دکتر محمد شعبانی راد

آه، ای نور من!

Get Inspired!
Luminous Life – Luminous Sigh!

«اوه» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«الْأَوَّاهُ‏: الذي يكثر التَّأَوُّهَ‏، يعنى كسى كه زياد- آه– مى‌‏كشد.»
(فارسى اين كلمه آوخ كه‏ مختصرش آخ و آه است.)
«كل كلام يدل على حزن يقال له: التَّأَوُّهُ‏،
و هر سخنى كه دلالت بر حزن و أندوه كند آنرا التَّأَوُّه گويند،
يعنى آه كشيدن، و آن شخص را- أوّاه– گويند.»
«يعبّر بِالْأَوَّاهِ‏ عمّن يظهر خشية اللّه تعالى، و اين بيان و حالت كسى است كه خشيت و جذبه حقّ تعالى را در وجود و زبان خود جارى و آشکار می‌کند.»
«أَوَّاهٌ مُنِيبٌ‏: أي: المؤمن الداعي، يعنى مؤمنى است خداجوى و خدا‌خوان.»
«آهَ: شكايت كرد و درد كشيد.»
«آهِ‏ مِن هَذَا الْأَمْر: آه از اين امر كه براى من دردمند است.»
«الأَوَّاه: آنكه بسيار آه و ناله كند.»
«تَأَوَّهَ‏: آه كشيد و دردمند شد.»
«إِنَّ إِبْراهيمَ لَأَوَّاهٌ‏ حَليمٌ»
«إِنَّ إِبْراهيمَ لَحَليمٌ أَوَّاهٌ‏ مُنيبٌ»
« راستى، ابراهيم، دلسوزى بردبار بود.»
«زيرا ابراهيم، بردبار و نرمدل و بازگشت‏‌كننده [به سوى خدا] بود.»

امام صادق علیه السلام:
عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ الْخُزَاعِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ:
دَخَلْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَلَى بَعْضِ مَوَالِيهِ يَعُودُهُ
فَرَأَيْتُ الرَّجُلَ يُكْثِرُ مِنْ قَوْلِ آهِ
فَقُلْتُ لَهُ يَا أَخِي اذْكُرْ رَبَّكَ وَ اسْتَغِثْ بِهِ

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ
إِنَّ آهِ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
فَمَنْ قَالَ آهِ فَقَدِ اسْتَغَاثَ بِاللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى.
اسحاق خزاعىّ به نقل از پدرش گويد:
امام صادق عليه السّلام بر سر بالين يكى از دوستانش كه بيمار بود آمد،
من نيز در خدمتش بودم آن مرد را مشاهده كردم كه بسيار مى‌‏گفت: «آه»
به او گفتم: برادرم پروردگارت را ياد كن و از او مدد بخواه!
امام صادق فرمود:
همانا «آه» يكى از نامهاى خداى عزّ و جلّ است،
پس هر كس كه بگويد: «آه» استغاثه به خداى تبارك و تعالى نموده است.

آهِ آهِ عَلَى قُلُوبٍ حُشِيَتْ نُوراً

امام صادق علیه السلام:
رُوِيَ أَنَّهُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:
روايت شده كه امام صادق عليه السّلام فرمود:

يَا عَبْدَ اَللَّهِ 
لَقَدْ نَصَبَ إِبْلِيسُ حَبَائِلَهُ فِي دَارِ اَلْغُرُورِ فَمَا يَقْصِدُ فِيهَا إِلاَّ أَوْلِيَاءَنَا
وَ لَقَدْ جَلَّتِ اَلْآخِرَةُ فِي أَعْيُنِهِمْ حَتَّى مَا يُرِيدُونَ بِهَا بَدَلاً
اى عبد اللّٰه!
به طور قطع، ابليس دامهاى خود را در اين سراى فريب گسترده
و هدفش از آن جز دستيابى به دوستان ما نيست،
ولى سراى ديگر به ديدۀ آنان چنان پرجلال است كه هيچ چيزى را جايگزين آن نسازند.

ثُمَّ قَالَ
آهِ آهِ عَلَى قُلُوبٍ حُشِيَتْ نُوراً
وَ إِنَّمَا كَانَتِ اَلدُّنْيَا عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ اَلشُّجَاعِ اَلْأَرْقَمِ وَ اَلْعَدُوِّ اَلْأَعْجَمِ
أَنِسُوا بِاللَّهِ وَ اِسْتَوْحَشُوا مِمَّا بِهِ اِسْتَأْنَسَ اَلْمُتْرَفُونَ
أُولَئِكَ أَوْلِيَائِي حَقّاً وَ بِهِمْ تُكْشَفُ كُلُّ فِتْنَةٍ وَ تُرْفَعُ كُلُّ بَلِيَّةٍ

وه، وه بر دلهايى كه سرشار از روشنايى است.
و به راستى، دنيا از ديدگاه آنان چون مار گزندۀ خوش خط‍‌ و خال و دشمنى بى‌زبان است.
آنان با خدا انس دارند و از آنچه خوشگذران‌ها به آن عادت كرده‌اند، گريزانند.
به يقين، اينان دوستان من‌اند كه به خاطر آنها هر فتنه‌اى ريشه كن شود و هر بلايى برطرف گردد.

[سورة التوبة (۹): الآيات ۱۱۳ الى ۱۱۴]
ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ
وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى‏ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (۱۱۳)
بر پيامبر و كسانى كه ايمان آورده‌‏اند سزاوار نيست كه براى مشركان -پس از آنكه برايشان آشكار گرديد كه آنان اهل دوزخند- طلب آمرزش كنند، هر چند خويشاوند [آنان‏] باشند.
وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ
فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ
إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ (۱۱۴)
و طلب آمرزش ابراهيم براى پدرش جز براى وعده‌‏اى كه به او داده بود، نبود.
و[لى‏] هنگامى كه براى او روشن شد كه وى دشمن خداست، از او بيزارى جست.
راستى، ابراهيم، دلسوزى بردبار بود.

الْأَوَّاهُ : الدَّعَّاءُ!

امام باقر علیه السلام:
إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ‏
قَالَ الْأَوَّاهُ الدَّعَّاءُ.
الْأَوَّاهُ: یعنی بسیار دعاکننده.
امام صادق علیه السلام:
أَیْ دَعَّاءٌ کَثِیرُ الدُّعَاءِ.
یعنی دعّاء؛ کسی که زیاد دعا می‌کند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
هُوَ الْخَاشِعِ الْمُتَذَلِّل.
او خشوع‌کننده و ذلیل است.
+ «دعو»

[سورة هود (۱۱): الآيات ۶۹ الى ۷۶]
وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ (۶۹)
و به راستى، فرستادگان ما براى ابراهيم مژده آوردند، سلام گفتند، پاسخ داد: «سلام».
و ديرى نپاييد كه گوساله‏‌اى بريان آورد.
فَلَمَّا رَأى‏ أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمِ لُوطٍ (۷۰)
و چون ديد دستهايشان به غذا دراز نمى‌‏شود، آنان را ناشناس يافت و از ايشان ترسى بر دل گرفت. گفتند: «مترس، ما به سوى قوم لوط فرستاده شده‌‏ايم.»
وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ (۷۱)
و زن او ايستاده بود. خنديد. پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به يعقوب مژده داديم.
قالَتْ يا وَيْلَتى‏ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هذا لَشَيْ‏ءٌ عَجِيبٌ (۷۲)
[همسر ابراهيم‏] گفت: «اى واى بر من، آيا فرزند آورم با آنكه من پيرزنم، و اين شوهرم پيرمرد است؟ واقعاً اين چيز بسيار عجيبى است.»
قالُوا أَ تَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ (۷۳)
گفتند: «آيا از كار خدا تعجّب مى‏‌كنى؟ رحمت خدا و بركات او بر شما خاندان [رسالت‏] باد.
بى‏‌گمان، او ستوده‏‌اى بزرگوار است.»
فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى‏ يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ (۷۴)
پس وقتى ترس ابراهيم زايل شد و مژده [فرزنددار شدن‏] به او رسيد،
در باره قوم لوط با ما [به قصد شفاعت‏] چون و چرا مى‏‌كرد.
إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ (۷۵)
زيرا ابراهيم، بردبار و نرمدل و بازگشت‏‌كننده [به سوى خدا] بود.
يا إِبْراهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ (۷۶)
اى ابراهيم ! از اين [چون و چرا] روى برتاب،
كه فرمان پروردگارت آمده و براى آنان عذابى كه بى‏‌بازگشت است خواهد آمد.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی