دکتر محمد شعبانی راد

آثار نور بر قلب واقع شد! وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ!

The effects of light fell upon the heart!
Ah, the interplay of light and feeling in the heart’s canvas, for brilliant colors.
Imagine: the sunlight passes through the leaves, touches the ground, and creates shadows that the heart understands something about darkness and light with each beat.
A pleasant voice echoes in this heart chamber, adorned with the delightful warmth of sun-drenched memories. 🌞💖

آثار نور بر دل افتاد!
آه، تداخل نور و احساس در بوم قلب، برای رنگ های درخشان.
تصور کنید:
نور خورشید از میان برگ‌ها عبور می‌کند،
زمین را لمس می‌کند و سایه‌هایی ایجاد می‌کند
که قلب با هر ضربان چیزی در مورد تاریکی و روشنایی می‌فهمد.
+ «فیء»
صدای دلنشینی در این اتاقک قلب می‌پیچد
که با گرمای لذت‌بخش خاطراتِ غرق آفتاب، مزین شده است. 🌞💖

«وقع» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«التَّوْقِيعُ‏: أثرُ الدَّبَرِ بِظَهْرِ البعيرِ 
اثر بار و نمد زين بر پشت شتران.
»
+ «نور مفید! فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ!»
توقع ممدوح: رو به نور! از نورت توقع داشته باشه! به مشکات شکایت حال کن!
توقع مذموم: پشت به نور! حسود از همه توقع داره، که تایید تمناهاشو بکنن، اما از نورش که تایید تمناهای اونو نمیکنه رویگردانه! از نور بی‌توقعی‌اش می‌شود!!!

التَّوْقِيعُ‏: أثرُ الدَّبَرِ بِظَهْرِ البعيرِ 
اثر بار و نمد زين بر پشت شتران.

وقع‏:
آثار نور بر قلب واقع شد! وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ!
وَقَعَ الطَّيرُ على شَجَرٍ أَوْ أَرضٍ: پرنده بر روى درخت يا زمين فرود آمد.
+ « برک – بروك الطير »
وَقَعَ‏ الطائرُ: فرود آمدن پرنده از پرواز
وَقِيعَةُ الطّائِر: جائيكه پرنده معمولًا در آن فرود مى‌‏آيد.
التَّوْقِيعُ‏ : أثرُ الدَّبَرِ بِظَهْرِ البعيرِ!
+ «دبر – تدبیر – دَبِرَ البعيرُ : پشت شتر بر اثر سابيدن پالان زخمى شد.»
+ «اثر»
التَّوْقِيعُ ‏: أثرُ الدَّبَرِ بِظَهْرِ البعيرِ، و أثرُ الكتابةِ في الكتاب، و منه استعير التَّوْقِيعُ‏ في القصص.
تَوْقِيع‏ : اثر بار و نمد زين بر پشت شتران و امضاء (اثر انگشت) در نوشتن و بطور استعاره در داستانها
وَاقَعَ امْرَأَتَهُ : جامَعَها
+ «وسم»
+ «کوی» : «branding day»
+ ولی :  الوَلِيَّة : نزديكى، پالان؛
دارٌ وَلِيَّةٌ : خانه‌‏اى نزديك.
مفهوم نزدیک در واژه های ولی – وقع.
و هزار واژه مترادف نور ولایت.
+ «شرط»
+ «جفو»
[صوب – وقع]:
+ «وقع»: اللغه: الإصابة : الوقوع على المقصد
وقع ‏البعيرَ!
وقع ‏البعيرَ : دو طرف سرين شتر را به گونه دايره داغ كرد !
وَقَاعِ‏- اثر سوختگى بر روى دو طرف كفل و لمبه ستور.
وَقَعَ‏ الكلامُ فى نفسِهِ: سخن در او اثر كرد،
وَقَعَ الأمْرُ: آن كار به وقوع پيوست؛
«وَقَعَ‏ له‏ وَاقِعٌ‏» : حادثه‌‏اى براى او پيش آمد،
+ «ندب: ظَهْرٌ نَدِيبٌ‏: زخمى كه آثار آن بر روى كمر مانده باشد.»
+ «رد پا»
+ «سقط»: [سقط – وقع]: « سقط: وقع من أعلى الى أسفل »
+ مفهوم زیبای «بقیت الله» و مقاله‌های مربوطه و وابسته.
مفهوم زیبای «هماهنگی و گرایش» از این واژه باید استنباط شود.
تاثیر هماهنگی کارها با یاد معالم ربانی باید در اعمال و رفتار مشاهده شود.
+ «لغة»
مثال زیبای پاک کن مماس بر کاغذ برای پاک کردن غلط های املایی ما [لباس حریر اهل بهشت]!
این میشه نور ولایت (نزدیک)
نزدیک تاثیرگذار (وقع)
«اینفلوئنس»
علم اثر گذار آل محمد ع – علم موثّر!
شنیدی میگن: این مطلب باید برات جا بیفته! «واقع بشه»؛ یعنی خود شخص قلبا بدون تقلید از این و آن نسبت به معالم ربانی به یقینی برسه که مفهوم عملی و کاربردی نور ولایت که همون دل کندن از گناه است برایش جا بیفتد و واقع شود و این وقوع امر عظیم برای هر فرد که رخ بدهد معجزه ای صورت گرفته و همان طلوع خورشید از مغرب کعبه دل اوست و ورود نور آل محمد ع از باب مستجار به درون قلب اوست که حالا نورانی شده و دل از گناه و تمنا و دنیا و هر چه در آن است کنده و تنها ذوق و شوق او برای زیستن ، عمل به معالم ربانی و بوسه زدن بر آیات است و بس!
میگن چی شده که اینجوری شده؟!
میگه علم و نور آل محمد ع بر قلب او واقع شده است!
و آثار این نورانیت را در اعمال و رفتار او می بینی کما اینکه آثار زین را بر پشت اسب می بینی!
شک در قلب اهل شک ، نمیذاره معالم ربانی به درجه ای برسه که شکل بگیره و این لقاح واقع بشه و دل از گناه برای همیشه کنده بشه ، اما اهل یقین که قلب سالم نسبت به معالم ربانی دارند با اولین برخورد و مبحث علمی ، قلب روشن به نور شده و دل از گناه میکند لذا بعضا دیده شده که حتی پس از سی سال، با یکی دو تا صاحب نور بودن هم، نهایتا برای اهل شک دردی دوا ننمود و این واقعه عظیم «بداء» برای این قلب بیمار واقع نشد که نشد و شد آنچه نباید میشد!
[شک – IUD] :
برای باردارنشدن خانم دستگاه آی یو دی داخل رحم میذارن!
این وسیله نمیذاره نطفه مرد و زن در رحم شکل بگیره و تولید نسل کنن،
لذا این وسیله مثلی برای بیماری شک است که اگر از رحم اهل شک خارج نشود، قطعا موجب انقراض نسل «قطع دبر» خواهد شد!
+ «کوثر – قطع دبر»
آل محمد ع، با علمشون، صاحبان نور را، راه می‌اندازند!
«أَوْقَعَ‏ بهِ الخیر: او را راه انداختند، کوکش کردند!»
قصه دیگه «واقعی» شد، جدی و حقیقی شد و شکل گرفت و …
[وقع – حلق راس]:
آثار علمی آل محمد ع را نزد صاحبان نور یافتن، مفهومی است که در واژه «وقع – توقیع» مستتر است!
برای ما باید این واقعه در دل شرایط عرضه آیات صورت بگیرد:
+ «الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ»
+ «ای و ربی»
یعنی باید عملا در دل شرایط عرضه آیات با یاد معالم ربانی از دلخواه بگذریم و عمل صالح انجام دهیم و در تمامی اعضاء و جوارح ما آثار دل کندن از گناه باید بروز نماید کما اینکه اثر زین بر روی پشت اسب « أثرُ الدَّبَرِ بِظَهْرِ البعيرِ » همیشه پیداست و این مفهوم زیبا از واژه «وقع» استخراج می شود .
در واقع زین اسب مافوق پشت اسب است و پشت اسب افتخار می کند که مادون زین است و آثار زیر زین بودن را و آثار تحمل آیات را با افتخار نشان می دهد و در واژه «حلیم» گفتیم از «حلمة» گرفته شده یعنی علیرغم اذیت و آزار کَنِه بر روی پوست، شخص حلیم هیچ شکایتی از درد و خارش نمی نماید!
پس مهمترین مفهومی که از واژه وقع باید برداشت شود این است که داشتن آقا بالاسر و ولی برای ما با آثاری در قلب و تمام وجود ما که همانا دل کندن از گناه است، باید توام باشد «آشکار شدن حقیقت در قلب + الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ » و این همان واقعه بسیار عظیم است و خلقت دوباره ما به دست معالم ربانی صاحبان نور اینگونه شکل می گیرد که حالا با یاد آنها دل از گناه می کنیم و برای خود و دیگران آرامش ایجاد می نماییم.
پس مادامیکه ما عملا برای خود و دیگران نتوانیم آرامش ایجاد کنیم، در واقع آثار علمی صاحبان نور بر قلب ما هنوز «واقع» نشده است و لذا فایده ای ندارد و این قصه قلب معارین و اهل شک است که با عدم یقین نسبت به معالم ربانی و علم آل محمد ع که نزد صاحبان نور است با هدر دادن علوم آل محمد ع ، به خودشان این فرصت را نمی دهند که آثار تربیتی این علوم زیبا بر قلب آنها «واقع» شود و اثر گذار باشد . پس خاصیت علم نورانی ولایت در اثر گذاری تربیتی آن است و این را باید زمینی حاصلخیز ، و بدون سوراخ شک ، با بارور نمودن نطفه های معالم ربانی ، آثار واقع شده در زندگی روزمره خود را به معرض نمایش بگذارد و اثبات نماید و به علوم آل محمد ع تحقق بخشد و اثبات نماید که این علوم حق است و تنها راه دسترسی به آرامش در عالم فقط همین یک راه است و بس … «سنریهم آیاتنا  فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق»
+ «الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ : آشکار شدن حقیقت در قلب »
+ «دبر – تدبیر»:
[تدبیر – تفویض]:
[اعتقاد یهود در مورد تدبیر چیست؟]:
این اعتقاد یهود است:
اعوذ بالله خدا دیگه برای مخلوقش تدبیر نمیکنه !!!
انگاری خدا از این کار تدبیر خسته شده گفته آزادین خودتونو هر جوری تدبیر میکنین بفرمایین تدبیر کنین من دیگه با شما کاری ندارم و براتون تدبیری ندارم و مزاحم من نشید و اموراتتونو به من لطفا تفویض نکنین ! خودتون میدونینو خودتون !!!
این اعتقاد برای شیرتوشیر شدن کارها خیلی خوبه !
این اون چیزی است که یهود میگن!
یا بهتر بگیم این اون چیزی است که معارین میخوان!
یعنی میگن نیازی به آقا بالاسری بنام صاحبان نور نیست!
هر کی هر جوری دلش میخواد خودشو آروم کنه!
چه اعتقاد کثیفی دارن این معارین!
در واقع هر کس اهل تفویض نباشه انگاری تدبیر اموراتشو به مافوقش واگذار نکنه به درجاتی آلوده به اندیشه یهود است و شک درون قلبش بیداد می کند.
« عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ:
قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ
قَالَ فَقَالَ لِي كَذَا وَ قَالَ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى عُنُقِهِ وَ لَكِنَّهُ قَالَ قَدْ فَرَغَ مِنَ الْأَشْيَاءِ.
وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى: يَعْنِي قَوْلَهُمْ فَرَغَ مِنَ الْأَمْرِ.
وَ عَنْ حَمَّادٍ عَنْهُ ع قَالَ:
يَعْنُونَ أَنَّهُ قَدْ فَرَغَ مِمَّا هُوَ كَائِنٌ‏ لُعِنُوا بِما قالُوا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ‏ . »

[رابطه «وقع» با صاحبان نور چیست؟!]:
با عنایت به مفهوم بقیت الله، این متن را بخوان:
یه چیزی از مافوق به مادون میرسه «وقع»، یه فعل و انفعالاتی بین مافوق و مادون پیش میاد و مافوق برای مادون نطفه گذاری علمی میکنه و این «واقعه» بزرگی است.
علم مثل باران از مافوق به قلب مادون واریز و نازل می شود «وقع» ، مادون از مافوق یه چیزی گیرش میاد و یه چیزی دستگیرش میشه.
«الآن حصحص الحق»،
این مفاهیم در واژه وقع باید مد نظر باشه که چه کسی چه چیزی رو برای چی کسی ایجاد میکنه و مادون از علم مافوق خودش بهره مند میشه و انگاری علم آل محمد ع در قلب صاحب نور «واقع» می شود ! آثار علمی آل محمد ع در نزد صاحبان نور یافت می شود ! اگر دنباله رو معالم ربانی باشی این آثار علمی رو متوجه میشی « التوقيع: أثر الدبر بظهر البعير » « التوقيع في الكتاب: إلحاق شي‏ء فيه » انگاری با نزول این علم از مافوق به مادون ، مادون به مافوق ملحق می شود. «رابطه» !
در واژه «وقع» مفهوم الحاق و اتصال وجود دارد و …
پس در این واژه نیز بو و مفهوم معالم ربانی صاحبان نور استشمام می شود.
نطفه گذاری علمی مافوق برای مادون «الْمُوَاقَعَةِ» !
قلب حاملان نور محل نزول و استقرار و تثبیت علم آل محمد ع است.
« يقال للمكان الذي يستقرّ الماء فيه: الْوَقِيعَةُ»
+ «مفاهیم بقیة الله – ذنب – نمل – انملة – … »
لذا به صاحبان نور می توان گفت: « الْوَقِيعَةُ » .
+ «حصحص الحق»
وقیعه نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل یقین با قرار گرفتن در این مکان از مستقرین خواهند بود ان شاء الله تعالی.
«وقع» خبر از یک رابطه بین زین و پشت اسب میده که از روی آثار اون میشه اینو برداشت نمود و هر چی بگردیم ببینیم بین زین و پشت اسب سیمی چیزی وصله یا نه ، پیدا نمی کنیم و این رابطه علمی صاحبان نور و آل محمد ع رابطه ای پنهانی و ناپیداست.
در مورد اهل یقین هم رابطه علمی قلبی آنها با یاد معالم ربانی در دل شرایط عرضه آیات ناپیدا و پنهانی است و از اسرار است (الولایة سر الله).
در کتاب لغات التحقیق این مفهوم از این واژه برداشت شده است:
« نزول و تثبّت »
در واقع همان نزول علم آل محمد ع به قلب صاحبان نور و تثبیت این علم در این قلب سلیم می‌باشد.
وقتی مافوقت آل محمد ع نباشن و بینش دشمن آل محمد ع بر قلبت غالب باشه (شک) آثار این اعتقاد شوم بر قلب قطعا رجس و غضب و رجز و … عذاب و … خواهد بود :
« قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ‏ –
وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى‏ –
سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْكافِرينَ »
[مطالب مهمی در رابطه با واژه «وقع»] :
« إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ »
عظیم ترین رویداد و واقعه ای که قطعا و حتما برای هر کسی پیش خواهد آمد و در آن شک و کذب و دروغی نیست چیست ؟
شرایط عمل به نور ولایت علی ع برای همه پیش خواهد آمد و هیچ کس نیست که برای او آیت عرضه نشود و شرایط ناآرامی را تجربه نکرده باشد حالا اگر کسی با یاد معالم ربانی برای یک بار هم که شده تداوم نسل بدهد و عمل صالح تولید نماید آن واقعه عظیم یعنی شروع «بداء» زندگی با خلقتی جدید با یاد معالم ربانی برایش شکل گرفته است که او این بار آخرت را برای دسترسی به آرامش بعنوان شیوه جدید خود در پیش گرفته است و عمل صالح تولید نموده است .
قصه واقعه عظیم چیست که اینقدر مهم است و قطعا رخ خواهد داد ؟
اینقدر معالم ربانی و آیات به موازات هم برای اینکه بالاخره عمل صالح تولید گردد شکل می گیرند و فرصت‌سازی انجام می شود که بالاخره یک قلب پیدا می شود که مردانه و با یقین به معالم ربانی و یقین به آیات با گذشت از دلخواه عمل صالح تولید کند اما اهل شک تمام این نطفه های علمی و شرایط عمل گذشت از دلخواه را به هدر می دهند و سقط جنین ها می کنند که حد و حساب ندارد !
این واقعه عظیم اگر برای کسی پیش بیاید همان معجزه طلوع خورشید از مغرب است که همان نگاه آل محمد ع در دل شرایط و توفیق گذشت از دلخواه است و خودت با نوری که قلبت را پر می کند می فهمی که آن واقعه عظیم برایت رخ داده است و به دهانت مزه می کند و دلت می خواهد مدام این قضیه تکرار  شود و دوست داری تداوم نسل بدهی و نسل کثیری تولید کنی (کوثر) . اینجاست که معنی واقعی ازدیاد نسل آل محمد ع عملا معنی پیدا می کند و شکل می گیرد .
نقش تاثیر گذار معالم ربانی بر روی قلب ما زمانی مشخص می شود که از گناه دل بکنیم و این آثار عظیم آشنایی با معالم ربانی در هر زمان و در هر قومی توسط عده قلیلی از اهل یقین آن مجموعه به اثبات رسیده است که بالاخره هستند گرچه عده قلیلی که با یاد معالم ربانی بر آیات بوسه زده اند و صحت مطالب و معالم آل محمد ع را تحقق عینی بخشیده اند .
اهل شک برای معالم ربانی نقشی تاثیر گذار «واقع» قائل نیستند در صورتیکه اشکال از قلب سوراخ خودشان است که عمری علوم آل محمد ع را به هدر داده اند و حالا این حسود با رحم معیوب (تاویلا) به شوهر نورانی خود تهمت می زند که او نطفه اش ایراد دارد! اینجا عده ای قلب سالم و هزاران بچه آنها را، به این حسود شکاک نشان می دهند که ببین چطور این همه زنهای تاویلی صاحبان نور اند و هر کدام هزاران بچه کوچک و بزرگ عمل صالح در بغل دارند اما تو که اینقدر ادعا داری  بچه دار نشدی ؟! اینکه از نورت رنگ و بو نگرفتی و تاثیری در تو نداشت عیب شک تو نسبت به اوست و نطفه‌گذار بی تقصیر است .
معارین که می بینند مجاورت با معالم ربانی برای آنها سودی نداشته و تاثیری نگذاشته انگشت اتهام به سوی معالم ربانی و آیات می گیرند و آیات و رسل را علت ناباروری خود به دروغ معرفی می نمایند اما عاقل می داند که همین آیات و رسل در هر زمان چه بسیار فرزندان صالحی تولید کرده است و در این افراد اهل شک اشکال از قلب خود آنهاست که تاثیر پذیر نبوده است.
تاثیر گذار مشکلی ندارد [لا موثر فی الوجود الا الله] .
+ «شهد»
پس واقعه بزرگ و امر بزرگ هر روز برای ما شرایطش پیش می آید و تکرار می شود و این ما هستیم که باید این نطفه ها را جنین کنیم . اهل شک را اگر هزاران سال هم زین به پشتشان ببندی و برداری و نگاه کنی ذره ای آثار زین بر پشت آنها نمی بینی گویا بین زین و پشت آنها فاصله است [مویه] ! و این دو به هم ملحق نشده اند و قرب به آیات و آل محمد ع صورت نگرفته است .
لذا عملا غضب نسبت به نمودارها ثابت می کند که دل از گناه کنده نشده است و معالم ربانی در زندگی روزمره آنها هیچ تاثیری نگذاشته است . چطور ممکن است عصای موسی از دل سنگ دوازده چشمه آب جاری نموده باشد و این تاثیر را گذاشته باشد اما در قلب حسود هیچ اثری نگذاشته باشد که اینگونه هنوز با آیات خود را درگیر می کنند!
پس این همه سرمایه علمی آل محمد ع کو ؟ و کجا رفته است ؟!
در عمل معلوم می شود که چه کسی آثار تربیت آل محمد ع را در مورد خودش به معرض نمایش می‌گذارد.
هر گذشت از دلخواه با یاد معالم ربانی ثابت می کند که این رحم تاثیر پذیر بوده و دیگر قادر است نسل کثیری را تولید نماید. تاجر وقتی راه تجارت را یاد گرفت دیگر خود را به کم قانع نمی کند و با ولع زیاد می خواهد هر بستر تولید عمل صالح را به ثمر و نتیجه برساند .
اهل یقین ثابت می کنند که کلام معجزه آسای صاحبان نور و معالم ربانی آنها تاثیر گذار است و تنها راه دل کندن از گناه و تولید عمل صالح فقط همین یادآوری معالم ربانی است و اگر می بینی کسی عمری است با او زندگی می کند اما عملا هیچ تاثیری از او نگرفته، این تقصیر نطفه گذار نیست، رحم iud دارد و قلب سوراخ است !
تمامی قصه های قرآن باید با این دیدگاه که تاثیرات علمی صاحبان نور بر روی اهل یقین و مخاطبینش را جمع آوری نمود و در ضمن نمونه های کثیری از اهل شک چه بسیار معالم ربانی خود را به هدر داده و هرگز موفق نشدند تاثیر کلام شفابخش صاحبان نور را در زندگی روزمره خود به معرض نمایش بگذارند و تشکیل جنینی از نطفه مرد و زن در رحم برایشان تجربه نشد و نخواستند برای یک بار هم که شده از نور قلب ناشی از نگاه نطفه گذار و پذیرش رحم سالم برخوردار شده و تجربه خوبی داشته باشند تا شاید ازدیاد یقین پیدا کنند و در مراحل بعد با ذوق و شوق بیشتری این روش زندگی را استمرار ببخشند.
این مدعیان دروغگو همیشه لاف عشق آل محمد ع را زدند اما هنگام عمل که معلوم می شود چه کسی متاثر واقعی از معالم ربانی بوده است همه، نامردانه فرار می کنند (و اذا محصوا بالبلاء قل الدیانون) و کمتر کسی دور نورش باقی می ماند که بتواند تاثیر علم او را در عمل، در زندگی روزمره خود ثابت نماید.
در کار پزشکی دیدیم بیماری مدتها یک دارو را مثلا برای افسردگی مصرف می نماید اما هنوز هم خوب نشده و ما تاثیر این دارو را بر بدن بیمار ندیده ایم بالاخره بیمار با خودش می گوید من تا کی باید این گچها (قرص‌ها) را بخورم و هیچ فرقی نکنم ؟! پس چرا در خودم هیچ اثر مثبتی از بهبود علایم بیماری نمی بینم ؟ اینجاست که باید به این اهل شک گفت اشکال از طبابت طبیب آل محمد ع و داروی شفابخش جزوات علمی او نیست بلکه اشکال از عیب و سوراخ شک قلب تو نسبت به اوست که شفا پیدا نمی کنی. شخصی به موسی ع گفت چرا دعایم مستجاب نمی شود؟ خدا به موسی گفت او نسبت به تو شک دارد. موسی گفت ای مرد تو از خدا می خواهی دعایت را مستجاب نماید حال آنکه نسبت به رسول همین خدا شک داری ؟! وای بر بیماری که بدون یقین به طبیب خود برای درمان و شفا نزد او مراجعه نماید که این کار جز هدر دادن وقت و سرمایه از خود و طبیب نیست . اولین قدم درمان بیمار انتخاب صحیح طبیب حاذق و سپس یقین به اوست گرچه در چند نسخه اول هم احساس شفا نکند «غزو» اما بقدری یقین او به این طبیب قوی است که او را ببیند خوب می شود و نیازی به نسخه و دارو هم ندارد !
پس مثال دارو و تاثیر آن برای بیمار برای درک واژه «وقع» بسیار زیباست.
حالا سوره «واقعه» خواندن دارد !!! که چه مفاهیم زیبایی در آن مستتر است.
« إِذا وَقَعَ‏ الْقَوْلُ » این وقوع قول برای هر یک از سه دسته که در سوره واقعه به آنها اشاره شده تفاوت دارد.
مثال تخم مرغ امام صادق ع:
پوسته تخم مرغ در آتش، سفیده دوستان واقعی و اهل یقین آل محمد ع  و زرده، خود آل محمد ع که هسته و مرکز فرماندهی عالم هستند و مخلوط نمودن زرده و سفیده با انگشتری نقره امام صادق ع.
« وَ إِذا وَقَعَ‏ الْقَوْلُ‏ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ (نمل82)
وَ وَقَعَ‏ الْقَوْلُ‏ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا يَنْطِقُونَ (نمل85) »
***
[شیطان خواهان وقوع ناآرامی و صاحبان نور خواهان وقوع آرامش در قلب می باشند] :
«وقوع عداوت و بغضاء – خواسته شیطان است»
[آیه زیبایی است !!!] :
« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (90)
إِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ‏ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ (91) »
تقابل دو بینش است :
همانطور که صاحب نور تلاش می کند تا با معالمش آثار دل کندن از گناه در شاگردانش ایجاد نماید ، شیطان هم تلاش میکند « إِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ » تا آثار بینش و اعتقاد خود را بر جای بگذارد (واقع نماید « أَنْ يُوقِعَ‏ بَيْنَكُمُ») و این آثار، چیزی جز ناآرامی نیست « الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ » که این کار را توسط ایادی خود یعنی کسانی که نماد ولایتشان خمر و میسر است انجام می دهد « فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ » و نهایتا تلاش خود را برای از بین بردن معالم ربانی صاحبان نور می نماید « وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ » ، اما کو که این مطالب را بفهمند و با چشم بصیرت بعینه ببینند « فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ»؟!
[صاحب نور: جناب هود ع – قومی که دور او جمع شده بودند: قوم عاد]:
این قوم مثل تمام اقوام دیگر نسبت به نور خود به دو گروه تقسیم شدند:
اکثرا به او شک داشتند و عده قلیلی به او یقین داشتند،
عده ای که شک داشتند (گنده‌هاشون و دانه‌درشتهاشون: الْمَلَأُ ) چه گفتند و چه کردند و عده ای که یقین داشتند چه گفتند و چه کردند ؟
این آیات این ماجرا را بعنوان یک فرمول کلی برای تمام اقوام در هر زمان بیان می کند تا ما تکلیف خود را بدانیم !
« وَ إِلى‏ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (65)
قالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ
إِنَّا لَنَراكَ في‏ سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّكَ‏ مِنَ الْكاذِبينَ (66)
قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفاهَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (67)
أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ (68)
أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى‏ رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ
وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (69)
قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (70)
قالَ قَدْ وَقَعَ‏ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ
أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ
[اسامی بی معنا (نصب) : أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها]
فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ (71)
فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا
وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ ما كانُوا مُؤْمِنِينَ (72) »

[«فَوَقَعَ‏ الْحَقُّ»]:
+ «ایوالله»

قطعا کلام صاحب نور در قلوب اهل یقین تاثیر گذار (+ اثر) خواهد بود
« فَوَقَعَ‏ الْحَقُّ + الآن حصحص الحق»
و موجب دل کندن آنها از گناه خواهد شد « وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ » ان شاء الله تعالی.
خیلی ها با دروغهای عجیب و قریب خود سعی در بی ارزش دانستن و بی تاثیر بودن کلام صاحبان نور دارند اما غافل از اینکه عصای آل محمد ع در دست آنهاست و هر زمان که آل محمد ع برای کسی اراده خیر نمایند به صاحب نور خود امر می نمایند که عصای خود را بیندازد تا قدرت اثر علوم آل محمد ع را همگان ببیند و اینجاست که اهل یقین اگر در قوم فرعون هم که باشند منا اهل البیت ع خواهند شد «انت اموی منا اهل البیت ع – سلمان فارسی منا اهل البیت ع» ولو به کشته شدن جان ناقابل خود (قلیل قربان) بیانجامد! لذا چه از آل فرعون باشی یا اموی باشی یا فارسی ، با یقین به معالم ربانی میتوانی منا اهل البیت ع باشی و این توفیق بسیار عظیم است و این همان واقعه عظیمی است که برای یک نفر می تواند رخ دهد .
+ محاجة ابراهیم ع و نمرود در قصه طلوع خورشید از مغرب!
اینجا هم کسی که قلب مرده را با کلام حکیمانه آل محمد ع زنده نماید در واقع برایش حق واقع می گردد « فَوَقَعَ‏ الْحَقُّ » و معجزه ای صورت گرفته است مثل معجزه عصای  موسی ع ! که قلب مرده سحره فرعون را به حیات طیبه رسانید.

« وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ (117)
فَوَقَعَ‏ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (118)
فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِينَ (119)
وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ (120)
قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ (121)
رَبِّ مُوسى‏ وَ هارُونَ (122) »
[حالت سجده قلب ، حاصل تاثیر ملکوتی نور معالم ربانی بر قلب است] :
سجده اهل یقین – سجده اهل شک (یهود)
تاثیر معالم ربانی بر قلوب اهل یقین ، این است که بینش «سجده» در قلب اهل یقین نقش می بندد و کلام حکیمانه صاحبان نور برای اهل یقین نسبت به آنها تاثیر گذار خواهد بود و گذشت از دلخواه برای اهل یقین نسبت به صاحب نور با یاد او آسان می شود و سجده را خوب انجام می دهند اما اهل شک سجده نمی کنند و یا اگر بزور هم انجام دهند مثل قوم یهود سجده می کنند و بجای اینکه پیشانی بر زمین بگذارند و نسبت به آیت تغافل نمایند یکطرف صورت را بر زمین می گذارند و چشم از نمودار برنمیدارند تا در فرصت مناسب به او ضربه بزنند! این مطلب زیبایی است.

وقتی که صاحب نور به علم آل محمد ع تجهیز شد « فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي » ، اهل یقین نسبت به او اقرار به فضل می نمایند « فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ »  و اهل شک « إِلاَّ إِبْلِيسَ » از اینکه اقرار به فضل او نمایند متکبرانه ابا و انکار می نمایند .
« فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ (29)
فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30)
إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‏ أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (31) »

***
بینش طینتی شیطان !!!
معارین میگن : ما به صاحب نوری که تا دیروز یکی مثل ما بود و در جمع معلم قبلی بود و ما از کارهای طینتی او خبر داریم « قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ » و ما که سنت نبی ص رو خیلی از اون بهتر اجرا می کنیم لیاقتمون بیشتره که برای این امر انتخاب بشیم و اصلا خدا اعوذ بالله اشتباه کرده اونو بعنوان صاحب نور انتخاب کرده ما از اون خیلی بهتریم !!! (باید برای این معارین مدعی ربوبیت مثال پیشرفت تحصیلی دانش آموزی رو بزنیم …) درسته که یه زمانی طینتا گناه می کرد اما به برکت علم ماخوذ از صاحب نور خودش و با یاد او این امر برایش واقع شد که اهل یقین و اهل سجده باشد و چون ما آل محمد از ته قلب او باخبریم که این حال قلبی را نسبت به صاحب نور دارد لذا نور علم خود را در قلب او قرار دادیم و او را دیگر سرگرم گناه نخواهید دید « فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ » لذا هر کس تمایل به کسب علم آل محمد ع دارد حالا باید چوب خود را با آتش او روشن نماید «ارث – جذو – مشعل المپیک» ، مثالی برای فهم واژه «صلی»!

[نزل – وقع] :
« انا انزلناه فی لیلة القدر » در واژه «وقع» این معنی و مفهوم بود که علم آل محمد ع بر قلب صاحب نور «واقع» می شود بعبارتی «نازل» می شود و انگاری هر قلبی برای اینکه بتواند تغییر ماهیت دهد و شک را کنار بگذارد و به یقین برسد باید مشمول لطف و رحمت حضرت فاطمه س بشود و این لطف بصورت ایجاد حالت یقین به صاحب نور برای شخص خواهد بود و هر کس با سوء ظن و تمسخر به آیات و یا معالم ربانی صاحبان نور «آیاتی و رسلی» بنگرد کانه نسبت به لیله قدر و مقدرات ذات اقدس الهی سوء ظن و شک دارد و زبانم لال این خانم را مسخره می کند.
ارتباط دو واژه [نزل – وقع] با این بیان زیباست.
+ «نزل – حدر – حط»
[اذن – وقع] :
تاثیر مافوق بر مادون، بی اذن میسر نیست !
« وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ‏ »
تا آل محمد ع برای کسی اراده خیر نداشته باشند کلام صاحب نور هم بر قلب اهل شک اثرگذار نخواهد بود اما اگر معارین به صاحب نور یقین کنند – این یقین قلبی را آل محمد ع ازش باخبرند – حالا معالم ربانی برای قلب این اهل یقین جدید که شک را کنار گذاشته خاصیت اثر بخشی خواهد داشت به این میگن «وقع» واقع شد یعنی بداء برایش حاصل شد و خوشا به حالش.
باید از صاحب نور بپرسیم آمار کسانی که این پدیده و تحول عظیم برایشان به برکت کلام او رخ داده تا بحال چند نفر بوده اند ؟!!!

مشتقات ریشۀ «وقع» در آیات قرآن:

وَ مَنْ يُهاجِرْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُراغَماً كَثيراً وَ سَعَةً وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ‏ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً (100)
إِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ‏ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ (91)
قالَ قَدْ وَقَعَ‏ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَني‏ في‏ أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ (71)
فَوَقَعَ‏ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (118)
وَ لَمَّا وَقَعَ‏ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَني‏ إِسْرائيلَ (134)
وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ‏ بِهِمْ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (171)
أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ‏ آمَنْتُمْ بِهِ آلْآنَ وَ قَدْ كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (51)
فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ (29)
وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ يَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً (53)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ وَ الْفُلْكَ تَجْري فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ‏ عَلَى الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحيمٌ (65)
وَ إِذا وَقَعَ‏ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ (82)
وَ وَقَعَ‏ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا يَنْطِقُونَ (85)
فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ (72)
تَرَى الظَّالِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا كَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ‏ بِهِمْ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ في‏ رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ (22)
وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ‏ (6)
إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ لَواقِعٌ‏ (7)
إِذا وَقَعَتِ‏ الْواقِعَةُ (1)
لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ (2)
فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ‏ النُّجُومِ (75)
فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ‏ الْواقِعَةُ (15)
سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ‏ (1)
إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ‏ (7)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی