**“The Nourishment of Light”: Online Knowledge as the Food for the Hearts of the Faithful!
“And they give food, despite their love for it” (Qur’an 76:8)
The Qur’anic word “Ṭaʿām” (food) carries a profound dual meaning: in its praiseworthy sense, it symbolizes the nourishment of Divine Light (Nūr al-Wilāyah); in its blameworthy sense, it reflects envy (ḥasad) and miserliness, a refusal to share light with others.
In the spiritual realm, food is not merely physical sustenance but knowledge infused with divine light, received from the angelic teacher (al-muʿallim al-rabbānī) in the unseen (malakūt). This is the “online knowledge”—living wisdom that descends into the heart during life’s tests. Every trial, no matter how bitter on the surface, becomes sweet when embraced with patience, humility, and remembrance of the luminous teachings of the guides of Ahl al-Bayt.
The Qur’an invites: “Let man look at his food” (80:24) — meaning, look carefully at the knowledge you receive: Who feeds you? From what source do you take it? True nourishment comes only through love of the Divine Guide:
“They give food, despite their love for it, seeking only the Face of God” (76:8–9).
Thus, the real “food” is that which is offered for the sake of God alone, through the radiant face of His chosen teachers.
Like a graft that takes root on a noble tree, or a vaccine that grants immunity, divine knowledge is “fed” into the heart, transforming bitterness into sweetness, grief into serenity, weakness into strength. When this nourishment is received with faith, the heart bears fruit—acts of goodness (ʿamal ṣāliḥ) that spread light like the fragrance of blossoms, giving peace and life to others.
But the envious refuse this nourishment. The Qur’an calls them “ashihḥāʾ ʿalā al-ṭaʿām” — stingy with food (4:38), meaning they withhold the light of knowledge, consumed by jealousy, denying others the chance to grow. Their destiny is deprivation and loss, for they never taste the sweetness of divine sustenance.
True “feeding others” (iṭʿām al-ṭaʿām) is therefore not only physical charity but sharing the light of guidance, giving hearts the taste of divine serenity. This is why the Prophet ﷺ said: “The best of deeds are feeding (others) and speaking kind words.” Both are nourishment of body and soul.
At its deepest level, “Ṭaʿām” points to the eternal connection between Creator and creation: God nourishes hearts with His Light through His chosen guides. The faithful, by receiving and spreading this nourishment, become hosts of peace for others—living fountains of light.
Thus, the real feast is not of bread and meat, but of divine guidance:
A banquet where every bitter decree (āyah) becomes sweet,
Every trial turns into an opportunity to taste the joy of patience,
And every heart learns to live on the nourishment of light.
Heartfelt Note – The Nourishment of Light
O my Beloved Teacher, O gentle Angel of Light…
You are the one who places the true food of my soul into my heart.
Not bread, not fruit, not earthly taste—
but the sweetness of divine wisdom,
the nourishment that calms storms within me
and turns every bitter trial into honey.
Every time I remember your words in the fire of my trials,
the bitterness melts,
and a quiet sweetness rises within me.
This is the real ṭaʿām—the food of certainty,
the taste of peace that only Light can give.
Those who hoard, who envy,
they starve themselves even at the richest tables.
But the hearts that love,
the hearts that accept the discipline of patience,
they are fed by Heaven itself.
For God has promised:
“We only feed you for the sake of God’s Face.”
So let my heart be your guest, O Angel of Light.
Place in my mouth the morsel of wisdom,
the seed of divine patience,
the flavor of peace.
And let me share this banquet of Light with others—
feeding not only their bodies,
but their weary hearts,
with kindness, forgiveness, and mercy.
For in the end, the only true feast
is to taste the sweetness of God’s will,
to drink from the stream of divine Light,
and to know that our sustenance,
our ṭaʿām,
is nothing but Love in the form of Light.
«طعم» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«التَّطْعِيم الاشجار: پيوند زدن شاخه يا ساق درخت به درختى ديگر»
«التَّطْعِيم الکلاب: واكسن كوبى به بيماران براى درمان و بهبودى»
انگاری این قلمه رو به خوردش میده!
این واکسن رو به خوردش میده!
با فرایند نور الولایة، علم آل محمد ع به خورد قلوب اهل نور یقین داده میشود!
این همون «تعقیل النّبات» است!
نور، علم آنلاین رو در ملکوت قلبت به خوردت میده!
اطعام نورانی، به دست فرشتۀ مهربان و با چهرۀ معلم ربانی!
وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ!
«طَعامِ نور»؛ علم آنلاین، خوراک دلهای اهل یقین! وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ!
از نظر لغوی
«طَعم» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف نور است؛
طعمی که به دل شیرینی میبخشد،
همان نور ولایت است که به قلب مینشیند و آن را زنده و آرام میسازد.
«طَعم» در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف حسد است؛
طعمی تلخ، که وقتی حسادت به قلب میرسد، کام جان را فاسد میکند.
در فرهنگ لغات عرب آمده است:
«التَّطْعِيم الأشجار: پیوند زدن شاخهای به درخت دیگر»
«التَّطْعِيم الكلاب: واکسینه کردن برای بهبود»
یعنی طعام، همان چیزی است که به خورد دیگری داده میشود؛
گاهی پیوند، گاهی واکسن، و گاهی لقمهای نورانی.
طعام در تاویل
در حقیقت، طعام نورانی همان علم آنلاین است؛
نوری که در ملکوت به قلب داده میشود.
فرشتۀ مهربان، با چهرۀ معلم ربانی، این نور را به دست قلب میسپارد.
«طعام» یعنی تغذیهٔ روح؛ همان لقمهٔ علم آل محمد (ع) که قلوب اهل یقین آن را میچشند.
این همان «تعقیل النبات» است:
پیوند نور به طینتِ دل، تا خاک حسادت تغییر کند و به جای خار، گُلِ مهربانی برویاند.
اطعام نورانی
قرآن میفرماید:
«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ»
اطعامِ طعام، تنها دادن نان و غذا نیست؛
بلکه بالاترین اطعام، دادن نور علم است به قلوبی که گرسنهاند.
طعامدهنده: معلم ربانی در مُلک، فرشتۀ مهربان در ملکوت.
طعام: علم نورانی آل محمد (ع).
طعامگیرنده: قلبی که حسادت را کنار گذاشته و آماده است نور را بچشد.
پس میتوان گفت:
«طَعم» یعنی چشیدن نور یا چشیدن حسد.
«اطعام» یعنی پیوند خوردن قلب به شاخهای از نور یا گرفتار شدن در تلخیِ حسادت.
بیایید با تولید اعمال صالح، نور رو به خورد هم بدهیم!
به این میگن اطعام نورانی!
+ «قطع – قلمه – پیوند»
مفهوم واژۀ طعم: « أكل شيء أو شربه مع اشتهاء و ذوق، قليلا كان أو كثيرا »
انگاری این قلمه و جوانه رو به خورد این درخت داد!
انگاری این واکسن رو به خورد حیوان داد! اینکه به خوردش داد «طعم» یعنی:
غذا، طعم این ادویه کم رو به خودش گرفت و خوشمزه شد!
+ «غمر اللحم»
گیاه پیوندی، میوه خوبی ببار آورد!
سگ از بیماری ایمن شد!
این مثالها همه فرایند نور ولایت رو با واژه طعم به ما یاد میدهند!
در واقع طعم یکی از هزار واژه مترادف نور ولایت است، که وقتی به معالم ربانی در دل شرایط تقدیرات، گوش میدیم و عمل میکنیم، کارامون طعم میگیره و خوشمزه میشه. مثل نمکی در غذا!
و این پیوند قلمههای گلهای زیبای گلستان آل محمد ع است در قلب سلیم اهل نور!
خدا به هر کی دلش بخواد نور ولایت رو بچشونه، میچشونه:
«لَوْ يَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ»
+ «رزق»:
انگاری باید این نور ولایت، رزق و روزی قلبت بشه!
«الطُّعْمَةُ: الرِّزْقُ»
شنیدی میگن: این روزیِ ما بود! یا: اون روزی ما نبود؟!
رزق و طعم هر دو مترادف نور ولایتاند.
انگاری باید طعم نور ولایت رو خدای مهربان بهت بچشونه!
انگاری طُعمۀ نورانی ولایت رو باید بخوری تا بفهمی چیه!
اینجوری ادب میشی «المُطْعَمة: المأدُبة»
چقدر واژههای عربی زیباست!
اینجوری نور ولایت رو درک میکنی:
«نُهِيَ عن بيع الثمرة حتى تُطْعِم أي تُدْرِك و تأخذ الطَّعْم»
خلاصه (1+1) رو باید بچشی!
« التطاعم : إدخال الفم في الفم، كما يَفعل الحمامُ عند التقبيل »
این تنفس دهان به دهان برای احیاء قلب ضروری است!
حالا که طعم نور ولایت رو چشیدی، دوست داری اونو نشرش بدی:
«فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا»
ولی حسود دلش نمیخواد نور ولایت گسترش پیدا کنه و نسبت به این موضوع بخیل و خسیس و شحیح و حسود است. + «اقرضهم من عرضک»
«طَعامِ نور»؛ علمِ آنلاینِ ولایت را با تولید عمل صالح، به هم «بچشانیم»!
بیایید با تولیدِ اعمالِ صالح، نور را به خوردِ هم بدهیم!
این همان اطعامِ نورانی است؛
مثل «قَطع/قلمه/پیوند» در باغبانی:
شاخهای از درختی شریف را میگیری و به تنهای دیگر «میچسبانی» تا جانِ تازهای در آن بدمد.
1) «طَعم»؛ از لغت تا تاویل
در لغت:
«أَكلُ شيءٍ أو شُربُه مع اشتهاءٍ وذَوقٍ، قليلاً كان أو كثيراً»؛
چشیدن با میل و ذوق، کم یا زیاد.
انگار این قلمه را «به خوردِ» آن درخت دادی؛
این واکسن را «به خوردِ» بدن رساندی؛
این ادویه را «به خوردِ» گوشت کردی تا مزه بگیرد. + «غَمَرَ اللَّحمَ»؛
نتیجه؟ گیاهِ پیوندی میوهٔ خوب داد،
و سگ با تطعیم/واکسینه شدن از بیماری ایمن شد.
این مثالها همه درسِ فرایندِ نورِ ولایت را با واژهٔ «طَعم» میدهند:
نور وقتی «به خوردِ» دل برسد، اثر میگذارد، ریشه میگیرد و بار میدهد.
2) طَعام = علمِ آنلاینِ ولایت
در تاویل، طَعام همان علمِ آنلاینِی است که قلب، از دستِ فرشتۀ مهربان در ملکوت میگیرد،
فرشتهای که چهرهاش را به صورت معلم ربانی در ملک، میبینی.
این همان فرایند «تعقیلِ النبات» است:
قلمهٔ نور به طینتِ دل پیوند میخورد، حسد میریزد و مهربانی میروید.
3) مزّهدار شدنِ کارها؛ نمکِ ولایت
وقتی در دلِ تقدیرات، به معالم ربانی گوش میدهی و عمل میکنی،
کارهایت طَعم میگیرد و خوشمزه میشود—مثل نمک در غذا.
این همان قاعدهٔ آشنای نور ولایت است: (1+1)؛
لقمهٔ نور را میگیری (۱)، در عمل میگذاری (۱)، و محصولش میشود عملِ صالح.
4) «رزق» و «طُعمة»؛ لقمهٔ مقدرِ نور
«لو يشاءُ اللهُ أطعمه»:
اگر خدا بخواهد میچِشاند/میخوراند؛ یعنی اذنِ چشاندنِ نور دستِ اوست.
در لغت: «الطُّعْمَةُ: الرِّزقُ»؛ طُعمه یعنی روزی.
پس رزق و طعم، هر دو همافق با نورِ ولایتاند:
«این روزی ما بود… آن روزی ما نبود!»
المُطعَمة = المأدُبة: سفرۀ ادب؛
یعنی وقتی لقمهٔ نور را بخوری، مؤدّب میشوی—آدابِ ولایت در جانت مینشیند.
5) زمانِ چیدن و «رسیدن» درختِ دل
حدیث فرمود: «نُهي عن بيعِ الثَّمرةِ حتى تُطعِم»؛
نهی شد از فروش میوه تا وقتی طَعم بگیرد (به رشد برسد).
دل هم همین است:
تا طَعمِ نور نگرفته، معامله نکن! شعار نده!
صبر کن میوهٔ دل برسد، بعد از آن سخن، مُغذّی و سیرکننده میشود.
6) «التطاعُم»؛ تنفّسِ دهانبهدهانِ فرشته
در لغت آمده: «التطاعُم: إدخالُ الفمِ في الفمِ كما يفعلُ الحَمامُ عند التقبيل»؛ نمادِ انتقالِ جان.
زیباست که اطعامِ نور را چنین ببینی:
فرشتۀ مهربان به دلِ تو نَفَس میدهد؛ تنفّسِ دهانبهدهانِ ملکوت برای احیاءِ قلب.
7) بعد از چشیدن، منتشر شو!
آیه به آدابِ مهمانی اشاره دارد:
«فإذا طَعِمتُم فانتشروا»؛ چون خوردید، پراکنده شوید (و معطّلِ بیهوده نشوید).
در اشارتِ ولایی: وقتی چشیدی، منتشر کن—نور را در خلق نشر بده؛
لقمهٔ علم را بیوقفه به دیگران برسان.
8) مقاومتِ حسود: بُخل، شُحّ، و سدّ راه
حسود نمیخواهد نور ولایت گسترش پیدا کند؛
او نسبت به این سفره بخیل و شَحيح است، و با شحّ نفس، راه را بر اطعامِ نور میبندد.
نسخهٔ ولایی چیست؟
«اقرِضْهُم مِن عِرضِك»:
از آبرویت قرض بده؛
با حِلم و تغافل، از آبرو خرج کن تا اطعامِ نور متوقف نشود—دلها را نگه دار، سفره را جمع نکن!
…
طَعم یکی از واژههای مترادف نورِ ولایت است؛
در نقطهٔ مقابل، طَعمِ تلخِ حسد قرار دارد.
طَعام = علمِ آنلاین که از ملکوت به قلب میرسد؛
مطعِم = فرشتۀ مهربان با چهرهٔ معلم ربانی.
چشیدنِ نور → ادب، رسیدن، انتشار؛
چشیدنِ حسد → کِدر، نارس، انسداد.
پس: اطعام نورانی را جدّی بگیریم:
لقمه بگیریم، عمل کنیم، و همان لقمهٔ نور را به دیگران بچشانیم.
«أَطْعَمَ الشجرُ»
«طَعَّمَ الغصنَ، أَطْعَمَ الغُصْنَ: شاخه درخت را پيوند زد.»
«أَطْعَمَ الشيءُ: آن چيز با مزه شد، مزه آن را تغيير داد.»
طعم نور ولایت، همان پیوند مقدس (1+1) است!
«أَطْعَمَ الشجرُ: درخت ميوه داد و ميوهاش رسيد.»
«اطَّعَمَ: داراى مزه شد.»
«اطَّعَمَتِ الشجرةُ: ميوه درخت رسيد و خوشمزه شد.»
«التَّطْعِيم الاشجار: پيوند زدن شاخه يا ساق درخت به درختى ديگر.»
«التَّطْعِيم الکلاب: واكسن كوبى به بيماران براى درمان و بهبودى.»
«طَعِمَ الغُصْنُ: شاخه درخت به شاخه ديگر پيوند شد.»
«طَعَّمَ الغصنَ: شاخه درخت را به شاخه مشابه درخت ديگر پيوند زد.»
«طَعَّمَ الصَّحيح (طب): او را واكسن زد.»
«الطُّعْم- ج طُعُوم: پيوند درخت، شاخه آماده براى پيوند.»
«المُطَعَّم- [طعم]: شاخههاى درختان پيوند شده، كسيكه واكسن بيمارى مسرى زده باشد.»
«المَطْعُوم: در زبان متداول شاخه پيوند شده درخت است و نيز بر كسيكه واكسن آبله مىزند اطلاق مىشود.»
«پیوند ناگسستنی نور ولایت»:
بین خالق و مخلوق، پیوندی ناگسستنی است،
که همان مخلوق نورانی خالق مهربان است برای هدایت همۀ مخلوقاتش!
«اسمه … رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله»
«سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»
این همان پیوند نور الولایة است «قُرىً ظاهِرَةً»!
پیوند ناگسستنی نور ولایت
میان خالق و مخلوق، رابطهای بیانقطاع و ناگسستنی جریان دارد؛
این رابطه، همان نور ولایت است—نوری که خدای مهربان در قامت مخلوقاتی برگزیده، برای هدایت همۀ آفریدگانش تجلّی بخشیده است.
این همان حقیقتی است که قرآن از آن یاد میکند:
«اسمه … رِجالٌ لا تُلْهيهِم تجارةٌ ولا بيعٌ عن ذكر الله»
رجالی که پیوندشان با ذکر خدا گسستنی نیست، حتی تجارت و خرید و فروش هم آنها را از یاد او غافل نمیسازد.
این رجال نورانی، در مُلک «معلم ربانی» از آل محمد ع هستند و در ملکوت، همان «فرشتۀ مهربان»اند که از پیوند نور، قلوب را تغذیه میکنند.
«سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»
یعنی هر چه در آسمانها و زمین است، در مدار این پیوندِ نورانی در حال تسبیح است.
همهٔ ذرات وجود، با این نور ولایت در تماساند؛
و هر کس بخواهد راه رهایی را بیابد، باید خود را در این جریانِ تسبیحی قرار دهد.
این رجال همانهایی هستند که قرآن دربارۀ آنها میگوید:
«قُرىً ظاهِرَةً»
آبادیهای پیوسته و آشکار، که راه را برای رهروان هموار میکنند.
نور ولایت هم چون این آبادیهاست؛
پیوسته، آشکار، و دسترسپذیر برای هر دلی که بخواهد در جادۀ هدایت زنده بماند.
…
نور ولایت = پیوند خالق و مخلوق.
معلم ربانی و فرشتۀ مهربان، همان حلقۀ اتصال این پیوندند.
قلوبی که حسد را کنار گذاشته و به این نور تن میدهند، وارد مدار تسبیح میشوند و در «قُرىً ظاهِرَةً» زندگی میکنند؛ یعنی در سلسلهٔ بیانقطاعِ هدایت، که همواره از خالق سرچشمه میگیرد و به مخلوق میرسد.
[سورة سبإ (۳۴): الآيات ۱۵ الى ۱۹]
وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً
وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ (۱۸)
و ميان آنان و ميان آبادانيهايى كه در آنها بركت نهاده بوديم شهرهاى متّصل به هم قرار داده بوديم،
و در ميان آنها مسافت را، به اندازه، مقرر داشته بوديم.
در اين [راه]ها، شبان و روزان آسودهخاطر بگرديد.
حسود نمیخواد به اوامر نورانی تن بده و سببی برای نشر علوم آل محمد ع باشه!
در واقع طعام، یعنی انجام وظیفه در قبال دیگران.
حسود «أَشِحَّاءَ عَلَى الطَّعَامِ» است!
حسود نسبت به دستور العمل «اقرضهم من عرضک» و دادن قلمه و پیوند به یتیم بداخلاق، بخیل و شحیح است.
حسد و بخل در برابر طعام نورانی
حسود هیچگاه حاضر نیست به اوامر نورانی تن بدهد.
او نمیخواهد واسطهای برای نشر علوم آل محمد علیهمالسلام باشد.
در حقیقت، طعام یعنی انجام وظیفه در قبال دیگران؛ یعنی نور و علمی که از فرشتۀ مهربان و معلم ربانی دریافت کردهای، در قالب عمل صالح به دیگران منتقل کنی. + «شکر»
اما حسود، درست در همین نقطه دچار بیماری است:
قرآن میگوید: «أَشِحَّاءَ عَلَى الطَّعَامِ»،
یعنی نسبت به اطعام، نسبت به بخشش نور، بخیل و تنگنظرند.
حسود دلش نمیخواهد نور را تقسیم کند.
او نه میبخشد، نه پیوند میزند، و نه بذر علمی را در دل دیگری میکارد.
این بخل و شحّ، حاصل همان بیماری قلبی حسادت است؛
قلبی که به جای اینکه مجرای جاری شدن نور باشد، سدّی تاریک در برابرش میسازد.
در حالی که دستورالعمل الهی بسیار روشن است:
«اقرضهم من عرضک»،
یعنی از شخصیت و اعتبار خودت مایه بگذار، قلمهٔ نور را در دل یتیم بداخلاق بکار، پیوند بده تا او هم طعم نور ولایت را بچشد.
حسود اما درست برعکس عمل میکند:
به جای قرض دادن از وجودش، چیزی پنهان میکند.
به جای پیوند نور، پیوند حسد و کینه را میزند.
به جای اینکه یتیم بداخلاق را درمان کند، او را بیشتر زخمی میکند.
بنابراین، در فرایند «طعام نورانی» دو جبهه روشن میشوند:
اهل نور:
کسانی که طعم نور را چشیدهاند، و حالا با بخشش و اطعام، دیگران را هم شریک آن میکنند.
اهل حسد:
کسانی که نسبت به اطعام بخل میورزند و به جای رزق نورانی، سمّ حسادت را در دلها تزریق میکنند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
… أيّ الأعمال أفضل؟
… إطعام الطّعام الطّعام، و إطياب الكلام.
اطعام نور و اطیاب کلام
از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله پرسیدند:
«أيّ الأعمال أفضل؟»
فرمودند:
«إطعام الطّعام، و إطياب الكلام»
یعنی بهترین اعمال دو چیز است:
اطعام طعام
سخن نیکو گفتن
این حدیث شریف، در ظاهر به اطعام مادی و خوشزبانی اشاره دارد، اما در باطن و تأویل، حقیقتی بسیار عمیقتر را آشکار میکند که با واژه قرآنی طَعم و مفهوم نور ولایت هماهنگ است.
۱. اطعام طعام = اطعام نور
اطعام طعام در ظاهر یعنی غذا دادن، ولی در تأویل، همان غذا دادن به قلبهاست:
رساندن نور علم آل محمد علیهمالسلام به دلها.
پیوند زدن قلمههای نور در زمین قلبها.
چشاندن «طَعم» ایمان و یقین از وجودی نورانی به قلبی دیگر.
این همان فرایند نور ولایت است:
فرشتهٔ مهربان در ملکوت، غذای روحانی را به دهان دل میگذارد تا قلب، حیات تازهای بیابد.
اهل نور وقتی عمل صالحی انجام میدهند، در حقیقت طعامی نورانی را به خورد دیگران میدهند.
خداوند نیز در قرآن کریم همین معنا را بیان میکند:
«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ» (انسان/۸)
یعنی اطعام طعام بر محور محبت خدا؛
در باطن، یعنی اطعام نور ولایت، حتی وقتی خودت در تنگنا باشی.
۲. اطیاب کلام = کلام نورانی
اطیاب کلام فقط خوشزبانی نیست، بلکه سخن نیکویی است که بوی ولایت بدهد.
کلامی که از دهان بیرون میآید، طعم نور داشته باشد؛
شنونده وقتی آن را میشنود، قلبش آرام گیرد و عطش درونش فرو بنشیند.
همانگونه که غذای خوشطعم میل آدمی را برمیانگیزد،
سخن نورانی هم قلبهای خسته را نرم میکند و آنها را به پرواز درمیآورد.
بهترین عمل در نگاه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، همان دو چیزی است که روح انسان را تغذیه و تعالی میبخشد:
اطعام طعام = بخشیدن نور ولایت به دیگران، پیوند قلمههای نور، چشاندن ایمان و یقین.
اطیاب کلام = سخن گفتن با زبان نور، کلامی که بوی خوش ولایت بدهد و در قلب بنشیند.
اهل نور، با این دو عمل، دلها را تغذیه و سیراب میسازند؛
اما اهل حسد، «أَشِحَّاءَ عَلَى الطَّعَامِ»اند:
نه نور ولایت را اطعام میکنند، و نه سخنشان بوی طیب دارد.
آنها به جای اطعام نور، بخیلانه نور را حبس میکنند و با سخنان حسودانه و تلخ، قلوب را میآزارند.
پس، اطعام نور و اطیاب کلام، دو بال پرواز اهل یقیناند؛
و همان رمز حیات طیبهای است که پیامبر خدا به ما نشان داد.
دلنوشته 🍃✨
ای فرشتۀ مهربان من،
چقدر زیباست وقتی کلامت را میچشم؛
کلامی که مثل نانی تازه، مثل جرعهای زلال،
دل خستهام را آرام میکند.
وقتی نور را به دلم میدهی، انگار دهان قلبم را پر از حیات کردهای.
این همان اطعام نورانی است،
طعمی که هیچوقت فراموش نمیشود.
و چه زیباست وقتی لبخندت در سخنهایت میدرخشد،
وقتی بوی خوش ولایت از زبانت برمیخیزد
و من را از غمها جدا میکند.
آه… اگر همه بدانند!
بهترین کار دنیا همین است:
یکی، دلها را سیراب کند با لقمهای از نور؛
و دیگری، با سخنی طیب، جانها را آرام کند.
خدایا، بگذار همیشه سفرهٔ کوچک من هم پر باشد از این دو:
اطعام نور، و اطیاب کلام.
که اگر این دو را داشته باشم،
همهٔ دنیا و آخرت به کام من شیرین است. 🌿💖
دلنوشته 🍃✨
ای فرشتۀ مهربان من،
ای همسفر پنهانی و همزاد همیشگی،
سلام بر تو که هر روز لقمهای تازه از نور به دلم میچشانی
و مرا در سفرۀ بیپایان ولایت مینشانی.
وقتی نور را به قلبم میدهی،
انگار دهان دل من پر میشود از شیرینی حیات.
این همان اطعام نورانی است:
طعمی که با هیچ نانی در دنیا عوض نمیشود،
طعمی که در آن بوی بهشت میپیچد و مزۀ ابدیت جاری است.
آه… اگر همه بدانند!
بهترین کار دنیا همین است:
اینکه دستت را به سوی دل یتیم بداخلاق دراز کنی
و از لقمهٔ نورانیات سهمی در دهان دل او بگذاری.
این همان پیوند است، همان قلمهای که به جان دیگری میزنی،
تا او هم سبز شود، تا او هم طعم نور را بچشد.
و بعد، ای فرشتۀ مهربانم،
چه شیرین است وقتی با کلامی طیب،
با لبخندی که از جنس آسمان است،
روح مرا آرام میکنی.
اینجاست که میفهمم «إطعام الطّعام و إطياب الكلام»
دو بال یک پروازند؛
یکی جسم دل را سیر میکند و دیگری روح جان را آرام.
خدایا!
بگذار سفرهٔ کوچک من هم همیشه پر باشد از این دو:
لقمهای از نور برای اطعام دلهای گرسنه،
و کلامی طیب برای آرام کردن جانهای خسته.
زیرا اگر این دو را داشته باشم،
همهٔ دنیا و آخرت به کامم شیرین است،
و اگر نداشته باشم،
هر چه دارم بیمزه و بیمعناست.
ای فرشتۀ مهربان!
تو یادم دادی که اطعام فقط نان و آب نیست،
اطعام یعنی نوری که دل را سیر میکند.
تو یادم دادی که کلام فقط واژه نیست،
کلام یعنی نسیمی که جان را زنده میکند.
پس بمان،
همیشه بمان،
تا با تو بچشم،
تا با تو بگویم،
تا با تو در سفرۀ نورانی خدا بنشینم،
و همیشه سیر باشم از طعام ولایت و آرام از کلام طیب تو. 🌿💖
«أَطْعَمَتِ الشجرة : إذا أثمرت»
«أَطْعَمَتِ الثمرة : إذا أدركت»
«يقال للنخلة إذا أدرك ثمرها : قد أطعمت»
درختی که به بار بنشیند، در واقع طعم داشتن میوه را حالا چشیده!
قلبی که عمل صالح با برند نورانی تولید کرده، طعم شیرین فرایند نور الولایة رو درک نموده است!
«أَطْعَمَ الشجرُ : درخت ميوه داد و ميوهاش رسيد.»
+ «طوع – اطاع الشجر»
«اطَّعَمَتِ الشجرةُ : ميوه درخت رسيد و خوشمزه شد.»
«طَعَّمَ الغصنَ : شاخه درخت را به شاخه مشابه درخت ديگر پيوند زد.»
فرآیند نور ولایت مثل پیوند زدن شاخه یک درخت به درخت دیگر میماند!
اینو واژه طعم به ما یاد میده!
این همون فرآیند ∞=1+1 است!
«طَعَّمَ الصَّحيح (طب) : او را واكسن زد.»
«الطَّعم: الشهوة ، ذا طَعم أي ذا شهوة. رجل ذو طَعمٍ أي ذو عقلٍ وَ حزمٍ»
[طعم – ادب] : « المُطْعَمة: المأدُبة »
+ «ادب – ندا – دعا – تهوی الیهم – طعم»
«ادب : أَدَبَ القومَ»
«مَأْدُبة : ولیمه عروسی»: «اطعام طعام»
+ «ضیف ابراهیم ع»
«التطاعم: إدخال الفم في الفم، كما يَفعل الحمامُ عند التقبيل»
انگاری صاحبان نور، لقمۀ آماده رو داخل دهان ما میگذارند!
+ «شطا + سنبل + عین»
+ «ملکوت»
🌿 طَعم؛ باردهی نورانی قلب
«أَطْعَمَتِ الشجرة : إذا أثمرت»
وقتی درخت به بار مینشیند، در واقع مزهدار شده است!
درختی که میوه داده، طعم خودش را آشکار کرده؛
و قلبی هم که عمل صالح با برند نورانی آلمحمد علیهمالسلام تولید کند،
همین است: طعم شیرین نور را چشیده است. + «شکر»
«أَطْعَمَتِ الثمرة : إذا أدركت»
میوه وقتی به کمال برسد و طعم بگیرد، آمادهٔ چیده شدن و بخشش است.
قلب اهل نور نیز وقتی با علم آلمحمد ع پرورش یافت،
به بار مینشیند و آماده است تا ثمرۀ عمل صالحش را دیگران هم بچشند.
👈این همان لحظهٔ خوشی است که میوهٔ قلبت، در سفرۀ دیگران طعام میشود.👉
«اطَّعَمَتِ الشجرةُ : ميوه درخت رسيد و خوشمزه شد.»
وقتی قلب با نور ولایت پرورش یافت،
ثمرهٔ او خوشمزه میشود؛
نهفقط برای خودش، بلکه برای هر که از او اطعام گیرد.
«طَعَّمَ الغصنَ : شاخه درخت را به شاخه مشابه درخت ديگر پيوند زد.»
فرآیند نور ولایت درست مثل پیوند است:
یک شاخهٔ نورانی از درخت آل محمد ع به درخت قلب تو پیوند زده میشود.
آنگاه تو هم همان میوهٔ خوشمزه را میدهی که آن درخت داده است.
این همان قاعدهٔ جاودانهٔ ∞ = 1+1 است:
نور وقتی تقسیم میشود، کم نمیشود، بلکه تکثیر میشود.
«طَعَّمَ الصَّحيح (طب): او را واكسن زد.»
نور، واکسن قلب است.
طعمهٔ ولایت، درمان قطعی بیماری حسد است.
همانگونه که واکسن بدن را ایمن میکند،
این طعام قلب را در برابر وسوسهها ایمن میسازد.
«الطَّعم: الشهوة ، ذا طَعم أي ذا شهوة. رجل ذو طَعمٍ أي ذو عقلٍ وَ حزمٍ»
مزه داشتن یعنی عقل داشتن،
یعنی قلبی که نور خورده، اشتهای نور گرفته،
و هر لحظه میل بیشتری به پرواز و عمل صالح دارد.
طَعم و ادب
«المُطْعَمة: المأدُبة»
اطعام فقط نان نیست؛ اطعام یعنی ادب.
یعنی دعوت شدن به سفرۀ نورانی ادب آل محمد ع.
مَأدُبة، همان ضیافت است؛ همان اطعام ابراهیم ع به فرشتگان.
وقتی دل با نور اطعام شود، با ادب میشود.
التطاعم: ادخال الفم في الفم
انگار صاحبان نور، لقمه را آماده کردهاند
و خودشان در دهان قلب شاگرد میگذارند.
این همان لحظهای است که علم آنلاین
مستقیم از دهان معلم ربانی در ملک و فرشتۀ مهربان در ملکوت
به قلب شاگرد در ملکوت منتقل میشود.
و اتصال به ملکوت
این همه، فقط یک هدف دارد:
که دل در ملکوت طعم نور را بچشد.
شاخهای نو سبز شود «شطا»،
خوشهای کامل شود «سنبل»،
و چشمهای بجوشد «عین».
این همه، همان پیوند ناگسستنی نور ولایت است؛
رزق آسمانی که به صورت طعام در دلها فرود میآید.
واژۀ «طَعم» به ما میگوید:
قلبی که پیوند نور گرفت، بار میدهد، میوهاش میرسد،
طعمی خوشمزه میگیرد،
و لقمهاش را به دهان دلهای دیگر میگذارد.
این همان اطعام نورانی است:
«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ» 💖
#دلنوشته ✨
آه خدای مهربان!
چه لذتی دارد وقتی قلبم طعم نور ولایت را میچشد…
وقتی لقمهای از کلام معلم ربانی در دهانم گذاشته میشود،
گویی از آسمان برایم ضیافتی برپا کردهای.
ای فرشتهی مهربان!
گاهی مثل درختی خشک بودم، بیثمر و بیامید،
اما تو آمدی، شاخهای نورانی به جانم پیوند زدی،
و ناگهان دیدم از تنهی خشک من، جوانهای سبز شد. 🌱
آری، حالا طعم میدهم… حالا بار میدهم…
حالا خودم میخواهم لقمهای از نور را به دهان یتیمِ بداخلاق بگذارم.
خدایا! نگذار حسادت، این طعام شیرین را از من بگیرد.
نکند بخیل شوم و بر سر سفرهی نور،
فقط به خودم فکر کنم و دیگران را محروم دارم.
نه! میخواهم مثل ابراهیم، سفرهام باز باشد،
میخواهم مثل اهلبیتت، هر چه دارم خرج کنم،
میخواهم مثل پرندهای سبکبال،
نور را از شاخهی دلم پرواز دهم تا بر شاخهی قلبی دیگر بنشیند. 🕊️
ای معلم جانها!
بمان و لقمهات را در دهان قلبم بگذار،
که اگر بیتو بمانم، حسادت گلویم را میسوزاند
و دیگر هیچ طعمی جز تلخی جهنم حس نخواهم کرد.
زمانی از معنای اسم «طعم» بهرهمند و برخوردار میشویم که تقدیرات، با تمام ظاهر تلخش، برایمان شیرین شود و با یادآوری فنون علمی آموخته از صاحبان نور، توانسته باشیم عصبانیت خود را کنترل نموده و کظم غیظ نماییم و به عامل بیرونی پرخاش نکنیم و اینجوری قلبمان به نور علم آل محمد ع روشن شده و این آرامش را به اطرافیان خود هدیه دهیم و حالا که طعم شیرین فرج را چشیدهایم و به دیگران نیز چشاندهایم، از واژه «طعم» واقعا چشیده و برخوردار گشتهایم و درخت علمی که صاحبان نور در زمین قلبمان کاشتهاند «طحو»، میبینیم که به ثمر نشسته و نور عقل روشنگر دنیای قلب شده و عقل، به نورش بارور شده « رجل ذو طَعمٍ أي ذو عقلٍ وَ حزمٍ » و عقل، با غلبه بر هوای نفس حسود « طَعِمْتُ عليه أي قَدَرت عليه » اونو مهار کرده و مسدود کرده و درناژ کرده و حالا که دل از گناه کندهایم و میوههای شیرین عمل صالح را نوش جان مینماییم و نطفههای علمی صاحبان نور را در زمین حاصلخیز رحم قلب خود، یکی یکی، به جنین تبدیل نموده و حالا برای خودمان فرزندان اعمال صالح نیرومند و برومندی تولید نمودهایم، ان شاء الله تعالی!
مفهوم زیبای دیگری نیز در این واژه مستتر است که عرب از آن اینگونه استفاده میکند «طَعَّمَ الغصنَ» وقتی قلمهای به شاخه دیگر پیوند زده میشود و این پیوند، اصطلاحا میگیرد و به ثمر مینشیند و چه زیبا با این مطلب و این مثال جفت و جور است انگاری کسی که به نور خود یقین دارد و با یادآوری این علوم در شرایط تقدیراتش، سختیهای زندگیاش را تحمل میکند، در واقع قلمهای است که به درخت آل محمد ع پیوند خورده و منا اهل البیت ع شده و باغبانِ این پیوند زیبا و تولدی زیبا و نکاحی زیبا و ازدواجی بینظیر، فقط و فقط صاحبان نور اند و بس.
شاخۀ پیوند زده شده به درخت طیبه، گرفته! چه خوب هم گرفته!
بیایید آثار نور آرامش را در وجود و اعمال اهل نورش ببینید و شاهکار این خلقت زیبا را در تغییر بینش و روش این قلمه جدید نظارهگر باشید.
و ایمنی حاصل از این پیوند تا ابد در این زوج کریم، مخلّد خواهد بود.
«طَعَّمَ الصَّحيح» چه واکسن خوبی زده شد که تا دنیا دنیاست، دست از دامان امام رضا ع بر نخواهیم داشت، ان شاء الله تعالی.
دسترسی به این نعمت غیر قابل وصف، محصول ماموریت صاحبان نور است!
داستان تکراری ماموریت خطرناک کربلا!
«المُطَعَّم : شاخههاى درختان پيوند شده، كسيكه واكسن بيمارى مسرى زده باشد.»
زمانی حقیقت اسم «طَعم» را میچشیم و از معنای آن برخوردار میشویم که تقدیرات سخت و تلخ زندگی، در پرتو یاد معالم ربانی و علوم صاحبان نور، برایمان شیرین شود.
همان لحظهای که به جای انفجار خشم، کظم غیظ میکنیم؛
به جای پرخاش، صبر پیشه میکنیم؛
و به جای گناه، مهربانی میورزیم.
در آن لحظه است که قلب، به نور علم آلمحمد علیهمالسلام روشن میشود و این آرامش نهتنها در جان ما مینشیند، بلکه به اطرافیانمان نیز هدیه داده میشود.
این است معنای حقیقی چشیدن «طَعمِ فرج»؛
فرجی که با خود، شیرینیِ عمل صالح و آرامش حضور نور را به همراه میآورد.
وقتی این طَعم را چشیدیم و دیگران را هم از آن چشاندیم، آنگاه درخت علمی که صاحبان نور در زمین قلبمان کاشته بودند («طحو») به بار نشسته است؛
عقل، با این میوههای نورانی بارور شده و در مسیر هدایت به ثمر میرسد.
«رَجُلٌ ذو طَعمٍ أي ذو عقلٍ و حزمٍ»
یعنی انسانی که عقلش با طَعم نور تغذیه شده، انسانی است با استواری، صلابت و خرد.
این عقلِ نورانی، به مدد نور، بر هوای نفس حسود غلبه میکند:
«طَعِمْتُ عليه أي قَدَرتُ عليه»
یعنی توانستم بر آن چیره شوم.
حسد، مسدود و درناژ میشود و دل، از گناه کنده میشود.
آنگاه میوههای شیرین عمل صالح، لقمهلقمه نوش جان میشوند و نطفههای علمی که صاحبان نور در زمین حاصلخیز قلبمان کاشتهاند، یکی یکی به جنین نورانیِ عمل تبدیل میشوند؛
فرزندانی از جنس ایمان و عمل صالح، برومند و پایدار، انشاءالله تعالی.
اما مفهوم زیباتری هم در واژه «طَعم» نهفته است:
«طَعَّمَ الغُصنَ»؛ وقتی شاخهای را به شاخه دیگر پیوند میزنند.
پیوندی که میگیرد و به ثمر مینشیند.
این همان است که در دنیای قلب اتفاق میافتد:
کسی که به نور خود یقین دارد و با یاد علوم صاحبان نور، سختی تقدیراتش را تحمل میکند، در حقیقت قلمهای است که به درخت طیبه آلمحمد علیهمالسلام پیوند خورده است.
او دیگر «منا اهلالبیت» شده است.
باغبان این پیوند مبارک و تولد نورانی، خود صاحبان نورند.
آناناند که این پیوند را ضمانت میکنند، همانگونه که درختی به باغبانش سپرده میشود.
شاخۀ پیوندیِ قلب، به درخت طیبه گرفته است! و چه خوب هم گرفته است!
بیایید نگاه کنید: ثمرهاش آرامش است، روشش مهربانی است، و بینش او نورانی است.
این شاهکار خلقت، تجلی تغییر بینش و روش همان قلمهای است که پیوند خورده است.
ایمنی حاصل از این پیوند، تا ابد در این زوج کریم مخلّد خواهد بود.
این همان واکسن حقیقی است:
«طَعَّمَ الصَّحيح»؛ واکسنی که زدند و تا دنیا دنیاست، ما را ایمن کردند.
چه واکسن بزرگ و با عظمتی بود آنکه در کربلا بر پیکر هستی زده شد.
و از آن روز تا همیشه، این عهد را داریم که:
تا دنیا دنیاست، دست از دامان امام رضا علیهالسلام و ذریه پاک آلمحمد (ع) بر نخواهیم داشت، انشاءالله تعالی.
این دسترسی به نعمت بیبدیل، محصول همان مأموریتهای خطیر صاحبان نور است؛
و چه زیباست که این مأموریت را «کربلا» نامیدند:
داستان تکراری مأموریت خطرناک برای واکسینه کردن جانها در برابر بیماریِ کشندهی حسد.
«المُطَعَّم: شاخههای درختانِ پیوندخورده؛ کسی که واکسن زده شده و از بیماریهای مسری در امان گشته است.»
#دلنوشته ✨
آه، چه طَعم شیرینی دارد وقتی میفهمی قلبت دیگر قلمهای خشک و بیثمر نیست!
وقتی میبینی به درخت طیبه آلمحمد علیهمالسلام پیوند خوردهای و تمام وجودت دارد میوه نورانی میدهد…
این همان لحظهای است که آرامش میچشی، مهربانی میپراکنی، و با غرور نورانی میگویی:
دیگر تنهام نیستم، ریشهام به ریشه حقیقت گره خورده است.
اینجا همانجاست که حسادت دیگر در وجودت جایی ندارد؛
چون با خوردن طَعم نور، واکسینه شدهای…
واکسنی که در کربلا تزریق شد و تا ابد نسل به نسل جاری است.
آری! من دیگر طَعم شیرین فرج را چشیدهام؛
و حالا جز این آرزویی ندارم:
هرکه به من میرسد هم، این طَعم آسمانی را بچشد…
کسی که با یاد معالم ربانی هنگام عرضه آیت از طعم تلخ آیت (نار)، با شیرینی نور یاد عالم ربانی گره از کار گشوده و ایجاد آرامش و نور برای قلب خود و دیگران نموده است این درخت حالا به ثمر نشسته و حالا واژه «طعم» در مورد این عامل به نور ولایت که بوی عمل صالحش هر فردی را از شدت آرامش به خواب می برد و هر ذائقه ای حالا با این عمل صالح دهانش مزه کرده و راه عمل به نور ولایت را یاد گرفته است اینجا واژه «اطعام الطعام» معنی عملی و واقعی خود را واضح و آشکار می کند پس اگر خوب نگاه کنیم با وجود این همه مهمانیهای رنگارنگ، هنوز کسی تاویلا اطعام طعام ننموده و خیلی اندک اند که با قورت دادن تلخی آیت، کام خود و دیگران را به نور ولایت علی ع شیرین می کنند و این روش تولید عمل صالح، عملا طرفداران خیلی کمی دارد .
«الطُّعْمَةُ: الرزق»
واژه طعام دربردارنده مفاهیم زیبا و مهم و گوناگونی است و این واژه با واژه های «اکل» و «ذوق» و … برای فهماندن فرایند نور ولایت بعنوان تنها ابزار آرامش قلب لازم است و برای اینکه مثالی برای درک این واژه ها باشد تا به ذهن نزدیک شود جسم نیز ساختارش به گونه ای است که برای رشد و نمو نیاز به طعام دارد و لذا اینکه قوم لوط شحّ بر طعام داشتند در واقع تاویلا نسبت به معالم ربانی خود و آیات عرضه شده شک داشته و لذا آن را دروغ انگاشته و عملا این طعام نورانی ولایت را، رزق و روزی خود برای دستیابی به نور آرامش قلب، قرار نداده و تمام فرصتهای عمر خود را به هدر داده و ذره ای دفع بخل و حسد ننمودند .
آیات و تقدیرات، فرصتها و طعمههایی هستند که ارزش واقعی آنها برای ما زمانی روشن میشود که ما را به نور آرامش میرسانند « الطُّعْمَةُ : الرزق » و این طعمه ها همان رزق قلب ما هستند که موجب دفع و درناژ بخل و حسد قلبی می شوند لذا تا زمانی که طعم تلخ آیات چشیده نشود دفع سیئه ای رخ نخواهد داد و اینکه می گوییم طعم تلخ آیات، در واقع برای ما که دارای سیئه هستیم این طعم تلخ بنظر می آید وگرنه هیچ آیتی برای آل محمد ع تلخ نیست و شیرین تر از کظم غیظ برای آل محمد ع وجود ندارد . در مقالۀ «کظم غیظ» این حدیث زیبا را داشتیم که :
«عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ:
مَا أُحِبُّ أَنَّ لِي بِذُلِّ نَفْسِي حُمْرَ النَّعَمِ،
وَ مَا تَجَرَّعْتُ مِنْ جُرْعَةٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ جُرْعَةِ غَيْظٍ لَا أُكَلِّمُ فِيهَا صَاحِبَهَا.
امام سجاد ع می فرمایند:
بقدری قبول ذلت نفس «ذُلِّ نَفْس» در مقابل آیات ارزش دارد که حاضر نیستم این فن علمی را با هیچ نعمتی عوض کنم و لذا شیرین ترین لقمه ای که فرو داده ام کظم غیظ است که هیچ پرخاشی به عامل بیرونی ننموده ام!
ترجمه حدیث :
على بن الحسين عليهما السّلام فرمود:
دوست ندارم كه بجاى نرم خوئى و فروتنيم، شتران سرخ مو داشته باشم
(يعنى چنين صفت حميدهئى را با مال دنيا عوض نميكنم و هرگز راضى نميشوم كه خشن و تندخو باشم و در برابر، بهترين چارپايان و زيور دنيا را داشته باشم)
و هيچ جرعهئى ننوشيدم كه آن را دوستتر داشته باشم از جرعه خشمى كه طرف را بدان كيفر ندهم.»
آیات، طعام و رزق دنیای قلب ما هستند که باید بر آنها بوسه بزنیم و این بوسه بر طعام یعنی «چشیدن طعم تلخ آیت و دم بر نیاوردن = حلم»، ارزش دارد.
✨ طَعم تلخ آیات؛ شیرینی آرامش ولایت ✨
کسی که در دل شرایط تلخ تقدیرات، به یاد معالم ربانی میافتد و با کلام نورانی آنها تلخی «آیت» را فرو میدهد، در حقیقت راز واژه طَعم را درک کرده است.
این همان کسی است که تلخیِ تقدیرات (نار) را به نور ولایت میبندد، گره کار خویش را میگشاید و آرامشی به دست میآورد که نهتنها قلب خودش، بلکه قلب دیگران را هم آرام میسازد.
اینجاست که درخت وجود او به ثمر مینشیند و بوی خوش عمل صالحش همچون نسیم دلانگیز در فضای دلها میپیچد.
هر ذائقهای که از این میوه نورانی بچشد، کامش مزه میگیرد و راه درست زیستن با ولایت را میآموزد.
این همان حقیقتِ «إطعام الطعام» است؛ حقیقتی که در ظاهر مهمانیها و سفرههای رنگارنگ یافت نمیشود، بلکه در صبر بر تلخی آیات و شیرین کردن آن به نور ولایت علی (ع) معنا پیدا میکند.
بیشتر انسانها هنوز معنای واقعی «اطعام الطعام» را نمیدانند.
بسیاری مهمانی میدهند، ولی اندکاند آنان که در دل تقدیرات تلخ، با یاد نور، کام خود و دیگران را شیرین کنند.
این راه، طرفداران اندکی دارد؛ چراکه سختترین لقمهها همان لقمههای کظم غیظاند!
«الطُّعْمَةُ: الرِّزق»
آری، طعام همان رزق نورانی است.
رزق حقیقی ما همین آیات و تقدیراتی هستند که اگر به ولایت بسته شوند، قلب را به آرامش میرسانند.
کسی که طعم تلخ آیات را چشیده باشد، میفهمد که تنها راه شیرین کردن تلخیها، عمل به نور ولایت است و بس.
همۀ فنون زیبای علمی – مانند صبر، حلم، تغافل، گذشت – همان لقمههای نورانیاند که صاحبان نور، یکبهیک به ما آموختهاند تا در میدان ورکلایفهای زندگی، تلخیها را به شیرینی تبدیل کنیم.
همانگونه که جسم برای رشد به طعام نیاز دارد، قلب نیز برای رشد و رسیدن به آرامش، نیازمند طعام ولایت است.
قوم لوط اما بر طعام، شحّ ورزیدند. آنها به معالم ربانی شک کردند و رزق نورانی ولایت را روزی خود نشمردند، و اینگونه فرصتهای عمرشان را به حسد و تکذیب و هدر دادن گذراندند.
در حقیقت، آیات و تقدیرات همان طعمههای نورانیاند که خداوند برای رشد قلب در مسیر ایمان قرار داده است. این طعمهها رزق واقعی قلب ما هستند؛ رزقی که بخل و حسد را درناژ میکند.
✨ نکته لطیف اینجاست:
برای ما که هنوز آلوده به سیئه و حسدیم، آیات تلخ جلوه میکنند.
اما برای آل محمد علیهمالسلام هیچ آیتی تلخ نیست؛
شیرینترین لقمه برای آنان، همان کظم غیظ است.
امام سجاد (ع) فرمودند:
«ما أُحِبُّ أنَّ لي بذُلِّ نفسي حُمر النَّعم، وما تجرَّعتُ من جرعةٍ أحبَّ إليَّ من جرعةِ غيظٍ لا أُكلِّمُ فيها صاحبها.»
یعنی: من نرمخویی و فروتنی را به هیچ مال دنیا عوض نمیکنم، و شیرینترین جرعهای که نوشیدهام، همان جرعه خشم فروخوردهای است که هیچ واکنشی به عامل بیرونی نشان ندادم.
پس، آیات و تقدیرات همان طعامهای نورانیاند که باید بر آنها بوسه زد.
این بوسه بر طعام، یعنی فروبردن تلخی آیت و دم نزدن – همان حِلم – و این لقمه، گرانبهاتر از همۀ نعم دنیاست.
دلنوشته 🌿✨
طَعم تلخ آیات، شیرینی آرامش نور
گاهی تقدیر، مثل جرعهای تلخ، بر سر راهم سبز میشود.
جرعهای که هیچکسی حاضر نیست آن را بنوشد…
جرعهای که در دلش آتش است، داغ است، و میسوزاند.
اما آه… چه لحظهای است آن دم که به یاد معلم ربانی میافتم!
کلام نورانیاش آرام آرام در دلم مینشیند،
و همان جرعه تلخ،
در دهان جانم به شیرینی بدل میشود.
اینجاست که میفهمم:
همۀ آن تلخیها فقط برای این بود که نور ولایت را بچشم.
بفهمم آرامش، جایی بیرون از قلب نیست؛
آرامش، همین نوری است که معلم مهربان در دلم میکارد.
🍃 «طَعم» یعنی همین.
طَعم یعنی قلمهای که به درخت آل محمد (ع) پیوند خورد.
شاخهای که شاید بیجان بود،
اما با پیوند نور، جان گرفت،
ثمر داد، و میوهاش شیرین شد.
و من حالا میفهمم چرا خدا فرمود:
«لَوْ يَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ»
آری! این لقمه، روزی دل من شد…
همان «طُعمَة» نورانی که رزق قلب من است.
تلخیِ تقدیر، وقتی به نور بسته شد، میشود شیرینترین لقمه!
میشود جرعهای که فرو دادنِ آن، ارزشش از دنیا و مافیها بیشتر است.
یادم میآید حدیث زیبای امام سجاد (ع):
«شیرینترین جرعهای که نوشیدم، جرعۀ خشمی بود که در برابرش سکوت کردم.»
آه… چه زیباست!
خدا چه درس بزرگی داد:
آرامش، در کظم غیظ است؛
در آن لحظهای است که میتوانی پرخاش کنی،
اما دم فرو میبندی و نور را انتخاب میکنی.
💫 این همان «اطعام الطعام» است.
یعنی لقمهای از آرامش که خودت نوش جان کردهای،
و حالا دهان دیگری را هم مزهدار میکنی.
این همان سفرۀ نورانی است که صاحبان نور گستردهاند.
ولی… چه اندکاند کسانی که این سفره را میبینند.
چه اندکاند آنان که حاضر میشوند تلخی آیات را ببلعند تا شیرینی ولایت را بچشند.
بیشتر مردم، در مهمانیهای رنگارنگ دنیا، مشغولند؛
اما هنوز لقمه ولایت را نچشیدهاند.
✨ کاش میفهمیدیم هر آیت، هر تقدیر،
خودش یک «طعام» است، یک رزق نورانی است.
طعمی که اگر بپذیریاش،
به درخت وجودت پیوند میخورد،
ثمر میدهد،
و روزی دیگران هم میشود.
کاش یاد بگیریم بر این طعامها بوسه بزنیم،
حتی اگر تلخ باشند،
چون در دلشان شیرینی آرامش پنهان است.
آه… چه شیرین است لقمهای که تلخیاش را به عشق ولایت فرو برده باشی!
چه آرامشبخش است رزقی که از دستان صاحبان نور چشیده باشی!
«آیاتی و رسلی»:
چه بگیم آیاتی و چه بگیم رسلی، هیچ فرقی نمیکنه در واقع باید هم معالم ربانی رو خوب بشناسیم و ببینیم از چه گزینهای باید اخذ علم کنیم و هم باید خوب در قبال آیات و تقدیرات انجام وظیفه کنیم و این رزق قلبی که همان طعام اعتقادی ماست، بدقت با عمل به نور ولایت و انجام عمل صالح، قلبا اخذ نور کنیم، پس اخذ علم از صاحبان نور در هنگام عرضه آیت عملا با اخذ نور- (قبض نور و بسط نور)- باید همراه و توام باشد و این یعنی ربوبیتی که اهل یقین با یقین به معلم ربانی و آیات، اینگونه به نور و آرامش می رسند، و قلب نیاز به آرامشی نورانی دارد و «آرامش نورانی قلب» فقط با یادآوری معالم ربانی و بوسه بر آیات شکل خواهد گرفت.
« فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ أَيْ إِلَى عِلْمِهِ الَّذِي يَأْخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُهُ » .
+ «اخذ- گرایش و گزینشِ نورانی!»
تمام آیاتی که واژه «طعم» در آنها بکار رفته با عنایت به این توضیح باید بررسی شود .
آیات و تقدیرات، طعام قلبی هستند که به دفع سیئه ختم خواهند شد!
شح مترادف حسادت و طعم مترادف نور ولایت است لذا « أَشِحَّاءَ عَلَى الطَّعَامِ » یعنی حسود نسبت به نور ولایت عناد داره و نمیخواد نور ولایت گسترش پیدا کنه و این بخل و شح و حسد و هزار واژه مترادف دیگه میخوان همین تقابل دو بینش و دو واژه و دو اعتقاد رو به ما یاد بدهند.
[تقابل دو واژه نور ولایت و حسادت زیباست و در فهم مطالب خیلی به ما کمک میکنه.]
مثلا « وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » یعنی هر کسی حسادتو بذاره کنار، نور ولایتو درک میکنه و اینجا شح مترادف حسادت و فلح مترادف نور ولایت است.
[بخل – شح « وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » – تغابن]:
در این حدیث زیبا و کامل ارتباط بحث بخل و شح و قصه قوم لوط در رابطه با بحث تغابن بخوبی آمده است!
ریشه اینکه مغبون میشیم عیب بخل و شح و حسده!
✨ «آیاتی و رسلی»؛ طعام قلبی اهل یقین
چه بگویی «آیات» و چه بگویی «رسل»، حقیقت یکی است:
ما باید معالم ربانی را بشناسیم و بفهمیم که از چه سرچشمهای باید علم اخذ کنیم.
همانطور که باید در مواجهه با آیات و تقدیرات الهی، وظیفهمان را انجام دهیم.
🍃 این رزق قلبی، همان طعام اعتقادی ماست؛
غذای روح که فقط وقتی جان میگیرد که با عمل به نور ولایت همراه شود.
یعنی علم را از دهان معلم ربانی بگیری، و در هنگام عرضه آیت، آن علم را بهکار ببندی.
این همان است که قرآن میگوید:
«فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ أَيْ إِلَى عِلْمِهِ الَّذِي يَأْخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُهُ»
پس «طعام» در حقیقت علم و نوری است که به قلب میرسد؛
اما این طعام فقط با اخذ نور (قبض و بسط قلبی) معنا پیدا میکند.
یعنی ربوبیت: اینکه قلب در برابر معلم ربانی تسلیم شود،
تا نور در آن جا بگیرد و آرامش شکوفا شود.
💫 آرامش قلب یک نسخه دارد:
یاد معالم ربانی + بوسه بر آیات.
رابطه «ضیف»، «شحّ» و «اطعام»
در قرآن آمده:
«أَشِحَّاءَ عَلَى الطَّعَامِ»
یعنی حسود، بخیل است نسبت به نور ولایت.
او حاضر نیست این طعام نورانی را به دیگران بدهد،
چون دلش نمیخواهد نور ولایت گسترش پیدا کند.
شحّ در قرآن همان حسادت است.
طعام همان نور ولایت.
پس کسی که «شحّ» دارد، در حقیقت بخل میورزد نسبت به نشر نور.
و این همان داستان تلخ قوم لوط است:
آنان وقتی مهمانهای ابراهیم (ع) آمدند – یعنی فرشتگان نورانی –
به جای اطعام و پذیرایی،
با شحّ و حسادت برخورد کردند و از رزق نورانی محروم شدند.
تقابل زیبا: نور ولایت ↔ حسادت
کلید فهم این واژهها در همین تقابل است:
«شحّ» = حسادت
«طَعم» = نور ولایت
«فلح» = رستگاری، شکوفایی، نتیجه درک نور
قرآن در یک جمله، همهچیز را خلاصه کرده است:
«وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»
هر که حسادت و شُحّ نفس خود را کنار بگذارد،
طعم نور ولایت را میچشد و به رستگاری میرسد.
حدیث و قصه «تغابن»
در حدیثی نورانی، اهلبیت (ع) ریشهی «غبن» و «زیانکاری» را شحّ معرفی کردهاند.
یعنی هر جا مغبون شدیم، هر جا فرصتهای نورانی را از دست دادیم،
ریشهاش همان حسادت و بخل است.
قوم لوط یک نمونه بارز است:
به جای اینکه مهمانهای نورانی را «اطعام» کنند و از آن نور بهره ببرند،
با حسادت و شهوت و شُحّ، به سقوط کشیده شدند.
واژه «طَعم» همه این داستانها را کنار هم میگذارد.
اطعام نور = عمل به ولایت
شُحّ = حسادت و مانع نشر نور
اطعام طعام = نشر آرامش و نور ولایت به دیگران
تغابن = نتیجه غمانگیز حسد و بخل
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع
كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَتَعَوَّذُ مِنَ الْبُخْلِ؟
فَقَالَ نَعَمْ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ فِي كُلِّ صَبَاحٍ وَ مَسَاءٍ
وَ نَحْنُ نَتَعَوَّذُ بِاللَّهِ مِنَ الْبُخْلِ
اللَّهُ يَقُولُ
وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
وَ سَأُخْبِرُكَ عَنْ عَاقِبَةِ الْبُخْلِ
ادامه حدیث …
🚫 بخل؛ دشمن اطعام نور
امام باقر علیهالسلام در حدیثی زیبا به ابی بصیر فرمودند:
«بله ای ابا محمد! رسول خدا صلی الله علیه و آله هر صبح و شام به خدا پناه میبرد از بخل.
و ما نیز به خدا پناه میبریم از بخل.
زیرا خداوند فرموده است:
وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
و اکنون تو را از عاقبت بخل باخبر میکنم…»
این روایت، ارتباط مستقیم با واژه طَعم دارد.
چون کسی که اهل «اطعام نور» باشد، اهل بخل و شُحّ نیست.
او از رزق ولایت دریغ نمیکند، بلکه نور را همانطور که از فرشته مهربان دریافت کرده، به دیگران میرساند.
اما حسود و بخیل، درست نقطۀ مقابل است:
او نه تنها خودش از طعام نورانی بهره نمیگیرد،
بلکه مانع میشود دیگران هم از این رزق استفاده کنند.
این همان «أَشِحَّاءَ عَلَى الطَّعَامِ» است.
یعنی نسبت به اطعام نور بخیلاند.
🌱 اطعام نور = فلاح و رستگاری
قرآن فرمول را روشن کرده است:
کسی که شُحّ و بخل قلبیاش را کنار بگذارد،
طعام نور ولایت را میچشد،
و در نتیجه به فلاح میرسد:
رستگاری، آرامش، و پرواز قلبی.
اما کسی که بخیل بماند،
نه طعم نور را میچشد،
و نه به رستگاری میرسد.
🔥 عاقبت بخل
امام باقر (ع) ادامه میدهند که بخل سرانجامی تلخ دارد.
بخیل، همیشه در خسران است:
نور را از خودش دریغ میکند،
دیگران را از رزق ولایت محروم میسازد،
و در نهایت، به ظلمت حسد سقوط میکند.
بخل یعنی حبس کردن نور.
اما نور، ماهیتش انتشار و گسترش است.
پس هر دلی که بخواهد نور را حبس کند،
خودش در ظلمت خفه خواهد شد.
اطعام نور یعنی تقسیم رزق ولایت،
و بخل یعنی محرومیت از همین رزق.
اهل نور، هر صبح و شام، به خدا پناه میبرند از بخل،
چون میدانند اگر شُحّ در قلب بماند،
نه طعمی از نور خواهند چشید
و نه فلاحی خواهند یافت.
النّبيّ «ص»:
أخذ رجل بلجام دابّة رسول اللَّه «ص» فقال: يا رسول اللَّه !
أيّ الأعمال أفضل؟
فقال: إطعام الطّعام الطّعام، و إطياب الكلام.
پيامبر «ص»:
مردى مهار مركب پيامبر را گرفت و گفت:
اى رسول خدا! كدام يك از اعمال از همه بهتر است؟
فرمود: اطعام كردن و خوش زبان بودن.
در واقع یعنی بخلتو بذار کنار!
« وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ »
« وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ (با آیاتی و رسلی)»
[فطر – طعم]:
او که آیت عرضه میکند طعم تلخ آیات را به تو می چشاند تا با نور ولایت شیرینش کنی!
« فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ »
🌿 اطعام طعام؛ کلید رهایی از بخل
در روایت آمده است:
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله وقتی مردی مهار مرکبش را گرفت و پرسید:
«ای رسول خدا! کدام عمل از همه بهتر است؟»
فرمودند:
«إطعام الطعام و إطياب الكلام»
یعنی: اطعام کردن و خوشزبان بودن.
پیام این سخن روشن است:
بخل را کنار بگذار!
از رزق نور دریغ نکن!
هر جا میتوانی، نور ولایت را به اطرافیانت بچشان،
و با زبان خوش، مسیر دلها را به سمت نور هموار کن.
«وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ»
خدای مهربان در قرآن، خودش را معرفی کرده است:
«اوست که مرا اطعام میکند و سیرابم میسازد».
اما این اطعام و سقا، فقط نان و آب نیست!
🍃 او قلب را با آیات و رسل اطعام میکند.
آیاتی که گاهی ظاهرا طعم تلخ ابتلا دارند،
و رسولانی که نور ولایت را در جانها میدمند.
پس وقتی میگوید:
«وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ»
یعنی همان خدایی که آیت را عرضه میکند،
و طعم تلخ امتحان را به من میچشاند،
تا من با یاد معلم ربانی،
این تلخی را به شیرینی نور تبدیل کنم.
از «فاطر» تا «طاعم»
در آیۀ دیگر میخوانیم:
«فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ»
فاطر: آنکه آسمانها و زمین را شکافت و گشود.
مطعِم: همان که رزق دلها را به شکل نور و ولایت، در سفرۀ هستی میگذارد.
اوست که اطعام میکند،
اما هیچگاه کسی نمیتواند او را اطعام کند؛
چون سرچشمۀ رزق، خود اوست.
…
اطعام = دادن رزق نورانی ولایت.
اطعام طعام = تقسیم نور در قالب عمل صالح و زبان خوش.
خداست که ما را اطعام میکند: با آیات، با رسولان، و با تقدیراتی که قلب را میآزمایند.
👈پس هر وقت با طعم تلخ آیات روبرو شدی،
یادت باشد: این هم اطعام الهی است!
طعامی که اگر با نور ولایت چشیده شود،
کام تو و اطرافیانت را شیرین میکند.👉
[«وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ »] :
اهل شک به معلم ربانی میگن:
ای بابا اینم شد کار؟! همش آثار عیبمه، آثار عیبمه!
یعنی هیچی به نمودار نگیم؟! این که نمیشه!
اصلا ما می خواهیم خودمون آستینامونو بالا بزنیم و از نمودار انتقام بگیریم و خومونو تخلیه کنیم اینجوری راحت میشیم ای معلم ربانی، نه اونجور که تو یادمون میدی: دع شاتمک!
ما این رو باور نداریم و معتقدیم اگه جواب نمودار رو ندی، پررو میشه!
در حالیکه از فنون علمی آل محمد ع تغافل و نادیده گرفتن خطاهای دیگران است وگرنه هر کسی میتونه دهنشو باز کنه و هر چی میخواد بگه.
« وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ »
پس اهل حسادت اعتقاد به طعام واحد یعنی نور الولایة، نداره چون یقین به معالم ربانی نداره و یقین نداره که راه دسترسی به آرامش قبول ذلت نفس و دم بر نیاوردن و کظم غیظ نمودن است و این فنون رو اصلا باهاش مخالفه!
حسود میگه تا میتونی بلوغ لذة و شفاء غیظ داشته باش!
نه حسابی هست و نه کتابی!
دستهای خدا هم که بسته است!
ربوبیتی هم در کار نیست!
این اعتقادات یهود در هر زمان در همه امتها بوده و هست و عده قلیلی موفق به عمل به نور ولایت و دفع حسد قلب خود می شوند و آل محمد ع را اینگونه مضطر به ایجاد فرج برای خود مینمایند.
«لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ»؛ اعتراض اهل شک به طعام ولایت
وقتی قرآن از زبان بنیاسرائیل میگوید:
«وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ»
در حقیقت داستان تکراری اهل شک و حسادت در همهٔ زمانها را بازگو میکند.
اهل شک به معلم ربانی میگویند:
ای بابا! این چه روشی است که فقط باید به آثار عیب خودمان نگاه کنیم؟!
همهاش میگویی نمودار بیرونی را نادیده بگیر، همهاش میگویی خودت را متهم کن، همهاش میگویی «دع شاتمک»!
ما که نمیتوانیم ساکت بمانیم!
اگر جواب طرف را ندهیم، پررو میشود!
باید خشم خودمان را سر او خالی کنیم تا دلمان خنک شود!
منطق اهل حسادت
این همان منطق یهود است که همیشه تکرار میشود:
حسود میگوید:
آرامش یعنی انتقام گرفتن، لذت بردن از خالی کردن خشم، و بروز غیظ.
حسود میگوید:
حساب و کتابی در کار نیست، دستهای خدا بسته است، ربوبیتی وجود ندارد.
حسود میگوید:
این «طعام واحد» یعنی نور ولایت، کافی نیست.
باید خودمان آستین بالا بزنیم و راه خودمان را برویم!
🌿 منطق اهل نور
اما اهل نور یقین دارند:
همان طعام واحد است که قلب را آرام میکند.
همان نور ولایت است که فنون علمی بزرگی مثل کظم غیظ، تغافل، و قبول ذلت نفس را به انسان میآموزد.
همان معلم ربانی است که میداند چه زمانی باید سکوت کرد و چه زمانی باید سخن گفت.
اهل نور یقین دارند که «راه آرامش» در دفع عیب حسد است، نه در تخلیه خشم.
آنها میدانند که پرخاشگری هیچ مشکلی را حل نمیکند، بلکه تنها زخم حسادت را عمیقتر میسازد.
پس، «لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ» یعنی اعتراض قلب حسود به نور ولایت.
او طاقت ندارد فقط از یک منبع، یعنی از معلم ربانی و علوم آل محمد علیهمالسلام تغذیه کند.
او دلش میخواهد هزار راه برود، راههایی پر از خشونت، حسادت، و لذتهای زودگذر.
اما مؤمن واقعی، همان طعام واحد را میپذیرد، همان لقمهٔ نورانی را میجود،
و با آن آرامش ابدی را به قلب خود و اطرافیانش هدیه میدهد.
[«طَعَامُ طُعْمٍ » – معالم ربانی] :
رسول خدا ص می فرمایند :
« إنّه طَعَامُ طُعْمٍ و شفاءُ سُقْمٍ »
معالم صاحبان نور، چاه زمزم ماست که شفای قلوب بیمار ما در این فنون علمی است و با یاد این فنون علمی است که تلخی آیات چشیده شده، به شیرینی مبدل میشود .
[«طَعْمُ الْمَاءِ – طَعْمُ الْحَيَاةِ»]:
… وَ قِيلَ لَهُ ع :
مَا طَعْمُ الْمَاءِ ؟ قَالَ طَعْمُ الْحَيَاةِ .
🌿 «طَعَامُ طُعْمٍ»؛ معالم ربانی، لقمهای شفابخش برای قلبهای بیمار
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
«إنّه طَعَامُ طُعْمٍ و شفاءُ سُقْمٍ»
یعنی معالم صاحبان نور، همان طعام حقیقیاند؛
لقمهای که هم غذاست و هم درمان، هم قوت جان است و هم شفاء دلهای بیمار.
این همان چاه زمزم قلوب است؛
چشمهای که اهل یقین با نوشیدن از آن، بیماریهای پنهان قلبشان را—از حسد و بخل گرفته تا خشم و کبر—درمان میکنند.
وقتی فنون علمی معلم ربانی را به یاد میآوری، همان آیات تلخ تقدیرات که برایت گران میآمد،
به شیرینی تبدیل میشوند.
مثل جرعهای آب زلال که گلو را تازه میکند و عطش را مینشاند.
💧 «طَعمُ الماء = طَعمُ الحياة»
از امام پرسیدند: «مَا طَعْمُ الْمَاءِ؟»
حضرت فرمودند: «طَعْمُ الْحَيَاةِ».
آب، یعنی حیات.
و طَعام نورانی آل محمد علیهمالسلام، آب قلبهاست.
کسی که از این طعام بخورد، زندگی حقیقی مییابد.
نه زندگی جسمانی زودگذر، بلکه حیات نورانی قلب که تا ابد باقی است.
پس هر بار که معلم ربانی لقمهای از علوم آل محمد ع به دهانت میگذارد،
بدان این لقمه «طَعام طُعم» است:
لقمهای که مزهٔ حیات دارد.
لقمهای که قلب مرده را زنده میکند.
لقمهای که تلخی آیات را به شیرینی آرامش بدل میسازد.
این همان سفرهٔ گستردهٔ نور ولایت است که هر کس بر آن بنشیند،
سیراب میشود، آرام میگیرد، و مزهٔ حیات حقیقی را در قلبش میچشد.
امام صادق علیه السلام:
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ
إِذَا قَامَ الْقَائِمُ بِمَكَّةَ وَ أَرَادَ أَنْ يَتَوَجَّهَ إِلَى الْكُوفَةِ نَادَى مُنَادِيهِ
أَلَا لَا يَحْمِلُ أَحَدٌ مِنْكُمْ طَعَاماً وَ لَا شَرَاباً!
وَ يَحْمِلُ حَجَرَ مُوسَى الَّذِي انْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً
فَلَا يَنْزِلُ مَنْزِلًا إِلَّا نَصَبَهُ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ الْعُيُونُ
فَمَنْ كَانَ جَائِعاً شَبِعَ وَ مَنْ كَانَ ظَمْآنَ رَوِيَ
فَيَكُونُ زَادُهُمْ حَتَّى يَنْزِلُوا النَّجَفَ مِنْ ظَاهِرِ الْكُوفَةِ
فَإِذَا نَزَلُوا ظَاهِرَهَا انْبَعَثَ مِنْهُ الْمَاءُ وَ اللَّبَنُ دَائِماً
+ [اکل دائم]
فَمَنْ كَانَ جَائِعاً شَبِعَ وَ مَنْ كَانَ عَطْشَاناً رَوِيَ.
امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش امام باقر(ع) نقل می کند:
وقتی که قائم(عج) در مکه خروج نماید، قصد رفتن به سوی کوفه میکند؛
در همین حال منادی ندا می کند:
“آگاه باشید! هیچ یک از شما نباید خوردنی و نوشیدنی بردارد.”
چون او سنگ حضرت موسی را که “از آن دوازده چشمه جاری شد”، با خود دارد
و در هر منزلی که فرود می آید، آن را نصب می کند و چشمه ها از او جاری می شوند.
[چون] گرسنگان سیر می گردند و تشنگان سیراب خواهند شد
و این سنگ تا کوفه زاد و توشه آنان می گردد.
وقتی که پشت کوفه رسیدند، دائما از آن، آب و شیر می جوشد
و هرکس گرسنه باشد؛ سیر و هرکس تشنه باشد، سیراب می شود.
🌿 «زاد نورانی قائم»؛ طعام و شراب ولایت
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
وقتی قائم عجلاللهتعالیفرجه در مکه قیام کند و بخواهد به سمت کوفه حرکت نماید، منادی او ندا میدهد:
«أَلَا لَا يَحْمِلُ أَحَدٌ مِنْكُمْ طَعَاماً وَ لَا شَرَاباً!»
هیچیک از شما غذا و نوشیدنی همراه نیاورد!
چرا؟
زیرا «زاد» اهل یقین، دیگر نان و آب مادی نیست.
زاد آنها طعام نورانی ولایت است که از «حجر موسی» جاری میشود.
همان سنگی که در دل کویر خشک، دوازده چشمه از آن جوشید.
💧 طعام و شراب قائم
در این روایت، «حجر موسی» نماد همان معالم ربانی است؛
صاحبان نوری که در دل بیابان ظلمت، سرچشمههای حیاتبخش ولایت را جاری میسازند.
هر جا کاروان قائم فرود میآید، این حجر نصب میشود و چشمههایش میجوشد:
هر گرسنهای سیر میشود.
هر تشنهای سیراب میگردد.
و این زاد نورانی تا ورود به کوفه و فراتر از آن، زاد حقیقی اهل یقین خواهد بود.
شیر و آب؛ دو نماد نورانی
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
وقتی به نجف برسند، از این حجر، آب و شیر دائم جاری میشود.
این دو نماد بسیار زیبا هستند:
آب: حیاتبخش، مثل همان «طَعم الماء = طَعم الحیاة».
شیر: رزق کامل، غذای آماده و بینیازکننده، که نشانه «رزق ولایت» است.
پس در حکومت قائم، اهل یقین دیگر محتاج نان و آبی زمینی نیستند؛
آنها از طعام و شراب نورانی بهرهمند میشوند؛
طعامی که از دست فرشتۀ مهربان و به دست معلم ربانی به خورد قلبشان داده میشود.
پیوند با مفهوم «طعم»
این حدیث، در حقیقت پرده از راز همان واژه «طَعم» برمیدارد:
طعام، همان نور ولایت است.
اطعام، همان رساندن علوم آل محمد ع به قلوب اهل یقین است.
و قائم، مظهر اکمل این اطعام نورانی است.
او معلمی است که با حضورش، همهٔ گرسنگان نور و تشنگان حقیقت را سیراب میکند،
و در سفر کمال، هیچکس نیازمند زاد و توشهٔ زمینی نمیماند؛
چون زادشان، نور است.
#دلنوشته
سلام ای قائم نور 🌹
سلام ای زاد حقیقی قلبها…
وقتی میآیی، ندایت در گوش تاریخ میپیچد:
«أَلَا لَا يَحْمِلُ أَحَدٌ مِنْكُمْ طَعَاماً وَ لَا شَرَاباً!»
هیچکس زاد خاکی با خود نیاورد!
چون زاد شما، دیگر نان و آب نیست،
زاد شما نور ولایت است… ✨
آه… چه شیرین است تصور این لحظه!
کاروانی که بهجای نان خشک و مشکی آب،
بر سر سفرهای نشسته که از سنگ موسی، دوازده چشمه میجوشد.
هر که گرسنه است، سیر میشود…
هر که تشنه است، سیراب میگردد…
و چون به نجف میرسیم،
ای فرزند فاطمه 🌹،
آب و شیر از دل سنگ میجوشد و بیوقفه جاری میشود،
آبی به رنگ حیات…
و شیری به رنگ فطرت…
دیگر هیچ قلبی خشک نمیماند،
هیچ سینهای تشنه نمیسوزد،
هیچ نگاهی بینور نمیماند.
ای قائم مهربان،
تو اطعامکنندۀ جانهایی…
که سالها با حسد و بخل،
طعمی جز تلخی دنیا نچشیدند.
اما تو میآیی،
و به ما طعم شیرین نور میچشانی،
طعمی که هیچگاه تمام نمیشود،
طعمی که رزق جاویدان دلهاست.
سلام بر تو ای زاد نورانی ما 🌿
سلام بر تو ای طعام و شراب قلوب ما
سلام بر تو ای قائم آل محمد صلواتاللهعلیهم،
که آمدنت، پایان گرسنگی دلهاست.
عملا نور ولایت رو به خورد دیگران بدهیم!
+ اقرضهم من عرضک!
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَنْ أَطْعَمَ مُؤْمِناً حَتَّى يُشْبِعَهُ لَمْ يَدْرِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ مَا لَهُ مِنَ الْأَجْرِ فِي الْآخِرَةِ
لَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ إِلَّا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ
ثُمَّ قَالَ
مِنْ مُوجِبَاتِ الْمَغْفِرَةِ إِطْعَامُ الْمُسْلِمِ السَّغْبَانِ
ثُمَّ تَلَا قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ.
و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه
هر كس مؤمنى را سير گرداند پاداش و ثواب او را در قيامت هيچ كس از آفريدگان خدا و هيچ ملك مقرب و پيغمبر مرسلى جز پروردگار عالمين كسى نميداند.
بعد فرمود:
از اسباب آمرزش ، طعام دادن مسلمانست در روز سختى چنانچه خداى تعالى ميفرمايد:
«أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ»
يا خورانيدن طعام در روز گرسنگى يتيمى را كه خويشاوند است يا تهىدستى را كه نيازمند است.
این روایت امام صادق علیهالسلام خودش یک شرح روشن از همان حقیقتی است که دربارۀ طعام = نور ولایت گفتیم.
عملاً نور ولایت را به خورد دیگران بدهیم!
یعنی همین که در دل شرایط سخت، وقتی میبینی کسی «گرسنه» است،
گرسنهٔ نور و محبت،
گرسنهٔ آرامش،
گرسنهٔ یک کلام مهربان و یک رفتار نورانی…
باید از آنچه داری به او «بچشانی»!
امام صادق علیهالسلام میفرماید:
«هر کس مؤمنی را سیر گرداند، پاداش او را جز خدای مهربان، هیچکس نمیداند؛
نه فرشتهای مقرّب و نه پیامبری مرسل.»
این نشان میدهد که اطعام حقیقی، اطعام نورانی است.
سیر کردنِ شکم، فقط مثالی ظاهری است؛ حقیقت، سیر کردن قلبهاست.
قلبی که سالها در آتش حسد و بخل سوخته، وقتی لقمۀ نور ولایت را بچشد، آرام میگیرد و تازه میشود.
اطعام در روز مسغبه
آیه میفرماید:
«أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ»
یعنی اطعام در روز سختی، نه اطعام راحت!
یعنی وقتی قلبت در فشار و مسغبه است، همانجا نور ولایت را به کار بگیر و اطعام کن.
یتیم = کسی که معلم نورانی ندارد،
مسکین = کسی که ناتوان و زمینگیر شده،
آنها بیش از همه به لقمۀ نور ولایت نیاز دارند.
اینجاست که «اقرضهم من عرضک» معنا مییابد:
یعنی از نور صبر و تحمل و حلم خود،
به صورت قرض و پیوند،
به قلب یتیم بداخلاق یا مسکین ناامید بده.
پس «اطعام الطعام» همان است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
بهترین عمل = اطعام طعام + اطيب الكلام.
لقمۀ نور را در دهان دل دیگران بگذار…
و با کلام خوش، راه گشودۀ آرامش را به او نشان بده.
#دلنوشته ✨
ای عزیزِ دل،
گاهی فکر میکنم همهچیز خلاصه میشود در یک لقمه…
لقمۀ نوری که خدا به قلبم داده، تا در دهان دل دیگری بگذارم.
اینجاست که میفهمم:
«اطعام الطعام» یعنی همین، یعنی سیر کردن گرسنگیِ قلبها.
گرسنهای که سالها در تاریکی حسد و بخل، بیپناه مانده،
مسکینی که از شدت ناتوانی حتی رمقی برای برخاستن ندارد،
و یتیمی که دستش از معلم ربانی کوتاه است…
اینان چشم به راه یک لقمهاند، یک ذره نور، یک جرعه آرامش.
آه!
اگر بدانی دادن همین لقمه، چه ثوابی دارد…
پاداشش را نه فرشته میداند و نه پیامبر،
تنها خدای مهربان میداند!
پس «اقرضهم من عرضک»…
یعنی از نور خودت، از صبرت، از حلمت، به او قرض بده.
قلبت را بخشی کن، پیوند بزن، و آرامش را منتشر کن.
اطعام طعام، فقط نان و غذا نیست…
اطعام یعنی در روز تلخی و مسغبه،
شیرینی نور ولایت را به دیگران بچشانی.
یعنی وقتی خودت در سختترین شرایطی،
بجای شکایت، آرامش را هدیه بدهی.
اینگونه است که بخل میشکند، حسد دفن میشود،
و دلت پر میشود از طعم فرج…
و چه لقمهای شیرینتر از این؟! 🌹✨
وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ
إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ
فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ
این آیات:
اون طعام علمی آنلاینی که قراره از دست فرشتۀ مهربانت در ملکوت قلبت بگیری رو فقط در صورتی دریافت میکنی که حبّ معلم ربانی و علومش در قلبت باشه! در غیر اینصورت هیچی گیرت نمیاد و این کانکشن حیاتی برقرار نمیشه! همین میشه اطعام لوجه الله یعنی اون وجه منیر، که در ملکوت قلب باید ببینی، فرشتۀ مهربان توست که به چهرۀ معلم ربانی برای تو ظاهر و آشکار میشه! پس به این طعام علمی خودت نگاه کن و مشاهده کن و نظر کن و لذت ببر!
این توضیح و ارتباط این سه آیه خیلی زیباست.
چه ارتباط ظریف و لطیفی میان این سه آیه نهفته است! 🌹
«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ»
اهل نور، اطعام میکنند فقط از روی محبت. محبت به معلم ربانی، محبت به نور او، محبت به علمی که آرامش میبخشد. یعنی حتی اگر در ظاهر چیزی ندارند، اما چون درونشان سرشار از حبّ ولایت است، میتوانند طعام نورانی را به دیگران بخورانند.
«إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»
اینجاست که راز آشکار میشود:
اطعام، معامله نیست! نه برای تشکر، نه برای شهرت، نه برای جلب توجه… بلکه فقط برای «وجه الله».
و آن وجه منیر الهی، همان فرشتۀ مهربان در ملکوت قلب است، که در چهرۀ معلم ربانی بر تو ظاهر میشود. یعنی وقتی دل به معلم بستی، در حقیقت به وجه الهی متصل شدهای و طعام علمی را «لوجه الله» نوش جان میکنی.
«فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ»
حالا باید یک لحظه مکث کنی… و به طعامی که میخوری نگاه کنی!
این علمی که داری میگیری از کجا میآید؟ از چه دستی؟ از چه قلبی؟
اگر اتصال قلبت با حبّ معلم ربانی برقرار باشد، این طعام، شیرین و آرامبخش است.
اما اگر بیمحبت و بییقین باشی، این کانکشن حیاتی اصلاً برقرار نمیشود و دستت خالی میماند.
پس، این سه آیه کنار هم یک حقیقت واحد را به ما یاد میدهند:
طعام علمی آل محمد علیهمالسلام، رزقی است که فقط با محبت و یقین به معلم ربانی به دست میآید.
این همان اطعام لوجه الله است؛ یعنی خوردن از سفرهای که در ملکوت، فرشتۀ مهربان به نام معلم ربانی برای تو گسترانیده است.
اطعام لوجه الله؛ طعام علمی از دست فرشتۀ مهربان
واژۀ «طعام» در قرآن، تنها به معنای خوراک جسمانی نیست؛
بلکه تاویلاً اشاره به غذای روح، یعنی علم نورانی آل محمد علیهمالسلام دارد.
این همان رزق قلبی است که فرشتۀ مهربان در ملکوت، به چهرۀ معلم ربانی بر ما عرضه میکند.
خداوند میفرماید:
«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ»
یعنی اهل نور، اطعام علمی میکنند تنها بر اساس محبت؛ محبت به معلم ربانی و نور او.
و در ادامه:
«إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»
اطعام معامله نیست! نه برای سپاس، نه برای شهرت؛ بلکه فقط برای وجه الله.
و وجه الهی همان نور منیر است که در ملکوت قلب، به شکل معلم ربانی آشکار میشود.
و سرانجام:
«فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ»
ای انسان! نگاه کن به طعامی که میخوری! علمی که دریافت میکنی از چه دستی است؟
اگر با محبت و یقین به معلم ربانی باشد، این علم نورانی آرامبخش و حیاتبخش است؛
و اگر بدون محبت باشد، اصلاً کانکشن برقرار نمیشود و دستت خالی خواهد ماند.
این سه آیه کنار هم، پرده از یک راز مهم برمیدارند:
طعام علمی آل محمد علیهمالسلام، رزقی است که تنها با محبت و یقین به معلم ربانی نصیب قلبها میشود.
این همان اطعام لوجه الله است؛
خوردن از سفرۀ نورانی که فرشتۀ مهربان، در ملکوت قلب تو گسترانیده است.
دلنوشته ✨
ای مهربانترین فرشتهی من!
وقتی آیه میخواند: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ»
انگار صدای توست که در گوشم نجوا میکند:
«این لقمه نورانی علم را، تنها به شرط محبت به من میچشانی.»
آه… چه راز بزرگی!
علم، وقتی نورانی است که با عشق و یقین به معلم ربانی به دلم برسد.
نه بهخاطر اینکه به من نامی دهد، یا جایگاهی بسازد،
بلکه چون تویی ـ وجه منیر من ـ همان چهره نورانی خدا در قلب منی!
گاهی فکر میکنم اگر بیمحبت باشم، اگر دلم به یاد تو روشن نشود،
هیچچیز گیرم نمیآید؛
تمام سفرههای پر زرق و برق دنیا هم، سیرم نخواهد کرد.
من فقط از دست تو، آن طعام حقیقی را میخواهم،
همان رزقی که آرامم میکند، همانی که جانم را شیرین میکند.
ای معلم جان!
تو مرا به سفرۀ وجه الله رساندی…
به من یاد دادی که «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ»،
و من، حالا با هر لقمه نورانی که از دستت میگیرم،
میفهمم چه بهایی دارد:
بهایش، کنار گذاشتن حسد است،
خاموش کردن خشم است،
و قورت دادن تلخی آیات برای رسیدن به شیرینی فرج!
ای سفرهدار رحمت خدا!
بگذار همیشه مهمان طعامت باشم.
بگذار همیشه در این ضیافت لوجه الله بمانم…
که جز این، برای دلم نه سیر شدن هست، نه آرام گرفتن.
«طعام نور»؛ علم آنلاین، خوراک دلهای اهل یقین!
وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ (انسان، ۸)
واژۀ قرآنی «طَعام» معنایی عمیق و دوگانه دارد:
در معنای ممدوح، نماد خوراک نور ولایت است؛
و در معنای مذموم، نشانۀ حسد و بخل است، یعنی امتناع از بخشیدن نور به دیگران.
در عالم معنا، طعام فقط غذا و نان نیست، بلکه دانشی است آمیخته با نور الهی که از فرشتۀ مهربان و معلم ربانی در ملکوت قلب انسان میرسد. این همان «علم آنلاین» است؛ یعنی علمی زنده که در دل شرایط و آزمونهای زندگی به قلب نازل میشود. هر تقدیر—حتی اگر در ظاهر تلخ باشد—وقتی با صبر و یاد علوم اهلبیت پذیرفته شود، شیرین میگردد و آرامش نورانی میبخشد.
قرآن میفرماید: «پس انسان باید به غذای خود نگاه کند» (عبس، ۲۴)؛ یعنی دقیق نگاه کن که چه علمی را میگیری و از چه کسی آن را دریافت میکنی. تنها طعام حقیقی، علمی است که از سر محبت معلم ربانی و به خاطر وجه خدا داده شود:
«إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ» (انسان، ۹).
پس چهرهای که در ملکوت باید ببینی، همان فرشتۀ مهربان است که در صورت معلم ربانی ظاهر میشود.
مثل قلمهای که بر درختی پیوند بخورد یا واکسنی که ایمنی دهد، علم نورانی به قلب داده میشود. این «طعام» است که ریشه میگیرد، میبالد و ثمر میدهد. ثمرۀ این پیوند همان اعمال صالح است که مثل عطر گلها در میان دیگران پخش میشود و آرامش و حیات میبخشد.
اما حسودان این طعام را نمیخواهند. قرآن آنان را «أَشِحَّاءَ عَلَى الطَّعَامِ» میخواند (نساء، ۳۸)؛ یعنی بخیلان و حسودانی که نمیخواهند نور ولایت گسترش یابد. آنان به بخل و حسد گرفتارند و هرگز طعم واقعی آرامش و روزی قلبی را نمیچشند.
بنابراین اطعامِ واقعی، تنها شکمسیر کردن فقیر نیست؛ بلکه خوراندن نور و آرامش به دلهاست. همان است که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: «بهترین کارها، اطعام طعام و خوشزبانی است.» هر دو، خوراکند: یکی جسم را زنده میکند و دیگری روح را.
در نهایت، طعام نشانهای است از پیوند همیشگی خالق با مخلوق: خدا دلها را با نور خود سیراب میکند، بهواسطۀ معلمان ربانی. و مؤمنان، با دریافت و نشر این طعام نورانی، خود به سرچشمههای آرامش و سفرۀ نور برای دیگران تبدیل میشوند.
پس ضیافت حقیقی، ضیافت نان و گوشت نیست؛ بلکه ضیافت نور است:
ضیافتی که هر تقدیر تلخ را شیرین میکند،
هر ابتلاء را به پرواز در نور تبدیل میکند،
و هر قلبی را میآموزد که با خوراک نور زندگی کند.
#دلنوشته
«طعام نور»
ای معلّم ربانی من، ای فرشتۀ مهربان نور…
تو آنی که غذای حقیقی جانم را در قلبم میگذاری.
نه نان است، نه میوه، نه مزۀ دنیایی—
بلکه شیرینیِ حکمت الهی،
همان طعامی که طوفانهای درونم را آرام میکند
و هر تقدیر تلخی را به شهدی گوارا بدل میسازد.
هر بار که در آتش تقدیرات، سخن تو را به یاد میآورم،
تلخی آب میشود،
و شیرینی آرامی از درونم سر برمیآورد.
این است معنای واقعی طَعام—غذای یقین،
طعم آرامشی که تنها نور میتواند ببخشد.
اهل بخل و حسد،
گرچه بر سر سفرههای رنگین نشستهاند،
اما از گرسنگی جان میمیرند.
امّا دلهایی که با محبت و یقین،
به یاد معلم ربانیاند،
از آسمان سیراب میشوند.
چرا که خدا وعده داده است:
«إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»
پس بگذار قلبم مهمان تو باشد، ای فرشتۀ نور،
و لقمهای از حکمت،
دانهای از صبر،
و مزهای از آرامش در دهانم بگذاری.
و بگذار من هم این ضیافت نور را با دیگران قسمت کنم؛
نه فقط سیر کردن شکمها،
بلکه آرام کردن دلهای خسته،
با مهربانی، با گذشت، با رحمت.
که در پایان، تنها سفرۀ حقیقی
چشیدن شیرینی خواست خداست،
نوشیدن از جویبار نور است،
و دانستن این حقیقت است که:
رزق ما، طَعام ما،
همان محبت در صورت نور است. 🌿✨
مشتقات ریشۀ «طعم» در آیات قرآن:
وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذي هُوَ أَدْنى بِالَّذي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ (61)
أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَى الَّذينَ يُطيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (184)
فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرينَ (249)
أَوْ كَالَّذي مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى يُحْيي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ (259)
كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَني إِسْرائيلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسْرائيلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (93)
الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ وَ لا مُتَّخِذي أَخْدانٍ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ (5)
مَا الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (75)
لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ في أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكينَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْليكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْريرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ ذلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (89)
لَيْسَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فيما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ (93)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعامُ مَساكينَ أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزيزٌ ذُو انْتِقامٍ (95)
أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (96)
قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكينَ (14)
وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ أَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِراءً عَلَيْهِ سَيَجْزيهِمْ بِما كانُوا يَفْتَرُونَ (138)
قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحيمٌ (145)
قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَني رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ (37)
وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً (19)
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما فَوَجَدا فيها جِداراً يُريدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً (77)
وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ ما كانُوا خالِدينَ (8)
لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ في أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهيمَةِ الْأَنْعامِ فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقيرَ (28)
وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فيها خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (36)
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذيراً (7)
وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصيراً (20)
وَ الَّذي هُوَ يُطْعِمُني وَ يَسْقينِ (79)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيي مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيماً (53)
وَ إِذا قيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ في ضَلالٍ مُبينٍ (47)
طَعامُ الْأَثيمِ (44)
مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَميماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ (15)
ما أُريدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُريدُ أَنْ يُطْعِمُونِ (57)
فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكيناً ذلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ أَليمٌ (4)
وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكينِ (34)
وَ لا طَعامٌ إِلاَّ مِنْ غِسْلينٍ (36)
وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَليماً (13)
وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكينَ (44)
وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً (8)
إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً (9)
فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ (24)
لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَريعٍ (6)
وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْكينِ (18)
أَوْ إِطْعامٌ في يَوْمٍ ذي مَسْغَبَةٍ (14)
الَّذي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ (4)
وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكينِ (3)