دکتر محمد شعبانی راد

حسد، انسداد قلب و مسدود شدن جریان نور! وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ!

Envy: The Blockage of the Heart and the Cut-Off of Divine Light! “Wa Ghallaqat al-Abwāb!”

In the Quranic phrase “Wa Ghallaqat al-Abwāb” (“She locked the doors” – Yusuf 12:23), there lies a profound spiritual metaphor: the heart shutting its gates to divine light. When a person turns away from divine guidance and instead obeys the selfish pulls of envy and desire, the heart becomes blocked, sealed from receiving spiritual insight, wisdom, and inner peace.

This closing of the “doors” is not just a physical action by Zuleikha. It reflects a deeper psychological truth: that envy (ḥasad), when acted upon, locks the heart, cuts off its connection to heavenly knowledge, and shuts down the spiritual account through which divine wisdom is deposited.

Unlike Yusuf (a), who received a sudden divine insight — a “Burhān Rabbihi” — due to his prior submission to divine light, Zuleikha’s heart had no access to such light. Why? Because her envy and attachment to carnal desire had already blocked the doors.

This spiritual blockage is a warning to every seeker:
Suppose you want your heart to remain open to divine help in times of trial. In that case, you must guard it from envy, remain connected to the light of divine guardianship (Nūr al-Wilāyah), and continuously seek closeness to the teacher of light.
Just as the doors of guidance can be divinely opened, they can also be divinely shut — and no one can open what God has closed.
“Lā Fātiḥa Limā Aghlaqt, Wa Lā Mughlika Limā Fataḥt.”

The bank account of the jealous heart has been blocked.

«غلق» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«غَلَقَ‏ الرّهن»
«Bank Account Blocked»
پشت به نور، یعنی حسابت مسدود شد!
رو به تمنا، یعنی حسابت مسدود شد!
وقتی حساب مسدود شد یعنی علم برای عمل نداری!
پس یعنی از عمل صالح و آرامش قلب خبری نیست!
پشت به نور و رو به تمنا، یعنی دیگه تاریکی قلبتو نمیفهمی!
دیگه متوجه اشتباهاتت نمیشی!
درکی از تاریکی قلبت به این معنا که پی به اشتباهت ببری، نخواهی داشت!
و این یعنی غلق القب!
یعنی حساب قلب- که خدای مهربان به اون حساب پول و نور و علم واریز میکنه- با استعمال این حسد، مسدود میشه!
و اگه مجددا توفیق توبه و استغفار پیدا نکنه، این مسدود شدن حساب «سلخ»، میشه محصول اشتباه مرگباری که با تهمت زدن و ریختن آبروی مومن، عاید شخص حسود خواهد شد.
اهل نور میدانند که ماجراهای تکراری و سریالی تهمت‌ها، یک داستان کاملا دروغ است و قطعا لایه‌های پیچیده‌ای، پشت این جریان‌ها و توطئه‌ها بوده که ریشۀ اصلی و انگیزۀ این اقدامات، استعمال عیبی بنام حسد در دنیای قلب حسود است!
«فَهَوًى مُتَّبَعٌ وَ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ إِعْجَابُ اَلْمَرْءِ بِنَفْسِهِ»

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
يَا عَلِيُّ
ثَلاَثٌ مُوبِقَاتٌ وَ ثَلاَثٌ مُنْجِيَاتٌ
فَأَمَّا اَلْمُوبِقَاتُ
فَهَوًى مُتَّبَعٌ وَ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ إِعْجَابُ اَلْمَرْءِ بِنَفْسِهِ
وَ أَمَّا اَلْمُنْجِيَاتُ
فَالْعَدْلُ فِي اَلرِّضَا وَ اَلْغَضَبِ
وَ اَلْقَصْدُ فِي اَلْغِنَى وَ اَلْفَقْرِ
وَ خَوْفُ اَللَّهِ فِي اَلسِّرِّ وَ اَلْعَلاَنِيَةِ
كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ
.
اى على!
سه چيز هلاكت‌كننده است و سه چيز نجات بخش؛
امّا امور هلاكت‌كننده:
هوسى است كه از آن پيروى كنند،
تنگ‌چشمى‌اى كه مطيع آن شوند
و اعجاب مرد نسبت به خويشتن
؛
امّا امور نجات بخش:
رعايت عدالت در حال خشنودى و خشم،
اعتدال در حال ثروتمندى و تنگدستى
و بيم از خدا در عيان و نهان
كه گويى او را مى‌بينى و اگر تو او را نبينى او تو را مى‌بيند.

«حساب مسدود قلب زلیخا»
وقتی انسان حسود به جای روی آوردن به نور هدایت و ولایت، دل به تمنّاهای خود می‌سپارد، در حقیقت پشت به نوری می‌کند که باید او را نجات می‌داد.
این پشت کردن، یک تغییر جهت پنهان و خطرناک در دنیای قلب است:
جایی که حسد، به آرامی جای محبت و مهربانی را می‌گیرد و خشم، جانشین حکمت می‌شود.
و به تدریج، قلب آن‌قدر در تمناهای خود غرق می‌شود که دیگر صدای هشدار نور را نمی‌شنود.
اینجاست که حساب قلبی او، که روزی محل واریز نور و علم بود، مسدود می‌شود.
حسابی که مسدود شود، دیگر نه علمی برای عمل باقی می‌ماند و نه توانی برای بازگشت.
و همین است سرنوشت شوم قلب حسودی که در برابر دعوت نور، در را بست.
عبارت قرآنی:
“وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ”
(سوره یوسف، آیه ۲۳)
معنای لغوی «غَلَق»:
غَلَقَ البابَ: در را بست، قفل کرد، به روی چیزی یا کسی بست.
أغْلَقَ الرّهنَ: یعنی «گرو را بست» یا «گرو را محکم کرد»؛
که به معنای انسداد مسیر بازپرداخت و قطع امکان بازگشت است.
غَلَقَ الرّحِمَ: یعنی راه رحم را بست؛ نشانه‌ای از قطع ارتباط و قساوت قلب.
الغَلاقُ: قفل و بسته؛ جایی که دیگر امکان نفوذ از بیرون وجود ندارد.

در آیۀ «وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ»، زلیخا «درها را پشت سر هم قفل می‌کند»؛
تعبیر “غلّقت” (باب تفعیل) نشان‌دهنده شدت، تکرار و عمدی بودن بستن‌هاست.
این بستن، تصویر روشن انسداد قلب حسود است که راه بازگشت به نور را بر خود می‌بندد؛
نه فقط یک در، بلکه «تمام درهای دلش» را.
و این همان آغاز انجماد قلبی و سقوط اخلاقی است که در ادامه‌اش، تهمت، افترا و اتهام به اهل نور، ظاهر می‌شود.

حسد، انسداد قلب و مسدود شدن جریان نور! وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ!
وقتی حسد، دُمِت را به تلۀ شیطان گره می‌زند، دیگر نه راه فرار داری، نه حسابِ قلبت باز است! و غلّقتِ الأبواب!
حسد، دُمِ آدم را به تلۀ شیطان گره می‌زند و حساب بانکی قلب را مسدود می‌کند؛ دیگر خبری از واریز نور نیست! و غلّقتِ الأبواب!
قلب حسود، دُم‌گیرِ تلۀ شیطان است؛ حسابش بسته، نورش قطع، و تمام درها قفل! و غلّقتِ الأبواب!
حسادت، قفلِ قلب را می‌زند، دُمِ آدم را در دام شیطان گیر می‌اندازد، و حساب نوری‌اش را می‌بندد! و غلّقتِ الأبواب!

«زلیخا، عاشق تنِ یوسف! نه دلش!»
وقتی تمنّا، چشمِ دل را کور می‌کند! وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ!
زلیخا در حسرت ظاهرِ یوسف بود، لذا از نور واقعی یوسفِ جا ماند!»
برای همینه که میگوییم: تمنّا، حساب قلب را می‌بندد! وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ!
 و این یعنی وقتی عشق، فقط زمینی می‌شود،
زلیخا، یوسف را برای خودش می‌خواهد، نه برای خدا!

زلیخا با پشت کردن به نور و دل‌سپردن به تمنای نفسانی، در حقیقت حساب قلب خود را از دسترس علم آنلاین الهی خارج کرد. او با استعمال حسد نسبت به یوسف (ع)، که مظهری از نور ولایت و علم ربانی بود، دچار انسداد قلبی شد. قرآن این وضعیت را با عبارتی بسیار دقیق و استعاری بیان می‌کند:
«وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ»
یعنی: درهای قلب را بست!
زلیخا تنها درهای ظاهری قصر را قفل نکرد، بلکه درهای درک و دریافت نورانی قلبش را قفل زد.
در این حالت، دیگر کلام آنلاین فرشتۀ مهربان الهی که همواره ناصح درون انسان‌های نورپذیر است، به گوش قلب زلیخا نمی‌رسد. چون اتصال قلب او با ملکوتِ وحی و هدایت، با حسد قطع شده بود.
اما در سوی دیگر، یوسف (ع) که قلبی مشدّد، نورانی، و متصل به «ربّه» داشت، در لحظۀ بحران، همان لحظه‌ای که زلیخا می‌خواست او را به دام بکشد، از علم آنلاین ربانی برخوردار شد.
قرآن این نجات علمی را چنین ترسیم می‌کند:
«كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ»
و پیش‌تر:
«لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ»
اگر برهان پروردگارش را نمی‌دید…
یوسف برهان پروردگار را دید، یعنی علم آنی، ربانی، و الهی که درست در لحظه‌ی خطر، به قلبش القا شد؛ یک تقلب نورانی در آزمونِ بحرانِ بنام کربلا. این همان علمی‌ست که وقتی حساب قلب باز باشد، خدا خودش آن را به‌صورت «آتَیْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً» وارد قلب می‌کند؛ نه به‌واسطه‌ی کلاس و آموزش بیرونی، بلکه از طریق وحی قلبی و اتصال به نور.
بنابراین، این داستان زیبا، تصویری لطیف از تفاوت میان قلب مسدودِ حسدآلود (زلیخا) و قلب گشوده و متصل به نور (یوسف) است.
و این درس مهمی به ما می‌دهد:
اگر می‌خواهی در لحظه‌های حساس زندگی، «برهان ربّ» را ببینی و نجات یابی، باید از پیش حساب قلبت را به نور ولایت متصل نگه داری… وگرنه، مثل زلیخا، در لحظه‌ی بحران، نه صدای فرشتۀ مهربان را خواهی شنید، نه یارای مقاومت خواهی داشت، و نه راه نجات را خواهی دید.
اینکه گفتیم:
اگر می‌خواهی در لحظه‌های حساس زندگی، «برهان ربّ» را ببینی و نجات یابی، باید از پیش حساب قلبت را به نور ولایت متصل نگه داری…
یعنی چه؟
یعنی باید پیش از بحران، قلبت را در مسیر نور قرار داده باشی.
یعنی پیش از آن‌که وسوسه‌ها و موقعیت‌های دشوار سراغت بیایند،
👈باید آن‌قدر معلم ربانی‌ات را دوست داشته باشی و آن‌قدر به حرفش گوش داده باشی،👉
که وقتی گرفتار دو راهی‌ها شدی، دیگر قلبت خودش راه را تشخیص بدهد!
درست مثل یوسف علیه‌السلام،
که چون پیشاپیش معلمش را پذیرفته بود، دل به نور سپرده بود،
👈و اطاعت از ربّ خود را تمرین کرده بود
،👉
در لحظه‌ای که زلیخا او را وسوسه کرد، بدون نیاز به فکر زیاد یا دودلی،
برهان رب را دید و راه نجات را انتخاب کرد.
دوست داشتن معلم ربانی یعنی اعتماد به آن‌کسی که خدا برای هدایت قلبت قرار داده؛
دوست داشتن معلم ربانی یعنی تمکین از اوامر و نواهی او در ملک و ملکوت قلب.
یعنی قلبت را به کلام و نور او پیوند بزنی، نه به تمنای خودت.
زلیخا در آن لحظه، تمنایش (که تصاحب جنبه ملکیِ وجود یوسف بود) را بیشتر از وجود ملکوتی یوسف دوست داشت،
و همین باعث شد که «برهان رب» را نبیند…
اما یوسف، ربّش را بیشتر از خودش و هر تمنایی دوست داشت،
پس علمِ نجات، بی‌درنگ در دلش جاری شد.
پس اگر می‌خواهی در تاریکی‌ها گم نشوی، قبل از بحران، باید معلم نورانی‌ات را از دل دوست بداری.
باید از پیش تصمیم گرفته باشی که هنگام وسوسه و شبهه، صدای او را بشنوی، نه صدای تمنای خودت
این یعنی باز بودن حساب قلب نزد خدا.
این یعنی آمادگی برای دریافت علم نورانیِ ناگهانی در لحظه‌های سرنوشت‌ساز.
این یعنی عشق واقعی به معلم.
و این یعنی نجات.
امام علی علیه السلام فرمودند:
«طُوبَى لِمَنْ بَادَرَ الْهُدَى قَبْلَ أَنْ تُغْلَقَ‏ أَبْوَابُهُ»
خوشا به حال کسی که پیش از آن‌که درهای هدایت بسته شود، به استقبال هدایت شتافت!
«اگر می‌خواهی در لحظه‌های حساس زندگی، برهان ربّ را ببینی و نجات یابی، باید از پیش حساب قلبت را به نور ولایت متصل نگه داری…»
یعنی:
برای دریافت علم آنلاین،
برای درک برهان ربّ در لحظه‌های بحران،
و برای دریافت «تقلب» آسمانی در شرایط پر پیچ‌وخم،
باید از پیش، «معلم نورانی» را دوست بداری و دلت به او پیوند خورده باشد.
مثل همان بزِ فیلم علیرضا که در لحظه تصمیم، مسیری را انتخاب کرد که چوپان محبوبش در آنجا بود؛ نه آن راهی که میلش (تمنا) می‌خواست.
آنجا گفتیم:
«این داستان انتخاب سر دوراهی تمنا و تقدیر، همه‌اش به این بستگی داره که چوپانتو از تمناهات بیشتر دوست داشته باشی.»
دوست داشتن معلم، یعنی:
باور به حرف‌هایش،
اعتماد به مسیرش،
و آمادگی برای ترجیح دادن خواستۀ او بر خواستۀ خودت.
و این، شرطِ برهان ربّ دیدن، در لحظه‌های حساس است.
در این کلام زیبای امام علی علیه السلام، تأکید شده که درهای هدایت همیشه باز نمی‌مانند.
مثل حساب بانکی نورانی قلب که اگر با حسد، با تمنا، یا با پشت کردن به معلم ربانی، آن را ببندی، قطعا در لحظه نیاز چیزی به حسابت واریز نمی‌شود.
وقتی در آیه فرمود:
وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ
یعنی درهای هدایت برای زلیخا بسته شد، چون حسد را به جای محبت معلم الهی در دلش نشاند.
اما چرا یوسف (ع) نجات یافت؟
چون پیش از رسیدن فتنه، درهای هدایت را بر دلش باز نگه داشت.
قلبش از پیش با نور ولایت پیوند داشت.
و این شد که در لحظه بحرانی، برهان ربّ را دید و نجات یافت:
لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ
پس اگر می‌خواهی در لحظه بحران، نوری ببینی،
باید قبل از رسیدن فتنه‌ها، هدایت را در آغوش گرفته باشی.
یعنی باید معلمت را از تمناهایت بیشتر دوست داشته باشی.
این، همان «مبادرة الهدى» است.
وگرنه… آن‌گاه که درهای هدایت بسته شد، دیگر دیر است…

چه فراز نورانی و پرمغزی از صحیفۀ سجادیه!
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَغْلَقَ‏ عَنَّا بَابَ الْحَاجَةِ إِلَّا إِلَيْهِ، فَكَيْفَ نُطِيقُ حَمْدَهُ أَمْ مَتَى نُؤَدِّي شُكْرَهُ! لَا، مَتَى.
ستایش مخصوص خداوندی است که همۀ درهای نیاز را، جز به سوی خودش، به روی ما بسته است؛
پس چگونه می‌توانیم ستایش او را به جا آوریم؟! و چه زمانی می‌توانیم شکر او را ادا کنیم؟!
هرگز… چه زمانی؟!

در اینجا امام علیه‌السلام دارد به یک نوع بسته شدن ممدوحِ در اشاره می‌کند…
اما نه بسته‌شدنی حسودانه یا شیطانی؛
بلکه بسته‌شدنی ربانی، رحمانی، و تربیتی!
خدا درهایی را می‌بندد،
تا فقط یک در باز بماند:
درِ نیاز به او و به آیات و حجت‌های او!
درِ نجات با معلم ربانی
و درِ بهره‌برداری از برهان ربّ در لحظه‌های بحران…
حالا دقیقاً همین را بیا مقایسه کن با:
وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ
زلیخا درهای خانه را بست،
نه به نیت توحید، بلکه به نیت حسد و شهوت!
درحالی‌که درِ قلب یوسف (ع) فقط به روی خدای مهربان باز مانده بود،
و تنها از خداوند مهربان طلب نجات داشت!
و همین تفاوت نیت‌هاست که حسد را به قفل تبدیل می‌کند،
و هدایت را به کلیدی برای گشایش قلب…
پس ای اهل نور!
بیا قبل از آنکه درهای هدایت بر اثر حسد و گناه بسته شوند،
قلبت را فقط به درِ او وابسته کن!
بگذار درهای دیگر بسته شوند،
تا درِ آسمانی ولایت، همیشه برایت باز بماند!
زیرا آن خدایی که درهای غیر خودش را می‌بندد،
می‌خواهد فقط از درِ هدایت خودش وارد شوی…
أدْخُلُواْ ٱلْبَابَ سُجَّداً

فراز زیبای دیگری از دعای امام سجاد علیه السلام:
فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ،
وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ،
وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ،
وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ،
وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ،
وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ
پس، هیچ کس نمی‌تواند بازگرداند آنچه را که تو وارد کرده‌ای،
و هیچ‌کس نمی‌تواند برگرداند آنچه را که تو روانه کرده‌ای،
و هیچ‌کس نمی‌تواند بگشاید آن دری را که تو بسته‌ای،
و هیچ‌کس نمی‌تواند ببندد آن دری را که تو گشوده‌ای،
و هیچ‌کس نمی‌تواند آسان کند آنچه را که تو دشوار کرده‌ای،
و هیچ‌کس یاور نیست برای کسی که تو او را واگذارده‌ای…

👈اگر خداوند، درِ هدایت را برای دلی باز کند، هیچ حسودی نمی‌تواند آن را ببندد.👉
و اگر به‌واسطۀ حسد و گناه، آن در بسته شود،
هیچ‌کس جز او نمی‌تواند آن را بگشاید…
و اینجاست که باید فهمید:
«وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ»
فقط یک توصیف ظاهری از عمل زلیخا نیست…
بلکه حقیقت درهای بسته‌شده،
مربوط به غَلْقِ قلب است…
و این بستنِ درِ قلب،
در اثر پشت کردن به نور ولایت و رو کردن به تمنا و نفس اماره اتفاق می‌افتد.
اگر خدا درِ هدایت را به روی کسی ببندد،
هیچ‌کس، هیچ کتاب، هیچ دوستی، و هیچ معلمی هم نمی‌تواند او را نجات دهد…
مگر اینکه خود شخص به راه نور ولایت بازگردد،
و باز با آن معلم ربانی، همان برهان ربّ، که به او پشت کرده بود، مجددا ارتباط برقرار کند…
و آن‌گاه است که درهای بسته،
دوباره یکی‌یکی باز می‌شوند…
پس ای سالک نور!
تا دیر نشده، به جای اینکه بخواهی «درها را به زور» باز کنی،
ببین کدام نافرمانی، باعث شده خدا خودش در را ببندد؟
و بعد، با توبه، رجوع، استغفار و محبت به حجت خدا،
کلید بازگشای قلبت را از خود او بخواه…
زیرا فقط اوست که:
لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ…

اگر در فرصت عمرت، با کمک نور ولایت و هدایت الهی، نتوانی قلبت را از دام حسادت آزاد کنی، گرفتار خواهی ماند؛ و رهایی از آتش جهنم برایت دور و دشوار خواهد شد.
واژۀ «غَلَق» در عبارت «غَلَّقَتِ الأَبْوابَ» انگار می‌گوید: درهای قلب بسته شده‌اند!
قلب، گروگان حسادت است؛
و تنها با عمل به نور ولایت است که می‌توان این قفل‌ها را شکست و راه نجات را گشود.

«غَلَقَ‏ الرّهن‏: گروى و رهن و حقّ گيرنده در رهن شد و راهن نتوانست آن را فكّ كند.»
«غالَقَهُ: با او شرط و گرو بست.»
«غَلِقَ الرَّهْنُ في يَدِ الْمُرْتهن: گروگان ملك رهن‌گيرنده شد و اين در صورتى است كه رهن‌دهنده نتواند در سر رسيد، مبلغ مورد رهن را بپردازد.
واقعا ضمانت وام دیگران حال آدمو می‌گیره و مدام در غلق و اضطرابی که آیا قسطشو بموقع میده یا نه! مبادا یهو از حقوقت کم کنن، چون تو با فیش حقوقی‌ات، ضامن او شدی.

بانکها موقع وام دادن، از وام‌گیرنده و ضامنش، رهن و گرو می‌گیرن، بطوریکه محاله بتونی بانک رو دودرش کنی و پولها رو بکشی بالا! بقول قدیمی‌ها، هفت‌میخه‌اش میکنن! اگه قسطاشو بموقع پرداخت نکنه تمام آنچه که بعنوان ضمانت در بانک سپرده، همه‌اش بلوکه میشه! مسدود میشه! غلق میشه!
«غَلِقَ‏ الرهن: استحقّه المرتهن فترك فكاكه»
شنیدی میگن: دُمش گیره، نمیتونه فرار کنه؟!
قلب قبض شده، دُمش نزد شیطان گیره و خیلی سخته که بتونه فرار کنه.
«كلّ شي‏ء لم يتخلّص فقد غلق»!
«الغَلَقُ‏ آخر مرتبة من الردم و السدّ و الحجر و الدفع و الحجب و المنع،
و ليس فيه رجاء نفوذ و ارتباط و عبور بوجه الّا أنّ يفتح الغلق»
اما اهل نور یقین با یاد معالم ربانی، قلبش منور به نور علم آل محمد ع است و «دُم به تله» شیطان نمی‌دهد! و غلقت الأبواب در مورد او صورت نمی‌گیره، بلکه باب الله قلبش گشوده و نور آسمان ولایت از دریچه این باب رحمت به درون قلب تابان است و برهان ربّ را با چشم دل خویش بیناست.
فرق بین دنیای قلب یوسف ع و دنیای قلب زلیخا، چقدر زیاده!
زلیخایی که هنوز رو به نور یوسف نکرده و پشت به این نور زیبا و رو به تمنای خود است، زلیخای حسود است!
این زلیخای حسود، دُم به تلۀ شیطان میده، لذا دُمش گیره و نمیتونه فرار کنه!
اما قلب یوسف ع که شاهد اشارات علمی نورانی آل محمد ع است، هفت در بسته را باز میکند!
« كلامٌ‏ مُغْلَقٌ‏ : سخن سر بسته و نامفهوم »:

قلوب اهل شک حسود و لیدرهای سوء، قلوبی تاریک و مغلق است بطوریکه کلامش گنگ و نامفهوم است و نه کلام مافوقش را می‌فهمد و نه کلامش را می‌فهمی!
این کلام توام با آرامش نیست بلکه توام با ناآرامی است.
لذا «لَا تَكُنْ … غَلِقاً» زیرا قلب تاریک بداخلاق می‌شود.

+ «قبض و بسط»
با توجه به اینکه «غلق» در معنای مذموم، یکی از متضادهای بسط است، بعبارت دیگر مترادف قبض است، لذا واژه «غلق» را با توجه به اینکه معنای قبض قلبی دارد، مفهومی زیبا از آن در این آیه استنباط میشود: «وَ راوَدَتْهُ الَّتي‏ هُوَ في‏ بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ‏ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» معنایش این می‌شود که به محض اینکه قبض قلبی برای زلیخا صورت گرفت « وَ غَلَّقَتِ‏ الْأَبْوابَ » آنوقت گفت حالا من آماده ارتکاب معصیت هستم « وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ ». بعبارت دیگر تا زمانی که نور علوم ربانی در قلب اهل یقین متجلی است، ارتکاب گناه ممکن نخواهد بود « طُوبَى لِمَنْ بَادَرَ الْهُدَى قَبْلَ أَنْ تُغْلَقَ‏ أَبْوَابُهُ » و بمحض اینکه منفذ ورود نور علم آل محمد ع به قلب بسته شود- «غلق – حصر»، « الْحَصْرُ يُضْعِفُ الْحُجَّةَ – آفَةُ الْحَصَرِ تُضَعِّفُ الْحُجَّةَ » یعنی یاد معالم ربانی فراموش گردد، شخص با کمال میل آمادگی هر نوع گناهی را خواهد داشت، لذا آن به آن نیاز به نگاه نورانی صاحبان نور در ملکوت قلب خود داریم تا از آلودگی به گناه مصون و معصوم بمانیم ان شاء الله تعالی.
یوسف ع فرمود تو قلبت تاریک شد و آماده گناه شدی، اما قلب من جایگاه نور آل محمد ع است و من قدر نور علم آل محمد ع را می‌دانم « إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ » لذا محال است به گناه تن دهم.
«وَ غَلَّقَتِ‏ الْأَبْوابَ»: در واقع زلیخا ابواب علوم آل محمد ع را به قلبش بست، لذا نتوانست از گناه چشم‌پوشی نماید.
[ از صحیفه سجادیه ]:
(19) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَغْلَقَ‏ عَنَّا بَابَ الْحَاجَةِ إِلَّا إِلَيْهِ، فَكَيْفَ نُطِيقُ حَمْدَهُ أَمْ مَتَى نُؤَدِّي شُكْرَهُ! لَا، مَتَى.
(7) فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ‏، وَ لَا مُغْلِقَ‏ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ.

مصباح الشريعة
الباب الثامن عشر في الورع‏

قَالَ الصَّادِقُ ع‏
أَغْلِقْ‏ أَبْوَابَ جَوَارِحِكَ عَمَّا يَقَعُ ضَرَرُهُ إِلَى قَلْبِكَ وَ يَذْهَبُ بِوَجَاهَتِكَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى وَ يُعْقِبُ الْحَسْرَةَ وَ النَّدَامَةَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ الْحَيَاءَ عَمَّا اجْتَرَحْتَ مِنَ السَّيِّئَاتِ
وَ الْمُتَوَرِّعُ يَحْتَاجُ إِلَى ثَلَاثَةِ أُصُولٍ
الصَّفْحِ عَنْ عَثَرَاتِ الْخَلْقِ أَجْمَعَ وَ تَرْكِ خَطِيئَتِهِ فِيهِمْ وَ اسْتِوَاءِ الْمَدْحِ وَ الذَّمِّ
وَ أَصْلُ الْوَرَعِ دَوَامُ مُحَاسَبَةِ النَّفْسِ وَ صِدْقُ الْمُقَاوَلَةِ وَ صَفَاءُ الْمُعَامَلَةِ وَ الْخُرُوجُ مِنْ كُلِّ شُبْهَةٍ وَ رَفْضُ كُلِّ عَيْبَةٍ وَ رِيبَةٍ وَ مُفَارَقَةُ جَمِيعِ مَا لَا يَعْنِيهِ وَ تَرْكُ فَتْحِ أَبْوَابٍ لَا يَدْرِي كَيْفَ يُغْلِقُهَا وَ لَا يُجَالِسُ مَنْ يُشْكِلُ عَلَيْهِ الْوَاضِحُ وَ لَا يُصَاحِبُ مُسْتَخِفَّ الدِّينِ وَ لَا يُعَارِضُ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَا يَحْتَمِلُ قَلْبُهُ وَ لَا يَتَفَهَّمُهُ مِنْ قَائِلِهِ وَ يَقْطَعُهُ عَمَّنْ يَقْطَعُهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ تَعَالَى شَأْنُه‏.

مصباح الشريعة
الباب السادس و الأربعون في الصمت‏

قَالَ الصَّادِقُ ع‏
الصَّمْتُ شِعَارُ الْمُحَقِّقِينَ بِحَقَائِقِ مَا سَبَقَ وَ جَفَّ الْقَلَمُ بِهِ وَ هُوَ مِفْتَاحُ كُلِّ رَاحَةٍ مِنَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ فِيهِ رِضَى اللَّهِ وَ تَخْفِيفُ الْحِسَابِ وَ الصَّوْنُ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ قَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ سِتْراً عَلَى الْجَاهِلِ وَ زَيْناً لِلْعَالِمِ وَ مَعَهُ عَزْلُ الْهَوَى وَ رِيَاضَةُ النَّفْسِ وَ حَلَاوَةُ الْعِبَادَةِ وَ زَوَالُ قَسْوَةِ الْقَلْبِ وَ الْعَفَافُ وَ الْمُرُوَّةُ وَ الظَّرْفُ
فَأَغْلِقْ‏ بَابَ لِسَانِكَ عَمَّا لَكَ مِنْهُ بُدٌّ لَا سِيَّمَا إِذَا لَمْ تَجِدْ أَهْلًا لِلْكَلَامِ وَ الْمُسَاعِدَ في الْمُذَاكَرَةِ لِلَّهِ وَ فِي اللَّهِ وَ كَانَ رَبِيعُ بْنُ خَيْثَمٍ يَضَعُ قِرْطَاساً بَيْنَ يَدَيْهِ فَيَكْتُبُ كُلَّ مَا يَتَكَلَّمُ بِهِ ثُمَّ يُحَاسِبُ‏ نَفْسَهُ فِي عَشِيَّتِهِ مَا لَهُ وَ مَا عَلَيْهِ وَ يَقُولُ آهِ آهِ نَجَا الصَّامِتُونَ يَقِيناً- [وَ بَقِينَا] وَ كَانَ بَعْضُ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص يَضَعُ الْحَصَاةَ فِي فَمِهِ فَإِذَا أَرَادَ أَنْ يَتَكَلَّمَ بِمَا عَلِمَ أَنَّهُ لِلَّهِ وَ فِي اللَّهِ وَ لِوَجْهِ اللَّهِ أَخْرَجَهَا مِنْ فَمِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الصَّحَابَةِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ كَانُوا يَتَنَفَّسُونَ تَنَفُّسَ الْغَرْقَى وَ يَتَكَلَّمُونَ شَبِيهَ الْمَرْضَى وَ إِنَّمَا سَبَبُ هَلَاكِ الْخَلْقِ وَ نَجَاتِهِمِ الْكَلَامُ وَ الصَّمْتُ فَطُوبَى لِمَنْ رُزِقَ مَعْرِفَةَ عَيْبِ الْكَلَامِ وَ صَوَابِهِ وَ عَلِمَ الصَّمْتَ وَ فَوَائِدَهُ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِيَاءِ وَ شِعَارِ الْأَصْفِيَاءِ وَ مَنْ عَلِمَ قَدْرَ الْكَلَامِ أَحْسَنَ صُحْبَةَ الصَّمْتِ وَ مَنْ أَشْرَفَ عَلَى مَا فِي لَطَائِفِ الصَّمْتِ وَ ائْتَمَنَهُ عَلَى خَزَائِنِهِ كَانَ كَلَامُهُ وَ صَمْتُهُ كُلُّهُ عِبَادَةً وَ لَا يَطَّلِعُ عَلَى عِبَادَتِهِ هَذِهِ إِلَّا المَلِكُ الْجَبَّار.

مصباح الشريعة
الباب التاسع و الخمسون في التبرز

قَالَ الصَّادِقُ ع‏ إِنَّمَا سُمِّيَ الْمُسْتَرَاحُ مُسْتَرَاحاً لِاسْتِرَاحَةِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَثْقَالِ النَّجَاسَاتِ وَ اسْتِفْرَاغِ الْكَثَافَاتِ وَ الْقَذَرِ فِيهَا وَ الْمُؤْمِنُ يَعْتَبِرُ عِنْدَهَا أَنَّ الْخَالِصَ مِنْ حُطَامِ الدُّنْيَا كَذَلِكَ يَصِيرُ عَاقِبَتُهُ فَيَسْتَرِيحُ بِالْعُدُولِ عَنْهَا وَ بِتَرْكِهَا وَ يُفَرِّغُ نَفْسَهُ وَ قَلْبَهُ مِنْ شُغُلِهَا وَ يَسْتَنْكِفُ عَنْ جَمْعِهَا وَ أَخْذِهَا اسْتِنْكَافَهُ عَنِ النَّجَاسَةِ وَ الْغَائِطِ وَ الْقَذَرِ وَ يَتَفَكَّرُ فِي نَفْسِهِ الْمُكَرَّمَةِ فِي حَالٍ كَيْفَ تَصِيرُ ذَلِيلةً فِي حَالٍ وَ يَعْلَمُ أَنَّ التَّمَسُّكَ بِالْقَنَاعَةِ وَ التَّقْوَى يُورِثُ لَهُ رَاحَةَ الدَّارَيْنِ فَإِنَّ الرَّاحَةَ فِي هَوَانِ الدُّنْيَا
وَ الْفَرَاغِ مِنَ التَّمَتُّعِ بِهَا وَ فِي إِزَالَةِ النَّجَاسَةِ مِنَ الْحَرَامِ وَ الشُّبْهَةِ فَيُغْلِقُ‏ عَنْ نَفْسِهِ بَابَ الْكِبْرِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ إِيَّاهَا وَ يَفِرُّ مِنَ الذُّنُوبِ وَ يَفْتَحُ بَابَ التَّوَاضُعِ وَ النَّدَمِ وَ الْحَيَاءِ وَ يَجْتَهِدُ فِي أَدَاءِ أَوَامِرِهِ وَ اجْتِنَابِ نَوَاهِيهِ طَلَباً لِحُسْنِ الْمَآبِ وَ طِيبِ الزُّلْفَى وَ يَسْجُنُ نَفْسَهُ فِي سِجْنِ الْخَوْفِ وَ الصَّبْرِ وَ الْكَفِّ عَنِ الشَّهَوَاتِ إِلَى أَنْ يَتَّصِلَ بِأَمَانِ اللَّهِ تَعَالَى فِي دَارِ الْقَرَارِ وَ يَذُوقُ طَعْمَ رِضَاهُ فَإِنَّ الْمُعَوَّلَ ذَلِكَ وَ مَا عَدَاهُ فَلَا شَيْ‏ء.

دعائم الإسلام:
وَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ:
بُنِيَتِ الصَّلَاةُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَسْهُمٍ
سَهْمٌ مِنْهَا إِسْبَاغُ الْوُضُوءِ
وَ سَهْمٌ مِنْهَا الرُّكُوعُ
وَ سَهْمٌ مِنْهَا السُّجُودُ
وَ سَهْمٌ مِنْهَا الْخُشُوعُ
فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْخُشُوعُ قَالَ التَّوَاضُعُ فِي الصَّلَاةِ وَ أَنْ يُقْبِلَ الْعَبْدُ بِقَلْبِهِ كُلِّهِ عَلَى رَبِّهِ
فَإِذَا هُوَ أَتَمَّ رُكُوعَهَا وَ سُجُودَهَا وَ أَتَمَّ سِهَامَهَا الْمَذْكُورَةَ صَعِدَتْ إِلَى السَّمَاءِ لَهَا نُورٌ يَتَلَأْلَأُ وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ لَهَا وَ تَقُولُ حَافَظْتَ عَلَيَّ حَفَظَكَ اللَّهُ وَ تَقُولُ الْمَلَائِكَةُ صَلَّى اللَّهُ عَلَى صَاحِبِ هَذِهِ الصَّلَاةِ
وَ إِذَا لَمْ يُتِمَّ سِهَامَهَا صَعِدَتْ وَ لَهَا ظُلْمَةٌ وَ غُلِّقَتْ‏ أَبْوَابُ السَّمَاءِ دُونَهَا وَ تَقُولُ ضَيَّعْتَنِي ضَيَّعَكَ اللَّهُ وَ يُضْرَبُ بِهَا وَجْهَهُ.

[قبل از اینکه حسابت مسدود بشه یه کاری بکن] :
اسْعَوْا فِي فَكَاكِ رِقَابِكُمْ قَبْلَ أَنْ تُغْلَقَ‏ رَهَائِنُهَا.

[جسد – نفس] :
خُذُوا مِنْ أَجْسَادِكُمْ مَا تَجُودُوا بِهَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ اسْعَوْا فِي فَكَاكِ رِقَابِكُمْ قَبْلَ أَنْ تُغْلَقَ‏ رَهَائِنُهَا.

طُوبَى لِمَنْ بَادَرَ الْهُدَى قَبْلَ أَنْ تُغْلَقَ‏ أَبْوَابُهُ.

قَدْ قَادَتْكُمْ أَزِمَّةُ الْحَيْنِ وَ اسْتَغْلَقَتْ‏ عَلَى قُلُوبِكُمْ أَقْفَالُ الرَّيْنِ.

كَمْ يُفْتَحُ بِالصَّبْرِ مِنْ غَلَقٍ‏.

مَا كَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيَفْتَحَ عَلَى عَبْدٍ بَابَ الشُّكْرِ وَ يُغْلِقَ‏ عَنْهُ بَابَ الْمَزِيدِ.

لَا تُغْلِقْ‏ بَاباً يُعْجِزُكَ افْتِتَاحُهُ.

[سورة يوسف (۱۲): آية ۲۳]
وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ 
وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ 
قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ 
إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (۲۳)
و آن [بانو] كه وى در خانه‏‌اش بود خواست از او كام گيرد،
و درها را [پياپى‏] چفت كرد و گفت: «بيا كه از آنِ توام!»
[يوسف‏] گفت:
«پناه بر خدا، او آقاى من است. به من جاى نيكو داده است.
قطعاً ستمكاران رستگار نمى‏‌شوند.»

رَأَی یُوسُفُ صُورَةَ یَعْقُوبَ فِی نَاحِیَهًِْ الْبَیْتِ عَاضّاً عَلَی إِصْبَعِهِ!
رویت اخم پدر در ملکوت قلب!
«رَأَی یُوسُفُ صُورَهًَْ یَعْقُوبَ»
تنها عاملی که میتونه جلوی ارتکاب معصیت رو بگیره، فقط همین فرایند نور الولایة است! همین اخم و سخط و قبض نور قلب است!
تنها را تشخیص اشتباه، همینه و بس: «فَعَلِمَ أَنَّهُ قَدْ أَخْطَأَ وَ تَعَدَّی»
تنها راه اینکه دُم به تلۀ شیطان ندهی و بتونی از دامش فرار کنی، همین فهم قبض و بسط نور قلبته!

امام باقر علیه السلام:
لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ هَوَتْهُ امْرَأَهًُْ الْعَزِیزِ وَ کَانَتْ لَا تَنْظُرُ إِلَی یُوسُفَ (علیه السلام) امْرَأَهًٌْ إِلَّا هَوَتْهُ وَ لَا رَجُلٌ إِلَّا أَحَبَّهُ وَ کَانَ وَجْهُهُ مِثْلَ الْقَمَرِلَیْلَهًَْ الْبَدْرِ فَرَاوَدَتْهُ امْرَأَهًُْ الْعَزِیزِ وَ هُوَ قَوْلُهُ وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ فَمَا زَالَتْ تَخْدَعُهُ حَتَّی کَانَ کَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ فَقَامَتِ امْرَأَهًُْ الْعَزِیزِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ
فَلَمَّا هَمَّا رَأَی یُوسُفُ (علیه السلام) صُورَهًَْ یَعْقُوبَ (علیه السلام) فِی نَاحِیَهًِْ الْبَیْتِ عَاضّاً عَلَی إِصْبَعِهِ
یَقُولُ یَا یُوسُفُ (علیه السلام)
أَنْتَ فِی السَّمَاءِ مَکْتُوبٌ فِی النَّبِیِّینَ وَ تُرِیدُ أَنْ تُکْتَبَ فِی الْأَرْضِ مِنَ الزُّنَاهًِْ
فَعَلِمَ أَنَّهُ قَدْ أَخْطَأَ وَ تَعَدَّی
.
و هنگامی که به بلوغ و قوّت رسید، مورد توجّه همسر عزیز قرار گرفت به‌طوری که دلباخته‌ی او گشت. هیچ زنی نبود که به او بنگرد امّا محبّت او در دلش جای نگیرد. چهره‌ی همچون ماه درخشنده‌ی او بالأخره باعث رفت‌وآمدهای مشکوک زلیخا و دلدادگی او شد. وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ؛ زلیخا همواره مترصّد فرصتی مناسب بود تا از یوسف (علیه السلام) کام ستاند. آن زن آهنگ او کرد. و اگر نه برهان پروردگارش را دیده بود، او نیز آهنگ آن زن می‌کرد.
روزی زلیخا درهای اتاق خود را بسته و به‌سوی یوسف (علیه السلام) آمد
امّا ناگهان یوسف (علیه السلام) چهره‌ی یعقوب (علیه السلام) را دید که در گوشه‌ای از اتاق انگشت به دهان به او می‌نگرد و خطاب به او می‌گوید:
«ای یوسف (علیه السلام) تو در آسمان‌ها در زمره‌ی پیامبران الهی می‌باشی.
چگونه است که می‌خواهی در زمین جزء بزهکاران واقع گردی»!
هشدار یعقوب (علیه السلام) باعث بیداری یوسف (علیه السلام) گردید.

اخم و لبخند – نور و ظلمت – رضا و سخط – قبض و بسط

حسد؛ انسداد قلب و قطع جریان نور الهی!
وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ!
در عبارت قرآنی «وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ» (یوسف، آیه ۲۳)، یک استعارهٔ عمیق و روحانی نهفته است:
قلبی که درهای خود را به روی نور الهی می‌بندد.
وقتی انسان از هدایت الهی روی‌گردان می‌شود و به‌جای آن، از کشش‌های حسادت و تمناهای نفسانی پیروی می‌کند، قلبش بسته می‌شود؛ راه دریافت بینش‌های معنوی، حکمت و آرامش درونی بر او مسدود می‌گردد.
این قفل کردن درها، صرفاً یک رفتار ظاهری از سوی زلیخا نیست.
بلکه حقیقتی روان‌شناختی و باطنی را بازتاب می‌دهد:
وقتی حسد به‌کار گرفته می‌شود، درهای قلب قفل می‌شود، ارتباط با علم الهی قطع می‌گردد، و حساب معنوی‌ای که خداوند در آن نور و علم واریز می‌کرد، مسدود می‌شود.
در مقابل، یوسف علیه‌السلام به‌سبب تمکین قلبی‌اش به نور الهی، ناگهان از علم آنلاین ربّانی بهره‌مند می‌شود — همان «برهان ربّه» که در لحظهٔ بحرانی، نجاتش می‌دهد.
اما قلب زلیخا که به تمناها و حسادت دل بسته بود، از دریافت این برهان ربانی محروم شد؛ چون پیش‌تر درهای قلبش را بسته بود.
این انسداد روحی، هشداری است برای هر طالب حقیقت:
اگر می‌خواهی در لحظه‌های حساس زندگی، دریچه‌های قلبت به‌روی هدایت الهی باز بماند، باید از حسد دوری کنی، پیوند قلبت با نور ولایت را حفظ کنی، و در جستجوی همیشگی برای نزدیکی به معلم نورانی باشی.
چرا که همان خدایی که درهای هدایت را باز می‌کند، همان است که اگر بخواهد، آن‌ها را می‌بندد —
و هیچ‌کس نمی‌تواند درهایی را بگشاید که او بسته است:
«فَلا مُصْدِرَ لِما أَوْرَدْتَ، وَ لا صَارِفَ لِما وَجَّهْتَ، وَ لا فاتِحَ لِما أَغْلَقْتَ، وَ لا مُغْلِقَ لِما فَتَحْتَ…»

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی