دکتر محمد شعبانی راد

مثل گل آفتابگردان، سهمتو از نور بگیر! سهام‌داران نورانی از شرکت سهامی نور! فَساهَمَ‏ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضينَ!

Like a sunflower, claim your share of the light!
Noor Joint Stock Company!

sunflower time-lapse, following the sun.

«سهم» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«ساهَمَ في الأَمْرِ: در آن كار شركت كرد.»
«سَهَمَ‏ وَجْهُهُ: چهره‏‌اش دگرگون شد.»
«سَهَمَ‏ لونه»
برای اینکه مطلب رو یاد بگیریم، اینجوری بیان کنیم:
«ساهَمَ في الأَمْرِ الولایة»
«ساهَمَ في النور الولایة»
«سَهَمَ‏ قلبه بالنّور الولایة»
نتیجۀ مشارکت قلب با نور خود، اینه که قلب دچار دگرگونی میشه و از تاریکی در میاد و نور آرامش رو تجربه میکنه! واژۀ سهم میخواد فرایند نور الولایة رو به ما یاد بده!
از نور سهمتو بگیر! سهمیۀ علمی خودتو از معلم نورانی اخذ کن!
ببین این گل آفتابگردان داره امروز با این طلوع زیبای خورشید، سهم خودشو از این نور زیبا دریافت میکنه تا بتونه با این ارزاق نورانی برای خودش اعمال صالحی از جنس مهربانی خلق کنه!
«السُّهُم‏: خردمندان دانشمند، گرماى سخت، تارهاى شعاع خورشيد»
«سَهْمُ اللَّهِ … عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع»
«وَ أَنْتَ الَّذِي جَعَلْتَ لِكُلِّ مَخْلُوقٍ فِي نِعَمِكَ سَهْماً»

+ «دَوَلَ – دولت – چرخۀ دانه تا دانۀ گل زیبای آفتابگردان»

سَهْمُ اللَّهِ … عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع

رسول خدا صلی الله علیه و آله:
عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏:
مَا عَصَانِي قَوْمٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ إِلَّا رَمَيْتُهُمْ بِسَهْمِ اللَّهِ
قِيلَ وَ مَا سَهْمُ اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ
قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع
مَا بَعَثْتُهُ فِي سَرِيَّةٍ وَ لَا أَبْرَزْتُهُ لِمُبَارَزَةٍ إِلَّا رَأَيْتُ جَبْرَئِيلَ ع عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلَ عَنْ يَسَارِهِ وَ مَلَكَ الْمَوْتِ عَنْ أَمَامِهِ وَ سَحَابَةٌ تُظِلُّهُ حَتَّى يُعْطِيَهُ اللَّهُ خَيْرَ النَّصْرِ وَ الظَّفَرِ
.

سهم‏:
«سَهَمَ‏ وَجْهُهُ»
«سَهَمَ‏ لونه»
«سَهَمَ‏ وَجْهُهُ: چهره‏‌اش دگرگون شد.»
[بعضی ها میرن ساحل دریا و آفتاب میگیرن تا پوستشون برنزه بشه !]
«tan skin»: پوست برنزه
+ «حسن و صلی و ولی و …»
السَّهَام‏: دردى است كه روى و چهره از آن تغيير مى‏‌كند.
(سوختن از گرما و گرما زدگى – آفتاب سوختگی)
مفهوم «تغییر» در این واژه، در هزار واژه مترادف نور ولایت وجود دارد.
«سَهْمُ اللَّهِ … عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع»
شركة مُسَاهِمة: «joint stock»: شركت سهامى كه در آن سهام شركت قابل واگذارى به ديگران باشد. (به‌به چقدر زیبا !!!)
شرکت سهامی نور! فَساهَمَ‏ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضينَ!
وقتیکه سهمشو از نورش گرفت، فهمید که اشتباه کرده!
یعنی وقتی قبض نور قلبشو دید دانست که خطایی از او سر زده!
+ «فرنچایز»
وقتی سهمتو میگیری یهو تغییر میکنی! یه تغییر بزرگ! علم بدست میاری! چیزی رو متوجه میشی! اینکه بفهمی اشتباه کردی، خودش خیلی مهمه و علم میخواد.
با اخذ علم، از معلم، در ملک و در ملکوت، از ظلمت به نور کوچ میکنی!
پس تا قلبت روشن نشده هنوز سهمتو نگرفتی !!!
پس این دعا رو ادامه بده که:
یا مقلب القلوب و الابصار ،
یا مدبر اللیل و النهار ،
یا محول الحول و الاحوال ،
حوّل حالنا الی احسن الحال !!!
خلاصه یعنی اینکه:
سهم ما رو بده، روشن بشیم و تغییر کنیم!
این مفهوم تغییر قشنگ و زیباست.

این دو عکس فوق العاده زیباست:
+ عکس و فیلم قلم لیزری …
اون سیمی که از بالا وصله، مستقیمه، و نور داره، اما اون کلافه سردرگمی که از پایین فکراشونو روی هم ریختن و خرد نداشته جمعیشونو روی هم گذاشتن، و گزینه‌ای رو انتخاب کرده اند که منجر به تولید و انتخاب لیدر سوء میشه، نه خودش روشنه، نه اطرافشو روشن میکنه.
+ داستان تکراری تاویل قلم نوری!
شرکت سهامی رایگان علمی عالم ربانی منا اهل البیت ع !!!
اما … هیچکس خریدار نیست ؟!!! الله اکبر …
سَاهِمُ‏ الوجهِ‏ : متغيره، من قولهم‏ سَهَمَ‏ لونه: تغير حاله لعارض.
«ساهَمَ في الأَمْرِ: در آن كار شركت كرد.»:
اهل یقین با عمل به معالم ربانی در دل شرایط عرضه آیات، در ترویج اندیشه آل محمد ع مشارکت نموده و اینگونه با لطف اهل بیت ع از این خوان گسترده علم نورانی ولایت، سهمی برای خود دریافت میکنند (مثل گل آفتابگردان) و لذا نور ولایت فرایند شرکت سهامی است !!! هر آیتی میاد تا سهمتو از نور ولایت بهت بده و این میشه همون روش زندگی زنبور عسل «نوب» که متناوبا میره سراغ گلها و به کندو برمیگرده و این رفتن و آمدن، منتهی به تولید عسل میشه، انگاری زنبور کارگر که کارش تولید عسل هست، مدام بین آیات (یعنی گلها) و صاحب نور، یعنی ملکه خودش در کندو، در حال تردد و رفت و آمد است.
+ [نوب – سهم] : نَاوَبْتُهُ : سَاهَمْتُهُ مُسَاهَمَةً.
لذا می بینیم در این واژه نیز مفهوم 1+1 یعنی «join» شدن وجود داره.
«joint stock» : سهام مشترک … خوشه تو به خرمن قاطی کن !
عمل صالح، همان سهام مشترک، همان فرزند مشترک، بین صاحب نور و اهل نور است!
در کندوی زنبور عسل از این خبرها نیست که همه صاحبنظر باشند !
فقط ملکه تخم میذاره و بقیه کارگرند !
+ «عبد شکور» + «عبد منیب»
در حقیقت در تولید عسل، سهم دارند، نه در تولید نطفه‌های علمی!
نطفه‌های علمی، آماده و توسط ملکه تو قلبها گذاشته میشه!
اهل یقین، کارگری خستگی‌ناپذیر است که این نطفه اندیشه‌ها را استعمال میکند.
«ما يتعيّن و ينسب لشخص»:
اون گزینه‌ای که آل محمد ع برای ما معین و مشخص نموده‌اند تا با یاد او و عمل به اندیشه او در دل شرایط تقدیرات، قلب از نور علم آل محمد ع بهره‌مند شود و با قبض و بسط، امر و نهی مافوق را بفهمد «نور ولایت» و بدان عامل باشد، این شخص تعیین شده برای اهل نور یقین، صاحبان نور منا اهل البیت ع هستند، لذا «سهم» برای ما نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنها در دل شرایط است. «آیاتی و رسلی»
«سَهَمَ‏ وَجْهُهُ» انگاری با یاد معالم ربانی، چهره قلب و نحوه برخورد ما با آیات دگرگون میشود.
نور ولایت، فرایند ایجاد تغییر است!
+ «یخرجهم من الظلمات الی النور»
با نور، یه جور دیگه با آیات برخورد می‌کنیم!
دیگه با نمودارها درگیر نمیشیم!
با نمودارها، گرم می‌گیریم و دوستشون داریم و بوسه بر آیات می‌زنیم!
تغییر بینش و روش دادن با یاد معالم ربانی، مفهومی است که در واژه زیبای سهم مستتر است.
دیدی اینایی که از ساحل دریا برمی گردند صورتهاشون سوخته و تغییر رنگ دادند و بقول خودشون برنزه شدن !!! بطوریکه در اولین برخورد در فرودگاه که به استقبالشون میری این منظره مشهود است و تا سلام علیک میکنی میگی اِ… چه صورتت سوخته «السَّهَام‏»؟!
انگاری کسی که با معالم ربانی و بینش آل محمد ع آشنا میشه، چهره قلبش دگرگون و برافروخته و فروزان و نورانی و مبسوط به نور علم آل محمد ع میشه و اینو میشه در اعمال و رفتارش دید.
پس اگه با آل محمد ع شریک بشی، یعنی علم از آنها و کار و عمل از توی اهل یقین، اینجوری تاثیرشو در خودت می بینی و از این مشارکت، مولود عمل صالح خلق می شود و با این مشارکت «ساهَمَ في الأَمْرِ: در آن كار شركت كرد.» انگاری خوشه‌تو به خرمن قاطی کردی: «كانَ لهُ‏ سَهْمٌ‏ في الأَمْرِ: در آن امر يا كار داراى سهمي شد.» و خودتو در بهشت آل محمد ع شریک و سهیم نمودی! البته این لطف و عطای آل محمد ع به اهل یقین است که اجازه می دهند ما هم در این سفره علمی پهن شده، سهمی داشته باشیم، الحمد لله الذی هدانا لهذا …
این مفهوم زیبا از واژه سهم باید استنباط بشه که زمانی از این بینش و علوم، سهم داری که تغییری در روش زندگی، در تو، مشاهده بشه «شهد» بطوریکه تا چشم دیگران به کارهای تو می افته، مثل مسافران برگشته از ساحل دریا، هنوز سلام نکرده، دستپاچه میشه و میگه: ای وای پوست صورتت تغییر کرده و سوخته!
بدون عمل به نور ولایت سهمی از بهشت نخواهی داشت!
+ (اون حدیث زیبا که: شریک نمی‌شود مگر بواسطه رفتارش!»
یعنی بدانید جز با عمل، با ما شریک نخواهید شد!
البته اگه عبارت «إِلَّا بِالْعَمَلِ» رو جسجو کنیم، خیلی حدیث زیبا در این مورد زیاده:
وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ‏
عَنْ خَيْثَمَةَ الْجُعْفِيِّ قَالَ :
دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ [لِي‏] يَا خَيْثَمَةُ
أَبْلِغْ مَوَالِيَنَا مِنَّا السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُمْ أَنَّهُمْ لَمْ يَنَالُوا [لَا يَنَالُونَ‏] مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِالْعَمَلِ
وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّمَا عَنَى بِمَعْرِفَتِنَا وَ إِقْرَارِهِ بِوَلَايَتِنَا
وَ هُوَ قَوْلُهُ [تَعَالَى‏]
خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ‏
وَ الْعَسَى مِنَ اللَّهِ وَاجِبٌ
وَ إِنَّمَا نَزَلَتْ فِي شِيعَتِنَا الْمُذْنِبِينَ.
در قصه یونس ع:
انگاری اونیکه تغییر بینش و روش میده نزد آل محمد جوری مشخص و معین است که هر جور قرعه بندازی، قرعه بنام او در می آید یعنی محال است قرعه بهشت بنام غیر عاملین به نور ولایت در آید و یا محال است قرعه جهنم بنام اهل شک و معارین و لیدرهای سوء در نیاید.
تو با یاد معالم ربانی از دلخواه بگذر، هر جوری تقدیرات رقم بخوره، تو پیروز میدانی!
اینکه «سهم» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور است «السُّهُم‏: خردمندان دانشمند» و آنها همچون شعاع نور خورشید علم آل محمد ع برای ما هستند که از منبع نورانی لا یزال خورشیدی آل محمد ع تغذیه شده و مدام برای ما پرتوافشانی می کنند «السُّهُم‏: خردمندان دانشمند، گرماى سخت، تارهاى شعاع خورشيد» و اینکه اهل یقین با عمل به معالم ربانی در دل شرایط قلبش، تغییر کرده و خودش را با آل محمد ع قوم و خویش می‌کند و قسمت و نصیب و بهره و سهم و میراث علمی، شامل حالش می‌شود: «السُّهْمَة: قسمت، نصيب، خويشاوندى» در واقع این اهل یقین با گذشت از دلخواهها و پشت کردن به تمناها، جزو سهامداران علمی آل محمد ع قرار می‌گیرد و جزو آبرومندان درگاه آل محمد ع قرار می‌گیرد. «السَّهِيم: شريك در سهام، سهامدار».
[سهم – صلی – دلک]:
+ «بگذار قبض و بسط نور، قلبتو مشت و مال بده! أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ‏ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ!»
سهمتو میخوای؟ چقدر در مجاورت نور خورشید برنزه شدی؟ همونقدر از نور خورشید سهمته!
+ «وقع»
ارتباط مفهوم صلی و ولی به معنی مجاورت با معالم ربانی صاحبان نور در علم و عمل، نتیجه‌اش شراکت و سهام داشتن از بهشت است.
+ «سَهْمُ اللَّهِ … عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع»
سهم ما از نعمت نور ولایت آل محمد ع چیست؟!
وجود مقدس صاحبان نور!
چه سهم زیبایی به ما رسیده !!!
«وَ أَنْتَ الَّذِي جَعَلْتَ لِكُلِّ مَخْلُوقٍ فِي نِعَمِكَ سَهْماً»
سهم اهل دنیا رو با سهم اهل آخرت مقایسه کن!
کدومش بیشتر می‌صرفه؟!
«مَا الْمَغْرُورُ الَّذِي ظَفِرَ مِنَ الدُّنْيَا بِأَدْنَى سُهْمَتِهِ‏ كَالْآخَرِ الَّذِي ظَفِرَ مِنَ الْآخِرَةِ بِأَعْلَى هِمَّتِهِ»:
سهم دنیّ دنیایی کجا و سهم اعلای آخرتی کجا ؟!!!
+ « وَ لَا يَجْعَلُ اللَّهُ مَنْ لَهُ سَهْمٌ فِي الدِّينِ كَمَنْ لَا سَهْمَ لَهُ » :
اوناییکه نزد آل محمد ع آبرومندند، مثل اهل شک و معارین بی آبرو نیستند، چون اهل یقین و عامل به نور ولایت از علم آل محمد ع در دل شرایط سهم می‌برند.
یه مثال :
« لَا يَسْتُرُ اللَّهُ عَبْداً فِي الدُّنْيَا إِلَّا سَتَرَهُ فِي الْآخِرَةِ »
ایران خودرو میگه به تمام کسانی که تا قبل از پایان سال برای پژو ثبت نام کنند در فروردین ماه ماشین واگذار میشه و دوران مهلت تمدید نمیشه! منظورم اینه به همه کسانی که در دوران مهلت عمرشون در دنیا برای عمل به نور ولایت و دل کندن از گناه، با یاد معالم ربانی اقدام کنند و از این ستر در دنیا بهره‌مند شوند (که اینو با قبض و بسط قلبی خودشون متوجه می شوند) در آخرت هم مشمول عنایات آل محمد ع خواهند شد، ان شاء الله تعالی.

[سهم دنیایی خسیس !] :
« أَيُّهَا النَّاسُ
انْظُرُوا إِلَى الدُّنْيَا نَظَرَ الزَّاهِدِينَ فِيهَا الْمَاقِتِينَ لَهَا
فَمَا خُلِقَ امْرُؤٌ عَبَثاً فَيَلْهُوَ وَ لَا أُمْهِلَ سُدًى فَيَلْغُوَ
وَ مَا دُنْيَا الَّتِي تُزَيِّنُهُ بِخَيْرٍ مِنَ الْآخِرَةِ الَّتِي قَبَّحَهَا سُوءُ النَّظَرِ إِلَيْهَا
وَ الْخَسِيسُ الَّذِي أظفر [ظَفِرَ] بِهِ مِنَ الْآخِرَةِ عَلَى سُهْمَتِهِ‏.»

***
+ استعمال حسد (ایکاش های حسود …)
+ اصول و اسرار …

«سهم» + مقاله‌های [عقل و جهل] – [رغبة و زهد]:
مطلب زیباست:
می فرماید اگه دیدی دنیا به یکی – جاهل که داره با گناه خودشو آروم می کنه – که سرش به تنش نمی‌ارزه، رو میکنه «إِنَّ الدُّنْيَا رُبَّمَا أَقْبَلَتْ عَلَى الْجَاهِلِ بِالْإِنْفَاقِ» و یا از یکی – عاقل که دل از گناه کنده و با نور ولایت تسکین حال میده – که استحقاقشو داره، رو بر میگردونه «وَ أَدْبَرَتْ عَلَى الْعَاقِلِ مَعَ الِاسْتِحْقَاقِ » ، اگه از دنیا بدون اینکه لایقش باشی و چیزی بدونی (مثل معارین و اهل شک و لیدرهای سوء) بهره‌مند میشی «فَإِنْ أَتَتْكَ مِنْهَا سَهْمَةٌ مَعَ جَهْلٍ » ، یا نه واقعا (مثل اهل یقین) زحمت و تلاش داری و مستحق رسیدن به کمالات دنیایی هستی اما نصیبت نمیشه « أَوْ فَاتَتْكَ مِنْهَا بُغْيَةٌ مَعَ عَقْلٍ »! مبادا این ظاهرا بی حساب و کتابی دنیا رو به حساب، بی حساب و کتاب بودن کارها بذاری و به روش گناه جاهلین راغب بشی و از عمل به نور ولایت عاقلان اهل یقین رویگردان بشی:
« فَإِيَّاكَ أَنْ تَحْمِلَ ذَلِكَ عَلَى الرَّغْبَةِ فِي الْجَهْلِ وَ الزُّهْدِ فِي الْعَقْلِ »!
که اگه این جوری بخوای فکر کنی سخت در اشتباهی و نابود خواهی شد:
« فَإِنَّ ذَلِكَ يُزْرِي بِكَ وَ يُرْدِيكَ »
+ « العجول مخطیء و ان ملک »
مثال: راننده‌ای که تند میره کارش اشتباهه گر چه زود به مقصد هم برسه چون بالاخره این عادت سوء یه روزی کار دستش خواهد داد !

« إِنَّ الدُّنْيَا رُبَّمَا أَقْبَلَتْ عَلَى الْجَاهِلِ بِالْإِنْفَاقِ وَ أَدْبَرَتْ عَلَى الْعَاقِلِ مَعَ الِاسْتِحْقَاقِ،
فَإِنْ أَتَتْكَ مِنْهَا سَهْمَةٌ مَعَ جَهْلٍ أَوْ فَاتَتْكَ مِنْهَا بُغْيَةٌ مَعَ عَقْلٍ
فَإِيَّاكَ أَنْ تَحْمِلَ ذَلِكَ عَلَى الرَّغْبَةِ فِي الْجَهْلِ وَ الزُّهْدِ فِي الْعَقْلِ
فَإِنَّ ذَلِكَ يُزْرِي بِكَ وَ يُرْدِيكَ. »

وَ لَيْسَ وَجَدْتَ سَهْمَنَا مَعَ سَهْمِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ

[«سهم» + «حسد»]:
ریشه اینکه اکثرا از سهامداران شرکت نورانی آل محمد ع بی نصیب میمانند وجود حسد دنیای قلب آنهاست : حسود میگه : حالا کار به جایی رسیده که من از تو سهم بگیرم ! فالوئر تو باشم ! تو بشی راس من بشم ذنب ! تو بیفتی جلو من پشت سر تو راه برم ! هیهات که من با این کبرم یه همچین کاری رو انجام بدم ! این مکاتبات و نامه نگاری بین علی ع و معاویة لعنة الله علیه رو ببین :
« … أَلَا وَ قَدْ عَرَفْنَاكَ قَبْلَ الْيَوْمِ وَ عَدَاوَتَكَ وَ حَسَدَكَ وَ مَا فِي قَلْبِكَ مِنَ الْمَرَضِ الَّذِي أَخْرَجَهُ اللَّهُ وَ الَّذِي أَنْكَرْتَ مِنْ قَرَابَتِي وَ حَقِّي فَإِنَّ سَهْمَنَا وَ حَقَّنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ قَسَمَهُ لَنَا مَعَ نَبِيِّنَا فَقَالَ: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ قَالَ‏ فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ‏ أَ وَ لَيْسَ وَجَدْتَ سَهْمَنَا مَعَ سَهْمِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ سَهْمَكَ مَعَ الْأَبْعَدِينَ لَا سَهْمَ لَكَ إِنْ فَارَقْتَهُ فَقَدْ أَثْبَتَ اللَّهُ سَهْمَنَا وَ أَسْقَطَ سَهْمَكَ بِفَرَاقِكَ وَ أَنْكَرْتَ إِمَامَتِي وَ مُلْكِي … »

 حدیث کامل «كتاب علي ع إلى معاوية» بسیار زیبا و مهم است:
إِنَّ عَلِيّاً ع كَتَبَ إِلَى مُعَاوِيَةَ:
… …

[رَجَمَ بِهِ يَعْنِي سَاهَمَ فَأَصَابَ] :
+ «رجم» : [بِرَجْمٍ … رَجَمَ بِهِ] :
+ «عضل» : [الْمُعْضِلَاتُ] :
عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ الْقَصِيرِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
كَانَ عَلِيٌّ ع إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ مَا نَزَلَ بِهِ كِتَابٌ وَ لَا سُنَّةٌ
قَالَ بِرَجْمٍ فَأَصَابَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ هِيَ الْمُعْضِلَاتُ.
عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ إِنَّ عَلِيّاً ع إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ لَمْ يَجِئْ بِهِ كِتَابٌ وَ لَا سُنَّةٌ رَجَمَ بِهِ يَعْنِي سَاهَمَ فَأَصَابَ ثُمَّ قَالَ يَا عَبْدَ الرَّحِيمِ وَ تِلْكَ الْمُعْضِلَاتُ.
یعنی با فرایند نور ولایت !!!
+ قبض و بسط و نور و ظلمت …

وَ أَنْتَ الَّذِي جَعَلْتَ لِكُلِّ مَخْلُوقٍ فِي نِعَمِكَ سَهْماً.
و تویی آن‌که برای هر آفریده‌ای، سهم و نصیبی از نعمت‌هایت قرار داده‌ای.
امام سجاد علیه السلام:
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا اسْتَقَالَ مِنْ ذُنُوبِهِ، أَوْ تَضَرَّعَ فِي طَلَبِ الْعَفْوِ عَنْ عُيُوبِهِ.
دعای آن حضرت است هنگامی که از خداوند برای گناهانش درخواست آمرزش می‌کرد یا برای طلب عفو و بخشش به خاطر عیوبش به زاری می‌نشست.
﴿1 اللَّهُمَّ يَا مَنْ بِرَحْمَتِهِ يَسْتَغيثُ الْمُذْنِبُونَ
(1) خدایا! ای آن‌که گنهکاران از رحمتش یاری می‌خواهند.
﴿2 وَ يَا مَنْ إِلَى ذِكْرِ إِحْسَانِهِ يَفْزَعُ الْمُضْطَرُّونَ
(2) و ای آن‌که بیچارگان به سوی یادآوری احسانش پناه می‌برند.
﴿3 وَ يَا مَنْ لِخِيفَتِهِ يَنْتَحِبُ الْخَاطِئُونَ
(3) و ای آن‌که خطاکاران از بیم عذابش به شدّت گریه می‌کنند.
﴿4 يَا أُنْسَ كُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِيبٍ ، وَ يَا فَرَجَ كُلِّ مَكْرُوبٍ كَئِيبٍ ، وَ يَا غَوْثَ كُلِّ مَخْذُولٍ فَرِيدٍ ، وَ يَا عَضُدَ كُلِّ مُحْتَاجٍ طَرِيدٍ
(4) ای آرامش هر ناآرام غریب! ای گشایش هر اندوهگین دل‌شکسته! ای یاری هر خوارشدۀ تنها! و ای حمایت‌کنندۀ هر نیازمند رانده‌شده!
﴿5 أَنْتَ الَّذِي وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً
(5) تویی آن‌که از جهت رحمت و دانش، همه چیز را فرا گرفته‌ای.
﴿6 وَ أَنْتَ الَّذِي جَعَلْتَ لِكُلِّ مَخْلُوقٍ فِي نِعَمِكَ سَهْماً
(6) و تویی آن‌که برای هر آفریده‌ای، سهم و نصیبی از نعمت‌هایت قرار داده‌ای.
﴿7 وَ أَنْتَ الَّذِي عَفْوُهُ أَعْلَى مِنْ عِقَابِهِ
(7) و تویی آن‌که عفو و بخشش از کیفرش برتر است.
﴿8 وَ أَنْتَ الَّذِي تَسْعَى رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ .
(8) و تویی آن‌که رحمتش پیشاپیش خشمش حرکت می‌کند.
﴿9 وَ أَنْتَ الَّذِي عَطَاؤُهُ أَكْثَرُ مِنْ مَنْعِهِ .
(9) و تویی آن‌که عطا و بخشش از دریغ کردنش بیشتر است.
﴿10 وَ أَنْتَ الَّذِي اتَّسَعَ الْخَلَائِقُ كُلُّهُمْ فِي وُسْعِهِ .
(10) و تویی آن‌که همۀ آفریده‌ها را در گسترۀ رحمتش فرا گرفته.
﴿11 وَ أَنْتَ الَّذِي لَا يَرْغَبُ فِي جَزَاءِ مَنْ أَعْطَاهُ .
(11) و تویی آن‌که هرکسی را نعمت عطا کردی، از او انتظار پاداش نداری.
﴿12 وَ أَنْتَ الَّذِي لَا يُفْرِطُ فِي عِقَابِ مَنْ عَصَاهُ .
(12) و تویی آن‌که در کیفر کسی که از تو نافرمانی کرده، از اندازه نمی‌گذری.
﴿13 وَ أَنَا ، يَا إِلَهِي ، عَبْدُكَ الَّذِي أَمَرْتَهُ بِالدُّعَاءِ فَقَالَ لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ ، هَا أَنَا ذَا ، يَا رَبِّ ، مَطْرُوحٌ بَيْنَ يَدَيْكَ .
(13) و من ای خدای من! بندۀ توام که او را به دعا دستور دادی؛ و او گفت: گوش به فرمان و در خدمت توام؛ اینک منم ای پروردگارم! که انداخته شدۀ در برابر توام.
﴿14 أَنَا الَّذِي أَوْقَرَتِ الْخَطَايَا ظَهْرَهُ ، وَ أَنَا الَّذِي أَفْنَتِ الذُّنُوبُ عُمُرَهُ ، وَ أَنَا الَّذِي بِجَهْلِهِ عَصَاكَ ، وَ لَمْ تَكُنْ أَهْلًا مِنْهُ لِذَاكَ .
(14) منم که خطاها پشتم را سنگین کرده؛ و منم که گناهان عمرم را نابود ساخته؛ و منم که به نادانیم، تو را نافرمانی کردم؛ و تو شایستۀ این نبودی که من این‌گونه با تو معامله کنم.
﴿15 هَلْ أَنْتَ ، يَا إِلَهِي ، رَاحِمٌ مَنْ دَعَاكَ فَأُبْلِغَ فِي الدُّعَاءِ أَمْ أَنْتَ غَافِرٌ لِمَنْ بَكَاكَ فَأُسْرِعَ فِي الْبُكاء أَمْ أَنْتَ مُتَجَاوِزٌ عَمَّنْ عَفَّرَ لَكَ وَجْهَهُ تَذَلُّلًا أَمْ أَنْتَ مُغْنٍ مَنْ شَكَا اِلَيْكَ ، فَقْرَهُ تَوَكُّلاً
(15) ای خدای من! آیا حضرتت به کسی که تو را بخواند، رحم می‌کند تا در خواندن تو اصرار ورزم، یا کسی که به درگاهت گریه و زاری کند، می‌آمرزی تا در گریه شتاب کنم، یا گذشت می‌کنی از کسی که از باب فروتنی، صورت به خاک درگاهت ساید؟ یا کسی که از باب توکّل و اعتماد، از تهی‌دستی خودش به تو شکایت کند، بی‌نیاز می‌سازی؟
﴿16 إِلَهِي لَا تُخَيِّبْ مَنْ لَا يَجِدُ مُعْطِياً غَيْرَكَ ، وَ لَا تَخْذُلْ مَنْ لَا يَسْتَغْنِي عَنْكَ بِأَحَدٍ دُونَكَ .
(16) ای خدای من! کسی را که جز تو عطاکننده‌ای نمی‌یابد، ناامید مکن؛ و کسی را که از تو به احدی غیر تو بی‌نیاز نمی‌شود، خوار و بی‌یار رها مکن.
﴿17 إِلَهِي فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ لَا تُعْرِضْ عَنِّي وَ قَدْ أَقْبَلْتُ عَلَيْكَ ، وَ لَا تَحْرِمْنِي وَ قَدْ رَغِبْتُ إِلَيْكَ ، وَ لَا تَجْبَهْنِي بِالرَّدِّ وَ قَدِ انْتَصَبْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ .
(17) خدای من! پس بر محمّد و آلش درود فرست و در حالی که به تو روی آورده‌ام، از من روی مگردان؛ و اکنون که به تو رغبت کرده‌ام، مرا از لطف و رحمتت محروم مکن؛ و اینک که در برابرت قرار گرفته‌ام، دست ردّ به سینه‌ام مزن و با من برخورد تلخ و بد نداشته باش.
﴿18 أَنْتَ الَّذِي وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِالرَّحْمَةِ ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ ارْحَمْنِي ، وَ أَنْتَ الَّذِي سَمَّيْتَ نَفْسَكَ بِالْعَفْوِ فَاعْفِ عَنّي
(18) تویی آن‌که وجود مقدّست را به رحمت وصف کرده‌ای، بر محمّد و آلش درود فرست و به من رحم کن و تویی آن‌که خود را خطابخش نامیده‌ای؛ بنابراین مرا ببخش.
﴿19 قَدْ تَرَى يَا إِلَهِي ، فَيْضَ دَمْعِي مِنْ خِيفَتِكَ ، وَ وَجِيبَ قَلْبِي مِنْ خَشْيَتِكَ ، وَ انْتِقَاضَ جَوَارِحِي مِنْ هَيْبَتِكَ
(19) ای خدای من! جریان اشکم را به خاطر ترسی که از تو دارم و لرزیدن دلم را برای نگرانی و بیمی که در برابر بزرگداشت و احترامی که به تو دارم و حرکت و لرزش اعضایم را در برابر بیمی که از تو دارم، مشاهده می‌کنی.
﴿20 كُلُّ ذَلِكَ حَيَاءٌ مِنْكَ لِسُوءِ عَمَلِي ، وَ لِذَاكَ خَمَدَ صَوْتِي عَنِ الْجَأْرِ إِلَيْكَ ، وَ كَلَّ لِسَانِي عَنْ مُنَاجَاتِكَ .
(20) همۀ این‌ها محصول شرمساری من از حضرت توست، آن‌هم به خاطر اعمال زشتی که از من سرزده؛ به همین سبب صدایم از این که به درگاهت به زاری بلند شود، خاموش شده؛ و زبانم از راز و نیاز با تو بازمانده.
﴿21 يَا إِلَهِي فَلَكَ الْحَمْدُ فَكَمْ مِنْ عَائِبَةٍ سَتَرْتَهَا عَلَيَّ فَلَمْ تَفْضَحْنِي ، وَ كَمْ مِنْ ذَنْبٍ غَطَّيْتَهُ عَلَيَّ فَلَمْ تَشْهَرْنِي ، وَ كَمْ مِنْ شَائِبَةٍ أَلْمَمْتُ بِهَا فَلَمْ تَهْتِكْ عَنِّي سِتْرَهَا ، وَ لَمْ تُقَلِّدْنِي مَكْرُوهَ شَنَارِهَا ، وَ لَمْ تُبْدِ سَوْءَاتِهَا لِمَنْ يَلْتَمِسُ مَعَايِبِي مِنْ جِيرَتِي ، وَ حَسَدَةِ نِعْمَتِكَ عِنْدِي
(21) ای خدای من! تو را سپاس، چه بسیار عیوبی که بر من پوشاندی و مرا رسوا نکردی و چه بسیار گناهی که پنهان داشتی و به آنم مشهور نساختی و چه بسیار خیانت و نیرنگ و امور هوسناکی که مرتکب شدم، ولی پردۀ آن‌ها را به خاطر حفظ آبرویم ندریدی و حلقۀ عار و ننگ آن‌ها را به گردنم نیاویختی و زشتی‌هایم را نزد همسایگانی که به دنبال عیوب من هستند و حسودانی که نعمت‌هایت را نزد من می‌بینند، آشکار نکردی.
﴿22 ثُمَّ لَمْ يَنْهَنِي ذَلِكَ عَنْ أَنْ جَرَيْتُ إِلَى سُوءِ مَا عَهِدْتَ مِنِّي
(22) سپس این همه الطاف و عنایاتت نسبت به من، مرا از گرایش به بدی‌هایی که از من سراغ داری باز نداشت.
﴿23 فَمَنْ أَجْهَلُ مِنِّي ، يَا إِلَهِي ، بِرُشْدِهِ وَ مَنْ أَغْفَلُ مِنِّي عَنْ حَظِّهِ وَ مَنْ أَبْعَدُ مِنِّي مِنِ اسْتِصْلَاحِ نَفْسِهِ حِينَ أُنْفِقُ مَا أَجْرَيْتَ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ فِيما نَهَيْتَنِي عَنْهُ مِنْ مَعْصِيَتِكَ وَ مَنْ أَبْعَدُ غَوْراً فِي الْبَاطِلِ ، وَ أَشَدُّ إِقْدَاماً عَلَي السُّوءِ مِنِّي حِينَ أَقِفُ بَيْنَ دَعْوَتِكَ وَ دَعْوَةِ الشَّيْطَانِ فَأَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ عَلَي غَيْرِ عَميً مِنِّي فِي مَعْرِفَةٍ بِهِ وَ لَا نِسْيَانٍ مِنْ حِفْظِي لَهُ
(23) ای خدای من! نادان‌تر از من به صلاح کار خود کیست؟ و غافل‌تر از من به نصیب و بهره‌اش کدام انسان است؟ و چه کسی از اصلاح وجودش، دورافتاده‌تر از من است، آنگاه که تمام نعمت‌هایی که به من می‌دهی، در گناهانی که مرا از آن نهی فرمودی هزینه می‌کنم؟! و چه کسی بیش از من در غرقاب باطل فرو رفته؟ و سخت‌تر از من اقدام به زشتی کرده، زمانی که میان دعوت تو و دعوت شیطان می‌ایستم، ولی از دعوت او پیروی می‌کنم با این که او را به صورتی که باید می‌شناسم و نسبت به وضع او فراموشی ندارم.
﴿24 وَ أَنَا حِينَئِذٍ مُوقِنٌ بِأَنَّ مُنْتَهَى دَعْوَتِكَ إِلَى الْجَنَّةِ ، وَ مُنْتَهَى دَعْوَتِهِ إِلَي النَّارِ .
(24) و من در این موقعیت، یقین دارم که نهایت دعوت تو به سوی بهشت و پایان دعوت او به طرف دوزخ است.
﴿25 سُبْحَانَكَ مَا أَعْجَبَ مَا أَشْهَدُ بِهِ عَلَى نَفْسِي ، وَ أُعَدِّدُهُ مِنْ مَكْتُومِ أَمْرِي .
(25) پاک و منزّهی تو؛ چه شگفت است که به زیان خود شهادت می‌دهم و امور پنهان خود را شماره می‌کنم.
﴿26 وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِكَ أَنَاتُكَ عَنِّي ، وَ إِبْطَاؤُكَ عَنْ مُعَاجَلَتِي ، وَ لَيْسَ ذَلِكَ مِنْ كَرَمِي عَلَيْكَ ، بَلْ تَأَنِّياً مِنْكَ لِي ، وَ تَفَضُّلًا مِنْكَ عَلَيَّ لِأَنْ أَرْتَدِعَ عَنْ مَعْصِيَتِكَ الْمُسْخِطَةِ ، وَ أُقْلِعَ عَنْ سَيِّئَاتِيَ الْمخْلِقَةِ ، وَ لِأَنَّ عَفْوَكَ عَنِّي أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ عُقُوبَتِي
(26) و شگفت‌تر از آن بردباری‌ات نسبت به من و درنگت از مؤاخذۀ سریع این بنده گنه‌کار است؛ سببش این نیست که من در آستان حضرتت انسانی گران قدرم؛ بلکه علّتش، مدارایت با من و لطف کردن وجود مقدّست بر من است، برای این‌که از نافرمانی‌ات که سبب خشم توست باز ایستم و وجودم را از عرصه گاه گناهانی که فرسوده کنندۀ هویت و شخصیت من است درآورم؛ به خاطر این که گذشتت نسبت به من نزد تو، از مجازات کردن من محبوب‌تر است.
﴿27 بَلْ أَنَا ، يَا إِلَهِي ، أَكْثَرُ ذُنُوباً ، وَ أَقْبَحُ آثَاراً ، وَ أَشْنَعُ أَفْعَالًا ، وَ أَشَدُّ فِي الْبَاطِلِ تَهَوُّراً ، وَ أَضْعَفُ عِنْدَ طَاعَتِكَ تَيَقُّظاً ، وَ أَقَلُّ لِوَعِيدِكَ انْتِبَاهاً وَ ارْتِقَاباً مِنْ أَنْ أُحْصِيَ لَكَ عُيُوبِي ، أَوْ أَقْدِرَ عَلَي ذِكْرِ ذُنُوبِي .
(27) وگرنه ای خدای من! گناهانم فراوان‌تر و آثارم زشت‌تر و کردام ناپسندتر و گستاخی‌ام در باطل شدیدتر و بیداری‌ام نزد فرمانبرداری‌ات سست‌تر و هشیاری و مراقبتم در برابر تهدیدت، ناچیزتر از آن است که بتوانم عیوبم را برایت شماره کنم، یا توان ذکر کردن گناهانم را داشته باشم.
﴿28 وَ إِنَّمَا أُوَبِّخُ بِهَذَا نَفْسِي طَمَعاً فِي رَأْفَتِكَ الَّتِي بِهَا صَلَاحُ أَمْرِ الْمُذْنِبِينَ ، وَ رَجَاءً لِرَحْمَتِكَ الَّتِي بِهَا فَكَاكُ رِقَابِ الْخَاطِئِينَ .
(28) جز این است که خود را به این صورت نکوهش می‌کنم، در حالی که به مهربانی بیش از اندازه‌ات که صلاح کار گنهکاران به آن است، چشم طمع دارم؛ و به رحمتت که آزادی خطاکاران در گروی آن است، امیدوارم.
﴿29 اللَّهُمَّ وَ هَذِهِ رَقَبَتِي قَدْ أَرَقَّتْهَا الذُّنُوبُ ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَعْتِقْهَا بِعَفْوِكَ ، وَ هَذَا ظَهْرِي قَدْ أَثْقَلَتْهُ الْخَطَايَا ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ خَفِّفْ عَنْهُ بِمَنِّكَ
(29) خدایا! این وجود من است که گناهان او را به بند بردگی کشیده؛ پس بر محمّد و آلش درود فرست و وجودم را به سبب گذشت و بخششت از بند بردگی گناهان آزاد کن و این پشت من است که خطاها آن را گران و سنگین کرده؛ پس بر محمّد و آلش درود فرست و به احسانت آن را سبک کن.
﴿30 يَا إِلَهِي لَوْ بَكَيْتُ إِلَيْكَ حَتَّى تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَيْنَيَّ ، وَ انْتَحَبْتُ حَتَّى يَنْقَطِعَ صَوْتِي ، وَ قُمْتُ لَكَ حَتَّى تَتَنَشَّرَ قَدَمَايَ ، وَ رَكَعْتُ لَكَ حَتَّى يَنْخَلِعَ صُلْبِي ، وَ سَجَدْتُ لَكَ حَتَّى تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَايَ ، وَ أَكَلْتُ تُرَابَ الْأَرْضِ طُولَ عُمْرِي ، وَ شَرِبْتُ مَاءَ الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِي ، وَ ذَكَرْتُكَ فِي خِلَالِ ذَلِكَ حَتَّى يَكِلَّ لِسَانِي ، ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِي إِلَى آفَاقِ السَّمَاءِ اسْتِحْيَاءً مِنْكَ مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِكَ مَحْوَ سَيِّئَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ سَيِّئَاتِي .
(30) ای خدای من! اگر به درگاهت گریه کنم تا جایی که پلک‌های دو چشمم روی هم افتد و چنان به شدّت ناله زنم تا صدایم قطع شود و چندان به پیشگاهت بایستم که پایم ورم کند و آن مقدار برایت رکوع کنم که استخوان‌های پشتم از جا کنده‌شده و زدوده گردد و به اندازه‌ای سجده کنم که چشم‌هایم از کاسه درآید و در طول عمرم خاک زمین را بخورم و تا پایان حیاتم آب آلوده به خاکستر بنوشم و در اثنای این اوضاع و احوال، چندان ذکر تو گویم که زبانم از کار بماند، آنگاه از روی شرمساری از تو، چشم به آفاق آسمان باز نکنم، با این همه سزاوار محو یک گناه از تمام گناهانم نیستم.
﴿31 وَ إِنْ كُنْتَ تَغْفِرُ لِي حِينَ أَسْتَوْجِبُ مَغْفِرَتَكَ ، وَ تَعْفُو عَنِّي حِينَ أَسْتَحِقُّ عَفْوَكَ فَإِنَّ ذَلِكَ غَيْرُ وَاجِبٍ لِي بِاسْتِحْقَاقٍ ، وَ لَا أَنَا أَهْلٌ لَهُ بِاسْتِيجَابٍ ، إِذْ كَانَ جَزَائِي مِنْكَ فِي أَوَّلِ مَا عَصَيْتُكَ النَّارَ ، فَإِنْ تُعَذِّبْنِي فَأَنْتَ غَيْرُ ظَالِمٍ لِي .
(31) و اگر زمانی که سزاوار گذشت و بخششت گردم، مرا ببخشی؛ و هنگامی‌که مستحق آمرزش و بخششت گردم، مرا عفو کنی؛ همانا این آمرزش و عفو، به خاطر استحقاق من نسبت به من واجب نیست و من مستحقّ وجوب آمرزش و عفو نیستم؛ زیرا پاداش من از سوی تو، در اولین باری که مرتکب معصیتت شدم آتش بود؛ بنابراین اگر مرا عذاب کنی، ستمکار بر من نیستی.
﴿32 إِلَهِي فَإِذْ قَدْ تَغَمَّدْتَنِي بِسِتْرِكَ فَلَمْ تَفْضَحْنِي ، وَ تَأَنَّيْتَنِي بِكَرَمِكَ فَلَمْ تُعَاجِلْنِي ، وَ حَلُمْتَ عَنِّي بِتَفَضُّلِكَ فَلَمْ تُغَيِّرْ نِعْمَتَكَ عَلَيَّ ، وَ لَمْ تُكَدِّرْ مَعْرُوفَكَ عِنْدِي ، فَارْحَمْ طُولَ تَضَرُّعِي وَ شِدَّةَ مَسْكَنَتِي ، وَ سُوءَ مَوْقِفِي .
(32) خدای من! اکنون که مرا به پرده‌پوشی‌ات در پوشیده‌ای و رسوایم نکردی و به کرمت با من مدارا کرده و به کیفرم شتاب نورزیدی و به احسانت از من گذشتی و نعمتت را نسبت به من تغییر ندادی و نزد من نیکی و خوبی‌ات را تیره و تار نکردی، پس بر طول زاری‌ام و سختی بیچارگی‌ام و بدی جایگاهم رحمت آر.
﴿33 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ قِنِي مِنَ الْمَعَاصِي ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِالطَّاعَةِ ، وَ ارْزُقْنِي حُسْنَ الْإِنَابَةِ ، وَ طَهِّرْنِي بِالتَّوْبَةِ ، وَ أَيِّدْنِي بِالْعِصْمَةِ ، وَ اسْتَصْلِحْنِي بِالْعَافِيَةِ ، وَ أَذِقْنِي حَلَاوَةَ الْمَغْفِرَةِ ، وَ اجْعَلْنِي طَلِيقَ عَفْوِكَ ، وَ عَتِيقَ رَحْمَتِكَ ، وَ اكْتُبْ لِي أَمَاناً مِنْ سُخْطِكَ ، وَ بَشِّرْنِي بِذَلِكَ فِي الْعَاجِلِ دُونَ الآْجِلِ . بُشْرَى أَعْرِفُهَا ، وَ عَرِّفْنِي فِيهِ عَلَامَةً أَتَبَيَّنُهَا .
(33) خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و مرا از گناهان حفظ کن و به طاعت و فرمان‌برداری از خود به کار گیر و نیکو بازگشت را روزی‌ام ساز و به توبه پاکم کن و به دوری از گناه یاری‌ام ده و به سلامت همه جانبه، زندگی‌ام را اصلاح کن و شیرینی آمرزش را به من بچشان و مرا رهاشدۀ بخششت و آزادشدۀ رحمتت قرار ده و از خشم خود سند امانم بده و هم‌اکنون نه در آینده، به مژدۀ آن خوشحالم کن، مژده‌ای که آن را بشناسم و به نشانه‌ای که آن را آشکارا بینم.
﴿34 إِنَّ ذَلِكَ لَا يَضِيقُ عَلَيْكَ فِي وُسْعِكَ ، وَ لَا يَتَكَأَّدُكَ فِي قُدْرَتِكَ ، وَ لَا يَتَصَعَّدُكَ فِي أَنَاتِكَ ، وَ لَا يَؤُودُكَ فِي جَزِيلِ هِبَاتِكَ الَّتِي دَلَّتْ عَلَيْهَا آيَاتُكَ ، إِنَّكَ تَفْعَلُ مَا تَشَاءُ ، وَ تَحْكُمُ مَا تُرِيدُ ، إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ .
(34) آگاهم کن که این کار در گسترۀ سعۀ رحمتت، بر تو دشوار نیست و تو را در میدان قدرتت به مشقّت نمی‌اندازد و در حوزۀ بردباری‌ات، تو را دچار سختی نمی‌کند و در فضای بخشش‌های فراوانت که آیاتت بر آن‌ها گواه است، تو را در فشار و تنگنا قرار نمی‌دهد؛ همانا هر چه بخواهی انجام می‌دهی و هر چه را اراده فرمایی حکم می‌کنی، مسلماً بر هر کاری توانایی.

مشتق ریشه‌ «سهم» در آیات قرآن:

[سورة الصافات (۳۷): الآيات ۱۳۳ الى ۱۴۸]
فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ (۱۴۱)
پس [يونس سرنشينان كشتى‏] قرعه انداخت و خود از بازندگان شد!

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی