Restless Sun!
«شمس» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«شَمَسَ الفَرَسُ: استعصى على راكبه،
اسب آرامش نداشت و به كسى امكان نداد كه بر آن سوار شود يا زين كند.»
«الشَّامِس مِنَ الْخَيلِ: اسبى كه سوارى ندهد و آرامش نداشته باشد.»
«شَمَسَ فلان: إذا ندّ و لم يستقرّ تشبيها بالشمس في عدم استقرارها.
او چموشى و ضدّيت كرد و آرامش نيافت، كه تشبيهى است از عدم استقرار و حركت خورشيد.»
spinning top
نور صفر و یک! قبض و بسط نور!
وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها!
خورشیدِ بیقرار!
بیقراریِ تمامنشدنیِ خورشید!
خورشیدِ بیتاب! خورشیدی که برای تابیدن، بیتابی میکند!
خورشید، برای تابیدن بر زمین قلب اهل نور، بیتابی میکند!
خورشید برای نورانی کردن قلوب، آرام و قرار ندارد! وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها!
نورِ بیقرارِ من، آرام و قرار من!
این مفاهیم زیبا رو واژۀ شمس، برای درک فرایند نور الولایة، به ما یاد میده!
+ «قلب پویا»
+ «فیجت اسپینر: به انگلیسی: fidget spinner: فرفرۀ بیقراری!»
«و الشماس النفار»
+ «نفر»
مفهوم ممدوح واژۀ شمس (خورشید)، میخواد اینو به ما یاد بده که نور ولایت برای روشن کردن دنیای قلب تاریک ما، بیقرار و بیتاب است و لحظهشماری میکند و سر از پا نمیشناسد!
مدام پرتو افشانی میکند و نورش را برای بینندگان ظاهر مینماید!
+ مفهوم «آشکار»: «شَمَسَ لهُ: دشمنى خود را برای او آشكار كرد.»
+ «روان»
«وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها: و خورشيد به قرارگاهش روان است.»
خورشید، ماموریت خود را میداند که باید مدام پرتوافشانی کند، تا ماموریت خود را به سرانجامش برساند و وقتیکه ماموریتش تمام شد، حالا آرام و قرار میگیرد!
قلب ما و روان ما، بدنبال نور شمس وجود صاحبان نور منا اهل البیت ع در دل شرایط است که با یادآوری این علوم نورانی که برای اطلاع رسانی، بیتابانه میدرخشد، به آرامش برسد.
و با این نگاه نورانی مشتاق بیقرار خورشید، قلب اهل نور آرامش یافته و معنای عبودیت با این پیوند نورانی، تحقق پیدا میکند.
قلب پویا!
قلب پویا – قلب ایستا:
قلب متفکر:
+ «فکر»
+ «مکانیسم نورانی قلب پویا»
قلب پویا: قلب متفکر!
هزار واژه عربی مترادف نور ولایت، مفهوم پویا دارند که در بین آنها واژه «فکر» با این مفهوم، خیلی زیبا میدرخشد.
قلب پویا: فرآیند نور ولایت یکنواخت و خستهکننده نیست! دینامیک است! پویاست!
+ «چند درصد حسودی؟!»:
چند بار تا حالا خودت خودسرانه (از روی حسد) تصمیم نگرفتی و پویا عمل کردی یعنی با نور ولایت مشورت کردی و اون نظر رو بر نظر خودت ترجیح دادی و به اون عمل کردی و کار خودتو نکردی؟!
مثال زیبای رمز دوم پویا برای کارتهای بانکی!
[پویا – راکد]:
یکنواخت «راکد»:
اگه قلبت مشغول نور نباشه، خسته میشی!
اگه قلبت با نور ولایت سرگرم نباشه، زندگی برای تو یکنواخت و خستهکننده میشه!
حوصلهات سر میره!
اینقدر نور ولایت خوشمزه است و سرگرمت میکنه که اصلا حوصلهات سر نمیره و میخوای مدام باهاش باشی و ازش خسته نمیشی، چون نور قبض و بسط، یکنواخت و خسته کننده نیست.
قلبی که از نور ولایت تابیده به درونش، چشم بر نمیدارد. این میشه قلب پویا.
انگاری این قلب متفکر اهل یقین است که با استعانت از نور یاد معالم ربانی در حال تپیدن است و این یعنی پویایی قلب، یعنی حیات قلب، یعنی زندگی، یعنی هزار واژه مترادف نور ولایت.
مثال نگاه کردن به صفحه تلویزیونی که برفک نشون میده یا یه فیلم جذاب!
اهل یقین با قلبشون، نشستن پای یه فیلم جذاب و مستند و حقیقی از آل محمد ع،
اما اهل شک چون قلبشون نابیناست لذا فقط برفک می بینن و این تصویر یکنواخت خسته کننده بالاخره حوصله اونا رو سر می بره و از پای تلویزیون، که در این مثال یعنی ماخذ علوم لازم برای زندگی که همانا قلب سلیم است، پا میشن میرن پی کارشون و میگن ما که چیزی ندیدیم، همش دروغه، نه فیلمی دیده میشه و نه چیزی! اینها اهل حسادتی هستند که قلبشون قسی است و استاتیک است ولی قلب اهل یقین، دینامیک و شناور و مواج و نورانی و رقیق است که مدام این نور در نوسان است و با نوسانات رقصنده خود برای بیننده، جلب توجه میکند و این همان ویژگی ممدوح بیتابی و بیقراری نور است که واژۀ شمس به ما یاد میده!
و بخاطر همینه که اهل یقین چشم از این مانیتور پویا، یعنی قلبش، بر نمیداره و دائم پای فیلم زندگی لایو خودش نشسته و داره نگاه میکنه که چه دستوری از عالم بالا بهش میرسه تا اونو اجرا کنه «لوح».
زندگی یکنواخت نیست! زندگی خسته کننده نیست!
نور ولایت فرایندی است گام به گام!
اصلا یکنواخت و خسته کننده نیست!
آن به آن باید گوشِ دل به ولیّ خدا بسپاری و ببینی که چه دستوری میشنوی تا اونو اجرا کنی و این دستورات یکنواخت نیست!
امر الله برای هر کسی یه جوریه و برای هر لحظهای یه جوریه و چیز ثابت و مُونوتون و یکنواخت و کسلکننده نیست!
نور ولایت فرآیندی پویاست!
فرآیندی داینامیک است! پویاست! حرکتی است!
وابسته به نیروی محرکه است! جاری است! روان است! مداوم است! قطع نشدنی است!
اگه دیدی از زندگی خسته شدی و حوصلهات سر رفته، بدان که قلبت از نور ولایت بهرۀ لازم رو نمیبره! دیسکانکت شدی و خودت خبر نداری! چون نور ولایت ویژگی نیروی محرکه را دارد و قلب اهل یقین را وادار به نشاط و شادکامی میکند و حس خوبی القاء میکند و جنب و جوش ایجاد میکند.
قبض و بسط قلب در واقع همان فرآیند داینامیک پویا میباشد.
قبض و بسط فرآیندی دینامیک و ریسایکلینگ است.
قبض و بسط یه جور داینامیک سیگنال است.
بیوسنسور این سیگنالهای دینامیک، قلب سلیم است.
مثال قطبنما در دست!
دیدی بعضی خانمها مدام دکوراسیون خونه رو جابجا میکنن! میگن از این وضعیت خسته شدم! جابجا کردم تا یه انرژی جدید ایجاد بشه! قلب یعنی عضو جابجا شونده!
در حقیقت نور ولایت که همان نور دینامیک قلب است برای همین که زندگی را از یکنواختی در بیاره، نقشش اینه که اینجوری با نورش، با قلب بازی میکنه! این رقص نور در قلب میشه زندگی، میشه حیات، میشه نداشتن وضعیت کشندۀ یکنواختی!
این همون شارژ کردن و کوک کردن قلب است.
به کسی که شنگوله، میگن کیفش کوکه!
در واقع «اختلال روانی» یعنی نداشتن همین سیگنالهای داینامیک قلب!
شخصی که قلبش معرفة الامام بالنورانیة ندارد، یک شخصیت روانی است!
حیات قلب و زنده بودن قلب و سالم بودن قلب به فهم همین سیگنالهای داینامیک و پویاست که آن به آن قلب سلیم داره با جفت علمی خودش کلامی رد و بدل میکند که از جنس نور است و این کلام، محرمانه بوده و برای دیگران ناپیداست و خود شخص متوجه کلام مافوق خود میشود.
[قلب پویا – علل]:
شناور و پویا و تیزگریز «ذو علالة»
+ «علل – علّ»:
قلب ذو علالة انگاری قلبی که بیماره و مدام آب مینوشد و این قلب پویاست که عیب حسد دارد و مدام نیاز به نوشیدن آب زمزم ولایت آل محمد ع از دستان مبارک صاحبان نور در ملکوت قلبش دارد. این قلب، قلب پویا و شناور و تیزگریز است.
+ «چالاکی و چابکی قلب: Agility»
این شخص بیمار مدام مشغول و گرفتار دوا و دکتر شده و کارش اینه همش بره درمانگاه و دکتر و داروخانه، خلاصه بدجوری این بیماری مشغولش کرده:
«العُلَالَة- [علّ]: آنچه كه بدان مشغول و سرگرم شوند.»
علاله (در معنای ممدوح)، برای اهل یقین نام زیبای «آیاتی و رسلی» است که با قلب پویای خود مدام مشغول درمان حسد خود با داروی طبیب دانا هستند، ان شاء الله تعالی.
[این حدیث بینظیر است!]:
[همد – قلب پویا]:
+ «هزز – اهتزاز»
«هَامِدَةٍ: ايستا و غير پويا»
امام صادق عليه السلام:
مَن كانَت لَهُ حَقيقَةٌ ثابِتةٌ لَم يَقُم عَلى شُبهَةٍ هامِدَةٍ؛
حتّى يَعلَمَ مُنتَهى الغايَةِ،
و يَطلُبَ الحادِثَ مِن النّاطِقِ عَنِ الوارِثِ،
و بِأيِّ شَيءٍ جَهِلتُم ما أنكَرتُم،
و بِأيِّ شَيءٍ عَرَفتُم ما أبصَرتُم
إن كُنتُم مُؤمِنينَ.
كسى كه از يك حقيقت (ايمان خالص) استوار برخوردار باشد،
بر شبههاى باطل و پوسيده تكيه نكند،
تا اينكه نقطه پايان [آن و پيامدهاى فاسدش] را بداند [و دريابد كه حق در فراسوى آن شبهه است]
و [حكم] آنچه را پديد مىآيد، از كسى طلب كند كه از سوى وارث علم رسول خدا صلى الله عليه و آله سخن مى گويد.
و [بداند كه] به چه سبب آنچه را [از ولايت و حكومت ستمگران] انكار مىكنيد، به رسميت نمىشناسيد
و آنچه را [از ولايت امام عادل] نسبت به آن بصيرت داريد، به رسميت مىشناسيد،
اگر مؤمن هستيد [مىدانيد كه آنچه گفتيم، واقعيتى است كه در آن شكّى نيست].
این حدیث زیبا، دقیقا مربوط به همین مقالۀ است:
یعنی قلب پویا چون به نور حقیقت رسیده و چشم از نور ولایت علمی و اشارههای زیبای علمی صاحبان نور خود بر نمیدارد لذا هرگز پشت موانع آیات توقف ننموده و با یک اشاره از جفت نورانی خود حکم رویداد تازه را از زبان وارث دانش یعنی نور معالم ربانی صاحب نور خود در ملکوت قلبش میجوید و این قلب جویا و پویا همان قلب سلیم اهل یقین است و قلب ایستا و غیر پویای اهل شک چون پشت به نور ولایت علمی صاحب نور خود نموده است هرگز توان عبور از موانع زندگی روزمره خویش ندارد.
مقایسۀ پرچمی که تکون نمیخوره در مقایسه با پرچمی که به اهتزاز در آمده و باد (نور ولایت) اونو داره میجنباند. این فرق دینامیک و استاتیک است. این فرق قلب پویا و غیر پویا است.
+ «قلب پویا»:
قلبی که هنوز وصل به نور امام ع نشده، قلبی ایستا و غیر پویا است، اما همینکه بر این قلب، باران رحمت معالم ربانی ببارد «معرفة الامام بالنورانیة»، قلبی پویا میشود و به اهتزاز در آمده و به جنبش در میآید، ان شاء الله تعالی.
[همد – هزز]:
چقدر این واژه «هزّ – اهتزاز» زیباست:
« وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ … »
+ واژه زیبای «همد»:
قلب ایستا، با نور ولایت، پویا میشود!
+ «قبض و بسط»
[فَارْتَدْ لِنَفْسِك – تو هم براى خودت جويا و پويا باش]:
یعنی حواست به نور و ظلمت قلبت باشه!
با قلبت میتونی قرب و بعدت رو از خدای مهربان متوجه بشی!
مثل اون بازی، که صدا کم و زیاد میشه و شخص میفهمه چقدر به سوژه نزدیک شده یا دور شده.
+ [«رود – اراده» یا «ردد»] و «طلب»
يَا عِيسَى
كُلُّ مَا يُقَرِّبُكَ مِنِّي فَقَدْ دَلَلْتُكَ عَلَيْهِ
وَ كُلُّ مَا يُبَاعِدُكَ مِنِّي فَقَدْ نَهَيْتُكَ عَنْهُ
فَارْتَدْ لِنَفْسِك « أي فاطلب »
اى عيسى
هر چه تو را بمن نزديك كند من تو را بدان رهنمائى كردم
و هر چه تو را از من دور كند من تو را از آن نهى كردم
تو هم براى خودت جويا و پويا باش.
« فَارْتَدْ لِنَفْسِك » یعنی : جلوی پای خودتو نگاه کن!
«الرَوْد: الطلب، كالرِياد و الارتياد، و الذهاب و المجيء».
«فارتد لنفسك، أي اطلب لنفسك ما هو خير لك من هذين الأمرين،
و ارتد: أمر من الارتياد، و هو طلب الشيء بالتفكّر فيه مرّة بعد اخرى، كالرود و الرياد، و منه المراودة».
از ریشه «رود»: یعنی حالا به خودت بستگی داره چی اراده کنی و بخواهی!
هم حسد توی قلبت هست و هم با نور ولایت، تنهات نذاشتم!
لذا خودت میدونی و خودت، که چی اراده کنی، و همۀ اینها توی نفس خودت قابل جستجو هست.
این حدیث + قبض و بسط:
یعنی ای عیسی! قلب، پویا خلق شده و امر و نهی خالق خودشو میفهمه و این کلام نورانی درون نفس نفیس با ارزش قابل درک و فهم است و اگه به قلبت و فرکانسهای داینامیک و پویای رقص نور قلبت توجه کنی، کلام خالق خودتو میفهمی و این یعنی دستت توی دست خالق نور حقیقت است و تنها نیستی و این همان خلقت زوج بهیج است.
[فارتَدْ لنفسِكَ]:
امام على عليه السلام:
اِعلَمْ أنّ أمامَكَ عَقَبةً كَؤودا
المُخِفُّ فيها أحسَنُ حالاً (أمراً) مِن المُثقِلِ،
و المُبطِئُ علَيها أقبَحُ حالاً من المُسرِعِ ···
فارتَدْ لنفسِكَ قَبلَ نُزولِكَ،
و وَطِّئِ المَنزِلَ قبلَ حُلولِكَ.
بدان كه فراپيش تو گردنهاى است دشوار،
كه در عبور از آن، آنکه سبكبار است، نكو حالتر از گرانبار است
و آنكه آهسته مىرود از آنكه شتاب مىورزد، بدحال تر بُوَد ···
پس، قبل از فرود آمدنت، براى خود، پيشرُوى روانه ساز
و پيش از آنكه بار افكنى، منزلگاه را آماده ساز.
[هدایت – قلب پویا]:
قلب پویا، هادی دارد! و از او طلب هدایت میکند.
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي خُطْبَةِ يَوْمِ الْجُمُعَةِ الْخُطْبَةُ الْأُولَى
الْحَمْدُ لِلَّهِ نَحْمَدُهُ وَ نَسْتَعِينُهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ وَ نَسْتَهْدِيهِ
وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ مِنْ سَيِّئَاتِ أَعْمَالِنَا
مَنْ يَهْدِي اللَّهُ فَلَا مُضِلَّ لَهُ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلا هادِيَ لَهُ و …
کامل این حدیث زیبا مطالعه شود.
ابو جعفر باقر (ع) مضامين اين خطبه را براى نماز جمعه تعليم فرمود:
سپاس و ستايش از آن خدا است. او را سپاس مىگوئيم و از او يارى همى جوييم؛ با پوزش از خطاها راه او را پويا مىشويم و از پليدى نهادمان و زشتى كردارمان به او پناه مىبريم. هر كه را خدا راهنما باشد، ديگران از راه بدر نكنند و هر كه را خدا از راه بدر كند ديگران به هدايت او توفيق نيابند.
[قلب پویا وجه منیر ولایت را اراده میکند «وَجْهَكَ أَرَدْتُ»]:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِذَا غَدَوْتَ إِلَى عَرَفَةَ فَقُلْ وَ أَنْتَ مُتَوَجِّهٌ إِلَيْهَا
اللَّهُمَّ إِلَيْكَ صَمَدْتُ وَ إِيَّاكَ اعْتَمَدْتُ وَ وَجْهَكَ أَرَدْتُ
فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُبَارِكَ لِي فِي رِحْلَتِي وَ أَنْ تَقْضِيَ لِي حَاجَتِي
وَ أَنْ تَجْعَلَنِي الْيَوْمَ مِمَّنْ تُبَاهِي بِهِ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ مِنِّي
ثُمَّ تُلَبِّ وَ أَنْتَ غَادٍ إِلَى عَرَفَاتٍ فَإِذَا انْتَهَيْتَ إِلَى عَرَفَاتٍ فَاضْرِبْ خِبَاءَكَ بِنَمِرَةَ وَ نَمِرَةُ هِيَ بَطْنُ عُرَنَةَ دُونَ الْمَوْقِفِ وَ دُونَ عَرَفَةَ فَإِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ يَوْمَ عَرَفَةَ فَاغْتَسِلْ وَ صَلِّ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ بِأَذَانٍ وَاحِدٍ وَ إِقَامَتَيْنِ وَ إِنَّمَا تُعَجِّلُ الْعَصْرَ وَ تَجْمَعُ بَيْنَهُمَا لِتُفَرِّغَ نَفْسَكَ لِلدُّعَاءِ فَإِنَّهُ يَوْمُ دُعَاءٍ وَ مَسْأَلَةٍ
قَالَ وَ حَدُّ عَرَفَةَ مِنْ بَطْنِ عُرَنَةَ وَ ثَوِيَّةَ وَ نَمِرَةَ إِلَى ذِي الْمَجَازِ وَ خَلْفَ الْجَبَلِ مَوْقِفٌ.
ابو عبد اللّه صادق (ع) گفت:
و صبحگاهان كه عازم عرفات گشتى، بعد از قدم نهادن در راه بگو:
«بار خدايا! به بارگاه تو رو آوردم و بر لطف و كرمت اعتماد كردم و رضاى تو را پويا گشتم.
اينك در اين سفر از پيشگاه عزتت تمنا دارم كه بركات خود را بر من فروريزى و حاجات مرا برآورده سازى و چنان به طاعت و اخلاصت توفيقم دهى كه بر فاضلان و ارجمندان پيشى بگيرم و مايه مباهات تو باشم».
بعد از اين نيايش صدا را به لبيك بلند كن تا به عرفات برسى.
موقعى كه به عرفات رسيدى، خيمهات را در كنار كوه «نمره» كه بر لب دره «عرنه» قرار دارد و خطوط آن با نقطههاى پلنگى ممتاز است- برپا كن.
و چون ظهر شد، غسل كن و نماز ظهر و عصرت را با يك اذان و دو اقامه جمع كن.
و از اينرو در نماز عصرت تعجيل كن و هردو نماز را باهم بخوان كه براى دعا و نيايش فراغت بيشترى داشته باشى، چرا كه روز عرفه روز دعا و مسئلت است.
ابو عبد اللّه گفت:
محدوده عرفات، از دره «عرنه» شروع مىشود و تا كوه «ثويّه» و كوه «نمره» و از آنجا تا آبادى ذىالمجاز، ادامه دارد. و پشت «جبل الرحمة» نيز در شمار عرفات و محل توقف حاجيان است.
توجه: عرفات، بعد از دره عرنه شروع مىشود، و تا پشت جبل الرحمة ادامه دارد. موقعى كه از دره تنگ مأزمين كه در انتهاى مزدلفه و آخر حرم قرار دارد، بگذريم، به دره عرنه وارد مىشويم كه عرضا، عرفات را از مزدلفه جدا مىكند. دره عرنه، جزء عرفات نيست و مرز مشترك محسوب مىشود.
[قلب پویا « ذِي حَرَكَةٍ عَلَى بَسِيطِ الْأَرْضِ » – بین الامرین] :
« مُسْتَكْمِلٌ فِي ذَاتِهِ … و بسوى كمال خويش پويا است »
فَأَوَّلُ نِعْمَةِ اللَّهِ عَلَى الْإِنْسَانِ صِحَّةُ عَقْلِهِ
وَ تَفْضِيلُهُ عَلَى كَثِيرٍ مِنْ خَلْقِهِ بِكَمَالِ الْعَقْلِ وَ تَمْيِيزِ الْبَيَانِ
وَ ذَلِكَ أَنَّ كُلَّ ذِي حَرَكَةٍ عَلَى بَسِيطِ الْأَرْضِ هُوَ قَائِمٌ بِنَفْسِهِ بِحَوَاسِّهِ مُسْتَكْمِلٌ فِي ذَاتِهِ
بنا بر اين نخستين نعمت خداوند بر انسان همان سلامت عقل و خرد او است،
و برترى او بر بسيارى از مخلوقات ديگر به كامل بودن عقل و بيان روشن مىباشد،
و اين بدان خاطر است كه پايدارى و تكامل هر جنبندهاى بر سطح زمين در پرتو حواسّ و ادراكات او است،
ترجمه دیگر: و اين از آنجا است كه هر جنبندهاى بر روى زمين بوسيله حواسش خوددار است و بسوى كمال خويش پويا است،
ترجمه دیگر: پس نخستين نعمتى كه خداوند به انسان داد درستى خرد و برترى دادن او بر بسيارى از آفريدگان خويش، به كمال خرد و تميز (نطق و) بيان است.
و اين از آن روست كه هر جنبندهاى به پهنه زمين به حواسّ خود برپاست و در درون خود پويا،
فَفَضَّلَ بَنِي آدَمَ بِالنُّطْقِ الَّذِي لَيْسَ فِي غَيْرِهِ مِنَ الْخَلْقِ الْمُدْرِكِ بِالْحَوَاسِّ
امّا آدميزاده را به «نطق» كه در ديگر آفريدهها، كه به وسيله حواسّ خود ادراك مىكنند، وجود ندارد برترى دارد.
فَمِنْ أَجْلِ النُّطْقِ مَلَّكَ اللَّهُ ابْنَ آدَمَ غَيْرَهُ مِنَ الْخَلْقِ حَتَّى صَارَ آمِراً نَاهِياً وَ غَيْرُهُ مُسَخَّرٌ لَهُ
پس به خاطر «نطق» است كه خدا آدميزاد را بر ديگر آفريدگان چيرگى داده تا بدان جا كه امر و نهىكننده گشته و ديگران در تسخير اويند،
كَمَا قَالَ اللَّهُ كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ
وَ قَالَ وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها
وَ قَالَ وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ.
وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ.
وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ
فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ دَعَا اللَّهُ الْإِنْسَانَ إِلَى اتِّبَاعِ أَمْرِهِ وَ إِلَى طَاعَتِهِ بِتَفْضِيلِهِ إِيَّاهُ بِاسْتِوَاءِ الْخَلْقِ وَ كَمَالِ النُّطْقِ وَ الْمَعْرِفَةِ بَعْدَ أَنْ مَلَّكَهُمْ اسْتِطَاعَةَ مَا كَانَ تَعَبَّدَهُمْ بِهِ بِقَوْلِهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا
وَ قَوْلِهِ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها
وَ قَوْلِهِ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها
وَ فِي آيَاتٍ كَثِيرَة
پس نخست نعمت خدا بر انسان درستى خرد و برترى دادن او است بر بسيارى از خلقش بكمال عقل و بيان روشن، و اين از آنجا است كه هر جنبندهاى بر روى زمين بوسيله حواسش خوددار است و بسوى كمال خويش پويا است، و آدميزاده را بوسيله نطق كه در ديگر آفريدهها محسوس نيست برترى داده، و بوسيله نطق است كه خدا آدميزاده را بر ديگر خلقش تسلط داده تا آمر و ناهى آنها شده و ديگران مسخر اويند.
چنانچه خدا فرموده: همچنين مسخر كرد آن را براى شما تا خدا را در برابر اينكه رهنمائيتان كرده تكبير گوئيد.
و فرموده: و او است آنكه دريا را براى شما مسخر كرده تا از آن گوشت تازه بخوريد و زيورى بر آوريد و بپوشيد،
و فرموده است: چهارپايان را براى شما آفريد كه از آنها پشم و كرك براى دفع سرما بگيريد و منافع و از آنها بخوريد. و براى شما در وجود آنها زيبائيست هنگامى كه بياسائيد و هنگامى كه برگرديد.
و بارهاى سنگين شما را تا آن شهرى بدوش كشند كه نتوانيد بدان رسيد مگر بسختى و رنج
و از اين راه انسان را به پيروى و طاعت خود دعوت نمود كه او را بر ديگران بدرستى خلقت و كمال نطق و معرفت برترى داد و بدنبال توانى كه به وى بخشيد نسبت به آنچه او را مكلف ساخت به آن، بفرموده خود: از خدا بپرهيزيد تا توانيد و بشنويد و اطاعت كنيد.
و فرموده او: خدا بكسى تكليف نكند مگر باندازه طاقتش.
و فرموده خود: خدا بكسى تكليف نكند مگر آنچه باو داده،
و در آيات بسيار ديگر.
مشتقات ریشۀ «شمس» در آیات قرآن:
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذي حَاجَّ إِبْراهيمَ في رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّيَ الَّذي يُحْيي وَ يُميتُ قالَ أَنَا أُحْيي وَ أُميتُ قالَ إِبْراهيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذي كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ (258)
فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَريءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ (78)
فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ (96)
إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ (54)
هُوَ الَّذي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِسابَ ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِكَ إِلاَّ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (5)
إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لي ساجِدينَ (4)
اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (2)
وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ (33)
وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (12)
أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً (78)
وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَّزوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ في فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً (17)
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ في عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فيهِمْ حُسْناً (86)
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (90)
فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى (130)
وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ في فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (33)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ كَثيرٌ مِنَ النَّاسِ وَ كَثيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ (18)
أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَليلاً (45)
وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ (24)
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (61)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ (29)
يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْميرٍ (13)
وَ الشَّمْسُ تَجْري لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ (38)
لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ في فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (40)
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلا هُوَ الْعَزيزُ الْغَفَّارُ (5)
وَ مِنْ آياتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (37)
فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ (39)
الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ (5)
وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً (16)
وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ (9)
مُتَّكِئينَ فيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فيها شَمْساً وَ لا زَمْهَريراً (13)
إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ (1)
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها (1)