Merciful God writes his desire for your heart!
And from these feelings inside you realize his will and implement it!
May the Lord Grant You Your Heart’s Desires!
Let’s believe the light inside us!
«قلم» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«قَلَّمَ الظِّفْرَ: ناخن را چيد.»
«تقلیم: هرس کردن درخت»
+ «زهد»
+ «لحظه نگارش قلم نورانی ولایت بر لوح سپید قلب اهل یقین»
قَلَّمَ الظِّفْرَ
قَلَّمَ الظِّفْرَ: ناخن را چيد.
تقلیم: هرس کردن درخت
التَّقْلِيم- [قلم]: هرس كردن درختان، شاخههاى زيادى درخت را بمنظور زيبائى آن زدودن، شاخههاى خشك درختان را براى رشد آن بريدن.
دعای ناخن گرفتن در روز جمعه:
«بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ»
+ مفهوم واژۀ قلم:
«البرى و التهيئة و العمل حتّى يكون وسيلة في ضبط أمر و إحداثه و نظمه. مادّيّا أو معنويّا»
این توضیح در کتاب لغت التحقیق زیباست:
«النبىّ ص … من مصاديق القلم»
سبق في «سطر»: أنّ المناسب أن يراد بحرف «ن» … نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ،
و ب الْقَلَمِ: الشجرة المباركة في آية النور.
فالقلم في هذه الآية الكريمة: إشارة الى ما به يبسط الفيض و يتجلّى النور،
و السطر: هو ظهور تلك الفيوضات و تجلّيها و انتظامها.
و من أتمّ مصاديق ظهور الفيوضات الإلهيّة: هو النبىّ الأكرم، فانّه المظهر التامّ للرحمة و النعمة الروحانيّة: ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ. و النبىّ باعتبار آخر: من مصاديق القلم، إذ به يتجلّى نور العلم و الحكمة و الرحمة و المعرفة و النورانيّة في القلوب، و به يتحقّق الاصطفاف في الضبط و النظم و الاستفاضة للمؤمنين.
+ «إنّما سمّي قَلَماً لأنّه قُلِم مَرّةً بعد مرّة»
+ «حدث»
قلم نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشۀ آنهاست.
قلم میتونه نام اهل یقینی باشه که مدام در معرض آیات قرار می گیره و با یاد معالم ربانی دوباره سر این قلم تراشیده می شود «حدث» و از این دوات علم آل محمد ع بر میدارد و با استعمال معالم ربانی و تولید نور آرامش عمل صالح، انگاری سطری بر دفتر اعمالش نوشته شده و اضافه میکند.
«ن و القلم و ما یسطرون»
قلم، برای اهل یقین نام زیبای معالم ربانی و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که در دل شرایط این اهل یقین با یاد معالم ربانی و استعمال اندیشه او قلم به دست گرفته و در نامه اعمالش، موارد عمل صالح خود را مینویسد.
«ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ»:
«ن وَ الْقَلَمِ» یک جفت هستند: جفت قلم و دواة:
«النُّونُ الدَّوَاةُ»: قلم، صاحب نور، و دواة «ن» علم بیپایان آل محمد ع!
حالا هر چی میخوای بنویس که پایانی برایش نیست.
دواة «ن» از جنس نور است و تمامی ندارد و آنچه صاحب نور مینویسد و مسطور مینماید ترجمه نور علم آل محمد ع به صورت مطالبی است که برای مخاطبین قابل دسترسی باشد.
+ «ترجمه و تالیف»
« الْقَلْمِ : القصّ »
+ «قصّ»
« أصل الْقَلْمِ: القصّ من الشيء الصّلب، كالظفر و كعب الرّمح و القصب »
برای فهم معنی واژه «قلم» به عمل ناخن گرفتن باید فکر کرد اولا کوتاه کردن و چیدن ناخن بلند شده و زشت است که مانعی برای کار است و اینجوری بهتر است ثانیا مدام این ناخن دوباره بلند می شود و ما مدام به ناخن گیر نیاز داریم در واقع مدام حسد قلب کار دستمان می دهد و ما هم مدام نیاز داریم که یک ناخن گیر در جیبمان داشته باشیم تا هر جا که حسدمان ناآراممان کرد با یاد معالم ربانی مثل ناخن گیر دست و پای حسد قلبی خودمان را از مداخله در کار برچینیم تا عقل، آزادانه تن به نور ولایت دهد و آرامش اینگونه به قلب بازگردد .
« إنّما سمّي قَلَماً لأنّه قُلِم مَرّةً بعد مرّة. و مِن هذا قيل: قلّمت أظفاري »
ن و القلم = نور ولایت
« أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى الْقَلَمُ فَقَالَ لَهُ : اجْرِ بِمَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ »
قلم ، صاحب نور است و علم او ؛
که ما با تعلق خاطر به این چشمه علم آل محمد ع به نور آرامش میرسیم.
چگونه؟ با اصلاح و تربیتی «تقلیم- قَلَّمَ الظِّفْرَ » که محصول عمل به علوم نورانی آل محمد ع است.
+ عبودیت و ربوبیت
برداشت کتاب التحقیق :
« البرى و التهيئة و العمل حتّى يكون وسيلة في ضبط أمر و إحداثه و نظمه. مادّيّا أو معنويّا »
قلمته : قطعته
قلمت الظفر : أخذت ما طال منه
الإقليم : قطعة من الأرض
قطعه جداشده از مافوق!
قلمۀ گل!
روش تکثیر در بعضی گیاهان قلمه زدن است بطوریکه از مادر یک ساقه یا قلمه جدا می شود و مستقل در زمین کاشته می شود و این قلمه رشد می کند و به یک درخت تنومند تبدیل می شود در واقع تمام این مفاهیم در واژه قلم وجود دارد و اشاره به صاحبان نور و علم اوست که از علم آل محمد ع است و منا اهل البیت ع و بضعة منی است و این قلمه علمی جدا شده از مافوق در قلوب ما همان نطفه علمی است که در زمین حاصلخیز رحم با تعلق و آویزان شدن به رحم، اخذ علم از معالم ربانی صاحبان نور می کند و رشد نموده و نهایتا به بلوغ کامل می رسد پس ارتباط بین واژه های قلم و علق و خلق و … همه به وجود صاحبان نور برای ما بر می گردد بطوریکه نقش این رابط علمی بین ما و آل محمد ع را می توان با این اسامی و واژه ها در صورتیکه معنی این واژه ها را بدانیم ، درک نمود .
انگاری ما پس از خلقت اولیه نیاز به اصلاح و تربیت داریم و این فقط با آشنایی با معالم ربانی ممکن خواهد بود و لذا با چسبیدن به او «علق» قلمه ها و نطفه های علمی او در قلب ما رشد می کند و نهایتا عقل به بلوغ علمی می رسد بطوریکه هر زمان قادر است با یاد معالم ربانی راه رسیدن به نور آرامش را پیدا کند و از دلخواهها بگذرد و تحمل آیات را انجام دهد و با جواب صحیح دادن «جوب» رابطه او با نمودارها از عالم بالا دستور قطع داده خواهد شد و فرجش می رسد و این پروسه از تاریکی تا نور در هر بار عرضه آیت مثل یک حج واجب برایش تکرار خواهد شد و در هر حج واجب تنها این یادآوری معالم ربانی است که تو را از تاریکی بیرون حرم و عرفات به نور درون حرم می رساند و تو را معتکف نور آل محمد ع می نماید . عشق به معالم ربانی تو را مدام به یاد او نگه می دارد و این دائم به یاد او بودن خاصیتش این است که همیشه قلبت پرنور است و لذا بصیرت حاصل از این نور راه درست را برای انجام وظیفه به تو نشان می دهد «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون» و این همان «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» با یاد معالم ربانی است که ممکن می گردد . اما اهل شک حسود که معالم ربانی صاحبان نور را باور ندارند اهل کفر هستند «والذین کفروا اولیائهم الطاغوت» که با وجود اینکه با معالم ربانی هم آشنا می شوند و مدتی رایگان از این نرم افزار نصب شده استفاده می کنند (ایمان عاریه = معارین) و از نور آرامش او می باید به یقین نسبت به خود او و معالمش می رسیدند اما حسد آنها نسبت به صاحب نور کار دستشان داد و شک قلبی آنها تمام زحمات علمی او را به هدر داد و لذا هرگز نتوانستند لحظه ای به این نقطه و باور برسند که می شود با یاد معالم ربانی به نور آرامش رسید و این نور آرامش گوشه ای از نعمتها و عوضهای بهشتی است که در آخرت به اهل یقین نسبت به معالم ربانی داده می شود و لذا چون اهل شک به این مرحله نرسیدند به عوالم قبر و قیامت و آخرت و بهشت و جهنم نیز شک دارند و این شک بیماری بدخیمی است که پیش آگهی بسیار بدی دارد . لذا نهایتا «یخرجونهم من النور الی الظلمات» دستشان از معالم ربانی کوتاه می شود و عاقبت شومی «اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون» برای آنها رقم خواهد خورد.
تمام این مطالب در توضیح واژه «قلم» بود که اگر از معالم ربانی اخذ علم کنی بالاخره روزی فرا خواهد رسید که قاعده دل کندن از گناه با یاد معالم ربانی در قلبت ملکه شود و این فن زیبا را بخوبی یاد بگیری و بکار ببندی و این نشان می دهد که تو عملا قلمهای از شجره طیبه آل محمد ع هستی و قلمی که در دست صاحبان نور است و می نویسد جوهرش را از منبع نور آل محمد ع تغذیه می کند و این صواع الملک فقط ظرفی است که روزی علمی ما درون آن ریخته می شود و ما باید بدون قطع ارتباط علمی برای اکل دائم به این منبع نور علم بچسبیم و تغذیه علمی نماییم و رشد کنیم تا به بلوغ برسیم و از جمله کسانی باشیم که با عمل صالح خود فرهنگ آل محمد ع را تحقق ببخشیم و گسترش دهیم.
صاحبان نور پشت سر هم می آیند «قفو»، «وصی»، و اینها همان قلمه های علمی منا اهل البیت ع در زمان خود می باشند « كلّ ما قطعت منه شيئا بعد شيء فقد قلمته. و إنّما سمّى قلما لأنّه قلم مرّة بعد مرّة » این قلم ها و قلمه ها پشت سر هم «قفو» می آیند و هم قافیه با هم می نویسند و ابلاغ ماموریت خویش می نمایند «ذبح» و می روند و بعدی و بعدی و … تا این سنت الهی ارسال رسل برای هدایت اهل یقین و هلاکت اهل شک (اتمام حجت) به سبب معالم ربانی صاحبان نور استمرار و تداوم داشته باشد و واژه قلم اسمی است که معنایش برای ما نوری است که آشنایی با او ما را به این وادی لا یوصف کشانید و اهل قلم صاحبان نور هستند که چون قلمشان از اصل شجره طیبه می باشد اخباری که می نویسد نیز بوی آل محمد ع را دارد.
[بهترین مثال برای فهم واژه قلم کسی است که درخت را هرس می کند «تقلیم»]:
قلم چیزی است که عامل اصلاح عیوب است و لذا مفهوم واژه قلم را در مثل باغبانی باید دید که با قطع شاخ و برگ اضافی و پیرایش درخت آن را زیبا می کند و این کار قلم است .
« تسوية شيء عند بريه و إصلاحه، و من هذا الباب سمّى القلم قلما، لأنّه يقلم منه »
[قلم – نسخ] :
[نسخه – استنساخ – قلم – معالم ربانی]
معالم ربانی صاحبان نور یک نسخه از علوم آل محمد ع برای ماست:
« فَهُوَ الْكِتَابُ الْمَكْنُونُ الَّذِي مِنْهُ النُّسَخُ كُلُّهَا »
صاحب نور کارش نسخه برداری «استنساخ» از علم آل محمد ع است.
اقتباس – استنباط – استخراج
« عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ الْقَصِيرِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنْ ن وَ الْقَلَمِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْقَلَمَ مِنْ شَجَرَةٍ فِي الْجَنَّةِ يُقَالُ لَهَا الْخُلْدُ ثُمَّ قَالَ لِنَهَرٍ فِي الْجَنَّةِ كُنْ مِدَاداً فَجَمَدَ النَّهَرُ وَ كَانَ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ الثَّلْجِ وَ أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ ثُمَّ قَالَ لِلْقَلَمِ اكْتُبْ قَالَ يَا رَبِّ مَا أَكْتُبُ قَالَ اكْتُبْ مَا كَانَ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَكَتَبَ الْقَلَمُ فِي رَقٍّ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ الْفِضَّةِ وَ أَصْفَى مِنَ الْيَاقُوتِ ثُمَّ طَوَاهُ فَجَعَلَهُ فِي رُكْنِ الْعَرْشِ ثُمَّ خَتَمَ عَلَى فَمِ الْقَلَمِ فَلَمْ يَنْطِقْ بَعْدُ وَ لَا يَنْطِقُ أَبَداً فَهُوَ الْكِتَابُ الْمَكْنُونُ الَّذِي مِنْهُ النُّسَخُ كُلُّهَا
أَ وَ لَسْتُمْ عَرَباً ؟!
فَكَيْفَ لَا تَعْرِفُونَ مَعْنَى الْكَلَامِ وَ أَحَدُكُمْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ انْسَخْ ذَلِكَ الْكِتَابَ
أَ وَ لَيْسَ إِنَّمَا يُنْسَخُ مِنْ كِتَابٍ آخَرَ مِنَ الْأَصْلِ وَ هُوَ قَوْلُهُ
إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ .
از عبد الرحيم قصير گويد از امام ششم عليه السّلام پرسيدم از «ن و القلم» فرمود:
راستى خدا قلم را از درختى در بهشت آفريد بنام خلد، سپس به نهرى از بهشت فرمود: مداد شو، و آن نهر بسته شد، و از برف سفيدتر و از عسل شيرينتر بود، سپس بقلم فرمود: بنويس، گفت پروردگارا چه بنويسم؟ فرمود: بنويس آنچه بوده و آنچه خواهد بود تا روز قيامت، و قلم در برگى سفيدتر از نقره و پاكتر از ياقوت نوشت، سپس خدا آن را لوله كرد و در ركن عرش نهاد سپس دانههاى قلم را مهر كرد، و پس از آن سخن نگفت و نگويد هرگز و همانست كتاب مكنونى كه همه نسخهها از آنست.
آيا شما عرب نيستيد؟ چگونه معنى سخن را نفهميد، يكى از شما به يارش مىگويد:
اين كتاب را نسخه بردار،
آيا نيست كه نسخه از كتاب ديگر است كه اصل آنست،
و آنست قول خدا و راستى كه
ما بوديم نسخه بردار از آنچه شما مىكرديد.»
+ « بحار 54 باب 4 القلم و اللوح المحفوظ و الكتاب المبين و الإمام المبين و أم الكتاب »
مشتقات ریشۀ «قلم» در آیات قرآن:
ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ (44)
وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (27)
ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ (1)
الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (4)