«هزم» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»، و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است. در فرهنگ لغات عربی مینویسند: «هَزِيمُ الرعد»
هَزِيمُ الرعد فإذا كان لرعده صوت، فهو: الهزِيم أصل الْهَزْمِ: غمز الشيء اليابس حتى ينحطم، كَهَزْمِ الشّنّ، و هَزْمِ القثّاء و البطّيخ، اصل هَزْم گرفتن چيزى محكم در دست تا اينكه شكسته شود (در اثر فشردن آن) و بخاطر خشكى و فرسودگى مثل پوست و چرم خشك كه مىتركد يا تركيدن پوست هندوانه و خربزه و منه: الْهَزِيمَةُ لأنه كما يعبّر عنه بذلك يعبّر عنه بالحطم و الكسر. از اين واژه هَزِيمَة است همانطور كه به معنى گريختن تعبير ميشود يعنى شكسته شدن لشگر، هر شكستنى و خشكشدنى را هم با اين واژه تعبير ميكنند.