دکتر محمد شعبانی راد

چسب تمنّا، ولکنت نیست تا دستتو رو کنه! لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ!

Sticky Light! Sticky Envy!
It is not easy to strip the wallpaper of envy!

«غری» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«غَرَا الجلدَ: پوست را با چسب چسبانيد.»
«غروت الجلد: الصقته بالغراء. (سريشم
«glue»
«المِغْرَاة– [غرو]: دستگاهى كه با آن سريشم و چسب تهيه مى‌‏كنند.»
«المِغْرَايَة– [غرو]: مرادف (المِغراة) است كه در اصطلاح درودگران متداول است.»
«المُغْرِي‏– [غرو]: اسم فاعل؛ اغرا كننده، جلب و جذب كننده.»
+ «اغراء: وسوسه – هوس»
اللغة:
«و الإغراء الدعاء إلى تناول الشي‏ء بالتحريض عليه،
يقال أغراه بالشي‏ء إغراء فغري به:
أي أولع به.
الاغراء: خواندن براى گرفتن چيزى بسبب تشويق بر آن،
گفته مى‌‏شود: اغراه بالشي‏ء اغراء فغرى به،
يعنى گول زد به چيزى گول‌زدنى، پس به آن فريب خورد.»
اصلش از غِرَاء: مواد چسبنده، مثل سريشم است.
مفهوم «گرایش»:
«غَرِيَ‏ بكذا، أي: لهج به و لصق، پيوسته و شيفته آن شد.»
«غَرِيَ‏ بكذا [غرو]: بدون علّت به چيزى گرايش‏ نمود.»
مفهوم: «لصوق مع استيلاء».
«أغريت الكلب بالصيد: أرسلته عليه و حرّضته»
«غرو: چسبيدن»
«الغرو: الحسادة»
+ «الحسد: القراد، القشر»
«غری ممدوح میشه حبّ»
+ «پستانک تمنّا!»

لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ!

اهل حسادت بدانند که اگه دست از دودوزه‌بازیهاشون برندارند، بعد از پایان مهلت چهار ماه حرام، خدا، نور عاریه‌ای که برای هدایتشون قرار داده بود رو پس میگیره!
اون دوران مجاورت با نور، فرصت کوتاهی برای شیفت کردن از خیمه به بیت است!

[سورة الأحزاب (۳۳): الآيات ۵۶ الى ۶۲]
لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ
لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلاَّ قَلِيلاً (۶۰)
اگر منافقان و كسانى كه در دلهايشان مرضى هست و شايعه‌‏افكنان در مدينه، [از كارشان‏] باز نايستند، تو را سخت بر آنان مسلط مى‌‏كنيم تا جز [مدّتى‏] اندك در همسايگى تو نپايند.

ابن‌عبّاس:
لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ أَیْ لَنُسَلِّطَنَّکَ عَلَیْهِمْ یَا مُحَمَّدُ ص.
لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ یعنی ما تو را مأمور می‌کنیم که علیه آن‌ها قیام کنی.

علیّ‌بن‌ابراهیم:
قَولُهُ لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أی شَکٌّ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فَإِنَّهَا نَزَلَتْ فِی قَوْمٍ مُنَافِقِینَ کَانُوا فِی الْمَدِینَهًِْ یُرْجِفُونَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص إِذَا خَرَجَ فِی بَعْضِ غَزَوَاتِهِ یَقُولُونَ قُتِلَ وَ أُسِرَ فَیَغْتَمُّ الْمُسْلِمُونَ لِذَلِکَ وَ یَشْکُونَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ص
فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِی ذَلِکَ لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَیْ شَکٌ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلَّا قَلِیلًا أَیْ نَأْمُرُکَ بِإِخْرَاجِهِمْ مِنَ الْمَدِینَهًِْ إِلَّا قَلِیلا
مَلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا
.
لَئِن لَّمْ یَنتَهِ الْمنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یعنی شک.
وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا
در شأن گروهی از منافقین نازل شد که چون رسول خدا ص در برخی جنگ‌هایش، از مدینه بیرون می‌رفت، در مدینه شایعه پراکنی می‌کردند و می‌گفتند: رسول خدا ص کشته شد یا اینکه اسیر شد؛ و بدین‌وسیله مسلمانان اندوهگین می‌شدند و نزد رسول خدا ص شکوه می‌کردند.
این‌گونه بود که خداوند، این آیه را نازل فرمود:
لَئِن لَّمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ … ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلَّا قَلِیلًا
یعنی به تو فرمان می‌دهیم تا آنان را از مدینه بیرون کنی.
مَلْعُونِینَ أَیْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا.

«لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ» کجا و «فَأَغْرَاهُمْ بِهِ» کجا؟!

فَأَغْرَاهُمْ بِهِ حَتَّى قَتَلُوهُ!

داستان تکراری کربلا!

خدای دانا و حکیم تقدیر میکنه تا به صاحبان نور و اهل نور تهمت بزنند!
«خداوند هر گاه بنده‏‌اى را دوست بدارد، مردم را نسبت به او مشغول مى‌‏كند «أَغْرَى بِهِ النَّاسَ» تا در باره او هر چه مى‏‌خواهند بگويند، در نتيجه مردم گناه مى‏‌كنند و او ثواب مى‌‏برد.»
«اشتباه مرگبار اهل حسادت و تاریکی تهمت!»
انگاری ماموریت کربلای صاحبان نور این است:
که اختیارا قبول این ماموریت میکنند تا خدای دانا، برای رو شدن دست اهل حسادت، اینجوری تقدیر کنه که این اهل حسادت عملا و در ظاهر با اقدامات خود علیه صاحبان نور، مثل گفتن تهمت و شایعات دروغ غم‌انگیز و قتل، ظاهرا بر صاحبان نور مسلط شوند «
أَغْرَى بِهِ النَّاسَ»، و داستان تکراری شهادت مظلومانه یحیی ع و علی ع و حسین ع تکرار شود «فَأَغْرَاهُمْ بِهِ حَتَّى قَتَلُوهُ».
+ «سورۀ بیّنة»
+ «ثار الله»:
خدا میگه حسین جان برای رو کردن دست اهل کوفۀ چاپلوس و حقّه‌باز، چاره‌ای ندارم که تقدیر کنم اونا بهت مسلط بشن «فَأَغْرَاهُمْ بِهِ» و خونتو بریزن «حَتَّى قَتَلُوهُ»! آیا این ماموریت رو قبول میکنی؟! این میشه کربلای حسین ع!
«يَا حُسَيْنُ ع اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلًا»

امام صادق علیه السلام:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سَارَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِيَّةِ إِلَى الْحُسَيْنِ ع فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي أَرَادَ الْخُرُوجَ صَبِيحَتَهَا عَنْ مَكَّةَ
فَقَالَ‏ يَا أَخِي إِنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ مَنْ قَدْ عَرَفْتَ غَدْرَهُمْ بِأَبِيكَ وَ أَخِيكَ وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ يَكُونَ حالُكَ كَحَالِ مَنْ مَضَى فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُقِيمَ فَإِنَّكَ أَعَزُّ مَنْ فِي الْحَرَمِ وَ أَمْنَعُهُ‏
فَقَالَ يَا أَخِي قَدْ خِفْتُ أَنْ يَغْتَالَنِي يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ فِي الْحَرَمِ فَأَكُونَ الَّذِي يُسْتَبَاحُ بِهِ حُرْمَةُ هَذَا الْبَيْتِ
فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْحَنَفِيَّةِ
فَإِنْ خِفْتَ ذَلِكَ فَصِرْ إِلَى الْيَمَنِ أَوْ بَعْضِ نَوَاحِي الْبَرِّ فَإِنَّكَ أَمْنَعُ النَّاسِ بِهِ وَ لَا يَقْدِرُ عَلَيْكَ
فَقَالَ أَنْظُرُ فِيمَا قُلْتَ
فَلَمَّا كَانَ فِي السَّحَرِ ارْتَحَلَ الْحُسَيْنُ ع فَبَلَغَ ذَلِكَ ابْنَ الْحَنَفِيَّةِ فَأَتَاهُ فَأَخَذَ زِمَامَ نَاقَتِهِ الَّتِي رَكِبَهَا فَقَالَ لَهُ
يَا أَخِي أَ لَمْ تَعِدْنِي النَّظَرَ فِيمَا سَأَلْتُكَ
قَالَ‏ بَلَى
قَالَ فَمَا حَدَاكَ عَلَى الْخُرُوجِ عَاجِلًا
فَقَالَ أَتَانِي رَسُولُ‏ اللَّهِ ص بَعْدَ مَا فَارَقْتُكَ فَقَالَ
يَا حُسَيْنُ ع اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلًا
فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْحَنَفِيَّةِ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏
فَمَا مَعْنَى حَمْلِكَ هَؤُلَاءِ النِّسَاءَ مَعَكَ وَ أَنْتَ تَخْرُجُ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ الْحَالِ
قَالَ فَقَالَ لَهُ قَدْ قَالَ لِي
إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا
وَ سَلَّمَ‏ عَلَيْهِ وَ مَضَى
.
محمّد بن حنفيّه در شبى كه امام عليه السّلام صبح آن عازم خروج از مكّه به سوى عراق بود، نزد امام حسين عليه السّلام آمد، و بينشان چنين گفتگو شد:
محمّد:
برادرم! شما به نيرنگ و فريبكارى مردم كوفه نسبت به پدرت و برادرت (امام حسن عليه السّلام) آگاهى دارى، ترس آن دارم كه با تو نيز همانند آنها رفتار كنند، اگر صلاح مى‌‏دانى در مكّه ماندگار باش كه در اين صورت عزيزترين فردى هستى كه در حرم خدا است.
امام حسين عليه السّلام:
نگران آن هستم كه يزيد (به وسيله مأمورانش) در حرم خدا مرا غافلگير كند،
آنگاه احترام و امنيت اين خانه با كشته شدن من از ميان برود.
محمّد:
اگر اين نگرانى را دارى به سوى يمن، يا به يكى از بيابانهاى دور دست برو كه دشمن در آنجا به تو دست نيابد.
امام حسين عليه السّلام:
«انظر فيما قلت: در آنچه گفتى مى‌‏انديشم.»
وقتى كه سحر آن شب فرا رسيد امام حسين عليه السّلام با همراهان از مكّه به سوى عراق خارج شدند، محمّد بن حنفيّه از اين حادثه با خبر شد، با شتاب حركت كرد و خود را به امام حسين عليه السّلام رسانيد، مهار شتر امام را كه بر آن سوار بود، گرفت و عرض كرد:
«برادرم مگر به من وعده ندادى كه در مورد آنچه را به عرض رساندم بينديشى؟»
امام حسين عليه السّلام: آرى.
محمّد:
پس چرا با شتاب از مكّه خارج شدى؟
امام حسين عليه السّلام:
بعد از آنكه از تو جدا شدم، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم [در بيدارى يا در خواب‏] نزد من آمد و فرمود:
«يا حسين! اخرج فانّ اللَّه قد شاء ان يراك قتيلا»
اى حسين! خارج شو، همانا خداوند خواسته است تو را كشته ببيند.
محمّد:
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏،
اكنون كه تو با اين وضع حركت مى‌‏كنى، همراه بردن اين زنان با تو چه معنى دارد؟
امام حسين عليه السّلام:
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به من فرمود:
«انّ اللَّه قد شاء ان يراهنّ سبايا: همانا خداوند چنين خواسته كه آنان را اسير و گرفتار بنگرد.»
آنگاه امام حسين عليه السّلام با محمّد خداحافظى كرد و به سوى عراق حركت نمود.

امام صادق علیه السلام:
الْمُفَضَّلِ قَالَ
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع
إِنَّ مَنْ قِبَلَنَا يَقُولُونَ
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا أَحَبَّ عَبْداً نَوَّهَ بِهِ مُنَوِّهٌ مِنَ السَّمَاءِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ فُلَاناً فَأَحِبُّوهُ
فَتُلْقَى لَهُ الْمَحَبَّةُ فِي قُلُوبِ الْعِبَادِ
وَ إِذَا أَبْغَضَ اللَّهُ عَبْداً نَوَّهَ مُنَوِّهٌ مِنَ السَّمَاءِ إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ فُلَاناً فَأَبْغِضُوهُ
قَالَ فَيُلْقِي اللَّهُ لَهُ الْبَغْضَاءَ فِي قُلُوبِ الْعِبَادِ
قَالَ وَ كَانَ ع مُتَّكِئاً فَاسْتَوَى جَالِساً فَنَفَضَ يَدَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ يَقُولُ لَا لَيْسَ كَمَا يَقُولُونَ
وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً أَغْرَى بِهِ النَّاسَ فِي الْأَرْضِ لِيَقُولُوا فِيهِ فَيُوثِمَهُمْ وَ يَأْجُرَهُ
وَ إِذَا أَبْغَضَ اللَّهُ عَبْداً حَبَّبَهُ إِلَى النَّاسِ لِيَقُولُوا فِيهِ لِيُوثِمَهُمْ وَ يُوثِمَهُ
ثُمَّ قَالَ ع
مَنْ كَانَ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا ع أَغْرَاهُمْ بِهِ حَتَّى قَتَلُوهُ
وَ مَنْ كَانَ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَلَقِيَ مِنَ النَّاسِ مَا قَدْ عَلِمْتُمْ
وَ مَنْ كَانَ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا فَأَغْرَاهُمْ بِهِ حَتَّى قَتَلُوهُ
.
مفضل گويد:
به امام صادق عليه السّلام عرض كردم
گروهى قبل از ما بودند و آنها مى‌‏گفتند:
هر گاه خداوند بنده‌‏اى را دوست بدارد كسى از آسمان فرياد مى‌‏زند اى مردم، خداوند فلان شخص را دوست مى‏‌دارد شما هم او را دوست بداريد.
در اين هنگام محبت او در دل مردم جاى مى‏‌گرفت و همه او را دوست مى‌‏داشتند،
ولى هر گاه خداوند بنده‌‏اى را مورد بغض قرار مى‌‏داد باز از آسمان اشاره مى‌‏شد كه خداوند فلان شخص را دشمن مى‏‌دارد شما هم او را دشمن بداريد، و خداوند كينه او را در دل مردم مى‌‏گذاشت.
راوى گويد:
امام عليه السّلام كه تكيه كرده بود از حال تكيه بيرون شد و در جاى خود نشست و سه بار با دست خود اشاره كرد و گفت:
اين چنين نيست كه آنها مى‌‏گويند،
بلكه خداوند هر گاه بنده‏‌اى را دوست بدارد مردم را نسبت به او مشغول مى‌‏كند تا مردم در باره او هر چه مى‏‌خواهند بگويند، در نتيجه مردم گناه مى‏‌كنند و او ثواب مى‌‏برد.
ولى هر گاه خداوند بنده‌‏اى را مبغوض بدارد او را در نظر مردم محبوب مى‌‏كند تا در باره او هر چه بخواهند بگويند و در نتيجه هم مردم و هم آن شخص، گناهكار به حساب مى‌‏آيند زيرا نسبت به آن در گفتار غلو مى‏‌كنند
.
بعد از آن فرمود:
مگر كسى محبوب‏تر از يحيى بن زكريا بود، مردم فريب خوردند و او را كشتند.
آيا كسى محبوب‏تر از على عليه السّلام بود كه مردم با او آن گونه رفتار كردند،
آيا كسى مانند حسين بن على صلوات اللَّه عليه وجود داشت كه مردم فريب خورده او را به شهادت رساندند
.

+ «اشتباه مرگبار تهمت!»

امام صادق علیه السلام:
عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
يَا أَبَا حَمْزَةَ
مَا كَانَ وَ لَنْ يَكُونَ مُؤْمِنٌ إِلَّا وَ لَهُ بَلَايَا أَرْبَعٌ
إِمَّا أَنْ يَكُونَ جَارٌ يُؤْذِيهِ
أَوْ مُنَافِقٌ يَقْفُو أَثَرَهُ
أَوْ مُخَالِفٌ يَرَى قِتَالَهُ جِهَاراً [جِهَاداً]
أَوْ مَنْ [مُؤْمِنٌ‏] يَحْسُدُهُ
ثُمَّ قَالَ
أَمَا إِنَّهُ أَشَدُّ الْأَرْبَعَةِ عَلَيْهِ
لِأَنَّهُ يَقُولُ فَيُصَدَّقُ عَلَيْهِ وَ يُقَالُ هَذَا رَجُلٌ مِنْ إِخْوَانِهِ
فَمَا بَقَاءُ [ممانعا] الْمُؤْمِنِ بَعْدَ هَذَا [هَذِهِ‏]
.
امام صادق عَلَيْهِ السَّلَامُ ع به ابو حمزه ثمالى فرمود:
اى ابو حمزه! مؤمنى نبوده و هرگز نخواهد بود مگر آنكه چهار نوع بلا برايش وجود داشته و دارد:
يا آن كه همسايه‏‌اى آزارش دهد،
يا منافقى (دوست نما) دنباله آثار و حركات او است،
يا مخالفى كه كشتن او را غلبه‏‌اى آشكار شناسد،
يا مؤمنى كه نسبت به او حسادت ورزد.
سپس حضرت فرمود:
همانا چهارمى شديدترين آن‏ها است،
چون كه (مثلًا سخنى را) مى‌‏گويد (شایعات دروغ غم‌انگیز)،
و تصديق و تأييد مى‏‌گردد،
بعد از آن گفته شود كه اين كسى كه او را تصديق كرد از خودشان است
،
پس ديگر جايگاهى براى ادامه زندگى مؤمن بعد از آن نخواهد بود.

[سورة المائدة (۵): آية ۱۴]
وَ مِنَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى أَخَذْنا مِيثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ سَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ (۱۴)
و از كسانى كه گفتند: «ما نصرانى هستيم»، از ايشان [نيز] پيمان گرفتيم، و[لى‏] بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند فراموش كردند، و ما [هم‏] تا روز قيامت ميانشان دشمنى و كينه افكنديم، و به زودى خدا آنان را از آنچه مى‏‌كرده‏‌اند [و مى‌‏ساخته‌‏اند] خبر مى‌‏دهد.

کتاب لغت:
فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ:
أى جعلنا العداوة مستولية و لاصقة بهم بحيث لا تنفكّ عنهم.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی