STOP DOUBTING YOUR LIGHT!
The envious don’t believe in their light,
but they think they do!
The envious, blinded by their flaws,
fail to recognize the brilliance within.
Their eyes, veiled by jealousy, deceive them into believing they possess a light of their own.
In this self-deception, they stumble, grasping at illusions, mistaking envy for enlightenment.
Oh, how tragic it is—their self-imposed darkness, their futile pursuit of borrowed luminescence.
The light strives to illuminate the dark heart of the envious, but they persist, chasing mirages, unaware that the light they seek lies not in comparison but in accepting their fate.
May they one day awaken, shed their envious shroud, and bask in the authentic glow that resides within—a light unburdened by rivalry, unmarred by doubt.
Until then, let us extend compassion, for we too have danced with shadows, seeking our illumination. 🌟
اهل حسادت به نور خود ایمان ندارند، اما خیال میکنند که ایمان دارند!
اهل حسادت که از عیبهای خود کور شدهاند، نمیتوانند درخشش درون خود را تشخیص دهند.
چشمانشان با حسادت پوشیده شده و آنها را فریب میدهد تا فکر کنند که نوری از خودشان دارند.
در این خودفریبی، آنها به اشتباه میافتند، توهمات را درک میکنند،
و حسادت را با روشنگری اشتباه میگیرند.
آه، چقدر غمانگیز است این تاریکی خودخواسته آنها!
این پیگیری بیهوده آنها برای درخشندگی نور عاریتی آنها (معارین).
اما نور میکوشد تا در این قلب تاریک و حسود مستقر گردد،
معذلک آنها پافشاری میکنند و سرابها را تعقیب میکنند،
غافل از اینکه نوری که به دنبال آن هستند، نه در مقایسۀ باطل، بلکه در پذیرش سرنوشتشان است.
باشد که روزی بیدار شوند، کفن حسادتآلود خود را به دور اندازند، و در درخشش نور اصیلی که، اگر باورش کنند، در درونشان بوجود خواهد آمد، و در آن غوطهور خواهند شد. (بداء)
نوری که ویژگیهای مذموم قیاس باطل و شک و تردید را از بین میبرد.
تا آن زمان، بیایید به آنها مهربانی کنیم، (رفق)
زیرا ما نیز به نوعی با این تاریکی حسادت، دست و پنجه نرم میکنیم،
و به دنبال روشنایی زیبای درون خود هستیم. 🌟
«زعم» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«زعمت بالمال: كفلت به»
+ «کفل – کفیله»
حسود خیال میکنه که نورشو باور داره! الَّذينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ!
حسود، نورشو باور نداره! زعیماش را باور نداره! ما انزل الله رو باور نداره! وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ!
کفالتی که بهش شک دارن، میشه زعامت!
کتاب لغات مقاییس اللغة:
«زعم: أصلان، أحدهما القول من غير صحّة و لا يقين، و الاخر التكفّل بالشيء»
در واقع جمع این دو مفهوم که کتاب مقاییس اللغه آورده است:
یعنی زعیم نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور است که کفالت علمی مجموعه خود را عهده دار است با این توضیح که این معنا را نیز میرساند که اکثرا به این منصب کفالت او یقین ندارند.
+ مفهوم «آشکار»: « أَزْعَمَتِ الأرضُ: نخستين گياه زمين برآمد و آشكار شد.»
+ «ذبح»
+ «اخراج»
+ «ظهر»
دیدی توی روستاها یکی خود بخود میشه ریش سفید روستا (کدخدا).
بزرگ اون روستاست و همه با اون مشورت می کنن و او هم هر چی بلد باشه از بقیه دریغ نمی کنه! اگه از بقیه بپرسی چرا اونو انتخاب کردین هیچکدوم مدرکی، چیزی، مستند نمی تونن ارائه بدن اما ناخودآگاه و بی دلیل همه اونو قبول دارن و اینو قلبشون گواهی میکنه.
این مفهوم واژه زعیم است که بزرگ قومی را گویند که همه ندانسته و بدون دلیل، قلبا اونو قبول دارند و برای این حال قلبی خودشون نسبت به او که اونو بزرگ خودشون میدونن هیچ سند و مدرک قابل رویت و کتبی ندارند و همه چیز شفاهی و در عالم مجازی و ملکوتی و روحانی است و هیچ کس هم مجبور به این قبولی و پذیرش راهنماییهای او نیست! همه آزادند و دوست دارند قبول کنند یا نه! و این ویژگی بعینه در معالم ربانی آشکار شده در هر زمان وجود دارد.
مدرکی مکتوب و پروانه کاری با شماره پرسنلی و زمان انقضاء خاصی که مورد تایید کسانی باشد نیست. نوری است در ملکوت قلوب که میبایستی با معرفت به این نور و تنظیم قلب با این نور، ساعت تاویلی قلبشونو تنظیم کنند.
+ «حری: فمن اسلم فاولئک تحروا رشدا»
+ «ارث: ارّثت النار»
شمع خاموش قلب خود را با این شمع نورانی، روشن نمایند!
انگاری این نور، مقسم ارث علمی آل محمد ع برای اهل یقین است.
این منصب و ویژگی معالم ربانی را اهل یقین با قلب خویش و از روی قبض و بسط قلبی با یاد معالم ربانی در دل شرایط تقدیرات خود متوجه می شوند، لذا کسی قلبا می تواند یوسف ع را بشناسد که صاحب قلب سلیم باشد، چون مدرک مُلکی خاصی را یوسف ع ارائه نداده است.
واژۀ زعیم نیاز به تدبر دارد تا این مفاهیم از آن استخراج گردد.
ملاک تشخیص معالم ربانی برای اهل یقینی که قلب سالم دارند از جوهر نورانی این آثار علمی قابل فهم و استنباط قلبی است.
+ «ترجمه و تالیف حروف نورانی به کلمات قابل فهم ما + پدیده سراب!»
+ «اثر»
+ «حبر»
این اعتقاد قلبی یا همان نورانیت قلب اهل یقین «بِيضٌ مُضِيئَةٌ» است و یا همان تاریکی قلب اهل شک «سُودٌ مُدْلَهِمَّةٌ» است که ملاک و میزان سعادت و شقاوت به این اعتقاد قلبی بستگی دارد که وقتی با معالم ربانی آشکار شده آشنا شد و از تاویل یوم عرفه برخوردار گردید، از حالا به بعد ببینیم چه میکنند.
+ «حدیث زیبای این مطلب»:
از مقالۀ «خدن»:
[«هَؤُلَاءِ عِبَادِي … قَدْ فَارَقُوا … أَخْدَانَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي»]:
خدا به تمام کسانی که در عرفه جمع میشن یعنی دور معالم ربانی جمع میشن تا با یاد این معالم ربانی در دل شرایط، این اندیشۀ نورانی رو بکار ببندند، مباهات می کند که اینها همۀ دلخوشیهاشونو بخاطر رضای من کنار گذاشتن و اومدن عرفات! اما اینها طبق اخباری که ملائکه از قلوبشون میارن دو دسته اند: قلوب تاریک و قلوب روشن.
حدیث بسیار زیبایی است که تمام مباحث در این حدیث مرور میشه!
«حج و عرفات و روز عرفه و …»
سعادت و شقاوت – قبض و بسط – قلوب اهل یقین و اهل شک – اقرار به فضل عالم ربانی و … شهادتین … توحید … واژه اعتقاد قلبی « تِلْكَ قُلُوبٌ اعْتَقَدَتْ » :
هم در مورد اشقیاء و هم در مورد سعداء اعتقاد قلبی آنها عنوان شده.
قُلُوبٌ بِيضٌ مُضِيئَةٌ – قُلُوبٌ سُودٌ مُدْلَهِمَّةٌ
يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ
همینجا در همین دنیا، با فهم قبض و بسط نور قلبت، در تکتک لحظات زندگی و حالت قلبیات، باید این نور و ظلمت قلبتو بخوبی بفهمی و هر وقت قلبت تاریک میشه، پی به اشتباهت ببری، اشتباهی که اگه جبران نکنی، سر از آتش جهنم در خواهی آورد، لذا وقتی همین الآن با قلبی که معرفت به نور امام ع پیدا کرده، متوجه تاریکی و اشتباه استعمال حسد خودت در مورد تمایلات و تمناهای بیارزش دنیایی خودت میشی، پشیمان میشی و توبه میکنی و تغییر مسیر میدهی و این خروج از ظلمت و ورود به حریم نورانی رو مدیون فرایند نور هدایت دنیای قلب خودت هستی و این فرایند مهم قبض و بسط نور است که شاهکلید هدایت قلوب است و همه باید این زبان نورانی خدای خودشونو یاد بگیرند تا با اطاعت از این مرکز فرماندهی، تولید اعمال صالح نورانی فراوان نمایند و از عوضهای خدای مهربان که همانا خلود در بهشت جاویدان آل محمد ع است بهرهمند گردند، ان شاء الله تعالی.
قُلُوبٌ بِيضٌ مُضِيئَةٌ
يَرْتَفِعُ عَنْهَا الْأَنْوَارُ إِلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْحُجُبِ
قلوب سپید و درخشنده و بخشنده، که انوار علوم آل محمد ع از این قلوب ساطع میشود!
و این علوم نورانی را سخاوتمندانه و در عمل نسبت به کسانی که به آنها بدی کرده اند، قرض میدهد!
در حالیکه قلوب اهل حسد اینگونه است:
«بَعْضُهُمْ سُودٌ مُدْلَهِمَّةٌ يَرْتَفِعُ عَنْهَا كَدُخَانِ جَهَنَّمَ»
امام سجاد علیه السلام:
وَ قَالَ رَجُلٌ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع
يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص
إِنَّا إِذَا وَقَفْنَا بِعَرَفَاتٍ وَ مِنًى
وَ ذَكَرْنَا اللَّهَ وَ مَجَّدْنَاهُ وَ صَلَّيْنَا عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ
ذَكَرْنَا آبَاءَنَا أَيْضاً بِمَآثِرِهِمْ وَ مَنَاقِبِهِمْ وَ شَرِيفِ أَعْمَالِهِمْ
نُرِيدُ بِذَلِكَ قَضَاءَ حُقُوقِهِمْ
فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع
أَ وَ لَا أُنَبِّئُكُمْ بِمَا هُوَ أَبْلَغُ فِي قَضَاءِ الْحُقُوقِ مِنْ ذَلِكَ
قَالُوا بَلَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
قَالَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ وَ أَوْلَى أَنْ تُجَدِّدُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ ذِكْرَ تَوْحِيدِ اللَّهِ وَ الشَّهَادَةَ
وَ ذِكْرَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ وَ الشَّهَادَةَ لَهُ بِأَنَّهُ سَيِّدُ النَّبِيِّينَ
وَ ذِكْرَ عَلِيٍّ وَلِيِّ اللَّهِ وَ الشَّهَادَةَ بِأَنَّهُ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ
وَ ذِكْرَ الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرِينَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبِينَ بِأَنَّهُمْ عِبَادُ اللَّهِ المخلصين [الْمُخْلَصُونَ]
وَ بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا كَانَ عَشِيَّةُ عَرَفَةَ وَ ضَحْوَةُ يَوْمِ مِنًى
بَاهَى كِرَامَ مَلَائِكَتِهِ بِالْوَاقِفِينَ بِعَرَفَاتٍ وَ مِنًى
وَ قَالَ لَهُمْ
هَؤُلَاءِ عِبَادِي وَ إِمَائِي حَضَرُونِي هَاهُنَا مِنَ الْبِلَادِ السَّحِيقَةِ الْبَعِيدَةِ شُعْثاً غُبْراً
قَدْ فَارَقُوا شَهَوَاتِهِمْ وَ بِلَادَهُمْ وَ أَوْطَانَهُمْ وَ أَخْدَانَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي
أَلَا فَانْظُرُوا إِلَى قُلُوبِهِمْ وَ مَا فِيهَا
فَقَدْ قَوَّيْتُ أَبْصَارَكُمْ يَا مَلَائِكَتِي عَلَى الِاطِّلَاعِ عَلَيْهَا
قَالَ فَتَطَّلِعُ الْمَلَائِكَةُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَيَقُولُونَ
يَا رَبَّنَا اطَّلَعْنَا عَلَيْهَا
وَ بَعْضُهُمْ سُودٌ مُدْلَهِمَّةٌ يَرْتَفِعُ عَنْهَا كَدُخَانِ جَهَنَّمَ.
از امام حسن عسکری روایت شده است که
شخصی خدمت امام سجاد ع عرض کرد:
یا ابن رسول الله!
ما وقتی در عرفات و منی وقوف میکنیم خدا را یاد میکنیم و میستاییم
و بر محمد آل او صلوات می فرستیم، و پدرانمان را به بزرگمنشیها و کارهای خوبشان یاد میکنیم،
و قصدمان این است که حق آنها را ادا کرده باشیم.
حضرت فرمود:
آیا میخواهید برای ادای حق، شما را از چیزی بهتر از این خبردار کنم؟
[جمع حاضر] گفتند: بله، یا ابن رسول الله!
همانا خداوند متعال هنگام شب عرفه و صبح روز منی نزد فرشتگان بلندمرتبهاش به کسانی که وقوف در عرفات و منی داشتهاند مباهات میکند و میفرماید:
اینان بندگان مناند که از سرزمینهای دور، خسته و غبارآلود، اینجا آمدهاند؛
از دلخواهها و سرزمینها و وطن و برادران خویش، به طلب رضای من جدا شدهاند؛
+ «تمنّا فدای تقدیر یا تقدیر فدای تمنّا!»
پس به دلهای آنان و آنچه در آن است بنگرید
که من چشمان شما را بر اطلاع از ضمیر آنان توانا ساختم.
پس فرشتگان به دلهای آنان مینگرند و میگویند پروردگارا، بر آنها اطلاع یافتیم،
برخی سیاه و بشدت ظلمانی است که از آنها دودی همچون دود جهنم بیرون میزند
[و برخی سفید و نورانی است که نورش آسمانها را درمی نوردد]
فَيَقُولُ اللَّهُ
أُولَئِكَ الْأَشْقِيَاءُ الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً
تِلْكَ قُلُوبٌ خَاوِيَةٌ مِنَ الْخَيْرَاتِ
خَالِيَةٌ مِنَ الطَّاعَاتِ
مُصِرَّةٌ عَلَى الْمُوذِيَاتِ الْمُحَرَّمَاتِ
تَعْتَقِدُ تَعْظِيمَ مَنْ أَهَنَّاهُ وَ تَصْغِيرَ مَنْ فَخَّمْنَاهُ وَ بَجَّلْنَاهُ
+ [«بلقیس، بانوی عاقله!
«قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ»]
لَئِنْ وَافَوْنِي كَذَلِكَ لَأُشَدِّدَنَّ عَذَابَهُمْ وَ لَأُطِيلَنَّ حِسَابَهَمْ
تِلْكَ قُلُوبٌ اعْتَقَدَتْ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ ص كَذَبَ عَلَى اللَّهِ
أَوْ غَلِطَ عَنِ اللَّهِ فِي تَقْلِيدِهِ أَخَاهُ وَ وَصِيَّهُ إِقَامَةَ أَوَدِ عِبَادِ اللَّهِ وَ الْقِيَامَ بِسِيَاسَاتِهِمْ
حَتَّى يَرَوُا الْأَمْنَ فِي إِقَامَةِ الدِّينِ فِي إِنْقَاذِ الْهَالِكِينَ وَ نَعِيمِ الْجَاهِلِينَ وَ تَنْبِيهِ الْغَافِلِينَ
الَّذِينَ بِئْسَ الْمَطَايَا إِلَى جَهَنَّمَ مَطَايَاهُمْ
خداوند میفرماید:
اما آنان [که دلهایشان ظلمانی است] شقاوتمندانیاند که «کوشششان در زندگی دنیا گم شده است، در حالی که چنین حساب میکنند که خودشان کار خوبی انجام میدهند»
آنان دلهایی تهی از خوبیها، خالی از طاعات، مُصِر بر انحرافات و محرمات است،
باورشان بزرگداشت کسی است که من خوارش کردهام
و کوچک شمردن کسی است که من او را بزرگ و گرامی داشتهام،
اگر به همین صورت نزد من بیایند عذابی شدید در انتظارشان خواهد بود
و حسابی سخت و طولانی.
دل آنها با چنین اعتقادی عجین شده که حضرت محمد ص- نعوذ بالله- رسولی است که بر خدا دروغ بست یا در کار خدا اشتباه کرد که برادر و وصیاش را منصوب کرد برای راست کردن کجیِ بندگان خدا و برپایی امور آنان، – به نحوی که آنان را به جایی برساند که امنیت را در برپایی دین ببینند،
[یعنی] در نجات کسانی که در معرض هلاکتند،
و آگاه کردن بیخبران و هشدار دادن به غافلانی که بد مرکبی است مرکب آنان،
که ره به سوی جهنم میبَرَد…
ثُمَّ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
يَا مَلَائِكَتِي انْظُرُوا
فَيَنْظُرُونَ فَيَقُولُونَ رَبَّنَا وَ قَدِ اطَّلَعْنَا عَلَى قُلُوبِ هَؤُلَاءِ الْآخَرِينَ
وَ هِيَ بِيضٌ مُضِيئَةٌ يَرْتَفِعُ عَنْهَا الْأَنْوَارُ إِلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْحُجُبِ
وَ تَخْرِقُهَا إِلَى أَنْ تَسْتَقِرَّ عِنْدَ سَاقِ عَرْشِكَ يَا رَحْمَانُ
يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
أُولَئِكَ السُّعَدَاءُ الَّذِينَ تَقَبَّلَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَ شَكَرَ سَعْيَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا
فَإِنَّهُمْ قَدْ أَحْسَنُوا فِيهَا صُنْعاً
تِلْكَ قُلُوبٌ حَاوِيَةٌ لِلْخَيْرَاتِ
مُشْتَمِلَةٌ عَلَى الطَّاعَاتِ
مُدْمِنَةٌ عَلَى الْمُنْجِيَاتِ الْمُشْرِفَاتِ
تَعْتَقِدُ تَعْظِيمَ مَنْ عَظَّمْنَاهُ وَ إِهَانَةَ مَنْ أَرْذَلْنَاهُ
لَئِنْ وَافَوْنِي كَذَلِكَ لَأُثَقِّلَنَّ مِنْ جِهَةِ الْحَسَنَاتِ مَوَازِينَهُمْ
وَ لَأُخَفِّفَنَّ مِنْ جِهَةِ السَّيِّئَاتِ مَوَازِينَهُمْ
وَ لَأُعَظِّمَنَّ أَنْوَارَهُمْ
وَ لَأَجْعَلَنَّ فِي دَارِ كَرَامَتِي وَ مُسْتَقَرِّ رَحْمَتِي مَحَلَّهُمْ وَ قَرَارَهُمْ
تِلْكَ قُلُوبٌ اعْتَقَدَتْ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الصَّادِقُ فِي كُلِّ أَقْوَالِهِ
الْمُحِقُّ فِي كُلِّ أَفْعَالِهِ
الشَّرِيفُ فِي كُلِّ خِلَالِهِ
الْمُبَرِّزُ بِالْفَضْلِ فِي جَمِيعِ خِصَالِهِ
وَ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَ فِي نَصْبِهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً إِمَاماً وَ عَلَماً عَلَى دِينِ اللَّهِ وَاضِحاً
وَ اتَّخَذُوا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِمَامَ هُدًى
وَ وَاقِياً مِنَ الرَّدَى
الْحَقُّ مَا دَعَا إِلَيْهِ
وَ الصَّوَابُ وَ الْحِكْمَةُ مَا دَلَّ عَلَيْهِ
وَ السَّعِيدُ مَنْ وَصَلَ حَبْلَهُ بِحَبْلِهِ
وَ الشَّقِيُّ الْهَالِكُ مَنْ خَرَجَ مِنْ جُمْلَةِ الْمُؤْمِنِينَ بِهِ وَ الْمُطِيعِينَ لَهُ
نِعْمَ الْمَطَايَا إِلَى الْجِنَانِ مَطَايَاهُمْ
سَوْفَ نُنْزِلُهُمْ مِنْهَا أَشْرَفَ غُرَفِ الْجِنَانِ
وَ نُسْقِيهِمْ مِنَ الرَّحِيقِ الْمَخْتُومِ مِنْ أَيْدِي الْوَصَائِفِ وَ الْوِلْدَانِ
وَ سَوْفَ نَجْعَلُهُمْ فِي دَارِ السَّلَامِ مِنْ رُفَقَاءِ مُحَمَّدٍ نَبِيِّهِمْ زَيْنِ أَهْلِ الْإِسْلَامِ
وَ سَوْفَ يَضُمُّهُمُ اللَّهُ ثَمَّ إِلَى جُمْلَةِ شِيعَةِ عَلِيٍّ الْقَرْمِ الْهَامِ
فَنَجْعَلُهُمْ بِذَلِكَ مِنْ مُلُوكِ جَنَّاتِ النَّعِيمِ خَالِدِينَ فِي الْعَيْشِ السَّلِيمِ وَ النَّعِيمِ الْمُقِيمِ
هَنِيئاً لَهُمْ جَزَاءً بِمَا اعْتَقَدُوهُ
وَ قَالُوهُ بِفَضْلِ اللَّهِ الْكَرِيمِ الرَّحِيمِ نَالُوا مَا نَالُوهُ.
فقه اللغة ؛ فصل في أوصاف الغنم سوى ما تقدم منها
… فإذا كانت لا يُدْرَى أ بها شَحْمٌ أم لا فهي: زَعُومٌ.
و منه قيل: في قول فلان مَزَاعم، و هو الذي لا يُوثَقُ به.
یعنی باید همینجوری بهش اعتماد کنی! همینجوری که نه! قلب اهل یقین اینقدر به نور یاد معالم ربانی روشنه که حاضره شرط ببنده در این اعتماد کردن برنده خواهد بود!
[زعم – خدن]:
+ «خدن: السَّلَامُ عَلَى خِدْنِ التَّأْوِيلِ»
رفیق مخفی! دوست پنهان!
+ «ملک موکل»
«زعیم» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل یقین در دل شرایط ، انگاری از دید دیگران، تضمین و تعهد و سرپرستی و ولایت و ریاست و زعامت یاد معالم ربانی را بطور شفاهی میپذیرند و خواهان هیچ سند و مدرکی برای این تفویض اختیار خود به امر الله مافوق، نیستند:
« تضمين و تعهّد شفاهى و سرپرستى و رياست را «زَعَامَت» و سرپرستى و رئيس را هم «زَعِيم» گفتهاند.» و اینجوری قلبا به او اعتماد میکنند بطوریکه همه اونو در این امر قبول ولایت علمی از مافوق خود سرزنش و تکذیب نموده و بر او که به این راحتی به آل محمد ع بله می گوید ریشخند زده و کارش را اصلا از روی اصول محکم کاری به گمان آنها نمی بینند.
«الولایة سر الله»
دیدی بانکها موقع دادن وام به مشتری برای محکم کاری چه کارهایی میکنند:
سفته و چک ضامن و قباله و سند خونه در رهن بانک و …
جون به لبت میکنن تا آیا بهت وام بدن یا نه ؟!
اهل شک این روش رو می پذیرند اما اهل یقین با یقینی که در نورانیت قلب خود با یاد معالم ربانی پیدا می کنند هیچ چیز دیگری برای اینکه قلبا اختیار خود را به این مافوق زیبا تفویض نمایند از او نمی خواهند و همینکه این رابطه نورانی حفظ شود آنها را کافی است هر چند این نورقلب آنها برای دیگران نامرئی است و قابل اثبات نباشد. عبارت تعهد شفاهی زیباست!
اینقدر اهل یقین معالم ربانی رو باور دارن و قبول دارن که تعهد شفاهی او برای آنها، حکم سند شش دانگ را دارد! مفهوم زیبایی در واژه «زعم» و عبارت زیبای «و انا به زعیم» وجود دارد.
[«وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ»]: خیلی زیباست!
مفهوم: « اعتقاد لا يبتنى على أساس موثّق و ليس بمأخوذ من مقدّمات و اصول يقينيّة »
انگاری باید به معالم ربانی اعتماد کنی، اونم بدون دلیلی که بتونی برای کسی نشونش بدی، چون یک فهم قلبی است «قبض و بسط» و اهل یقین از تاثیر آثار معالم ربانی – که ماخوذ از علم آل محمد ع است – بر قلب خود چیزی رو متوجه می شوند که منحصر به خودشونو! و نمیشه اینو از روی کسی تقلید کرد. واژه «زعیم» که نام زیبای معالم ربانی و آیات محکم است، انگاری میخواد اینو به من و تو بفهمونه که باید اینجا دیگه به ندای قلبت گوش کنی، کانه از دید دیگران تو داری به کسی اعتماد می کنی که برای اونها پایه و اساس محکمی برای اعتماد کردن نداره، اما خودت با قلب سلیمت می فهمی که جز این رجل هیچ کس دیگری قابل اعتماد نیست و به او بعنوان زعیم خودت و آقابالاسر خودت که حمایت ولایت علمی اونو بارها در هر فرصتی که بهت دست داده تجربه نمودی و دیگه تایید دیگران رو برای اینکه این تشخیص تو رو تایید کنند نیازی نداری و تنهای تنها هم که بمانی، دنبال معالم ربانی نورانی می روی و به حرف این و اون هم کاری نداری.
معنای زیبا و نویی در واژه «زعم – زعیم» وجود دارد که خیلی قشنگ است.
البته «وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ» رو زمانی یوسف ع به برادران میگه که همه طعم محبت اونو چشیدند و یقین دارند که یوسف ع این توانایی رو داره که پیمانه اونها را وقتی اینجوری یه بار تمام و کمال محبت کرده باز هم قادره از اونها رفع حاجت و نیاز کنه، اینه که با عبارت «وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ» از اونها میخواد که زعامت اونو در این امر بپذیرند و اختیارا تن به نور ولایت آل محمد ع بدهند ، همان ولایت علمی که بارها طعم شیرین نورانیت اونو اهل یقین چشیده اند.
جالبه که کتاب لغت التحقیق این مفهوم رو آورده:
« اعتقاد لا يبتنى على أساس موثّق و ليس بمأخوذ من مقدّمات و اصول يقينيّة »
(چیزی رو که هنوز مورد تایید همه قرار نگرفته و قطعی و مسجل نشده رو باید اهل یقین با یاد معالم ربانی با قلب سلیمشان تایید نمایند و این کار سختی است و یقین بالایی می خواهد که خودت «و انا اول المسلمین» باشی:
+ « لا شَريكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمينَ (163)
وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمينَ (12) »)
این عبارت رو برای فهماندن واژه زعم در کتاب زیبای التحقیق خودش آورده اما برای ما برداشت از این واژه همینه که ما از نظر دیگران – چون درکش برایشان سخت است – اعتقادی بی دلیل و بی اساس و بدون وثیقه و بدون مقدمه و اصول یقینی از دید اونها نسبت به معالم ربانی پیدا کرده ایم یعنی خودمونم نمی دونیم چرا اینقدر عاشق و دلباخته معالم ربانی شده ایم فقط همینقدر برای خودمان یقین است که راه را درست انتخاب کرده ایم.
این را از روی قبض و بسط قلبی می فهمیم.
[اول کافر – اول مسلم «اول مومن – اول المومنین»] :
+ «اول : رجع»
اهل یقین با یاد معالم ربانی در دل شرایط آیات و با استعمال این معالم ربانی انگاری تسلیم تاویل آیت می شوند « قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكينَ » و این همین مفهوم « أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ – وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمينَ » می باشد.
اهل شک نیز با عدم استعمال معالم ربانی از روی جحد و حسد و عناد در واقع «أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ» میشوند.
امر الله همان است که اهل یقین و اهل شک در دل شرایط موظف به انجام آن هستند اما فقط این اهل یقین هستند که این امر الله را سمعا و طاعتا اجرا می نمایند ولی اهل شک مجری امر الله نیستند.
با توجه به معنای واژه های زعم – زعیم و خدن و صحب و بقیه اسامی مترادف نور که این مفهوم سرّی بودن و در پنهان قرار داشتن دوست و رفیقی بنام معالم نورانی و ربانی «ذکر الله» را گوشزد می کند ، میخواهیم این را بگوییم که اهل یقین باید از چنان یقین بالایی برخوردار باشد که به محض قرار گرفتن در شرایط عرضه آیات ، با یاد این معالم ربانی ، نور علم ولایت علمی این صاحبان نور را در دم تشخیص دهد و این قابلیت را خود اول نفری باشد که تشخیص می دهد نه اینکه به تقلید کورکورانه از این و آن باشد و معنی «اول المسلمین» همین است که خودش رو پای خودش ایستاده «رجل» و «ذکر» و پر پرواز در آورده «وفی» و (ظاهرا) به تنهایی پرواز می کند (راه رفتن روی آب پشت سر عیسی ع) و تشخیص صدای نورانی و معالم ربانی برای او در همان لحظه عرضه آیت بگونه ای است که او تسلیم تاویل آن – هر چه که باشد – بوده و هست و خواهد بود ان شاء الله تعالی.
« عَلَّمْتَني مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ … تَوَفَّني مُسْلِماً »
و این ویژگی اهل یقین است که حوادث را آثار عیب خود می دانند و محیط را مبدا و منشاء ناآرامی قلبی خویش ندانسته لذا با عوامل محیطی درگیر نمی شوند.
[ وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ
وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتي ثَمَناً قَليلاً وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ (41)
قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ
قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكينَ (14)
لا شَريكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمينَ (163)
رَبِّ قَدْ آتَيْتَني مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَني مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّني مُسْلِماً وَ أَلْحِقْني بِالصَّالِحينَ (101)
وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمينَ (12) ]
[تسلیم نور ولایت]: « السِّلْمُ : النور الوَلَايَةُ »
تسلیم نور ولایت علمی صاحبان نور در دل شرایط باش:
« السِّلْمُ وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ ع »:
+ «سلم – تسلیم مافوق»
« بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ
وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (112)
أَ فَغَيْرَ دينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ (83)
وَ مَنْ أَحْسَنُ ديناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ
وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهيمَ خَليلاً (125)
قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ
قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكينَ (14)
وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ
فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً (14) »
کتاب مقاییس اللغه:
« مقا- زعم: أصلان، أحدهما القول من غير صحّة و لا يقين، و الاخر التكفّل بالشيء. »
هر دو اصل یکی است یعنی زعم نام زیبای معالم ربانی و آیات محکم است که اهل یقین بدون اینکه بدانند ، قلبا تحت تکفل علمی نور قرار می گیرند و از ولایت علمی یاد معالم ربانی در دل شرایط بهرهمند میشوند پس هر دو اصل در این کتاب لغت زیبا برای یک اصل یعنی معالم ربانی اینجوری تحقق پیدا میکنه.
أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ كُلَّ زَعْمٍ فِي الْقُرْآنِ كَذِب.
اللغة:
و الزعيم و الكفيل و الضمين نظائر
و الزعيم أيضا القائم بأمر القوم و هو الرئيس
امام علی علیه السلام:
« وَ عَنْ عَلِيٍّ ص أَنَّهُ خَطَبَ النَّاسَ فَقَالَ:
أَمَّا بَعْدُ
فَذِمَّتِي رَهِينَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ لَا يَهِيجُ عَلَى التَّقْوَى زَرْعُ قَوْمٍ وَ لَا يَظْمَأُ عَلَى التَّقْوَى سِنْخُ أَصْلٍ
وَ إِنَّ الْحَقَّ وَ الْخَيْرَ فِيمَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَنْ لَا يَعْرِفَ قَدْرَهُ
وَ إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رَجُلَيْنِ
رَجُلٍ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ جَائِرٍ عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ مَشْغُوفٍ بِبِدْعَةٍ قَدْ لَهِجَ فِيهَا بِالصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ
فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِعِبَادَتِهِ ضَالٌّ عَنْ هُدَى مَنْ كَانَ قَبْلَهُ مُضِلٌّ اقْتَدَى بِهِ مَنْ بَعْدَهُ حَمَّالُ خَطَايَا غَيْرِهِ مِمَّنْ أَضَلَّ بِخَطِيئَتِهِ
وَ رَجُلٌ قَمَشَ جَهْلًا فِي أَوْبَاشِ النَّاسِ غَارٌّ بِأَغْبَاشِ الْفِتْنَةِ
قَدْ سَمَّاهُ النَّاسُ عَالِماً وَ لَمْ يَغْنَ فِي الْعِلْمِ يَوْماً سَالِماً بَكَّرَ فَاسْتَكْثَرَ مَا قَلَّ مِنْهُ خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ حَتَّى إِذَا ارْتَوَى مِنْ آجِنٍ وَ جَمَعَ مِنْ غَيْرِ طَائِلٍ جَلَسَ بَيْنَ النَّاسِ قَاضِياً ضَامِناً لِتَخْلِيصِ مَا اشْتَبَهَ عَلَى غَيْرِهِ
إِنْ خَالَفَ قَاضِياً سَبَقَهُ لَمْ يَأْمَنْ فِي حُكْمِهِ وَ إِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَى الْمُعْضِلَاتِ هَيَّأَ لَهَا حَشْواً مِنْ رَأْيِهِ
ثُمَّ قَطَعَ بِهِ فَهُوَ عَلَى لُبْسِ الشُّبُهَاتِ فِي مِثْلِ غَزْلِ الْعَنْكَبُوتِ لَا يَدْرِي أَصَابَ أَمْ أَخْطَأَ
إِنْ أَصَابَ خَافَ أَنْ يَكُونَ قَدْ أَخْطَأَ وَ إِنْ أَخْطَأَ رَجَا أَنْ يَكُونَ قَدْ أَصَابَ
لَا يَحْسَبُ الْعِلْمَ فِي شَيْءٍ مِمَّا أَنْكَرَ وَ لَا يَرَى أَنَّ وَرَاءَ مَا بَلَغَ فِيهِ مَذْهَباً
إِنْ قَاسَ شَيْئاً بِشَيْءٍ لَمْ يُكَذِّبْ نَظَرَهُ وَ إِنْ أَظْلَمَ عَلَيْهِ أَمْرٌ اكْتَتَمَ بِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ جَهْلِهِ لِئَلَّا يُقَالَ لَا يَعْلَمُ
ثُمَّ جَسَرَ فَأَمْضَى فَهُوَ مِفْتَاحُ عَشَوَاتٍ رَكَّابُ شُبُهَاتٍ خَبَّاطُ جَهَالاتٍ
لَا يَعْتَذِرُ مِمَّا لَا يَعْلَمُ فَيَسْلَمَ وَ لَا يَعَضُّ بِضِرْسٍ قَاطِعٍ فِي الْعِلْمِ فَيَغْنَمَ
يَذْرِي الرِّوَايَاتِ ذَرْوَ الرِّيحِ الْهَشِيمَ تَبْكِي مِنْهُ الْمَوَارِيثُ وَ تَصْرُخُ مِنْهُ الدِّمَاءُ وَ تُحَرَّمُ بِقَضَائِهِ الْفُرُوجُ الْحَلَالُ وَ تُحَلَّلُ الْفُرُوجُ الْحَرَامُ لَا مَلِيءٌ وَ اللَّهِ بِإِصْدَارِ مَا وَرَدَ عَلَيْهِ وَ لَا هُوَ أَصْلٌ لِمَا فُوِّضَ إِلَيْهِ
أَيُّهَا النَّاسُ
أَبْصِرُوا عَيْبَ مَعَادِنِ الْجَوْرِ
وَ عَلَيْكُمْ بِطَاعَةِ مَنْ لَا تُعْذَرُونَ بِجَهَالَتِهِ
فَإِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي نَزَلَ بِهِ آدَمُ ع وَ جَمِيعَ مَا فُضِّلَ بِهِ النَّبِيُّونَ ع فِي مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ ص وَ فِي عِتْرَتِهِ الطَّاهِرِينَ
فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ بَلْ أَيْنَ تَذْهَبُونَ . »
+ [مقدمه کتاب زیبای السعود …] :
فيراه يحتاج إلى زعيم يدله على الصراط المستقيم فمده بالعقل سلطانا و زعيما و …
مشتق ریشۀ «زعم» در آیات قرآن:
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَ يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعيداً (60)
وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَميعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (22)
وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (94)
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصيباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَكائِنا فَما كانَ لِشُرَكائِهِمْ فَلا يَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَ ما كانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلى شُرَكائِهِمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ (136)
وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ أَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِراءً عَلَيْهِ سَيَجْزيهِمْ بِما كانُوا يَفْتَرُونَ (138)
قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعيمٌ (72)
قُلِ ادْعُوا الَّذينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْويلاً (56)
أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبيلاً (92)
وَ عُرِضُوا عَلى رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِداً (48)
وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجيبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً (52)
وَ يَوْمَ يُناديهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (62)
وَ يَوْمَ يُناديهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (74)
قُلِ ادْعُوا الَّذينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فيهِما مِنْ شِرْكٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهيرٍ (22)
قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (6)
زَعَمَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ (7)
سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذلِكَ زَعيمٌ (40)