The Hidden Face of Science!
Science revealed its hidden face!
Revealing the Hidden Face!
But How?
By understanding
THE LIGHT AND DARKNESS
of our inner world!
لبخند لثهای
وقتیکه نور چهرۀ پنهان خودشو آشکار میکنه،
دیگه نمیتونی از این کشف نورانی چشم برداری!
+ «عین شکری!»
«المکاشفة: النّور الولایة»
کشف یکی از هزار واژه مترادف نور ولایت است!
اهل نور، اهل مکاشفۀ علوم نورانیاند، ان شاء الله تعالی.
نور ولایت فرایند مکاشفه است!
انگاری یه چیزی که در غیب، پنهان بود برای اهل نور ظاهر و آشکار میشه.
هزار واژه مترادف نور ولایت این فرایند رو میخوان توضیح بدهند.
در واقع در واژه کشف این مفهوم مستتر است که کسی چیزی دیده و شنیده و براش آشکار شده که تابحال معلوم نبود و اینجا عرب میگه اکشف الرجل.
اهل نور یقین با دیدن نور علوم ربانی در قلب خود، استطاعت درناژ حسادت «کشف سوء»، و رضایت به تقدیرات تلخ را در دنیای قلب خود بدست میآورند.
«رفع غطاء و إزالته عن شيء حتّى يظهر متن الشيء، مادّيا أو معنويّا.»
یعنی درناژ حسادت و آشکار شدن نور رضایت به تقدیرات بظاهر تلخ خدای مهربان!
پس کشف و کاشف نام زیبای علوم ربانی صاحبان نور است «آیاتی و رسلی» که قلب اهل نور یقین هر زمان به یاد این معالم نورانی میافتد، روشن شده و پرنور میشود و عیب و سوء که حسد و بخل و شک دنیای قلب خود اوست، و با تسویل شیطان، ناآرامی و دود و تاریکی ایجاد میکند را تخلیه «کشف سوء» مینماید.
عرب به شتران باردار میگه: «الكشوف من الإبل: الّتى يضربها الفحل و هي حامل»
یعنی از برجستگی آشکار شدۀ شکم، متوجه بارداریاش میشوند.
انگاری از او کشف سوء شده! یعنی خانم نازائی که بچهدار نمیشد، حالا باردار شده و بارداریش نیز آشکار شده، لذا می توان گفت خوشبختانه به برکت عمل به علوم نورانی، حالا این زمین درمان شده از بیماری حسد، حاصلخیز شده و به بار نشسته و پذیرای اعتقاد والای آل محمد ع شده
و لذا «کشف» اشاره به قلب اهل نوری است که به برکت اخذ نطفۀ پاک علمی از صاحبان نور،
از این قلب کشف سوء شده!
«أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ»
اینکه میبینی آسمون یه دفعه روشن میشه، این کار رعد و برقه
«تكشّف البرق إذا ملأ السماء»
لذا با دیدن این روشنایی خاص در آسمون میفهمی یه اتفاقی افتاده که آسمون اینجوری روشن شده
و اون اتفاق همون آشکار شدن نور رعد و برق علمی علوم ربانی صاحبان نور در آسمان قلب اهل نور یقین است که یه دفعه نور علم اونها در قلب تاریک، روشنایی و گرمایی عجیب ایجاد میکنه و از قلب این اهل نور، به برکت یاد علوم ربانی «کشف سوء» صورت گرفته که اینجوری با نشاط داره به نور ولایت عمل میکنه و مدام اعمال صالح رو در حساب ارزی خودش ذخیره میکنه، برای اون روز مبادایی که همه از هم گریزانند، جز اهل نور یقین که دور صاحبان نور خودشون، خوشحال و آرام اجتماع قشنگشونو تشکیل دادهاند.
[کشف – فسر]:
+ «فسر»:
تفسیر … «فَسَّرَ الطّبيب»
طبیب از روی رنگ ادرار بیمار میفهمد (+ مفهوم آشکار) که مبتلا به چه بیماری شده!
بلقیس با نور سلیمان ع، حسدشو درناژ میکنه!
فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها
بلقیس اهل نور یقینی است «بِنَبَإٍ يَقينٍ»، که با نور علم صاحب نورش آشنا میشود
«فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها»
این اهل نور یقین وارد عمق دریای علم آل محمد ع نمیتونه بشه و این توانایی در او نیست «لا تقربا»
اما همینکه چشمش به نور علم صاحب نورش بیفته و اونو با قلبش باور و درک کنه،
تاثیر کلام این صاحب نورش اینه که عیب حسدشو رو میکنه!
و خودش خجالت میکشه که همۀ این ناآرامیها تقصیر خودش بوده
اما همینکه نورشو باور کرده و پا در شهر علم او گذاشته، دیگه نگران نیست
چون او شرایط دفع عیب و کشف سوء «وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها» رو برایش فراهم مینماید.
حالا چرا موهای زائد روی ساق پای بلقیس رو مطرح میکنند؟!
+ «سوق»:
در واقع دو اعتقاد حق و باطل، قلب رو به سوی بهشت و جهنم سوق می دهند.
«الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ»: تقابل دو بینش!
ساق پا، آدمو به سوی دلخواهش سوق میده!
بلقیس داره به سلیمان ع، ساق پای در خلاف رضای سلیمان ع گام برداشته رو نشون میده
و میگه سلیمان، ببین قلبم به غیر تو تا بحال میل و رغبتی داشته،
حالا میخوام با یاد تو ای نور عزیزم، دل از گناه بکنم
و با توفیقی که به من خواهی داد ان شاء الله حسادتمو درناژ خواهم کرد!
سلیمانم! دلم میخواد یه چیزی به من یاد بدی که دیگه ناآرامیهای قلبمو با حسدم آروم نکنم، که آرام شدنی نیست، بلکه فقط با یاد نور تو به آرامش برسم!
جناب سلیمان! مگه نمیدونی من وقتی ندیده بودمت، بازهم قلبم دنبال گمشدهام که شما بودی میگشت، حالا که چشم قلبم به نور علم شما روشن شده، دیگه عاشقت شدم و دلشیفته تو هستم و حیران و سرگردان به سدرة المنتهای خودم که شما باشی رسیدهام و دیگر نمیدانم چه بگویم که زبان قاصر از بیان است و بقیه راه را قلب خود باید بپیماید!
اما متاسفانه داستان تکراری اهل شک و حسودی وجود دارد که قلبهایشان پر از موهای زائد حسادت نسبت به صاحب نورشان است که اگر هزار بار این قلوب پلید را در دریای علم آل محمد غوطهور کنی، باز هم باور نمیکند که نور علوم ربانی صاحبان نور منا اهل البیت ع چه معجزهای میکند.
يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا يَسْتَطِيعُونَ
وقتی با نورت آشنا میشی، به برکت اخذ این علوم نورانی، اعتقاد باطل دنیای قلبت برملا میشه «يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ» و حالا از تو دعوت شده به ضیافت آل محمد ع بیای و با این اعتقاد دینداری کنی «وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ»،
اما اهل حسد علیرغم اینکه این توفیق آشنایی با نور نصیبشون شده، هرگز باورش نکردند لذا «فَلا يَسْتَطِيعُونَ».
جناب طبرسى تعبیر زیبایی از واژه «کشف ساق» دارند:
شخص چون در كار بزرگى واقع شود احتياج به تلاش پيدا ميكند و لباس را از ساق بالا ميزند
پس كشف ساق استعاره است از شدت.
مثل کشتی گیران چوخه که پاچه شلوارشونو محکم میدن بالا
و خودشونو برای یک مبارزه سخت آماده می کنند.
امام صادق علیه السلام:
سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ
يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ
قَالَ كَشَفَ إِزَارَهُ عَنْ سَاقِهِ وَ يَدُهُ الْأُخْرَى عَلَى رَأْسِهِ فَقَالَ سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى.
عبیدبن زراره میگوید:
از امام صادق (علیه السلام) دربارۀ سخن خداوند پرسیدم که میفرماید:
روزی که از ساق، آشکار میشود.
(در این لحظه) آن حضرت شلوار را از ساق کنار زدند، و دست دیگر را بر سر گذاشتند و فرمودند:
پاک است خداوند من که برتر است.
«کشف ساق + قبض و بسط»
کشف غطا:
«کاشف الغطاء» برای اهل نور، نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
امام علی علیه السلام:
«بِالْحِكْمَةِ يُكْشَفُ غِطَاءُ الْعِلْمِ»
« با نور حكمت پرده از چهرۀ علم و دانش برداشته میشود.»
انگاری با یاد صاحبان نور، نور حکمت آل محمد ع به قلبت سرازیر میشه!
کشف سوء – درناژ حسادت
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ
+ «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»
اهل نور میگه:
ای خدای مهربان!
اون صاحب نوری که هر وقت قلب من نیاز به درناژ حسادتم پیدا میکنه،
باید اسم اونو صدا بزنم، کیه؟!
که من با معنا کردن علوم این اسم الله نورانی،
حسدمو درناژ کنم و به آرامش برسم؟!
+ «دلو – سلسله مراتب نورانی!»
پس «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ»
یعنی آیا کسی هست که سلسله مراتب نورانی رو رعایت کنه؟!
و برای درناژ حسادتش، از شجرۀ علم بخوره، اما با رعایت دستور لا تقربا؟!
[سورة النمل (۲۷): الآيات ۶۰ الى ۶۵]
أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ
ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها
أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ
بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ (۶۰)
[آيا آنچه شريك مىپندارند بهتر است] يا آن كس كه آسمانها و زمين را خلق كرد
و براى شما آبى از آسمان فرود آورد،
پس به وسيله آن، باغهاى بهجتانگيز رويانيديم.
كار شما نبود كه درختانش را برويانيد.
آيا معبودى با خداست؟
[نه،] بلكه آنان قومى منحرفند.
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِيَ
وَ جَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حاجِزاً
أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ
بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (۶۱)
[آيا شريكانى كه مىپندارند بهتر است] يا آن كس كه زمين را قرارگاهى ساخت
و در آن رودها پديد آورد و براى آن، كوهها را [مانند لنگر] قرار داد،
و ميان دو دريا برزخى گذاشت؟
آيا معبودى با خداست؟
[نه،] بلكه بيشترشان نمىدانند.
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ
وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ
أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ
قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ (۶۲)
يا [كيست] آن كس كه درمانده را -چون وى را بخواند- اجابت مىكند،
و گرفتارى را برطرف مىگرداند،
و شما را جانشينان اين زمين قرار مىدهد؟
آيا معبودى با خداست؟
چه كم پند مىپذيريد.
أَمَّنْ يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ
وَ مَنْ يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ
أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ
تَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (۶۳)
يا آن كس كه شما را در تاريكيهاى خشكى و دريا راه مىنمايد
و آن كس كه بادها[ىِ بارانزا] را پيشاپيش رحمتش بشارتگر مىفرستد؟
آيا معبودى با خداست؟
خدا برتر [و بزرگتر] است از آنچه [با او] شريك مىگردانند.
أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ
وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ
أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ
قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (۶۴)
يا آن كس كه خلق را آغاز مىكند و سپس آن را بازمىآورد،
و آن كس كه از آسمان و زمين به شما روزى مىدهد؟
آيا معبودى با خداست؟
بگو: «اگر راست مىگوييد، برهان خويش را بياوريد.»
قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ
وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ (۶۵)
بگو: «هر كه در آسمانها و زمين است -جز خدا- غيب را نمىشناسند
و نمىدانند كى برانگيخته خواهند شد؟»
علاقمندان آیات زیر را مطالعه کننند.
وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ (17)
بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُونَ (41)
وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَني إِسْرائيلَ (134)
فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ (135)
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (12)
فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حينٍ (98)
وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (107)
ثُمَّ إِذا كَشَفَ الضُّرَّ عَنْكُمْ إِذا فَريقٌ مِنْكُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ (54)
قُلِ ادْعُوا الَّذينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْويلاً (56)
فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَيْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِكْرى لِلْعابِدينَ (84)
وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (75)
قيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَواريرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ (44)
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَني بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ (38)
فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ (50)
رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ (12)
إِنَّا كاشِفُوا الْعَذابِ قَليلاً إِنَّكُمْ عائِدُونَ (15)
لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ (22)
لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ كاشِفَةٌ (58)
يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا يَسْتَطيعُونَ (42)