The envious one, unilaterally, with his light, terminates the contract!
«قیل» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الْإِقَالَةُ فِي الْبَيْعِ: رَفْعُ العَقْدِ، فسخ قرارداد»
«أَقَالَ اللّهُ عَثْرَتَه: إِذَا رَفَعَهُ مِنْ سُقُوطِهِ»
«اسْتَقَالَهُ البيعَ: از او خواست تا معامله فروش را فسخ كند.»
«أَقَالَ البيعَ: معاملۀ فروش را فسخ كرد.»
«الإقَالة: فسخ عقد يا قرار داد»
«تَقَايَلَ الرجُلانِ البيعَ: آن دو مرد معاملۀ فروش را با هم فسخ كردند.»
«قِلْتُهُ في البيع: بعد از معامله و خريد و فروش آن را فسخ كردم و بهم زدم.»
حسود با نورش، یکطرفه فسخ قرارداد میکنه! أَوْ هُمْ قائِلُونَ!
برای همینه که هلاک میشه: «وَ كَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَياتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ»
اهل نور با تمناهاشون فسخ قرارداد میکنن و میشه داستان «وَ أَحْسَنُ مَقيلاً» (قیل در معنای ممدوح)
اهل حسد با نورشون فسخ قرارداد میکنن و میشه داستان «أَوْ هُمْ قائِلُونَ»: (قیل در معنای مذموم)
این واژه از «فسخ قرارداد» گرفته شده!
اقاله در لغت به معنای مسامحه و نادیده انگاشتن امر یا موضوعی بوده و در اصطلاح، به عقدی گفته میشود که موضوع آن از بین رفتن تمام یا قسمتی از عقد نخست است و در آن رضایت و توافق به همراه اراده طرفین شرط لازم است.
أَوْ هُمْ قائِلُونَ – وَ أَحْسَنُ مَقيلاً
حال خوش قیلولة!
عبارت «قَالُوا رَبَّنَا أَقِلْنَا فَأَقَالَهُمْ» اهل شک حسود در این حدیث زیباست :
[عبد – «قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ»]:
[+ بداء – معارین و مستقرین – عالم ذر – نور و نار – ولد – عبد – … ] :
این حدیث در ارتباط با بحث «نور و نار» زیبایی مهمی داره!
انگاری اهل یقین و اهل شک هر دو در دنیا با معالم ربانی صاحبان نور آشنا میشن، کانه طینتشون با آب علم نور ولایت ماخوذ از صاحبان نور منا اهل البیت ع مخلوط میشه، حالا پس از «رسلی» نوبت «آیاتی» است، یعنی حالا هر دو گروه در معرض نار آیت قرار میگیرند «ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً».
اهل شک «أَهْلَ الشِّمَالِ» داخل در نار نمیشوند و حوادث رو با یادآوری معالم ربانی صاحب نور خود، آثار عیب خود ندانسته و از آیات اعراض مینمایند «تکذیب آیات»، اما اهل یقین «أَهْلَ الْيَمِينِ» خود را با یادآوری معالم ربانی نور خود، در داخل آتش آیات رها میکنند و یکدفعه میبینند که نار آیت برایشان «بردا و سلاما» میشود، یعنی اهل یقین رو میبینی که آیت برایشان هست، ولی ناآرام نمیشوند (حلمة) یعنی با یاد معالم ربانی از نار آیت به نور علم آل محمد ع رسیده و حکمت این حادثۀ ناگوار عرضه شده را میدانند، کانه میدانند جریان چیست و این قضیه از کجا آب میخورد و لذا هیچ اعتراضی به این حکم عادلانه ندارند!
+ «اصول و اسرار»
پس اهل یقین با حادثه ناگوار زندگی خویش، با یاد معالم ربانی، کنار آمدهاند و آن را با جان و دل میپذیرند و شکوه حال جز به آل محمد ع نکرده و نمیکنند.
اهل شک در عالم ذر هم عملا با داخل نشدن در آتش، پذیرای این اعتقاد و نور ولایت نشدند، اما چون دیدند که اهل یقین پذیرا شدند، انگاری چشموهمچشمی کردند و گفتند خدایا این بار را چشمپوشی کن و یک فرصت دیگر به ما عنایت کن: «رَبَّنَا أَقِلْنَا» لذا خدا هم «فَأَقَالَهُمْ» دنیا را فرصت دیگری برای آشنایی با معالم ربانی صاحبان نور برای آنها قرار داد تا مجددا نار آیت را برای آنها برافروزد و این بار هم به آنها گفته میشود حالا با یاد معالم ربانی از دلخواه و تمنای خود بگذرید، کانه بپرید تو آتیش! بازهم اهل شک این فرصت دوباره را از دست می دهند و به نور خود خیانت نموده و آیات را با خود بیربط دانسته و با دیگران درگیر میشوند. جز عده بسیار اندکی از اهل شک که برایشان بداء حاصل میشود.
نه اهل شک (بجز اهل بداء) میآیند طرف اهل یقین و نه اهل یقین میروند طرف اهل شک:
«فَلَنْ يَسْتَطِيعَ هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ وَ لَا هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ»
لذا میشه بگیم کل دنیا و این فرصت و قصه آشنایی با معالم ربانی صاحبان نور، (داستان تکراری آیه ولایت و قصه عبد الله بن سلام) همه برای اهل شک و معارین است، وگرنه در مورد اهل یقین، تغییر سرنوشت از بهشت به جهنم صورت نمیگیرد.
این همه زحمت، برای قصه بداء عدهای از اهل شک، کشیده شده است.
اگه قراره معاری مستقر بشه و نتیجه آشنایی او با معالم ربانی و نورانی، در دل شرایط، ثمر عبودیت بده [بهره برداری از نور ولایت]، باید این ثمر نتیجه یادآوری معالم ربانی صاحبان نور در دل شرایط تقدیرات روزمرۀ زندگی باشه، یعنی حقیقت عبودیت برای اهل شک و معارین که قصه آنها در این حدیث بیان شده فقط با یقین به صاحب نوری که با او آشنا می شوند حاصل خواهد شد، + «اقتد بنبیّک یا معاذ فی الیقین»، و چقدر این آیه فهمش لذتبخش است و البته ساده هم نیست و عنایت ویژۀ انوار مقدس آل محمد ع است که آن را به دل میاندازد و مفاهیم عمیق واژههای «ولد» و «عبد» باید خوب جا بیفتد تا این معنی از این آیه استنباط شود ان شاء الله تعالی.
به بیان دیگر اگه قراره این اعتقاد ثمر بده که میده (تَوَلُّدُ الشيءِ من الشيء: حصوله عنه بسبب من الأسباب) باید با یاد معالم ربانی صاحبان نور باشه و بس.
+ «ولد»
امام صادق علیه السلام:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ ع أَرْسَلَ الْمَاءَ عَلَى الطِّينِ ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً فَعَرَكَهَا
ثُمَّ فَرَّقَهَا فِرْقَتَيْنِ بِيَدِهِ
ثُمَّ ذَرَاهُمْ فَإِذَا هُمْ يَدِبُّونَ
ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً
فَأَمَرَ أَهْلَ الشِّمَالِ أَنْ يَدْخُلُوهَا فَذَهَبُوا إِلَيْهَا فَهَابُوهَا وَ لَمْ يَدْخُلُوهَا
ثُمَّ أَمَرَ أَهْلَ الْيَمِينِ أَنْ يَدْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَدَخَلُوهَا
فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ فَكَانَتْ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً
فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ أَهْلُ الشِّمَالِ قَالُوا رَبَّنَا أَقِلْنَا فَأَقَالَهُمْ
ثُمَّ قَالَ لَهُمْ ادْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَقَامُوا عَلَيْهَا وَ لَمْ يَدْخُلُوهَا
فَأَعَادَهُمْ طِيناً وَ خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ ع
وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
فَلَنْ يَسْتَطِيعَ هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ وَ لَا هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ
قَالَ فَيَرَوْنَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَوَّلُ مَنْ دَخَلَ تِلْكَ النَّارَ
فَلِذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ
قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ.
امام باقر علیه السلام:
عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
لَوْ عَلِمَ النَّاسُ كَيْفَ ابْتِدَاءُ الْخَلْقِ مَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ قَالَ
كُنْ مَاءً عَذْباً أَخْلُقْ مِنْكَ جَنَّتِي وَ أَهْلَ طَاعَتِي
وَ كُنْ مِلْحاً أُجَاجاً أَخْلُقْ مِنْكَ نَارِي وَ أَهْلَ مَعْصِيَتِي
ثُمَّ أَمَرَهُمَا فَامْتَزَجَا
فَمِنْ ذَلِكَ صَارَ يَلِدُ الْمُؤْمِنُ الْكَافِرَ وَ الْكَافِرُ الْمُؤْمِنَ
ثُمَّ أَخَذَ طِيناً مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ فَعَرَكَهُ عَرْكاً شَدِيداً فَإِذَا هُمْ كَالذَّرِّ يَدِبُّونَ
فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ إِلَى الْجَنَّةِ بِسَلَامٍ
وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ إِلَى النَّارِ وَ لَا أُبَالِي
ثُمَّ أَمَرَ نَاراً فَأُسْعِرَتْ فَقَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ ادْخُلُوهَا فَهَابُوهَا
فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ ادْخُلُوهَا فَدَخَلُوهَا فَقَالَ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً فَكَانَتْ بَرْداً وَ سَلَاماً
فَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ يَا رَبِّ أَقِلْنَا فَقَالَ قَدْ أَقَلْتُكُمْ فَادْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَهَابُوهَا
فَثَمَّ ثَبَتَتِ الطَّاعَةُ وَ الْمَعْصِيَةُ
فَلَا يَسْتَطِيعُ هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ وَ لَا هَؤُلَاءِ مِنْ هَؤُلَاءِ.
از امام باقر (ع) فرمود:
اگر مردم مىدانستند چگونه آفرينش آغاز شده است دو كس با هم اختلاف نداشتند،
به راستى خدا عز و جل پيش از آنكه خلق را بيافريند فرمود:
آبى خوشگوار باش تا من بهشت و فرمانبرانم را از تو آفرينم،
و آب شور و تلخى باش تا من دوزخ و نافرمانانم را از تو بيافرينم.
اين دو با هم آميختند و از اين است كه مؤمن كافر زايد و كافر مؤمن،
سپس سرشتى از روى زمين بر گرفت و سختش در هم ماليد بناگاه مردمى پديد شدند و چون مورچه بجنبيدند،
به اصحاب يمين فرمود: با سلامتى به سوى بهشت،
و به اصحاب شمال فرمود: به سوى دوزخ و من باكى ندارم،
سپس آتشى را فرمان داد تا بر افروخت
و به اصحاب شمال فرمود: در آن درآئيد، از آن هراس كردند،
به اصحاب يمين فرمود: در آن درآئيد، بدان در آمدند و فرمود: سرد و سلامت باش، و آن آتش بر آنها سرد و سلامت شد،
پس اصحاب شمال گفتند: پروردگارا قرار ما را تجديد كن، فرمود: تجديد كردم اكنون در آن درآئيد، رفتند كه درآيند و باز در هراس شدند
و سپس طاعت و معصيت ثبت شد
و نتوانند اينان از آنان باشند و نه آنان از اينان.
***
ترجمۀ دیگری برای این حدیث زیبا:
أصول الكافي / ترجمه مصطفوى ؛ ج3 ؛ ص9
امام باقر عليه السّلام فرمود: اگر مردم بدانند، آغاز آفرينش چگونه بوده، دو تن با يك ديگر (در امر دين) اختلاف نكنند. همانا خداى عز و جل پيش از آنكه مخلوق را بيافريند، فرمود: آبى گوارا پديد آى، تا از تو بهشت و اهل طاعت خود را بيافرينم، و آبى شور و تلخ پديد آى تا از تو دوزخ و اهل معصيتم را بيافرينم، سپس بآن دو دستور فرمود تا آميخته شدند، از اين جهت است كه مؤمن كافر زايد و كافر مؤمن.
آنگاه گلى را از صفحه زمين برگرفت و آن را بشدت مالش داد، بناگاه مانند مور بجنبش در آمدند سپس باصحاب يمين فرمود: بسلامت بسوى بهشت و باصحاب شمال فرمود: بسوى دوزخ و باكى هم ندارم. آنگاه امر فرمود تا آتشى افروخته گشت و باصحاب شمال فرمود: در آن داخل شويد، از آن ترسيدند و پرهيز كردند، سپس باصحاب يمين فرمود: داخل شويد: آنها داخل شدند، پس فرمود: سرد و سلامت باش آتش سرد و سلامت شد.
اصحاب شمال گفتند: پروردگارا از لغزش ما درگذر و از نو بگير، فرمود: از نو گرفتم، داخل شويد، ايشان برفتند و باز ترسيدند،
در آنجا فرمانبردارى و نافرمانى پا برجا گشت،
پس نه اين دسته توانند از آنها باشند و نه آنها توانند از اينها باشند.
مشتقات ریشۀ «قیل» در آیات قرآن:
وَ كَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَياتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ (4)
أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقيلاً (24)