The envious one loses their luminous wealth!
Envy can cause someone to lose their inner light or happiness!
حسود دارایی نورانی خود را از دست میدهد!
حسادت باعث شود که شخص حسود، نور درونی یا شادی خود را از دست بدهد!
«زجو» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«زجّيته: دفعته برفق»
«الريح تزجى السحاب: تسوقه سوقا رقيقا»
«أزجيت الأمر: أخّرته»
«فلان يُزْجِي العيش: أي يقتنع بالقليل و يكتفي به»
«بِضاعَةٌ مُزْجاةٌ: قَليلَةٌ، أو لم يَتِمَّ صَلاحُها: بخور و نمیر»
«بضاعة مزجاة: تدفع بها الأيّام لقلّتها»
+ «خسر – خودباختگان!»
سرمایۀ بربادرفته!
زجى- زجو – مزجاة:
حسود، سرمایۀ نورانی خودشو از دست میده! جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ!
«فلان يُزْجِي العيش: أي يقتنع بالقليل و يكتفي به»
«بِضاعَةٌ مُزْجاةٌ: قَليلَةٌ، أو لم يَتِمَّ صَلاحُها: بخور و نمیر»
به نان و ماست قناعت میکند! چرا آخه نان و ماست؟! پدر که این همه سرمایه هنگفتی خرج تو کرده! آخرش چی از آب در اومدی؟! همه رو حیف و میل کردی؟! اون همه بضاعت! اینه نتیجهاش که بشه مزجاة؟! واقعا که!
[التَّزْجِيَةِ]:
وَ قَالَ ع
إِنَّ اللَّهَ قَدْ جَعَلَ كُلَّ خَيْرٍ فِي التَّزْجِيَةِ.
براستى كه خدا هر خير و صلاحى را در رفق و مدارا نهاده است.
انگاری هر چی نعمت نورانی یاد عالم ربانی در دل شرایط نصیبمون میشه باید همشو سفت بچسبیم « الرمي بالشيء و تسييره من غير حبس » و عمل کنیم و نذاریم ذره ای از بین بره و پِرت کاری نداشته باشیم [+ راندمان] و ته جیبمون سوراخ نباشه که کم کم از تهش بریزه:
«زجّيته: دفعته برفق»
و آخرش نگاه کنیم ببینیم که هیچی تهش نمونده:
«أزجيت الأمر: أخّرته»
واژه «مزجاة» از ریشه «زجی» چی میخواد به ما بگه؟
«بضاعة مزجاة: تدفع بها الأيّام لقلّتها»؟!
«الريح تزجى السحاب: تسوقه سوقا رقيقا»:
توی آسمون خیلی ابر بود، اما باد یواشیواش اونا رو برد و جابجا کرد و الآن هر چی نگاه میکنیم، ابری توی آسمان دیده نمیشود! چیزی تهش نمونده!
این عبارت رو شنیدی: «زجّة زدن»:
«أزجيتُه أنا إزجاءً و زجَّيته تزجيةً، إذا استحثثته»:
یه نفر که مصیبتزده شده و داره جوری آه و ناله میکنه و گریه میکنه و زجّه میزنه که مجبورت میکنه یه جوری بهش توجه کنی و دلداریش بدی و تشویق میشی یه کمک مالی و یا … بهش برسونی تا آروم بشه! بضاعت مزجات یعنی بضاعتی که وقتی چشمت به این بضاعت ناچیز بیفته دلت به حالش بسوزه و بگی آخه به اینم میشه گفت بضاعت «بخور و نمیر»! تو چجوری با این بضاعت سر میکنی و اموراتتو میچرخونی؟! با این حقوق زیر خط فقر چجوری شکم زن و بچتو سیر میکنی؟!
معنای واژه مزجاة رو باید خوب فهمید چون این مثالها داره ماها رو روشن میکنه که چه بلایی سر خودمون و سر آل محمد ع و اندیشه صاحبان نور منا اهل البیت ع در دل شرایط آورده ایم و با این قلبی که اصلا منور به نور عمل صالح با یاد معالم ربانی نشده، چجوری ما میخواهیم راه زندگیمونو با قبض و بسط قلبی بفهمیم؟! هیهات، مگه با این بضاعت مزجاة میشه قبض و بسط قلبی درک کرد و زندگی نمود؟! قلب باید مثل خورشید تابان نورانی باشه تا راه رو چنان روشن و روان کنه که هر کوری هم بتونه راهشو پیدا کنه، نه این قلب سیاه و تاریک که از اون انتظار راهنمایی هم داشته باشی.
+ «اهل شک به خودشون خیانت میکنن.» + «ظلمت نفسی»
از اون همه علوم نورانی که به این اهل حسادت عنایت شده چیزی باقی نمونده و همه رو به هدر دادهاند! فکر کن یه پدری برای پسرش که تو خارج مثلا درس میخونه هر ماه پول بفرسته به خیال اینکه بچه داره درس میخونه اما وقتی سرزده بره ببینه چکار داره میکنه ببینه از درس و دانشگاه که خبری نیست که نیست پولها رو هم همه رو حیف و میل کرده زده به دود و سیگار و حالا یه گوشه خیابان افتاده وقتی پدرش می پرسه پسر پس کو اونهمه پولی که من برای تو می فرستادم به امید اینکه یه چیزی از آب در بیایی ! بچه سرشو بندازه پایین و بگه همه سوخت و دود شد و رفت هوا و خودم هم نابود شدم و مشتشو باز کنه جلوی پدر که هیچی توش نمونده شاید رول کاغذی که با اون پولها بسته شده بوده که حالا بدرد هیچی نمی خوره ولی این پسر این رول رو بعنوان یادگاری که یه روزی باباش پولها رو با اون بسته و براش فرستاده این رول رو پیش خودش نگه داشته و حالا اینو فقط داره که به باباش نشون بده و بگه این هم باقیمانده اون همه بضاعت و سرمایه زیادی که دادی و من اسراف کردم و مزجاة اون مونده! خجالت میکشم ای بابا اینو نشونت بدم !!!
چه سرمایه بابا رو به باد بدی چه خودشو فرقی نمیکنه ! انگاری پسر به پدر میگه بابا ببین چه به روزت آوردم ؟! تو با اون همه شکوه و عظمت و سرمایه و بضاعت ! من کاری کردم که همه اش از بین رفته و این فقط از آن همه عظمت باقی مانده ! بابا جان ! خاک بر سر منِ پسر نالایقت کنند ! توی پدر کجا و منِ پسر نالایق کجا ؟! من عرضه نداشتم با سرمایه ای که به من عنایت فرمودی سبع سنابلی برای خودم و خودت و همه دوستان آل محمد ع راه بیندازم و سرمایه را بیش از هفتصد برابر کنم و ملک سلیمانی براه بیندازم که بیایی به تماشا ! من همه فرصتهای «آیاتی و رسلی» را از دست داده ام و آبرویی نزد آل محمد ع کسب ننموده ام که به آن بشه افتخار کرد و فقط با اقرار به این همه تقصیر نزد تو آمده ام ای پدر بزرگوارم ! شرمنده ام ! واژه «مزجاة» اگه اشکتو در نیاره معلوم میشه خوب این واژه رو نفهمیدی ! چون قصه دنیای قلب همه ماهاست و همه ماها با آل محمد ع چنین کرده ایم و سرمایه های زیادی رو به باد داده ایم … آیا کسی هست که سربلند و با افتخار نزد آل محمد ع شهادت به حقانیت معالم ربانی در اعمال صالحی که با یاد نور انجام داده شهادت دهد؟!
+ «ترویج»
« وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ »
در واقع اصل بضاعت برادران یوسف ع ، حب قلبی نسبت به خود یوسف ع می باشد که با آن برنامه و حسدی که نسبت به ایشان اعمال نمودند در واقع این بضاعت را از قلب خود بیرون راندند و چون نهایتا برای آنها اراده خیر شده بود مجددا به دست و پای نور خود افتاده و اقرار نمودند که با استعمال حسدشان چه به روز یوسف قلبشان آورده اند و با بیرون راندن او از قلب خود تاریکی را در قلب جایگزین نموده اند و حالا مجددا آمده اند تا با اقتباس نور از یوسف مجددا قلب را به نور او روشن نمایند و جبران مافات نمایند و در واقع برادران می بایست یک حج مقبول انجام دهند تا یوسف ع از خطای آنها درگذرد چون خطای اصلی نسبت به این نور صورت گرفته است .
« ِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ »: از اول این بضاعت، مزجاة نبوده و این حسد است که بضاعت قلبی و سرمایه آنها را از قلبشان بیرون رانده و هر کس نسبت به نورش این حالت مذموم را داشته باشد اصل سرمایه خود برای آرامش قلب را که همانا یاد و ذکر معالم ربانی به هنگام آیت است را از دست خواهد داد .
زجی: «دفعته برفق»
در واقع ظاهرا برادران یوسف به بهانه «یرتع و یلعب» یوسف را با خود بردند و استعمال حسد نمودند و این روش ناجوانمردانه کسانی است که با دوستی و جونم جونم وارد جمع می شوند و منتظر فرصت هستند تا متاع ارزشمند معالم ربانی را با متاع بیارزش حسد قلب خودشان تنها بگذارند تا هر چه حسد می خواهد به روز آن متاع حسن در آورد و غافل از اینکه تیشه به ریشه خود می زند !!!
دیدی باد آروم آروم ابرها رو جوری حرکت میده که اصلا متوجه نمی شی، این همون زجی است و کنایه از اینکه حسد خیلی موذیانه و نامحسوس معالم ربانی را دور میزند و نور را از قلب بیرون می راند ! جوری که اصلا کسی نتونه فکرشو بکنه ! 180 درجه تغییر موضع و موقف ! دوست به دشمن تبدیل میشه جوری که اصلا نمی فهمه چطوری اینقدر از هدف فاصله گرفته و دقیقا نقطه روبروش دراومده «ندّ» ! علتش اینه که دائم با یاد او خودشو آروم نکرده و هر روز، رو به این قبله، حاجتشو بر آورده نکرده و لذا کم کم روشو از قبله تاویلیش بر میگردونه و نهایتا پشت به قبله، مشغول اقامه فریضه نماز می شود!!!
اینقدر شیطان آروم آروم کارشو میکنه که اصلا نمیفهمی چجوری این همه فاصله افتاده ؟!
ناگفته نمونه که شیطان بیچاره فقط اونا رو دعوت کرده و کرم درخت از خودشه (چه ضرب المثل قشنگی تو فارسی داریم که مفهومش همون حوادث آثار عیب خود ماست !!! این کرم همون حسد وامونده است !!!)
حسد، اونو متمایل میکنه که از شیطان قبول دعوت کنه !!!
« أزجيت الأمر: أخّرته »
اینقدر انجام وظیفه درآیات رو به تاخیر میندازه و امروز و فردا میکنه تا طرف رو از راه ببره!
دیدی تصمیم می گیری کاری بکنی اول تکلماتت نمی گه اصلا انجام نده، میگه باشه اما یک کمی صبر کن یک ساعت دیگه (غافل از اینکه شیطان هم میگه یک ساعت مهلت می گیرم تو این یک ساعت خدا بزرگه !!! باز یک کلک دیگه جور میکنم) بالاخره ذره ذره با تاخیر نمودن، آخرش منصرف میشه و میره سراغ اهل المعاصی و دیگه نماز بی نماز !!! به همین راحتی از اول که نمیگه اصلا نماز نخون، از سیاست کثیف « یه خورده دیر بشه که طوری نمیشه و آسمون به زمین که نمیاد !!! » استفاده میکنه! در یکی از مقالهها راجع به مصیبت عبارت «سوف سوف » حدیث زیبای این مطلب اومده !!! که وای به حال کسانی که هر چی بهشون میگی ، میگن باشه بعدا بعدا ……..
[جِئْتُمُونا فُرادى – جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ – « الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ »] :
چجوری قراره به حضور آل محمد ع برسیم ؟
مثل اهل شک « جِئْتُمُونا فُرادى»
یا مثل برادران یوسف « جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ »
یا « الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ » …
خلاصه تنها نیا ! با یه چیزی بیا !!!
+ «جیء»:
[جيء – اتی] :
« جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ – آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ » :
تقریبا بیشتر موارد واژه «جیء» با آیات و صاحبان نور و علم و نعمت و … آمده !!!
+ «جفت»:
انگاری باید با جفتت همراه باشی و فرد نباشی تا کارت راه بیفته !!!
در بحث زیبای «جفت – زکو» گفتیم باید جفت علمی و لنگه خودتو در همین دنیا پیدا کنی تا با او نزد آل محمد ع به خدمت برسی و این درسته !!! اما اگه طاق باشی و بدون نور بری اونطرف، وای به حالت! در مورد برادران یوسف ع چی شد؟ زوج اومدن یعنی با خودشون یه چیزایی آورده بودند اما چشمت روز بد نبینه چه چیزایی ؟!
چقدر از دلخواهها خوب گذشته ایم و در فرصتهای آیات بدست آمده چقدر امتیاز کسب کرده ایم و حالا با چه رویی داریم میریم خدمت آل محمد ع ؟!
چقدر بده کسی دست خالی نزد آل محمد ع شرفیاب بشه !!!
شان آل محمد ع که بالاترین نعمت خودشونو یعنی نور ناطق به علوم آنها را بر سر راه ما قرار داده اند «ظهر – ذبح – خرج» و قرار شد ما با استعمال اندیشه او تولید عمل صالح نموده و با دست پر نزد آل محمد ع برویم اما چی شد ؟ همه فرصتها از دست رفت و هیچ کاری برای روز مبادا نکردی ؟!
« وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (94)
+ فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقينَ (88)
اینکه « جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ » جای شکرش باقیه که «فرادی» نزد یوسف ع نیامدند وگرنه دیگه امیدی به نجاتشون نبود اما چقدر زیبا بود اگه با دست پر نزد او می آمدند .
قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ (71) »
***
برادران یوسف اقرار کردند که بی تو ای یوسف ای برادر عزیز همه متضرر شدیم و سرمایه نورانی ولایت تو را که ارزانیمان شده بود، مفت از دست دادیم و مزجاتی بیش نمانده ، ما را ببخش که نسبت به تو بد کردیم و از روی فضل و کرمت دوباره از ما دستگیری کن …
در مقدمه کتاب : الإمامة و التبصرة من الحيرة ؛ المقدمة ؛ ص3 این مطلب اومده:
… الحجّة ابن الحسن عج فيا معزّ الأولياء، و يا مذلّ الأعداء، و السبب المتّصل بين الأرض و السماء، قد:
«مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ- في غيبتك وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ- بولايتك فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ- من فضلك وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا»- بدعائك إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِين.
مشتقات ریشۀ «زجو» در آیات قرآن:
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقينَ (88)
رَبُّكُمُ الَّذي يُزْجي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ كانَ بِكُمْ رَحيماً (66)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجي سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فيها مِنْ بَرَدٍ فَيُصيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ (43)