The envious person unilaterally terminates the contract!
«قیل» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الْإِقَالَةُ فِي الْبَيْعِ: فسخ قرارداد»
+ «نقض عهد»
+ «شقق»
امام صادق علیه السلام:
لَا یَنْتَصِفُ ذَلِکَ الْیَوْمُ حَتَّی یَقِیلَ أَهْلُ الْجَنَّهًِْ فِی الْجَنَّهًِْ وَ أَهْلُ النَّارِ فِی النَّارِ.
روز قیامت به نیمه نرسد مگر اینکه اهل بهشت در بهشت و اهل آتش در آتش قرار گیرند.
انگاری اهل نور با آتش فسخ قرارداد میکنند «قیل ممدوح» و در بهشت قرار میگیرند.
و اهل حسادت با نور فسخ قرارداد میکنند «قیل مذموم» و در آتش قرار میگیرند.
قيل:
«الْإِقَالَةُ فِي الْبَيْعِ: فسخ قرارداد»
أَقَالَ اللّهُ عَثْرَتَه : إِذَا رَفَعَهُ مِنْ سُقُوطِهِ
الْإِقَالَةُ فِي الْبَيْعِ : رَفْعُ العَقْدِ
اسْتَقَالَهُ البيعَ: از او خواست تا معامله فروش را فسخ كند.
أَقَالَ البيعَ: معاملۀ فروش را فسخ كرد.
الإقَالة : فسخ عقد يا قرار داد
تَقَايَلَ الرجُلانِ البيعَ : آن دو مرد معاملۀ فروش را با هم فسخ كردند.
قِلْتُهُ في البيع : بعد از معامله و خريد و فروش آن را فسخ كردم و بهم زدم.
حسود با نورش، یکطرفه فسخ قرارداد میکنه! أَوْ هُمْ قائِلُونَ!
این واژه از [فسخ قرارداد] گرفته شده !
اقاله در لغت به معنای مسامحه و نادیده انگاشتن امر یا موضوعی بوده و در اصطلاح، به عقدی گفته میشود که موضوع آن از بین رفتن تمام یا قسمتی از عقد نخست است و در آن رضایت و توافق به همراه اراده طرفین شرط لازم است.
أَوْ هُمْ قائِلُونَ – وَ أَحْسَنُ مَقيلاً
حال خوش قیلولة!
عبارت « قَالُوا رَبَّنَا أَقِلْنَا فَأَقَالَهُمْ » اهل شک در این حدیث زیباست:
[عبد – « قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ »] :
+ [ بداء – معارین و مستقرین – عالم ذر – نور و نار – ولد – عبد – … ] :
این حدیث در ارتباط با بحث «نور و نار» زیبایی مهمی داره !
انگاری اهل یقین و اهل شک هر دو در دنیا با صاحب نور آشنا میشن کانه طینتشون با آب علم نور ولایت ماخوذ از صاحبان نور منا اهل البیت ع مخلوط میشه، حالا پس از «رسلی»، نوبت «آیاتی» است یعنی حالا هر دو گروه (+ «فوج – افواجا»)، در معرض نار آیت قرار می گیرند « ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً » …
اهل شک « أَهْلَ الشِّمَالِ » داخل در نار نمی شوند و حوادث رو با یاد معالم ربانی آثار عیب خود ندانسته و از آیات اعراض می نمایند.
اما اهل یقین « أَهْلَ الْيَمِينِ » خود را در داخل آتش آیات، با یاد معالم ربانی، رها می کنند و یک دفعه می بینند نار آیت برایشان بردا و سلاما می شود. یعنی اهل یقین رو میبینی آیت برایشان هست ولی ناآرام نمی شوند (حلمة) یعنی با یاد معالم ربانی از نار آیت به نور علم آل محمد ع رسیده و حکمت این حادثه ناگوار عرضه شده را میدانند، کانه میدانند جریان چیست و این قضیه (داستان تکراری کربلا) از کجا آب می خورد و لذا هیچ اعتراضی به این حکم عادلانه ندارند.
+ «اصول و اسرار»
پس اهل یقین با حادثه ناگوار زندگی خویش، با یاد معالم ربانی، کنار آمده اند و آن را با جان و دل می پذیرند و شِکوه حال جز به آل محمد ع نکرده و نمی کنند.
اهل شک در عالم ذر هم عملا با داخل نشدن در آتش، پذیرای این اعتقاد و نور ولایت نشدند اما چون دیدند که اهل یقین پذیرا شدند، کانه چشم و همچشمی کردند و گفتند خدایا این بار را چشمپوشی کن و یک فرصت دیگر به ما عنایت کن: «رَبَّنَا أَقِلْنَا» لذا خدا هم «فَأَقَالَهُمْ» دنیا را فرصت دیگری برای آشنایی با معالم ربانی صاحبان نور برای آنها قرار داد تا مجددا نار آیت را برای آنها برافروزد و این بار هم به آنها گفته می شود، حالا با یاد معالم ربانی از دلخواه بگذرید، کانه بپرید توی آتیش! باز هم اهل شک این فرصت دوباره را از دست میدهند و به صاحب نور خود خیانت نموده و آیات را با خود بیربط دانسته و با نمودارها درگیر میشوند (کنار هر عدم گذشت از دلخواه، یک سر بریده است.).
جز عده بسیار اندکی از اهل شک که برایشان بداء حاصل می شود.
نه اهل شک (جز اهل بداء) میان طرف اهل یقین و نه اهل یقین میرن طرف اهل شک:
«فَلَنْ يَسْتَطِيعَ هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ وَ لَا هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ»
لذا میشه بگیم کل دنیا و این فرصت و قصه آشنایی با معالم ربانی، همه و همه، و آیه ولایت و قصه عبد الله بن سلام، همه برای اهل شک و معارین است، وگرنه برای اهل یقین تغییر سرنوشت از بهشت به جهنم هرگز صورت نمیگیرد!
این همه زحمت برای قصه بداء عده ای از اهل شک کشیده شده است.
اگه قراره معاری مستقر بشه و نتیجه آشنایی او با معالم ربانی در دل شرایط ثمر عبودیت بده [بهرهبرداری از نور ولایت] باید این ثمر نتیجه یادآوری معالم ربانی صاحبان نور در دل شرایط باشه یعنی حقیقت عبودیت برای اهل شک و معارین که قصه آنها در این حدیث بیان شد فقط با یقین به صاحب نور خود، که با او آشنا می شوند، حاصل خواهد شد «اقتد بنبیک یا معاذ فی الیقین» و چقدر فهم این آیه با عنایت به معالم ربانی صاحبان نور لذتبخش است و واژه های «ولد» و «عبد» باید خوب جا بیفتد تا این معنی از این آیه استنباط شود ان شاء الله تعالی.
به بیان دیگر اگه قراره این اعتقاد ثمر بده، که میده، (تَوَلُّدُ الشيءِ من الشيء: حصوله عنه بسبب من الأسباب) باید با یاد معالم ربانی صاحبان نور باشه و بس.
+ «ولد»
امام صادق علیه السلام:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ ع أَرْسَلَ الْمَاءَ عَلَى الطِّينِ ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً فَعَرَكَهَا ثُمَّ فَرَّقَهَا فِرْقَتَيْنِ بِيَدِهِ ثُمَّ ذَرَاهُمْ فَإِذَا هُمْ يَدِبُّونَ ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً
فَأَمَرَ أَهْلَ الشِّمَالِ أَنْ يَدْخُلُوهَا فَذَهَبُوا إِلَيْهَا فَهَابُوهَا وَ لَمْ يَدْخُلُوهَا
ثُمَّ أَمَرَ أَهْلَ الْيَمِينِ أَنْ يَدْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَدَخَلُوهَا
فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ فَكَانَتْ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً
فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ أَهْلُ الشِّمَالِ قَالُوا رَبَّنَا أَقِلْنَا فَأَقَالَهُمْ
ثُمَّ قَالَ لَهُمْ ادْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَقَامُوا عَلَيْهَا وَ لَمْ يَدْخُلُوهَا
فَأَعَادَهُمْ طِيناً وَ خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ ع
وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
فَلَنْ يَسْتَطِيعَ هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ وَ لَا هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ
قَالَ فَيَرَوْنَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَوَّلُ مَنْ دَخَلَ تِلْكَ النَّارَ
فَلِذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ
قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ.
زمانیکه خداوند خواست حضرت آدم (علیه السلام) را بیافریند، آب را بر روی خاک ریخت و از آن مشتی برداشت و به هم زد. سپس آن گل را به دو قسمت تقسیم کرد. آنگاه آنها را رها کرد.
ناگهان مشاهده کرد که آن دو حرکت میکنند.
سپس برایشان آتش برافروخت و به یاران سمت چپ دستور داد وارد آن شوند.
آنها به طرف آتش رفتند. ولی ترسیدند و وارد آن نشدند.
سپس خداوند به یاران سمت راست دستور داد وارد آتش شوند.
آنها بهسوی آن رفتند و وارد آن شدند.
خداوند عزّوجلّ به آتش دستور داد تا برایشان سرد و گلستان شود.
زمانیکه یاران سمت چپ این امر را مشاهده کردند. گفتند:
«خدایا ما را به حالت اوّل بازگردان (دوباره ما را بیازمای)».
خداوند نیز آنها را به حالت اوّل بازگرداند.
سپس به آنها فرمود: «وارد آن شوید».
آنها بهسوی آتش رفتند و در کنار آن ایستادند. امّا وارد آن نشدند.
خداوند آنها را دوباره به گل تبدیل کرد و آدم را از آن آفرید.
یاران سمت چپ هرگز نمیتوانند مانند یاران سمت راست باشند و برعکس.
روایت میکنند که اوّلین کسی که وارد آن آتش شد، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بود.
این همان مطلبی است که در قرآن کریم نیز چنین آمده است:
قُل إِن کَانَ للرَّحْمَنِ ولدٌ فَأَنَا أَول العَابِدِینَ».
بگو: «اگر براى [خداى] رحمان فرزندى بود، خود من نخستين پرستندگان بودم.»
***
عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
لَوْ عَلِمَ النَّاسُ كَيْفَ ابْتِدَاءُ الْخَلْقِ مَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ قَالَ كُنْ مَاءً عَذْباً أَخْلُقْ مِنْكَ جَنَّتِي وَ أَهْلَ طَاعَتِي وَ كُنْ مِلْحاً أُجَاجاً أَخْلُقْ مِنْكَ نَارِي وَ أَهْلَ مَعْصِيَتِي ثُمَّ أَمَرَهُمَا فَامْتَزَجَا فَمِنْ ذَلِكَ صَارَ يَلِدُ الْمُؤْمِنُ الْكَافِرَ وَ الْكَافِرُ الْمُؤْمِنَ
ثُمَّ أَخَذَ طِيناً مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ فَعَرَكَهُ عَرْكاً شَدِيداً فَإِذَا هُمْ كَالذَّرِّ يَدِبُّونَ فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ إِلَى الْجَنَّةِ بِسَلَامٍ وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ إِلَى النَّارِ وَ لَا أُبَالِي ثُمَّ أَمَرَ نَاراً فَأُسْعِرَتْ فَقَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ ادْخُلُوهَا فَهَابُوهَا فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ ادْخُلُوهَا فَدَخَلُوهَا فَقَالَ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً فَكَانَتْ بَرْداً وَ سَلَاماً فَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ يَا رَبِّ أَقِلْنَا فَقَالَ قَدْ أَقَلْتُكُمْ فَادْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَهَابُوهَا فَثَمَّ ثَبَتَتِ الطَّاعَةُ وَ الْمَعْصِيَةُ فَلَا يَسْتَطِيعُ هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ وَ لَا هَؤُلَاءِ مِنْ هَؤُلَاءِ.
امام باقر عليه السّلام فرمود:
اگر مردم بدانند، آغاز آفرينش چگونه بوده، دو تن با يك ديگر (در امر دين) اختلاف نكنند. همانا خداى عز و جل پيش از آنكه مخلوق را بيافريند، فرمود: آبى گوارا پديد آى، تا از تو بهشت و اهل طاعت خود را بيافرينم، و آبى شور و تلخ پديد آى تا از تو دوزخ و اهل معصيتم را بيافرينم، سپس بآن دو دستور فرمود تا آميخته شدند، از اين جهت است كه مؤمن كافر زايد و كافر مؤمن.
آنگاه گلى را از صفحه زمين برگرفت و آن را بشدت مالش داد، بناگاه مانند مور بجنبش در آمدند سپس باصحاب يمين فرمود:
بسلامت بسوى بهشت
و باصحاب شمال فرمود:
بسوى دوزخ و باكى هم ندارم.
آنگاه امر فرمود تا آتشى افروخته گشت و باصحاب شمال فرمود:
در آن داخل شويد، از آن ترسيدند و پرهيز كردند،
سپس باصحاب يمين فرمود: داخل شويد: آنها داخل شدند،
پس فرمود: سرد و سلامت باش آتش سرد و سلامت شد.
اصحاب شمال گفتند:
پروردگارا از لغزش ما درگذر و از نو بگير،
فرمود: از نو گرفتم، داخل شويد، ايشان برفتند و باز ترسيدند،
در آنجا فرمانبردارى و نافرمانى پا برجا گشت،
پس نه اين دسته توانند از آنها باشند و نه آنها توانند از اينها باشند.
مشتقات ریشۀ «قیل» در آیات قرآن:
وَ كَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَياتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ (4)
أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقيلاً (24)