دکتر محمد شعبانی راد

شتاب باران عذاب بر سر اهل حسادت! وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرينَ!

Often seen as a cleansing force, rain becomes a torment for those who harbor envy.
The acceleration of rain could symbolize the rapid descent of this torment upon the envious.
The more intense the envy, the greater the torment.
It’s a fascinating way to blend natural phenomena with human emotions! 🌧️💔

باران، که اغلب به عنوان یک نیروی پاک‌کننده دیده می شود،
برای کسانی که حسادت دارند، عذابی محسوب می‌شود.

شتاب باران می‌تواند نماد و مفهومی از نزول سریع این عذاب بر افراد حسود باشد.
هر چه حسد شدیدتر باشد، عذابش بیشتر است.
این یک سنّت الهی است که پدیده‌های طبیعی، متناسب با احساسات و حالات درونی انسانها تنظیم و تقدیر می‌شود! 🌧️💔

«مطر» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«مَطَرَ الفرسُ: اسب شتاب كرد.»
«تَمَطَّرَ بهِ فرسُهُ: اسب سوارِ خود را با شتاب برد.»
«المَطَّار من الخيل: اسب تندرو و شتابان»
«مَطَرَتِ الطيرُ: پرنده در پرواز خود شتاب كرد.»
«مَطَرَ العبدُ: بنده گريخت.»
موارد کاربرد مشتقات واژۀ مطر در قرآن در معنای مذموم آن میباشد و اشاره به حال بد دنیای قلب اهل حسادت دارد که این آیات آفاقی از جنس عذاب از همین امر حکایت دارد.

ففتقنا السماء بالمطر
باران: مطر، غیث «وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ»، مُزن.‏
+ «ربّ – ربّ المطر النبات»
مطر در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور ولایت»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
باران عذاب بر سر اهل حسادت! وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرينَ!
«مَطَرَ الفرسُ: اسب شتاب كرد.»
«تَمَطَّرَ بهِ فرسُهُ: اسب سوارِ خود را با شتاب برد.»
«المَطَّار من الخيل: اسب تندرو و شتابان»
«مَطَرَتِ الطيرُ: پرنده در پرواز خود شتاب كرد.»
«مَطَرَ العبدُ: بنده گريخت.»
قلب تاریک با یاد معالم ربانی فورا نورانی میشه!
اینکه این فرآیند میشه همون نور ولایت و اینکه واژه مطر میخواد این زود انجام شدن کار رو برسونه! 
به باران عرب میگه مطر یعنی چیزی که انگاری خودبخود و به سرعت و متوالیا «المُتَمَاطِر: ابرى كه ساعتى ببارد و ساعتى ديگر از باريدن باز ايستد. [+ مفهوم «ولی»]» از بالا به پایین می‌ریزه!
مهم اینه قلب، اهل یقین باشه یعنی یقین کنه که معالم ربانی برای او نور ولایت علمی داره و همسطح او نیست (اقرار به فضل صاحبان نور). و او نیازمند این مطالب علمی است که درون خودش نداره و این نقص اوست و با اخذ معالم ربانی، این نقیصه برطرف می‌شود:
«مَثَل … الْعِلْمِ كَمَثَلِ غَيْثٍ»
باید دقیقا زیر باران قرار بگیری تا از این نعمت بهره‌مند بشی!
اگه بجای اینکه زیر ابر باشی کنار ابر بایستی، خوب معلومه از نزول باران بی نصیب خواهی بود.  انگاری باید زیر درخت علم آل محمد ع بایستی تا وقتی میوه های علمی اش نازل شد چیزی گیرت بیاد. یعنی قبول کنی سایه علمی معالم ربانی صاحبان نور در ملک و ملکوت بر سر توست.
چقدر زیبا در زبان انگلیسی به پاییز میگن «fall» چون همه برگها می ریزه! خزان برگ‌ریزان.
چشم قلب اهل یقین دقیقا زیر باران علوم آل محمد ع قرار گرفته تا هنگام نزول این قطرات علمی، چشم بصیرت پیدا نماید.
« مَثَل … الْعِلْمِ كَمَثَلِ غَيْثٍ :
(1) مَثَلُ مَنْ فَقُهَ فِي دِينِ اللَّهِ كَمَثَلِ أَرْض طَيِّبَةٌ فَقَبِلَتِ الْمَاءَ [فَعَلِمَ] وَ أَمْسَكَتِ الْمَاءَ [ عَلَّمَ ] فَنَفَعَ اللَّهُ بِهَا النَّاسَ
(2) مَثَلُ مَنْ لَمْ يَقْبَلْ هُدَى اللَّهِ كَمَثَلِ أَرْض قِيعَانٌ لَا تُمْسِكُ مَاءً وَ لَا تُنْبِتُ كَلَأً »
باران:
(شآبيب، مطر، شفان، الغيث، قطر، أهاضيبه، وابلا، الودق، الحميم، ديمة، وبلت، بالّة، سقيا، منبعق)
[المطر – ماء ]
المطر: ماء السّحاب
+ «رتق و فتق قلبی»:
«رتق و فتق امور، با نور! كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما!»
كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما
كانت السماء رتقا لا تمطر و كانت الأرض رتقا لا تنبت ففتقنا السماء بالمطر و الأرض بالنبات
اشاره به اینکه: هم باز شدن گره علمی و فتح باب آسمان و هم به برکت آن غلبه عقل بر هوای نفس در ارض قلب و در نتیجه رشد بذر عقل و تبدیل آن به درخت بارور ، همه و همه، که مسدود «رتق» است فقط باز شدنش «فتق»، به نگاه آل محمد ع بستگی دارد. نزول باران و نور علمی از آسمان آل محمد ع به زمین تاریک قلب ما موجب رشد عقل و نورانی شدن زمین و به نتیجه رسیدن درخت عقل می باشد و هدف از خلقت، که اصلاح و تربیت می باشد و تعمیر قلب به سبب معالم ربانی صاحبان نور صورت می گیرد.
+ «انبات عقل»:
زمینه رشد عقل، قبل از آشکار شدن نور علم، بسته بود: «كانَتا رَتْقاً».
اما به برکت آشکار شدن نور علم آل محمد ع، شرایط رشد عقل فراهم شد: «فَفَتَقْناهُما».
باب علم برای همه مسدود است «رَتْقاً» و جز با عنایت آل محمدع، این باب نورانی علم برای احدی گشوده نمی‌شود.
+ «ظهر»
+ «ذبح»
+ «اخراج»
أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ
كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما
وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ
فتق نور – فتح باب:
با کسب علم از صاحبان نور بالاخره زمانی فرا می‌رسد که یکدفعه متوجه می‌شوی برایت فتح باب نور یا فتق نور قلبی صورت گرفته است بطوریکه متوجه قبض و بسط قلبی و کلام ولی خدا می‌شوی.
فتق باب = فتح باب
آل محمد ع باب علم خود را به روی قلب تو می‌گشایند و اینجاست که دلبری به اوج کمال خود می‌رسد که دیگر به هیچ چیز دیگر شوق نداری!
فَتَقَ نُورِي
فَتَقَ نُورَ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ
فَتَقَ نُورَ ابْنَتِي فَاطِمَةَ
فَتَقَ نُورَ الْحَسَنِ
فَتَقَ نُورَ الْحُسَيْنِ
***
«مَفْتَقُ‏ القميصِ»
رویش عقل، روییدن عقل!
انبات عقل = انبات شجر
بلوغ عقل ، عقل بالغ « إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ »
فَنَبَتَ عَقْلِهِ !
فَنَبَتَ ابْنُ الْمَلِكِ أَحْسَنَ نَبَاتٍ «وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً» فِي جِسْمِهِ وَ عَقْلِهِ وَ عِلْمِهِ وَ رَأْيِهِ
فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً
خروج شي‏ء من محلّ بالنموّ
وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ‏ نَباتُهُ‏ بِإِذْنِ رَبِّهِ
دانه عقل عالم ذر به اذن آل محمد ع از زیر خاک هوای نفس زمین قلب که بر آن غالب بود، می‌روید و خارج می‌شود!
فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا وَ عِنَباً وَ قَضْباً وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلًا وَ حَدائِقَ غُلْباً وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا
فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما كانَ لَكُمْ أَنْ‏ تُنْبِتُوا شَجَرَها
« أَرْبَعَةٍ لَا يَشْبَعْنَ مِنْ أَرْبَعَةٍ :
أَرْضٌ مِنْ مَطَرٍ
… وَ عَالِمٌ مِنْ عِلْمٍ »
« تُفَتَّحُ لَكُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ فِي خَمْسِ مَوَاقِيتَ
عِنْدَ نُزُولِ الْغَيْثِ … »

باران:
(شآبيب، مطر، شفان، الغيث، قطر، أهاضيبه، وابلا، الودق، الحميم، ديمة، وبلت، بالّة، سقيا، منبعق)
1-  شآبيب (1)، شآبيبه (1)، (ش. آ. ب. المعجم)
2-  المطر (3)، الأمطار (2)، المستمطرين (1)، (م. ط. ر. المعجم)
3-  شفّان (1)، خطبه 115 11 وَ أَنْزِلْ عَلَيْنَا… لَا شَفَّانٍ ذِهَابُهَا
4-  الغيث (3)، غيثك (2)، (غ. ى. ث. المعجم)
5-  قطر (4)، خطبه 91 93، خطبه 115 10، خطبه 178 1
6-  أهاضيبه (1)، خطبه 91 77 (الهواء) تَمْريهِ الْجَنُوبُ دِرَرَ أَهَاضِيبِهِ (و بادها آب‏ها را از ابرها باريدند)
7-  وابلًا (1)، خطبه 115 5 وَ النَّبَاتِ الْمُونِقِ سَحّاً وَابِلًا (گياهان سرسبز بر ما گسترده دار، باران دانه درشت خود را بر ما ببار.)
8-  الودق (2)، خطبه 115 10
9-  الحميم (4)، (ح. م. م. المعجم)
10-  ديمةً (2)، ديمها (1)، (د. ى. م. المعجم)
11-  إرذاذها (1)، خطبه 198 10وَبَلَتْ عَلَيْهِ البركة بعد إرذاذها (و بركت زمين را پس باريدن اندك باران فرا گرفت) 12-  سقياً (3)، خطبه 115 6، خطبه 115 7، خطبه 143 10
13-  بالّةٍ (1)، نامه 53 81 فإن شكوا ثقلا… أو بالّة… خفّفت عنهم (اگر كشاورزان از مشكلات يا باريدن باران شكايت كردند به آنها تخفيف ده)
14-  منبعق (1)، خطبه 115 5 و انشر علينا رحمتك بالسّحاب المنبعق (رحمتت را بر ما بوسيله ابرهاى باران‏‌زا گسترده‌‏دار)

مشتقات ریشۀ «مطر» در آیات قرآن:

وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى‏ لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَميلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذىً مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً (102)
وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ (84)
وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ (32)
فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ (82)
فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ (74)
وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتي‏ أُمْطِرَتْ‏ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَها بَلْ كانُوا لا يَرْجُونَ نُشُوراً (40)
وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرينَ (173)
وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرينَ (58)
فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ ريحٌ فيها عَذابٌ أَليمٌ (24)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی