The darkness of stubbornness!
The stubbornness of a jealous person cannot be ended,
he strongly resists the commands of Light.
«لجج» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«لجّ البحر: تردّد أمواجه (تكرّر عمل)»
«لُجَّةُ البحر: تردّد أمواجه»
«الْتَجَّ البحرُ: تلاطمت أَمواجُه»
«بَحْرٍ لُجِّيٍ» + «رجف: بحر رجّاف»
امواج لجباز دریا تمومی ندارن و یکی بعد از دیگری تکرار میشن!
حسادت حسود، تمومی نداره!
حسادت، پشت حسادت!
گناه، روی گناه!
تاریکی، روی تاریکی!
«ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ»
برای همینه که جای حسود تا ابد توی جهنمه!
«لُجَجَ الحسد» – «لُجَجَ الهوَى»
«وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ … كَظُلُماتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍ»
[سورة النور (24): الآيات 39 الى 40]
وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً
حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً
وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ (39)
و كسانى كه كفر ورزيدند، كارهايشان چون سرابى در زمينى هموار است كه تشنه،
آن را آبى مىپندارد، تا چون بدان رسد آن را چيزى نيابد
و خدا را نزد خويش يابد و حسابش را تمام به او دهد و خدا زودشمار است.
أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍ
يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ
ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ
إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها
وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ (40)
يا [كارهايشان] مانند تاريكيهايى است كه در دريايى ژرف است
كه موجى آن را مىپوشاند [و] روى آن موجى [ديگر] است [و] بالاى آن ابرى است.
تاريكيهايى است كه بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است.
هر گاه [غرقه] دستش را بيرون آورد، به زحمت آن را مىبيند،
و خدا به هر كس نورى نداده باشد او را هيچ نورى نخواهد بود.
حسود برای رسیدن به تمنّاهای خودش، خیلی اصرار میکنه!
حسود، وِلکن نیست!
حسود این ویژگی رو داره که خیلی روی اشتباه خودش پافشاری و اصرار داره!
«لَجَاجَةُ القَوْلِ: الإِلْحَاحُ، العِنَادُ»
دائما میگه: حق با منه!
لجبازی، همین استعمال پیدرپی حسد است.
حسود لج میکنه و نمیخواد راضی به تقدیراتی بشه که ظاهرش «نار» است
اما برای او حکم درمان و اصلاح و تربیت داره!
[سورة الحديد (۵۷): الآيات ۱۱ الى ۱۵]
«يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ
قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً
فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ (13)»
«اللَّجَاجُ: التّمادي و العناد في تعاطي الفعل المزجور عنه،
ستيزه كردن و دشمنى دائمى در انجام كارى كه نبايستى انجام شود و رنج آور است.»
لجبازِ حسود، خیلی انرژی و وقت از خودش و مربی خودش تلف میکنه،
آخرش هم بی نتیجه، هیچی به هیچی!
«وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»
«و اگر ايشان را ببخشاييم، و آنچه از صدمه بر آنان [وارد آمده] است برطرف كنيم، در طغيان خود كوردلانه اصرار مىورزند.»
«بَحْر لُجِّي»: دریای طوفانی و موّاج، لجبازی دریا!
این امواج سهمگین و متلاطم کجا (دریا لَجِش گرفته!)،
و آن دریای آرامِ رام کجا (دریا لجبازیشو گذاشته کنار!)؟!
فرق حال و هوای دنیای قلب حسود و دنیای قلب اهل نور اینقدر متفاوته!
جلوی امواج سهمگین حسادت دنیای قلبتو با نور روشنگر، بگیر!
امان از لجبازیهای حسود!
+ «اذی»
+ «اصر»
تاریکیِ لج و لجبازی!
چرا حسود، حقیقت رو قبول نمیکنه؟!
و با این لجبازی، به خودش و دیگران لطمه وارد میکنه؟!
درمان لجبازی، نور هدایت است.
لجبازی یکی از هزار واژه مترادف حسادت است که ویژگی این فرایند بیمارگونه را توضیح می دهد.
حسود لجباز، باور غلط خودشو درست میدونه
و لذا نمیخواد دست از این اشتباه مرگبارش برداره!
حسود، پشت به نور میکنه چون نور رو نار و زشت میبینه!
تقدیرات رو زشت میبینه و تمنای خودشو زیبا می پندارد
لذا در قبول تقدیرات، بشدت مقاومت میکنه و لجبازی میکنه.
تکه کلام حسودِ لجباز به لهجه شیرین مشهدی اینه: «نوموخام!».
لجبازی، دیفالتمد همهی بچههاست!
در واقع همون خمیرمایه حسادت است که قراره با داروی نورانی، شفا پیدا کنه!
در دوران کودکی، این لجبازی و حسادت، آشکارا معلوم میشه اما بعدا مخفیانه و زیرزیرکی انجام میشه، انگاری خود شخص هم میدونه کار زشتیه، لذا ظاهرو حفظ میکنه ولی قلبا لجبازی و حسادتو ادامه میده، جوریکه کسی نفهمه!
اکثر مادرها هنگام مراجعه به پزشک، از لجبازی فرزندشون شاکی هستند و از ما میپرسند که چکار کنیم دست از لجبازیهاش برداره؟
جواب این سوال یعنی یک دنیا صحبت!
کودک بدنبال تمنای خودشه و گوشش به تقدیرات، بدهکار نیست!
حالا کیه که بتونه بهش بفهمونه باید تمنا رو بذاری کنار و راضی به تقدیر بشی!
اینا رو «به در میگم که دیوار بشنوه!».
وقتی بعد از پنج دهه زندگی، هنوز در تمنای کودکانه آبگوشت، این پتانسیل وجود داره که آشوبی بپا بشه، پس معلوم میشه این ویژگی حسادت، تا آخر عمر با ما هست! لذا ما تا آخر، نیازمند نوری هستیم که تاریکی حسادت و لجبازی رو مهار کنه و هر لحظه به ما کمک کنه از دام تاریکی لجاجت هوای نفس حسود خودمون فرار کنیم و به نور هدایت الهی پناه ببریم.
مادری میگفت: این بچه نیم وجبی داره توی روی من وایمیسته! خیلی کلّهشقّه!
با شنیدن این شرح حالها، مو به تنت راست میشه وقتی میفهمی «به در میگن که دیوار بشنوه!»
کودک لجباز به هیچ صراطی مستقیم نیست و به این راحتی ها راضی نمیشه!
مادرش میگه: من دیگه حریف این بچه نق نقو نمیشم! خیلی خیلی بهانه میگیره و غر میزنه!
من که دارم صحبتهای مادرشو میشنوم، به خودم میگم ای وای! حقیقتا من هم در برابر تصمیمات خدای خودم همینجور نق نق میکنم و مدام بهانه میگیرم و خودم هم نمیدونم واقعا چی میخوام و با چی راضی میشم. آخه چقدر من حسودم؟!
و اینکه خدا تا کی منو تحمل میکنه و (اینو به شوخی میگم) کی از دستم خسته میشه؟!
میدونی خدا وقتی از دست کسی که خیلی دیگه داره لجبازی میکنه، خسته میشه، چکار میکنه؟ اونو با عیب حسدش به حال خودش واگذار میکنه «امام علی علیه السلام: إِذَا لَمْ يَكُنْ لِلَّهِ فِي عَبْدِهِ حَاجَةٌ اِبْتَلاَهُ بِالْبُخْلِ. هرگاه خداوند نسبت به بندهاى نظرى نداشته باشد او را مبتلا به بخل مىفرمايد.» و از این عقوبت بالاتر نیست که خدا به کسی مهلت گناه کردن بدهد! «وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ» «فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً».
پیامبرخدا (ص) به علی بن ابی طالب (ع) فرمود:
«إِيَّاكَ وَ اللَّجَاجَةَ فَإِنَّ أَوَّلَهَا جَهْلٌ وَ آخِرَهَا نَدَامَةٌ».
«ای علی، از لجبازی بپرهیز، زیرا آغازش نادانی و انجامش پشیمانی است.»
اینم داستان «به در میگن که دیوار بشنوه» است!
[سورة النمل (۲۷): الآيات ۳۸ الى ۴۴]
بلقیس هم، نور «الصَّرْحَ» رو نار «لُجَّةً» دید: «فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً»! و عیبش آشکار شد «وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها»! اما با کمک اسم نورانی خودش «مَعَ سُلَيْمانَ»، متوجه اشتباه خودش شد و قبول کرد که با استعمال حسد، به خودش ظلم کرده «قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي»، و خوشا به حال بلقیس که با نور خودش آشنا شد و با کمک این اوامر نورانی، تسلیم تقدیرات خدای مهربانش گردید «وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ».
قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ
فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً
وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها
قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ
قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي
وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (۴۴)
به او گفته شد: «وارد ساحتِ كاخ [پادشاهى] شو.»
و چون آن را ديد، بركهاى پنداشت و ساقهايش را نمايان كرد.
[سليمان] گفت: «اين كاخى مفروش از آبگينه است.»
[ملكه] گفت: «پروردگارا، من به خود ستم كردم
و [اينك] با سليمان در برابر خدا، پروردگار جهانيان، تسليم شدم.»
[سورة الملك (۶۷): الآيات ۱۲ الى ۲۱]
أَمَّنْ هذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فِي عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ (۲۱)
يا كيست آن كه به شما روزى دهد اگر [خدا] روزى خود را [از شما] بازدارد؟ [نه]! بلكه در سركشى و نفرت پافشارى كردند.