏كند
و (تو) از او مى‏‌خواهى كه گردنت را از قيد خطاهايى كه فرايت گرفته‌‏اند
و گناهانى كه به پرتگاه نابوديت مى‌‏كشانند رها سازد.
و لا قوه الا بالله.
(و نيرويى جز به خدا نيست.)

داستان انفکاک اهل حسد از نور!

در مورد اهل حسادت: «لَمْ يَكُنِ … مُنْفَكِّينَ»
اهل حسد، اهل انفکاک و جدایی از صاحبان نور!
تا زمانی که اهل حسد، زبانا خودشونو به صاحبان نور نسبت میدهند،
هنوز مشت قلبشون باز نشده و انفکاک صورت نگرفته است.
اما امتحان و آزمایشی عظیم بنام کربلا، مشتها رو باز میکنه و قلبها رو رو میکنه!
اینجاست که معلوم میشه، کدوم مُشت پوچه و کدوم مُشت گُله!
«فَكَ‏ يدَهُ: مُشتِ خود را باز كرد.»
بالاخره حسود، مُشتش باز شد!
رازش فاش شد!
رسوا شد! آبرویش رفت!
دروغش آشکار شد!
اسرار پنهانی‌اش، که به زیان اوست، برملا شد!
ای حسود! مشتتو باز کن! پوچ!!!
+ «ماه پشت ابر نمی‌ماند!»

مشت خالی و پوچ حسود!

کلید نورانی، توی مشت اهل نور!

سوره بلد: فک اهل نور از تاریکی
سوره بینه: فک اهل حسد از نور

[سورة البلد (۹۰): الآيات ۱ الى ۲۰]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏
به نام خداوند رحمتگر مهربان‏
لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ (۱)
سوگند به اين شهر،
وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ (۲)
و حال آنكه تو در اين شهر جاى دارى؛
وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ (۳)
سوگند به پدرى [چنان‏] و آن كسى را كه به وجود آورد؛
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ (۴)
براستى كه انسان را در رنج آفريده‌‏ايم.
أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ (۵)
آيا پندارد كه هيچ كس هرگز بر او دست نتواند يافت؟
يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالاً لُبَداً (۶)
گويد: «مال فراوانى تباه كردم.»
أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ (۷)
آيا پندارد كه هيچ كس او را نديده است؟
أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ (۸)
آيا دو چشمش نداده‏‌ايم؟
وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ (۹)
و زبانى و دو لب.
وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ (۱۰)
و هر دو راه [خير و شرّ] را بدو نموديم.
فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (۱۱)
و[لى‏] نخواست از گردنه [عاقبت‏‌نگرى‏] بالا رَوَد!
وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ (۱۲)
و تو چه دانى كه آن گردنه [سخت‏] چيست؟
فَكُّ رَقَبَةٍ (۱۳)
بنده‏‌اى را آزادكردن،
أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ (۱۴)
يا در روز گرسنگى، طعام‏‌دادن:
يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ (۱۵)
به يتيمى خويشاوند،
أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ (۱۶)
يا بينوايى خاك‏‌نشين.
ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (۱۷)
علاوه بر اين از زمره كسانى باشد كه گرويده و يكديگر را به شكيبايى و مهربانى سفارش كرده‏‌اند؛
أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ (۱۸)
اينانند خجستگان.
وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ (۱۹)
و كسانى كه به انكارِ نشانه‏‌هاى ما پرداخته‏‌اند، آنانند ناخجستگان شوم.
عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ (۲۰)
بر آنان آتشى سرپوشيده احاطه دارد.

[سورة البينة (۹۸): الآيات ۱ الى ۸]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏
به نام خداوند رحمتگر مهربان‏
لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ (۱)
كافرانِ اهل كتاب و مشركان، دست‏‌بردار نبودند تا دليلى آشكار بر ايشان آيد:
رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً (۲)
فرستاده‏‌اى از جانب خدا كه [بر آنان‏] صحيفه‏‌هايى پاك را تلاوت كند،
فِيها كُتُبٌ قَيِّمَةٌ (۳)
كه در آنها نوشته‌‏هاى استوار است.
وَ ما تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ (۴)
و اهل كتاب دستخوشِ پراكندگى نشدند، مگر پس از آنكه برهان آشكار براى آنان آمد.
وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفاءَ وَ يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَ يُؤْتُوا الزَّكاةَ وَ ذلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ (۵)
و فرمان نيافته بودند جز اينكه خدا را بپرستند، و در حالى كه به توحيد گراييده‏‌اند، دين [خود] را براى او خالص گردانند، و نماز برپا دارند و زكات بدهند؛ و دين [ثابت و] پايدار همين است.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكِينَ فِي نارِ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أُولئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ (۶)
كسانى از اهل كتاب كه كفر ورزيده‌‏اند و [نيز] مشركان در آتش دوزخند، [و] در آن همواره مى‏‌مانند؛ اينانند كه بدترين آفريدگانند.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ (۷)
در حقيقت كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده‏‌اند، آنانند كه بهترين آفريدگانند.
جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ (۸)
پاداشِ آنان نزد پروردگارشان باغهاى هميشگى است كه از زير [درختان‏] آن، نهرها روان است، جاودانه در آن همى مانند؛ خدا از آنان خشنود است و [آنان نيز] از او خشنود؛ اين [پاداش‏] براى كسى است كه از پروردگارش بترسد.

[سوره بینه = سوره انفکاک]:  + «کربلا»
اهل حسد، مشتشون باز نشد تا اینکه قصه کربلا رقم خورد!
این سوره بینه چقدر زیبا شرح حال و داستان اهل حسد و اهل نور را برای ما بیان می‌کند:
شروع سوره با این آیه که واژه «فکک» در عبارت «لَمْ يَكُنِ … مُنْفَكِّينَ‏: دست‏‌بردار نبودند» با ترجمه زیبای فولادوند خیلی قشنگ حال دنیای قلب اهل شک و حسادت را بیان می‌کند که اهل حسد اینقدر دروغگو و دو رو هستند که آل محمد ع را مجبور می‌کنند تا به کربلا بیایند!
+ «بِنَا مَيَّزَ اللَّهُ الْكَذِبَ»
اهل کوفه، از امام حسین ع دست‌بردار نبودند، تا اینکه ایشان را مجبور کردند، برای اینکه دست آنها را رو نماید، به کربلا بیاید «حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ».
ماموریت صاحبان نور!
«وَ لَمَّا امْتُحِنَ الْحُسَيْنُ ع وَ مَنْ مَعَهُ بِالْعَسْكَرِ الَّذِينَ قَتَلُوهُ وَ حَمَلُوا رَأْسَهُ»
صاحبان نور از دنیای قلب اهل حسد با خبر هستند،
اما برای اینکه حجت بر آنها تمام شود، خود را آشکار می‌نمایند
و به بیان علمی فرهنگ آل محمد ع همت می‌گمارند
تا شاید برای اندک افرادی، «بداء» حاصل شود.
اما متاسفانه آمار همیشه ناامید کننده است!
و غالبا در انتهای داستان، خیلی‌ها توزرد از آب در می‌آیند.
کوفیان حسود که ظاهری غیر از باطنشان دارند،
اینقدر حقّه‌بازی می‌کنند تا امام حسین علیه السلام را به مخمصه انداخته و به میدان کربلا می‌کشانند و ماهیت پلید آنها جز با این واقعه و تقدیر سوزناک، رو نخواهد شد.
بعد از اقدام علمی صاحبان نور و اتمام حجت بزرگ با اهل حسد، داستان تکراری تفرقه بین مجموعه اهل نار و نور بوقوع می‌پیوندد، و همه در امتحانی بزرگ بنام کربلا مورد آزمایش قرار می‌گیرند.
چقدر این سوره بینه که نام زیبای صاحبان نور است، قشنگ و زیباست
و عین ماجرای کربلا را در قالب یک فرمول کلی بازگو می‌نماید!
«الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكينَ» همان اهل حسد نسبت به صاحبان نور هستند
و «الْبَيِّنَةُ»، صاحبان نورند.
«الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» همان اهل نور یقین نسبت به صاحبان نور هستند.
و همه در یک تقسیم بندی کلی به دو گروه «شَرُّ الْبَرِيَّةِ» و «خَيْرُ الْبَرِيَّةِ» تقسیم شده‌اند.
+ «براء»: اهل حسد از نور جدا و «تبرئه» و منفک شدند
و اهل نور از گناه و معصیت و حسد «تبرئه» و منفک شدند.
این تبرئه و انفکاک کجا و آن کجا؟!!!

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی