“The Envious One Is Madly in Love with Their Desires! Qad Shaghafahā Ḥubban!
So Much That Their Inner Eye Goes Blind!”
(Surah Yusuf, Ayah 30)
This verse, spoken by the women of Egypt about Zuleikha’s obsession with Prophet Yusuf (Joseph), reveals a deeper truth:
Envy is an intense, excessive attachment to one’s unfulfilled desires.
The Arabic word “shaghaf” refers to the inner lining of the heart — the place where our deepest emotions reside.
In the Qur’anic context, this word illustrates how Zuleikha’s obsessive love consumed her heart, clouding her judgment and subverting her reason.
According to a narration from Imam al-Baqir (peace be upon him):
“The meaning of ‘qad shaghafahā ḥubban’ is that her love for Yusuf veiled her from all others —
She could comprehend nothing but him.
‘Shaghaf’ is the very veil that covers the heart.”
In other words, envy and obsessive longing act like a curtain over the heart, preventing it from perceiving truth and experiencing peace.
The envious person is always in a state of internal conflict:
they crave, they compare, they resent — and they suffer.
It’s as though they are trapped in a cycle of yearning and torment,
unable to see the light of divine contentment and wisdom.
This blinding attachment destroys clarity,
leading to impulsive, irrational behavior —
just like Zuleikha, who fell in love, lost her reason,
and schemed against a prophet of God.
The Flaw of Envy Isn’t About Others — It’s About the Void Within Ourselves.
Until we heal from this internal sickness, our hearts will remain blind.
But the remedy is clear:
Let go of empty cravings.
Attach your heart to divine light.
Learn from Yusuf — the one whose heart was filled with light, purity, and patience.
He never envied anyone — and thus, his vision remained clear.
He not only saw with insight — he helped others see as well.
“Whoever drinks from the light of Yusuf will never go blind —
because they become truly enlightened.”
«شغف» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«الشَّغَافُ: غلاف القلب»
در قرآن عبارت «قَدْ شَغَفَها حُبًّا» مفهوم مذموم شغف مد نظر است.
یعنی حبّ مذموم زلیخا نسب به یوسف ع، که همان حسد زلیخا بود، کار دستش داد و عقلشو از کار انداخت تا اینکه مرتکب آن اشتباه نسبت به یوسف علیه السلام شد.
انگاری زلیخا اولش یوسف رو از روی حسادت دوست داشت اما بعدا یوسف رو بخاطر نور ولایتش دوست داشت.
معلم گفت: او را از روی حسد دوست دارد نه بخاطر ولایت!
حسود، شدیداً خاطرخواه تمنّاهای خودشه! قَدْ شَغَفَها حُبًّا!
بهگونهای که چشم دل حسود رو کور کرده…
حسود، دلباختۀ تمنّاهای خویش است… قَدْ شَغَفَها حُبًّا!
آنجا که شور تمنّا، چشم دل را نابینا میسازد!
قَدْ شَغَفَها حُبًّا! حسادت، آتشیست که دلِ تمنّاگر را میسوزاند…
چشم دلش کور شده؛ دیگر هیچ صدایی را نمیشنود!
حسود، دلبسته به تمنّاها، و از نور محروم!… قَدْ شَغَفَها حُبًّا!
و شغف، همان حجابیست که چشم دل را از دیدن حقیقت بازمیدارد.
حسود بدجوری عاشق تمنّاهای خودشه! قَدْ شَغَفَها حُبًّا!
اونقدری که دلش کور شده، دیگه هیچی رو نمیبینه!
قَدْ شَغَفَها حُبًّا؛ تمنّای کورکننده!
حسد، حجابی بر دل میکشد تا جایی که عقل، اسیرِ عشقِ ناصحیح میشود.
حسود، شدیدا خاطرخواه تمناهای خودشه! قَدْ شَغَفَها حُبًّا!
الشَّغَافُ: غلاف القلب
انگاری تمنا، قلب رو به تسخیر خودش در آورده! فیلم زیبای نیلوفر مرداب!
+ «شعف»:
«شَعَفَهُ الحُبُّ: عشق، دل او را ناآرام كرد، دل او را گرفت.»
انگاری این عشق، چشم و دلشو کور کرده بطوریکه هیچی رو متوجه نمیشه…
…
حب آل محمد ع یعنی نور قلب!
وقتی نور علم آل محمد ع به درون قلب میاد توام با آرامش است، اما چرا نا آرامی؟!
پس معلوم میشه زلیخا که قد شغفها حبا یا شعفها حبا شده قصه اینه که قلب به نور آرامش علم آل محمد ع نرسیده چون خاصیت این نور، آرامشه اما نا آرامی نشانه سوء استفاده و سوء برداشت از نور ولایت آل محمد ع است و نور ولایت برای همدردی با ما نیست، بلکه برای اصلاح عیوب ماست و اصلاح عیوب، توام با خشونت است «النصیحة خشنة».
انگاری در واژه شغف و شعف هنوز درون قلب به نور علم آل محمد ع آرام نشده و قلب، توسط غشاء و غلافی بنام تمنا محصور شده و لذا نور، به درون قلب ورود پیدا نکرده است.
حسود، شدیداً خاطرخواه تمنّاهای خودشه!
قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا!
…
الشَّغاف: غلاف القلب.
شَغَفَهُ الحبّ: عشق درونی او را فراگرفت، دل را گرفت و آتش زد.
«شَغَف» یعنی نفوذ یک محبت افراطی تا ژرفترین لایههای قلب،
بهگونهای که اختیار را از عقل میگیرد.
آیه:
«قالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَراها فِي ضَلالٍ مُبِينٍ»
(سورۀ یوسف، آیه ۳۰)
در این آیه، واژۀ شَغَف بیانگر محبتی افراطی، بیمنطق، و خارج از کنترل است؛
عشقی که در واقع، نمایانگر هوس شدید زلیخا نسبت به یوسف علیهالسلام است.
…
«شغف» نشان میدهد که قلب، اگر بدون نور هدایت باقی بماند، درگیر تمنّاهای کور میشود.
وقتی محبت، بهجای پیروی از عقل و وحی، تابع خواهشهای نفس شود، تبدیل به «دوست داشتن از روی حسد» میشود که در آن فرد، شدیداً به «داشتن»، «تملک»، یا «برتری» تمایل دارد.
شغف، نقطۀ مقابل «حبّ نورانی» اهل ایمان است که ریشه در حکمت، ادب، و ولایتمداری دارد.
…
حسد، تمایل شدید به تصاحب نعمتهای دیگران است،
و شغف، همین تمایل به تملک افراطی آن تمناهاست!
در این داستان، زلیخا با حسادت و شغف کور، مسیر را اشتباه رفت و به جایی رسید که:
با این دلخواهطلبی دیوارنهوار خود
آبروی خود را برد
و به یوسف ع نیز تهمت زد!
…
محبت و دوست داشتن اگر به نور عقل و ادب پیوند نخورد، به «شغف» تبدیل میشود؛
شغفی که در آن، انسان حسود برای رسیدن به تمنای خود، کور و کر میشود و دیگر نمیفهمد که دارد چه کارهای زشتی مرتکب میشود…
اما اهل نور، عاشق ولایتاند، نه عاشق تمنای خود!
و وقتی دل را با نور حکمت و رضایت الهی سرشار کنند،
دیگر شغف کور و حسادت سوزنده در آن جایی ندارد.
مشتقات ریشۀ «شغف» در آیات قرآن:
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۳۰ الى ۳۵]
وَ قالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ
امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا
إِنَّا لَنَراها فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (۳۰)
و [دستهاى از] زنان در شهر گفتند:
«زن عزيز از غلام خود، كام خواسته و سخت خاطرخواه او شده است.
به راستى ما او را در گمراهى آشكارى مىبينيم.»
امام باقر علیه السلام:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ
قَدْ شَغَفَها حُبًّا
يَقُولُ
قَدْ حَجَبَهَا حُبُّهُ عَنِ النَّاسِ فَلَا تَعْقِلُ غَيْرَهُ
وَ الْحِجَابُ هُوَ الشَّغَافُ
وَ الشَّغَافُ هُوَ حِجَابُ الْقَلْبِ.
از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند «قَدْ شَغَفَها حُبًّا» روایت شده که:
محبت یوسف او را چنان فراگرفت که او را از مردم پوشاند،
بهگونهای که هیچ چیز جز یوسف را درک نمیکرد.
«حجاب» همان «شغاف» است، و «شغاف» همان پوششی است که بر قلب قرار دارد.
***
یعنی عشق شدید زلیخا به یوسف، چنان در عمق قلب او نفوذ کرده بود که او را از هر چیز دیگر بازداشت و تمام عقل و هوشش را به خود مشغول کرد.
شغف – شعف
و قال الطبرسي روي عن علي و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد ع و غيرهم:
قَدْ شَعَفَهَا، بالعين.
قال الزجاج شعفها ذهب بها كل مذهب من شعفات الجبال أي رءوسها يقال فلان مشعوف بكذا أي قد ذهب به الحب أقصى المذاهب
و قال ابن جني معناه وصل حبه إلى قلبها فكان يحرقه بحدته
و أصله من البعير يهنأ بالقطران فتصل حرارة ذلك إلى قلبه.
(أي أصله من شعف البعير. قلت: هنأ الإبل أي طلاها بالهناء أي القطران.)
طبرسی روایت کرده است از امام علی (ع)، امام سجاد (ع)، امام باقر (ع)، امام صادق (ع) و دیگران که:
در قرائتی دیگر، «قَدْ شَعَفَهَا» (با عین) خوانده شده است.
زجاج گفته است: «شَعَفَهَا» یعنی او را به هر سو کشاند، مانند واژه “شعفات الجبال” که به قلههای کوهها گفته میشود.
گفته میشود: «فلانٌ مشعوفٌ بکذا» یعنی عشق او را به نهایت برده و از خود بیخود کرده است.
ابن جنی میگوید: «معنای آن این است که محبت یوسف به عمق قلب زلیخا نفوذ کرده و با شدت خود آن را میسوزاند.»
اصل این واژه از “شَعَفَ البعیر” گرفته شده است.
به این معنا که وقتی شتر را با قطران (مادهای سوزاننده) اندود میکنند، حرارت آن به عمق بدن و قلبش نفوذ میکند. (هنأ الإبل یعنی: شتر را با هناء، یعنی قطران، آغشته کرد.)
«قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا»: وقتی حجاب تمنّا، دل را کور میکند!
از امام باقر علیهالسلام نقل شده است:
«فِي قَوْلِهِ: قَدْ شَغَفَها حُبًّا»
یَقُولُ: قَدْ حَجَبَهَا حُبُّهُ عَنِ النَّاسِ فَلَا تَعْقِلُ غَيْرَهُ.
وَ الْحِجَابُ هُوَ الشَّغَافُ. وَ الشَّغَافُ هُوَ حِجَابُ الْقَلْبِ.»
امام باقر علیهالسلام این حقیقت را آشکار میسازد که «شغف»، عشق معمولی نیست، بلکه حجابی بر قلب است.
این محبت افراطی زلیخا، او را از کارهای خودش بازداشته و عقلش را تعطیل کرده بود؛ دیگر چیزی نمیفهمید جز تمنای خویش!
و اینجاست که شَغاف، یعنی همان پردهای که قلب را از ادراک حقایق جدا میکند.
این قلبی است که زیر لایههای ضخیم نفس و شهوت، صدای خدا را نمیشنود…
…
وقتی تمنّا، حجاب ادراک میشود…
شغف، نشاندهندۀ وابستگی کور به چیزیست که قلب حسود آن را میخواهد،
نه از روی حکمت، بلکه از روی خودخواهی، هوس یا حسادت.
نتیجه؟
دیگر عقل نمیشنود.
دل، نور را حس نمیکند.
حقیقت، پشت پردۀ تمنّا گم میشود.
و همین حجاب تمنّا، شخص را به ضلالت میکشاند.
…
راه نجات از «شَغَف» چیست؟
راهش این است که قلب، به جای محبت به تمنّا، عاشق کلام نورانی خدای مهربان بشود!
نه دنبال خواستن خودش، بلکه دنبال رضای خداوند باشد…
اگر قلب با نور ولایت تغذیه شود،
پردهها کنار میروند،
و شغاف (حجاب) تبدیل به شفافیت نورانی میشود.
…
امام باقر علیهالسلام فرمودند:
«شَغاف، همان حجاب قلب است!»
و ما فهمیدیم:
اگر تمنّا زیاد شد، قلب بسته میشود…
ولی اگر نور زیاد شد، قلب باز میشود!
این باز و بسته بودن قلب رو، اهل نور از روی قبض و بسطش میفهمه!
«حسود بدجوری عاشق تمنّاهای خودشه! قَدْ شَغَفَها حُبًّا!»
اونقدری که دلش کور شده، دیگه هیچی رو نمیبینه!»
…
حسود، بدجوری شیفته و دلباختۀ آرزوهای خودشه!
«قَدْ شَغَفَها حُبًّا» یعنی: عشق، تا اعماق دلش نفوذ کرده! (یوسف، آیه ۳۰)
این آیه که از زبان زنان مصر دربارۀ دلباختگی زلیخا به یوسف علیهالسلام نقل شده، حقیقتی عمیقتر رو آشکار میکنه:
حسد، دلبستگی افراطی به خواستههای برآوردهنشدهی خود انسانه.
واژۀ عربی شَغَف به معنی «غلاف درونی قلب»ه؛ همونجایی که احساسات عمیق انسان در اون شکل میگیرن.
در قرآن، این واژه نشون میده که چطور محبت افراطی زلیخا، قلبش رو تسخیر کرده بود و تشخیص درست و غلط رو ازش گرفته بود.
طبق روایت امام باقر علیهالسلام:
«معنای قَدْ شَغَفَها حُبًّا اینه که عشق یوسف، چشم و دل او را کور کرده بود؛
بهطوری که جز او چیزی رو نمیفهمید.
شغاف، همون حجابیست که روی قلب کشیده میشه.»
یعنی حسد و دلبستگی افراطی، مثل پردهای روی قلب انسان قرار میگیرن و اون رو از فهم حقیقت و درک آرامش محروم میکنن.
حسود، همیشه در یک کشمکش درونیه:
میخواد، حسرت میکشه، مقایسه میکنه و عذاب میکشه.
گویی در چرخهای از اشتیاق و رنج گرفتار شده
و دیگه توان دیدن نور رضایت و حکمت الهی رو نداره.
این دلبستگی کورکننده، قدرت تشخیص درست رو از انسان میگیره
و باعث رفتارهای نابخردانه میشه؛
درست مثل زلیخا که عاشق شد، عقلش از کار افتاد، و نقشه علیه یوسف ع کشید.
…
عیب حسد، هیچ ارتباطی به دیگران نداره، فقط مربوط به خلأ درونی خود ماست.
و تا زمانی که از این عیب بیمارگونه خلاص نشیم، قلبمون همچنان کور میمونه.
اما راه درمان روشنه:
از تمنّاهای پوچ دل بکن.
به نور الهی دل ببند.
از یوسف بیاموز — همون کسی که قلبش پر از نور، پاکی و صبر بود.
او هرگز حسادت نکرد، پس هرگز هم کور نشد و چشم کور را هم بینا نمود.