luminous weapon!
«حرب» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«حَرِيبَةُ الرجل: ماله الذي يعيش به، فإذا سلبه لم يقم بعد»
«حربهی نورانی!» آفتابپرست چیه؟!
آفتابپرست، زود تمنّاهاشو میذاره کنار و خودشو همرنگ تقدیرات میکنه!
+ «ستر – استتار نورانی!»
«اللَّهُمَّ بِتَأَلُّقِ نُورِ بَهَاءِ عَرْشِكَ مِنْ أَعْدَائِي اسْتَتَرْتُ»
الْحَرْبَةُ: آلة للحرب (خنجر)،
(در زبان فارسی هم واژه «حربه» را بکار می بریم)
مثلا می گوییم: ببینیم دشمن در جنگ از چه حربهای استفاده میکنه؟
یعنی از چه ابزار جنگی یا روش جنگی استفاده میکنه.
الْحَرَبُ: السّلب في الحرب (تاراج و غارت و ربودن غنائم در جنگ)
کتاب لغت معنی آفتابپرست «الْحِرْبَاءُ» رو اینجوری توضیح داده:
«الْحِرْبَاءُ: دويبة تتلقى الشمس كأنها تحاربها»
آفتابپَرَست: به رنگ همان در میآید
تو گویی مقابله به مثل میکند و میخواهد به جنگ و ستیز با او برود!»
اینجوری بگیم قشنگه:
حیوانی که وسیله حربش اینه، هر امری که بهش میشه ماموریتشو فوری میفهمه و به همون رنگ در میاد، مثل این فیلم زیبا که هر رنگی از عینک رو لمس میکنه، فوری به همون رنگ در میاد انگاری میفهمه خدا بهش میگه قرمز شو و فورا قرمز میشه، سبز شو و فورا سبز میشه و …
Chameleon Changing Color
رزق و محراب!
«كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً»
رزق نورانی رو در محراب عبادت باید جستجو کنی!
یعنی با کنار گذاشتن تمنا و رضایت به تقدیرات، که کار بسیار سختی است «ان امرنا صعب مستصعب» و همان مجاهده و محاسبه نفس و تلاش و مجاهده قلبی است، در واقع این همان حرب و ستیزی است که شخص با هوای نفس خود میکند تا تغییر از تمنا به تقدیر، در ملکوت قلب رخ دهد و این همان خروج از تاریکی و ورود به نور است.
این لحظه حمل بار و خواسته نابجایی است که آن را در تمناها قرار داده ایم به جایی دیگر که همان رضایت به تقدیرات است.
پس معنای «تحمل آیات!» با توجه به مبحث زیبا و مهم و کلیدی «تمنا و تقدیر» اینه:
ما باید بارِ نابجا در سرزمین تمنا رو، به سرزمین بجای تقدیرات، حمل کنیم!
و این کار رو هم باید فوری و بدون فوت وقت انجام بدهیم!
این تحمل آیات واقعی است که فورا ثمر میدهد یعنی وقتی قبله تاریکی رو با قبله نورانی «فَجَعَلَهُ مِحْرَاباً وَ قِبْلَةً لَهُمْ»، عوض میکنی، سنت خدای مهربان اینه که کنفیکون کنه و درجا و بغیر حساب، گره از مشکلات باز گردد.
«حمل» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«حَمَلَتِ المرأةُ: حَبِلَتْ، آن زن آبستن و باردار شد.»
در واقع، تحمل آیات، یعنی اخذ نطفه علمی نورانی و پرورش آن و عمل به آن و تولید و تولد اعمال صالح!
به این میگن تحمل آیات [انگاری قلبت به نور «حامله شده!»].
یعنی با اخذ نور، یک جابجایی و تغییر بزرگ در قلب پیش میاد. خروج از تاریکی و دخول در نور! تحمل آیات، یک فرایند پویا و رو به رشد است. در معرض آیت قرار میگیری، با قلبت فورا ماموریتتو میفهمی، و زود با این تقدیر، همسو و همرنگ میشی.
+ مقاله «حاملانِ نور!»
«الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ»
«آنها حملکنندگان علم او هستند … و براساس علم او عمل میکنند.»
جواب این سوال مهم: «تحمّل آیات یعنی چه؟»
ببین آفتاب پرست چه خوب و زود «تحمل آیات» میکنه!
یعنی به محض اینکه امر الله و تقدیرات، گزینه جدیدی سرِ راهش میذاره، فورا با این تقدیر، همرنگ و همسو میشه و قطعا نتیجه این تحمل سریع یعنی حمل سریع از تاریکی تمنا به نور تقدیر رو، درجا با قلبش درک میکنه!
اگه با تقدیرات همسو نمیشی، نگو من اهل تحمل آیاتم!
«بَيَاضُ الْقَلْبِ فِي … رَدِّ الْقَرْضِ»
محراب و قبله، در معنا یکی هستند و مترادف «نور» می باشند.
جایی که قراره دل از گناه کنده بشه، اون محرابه!
«السَّلامُ عَلَى الْإِمامِ الزَّكِيِّ حَلِيفِ الْمِحْرابِ»
«سلام بر امام پاکیزه، همپیمان با محراب عبادت.»
تسلیم خواست خدا !
امام باقر علیه السلام:
أَنَّ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيَّ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ اُبْتُلِيَ فِي آخِرِهِ بِضَعْفِ اَلْهَرَمِ وَ اَلْعَجْزِ
فَزَارَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ اَلْبَاقِرُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَسَأَلَهُ عَنْ حَالِهِ
فَقَالَ أَنَا فِي حَالَةٍ أُحِبُّ فِيهَا اَلشَّيْخُوخَةَ عَلَى اَلشَّبَابِ
وَ اَلْمَرَضَ عَلَى اَلصِّحَّةِ
وَ اَلْمَوْتَ عَلَى اَلْحَيَاةِ
فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ
أَمَّا أَنَا يَا جَابِرُ
فَإِنْ جَعَلَنِيَ اَللَّهُ شَيْخاً أُحِبُّ اَلشَّيْخُوخَةَ
وَ إِنْ جَعَلَنِي شَابّاً أُحِبُّ اَلشَّيْبُوبَةَ
وَ إِنْ أَمْرَضَنِي أُحِبُّ اَلْمَرَضَ
وَ إِنْ شَفَانِيَ أُحِبُّ اَلشِّفَاءَ وَ اَلصِّحَّةَ
وَ إِنْ أَمَاتَنِي أُحِبُّ اَلْمَوْتَ
وَ إِنْ أَبْقَانِي أُحِبُّ اَلْبَقَاءَ
فَلَمَّا سَمِعَ جَابِرٌ هَذَا اَلْكَلاَمَ مِنْهُ قَبَّلَ وَجْهَهُ وَ قَالَ
صَدَقَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَإِنَّهُ قَالَ
سَتُدْرِكُ لِي وَلَداً اِسْمُهُ اِسْمِي يَبْقُرُ اَلْعِلْمَ بَقْراً كَمَا يَبْقُرُ اَلثَّوْرُ اَلْأَرْضَ
فَلِذَلِكَ سُمِّيَ بَاقِرَ عِلْمِ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ أَيْ شَاقَّهُ.
روايت شده است كه جابر بن عبد اللّٰه انصارى رضى اللّٰه عنه در اواخر عمرش به ضعف پيرى و ناتوانى مبتلا شده بود.
امام باقر عليه السّلام به ديدنش رفت و احوالش را پرسيد،
جابر گفت:
من در حالى هستم كه پيرى را بر جوانى و مرض را بر سلامت و مرگ را بر زندگى ترجيح مىدهم.
امام باقر عليه السّلام فرمود اى جابر!
من اين چنين نيستم كه چيزى را بر چيز ديگر ترجيح دهم،
پس اگر خدا مرا پير كند پيرى را دوست دارم
و اگر جوان قرار دهد جوانى را دوست دارم
و اگر مرا مريض كند مرض را دوست دارم
و اگر شفايم دهد شفا و سلامت را دوست مىدارم
و اگر بميراند مردن را دوست مىدارم
و اگر زنده نگه دارد زندگى را دوست مىدارم
خلاصه آن چه را كه خداوند بخواهد تسليم او هستم.
وقتى جابر اين كلام را از امام شنيد برخاست و صورت حضرت را بوسيد و گفت:
حقا كه رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله راست گفت كه فرمود: اى جابر! تو زنده مىمانى و پسرم را كه هم اسم من است مىبينى و او علم را مىشكافد همان گونه كه گاو زمين را مىشكافد و به همين جهت شكافنده علم اولين و آخرين ناميده شده است.»