دکتر محمد شعبانی راد

نور فراموش‌نشدنی و خاطره‌انگیز!

Luminous Reminiscence!
His frown and smile
make me strongly reminiscent
of his scientific memories!

It is a REMINISCENT!

«reminiscent»:
خاطرانگیز، خاطره‌انگیز، تداعی‌کننده،
یادآور، به‌یاد‌ماندنی! فراموش‌نشدنی!

نور فراموش‌نشدنی و خاطره‌انگیز!
نور خاطرات علمی رو یادت میاره!
یادآوری خاطرات!
صحنه‌های علمی خاطره‌انگیز!
نشان یادبود! «token»
یادآور!

اخم و لبخند نور، یادآور خاطرات علمی برای من است.

«سرح» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«سرحت الماشية»
+ «رعی» + «مجد»
«السَّرْحُ‏: شجر له ثمر، الواحدة: سَرْحَةٌ»
«السَّرْح‏: درختى كه ميوه دارد، مفردش سَرْحَة است.
«سَرَّحْتُ‏ الإبل، أصله: أن ترعيه‏ السَّرْحَ‏، ثمّ جعل لكلّ إرسال في الرّعي، 
اصلش چرانيدن به برگ و ميوه و درخت است،
سپس به فرستادن گلّه‏‌ها به چراگاه به كار رفته است.»
+ «استصحاب»

کتاب فقه اللغه: «كُلُّ شَجَرٍ لَهُ شَوْكٌ : فهو عِضَاهٌ … و كُلُّ شَجَرٍ لا شَوْكَ له: فهو سَرْحٌ‏»
انگاری نور ولایت فرایندی است از جنس واژۀ سرح یعنی «گل بی خار».
«داروی بدون هیچ عارضۀ جانبی!»
+ «مفهوم نور ولایت گسترده»
+ «برّ و نیکوکاری»
+ «رجل»
[سرح – رجل] :
«تَسريحُ‏ الشعْرِ: تَرجِيلُه و تَخْليصُ بعضه من بعض بالمُشْط،
و المُشْط يقال له: المِرْجَلُ و المِسرح‏.»

نور ولایت فرایند «خاطره‌بازی» است!
بازی دونفره! تمرین دونفره!
برق زدن خاطرات علمی صاحبان نور در ذهن پویای اهل نور!

[سرح – گردشهای علمی با عالم ربانی]:
«رحلات المیدانیة للطلاب»
کاربرد علم در عمل!
کاربرد نور علم برای تولید عمل صالح!
معنا کردن اسامی نورانی!
«آیاتی و رسلی»

«سرح»: همان علوم ربانی شجرۀ طیّبة آل محمد ع نزد صاحبان نور است که به اهل نور اجازه داده می‌شود از این علوم بهره‌مند شوند.
این مفهوم زیبای واژه سرح است.
[گردش علمی، معراج علمی]
«school trip – field trip»
تفریحات تعطیلات آخر هفته!
در ملک و در ملکوت!
ورک‌لایف فرودگاه بغداد!
تاثیر گردشهای علمی صاحبان نور برای اهل نور.
به این میگن بهره‌مندی از معنای اسم «سرح».

بچه‌ها دارن از صحنه‌های زیبای طبیعتی که با معلمشون بازدید میکنن،
عکس میگیرن، تا بشه آلبوم خاطراتشون!

واژه سرح میخواد به ما بگه:
خودتو در آغوش گرم و نورانی علوم آل محمد ع وِل کن!
«انْسَرَحَتِ الدابَّةُ: آن ستور با شتاب و سبكبال رفت.»
«سَرَّحَتِ‏ المرأةُ رأسَهَا: موها رو پریشون کرده»
انگاری دختر بچه مقنعه به سر از مدرسه اومده خونه حالا مادرش میگه دخترم مقنعه تو بردار و موهاتو شونه کن بذار یه بادی به سرت بخوره!
این خروج از محدودیت تاریکی و ورود به محدوده نامحدود نور آرامش ولایت میشه واژه زیبای «سرح» انگاری با یقین به نور یاد عالم ربانی در ملک و ملکوت این حس به قلب اهل یقین دست میده و خودش می فهمه از معنای واژه سرح بهره مند شده
« سَرَحَ ما في صَدْرِهِ : آنچه در سينه داشت بيرون ريخت»!
«سرح + قبض و بسط»:
واژۀ سرح میخواد به ما یاد بده،
قلبِ اهلِ نوری که به یاد صاحبان نورش افتاده، و میخواد با استعمال نور ولایت، تولید عمل صالح کنه،
در این لحظۀ حساس و مهم، ملکِ موکل، در واقع قلب رو روشن و منور به خاطره‌ای علمی و نورانی از علوم ربانی او می‌نماید، و اینجوری واژه سرح معنا پیدا می‌کند. «تَسَرَّحَ‏ عنهُ: اندوه از او رفت.»
«سَرَّحَ‏ الجُنُودَ: سربازان را مرخص كرد و به خانه‌‏هايشان برگردانيد.»
«سَرَّحْتُ‏ الْإِبِل»
«سَرَحْتُ‏ الإبلَ‏: رعت بنفسها»
«تَسْرِيحِ‏ المرأة: تطليقها»
«سَرَّحْتُ‏ الشَّعَرَ»
«سَرَّحَتِ‏ المرأةُ رأسَهَا: موها رو پریشون کرده»
«سَرَّحَتِ‏ المرأةُ رأسَهَا تَسْرِيحاً، إذا خللت رأسها بالمشط، و المشط يسمّى‏ الْمَسْرَحَ‏.»
میگه: بذار موهامو پریشون کنم!
چوپان میذاره گله در چراگاه خوب بچرد!

پسا تحریم! رفع تحریمها!
مفهوم «رفع التعلّق» در این واژه سرح زیباست.
انگاری قلب اهل یقین با برطرف شدن تاریکی حسادتش، حالا در نور آرامش رها و وِل می‌شود،
انگاری از قید حسد و اندیشه مولد تاریکی رها و در آغوش نور بی‌نهایت می‌رود و می‌رود و می‌رود.
«الانطلاق في الأمر برفع الحدود و الشرائط المضيّقة حتّى يكون سهلا و في سعة،
و هكذا الانطلاق عن قيد التلبّس، و الانطلاق عمّا يوجب البطء في الحركة.»

[سرح – رعی]:
«السارح: الراعي»
اینکه چوپان حیوان را در مرتع رها میکند تا آزادانه برای خودش چرا کند!
«الانطلاق»
یعنی امساک در کار نیست!
«السروح خروج الماشية إلى المرعى بالغداة،
خارج شدن حيوانات از محل استراحت، به چراگاه، به وقت بامداد.»
«السَّرَح‏: إدرار البول بعد احتباسه»
بیماری که از شدت درد احتباس ادراری داد میزنه، بعد از گذاشتن سوند ادراری، راحت میشه!»

وَ اسْرَحْنَا فِي مُلْكِ الْأَبَدِ!

[سرح – مُلْكِ الْأَبَدِ]:
حالت زیبای «رضا»ی قلبی اهل نور یقین، آنها را به ملک نورانی جاویدان می‌رساند.

الصحيفة السجادية ؛ ص158

(35) (وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الرِّضَا إِذَا نَظَرَ إِلَى أَصْحَابِ الدُّنْيَا:)

(1) الْحَمْدُ لِلَّهِ رِضًى بِحُكْمِ اللَّهِ، شَهِدْتُ أَنَّ اللَّهَ قَسَمَ مَعَايِشَ عِبَادِهِ بِالْعَدْلِ،
وَ أَخَذَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ بِالْفَضْلِ
(2) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَفْتِنِّي بِمَا أَعْطَيْتَهُمْ،
وَ لَا تَفْتِنْهُمْ بِمَا مَنَعْتَنِي فَأَحْسُدَ خَلْقَكَ، وَ أَغْمَطَ حُكْمَكَ.
(3) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ طَيِّبْ بِقَضَائِكَ نَفْسِي، وَ وَسِّعْ بِمَوَاقِعِ حُكْمِكَ صَدْرِي،
وَ هَبْ لِيَ الثِّقَةَ لِأُقِرَّ مَعَهَا بِأَنَّ قَضَاءَكَ لَمْ يَجْرِ إِلَّا بِالْخِيَرَةِ،
وَ اجْعَلْ شُكْرِي لَكَ عَلَى مَا زَوَيْتَ عَنِّي أَوْفَرَ مِنْ شُكْرِي إِيَّاكَ عَلَى مَا خَوَّلْتَنِي
(4) وَ اعْصِمْنِي مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِي عَدَمٍ خَسَاسَةً، أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا،
فَإِنَّ الشَّرِيفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُكَ، وَ الْعَزِيزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُكَ
(5) فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ مَتِّعْنَا بِثَرْوَةٍ لَا تَنْفَدُ، وَ أَيِّدْنَا بِعِزٍّ لَا يُفْقَدُ،
وَ اسْرَحْنَا فِي مُلْكِ الْأَبَدِ،
إِنَّكَ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ، الَّذِي لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَكَ كُفُواً أَحَدٌ.
[5 پس بر محمّد و آل او درود فرست، و بما ببخش ثروت و دارائى (احسان و نيكيت) را كه فانى و نيست نميگردد، و ما را بعزّت و بزرگى كه از دست نميرود (توفيق عبادت و بندگى) تاييد و كمك فرما،
و در پادشاهى جاودان (بهشت) روانه ساز،
زيرا تو يگانه يكتاى هميشه‏‌اى كه فرزند ندارى و فرزند كسى نميباشى
و هيچكس مانند و همتاى تو نبوده است.

وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ

زیبایی با نور ولایت!
قلب اهل نور با عمل نور علوم ربانی در دل شرایط، زیبا و آرام می‌شود.

[سورة النحل (۱۶): الآيات ۳ الى ۷]
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ (۳)
آسمانها و زمين را به حق آفريده است.
او فراتر است از آنچه [با وى‏] شريك مى‏‌گردانند.
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ (۴)
انسان را از نطفه‏‌اى آفريده است، آنگاه ستيزه‌‏جويى آشكار است.
وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (۵)
و چارپايان را براى شما آفريد:
در آنها براى شما [وسيله‏] گرمى و سودهايى است، و از آنها مى‌‏خوريد.
وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ (۶)
و در آنها براى شما زيبايى است،
آنگاه كه [آنها را] از چراگاه برمى‏‌گردانيد،
و هنگامى كه [آنها را] به چراگاه مى‏‌بريد.
وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى‏ بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلاَّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ (۷)
و بارهاى شما را به شهرى مى‌‏برند كه جز با مشقت بدنها بدان نمى‌‏توانستيد برسيد.
قطعاً پروردگار شما رئوف و مهربان است.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی