Light, the hidden secret!
“Sirr Allah:
The Hidden Light and the Secret of the Heart’s Connection! وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً”
This article explores the profound Quranic concept of “Sirr Allah”—the Divine Secret—portrayed as a hidden light and a sacred, intimate connection of the heart to God. It delves into the metaphorical and spiritual meanings of “Sirr” (secret) in the context of the heart’s secret link to divine knowledge, which is only revealed to sincere seekers of truth.
The phrase “وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً” (and they concealed him as a merchandise) symbolizes the sacred concealment of this divine knowledge and the loving protection of the “Sirr” within the hearts of true believers. Like the secret nourishment a fetus receives through the umbilical cord, this secret is a subtle, hidden channel connecting the soul to the source of divine wisdom.
The article highlights the role of the “Rabbanic Teacher”—the spiritual guide who acts as the living embodiment of this secret connection, transmitting the divine light and knowledge to the heart in a concealed and intimate manner. This connection is a vital lifeline for the believer’s spiritual growth and illumination.
By understanding Sirr Allah as both a hidden light and a secret communication, believers are invited to cherish and protect this sacred bond, guarding it from the corrupting influences of envy and doubt, while embracing the profound joy and peace it brings to the heart.
«سرر – سرّ» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«سُرَّة البطن: ما يبقى بعد القطع، و ذلك لاستتارها،
ناف نوزاد، که بعد از بريدن بند نافش باقى مىماند
و در قسمت پوست شكم پوشيده مىشود.»
«سَرَّ الصَّبِيَّ: ناف كودك را بريد.»
+ «با نور، از همه چیز لذت ببر! سرر – سرور!»
+ «فرض – vpn»
+ «مسیر دسترسی به نور!»
ناف، مسیر پنهان دسترسی به ارزاق نورانی!
النّور الولایة، سرّ الله!
نور ولایت، راه دسترسی به ارزاق علوم نورانی پنهان الهی!
نور، راز ارتباطی پنهان! سرّ الله!
«وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً»
(و او را پنهانی متاعی پنداشتند…)
سرّ؛ واژۀ رمز ارتباط قلب با کلام نورانی خداوند است!
واژۀ «سرّ» در قرآن رمز ارتباط پنهان، حیاتی و مداوم میان روح انسان و عالم نور است.
در لغت عرب، گفتهاند:
«السُرَّة: موضع ربط الحبل السُّرّی بالجنین»
یعنی نقطهای در بدن جنین که بند ناف به آن وصل میشود، همان راهِ مخفی تغذیه، تنفّس، و رشد!
پس «سرّ» در معنای اصیل، یعنی:
یک راه ارتباطی پنهان و درعینحال ضروری،
نقطه اتصال زندگیبخش،
و خط تغذیهای از مبدأ حیات به مقصد قلب.
…
سرّ الله، یعنی بند نافِ قلب به نور خداوند!
جنین در رحم مادر از طریق بند ناف تغذیه میشود؛
اما انسان، در دنیای قلب، با چه تغذیهای زنده است؟
سرّ الله، همان تغذیۀ نورانی است که از منبع وحی، از قلب معلم ربانی، به قلب شاگرد جاری میشود.
این ارتباط، مخفی است، ظریف است، و در ظاهر زندگی روزمره پنهان شده… اما در عمق قلب، لحظهبهلحظه فعال است!
فرشتۀ مهربان، با یک کلام، در دل تو میدمد…
و اگر اهل دقّت باشی، در ورکلایفهای روزمره میتوانی صدای آن معلم ربانی را بشنوی:
همان لحظهای که نوری از آیهای به قلبت میتابد،
یا یک کلام ساده، تبدیل میشود به رمز حیات!
…
تمثال نورانی یوسف؛ سرّی در ملکوت قلب!
در تفسیر سرّ الله، هیچ مثالی زیباتر از رویت تمثال نورانی یوسف ع در ملکوت قلب نیست.
او همان زیبای پنهان، همان جلوۀ نورانی است که چشم دل اهل صدق، در خلوت شبانه،
یا در یک لحظهی خاص در میانهی روزمرهگیها، او را میبیند…
نه با چشم سر، بلکه با نگاه سرّ!
«سرّ الله» یعنی:
آینهای مخفی در اعماق قلب که تصویر نورانی ولیّ خدا را منعکس میکند.
…
معلم ربانی؛ رابط سرّی بین قلب تو و نور آسمانی است!
در این مقاله میخواهیم نشان دهیم که:
سرّ الله همان معلم ربانی است؛
همان حلقۀ اتصال نورانی و مخفی میان قلب شاگرد و خورشید ولایت؛
همان راه تغذیه علم آنلاین از عالم نور؛
همان کلام نرم، آرام، و درعینحال حیاتی که در دل تو رسوخ میکند و تو را زنده نگه میدارد!
…
سرّ، بند ناف قلب به حیات آسمانی است.
و سرّ الله، همان جریان نورانیست که در پس پردهی روزمرهترین لحظات زندگی تو،
از زبان ولیّ خدا، از نگاه یک دوست صادق، یا از درک معنای یک آیه،
تو را به علم، به بینش، و به زندگی واقعی متصل میکند.
اگر نور را میخواهی، دنبال سرّ باش.
و اگر سرّ را یافتـی، بند دلت را به معلم ربانی گره بزن!
سرّ در قرآن؛ رازی در متن آشکار
در نگاه نخست، سرّ یعنی پنهانی، چیزی که مخفی شده، پوشیده مانده، یا هنوز فاش نشده است.
اما قرآن کریم، «سرّ» را نه صرفاً پنهان، بلکه عامل اصلی پیوندهای عمیق انسانی و الهی میداند:
﴿وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً﴾
(و یوسف را بهطور پنهانی همچون کالایی ارزان تلقی کردند)
در تأویل، غیبت یوسف نورانی از ظاهر زندگی ما،
ولی حضورش در باطن و در عمق قلبها، همان «سرّ» است.
یوسف پنهان، یعنی اینکه، راز ارتباط با ولیّ خدا نیز در دل ما پنهان است.
اما آنکه اهل دل باشد، بهجای ظاهر بیقیمت، بضاعت نورانی نهفته را درک میکند.
…
سرّ در احادیث اهل بیت ع؛ علم مخصوص قلوب خاص است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:
«إِنَّ عِلْمَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ
لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ.»
(همانا علم ما سخت و پیچیده است؛
جز ملک مقرب و پیامبری فرستاده یا بندهای که قلبش به ایمان آزموده شده، آن را حمل نمیکند.)
این علم «سِرّی» است؛
علمی است که از طریق زبان ظاهر منتقل نمیشود، بلکه از طریق ارتباط قلب با قلب است.
و این همان «سرّ الله» است که از دل معلم ربانی، مستقیم در دل شاگرد مینشیند.
نه از طریق صدا، بلکه از طریق «سرّ»!
…
سرّ و علم آنلاین؛ تغذیهی ناپیدای قلب در زندگی روزمره!
یکی از زیباییهای سرّ این است که همیشه در دل زندگی عادی و روزمره پنهان شده.
گاه در یک لبخند،
گاه در یک سکوت،
و گاه در یک مکالمه ساده بین تو و یک دوست…
اگر دل بیدار باشد، در همان لحظات، علم نازل میشود؛
یعنی علم آنلاین!
علمی که نه از تدریس، بلکه از طریق حضور نورانیِ معلم در کنار شاگرد، در دل زندگی واقعی، جاری میشود.
این همان «بند ناف معنوی» است که اگر بریده شود، قلب انسان از نور جدا میماند.
…
سرّ الله؛ تمثال نورانی ولیّ خدا در ملکوت قلب!
سرّ الله، یعنی آن تصویر نورانی که در اعماق قلب، از ولیّ خدا نقش میبندد؛
و در لحظاتی خاص، با تمام وجودت حس میکنی که یک حقیقت نورانی،
در سکوت قلب تو، حضور دارد.
گویی یوسف در چاه نیست، در دل توست!
گویی تو را میبیند، صدایت را میشنود، و آرام آرام با نگاهش تعلیم میدهد.
واژۀ سرّ، گنجی پنهان در حیات قلب مؤمن است.
اگر بخواهیم، میتوانیم این «بند ناف نورانی» را دوباره وصل کنیم:
با حضور دل در کنار معلم ربانی،
با تمرکز بر لحظههای معنوی زندگی،
با دیدن تمثال نور در قلب،
و با فهم اینکه زندگی واقعی، یعنی تغذیه لحظهبهلحظه از «سرّ الله»…
سرّ الله:
از «ناف» گرفته شده! چه تشبیه و تعبیر زیبایی!
السُّرّ: بند ناف كودك كه پزشك يا قابله آنرا مىبُرد.
+ «اخو»
این جنین از چه راهی داره تغذیه میکنه که اینجوری لحظه به لحظه در حال رشد کردن هست؟!
سرّ الله، راه ارتباطی قلب به نور خداست!
سرّ الله، همان رویت تمثال نورانی یوسف در ملکوت قلب است!
«سَرَّ الصَّبِيَّ: ناف كودك را بريد.»
سُرَّة البطن!
سرّة البطن: ما يبقى بعد القطع، و ذلك لاستتارها
+ «بقیة الله» : سرّ الله همان بقیة الله است!
+ «مسک»: باید تمسّک به سر الله جست!
سُرَّة البطن : نافى كه نوزاد بعد از بريدن بند نافش باقى مىماند و در قسمت پوست شكم پوشيده مىشود.
سرّ: در معنى وسط دره است كه محلّى است گود و آب در آنجا جمع مىشود [+«جبی، مجتبی»] كه از نظرها پنهان است و بهترين محلّ كوهستان است.
و وسط هر چيزى را سرّة گويند.
(مفهوم: بهترین شرایط که موافق قلب اهل یقین است نطفههای علمی عالم ربانی است، و این یعنی سرالله)
مسیر خوردن و نوشیدن این جنین، دهانش نیست! مسیری محرمانه است! مسیر سرّی است! ناف اوست!
راه دسترسی قلب به علم آنلاین، محرمانه و سری است، از طریق رویت تمثال نورانی معلم صورت میگیرد.
سرّ؛ میانه درّه، جای خلوتِ امن!
در ریشهشناسی «سرّ» آمده است:
«السِرُّ: وَسَطُ الوادِی، حيثُ يُجمَعُ الماء.»
(سرّ یعنی میانهی درهای که آب در آن جمع میشود.)
دره، مکان خضوع است. نه بر بلندی است، نه در نگاه دیگران.
جایی است پنهان، آرام، و پُر از حیات.
دره، بهترین جای کوهستان است؛
و دلِ اهل یقین، درهای است برای تجلّی نور علم.
همانگونه که آب در دره جمع میشود، علم ربّانی نیز در دلهای خاضع و پنهان میجوشد.
پس وقتی میگوییم: «سرّ الله» یعنی:
دل مؤمن، آن درهی آرامیست که نور معلم ربانی در آن جمع میشود.
…
سُرّه؛ مرکز درونی و تغذیه پنهان
«سرّه» را در لغت، وسط و مرکز هر چیز دانستهاند؛
همچنانکه سرّهالبطن، ناف جنین است.
و جالب است که جنین از دهانش نمیخورد، بلکه از طریق ناف تغذیه میشود!
این یعنی:
مسیر خوردن و نوشیدنِ علم برای انسان مؤمن، مسیر عادیِ شنیدن و دیدن ظاهری نیست.
مسیر تغذیهی واقعی، راهی پنهان و محرمانه است.
راهی است که از ناف قلب به منبع نور متصل میشود.
و این راه، همان چیزیست که ما رویت تمثال نورانی معلم ربانی در ملکوت قلب مینامیم.
…
سرّ الله؛ محل لقاح نطفهی علم در دل اهل یقین است!
+ «غلم»
در اینجا، معنای «سرّ» به اوج میرسد:
بهترین و پنهانترین نقطهی قلب اهل یقین، جایی است برای کاشت نطفهی علم ربّانی.
یعنی معلم، نمیخواهد فقط آموزش دهد…
او میخواهد در بهترین و خالصترین نقطهی قلب شاگرد، نطفهای نورانی بیفکند!
و آن لحظه، لحظهایست که قلب شاگرد آماده است؛
مثل جنینِ زنده، که از طریق ناف، از رحم تغذیه میکند.
و نه با گوش، بلکه با رویت قلبی به سوی نور علم کشیده میشود.
پس راه دستیابی قلب به علم آنلاین،
راهی مخفی، نورانی، و سرّی است.
نه از دهان به گوش، بلکه از نافِ دل به سرچشمۀ نور!
سرّ در سیر تربیتی اهل یقین؛ هدایت از راهی که دیده نمیشود!
اهل یقین، تنها با کلاس و کتاب تربیت نمیشوند.
دلهای آماده، با اشارههای نورانی، با نگاههای فرشتهگون، با نسیمهای ملکوتی تربیت میشوند؛
و این تربیت، آشکار نیست. نه کسی میبیند، نه کسی میفهمد.
این تربیت از نوع «سرّ» است؛
یعنی معلم ربانی، بیآنکه سخنی بگوید، شاگردش را در دل وقایع عادی، رشد میدهد.
مثلاً:
تو در مسیر زندگیات ناگهان دچار یک توقف معنوی میشوی،
یک سؤال عمیق درونت شعله میکشد،
یا یک آیه ساده، ناگهان تمام وجودت را دگرگون میکند…
اینها تصادف نیستند؛ اینها همان اشارات تربیتی سرّی هستند.
راههایی مخفی برای عبور نور از قلب معلم به جان شاگرد.
…
تربیت سرّی؛ حضور ولیّ خدا در وقایع روزمره است.
در نگاه اهل یقین، «سرّ» یعنی حضور ولیّ خدا در وقایع روزمره،
یعنی اینکه بدون اینکه تو بدانی،
کسی دارد مراقبت میکند، هدایتت میکند، و لحظاتت را تربیت میکند.
مثلاً:
وقتی در یک مکالمه ساده، ناگهان پاسخ عمیق سؤالت را پیدا میکنی؛
یا وقتی در دل یک مشکل، نوری از امید میتابد؛
یا وقتی حس میکنی کسی از درون، دل تو را آرام کرد…
همه اینها، اشارات سرّیاند.
و اهل یقین، این اشارات را درک میکنند.
چرا؟ چون دلشان به ناف سرّی معلم ربانی متصل است.
…
سرّ؛ بستر اخذ علم زنده برای زندگی زنده!
در دنیایی که پر از اطلاعات خشک و تقلیدی و آفلاین است،
اهل سرّ، به دنبال علم زنده هستند.
علمی که از حیات قلبی ولیّ خدا ساطع میشود؛
علمی که:
نه در حافظه ذخیره میشود،
بلکه در تصمیمها جاری میشود؛
نه فقط شنیده میشود،
بلکه احساس و تجربه میشود.
و این نوع علم، فقط از طریق ارتباط سرّی با معلم ربانی به دست میآید.
یعنی علمِ مخصوص اهل سِرّ.
علمی برای «زندهبودن» نه فقط برای دانستن.
…
«سرّ» یعنی تربیت مخفی و دائمی.
یعنی راه ناپیدای رشد قلبی،
یعنی هدایت نورانی در دل روزمرهترین لحظات زندگی.
و «سرّ الله»، همان جریان پنهانیست که از قلب معلم ربانی،
مثل بند ناف، به قلب شاگرد، زندگی میبخشد.
اگر این سرّ را دریابی،
دیگر دنبال معجزه بیرونی نمیگردی؛
چون درک میکنی:
“همین الآن، در همین لحظه، معلمِ نور دارد با تو حرف میزند…”
سرّ؛ مرز نادیدنی میان اهل نور و اهل غفلت
در ظاهر، همه یکسانند: همه قرآن میخوانند، نماز میگزارند، درس میگیرند.
اما حقیقت، در جایی دیگر رقم میخورد: در ارتباط سرّی قلب با نور خدا.
بعضیها تنها آنچه را که میبینند باور میکنند؛
آنها اهل ظنّ، تحلیل، عقل عادی و پیشفرضهای شخصیاند.
اما اهل سرّ، آنهاییاند که در تاریکیها، چراغی پنهان دارند؛
نورشان از جایی میتابد که دیگران نمیبینند.
فرق میان این دو گروه در یک کلمه خلاصه میشود:
اتصال سرّی یا قطعشدگی قلب!
…
غافلان، از دهان و گوش تغذیه میکنند؛ اهل سرّ، از ناف دل
اهل غفلت، فکر میکنند اگر صدایی نشنوند، چیزی یاد نگرفتهاند.
آنها منتظر آموزش از بیروناند؛
در حالی که اهل سرّ، با اشارات درونی، با دیدن یک نگاه، یا با شنیدن یک آیه، دریایی از علم را در دل دریافت میکنند.
+ «من النقص ان تکون شفیعک کان شیئا خارجا عن ذاتک و صفاتک»
فرق این دو، مثل فرق بین دهان و ناف است.
غذای دهانی باید جویده شود، هضم شود، تفهیم شود.
اما غذای نافی، مستقیم، آماده، و زنده وارد بدن میشود.
اهل سرّ، با نافِ قلب به نور خدا وصلاند؛
نه با دهان، نه با حافظه.
…
نشانههای اهل سرّ
چطور بشناسیم که کسی اهل سرّ است؟
اهل سرّ، اهل قیلوقال نیستند، ولی نور دارند.
اهل سرّ، ممکن است کمتر سخن بگویند، ولی سخنشان میگیرد، بیدار میکند.
اهل سرّ، با تمثال نورانی معلم ربانی در دلشان زندگی میکنند؛
و همیشه گوش دلشان به سوی آسمان باز است.
اگر لحظهای کلامی در دلت نشست و دیدی که دگرگونت کرد…
بدان که داری به دنیای اهل سرّ نزدیک میشوی!
…
سرّ، دعوتی است برای تو…
آیا ارتباط سرّی قلبت با معلم ربانی زنده است؟
آیا صدای او را در خلوت قلبت میشنوی؟
آیا تمثال نورانی یوسف را در عمق نگاهت میبینی؟
آیا گوشۀ چشمت، گنبد علیبنموسی ع را زیر نظر داری؟
آیا از ناف دل تغذیه میکنی یا فقط با گوش؟
اگر جوابت “نه” است، برگرد…
و اگر “آری” است، خوش آمدی به کاروان اهل سرّ!
…
سرّ، بند ناف قلب است؛ راه تغذیه پنهانی از نور خدا.
سرّ الله، معلمی است که با کلام نمیآموزد، با حضورش میرویاند.
اهل سرّ، اهل نورند؛ اهل تغذیه زنده و لحظهای از ملکوت.
و هر که با تمثال نورانی ولیّ خدا در قلبش ارتباط پیدا کند، به راهِ سرّ وارد شده است.
«اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا»
+ «همانند سازی» :
کفو شقق فقر عرو نسخ خلی حول سری سیر شور نزل …
+ «محرمانه» …
+ «علم غیب»: «غیابات الشجر»
+ «رمز گشایی»
+ «هماهنگی – توافق»:
يُقال : أرْضٌ سِرٌّ للنَّخْلِ و الزَّرْعِ : و هي التي تُوَافِقُه و يَنْمُو فيها.
+ «ارض محبار»
سرّ؛ بستری هماهنگ برای رشد نور!
در زبان عربی، گفتهاند:
«أرضٌ سِرٌّ للنخل»
یعنی زمینی که برای درخت خرما مناسب است؛
زمینی که با طبیعت گیاه هماهنگ است،
نه آن را پس میزند، نه میخشکاند،
بلکه تربیت میکند، تغذیه میکند، شکوفا میکند.
«سرّ» یعنی محیطی که با نور حقیقت توافق دارد.
یعنی دلِ آمادهای که وقتی کلام معلم ربانی را میشنود، فوراً در آن رشد میکند.
نه در برابر آن مقاومت میکند،
نه آن را تحریف میکند،
بلکه مثل زمینِ موافق، نور را جذب میکند و آن را به ثمر میرساند.
…
دلِ موافق، سرّ الله است!
اهل غفلت حسود، وقتی صدای نور را میشنوند، دلشان سفت است؛ مثل سنگ، یا خاک شورهزار.
اما دل اهل سرّ، مثل زمینیست که با نور هماهنگ است؛
«سِرٌّ للنور» است؛ یعنی زمینِ مخصوص برای کاشت نطفه علم ربانی.
آن دل، وقتی سخن معلم ربانی را میشنود،
نهتنها آن را میفهمد، بلکه از درون با آن همصدا میشود.
احساس میکنی حرف، مال توست، از خودت است، درونت را توضیح میدهد.
این، نشانهی هماهنگی قلب با نور است؛
و چنین قلبی، در منطق قرآن، سرّ الله است.
…
سرّ؛ یعنی جایی که نور در آن رشد میکند.
سرّ، فقط یک راز نیست.
«سرّ»، یک محیط است،
محیطی هماهنگ با حقیقت؛
محیطی که نور در آن زنده میماند، نفس میکشد، رشد میکند.
در چنین قلبی،
کلمههای معلم ربانی،
مثل دانههای نور، جوانه میزنند و درخت علم و یقین میشوند.
«إِنَّ أَمْرَنَا … هُوَ السِّرُّ وَ سِرُّ السِّرِّ وَ سِرُّ الْمُسْتَسِرِّ وَ سِرٌّ مُقَنَّعٌ بِالسِّرِّ»
علی علیهالسلام فرمودند:
همانا سخن ما سرّی است که در سرّ پنهان شده.
…
سرّ، یعنی هماهنگی کامل قلب با حقیقت.
یعنی دل اهل یقین، همان زمینی است که برای رویش درخت نور آفریده شده.
و معلم ربانی، کشاورزیست که میداند کجا بذر بریزد؛
و اگر قلب تو سِرّ باشد، آن بذر در تو خواهد رویید…
[توضیح بسیار مهم و زیبا برای فهم واژه «سرّ»]:
[سرر – قبض و بسط]:
انگاری چیزی که برای دنیای قلب آشکار میشه از واژه «سرّ» استفاده میشه یعنی آشکاره اما برای قلبی که خود مخفی است !!! پس آشکار است برای اهل دل اما مخفی است برای قلوب بیمار !!!
الولایة سرّ الله یعنی نور ولایت برای قلوب اهل یقین آشکار است اما برای قلوب اهل شک ناپیداست و این مفهوم زیبا از واژه «سرّ» استنباط می شود.
+ « بنای بی ستون و بنای ستوندار – ارم ذات العماد – بغیر عمد ترونها »
«سرّ»؛ ظاهر برای اهل باطن، و باطن برای اهل ظاهر!
یکی از رازهای عمیق در معنای واژهی «سرّ» این است که:
آنچه به چشم اهل دل آشکار است،
برای اهل غفلت، کاملاً مخفی باقی میماند!
این همان معنایی است که از ریشهی «سرر» میفهمیم:
حقیقت «قبض و بسط» نور در قلب، برای اهلش آشکار است.
«سرّ» یعنی:
ظاهر برای قلوب اهل یقین،
و مخفی برای قلوب مردّد و مریض و حسود.
…
ولایت، سرّ الله است!
این نکته در روایت نیز آمده:
«الولایة سرّ الله»
یعنی نور ولایت، یک حقیقت آشکار است،
اما نه برای همه!
تنها کسی آن را میبیند که:
دلش اهل سِرّ باشد،
اتصال سرّیاش زنده باشد،
نگاهش، باطننگر باشد، نه فقط ظاهرنگر.
بنابراین:
سرّ، بهمعنای حقیقتی است که در عین حضور، برای همه قابل رؤیت نیست؛ فقط برای اهل دل.
…
بنای بیستون؛ استعارهای قرآنی برای سِرّ!
قرآن دو نوع بنا را به زیبایی مطرح میکند:
ارَمَ ذاتِ العِماد
(شهر با ستونهای بلند؛ آشکار، سنگین، استوار، دنیوی)
سَماواتٍ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها
(آسمانهایی که بدون ستون ساخته شدهاند، اما شما آن ستونها را نمیبینید…)
ستونهای آشکار، برای ساختمانهای زمینی است؛
اما ستونهای ناپیدا، مخصوص بنای آسمانیست.
و این دقیقاً مفهوم «سرّ» را به ما نشان میدهد:
حقیقت هست،
اثرش هست،
نظم و قدرتش مشهود است،
اما ستونهایش را اهل دل میبینند، نه اهل غفلت.
پس «سرّ» یعنی…
حقیقتی که در عین حضور،
تنها برای قلب هماهنگ، آماده، و متصل،
به روشنی دیده میشود.
یعنی:
سرّ، همان ولایت است، اما نه برای همه؛
سرّ، همان هدایت است، اما فقط برای بیداران؛
سرّ، همان صدای معلم ربانیست، ولی فقط در گوش قلب اهل نور شنیده میشود.
«سرّ»، چیزی مخفی نیست؛
بلکه برای اهل باطن، کاملاً واضح و روشن است.
مثل نوری که تنها در شب تاریک دیده میشود،
یا مثل ستونی که نمیبینی، اما تمام آسمان روی آن ایستاده…
و سرّ الله، ستون نامرئی زندگی مؤمن است.
اگر وصل باشی، آرامی؛
اگر بریده باشی، بیریشهای، هرچند ظاهرت آراسته باشد.
+ واژه «غیب – غیابات الشجر»
در واقع ریشه هم پنهان است و هم آشکار ! ظاهرا دیده نمی شود اما از میوه درخت هویداست که ریشه ای درست و حسابی دارد که این میوههای شیرین ببار نشسته! ولایت همین است! برای غیر اهل یقین ناپیداست اما برای اهل یقین نور ولایت علمی معلم ربانی که به علم آل محمد ع تکیه دارد براحتی از روی آثار علمی اش فهمیده می شود.
از واژه «سرّ» نیز باید همین مطلب استنباط شود که چیزی است پنهانی از دید چشمان معیوب و چیزی است پیدا و آشکار از دید چشمانی سالم و تیز بین!
کسی که دنبال نور جوف نار آیت می گردد اگر اهل یقینی تیز بین باشد براحتی با یاد معلم ربانی از ربوبیت علمی آل محمد ع در دل شرایط بهره مند می شود اما اهل شک با قلب بیمار کور، هرگز چشمش پاسخ علمی نورانی مافوق خویش را درک نخواهد نمود.
«أَسْرَرْتُ إلى فلان حديثا: أفضيت إليه في خفية»
سرّ و غیب؛
ریشههای ناپیدا، میوههای پیداست!
در قرآن آمده است:
﴿فَأَسَرُّوهُ بِضاعَةً﴾
(او را پنهانی چون کالایی درنظر گرفتند)
و در مورد واژۀ «غیب» میخوانیم:
«غیاباتِ الجُبّ»
(تاریکیهای چاه)
واژه «غیب» ریشهای دارد از «غیابات الشجر» یعنی قسمتهای پنهان درخت، مخصوصاً ریشههای در دل خاک.
این ریشهها دیده نمیشوند، اما ثمره و میوه، گواهی روشن بر سلامت و قدرت آنهاست.
ولایت نیز همین است!
برای اهل شک و قلوب بیمار حسود، ولایت علمی ولیّ خدا ناپیداست؛
اما برای اهل یقین، آثارش در تمام زندگی، در روش تربیت، در سخن، در نگاه، در تصمیمات معلم ربانی، کاملاً پیداست.
…
ولایت، سرّی روشن برای اهل دل!
اگر چشم دل تو سالم باشد،
اگر نگاهت آسمانی باشد،
حتی در دل جوف نار (شدت فشار و آتش زندگی)،
میتوانی ربوبیت علمی معلم ربانی را ببینی.
یعنی همین ولایت مخفیشده در متن ابتلائات.
«نور – نار»
…
سرّ؛ پیام پنهانی برای اهل باطن
در فرهنگ عربی داریم:
«أسررتُ إلى فلان حدیثاً»
یعنی: در خفا، مطلبی را با کسی در میان گذاشتم.
معلم ربانی نیز چنین است؛
او در کلاس عمومی، درس عمومی میگوید؛
اما برای اهل سرّ، درس ویژه دارد!
کلامش، نگاهش، حتی سکوتش…
همه برای اهل یقین، «أسرار» دارد؛
رازهایی که در سکوت، به دل شنونده القا میشود.
اهل یقین، همانها هستند که صدای تعلیم پنهانی معلم را میشنوند؛
نه از زبان، بلکه از قلب؛
نه از متن، بلکه از نور؛
نه از بحث، بلکه از ربوبیت علمی آل محمد علیهمالسلام.
…
سرّ، یعنی ولایت علمی معلم ربانی که از دید اهل شک پنهان، و از نگاه اهل یقین پیداست.
سرّ، یعنی همان حقیقت ریشهای که گرچه پنهان است، میوههایش شیرین و قابل مشاهده است.
اهل سرّ، آنهایی هستند که میدانند در نگاه مهربان معلم، هزاران راز تربیتی نهفته است.
و چه زیباست که معلم، به جای سخن گفتن، فقط نگاه میکند،
و تو، اگر اهل سرّ باشی، تمام پاسخها را از همان نگاه خواهی گرفت…
+ مفهوم پیدا و آشکار:
انگاری وقتی معنا برای قلب روشن میشه از واژه اسررت استفاده میکنه!
یعنی هم مخفیه و هم آشکار!
مخفی از دید دیگران که میشه سرّ و آشکار و پیدا از دید اهل یقین!
+ بنای بی ستون و ستوندار «ارم – عمد»
آشکار شدن مخفی – آشکار شدن آشکار!
وقتی قلب، نور ولایت رو درک میکنه و پیدا میکنه، سرور خاصی بهش دست میده [+ نشئة] که فهمش برای غیر اهل یقین ممکن و آشکار نیست!
این آشکار ناپیدا، نور ولایت است.
«سرّ همان نعمت غير محسوس است که هست!»
+ معرفة الامام بالنورانیة
سرّ؛ مخفیِ آشکار برای اهل یقین
در واژهشناسی عربی آمده:
«أسررتُ إلیه حدیثاً»
یعنی: سخنی را در خفا، ولی در عین حال روشن، با کسی در میان گذاشتم.
این همان نقطه عجیب و نورانیِ واژه «سرّ» است:
چیزی که برای دیگران مخفی است،
اما برای اهل دل، کاملاً روشن، حاضر، و حسپذیر است.
«سرّ»، دوگانهای است از اختفا و شهود،
از غیبت و ظهور، از سکوت و صراحت!
…
از ارمِ ظاهر تا آسمانِ بیستون
قرآن دو نوع ساختار را به تصویر میکشد:
ارم ذات العماد
بنایی ظاهری، پرستون، پرادعا، پر از تکبر و در دسترس نگاهِ عمومی.
سماواتٍ بغیرِ عَمدٍ ترونها
آسمانی بلند، بیستون، اما کاملاً استوار و زنده.
ولایت علمی معلم ربانی، از جنس آسمان بیستون است؛
نمیبینی که بر چه چیزی تکیه دارد،
اما محکمترین بنای قلب توست!
…
وقتی نور ولایت آشکار میشود…
وقتی دلت با نور ولایت روبرو میشود،
حسی عجیب در قلبت بیدار میشود؛
حسی که نه از جنس فکر است، نه از جنس استدلال،
بلکه نوعی سرور ملکوتی است که دل را از درون بالا میبرد.
این همان حالت «نشئه» است!
(حالت خاص سرور و بیداری نورانی قلب)
این نشئه، همان لحظهی کشف سرّ است؛
آنجا که سرّ برای تو پیدا میشود، ولی همچنان سرّ باقی میماند.
…
سرّ؛ نعمت نامحسوس اما موجود!
«سرّ، نعمتی است که محسوس نیست، ولی حاضر است!»
یعنی چه؟
یعنی نور ولایت و ربوبیت معلم ربانی،
شاید دیده نشود،
اما دلِ اهل یقین حضور آن را میچشد، حس میکند، در آن نفس میکشد.
مثل گرما و نور آفتاب پشت ابر؛
تو نمیبینی خورشید را،
اما پوستت، جانت، رشدت، همه میگوید که خورشید هست!
…
معرفت امام به نورانیت؛ اوج درک سرّ است!
در دعای شریف آمده:
«اللهم عرفنی حجّتک، فإنك إن لم تعرفنی حجّتَك، ضللتُ عن دینی»
+ «معرفة الإمام بالنورانیة»
یعنی شناخت امام،
نه فقط با شجرهنامه، نه با مباحثه و جدل،
بلکه با نور.
سرّ، همان نوریست که از امام در قلب تو تابیده میشود؛
و اگر قلبت اهل سرّ باشد،
این نور را «میبینی»، «میچشی»، و «درک میکنی»…
…
سرّ، همان حقیقتی است که هم مخفی است، هم آشکار!
برای اهل یقین، آشکارترین واقعیت زندگیست.
برای اهل شک، کاملاً ناپیدا و حتی انکارشدنی.
سرّ، بنایی بیستون است؛ ولی همه چیز بر آن استوار است.
و سرّ، همان ولایت نورانی معلم ربانیست؛
که اگر دلت آماده باشد، تمام هستیات را تربیت میکند، بیآنکه حتی حرفی بزند.
[سُرَّة الحوضِ]:
در ظاهر که به سطح دریاچه نگاه می کنی همه جای اونو هم سطح می بینی اما اگه آب کم کم پایین بره به یک نقطه گود در وسط اون دقت کنی اونجا همون ناف یا مرکز یا عمیق ترین جاست «سُرَّة الحوضِ».
+ «سرة البطن»
معلم ربانی در ظاهر مثل همه آدماست! اما وقتی شروع به حرف زدن میکنه یا اقدام به عملی میکنه تازه از بوی خوش قول و فعلش می فهمی چه عمقی داره و ریشه غایب اون در چه عمقی از زمین علم آل محمد ع فرو شده و داره تغذیه علمی میکنه و نوزاد درون شکم مادر تنها راه تغذیه اش از همین ناف است که در وسط شکم قرار گرفته و پوشیده از دید دیگران است.
سُرّة الحوض؛ عمیقترین نقطهای که آب در آن جمع میشود.
وقتی به سطح یک حوض یا دریاچه نگاه میکنی،
ظاهر آن آرام و یکدست بهنظر میرسد.
اما اگر سطح آب پایین بیاید، کمکم متوجه میشوی که:
در مرکز حوض، نقطهای فرو رفتهتر، گودتر و ژرفتر وجود دارد.
این نقطه را «سُرَّةُ الحوض» مینامند؛
همانجایی که اگر باران بیاید، نخستین نقطهایست که پر میشود، و آخرین جاییست که خشک میگردد!
اینجا، نماد قلبیست که بیش از همه از نور علم آل محمد علیهمالسلام تغذیه میکند؛
و این سُرّه، پنهان است…
…
معلم ربانی؛ در ظاهر عادی، در باطن ناف نور!
معلم ربانی را در کوچه و بازار که میبینی،
مثل دیگران راه میرود، مینشیند، حتی میخندد و سکوت میکند.
اما…
بهمحض اینکه لب به سخن میگشاید،
یا دستی بلند میکند برای اقدامی،
بوی نور و حکمت در فضا پخش میشود.
از همینجاست که میفهمی:
این شخص، متصل است؛
تغذیه میشود؛
ریشهاش در جایی فراتر از دید ما فرو رفته؛
در عمق زمین علم آل محمد علیهمالسلام.
…
ناف؛ تنها راه تغذیه جنین!
همانگونه که جنین در شکم مادر،
نه با دهان، نه با گوش،
بلکه با ناف تغذیه میشود؛
و این ناف، درست در وسط بدن قرار دارد؛ پوشیده و ناپیدا؛
دلِ شاگرد اهل یقین نیز،
از طریق ارتباط سرّی با ناف نورانی معلم ربانی
تغذیه میشود؛
نه با گوش ظاهر، نه با زبان بحث،
بلکه با ریشهی سرّی و نورانی که دیده نمیشود ولی میرویاند!
…
رمز سرّ در اینجاست:
«سُرَّةُ الحوض» نماد عمیقترین قلب است؛
جایی که آب علم ابتدا به آن میرسد و دیرتر از همه خشک میشود.
«سُرَّةُ البطن» نماد تنها کانال حیاتی علم به جان نوزاد درون رحم است؛
بیواسطه، مستقیم، عمیق، بیصدا، و پنهان از نگاه دیگران.
هر دو نشان میدهند که:
علم ربانی، نه از راه ظاهر، بلکه از طریق “سرّ” منتقل میشود.
و معلم ربانی، خود «سرّ الله» است؛ چون ناف علم است، تغذیهگاه جانهای پاک است.
…
«سرّ» یعنی: حقیقتی در ظاهر مخفی، ولی در باطن، محور زندگی.
معلم ربانی، اگرچه مثل همه انسانهاست،
اما ناف تغذیه نورانی اهل یقین است.
همچون سُرّهی دریاچه یا ناف نوزاد،
پنهان، اما حیاتی، مخفی، اما روشنترین محل دریافت.
و تو اگر طالب علم ربانی باشی،
باید خود را به این سُرّه وصل کنی…
تا روزی خودت، سُرّهای برای قلبهای دیگر شوی.
+ «مونث – مذکر»
[+ غیابات الشجر]:
همانطور که بند ناف جنین درون شکم مادر رو نمیتونیم ببینیم و همانطور که ریشه درخت رو نمی بینیم اما از روی میوه درخت و صدای قلب جنین متوجه میشیم یه جوری که ما نمیتونیم سر در بیاریم به عامل حیات وصله! این میشه سرّ!
پس «سرّ» نیز نامی زیبا برای معلم ربانی است و اشاره به کسی دارد که در علم، سرآمد و محل تغذیه علمی دیگران است و خود از آل محمد ع تغذیه می کند علیرغم اینکه عمق معلومات او بر ما پنهان است مثل بعضی غارها و دریاچه های درون این غارها که هنوز به آخرش کسی دست پیدا نکرده !
غیابات الشجر؛ ریشههای پنهان، میوههای آشکار!
همانطور که نمیتوانیم بند ناف جنین در شکم مادر را ببینیم،
و همانطور که ریشههای درخت زیر خاک پنهاناند،
اما از روی میوههای شیرین درخت و صدای تپش قلب جنین،
میفهمیم که او زنده است، رشد میکند،
و به نیرویی نامرئی متصل است؛
این همان «سرّ» است؛
حقیقتی پنهان و پرقدرت که سرچشمه حیات است.
…
معلم ربانی؛ سرچشمه نور و علم!
«و اسرّوه بضاعة»
از همین روست که «سرّ» نامی زیبا برای معلم ربانی است؛
کسی که در علم سرآمد است،
و محل تغذیه علمی دیگران؛
اما خود از علم آل محمد (علیهم السلام) تغذیه میکند.
اطلاعات و عمق معرفتش برای ما پنهان است،
مثل غارهای عمیق یا دریاچههای پنهان در دل کوهها
که هنوز کسی به انتهایشان نرسیده است.
…
عمق سرّ؛ بیکران و کشفناپذیر!
این عمق علم و معرفت،
هرچند برای ما غیرقابل رؤیت است،
اما اثراتش در سخن، رفتار، و تربیت معلم ربانی آشکار و زنده است.
معلم ربانی، مانند ناف و ریشهای است که به سرچشمه نورانی متصل است؛
و این اتصال، جریان زندگی و علم را در وجود شاگردان جاری میکند.
…
«سرّ» یعنی واقعیتی پنهان، متصل، و منبع حیات و نور.
معلم ربانی، مصداق این «سرّ» است؛
که خود از نور مطلق اهل بیت (علیهم السلام) تغذیه میکند،
و آن نور را به شاگردان منتقل میسازد،
بیآنکه تمام عمق آن برای همه آشکار باشد.
[سرّ – شعب]:
[انشعاب بند ناف!]:
در واژه شعبان گفتیم، معلم ربانی، انشعاب رابط بین ما و آل محمد ع است،
در واژه زیبای «سرّ» که از «سرّ البطن» گرفته شده می بینیم مَثَل معلم ربانی مَثَل بند ناف است برای جنین !!! وقتی نطفه ولایتی ما شکل می گیرد و قرار است در رحم آل محمد ع تغذیه شویم تا رشد کنیم و به حدی برسیم که متولد شویم در تمام این مدت نیاز به رابطه و اتصال با مادر اعتقادی خود یعنی آل محمد ع داریم و این رابطه و اتصال را چی برقرار می کند ؟! «بند ناف» و چقدر زیباست ، در تمام مدت دوران جنینی این بند ناف است که جنین را تغذیه می کند و پس از تولد به شرط اینکه نوزاد سالمی بوده باشی رابطه از طریق بند ناف با مادر قطع شده و خودت حالا با یاد معلم ربانی و مطالبی که آموخته ای در دل شرایط از آیات تغذیه می کنی و رشد می کنی و در دوران جنینی مادر تو را درون شکم حصین خود از هر گزندی حفظ می کند تا نقص و خللی در رسیدن علم عالم ربانی به تو پیش نیاید.
[+ ملک و ملکوت]
سرّ – شعب: انشعاب بند ناف
در مقالهی واژهی «شعبان» گفتیم که:
معلم ربانی، انشعاب و رابط مستقیم بین ما و آل محمد (علیهم السلام) است.
اکنون با دقت بیشتر در واژهی «سرّ» که برگرفته از «سرّ البطن» است،
متوجه میشویم که:
مَثَل معلم ربانی، مَثَل بند ناف است برای جنین.
…
ارتباط حیاتیِ جنین با مادر اعتقادیاش!
وقتی نطفهی ولایتی ما در رحم آل محمد (ع) شکل میگیرد،
و قرار است در این رحم مقدس تغذیه شود و رشد کند،
تا به مرحله تولد برسد،
در تمام این مدت، نیازمند رابطه و اتصال مستمر با مادر اعتقادیمان هستیم.
این ارتباط و اتصال از طریق بند ناف معلم ربانی برقرار میشود.
…
نقش حیاتی بند ناف
چه زیباست که در طول دوران جنینی،
تنها بند ناف است که جنین را تغذیه میکند؛
اکنون معلم ربانی همان بند ناف است؛
که علم آل محمد ع را به دل ما منتقل میکند.
پس از تولد، به شرط آنکه نوزادی سالم باشیم،
رابطهی مستقیم بند ناف با مادر قطع میشود؛
اما ما همچنان با یاد معلم ربانی،
و مطالب نورانی که از او آموختهایم،
در دل شرایط زندگی،
از آیات و علوم ربانی تغذیه میشویم و رشد میکنیم.
…
حمایت و حفاظت دوران جنینی!
در تمام این مسیر،
مادر بزرگوار یعنی آل محمد (علیهم السلام)،
جنین درون رحم خود را از هر گزند حفظ میکند؛
تا هیچ نقص یا خللی در رسیدن علم معلم ربانی به ما پیش نیاید.
…
اتصال ملک و ملکوت!
این بند ناف،
نه فقط یک ارتباط دنیوی، بلکه پلی است میان ملک و ملکوت؛
جایی که عالم ظاهر و عالم باطن،
در هم تنیده میشوند و علم ربانی جریان مییابد.
در واژه «سرّ» که نام زیبای دیگری از معلم ربانی است « وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً » ، این مفاهیم نهفته است :
« يا بُشْرى هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً »
+ «بشر – غلم – بضع»
چیزی است که مخفی است از دید دیگران ، مثل عبارت «غیابات الشجر» و مثل عبارت بنای بی ستون «پوشه ارم – عمد» : یعنی علم معلم ربانی وصل به علم آل محمد ع است و این ارتباط و اخذ علم این ریشه از مواد غذایی زمین برای ما ناپیداست و ما فقط به میوه این درخت آل محمد ع دسترسی داریم و وقتی از میوه علم عالم ربانی بهره مند می شویم باید یقین کنیم که ریشه این درخت که البته ما آن را نمی بینیم اولا هست و ثانیا فعالانه در حال جذب علوم می باشد.
سرّ و غیب برای ما یعنی اینکه فهم رابطه علمی معلم ربانی با آل محمد ع برای کسب علوم ناپیداست و این نباید دلیل و بهانهای برای انکار معلم ربانی شود چرا که از علوم میوه های این درخت خیلی بهره مند شده ایم . اصل این است که این شخص با این معالم آل محمد ع برای ما معلم ربانی است، سر مخفی راه دسترسی او به این علوم به ما ارتباطی ندارد … [اصول و اسرار]
عرب به اون یکی دو شبی که هلال ماه دیده نمیشه اما هست رو از این واژه استفاده می کنه « ليلة السرار » : « و من ذلك السرار و السرار، و هو ليلة يستسرّ الهلال ليلة أو ليلتين إذا تمّ الشهر »
واژه «سرّ»؛ نامی دیگر برای معلم ربانی و رمز ارتباط مقدس!
واژهی «سرّ» نام زیبای دیگری برای معلم ربانی است، که حامل مفاهیمی عمیق است:
«يا بُشْرى هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً»
…
«بشر – غلم – بضع»؛ رمز پنهانی علم ربانی
این واژگان نشاندهندهی چیزی هستند که برای دیگران مخفی است،
مثل عبارت معروف:
«غیابات الشجر»
(پنهانهایی که در ریشه درخت وجود دارد)
و نیز مانند تصویر بنای بیستون در قرآن.
…
ریشههای علم معلم ربانی و میوههای آن
علم معلم ربانی،
وصل است به علم آل محمد (علیهم السلام)،
و این ارتباط، ریشهی عمیقی دارد که مثل ریشههای درخت در خاک،
برای ما ناپیداست.
ما تنها به میوههای این درخت، یعنی نتایج و ثمرات علم عالم ربانی، دسترسی داریم.
وقتی از میوههای این علم بهرهمند میشویم،
باید ایمان داشته باشیم که:
ریشهی این درخت، گرچه دیده نمیشود،
اما وجود دارد و فعالانه در حال جذب علوم است.
…
سرّ و غیب؛ راز رابطه علمی
«سرّ» و «غیب» برای ما یعنی:
فهم دقیق رابطه علمی معلم ربانی با آل محمد (ع)
برای کسب علوم، ناپیداست.
اما این امر نباید دلیل و بهانهای برای انکار مقام معلم ربانی شود،
چرا که ما از میوههای این درخت پرثمر، بسیار بهرهمند شدهایم.
…
اصول و اسرار؛ حقیقت دسترسی به علوم ربانی
اصل ماجرا این است که:
این شخص،
با معالم آل محمد (ع)،
برای ما معلم ربانی است.
راز مخفی راه دسترسی او به این علوم، به ما ارتباطی ندارد،
و این خود از اصول و اسرار معرفت است.
…
«لیلة السرار»؛ نماد پنهانکاری نور
عرب،
وقتی هلال ماه برای یک یا دو شب دیده نمیشود،
برای آن شبها از واژهی زیبا و دقیق:
«لیلة السرار»
(شبهای پنهان هلال)
استفاده میکند.
این تعبیر، هم به «سرّ» و هم به «غیب» اشاره دارد،
که در آن، چرخه و جریان نور و علم،
هرچند گاه پنهان است، اما همواره هست و در حرکت است.
مطلب و مفهوم بعدی که در این واژه اهمیت دارد این است که سر به چیزی اطلاق می شود که خالص بوده و از هر ناخالصی جداست و آرامش و استقرار در این چیز وجود دارد:
«سرّ: يجمع فروعه إخفاء الشيء و ما كان من خالصه و مستقرّه، لا يخرج شيء منه عن هذا»
به همین دلیل عرب به تخت که محل اسقرار و آرامش است و از هر ناآرامی و ناخالصی به دور است می گوید «سریر»:
«السرير: خفض العيش، لأنّ الإنسان يستقرّ عنده و عند دعته»
پس معلم ربانی وجودی است باارزش که رابطه علمی او با آل محمد ع برای ما مخفی است و در نتیجۀ این ارتباط، وجود معلم ربانی از هر ناخالصی پاک بوده و لذا برای ما ابزار دسترسی به آرامش است و مَثَل او مَثَل تخت است که فرد خسته، با آرامیدن روی آن به آرامش می رسد.
سرّ؛ خلوص و آرامشِ استقرار!
مطلب و مفهوم بعدی که در واژهی «سرّ» اهمیت دارد،
این است که «سرّ» به چیزی اطلاق میشود که:
خالص است،
از هر ناخالصی جداست،
و در آن آرامش و استقرار وجود دارد.
در شرح این مطلب آمده است:
«سرّ: يجمع فروعه إخفاء الشيء و ما كان من خالصه و مستقرّه، لا يخرج شيء منه عن هذا»
یعنی: «سرّ» همواره پناهگاه خلوص و آرامش است؛
چیزی که هیچ جزء ناخالص و ناپایداری از آن خارج نمیشود.
…
«سرّ» – «سریر»: یعنی تخت
عرب به تختی که محل استقرار و آرامش است،
و دور از هر ناآرامی و ناخالصی، میگوید: سریر
«السرير: خفض العيش، لأنّ الإنسان يستقرّ عنده و عند دعته»
تختی که فرد خسته بر آن تکیه میزند،
و در آرامش کامل قرار میگیرد.
…
معلم ربانی؛ مظهر خلوص و آرامش
بنابراین، معلم ربانی، وجودی گرانقدر است که:
رابطه علمیاش با آل محمد (علیهم السلام) برای ما مخفی است،
و بهواسطهی این ارتباط،
وجود علمی او از هر ناخالصی حسد، پاک و منزه است.
…
مَثَل معلم ربانی؛ تخت آرامش قلب
در نتیجه، معلم ربانی مَثَل تختی آرام و استوار است؛
جایی که دلهای خسته و در جستجوی علم و یقین،
بر آن تکیه میکنند و به آرامش میرسند؛
آرامشی عمیق و ماندگار که از خلوص و استقرار سرچشمه میگیرد.
سر به چیزی میگن که هست اما هر هستی و بودن را نباید بلندگو برداشت و جار زد – این که دیگه نمیشه بهش بگیم سرّ ، عالَم ازش خبردار بشن «السرّ خلاف الإعلان» !!! – بلکه باید در عین انجام آن کار آن را از دیگران مخفی نمود.
به این میگن سرّ! – اینجا عرب مثال و تعبیر زیبایی دارد و به نکاح نیز واژه «سرّ» اطلاق می کند «السرّ و هو النكاح، و سمّي به لأنّه أمر لا يعلن به» که این تعبیر در قرآن نیز آمده است «لا تُواعِدُوهُنَ سِرًّا».
«سرّ»؛ هستی نهان و رازدار
به چیزی «سرّ» گفته میشود که:
هست، وجود دارد،
اما هر وجود و هستی را نباید بلندگو گرفت، جار زد و آشکار ساخت.
اگر بخواهیم همه چیز را علنی کنیم، دیگر آن را نمیتوان «سرّ» نامید.
در این راستا، در زبان عرب آمده است:
«السرّ خلاف الإعلان»
(سرّ خلاف آشکارسازی و اعلام است)
…
ضرورت پنهانکاری در «سرّ»
بدین معنا که:
باید در عین انجام و وجود داشتن،
کار یا حقیقت را از دیگران مخفی نگه داشت.
این، جوهره و معنای حقیقی «سرّ» است.
…
«سرّ» و نکاح؛ راز پنهان پیوند
در تعبیر زیبای عرب، به نکاح نیز واژهی «سرّ» اطلاق میشود:
«السرّ و هو النكاح، و سمّي به لأنّه أمر لا يُعلن به»
یعنی نکاح، چون امری است که آشکار و علنی نمیشود، «سرّ» نام گرفته است.
راز حقیقی و اتصالهای علمی ربانی نیز،
اگرچه هست و جریان دارد،
اما باید در لایههایی پنهان و رازدار باقی بماند،
چرا که آشکار شدن کامل آن، ماهیت «سرّ» را از بین میبرد.
از وجود علمی معلم ربانی حداکثر استفاده را در دل شرایط بنما اما مخفیانه!
نه اینکه با فاش نمودن اسم و رسم او این وجود نازنین را به خطر بیاندازی!
معلم ربانی ناموس خداست!
+ «ناموس»
این اعتقاد در حکم ناموس خداست و مبادا این اعتقاد را برای نااهلان فاش و برملا سازی که آتیشش دامنگیرت خواهد شد، + «الاضاعة»
البته در مقالۀ ترویج اندیشه آل محمد ع گفتیم که ما عملا موظفیم با استعمال اندیشه معلم ربانی تولید نور آرامش نماییم و ناخودآگاه دیگران با دیدن این نور آرامش به سمت ما، که نه، بلکه به سمت آل محمد ع، تهوی الیهم میشوند و این ماموریت اهل یقین و معلم ربانی در دنیاست اما اینکه در جای نامناسب این اسرار فاش نشود نیز مطلبی درست است.
استفاده حداکثری از وجود علمی معلم ربانی، اما بهصورت مخفیانه
از وجود علمی معلم ربانی،
در دل شرایط زندگی و جهان پیرامون،
بیشترین بهره را ببر؛
اما این بهرهمندی را بهگونهای انجام بده که:
مخفیانه و بدون افشای نام و رسم او باشد،
تا این وجود نازنین و مقدس به خطر نیفتد.
…
معلم ربانی، «ناموس» خداست!
معلم ربانی،
مانند «ناموس» خداست؛
و این اعتقاد، حکم مقدسی دارد که:
مبادا این اعتقاد را برای نااهلان افشا و برملا سازی،
چرا که آتشی که از این رفتار برافروخته شود، دامنگیر تو خواهد شد.
…
خطر «الاضاعة» یا تباه شدن حقیقت
این امر، نوعی «الاضاعة» است؛
یعنی تباه شدن و هدر رفتن نور و حقیقتی که باید پاس داشته شود.
…
ترویج اندیشه آل محمد (ع) و نور آرامش
با این حال، در مقالۀ «ترویج اندیشه آل محمد (ع)» گفتهایم که:
ما موظفیم،
با بهرهگیری از اندیشه معلم ربانی،
نور آرامش تولید کنیم؛
و این نور آرامش، ناخودآگاه باعث میشود که:
دیگران، وقتی این نور را در ما میبینند،
نه فقط به سمت ما، بلکه به سمت آل محمد (ع) گرایش یابند؛
«تهوی الیهم» شوند.
…
ماموریت اهل یقین و معلم ربانی در دنیا
این همان مأموریتی است که اهل یقین و معلم ربانی در جهان دارند:
نور علم و یقین را به آرامی،
و به شیوهای موزون و بیهیاهو،
به دیگران منتقل کنند،
بدون آنکه اسرار و حقایق در جای نامناسب و نابجا فاش شود.
معلم ربانی به برکت نگاه آل محمد ع از دام عیوب هوای نفس رهیده و خالص گردیده لذا عامل حزن که سیئات است، یعنی بخل و حسد، درناژ میشود، لذا وجودش خالص شده و عامل شادی است پس به این عامل سرور می گوییم سرالله
«السرّ: خالص الشيء و منه السرور، لأنّه أمر خال من الحزن»،
معلم ربانی سرّی است که نمی دانیم چیست اما هر چه هست با او در سرور و روح و راحتی و روشنایی قلب به سر می بریم و همین برای ما کافی است که یقین و اقرار به فضل این رجل الهی داشته باشیم .
معلم ربانی؛ خالص از عیوب و سرچشمه سرور
معلم ربانی،
به برکت نگاه و اتصال به آل محمد (علیهم السلام)،
از دام عیوب و نفسانیات رهایی یافته و خالص گردیده،
از این رو، عامل حزن و اندوه که سیئات بخل و حسد است،
از وجودش درناژ و دفع میشود.
…
وجود خالص؛ سرچشمه شادی و سرور
بدین ترتیب، وجود معلم ربانی خالص شده،
و به جای غم و اندوه،
سرشار از شادی و نشاط روحانی است؛
و به همین دلیل، به این عامل شادی و سرور،
اصطلاحاً میگوییم:
«سرالله»
(سرّ الهی)
…
«سرّ»؛ راز خوشی و خلوص
در تعریف واژه «سرّ» آمده است:
«السرّ: خالص الشيء و منه السرور، لأنّه أمر خال من الحزن»
یعنی:
«سرّ، خلوص و پاکی چیز است و از آن سرور و خوشی نشأت میگیرد،
زیرا امری است عاری از هر گونه حزن و اندوه.»
…
معلم ربانی؛ راز سرور و نور قلب
معلم ربانی، راز و «سرّ»ی است که دقیقاً نمیدانیم ذاتش چیست،
اما آنچه میدانیم این است که:
با او،
در سرور، راحتی، روشنایی و آرامش قلب زندگی میکنیم؛
و همین برای ما کافی است.
بنابراین، ما باید:
یقین داشته باشیم،
و اقرار کنیم به فضیلت علمی این رجل الهی؛
کسی که سرچشمه نور و سرور قلبهای مؤمن است.
معلم ربانی مثل بالشتی نرم است که سرت را روی آن بگذار و آرام و راحت بخواب مثل اصحاب کهف ! « سرير الرأس: مستقرّه »
اینهم آیه زیبای این مطلب زیبا :
« مُتَّكِئِينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ »
« وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ » ،
« فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ » ،
« عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ » …
در واقع « مَصْفُوفَةٍ – مَوْضُونَةٍ – مَرْفُوعَةٌ » اینها همه اوصاف عالم ربانی « سُرُرٍ » است!
+ «وضن»
معلم ربانی؛ بالشتی نرم برای آرامش قلب
معلم ربانی مانند بالشتی نرم است،
که تو میتوانی سر خود را بر آن بگذاری،
و به آرامش و راحتی بخوابی،
همانند داستان اصحاب کهف.
«سرير الرأس: مستقرّه»
(تختی که سر بر آن استوار و آرام میگیرد)
…
«مُتَّكِئِينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ»
(تکیه زده بر تختهایی ردیف شده)
«وَقَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ»
(و گروه اندکی از اهل آخرت بر تختهای مزین شده خواهند بود)
«فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ»
(در آنجا تختهایی بالا رفته است)
«عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ»
(بر تختهایی روبروی هم خواهند نشست)
…
اوصاف معلم ربانی در «سرر»
این اوصاف مانند:
«مَصْفُوفَةٍ» (ردیف شده)،
«مَوْضُونَةٍ» (مزین و آراسته)،
«مَرْفُوعَةٍ» (بلند و بالا رفته)
همگی نمایانگر اوصاف و ویژگیهای معلم ربانی و نورانی «سرر» هستند.
…
«وضن»؛ ظرافت و دقت
این دقت و ظرافت در بیان،
نمایانگر زیبایی و عمق علمی است که در معلم ربانی جریان دارد؛
همان علمی که معلم ربانی از آن بهرهمند است و به شاگردان میرساند.
در این آیه زیبا نیز نام معلم ربانی می درخشد.
هر جا سخن از آرامش است نام معالم ربانی می درخشد.
بیت اعتقادی آل محمد ع، بابش و بند نافش برای ما معلم ربانی است!
که انشعاب مغذی قلب ماست و با تغذیه از این بند ناف، سیئه غِلّ و حسد از قلب پاک شده و رابطه اخوت به سبب اشتراک در ناف تغذیه کننده بین ما و دوستان خالص اهل یقین جوری برقرار و جفت و جور می شود که نتیجه اش سرور و شادمانی با یاد معلم ربانی برای این جمع قلیل و اندک اما محکم در اعتقاد به معلم ربانی می باشد.
« وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ »
«سُرر»؛ نماد آرامش و جایگاه معلم ربانی
در آیهای زیبا میخوانیم:
«وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ»
(و برای خانههایشان درهایی و تختهایی است که بر آنها تکیه میزنند)
در این آیه نیز نام معلم ربانی همچون چراغی درخشان میتابد؛
هر جا سخن از آرامش باشد، نام معلم ربانی به زیبایی جلوهگر است.
…
معلم ربانی؛ بند ناف و باب اعتقاد آل محمد (ع) است.
خانه اعتقادی آل محمد (علیهم السلام)،
درِ ورودش،
و بند ناف اعتقادی ما،
معلم ربانی است.
معلم ربانی، انشعاب و مغذی قلب ماست؛
با تغذیه از این بند ناف نورانی،
سیئات، غِلّ و حسد از قلب پاک میشوند،
و رابطهای از اخوت و اتحاد بین ما و دوستان خالص اهل یقین برقرار میشود.
…
نتیجه؛ سرور و شادمانی در یاد معلم ربانی است.
این رابطهی خالص و عمیق،
که از اشتراک ناف تغذیهکننده سرچشمه میگیرد،
چنان است که:
جمعی قلیل و اندک، «لشرذمة قلیلون»
اما مستحکم در اعتقاد به معلم ربانی،
با یاد او در سرور و شادی زندگی میکنند.
…
تأیید قرآنی از صفای دل اهل یقین
خداوند در قرآن میفرماید:
«وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّن غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَىٰ سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ»
(و آنچه را در سینههایشان از بغض و کینه بود، زدودیم؛ و بر تختهایی روبروی هم، برادرانند)
این آیه، تصویرگر عمق اخوت و صفای دل اهل یقین است؛
و همه این معانی، در وجود معلم ربانی تجلی مییابد؛
مظهری از نور، خلوص و سرور الهی.
[سرّ السماوات و سرّ الارض]
+ «ارض – سماء»
پرسش بنیادین:
سرّ آسمانها چیست و کیست؟
سرّ زمین چیست و کیست؟
پاسخ قرآنی:
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
«قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»
(بگو: آن را کسی نازل کرده است که رازها را در آسمانها و زمین میداند)
«سرّ السماوات» اشاره به حقیقت و رازهای عمیق و نامرئی عالم بالا، یعنی ملکوت و عالم نور است؛
«سرّ الارض» نیز اشاره به حقیقت مخفی و جوهره عالم مادی، یعنی طبیعت و عالم محسوسات دارد.
معلم ربانی؛ حامل سرّ الهی!
معلم ربانی، مظهر و حامل این سرّ الهی است؛
کسی که از عالم بالا (سماوات) به عالم پایین (ارض)، راز و علم ناب را به دلهای بیدار میرساند.
شناخت و دریافت این «سرّ»،
کلید درک ارتباط عمیق و آگاهانهی انسان با خدا و عالم است؛
و این همان راهی است که معلم ربانی با نوری ربانی به ما مینمایاند.
عرب به کنیزی که در درون خانه کار کند و از چیک و پوک و اسرار درون خانه خبر داشته باشد می گوید «السریة» ، البته ممکن است موجبات خوشحالی نیز گاهی فراهم کند!
« السُّرِّيَّة- ج سَرَارِيّ [سرّ]: زن خدمتگزار در خانه- كنيز » ،
یاد معلم ربانی درون قلب نیز اینگونه است! یعنی مخفی است از دید دیگران اما آشکار است از دید خود اهل یقین و درون بیت قلب او است و موجبات خوشحالی و سرور صاحب البیت را نیز فراهم می کند ! پس واژه های عربی چقدر زیبا و پرمعناست و با مفهوم و با حساب و کتاب مرتب و منظم چیده شده و استفاده می شود.
«السریة»؛ کنیز خانه و یاد معلم ربانی در دل!
در زبان عربی، به کنیزی که در درون خانه خدمت میکند و از امور و اسرار خانه آگاه است، میگویند:
«السُّرِّيَّة»
(زن خدمتگزار در خانه ـ کنیز)
و جمع آن:
«سَرَارِيّ»
…
همراهی با سرور و شادی!
این کنیز،
علاوه بر اینکه اسرار خانه را حفظ میکند،
گاه موجبات خوشحالی و سرور اهل خانه را نیز فراهم میآورد.
…
یاد معلم ربانی؛ «سریّة» درون قلب!
یاد معلم ربانی در دل انسان نیز چنین است:
مخفی است از دید دیگران،
اما برای اهل یقین آشکار و قابل درک است،
و در درون بیت و خانه قلب جای دارد،
و موجبات سرور و خوشحالی صاحب قلب (صاحب البیت) را فراهم میکند.
…
زبان عربی و نظم واژگان آن چقدر زیباست!
این مثال زیبا نشان میدهد که:
واژههای عربی چقدر دقیق،
پرمعنا،
و با حساب و کتاب مرتب و منظم،
در جای خود چیده شدهاند و به کار گرفته میشوند؛
و هر واژه دریچهای است به جهان معنوی و نورانی مفاهیم عمیق.
[مثال معلم ربانی مثال تلفن و سیم تلفن] :
جالبه واقعا ! عرب به تلفن که دو نفر انگاری مخفیانه دارن با هم صحبت می کنن هم میگه « المِسَرَّة » ! انگار ما با یاد معلم ربانی جوری مخفیانه داریم با او تلفنی صحبت می کنیم و جواب سوالاتمونو می پرسیم که هیچ کس از این موضوع و از این رابطۀ سرّی خبردار نمیشه!
« المِسَرَّة- [سرّ]: ابزارى كه دو نفر با هم بطور پنهانى مذاكره كنند، تلفن »
ناف همون رابطۀ سری جنین با مادر است!
مثال معلم ربانی؛ تلفن و سیم ارتباط سری
جالب است بدانیم که در زبان عربی، به تلفن که دو نفر به طور مخفیانه و خصوصی با هم صحبت میکنند، میگویند:
«المِسَرَّة»
(ابزاری که دو نفر به طور پنهانی با هم مذاکره کنند، تلفن)
ارتباط مخفیانه با معلم ربانی!
این تعبیر بسیار زیبا و دقیق است، چرا که:
وقتی یاد معلم ربانی در دل ما زنده میشود،
انگار داریم تلفنی و به صورت کاملاً مخفیانه،
و تنها بین خودمان و معلم ربانی،
صحبت میکنیم و سؤالها و پاسخها رد و بدل میشود؛
و هیچکس از این رابطه سری و معنوی باخبر نمیشود!
…
ناف؛ نماد رابطۀ سری جنین با مادر!
همانند ناف که:
رابطۀ سری و حیاتی جنین با مادر است،
که نه دیده میشود و نه آشکار است،
اما عامل تغذیه و رشد جنین میباشد؛
رابطۀ ما با معلم ربانی نیز چنین است،
رابطهای مخفی و سری اما سرشار از حیات و رشد معنوی.
این مثال بود. البته ما تلفنهای بی سیم هم داریم که باز هم در واقع رابطه هست اما با سیم نیست از طریق دیگری که ما نمی بینیم …
تلفن و سیم تلفن؛ تشبیهی زیبا برای معلم ربانی
مثال بسیار زیبای دیگری برای معلم ربانی، تلفن و سیم تلفن است،
که دقیقاً مانند بند ناف جنین به مادرش است؛
و جالب اینکه سیم تلفن حالت پیچشی دارد که شبیه به بند ناف است!
اگر سیم تلفن قطع شود، چه میشود؟
اگر گوشی تلفن را برداری و ببینی سیم تلفن قطع شده است،
آیا باز هم تلاش میکنی شماره بگیری؟!
قطعاً خیر!
…
چرا اهل شک تلاش میکنند؟
پس چرا عدهای که نسبت به معلم ربانی شک دارند،
و «بند ناف» و «سیم تلفن» معنویشان قطع شده،
همچنان با روزه، نماز و سایر عبادات،
تلاش میکنند شماره تلفن خدا را بگیرند؟!!!
…
جواب خدا نمیرسد!
معلوم است که خداوند هم پاسخ این تلاشها را نمیدهد،
چون ارتباط واقعی و مستقیم با «معلم ربانی» برقرار نیست.
…
تلفنهای بیسیم؛ راههای نامرئی ارتباط
البته، تلفنهای بیسیم هم وجود دارند که دیگر سیم فیزیکی ندارند،
اما باز هم ارتباط هست؛
فقط نوع ارتباط فرق دارد،
رابطهای است نامرئی و معنوی که ما نمیبینیم،
و این همان رابطهای است که اهل یقین با معلم ربانی برقرار میکنند.
الولایة؛ سرّ الله
ولایت، حقیقتی است که در عمق عالم هستی نهفته است،
و به واقع سرّ الله و راز الهی است که در دل مومنان اهل یقین آشکار میشود.
«غیب» و «غیابات الشجر»
یکی از مفاهیم کلیدی مرتبط با ولایت، غیب است؛
همانطور که قرآن کریم میفرماید:
«هَذَا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَغَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّهِ»
(این امری است از امر خدا، و سری از اسرار خدا، و غیبی از غیوب خدا)
…
تأملی در «غیب» و «سرّ»
غیب یعنی آنچه از دیدگان معمولی پنهان است،
«غیابات الشجر» نیز اشاره دارد به آنچه در دل و ریشه درخت پنهان است و از ظاهر نمیتوان فهمید؛
همچنین ولایت نیز همین گونه است؛
برای اهل شک و قلبهای بیمار پنهان است،
و برای اهل یقین و دلهای نورانی آشکار و درکشدنی.
…
ولایت و سرّ الهی
ولایت به مثابه راز و سرّ خداوند است که از طریق معلم ربانی به دلهای پاک و آماده متصل میشود،
و این پیوند نورانی، سرچشمه حیات و رشد معنوی بندگان خداست.
أَنْتُمْ نُورُ اللَّهِ … وَ أَنْتُمْ سِرُّ اللَّهِ
[أَنْتُمْ نُورُ اللَّهِ – أَنْتُمْ سِرُّ اللَّهِ] :
المزار (للشهيد الاول) ؛ ص231
[أعمال الأسطوانة الرابعة]
ثمّ صر إلى الرّابعة ممّا يلي باب الأنماط تصير إلى الأسطوانة بمقدار سبعة أذرع أو أقلّ أو أكثر
فَقَدْ رُوِيَ عَنْ مَوْلَانَا الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ أَنَّهُ جَاءَ فِي أَيَّامِ السَّفَّاحِ حَتَّى دَخَلَ مِنْ بَابِ الْفِيلِ فَتَيَاسَرَ قَلِيلًا ثُمَّ دَخَلَ فَصَلَّى عِنْدَ الْأُسْطُوَانَةِ الرَّابِعَةِ وَ هِيَ بِحِذَاءِ الْخَامِسَةِ فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ تِلْكَ أُسْطُوَانَةُ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلَامُ.
وَ تُصَلِّي أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ رَكْعَتَانِ بِالْحَمْدِ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ رَكْعَتَانِ بِالْحَمْدِ وَ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فَإِذَا سَلَّمْتَ فَسَبِّحْ تَسْبِيحَ الزَّهْرَاءِ عَلَيْهَا السَّلَامُ وَ تَقُولُ:
السَّلَامُ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ الرَّاشِدِينَ الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً وَ جَعَلَهُمْ أَنْبِيَاءَ مُرْسَلِينَ وَ حُجَّةً عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ* السَّلَامُ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ سَبْعَ مَرَّاتٍ وَ تَقُولُ:
نَحْنُ عَلَى وَصِيَّتِكَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ الَّتِي أَوْصَيْتَ بِهَا ذُرِّيَّتَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ وَ الصِّدِّيقِينَ نَحْنُ مِنْ شِيعَتِكَ وَ شِيعَةِ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَيْكَ وَ عَلَى جَمِيعِ الْمُرْسَلِينَ وَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَ دِينِ مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ وَ الْأَئِمَّةِ الْمَهْدِيِّينَ وَ وَلَايَةِ مَوْلَانَا عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَى الْبَشِيرِ النَّذِيرِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ رِضْوَانُهُ وَ بَرَكَاتُهُ عَلَى وَصِيِّهِ وَ خَلِيفَتِهِ وَ حُجَّتِهِ الشَّاهِدِ لِلَّهِ مِنْ بَعْدِهِ عَلَى خَلْقِهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ الصِّدِّيقِ الْأَكْبَرِ وَ الْفَارُوقِ الْمُبِينِ الَّذِي أَخَذْتَ بَيْعَتَهُ عَلَى الْعَالَمِينَ وَ رَضِيتَ بِهِمْ أَوْلِيَائِي وَ مَوَالِيَّ حُكَّاماً فِي نَفْسِي وَ وُلْدِي وَ أَهْلِي وَ مَالِي وَ قَسَمِي وَ حِلِّي وَ إِحْرَامِي وَ إِسْلَامِي وَ دِينِي وَ دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي أَنْتُمُ الْحِكْمَةُ فِي الْكِتَابِ وَ فَصْلُ الْمَقَامِ وَ فَصْلُ الْخِطَابِ وَ أَعْيُنُ الْحَيِّ الَّذِي لَا يَنَامُ وَ أَنْتُمْ حُكَمَاءُ اللَّهِ وَ بِكُمْ عُرِفَ حُكْمُ اللَّهِ وَ بِكُمْ عُرِفَ حَقُّ اللَّهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ نُورُ اللَّهِ مِنْ بَيْنِ أَيْدِينَا وَ مِنْ خَلْفِنَا وَ أَنْتُمْ سِرُّ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ سُنَّةُ اللَّهِ الَّتِي يَسْبِقُ بِهَا الْقَضَاءُ وَ بِكُمْ وَجَبَ الْقَضَاءُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنَا لَكَ مُسَلِّمٌ تَسْلِيماً وَ عَلَيْكَ مُهَيْمِناً سِلْمٌ لِأَمْرِكَ لَا أُشْرِكُ بِاللَّهِ رَبّاً وَ لَا أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ وَلِيّاً الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانِي بِكُمْ وَ مَا كُنْتُ لِأَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا هَدَانَا.
أَنْتُمْ نُورُ اللَّهِ … وَ أَنْتُمْ سِرُّ اللَّهِ
در عالَم معارف ربانی، معلمین ربانی جایگاه والایی دارند؛
زیرا که:
أَنْتُمْ نُورُ اللَّهِ … وَ أَنْتُمْ سِرُّ اللَّهِ
(شما نور خدا هستید … و شما سرّ خدا هستید)
…
نور خدا بودن معلمین ربانی!
معلمین ربانی حامل نور الهیاند که دلها را روشن میکنند،
و چراغ هدایت در مسیر ظلمت و گمراهیاند.
…
«سرّ خدا» بودن معلمین ربانی!
همچنین، آنها حامل اسرار و رموز الهیاند،
رازدار حقایق پنهان عالم؛
سرّ الهی که تنها دلهای آماده و نورانی توان دریافت آن را دارند.
…
جایگاه معلم ربانی:
معلم ربانی،
هم نور است که روشنیبخش دلها و جانهاست،
و هم سرّ است، که رمز و رازهای آسمانی را در دل دارد و منتقل میکند؛
و این جایگاه، سبب میشود که یاد و حضورشان،
سرور و آرامش جاودانه برای اهل یقین به ارمغان آورد.
سرّ الله !!!
نام زیبای معلم ربانی است.
زمانی است که فقط خدای مهربان و آل محمد ع می دانند معلم ربانی کیست و احدی نمی داند
« إنّه كان لرسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله سرّ »
و چون اراده خدا تعلق می گیرد عده ای با آشنایی با این معلم ربانی عاقبت به خیر شوند لذا چاره ای نیست جز اینکه هویت این معلم ربانی برای عده ای فاش شود.
+ «حلو + ان امرنا صعب مستصعب …»
و در واقع این سرّ ، فاش می شود اما نزد اهلش …
اگر به هر دلیلی این سر الله نزد اهل شک فاش شود خطر معلم ربانی را تهدید می کند و لذا باید در کتمان سر الله نهایت تلاش خود را بنمایی که این نام نزد نااهلان فاش نگردد.
اما تلاش یعقوب ع برای اینکه خواب یوسف لو نرود بی نتیجه است چون خدا میخواهد هویت معلم خودش را برای اهل حسادت فاش کند.
سرّ الله؛ نام زیبای معلم ربانی
«سرّ الله» عنوانی است پر رمز و راز که تنها خدای مهربان و آل محمد علیهالسلام از هویت واقعی معلم ربانی آگاهند،
و این حقیقت برای دیگران پوشیده است.
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
«إنّه كان لرسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله سرّ»
(او برای پیامبر خدا یک سرّ بود)
…
سرّی که به اراده خدا فاش میشود
چون اراده خداوند تعلق گیرد،
برخی افراد که با معلم ربانی آشنا میشوند،
به سعادت و خیر نهایی دست مییابند.
لذا چارهای نیست جز اینکه هویت این معلم ربانی، برای عدهای فاش شود.
…
«حلو + إن أمرنا صعب مستصعب»
این سرّ در واقع نزد اهلش فاش میشود؛
و این فاش شدن به گونهای است که از گزند نااهلان در امان بماند.
…
ضرورت کتمان سرّ الله
اگر به هر دلیلی «سرّ الله» نزد اهل شک و نااهلان فاش شود،
معلم ربانی در معرض خطر قرار میگیرد؛
از این رو، باید نهایت تلاش برای حفظ این راز صورت گیرد،
و نام معلم ربانی به دست نااهلان نیفتد.
داستان تکراری کربلا!
تلاش یعقوب علیهالسلام و اراده الهی
تلاش یعقوب علیهالسلام برای اینکه خواب یوسف علیهالسلام لو نرود، بینتیجه است،
زیرا خداوند خواسته است که هویت معلم خود را برای اهل حسادت فاش کند.
[نکاح – سرالله] :
« و كما كنى بالسر عن النكاح في قوله عز و جل وَ لكِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا »
[نُورِ السِّرِّ] :
قلب معلم ربانی، نور سر ولایت را رویت می کند !!!
« ذَاكَرْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فِيمَا يَرْوُونَ مِنَ الرُّؤْيَةِ
فَقَالَ
الشَّمْسُ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءاً مِنْ نُورِ الْكُرْسِيِّ
وَ الْكُرْسِيُّ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءاً مِنْ نُورِ الْعَرْشِ
وَ الْعَرْشُ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءاً مِنْ نُورِ الْحِجَابِ
وَ الْحِجَابُ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءاً مِنْ نُورِ السِّرِّ
فَإِنْ كَانُوا صَادِقِينَ فَلْيَمْلَئُوا أَعْيُنَهُمْ مِنَ الشَّمْسِ لَيْسَ دُونَهَا سَحَابٌ »
«من از آنچه درباره رؤیا گفتهاند، از اباعبدالله علیهالسلام پرسیدم،
فرمود:
آفتاب بخشی از هفتاد بخش نور کرسی است،
و کرسی بخشی از هفتاد بخش نور عرش،
و عرش بخشی از هفتاد بخش نور حجاب،
و حجاب بخشی از هفتاد بخش نور السرّ است.
پس اگر راست میگویند، باید چشمانشان را از نور آفتاب پر کنند، چون هیچ ابر و پردهای میان آنها و آن نیست.»
…
این حدیث زیبا، عظمت و سلسله مراتب نور الهی را نشان میدهد که نور السرّ جایگاه بسیار رفیعی در آن دارد؛
نور السرّ، همان نور ولایت است که در دل اهل یقین به شکل درخشان و عمیقی درک میشود؛
قلب معلم ربانی، به واسطه اتصال خود به این نور السرّ، توان مییابد سرّ الهی و حقیقت ولایت را ببیند و لمس کند؛
این نور، سرچشمه همه نورهای آسمانی است و هر نور دیگری تنها بخش کوچکی از آن به شمار میآید؛
از این رو، مشاهده نور السرّ، نشانهای از طهارت و آمادگی قلبی است که با یاد معلم ربانی و ولایت خداوند محقق میشود.
مثلا:
« سرّ » نام زیبای دیگری است برای معلم ربانی « اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ تَعَالَى » که مفهوم آن … اینجور و آنجور … این عبارت بسیار کلیدی و مهم که تمامی واژه ها برای ما به معلم ربانی بر می گردد از این حدیث فوق العاده مهم و کلیدی استخراج شده که :
« السَّلَامُ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ تَعَالَى أَوْدَعَهُ خَلْقَهُ لِيَسْتَعْمِلُوا مَعْنَاهُ فِي الْمُعَامَلَاتِ وَ الْأَمَانَاتِ وَ الْإِنْصَافَاتِ وَ تَصْدِيقُ مُصَاحَبَتِهِمْ فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ صِحَّةُ مُعَاشَرَتِهِمْ »
همینطور که سلام اسم خداست و خداوند این اسم را برای بندگانش به ودیعه قرار داده تا معنای این اسم را در امورات روزمره زندگیشان بکار ببندند برای ما به وجود معلم ربانی اشاره دارد که خداوند به بیان الکن ما اعوذ بالله خودش را برای بندگانش کوچک کرده و دستش را دراز کرده تا دست ما را بگیرد و نجات دهد، این دست ناجی خدا در روی زمین، معلم ربانی است و علم او.
تکرار مکرر در مقالهها: «سرّ» نام زیبای معلم ربانی
در تمامی مقالات پیشین بارها و بارها تأکید کردهایم که:
واژهی «سرّ» نام زیبای دیگری است برای معلم ربانی،
و در حقیقت «اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ تَعَالَى» به شمار میآید؛
مفهوم کلیدی «سرّ»
این واژهی بسیار مهم و کلیدی، همچون کلید فهم بسیاری از مفاهیم دیگر،
به وجود معلم ربانی ارجاع دارد.
حدیثی بسیار مهم و الهامبخش:
همانگونه که در حدیث شریف آمده است:
«السَّلَامُ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ تَعَالَى أَوْدَعَهُ خَلْقَهُ لِيَسْتَعْمِلُوا مَعْنَاهُ فِي الْمُعَامَلَاتِ وَ الْأَمَانَاتِ وَ الْإِنْصَافَاتِ وَ تَصْدِيقُ مُصَاحَبَتِهِمْ فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ صِحَّةُ مُعَاشَرَتِهِمْ»
(سلام، یکی از نامهای خداوند متعال است که خدا آن را به بندگانش ودیعه داده تا معنای آن را در معاملات، امانتها، انصافها، تصدیق همراهی و صحت معاشرت در میان خود به کار گیرند.)
…
ارتباط «سلام» و معلم ربانی
همانگونه که نام «سلام» برای بندگان ودیعه شده تا در روابط روزمره خود به کار برند،
نام «سرّ» نیز به وجود معلم ربانی اشاره دارد،
انگار خداوند، خود را برای بندگانش کوچک کرده،
و دست نجات خود را به سوی آنان دراز نموده تا آنها را از تاریکیها رهایی بخشد.
…
دست نجات الهی بر زمین
این دست نجات خداوند در عالم خاک،
همان معلم ربانی و علم نورانی اوست،
که چراغ راه و سرچشمهی حکمت و نور ولایت میباشد.
[ ناف : « الجلد الرقيق المتّصل منها به »] :
« وَ مِنْ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ: «إِنَّ السِّقْطَ لَيَجُرُّ أُمَّهُ إِلَى الْجَنَّةِ بِسَرَرِهِ» .
و هذا القول مجاز، و المراد أنّ المرأة إذا أسقطت الولد عن حادث أصابها، و اتّفق أن يكون ذلك الإسقاط سبب منيّتها، كان لها بذلك أجر تستحقّ به دخول الجنة؛ إذا كانت سليمة من الكبائر الموبقة، و المعاصي المرهقة، فلمّا كان ذلك السقط سببا لوصول امّه إلى دار النعيم و البقاء المقيم، حسن أن يقول عليه الصلاة و السلام: «إنّه يجرّها إلى الجنّة بسرره» و هو الجلد الرقيق المتّصل منها به، يقال: «قطع سرّه و سرره» و «السّرّة» اسم لما يبقى بعد القطع منه.»
[سر انجیل – سر قرآن] :
« مَا أَقَلَّ مَعْرِفَتَكَ بِسِرِّ الْإِنْجِيلِ وَ عُلَمَائِهِ »
[القُبلة – القساوة] – «سرّ» :
وقتی بوسیدن موضع بوسه عالم ربانی قساوت قلب رو برطرف میکنه …
… حالا چرا ناف ؟! + پوشه «سرّ الله – سُرَّة البطن » …
« أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ فِي الْمُسْنَدِ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُقَبِّلُ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَقَالَ عُيَيْنَةُ وَ فِي رِوَايَةِ غَيْرِهِ الْأَقْرَعُ بْنُ حَابِسٍ أَنَّ لِي عَشَرَةً مَا قَبَّلْتُ وَاحِداً مِنْهُمْ قَطُّ فَقَالَ ع مَنْ لَا يَرْحَمْ لَا يُرْحَمْ وَ فِي رِوَايَةِ حَفْصٍ الْفَرَّاءِ فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّى الْتُمِعَ لَوْنُهُ وَ قَالَ لِلرَّجُلِ إِنْ كَانَ اللَّهُ قَدْ نَزَعَ الرَّحْمَةَ مِنْ قَلْبِكَ فَمَا أَصْنَعُ بِكَ مَنْ لَمْ يَرْحَمْ صَغِيرَنَا وَ لَمْ يُعَزِّزْ كَبِيرَنَا فَلَيْسَ مِنَّا.
عَنْ عُمَيْرِ بْنِ إِسْحَاقَ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا هُرَيْرَةَ فِي طَرِيقٍ قَالَ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَرِنِي الْمَوْضِعَ الَّذِي قَبَّلَهُ النَّبِيُّ ص قَالَ فَكَشَفَ عَنْ بَطْنِهِ فَقَبَّلَ سُرَّتَهُ.»
آیت پرده از اسرار قلب بر می دارد .
يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى … السِّرُّ مَا كَتَمْتَهُ فِي نَفْسِكَ
[] :
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى
قَالَ
السِّرُّ مَا كَتَمْتَهُ فِي نَفْسِكَ
وَ أَخْفَى مَا خَطَرَ بِبَالِكَ ثُمَّ أَنْسَيْتَهُ
سرّ :
إِنَّ أَمْرَنَا … هُوَ السِّرُّ وَ سِرُّ السِّرِّ وَ سِرُّ الْمُسْتَسِرِّ وَ سِرٌّ مُقَنَّعٌ بِالسِّرِّ
وَلَايَةَ اللَّهِ أَسَرَّهَا إِلَى جَبْرَئِيلَ وَ أَسَرَّهَا جَبْرَئِيلُ إِلَى مُحَمَّدٍ ص وَ أَسَرَّهَا مُحَمَّدٌ ص إِلَى عَلِيٍّ ع وَ أَسَرَّهَا عَلِيٌّ ع إِلَى مَنْ شَاءَ اللَّهُ
[] :
عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَبَى وَ أَمْسَكَ ثُمَّ قَالَ لَوْ أَعْطَيْنَاكُمْ كُلَّمَا تُرِيدُونَ كَانَ شَرّاً لَكُمْ وَ أُخِذَ بِرَقَبَةِ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع
وَلَايَةَ اللَّهِ أَسَرَّهَا إِلَى جَبْرَئِيلَ وَ أَسَرَّهَا جَبْرَئِيلُ إِلَى مُحَمَّدٍ ص وَ أَسَرَّهَا مُحَمَّدٌ ص إِلَى عَلِيٍّ ع وَ أَسَرَّهَا عَلِيٌّ ع إِلَى مَنْ شَاءَ اللَّهُ
ثُمَّ أَنْتُمْ تُذِيعُونَ ذَلِكَ مَنِ الَّذِي أَمْسَكَ حَرْفاً سَمِعَهُ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فِي حِكْمَةِ آلِ دَاوُدَ يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ أَنْ يَكُونَ مَالِكاً لِنَفْسِهِ- مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ عَارِفاً بِأَهْلِ زَمَانِهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تُذِيعُوا حَدِيثَنَا فَلَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنْ أَوْلِيَائِهِ وَ يَنْتَقِمُ لِأَوْلِيَائِهِ مِنْ أَعْدَائِهِ أَ مَا رَأَيْتَ مَا صَنَعَ اللَّهُ بِآلِ بَرْمَكَ وَ مَا انْتَقَمَ اللَّهُ لِأَبِي الْحَسَنِ ع وَ قَدْ كَانَ بَنُو الْأَشْعَثِ عَلَى خَطَرٍ عَظِيمٍ فَدَفَعَ اللَّهُ عَنْهُمْ بِوَلَايَتِهِمْ لِأَبِي الْحَسَنِ أَنْتُمْ بِالْعِرَاقِ تَرَوْنَ أَعْمَالَ هَؤُلَاءِ الْفَرَاعِنَةِ وَ مَا أَمْهَلَ اللَّهُ لَهُمْ فَعَلَيْكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ لَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَ لَا تَغْتَرُّوا بِمَنْ قَدْ أُمْهِلَ لَهُ فَكَأَنَّ الْأَمْرَ قَدْ وَصَلَ إِلَيْكُمْ .
سرّ:
«به راستی، امر ما… سرّ است، سرّ سرّ، سرّ مستور و سرّی که بر سرّ پوشیده شده است.
ولایت خدا به جبرئیل سپرده شد، جبرئیل آن را به محمد (ص) سپرد، محمد (ص) به علی (ع) سپرد، و علی (ع) به هر کسی که خدا بخواهد.»
…
از ابن ابینصر:
او گفت: «از ابوالحسن رضا (ع) درباره مسئلهای پرسیدم، اما او امتناع کرد و پاسخ نداد.
سپس فرمود:
اگر هرچه میخواهید به شما داده شود، برایتان ضرر است.
گردن حامل این امر گرفته شده است.»
ابوجعفر (ع) فرمود:
«ولایت خدا به جبرئیل سپرده شد، جبرئیل آن را به محمد (ص) سپرد، محمد (ص) به علی (ع) سپرد، و علی (ع) به هر که خدا بخواهد.
و حالا شما آن را پخش میکنید؟ چه کسی حرفی را که شنیده، بازداشت؟»
ابوجعفر (ع) در حکمت آل داوود فرمود:
«بر مسلمان لازم است که مالک نفس خود باشد، متوجه به امور خود باشد و اهل زمان خود را بشناسد. پس تقوای خدا پیشه کنید و سخنان ما را پخش نکنید. اگر خدا از اولیایش دفاع نمیکرد و از دشمنانشان انتقام نمیگرفت، آیا ندیدی که خدا با آل برمک چه کرد و چگونه انتقام ابوالحسن (ع) را گرفت؟ در حالی که بنی اشعث در خطر بزرگی بودند، خدا به ولایت خود از آنها دفاع کرد.
شما در عراق اعمال این ظالمان را میبینید و میبینید که خدا به آنها فرصت نمیدهد. پس تقوای خدا پیشه کنید و فریب زندگی دنیا را نخورید و فریب کسانی را که به آنها مهلت داده شده نخورید؛ گویی که امر به شما رسیده است.»
…
این روایت عمیق، انتقال معنوی ولایت الهی را به صورت زنجیرهای از اسرار الهی آشکار میسازد که از خدای متعال به پیامبر اسلام (ص)، امام علی (ع) و کسانی که خدا اراده کند، منتقل میشود. این سرّ، امری نیست که بیپروا منتشر شود، چرا که بار معنوی و پیامدهای معنوی سنگینی دارد.
تعلیمات بر تسلط بر نفس، آگاهی از زمانه، و اهمیت ترس از خدا در همه امور، خصوصاً حفظ اسرار مقدس تأکید دارد. حمایت الهی از ائمه و یارانشان نیز به عنوان تجلی عدل و حمایت خداوند در برابر ظالمان ذکر شده است.
برای جوینده حقیقت و دانش، این بدان معناست که باید با تواضع، احترام به اسرار مقدس و آگاهی عمیق از مسئولیتی که همراه با این دانش است، به راه معنوی نزدیک شود.
[] :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
إِنَّ أَمْرَنَا هُوَ الْحَقُّ وَ حَقُّ الْحَقِّ وَ هُوَ الظَّاهِرُ وَ بَاطِنُ الظَّاهِرِ وَ بَاطِنُ الْبَاطِنِ
وَ هُوَ السِّرُّ وَ سِرُّ السِّرِّ وَ سِرُّ الْمُسْتَسِرِّ وَ سِرٌّ مُقَنَّعٌ بِالسِّرِّ
ابو عبدالله (ع) فرمود:
«بیگمان امر ما حق است و حق حقیقت است،
و آن ظاهر است و باطن ظاهر، و باطن باطن،
و آن سرّ است، و سرّ سرّ، و سرّ مستور، و سرّی که به سرّی دیگر پوشیده شده است.»
این بیان نورانی امام (ع) نشاندهنده حقیقتی عمیق است که ولایت و امر الهی همواره در لایههای مختلفی از ظاهر و باطن قرار دارد و حقیقتش سرّی پنهان است که تنها اهل دل و معرفت توان درک آن را دارند.
این راز پیچیده، همچون نوری است که در تاریکیهای عالم مستور است و به تدریج برای جانهای آماده آشکار میشود. پس مسیر ولایت، مسیری است که همگان از آن خبر ندارند و فقط مومنان و پیروان واقعی معلم ربانی میتوانند به آن راه یابند.
وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً!
فَأَسَرَّها يُوسُفُ في نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها!
یوسف، سرّ الله!
یوسف اسرار علمی خدای مهربان را برای مخاطبینش فاش میکند!
علم آنلاین همون سرّ الهی است که فرشتۀ مهربان در ملکوت قلب برای اهل نور مخلص فاش و آشکار میکند.
علم آنلاین همون سرّی است که در قلوب به ودیعه گذاشته میشود تا به آن عمل شود.
«و اودع فیهم اسراری»
سرّ، همون علم غیب است.
محبت یوسف در قلبها، همون گزینۀ پنهان است که راه دسترسی صاحب قلب به علم آنلاین را ممکن میسازد. عبارت «و اسرّوه بضاعة» اشاره به همین امر داره یعنی محبت یوسف رو باید در قلب پنهان کرد تا با این سبب، دسترسی به علم آنلاین در دل ورکلایفها ممکن شود.
به این میگن سرّ الله!
حسود به این سرّ الهی دسترسی نداره چون معلم نورانی خودشو دوست نداره!
سُرّة، بهترین چیزیه که گیر آدم میاد و این همون نور یوسف ع در دل شرایط است که با این دسترسی به نور، قلب مسرور میشود. اصل سرور رویت تمثال نورانی معلم در ملکوت قلب است.
اصلا قلب با این نورش، جورِ جوره!!!
«أرْضٌ سِرٌّ للنَّخْلِ و الزَّرْعِ: و هي التي تُوَافِقُه و يَنْمُو فيها.»
وفق و موافق بودنی که موجب رشد و نمو این قلب میشه!
با رویت تمثال نورانی معلمه که علم آنلاین به قلب اهل یقین افاضه میشه:
«أَسْرَرْتُ إلى فلان حديثا: أفضيت إليه في خفية»
وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى دَلْوَهُ قالَ يا بُشْرى هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَليمٌ بِما يَعْمَلُونَ (19)
قالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها يُوسُفُ في نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ (77)
وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً!
یوسف، سرّ الله است!
علم آنلاین همان سرّ الهی است که فرشتۀ مهربان در ملکوت قلب، برای اهل نور و مخلصین آشکار میکند.
علم آنلاین همان سرّی است که در قلوب به ودیعه گذاشته شده تا به آن عمل شود.
«وَ أَوْدَعَ فِيهِمْ أَسْرَاری»
سرّ، همان علم غیب است.
محبت یوسف در قلبها همان گزینۀ پنهان است که راه دسترسی صاحب قلب به علم آنلاین را ممکن میسازد.
عبارت «وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً» به همین معنا اشاره دارد؛ یعنی محبت یوسف باید در دل پنهان بماند تا به واسطه آن، دسترسی به علم آنلاین در دل ورکلایفها ممکن شود.
این است معنای سرّ الله!
حسود به این سرّ الهی دسترسی ندارد، چرا که معلم نورانی خود را دوست نمیدارد!
«سُرَّة» بهترین چیزی است که انسان به دست میآورد و همان نور یوسف علیهالسلام در دل شرایط است که با این دسترسی به نور، قلب سرور مییابد.
اصل سرور، رویت تمثال نورانی معلم در ملکوت قلب است.
قلب با این نور، در همه حال کاملاً سازگار و همراه است:
«أَرْضٌ سِرٌّ لِلنَّخْلِ وَ الزَّرْعِ وَ هِيَ الَّتِي تُوَافِقُهُ وَ يَنْمُو فِيهَا.»
وفق و موافقتی که موجب رشد و نمو قلب میشود!
با رویت تمثال نورانی معلم است که علم آنلاین به قلب اهل یقین افاضه میشود:
«أَسْرَرْتُ إِلَى فُلَانٍ حَدِيثًا أَفْضَيْتُ إِلَيْهِ فِي خِفْيَةٍ.»
وَ جَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ، قَالَ: «يَا بُشْرَىٰ هَذَا غُلَامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ» (۱۹)
قَالُوا: «إِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ»، فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ، قَالَ: «أَنْتُمْ شَرٌّ مَكَانًا وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ» (۷۷)
این آیات و روایات نشان میدهد که «سرّ الله» یعنی آن حقیقتی که تنها خداوند و معلم ربانی میداند و در دل اهل یقین آشکار میشود، اما برای دیگران پنهان و مخفی است. یوسف علیهالسلام که نماد این سرّ الهی است، اسرار علم الهی را نه به هر کسی، بلکه فقط به اهلش و در دل شرایط مناسب فاش میکند.
واژه «وَ أَسَرُّوهُ بِضَاعَةً» به این معناست که محبت و عشق به این معلم ربانی باید در دلها پنهان و محفوظ بماند، چرا که همین محبت پنهان باعث میشود دسترسی به علم آنلاین و نور ولایت برای اهل یقین امکانپذیر شود. اگر این محبت آشکار شود و یا به دل نامحرمان برسد، احتمال آسیب و انحراف وجود دارد.
از طرف دیگر، حسودان و اهل شک که به سرّ الهی و این معلم نورانی دسترسی ندارند، نمیتوانند از این علم و نور بهرهمند شوند؛ زیرا ذاتشان با این نور و محبت معلم ربانی سازگار نیست و به آن واکنش نشان نمیدهند.
در نهایت، «سرّ» نماد آن علم و معرفتی است که نه فقط علمی ظاهری و سطحی بلکه علمی عمیق و روحانی است، که در دل اهل یقین به ودیعه گذاشته شده و باعث رشد و نمو واقعی انسان در مسیر الهی میگردد. این رشد همانند زمین سرّی است که فقط در آنجا نخل و زراعت رشد میکنند.
یوسف علیهالسلام و محبت او همان بند ناف این رشد است؛ بند ناف علمی و معنوی که از طریق آن جان و قلب انسان زنده و نورانی میشود. حفظ این سرّ و محبت در دل، رمز موفقیت و ادامه راه معنوی است.
سِرُّ الله : النُّور الولایة!
امام علی علیه السلام:
خَطَبَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ خُطْبَةً بَلِيغَةً فِي مَدْحِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
فَقَالَ بَعْدَ حَمْدِ اَللَّهِ وَ اَلصَّلاَةِ عَلَى نَبِيِّهِ
لَمَّا أَرَادَ اَللَّهُ أَنْ يُنْشِئَ اَلْمَخْلُوقَاتِ وَ يُبْدِعَ اَلْمَوْجُودَاتِ
أَقَامَ اَلْخَلاَئِقَ فِي صُورَةٍ وَاحِدَةٍ قَبْلَ دَحْوِ اَلْأَرْضِ وَ رَفْعِ اَلسَّمَاوَاتِ
ثُمَّ أَفَاضَ نُوراً مِنْ نُورِ عِزِّهِ
فَلَمَعَ قَبَساً مِنْ ضِيَائِهِ وَ سَطَعَ
ثُمَّ اِجْتَمَعَ فِي تِلْكَ اَلصُّورَةِ
وَ فِيهَا صُورَةُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
فَقَالَ لَهُ تَعَالَى أَنْتَ اَلْمُرْتَضَى اَلْمُخْتَارُ
وَ فِيكَ مُسْتَوْدَعُ اَلْأَنْوَارِ
مِنْ أَجْلِكَ أَضَعُ اَلْبَطْحَاءَ وَ أَرْفَعُ اَلسَّمَاءَ وَ أُجْرِي اَلْمَاءَ
وَ أَجْعَلُ اَلثَّوَابَ وَ اَلْعِقَابَ وَ اَلْجَنَّةَ وَ اَلنَّارَ
وَ أَنْصِبُ أَهْلَ بَيْتِكَ عَلَماً لِلْهِدَايَةِ
وَ أُودِعُ فِيهِمْ أَسْرَارِي
بِحَيْثُ لاَ يَغِيبُ عَنْهُمْ دَقِيقٌ وَ لاَ جَلِيلٌ وَ لاَ يَخْفَى عَنْهُمْ خَفِيٌّ
أَجْعَلُهُمْ حُجَّتِي عَلَى خَلِيقَتِي
وَ أُسْكِنُ قُلُوبَهُمْ أَنْوَارَ عِزَّتِي
وَ أُطْلِعُهُمْ عَلَى مَعَادِنِ جَوَاهِرِ خَزَائِنِي
ثُمَّ أَخَذَ اَللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِمُ اَلشَّهَادَةَ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ اَلْإِقْرَارَ بِالْوَحْدَانِيَّةِ
وَ إِنَّ اَلْإِمَامَةَ فِيهِمْ وَ اَلنُّورَ مَعَهُمْ
ثُمَّ إِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ أَخْفَى اَلْخَلِيقَةَ فِي غَيْبِهِ وَ غَيَّبَهَا فِي مَكْنُونِ عِلْمِهِ
وَ نَصَبَ اَلْعَوَالِمَ وَ مَوَّجَ اَلْمَاءَ وَ أَثَارَ اَلزَّبَدَ وَ أَهَاجَ اَلدُّخَانَ فَطَفَا عَرْشُهُ عَلَى اَلْمَاءِ
ثُمَّ أَنْشَأَ اَلْمَلاَئِكَةَ مِنْ أَنْوَارٍ أَبْدَعَهَا وَ أَنْوَاعٍ اِخْتَرَعَهَا
ثُمَّ خَلَقَ اَلْمَخْلُوقَاتِ فَأَكْمَلَهَا
ثُمَّ قَرَنَ بِتَوْحِيدِهِ نُبُوَّةَ نَبِيِّهِ
فَشَهِدَتْ لَهُ اَلسَّمَاوَاتُ وَ اَلْأَرْضُ وَ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ اَلْعَرْشُ وَ اَلْكُرْسِيُّ وَ اَلشَّمْسُ وَ اَلْقَمَرُ وَ اَلنُّجُومُ وَ مَا فِي اَلْأَرْضِ بِالنُّبُوَّةِ وَ اَلْفَضِيلَةِ
ثُمَّ خَلَقَ آدَمَ وَ أَبَانَ لِلْمَلاَئِكَةِ فَضْلَهُ وَ أَرَاهُمْ مَا خَصَّهُ بِهِ مِنْ سَابِقِ اَلْعِلْمِ
فَجَعَلَهُ مِحْرَاباً وَ قِبْلَةً لَهُمْ
فَسَجَدُوا لَهُ وَ عَرَفُوا حَقَّهُ
ثُمَّ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى بَيَّنَ لِآدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَقِيقَةَ ذَلِكَ اَلنُّورِ وَ مَكْنُونَ ذَلِكَ اَلسِّرِّ
فَأَوْدَعَهُ شَيْئاً وَ أَوْصَاهُ
وَ أَعْلَمَهُ أَنَّهُ اَلسِّرُّ فِي اَلْمَخْلُوقَاتِ
ثُمَّ لَمْ يَزَلْ يَنْتَقِلُ مِنَ اَلْأَصْلاَبِ اَلطَّاهِرَةِ إِلَى اَلْأَرْحَامِ اَلزَّكِيَّةِ إِلَى أَنْ وَصَلَ إِلَى عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ
فَأَلْقَاهُ إِلَى عَبْدِ اَللَّهِ ثُمَّ صَانَهُ اَللَّهُ عَنِ اَلْخَثْعَمِيَّةِ حَتَّى وَصَلَ إِلَى آمِنَةَ
فَلَمَّا أَظْهَرَهُ اَللَّهُ بِوَاسِطَةِ نَبِيِّنَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
اِسْتَدْعَى اَلْفُهُومَ إِلَى اَلْقِيَامِ بِحُقُوقِ ذَلِكَ اَلسِّرِّ اَللَّطِيفِ
وَ نَدَبَ اَلْعُقُولَ إِلَى اَلْإِجَابَةِ لِذَلِكَ اَلْمَعْنَى اَلْمُودَعِ فِي اَلذَّرِّ قَبْلَ اَلنَّسْلِ
فَمَنْ واقَفَهُ قَبَسٌ مِنْ لَمَحَاتِ ذَلِكَ اَلنُّورِ اِهْتَدَى إِلَى اَلسِّرِّ
وَ اِنْتَهَى إِلَى اَلْعَهْدِ اَلْمُودَعِ فِي بَاطِنِ اَلْأَمْرِ وَ غَامِضِ اَلْعِلْمِ
وَ مَنْ غَمَرَتْهُ اَلْغَفْلَةُ وَ شَغَلَتْهُ اَلْمِحْنَةُ عَشِيَ بَصَرُ قَلْبِهِ عَنْ إِدْرَاكِهِ
فَلاَ يَزَالُ ذَلِكَ اَلنُّورُ يَنْتَقِلُ فِينَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ
وَ يَتَشَعْشَعُ فِي غَرَائِزِنَا إِلَى أَنْ يَبْلُغَ اَلْكِتَابُ أَجَلَهُ
فَنَحْنُ أَنْوَارُ اَلْأَرْضِ وَ اَلسَّمَاوَاتِ
وَ مَحْضُ خَالِصِ اَلْمَوْجُودَاتِ
وَ سُفُنُ اَلنَّجَاةِ
وَ فِينَا مَكْنُونُ اَلْعِلْمِ
وَ إِلَيْنَا مَصِيرُ اَلْأُمُورِ
وَ بِمَهْدِيِّنَا تَنْقَطِعُ اَلْحُجَجُ
فَهُوَ خَاتَمُ اَلْأَئِمَّةِ
وَ مُنْقِذُ اَلْأُمَّةِ
وَ مُنْتَهَى اَلنُّورِ
وَ غَامِضُ اَلسِّرِّ
فَلْيَهْنَأْ مَنِ اِسْتَمْسَكَ بِعُرْوَتِنَا وَ حُشِرَ عَلَى مَحَبَّتِنَا.
حضرت امير المؤمنين در ستايش رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم، سخنرانى رسائى كرد.
سپس فرمود:
پس از ثناى خدا و درود بر پيامبرش،
هنگامى كه خدا اراده كرد آفريدگانش را بيافريند (و موجودات را پديد آورد)
بپاداشت مردمان را بر يك چهره پيش از گستردن زمين و بلند كردن آسمانها،
سپس واگذار كرد نورى را از نور عزتش
شعلهاى درخشيد از روشنى آن فروزان شد
سپس در اين صورت گرد آورد و در آن چهره بود رسول خدا.
سپس خداى تعالى باو فرمود:
تو پسنديدهشده و انتخابشدهاى
و در تو نورها به امانت نهفته شده
بواسطه خاطر تو بطحا را آفريدم و آسمان را برافراشتم و آب را جارى كنم
و قرار دادم ثواب و عقاب و بهشت و جهنم را
و بلند ميكنم خاندان ترا نشانه براى هدايت
و در آنان رازهايم را به امانت ميگذارم
بطورى كه رازى بزرگ و كوچك از آنان پنهان نماند
و پوشيده نماند بر آنان پوشيدهاى
آنان را حجت خود بر مردم قرار دهم
و نور عزتم را در دلهايشان جایگزين كنم،
آنان را بر كانهاى جواهر گنجهايم آگاه نمايم.
سپس خداى تعالى از آنان گواهى و اقرار به پروردگارى و يكتائى گرفت
و اينكه امامت در ميان ايشانست
و نور با آنانست
سپس خداى سبحان آفريدگانش را در نهانش پوشاند و آنان را پنهان كرد در دانش پوشيدهاش
و بلند كرد جهانها را و به حركت در آورد آب را و كف آشكار شد و دود حركت كرد
پس عرش بآب بالا برآمد،
بعد آفريد فرشتگان را از نورى كه آفريد
و نوعهائى كه اختراع نمود
بعد موجودات را آفريد كامل كرد آنها را
بعد به توحيدش نبوت را همنشين كرد
پس گواهى دادند برايش آسمانها، زمينها، فرشتگان، عرش، كرسى، خورشيد، ماه، ستارگان (و هر چه كه در زمين بود) به نبوت و برترى
بعد آدم را آفريد و برترى آدم را بر فرشتگان آشكارا ساخت
و نماياند بآنان آنچه را كه ويژه آدم قرار داد از علم پيشين
پس او را محراب و قبله براى فرشتگان قرار داد.
سپس بر او سجده كردند و حقش را شناختند
بعد خداى تعالى حقيقت آن نور را براى آدم روشن كرد و سر نهانى را آشكار نمود.
پس در او چيزى بامانت سپرد و باو سفارش كرد
و او را آگاه نمود كه آن نور از آفرينش است
بعد از صلبى انتقال به صلب پاك ديگر داد تا كانون رحمهاى پاكيزه تا رسيد به عبد المطلب،
سپس آن نور را بسوى عبد اللّٰه افكند
بعد خدا او را از شر فاطمهى خثعميه نگهداشت تا بآمنه رسيد
پس چون خدا آشكار ساخت بواسطهى پيامبر ما
و خواست دانايان را در قيام نمودن بحقوق اين راز لطيف
و خواند خردها را بسوى پذيرفتن براى اين معنائى كه بامانت گذارده در ذره پيش از نسل.
پس هر كس به این نور وقوف پیدا کرد، قلبش از فروزندگى اين نور روشن شد
و به اين راز راهنمائى شد
و پیمانی که در باطن امر و غامض علم، به امانت گذارده شده بود را به پایان رسانید.
+ «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً»
و هر كس را كه بيخبرى فرا گيرد و گرفتارى، او را سرگرم كند، چشم دلش از دريافت آن تاريك مىشود.
پس هميشه اين نور در ميان ما اهل بيت منتقل مىشود
و در طبيعتهاى ما ميدرخشد تا زمانى كه نامه بپايان رسد.
و ما نورهاى آسمانها و زمينيم
و خلاصهى تمام پديدههائيم
و كشتيهاى نجاتيم
و در ماست دانش نهانى،
بسوى ما كارها بر مىگردد
و به مهدى ما حجتهاى خدا قطع مىشود
پس آخرين و ختمكنندهى امامانست،
نجات دهندهى امت است،
پايان نور است
و راز مشكل است
پس گوارا باد كسى را كه به ما چنگ زند
و با دوستى ما محشور گردد.
مخاطبین صاحبان نور دو دستهاند:
(1) قلوب رو به نور!
(2) قلوب پشت به نور!
امام صادق علیه السلام:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عليه السلام :
يَا أَبَا مُحَمَّدٍ
إِنَّ عِنْدَنَا سِرّاً مِنْ سِرِّ اَللَّهِ وَ عِلْماً مِنْ عِلْمِ اَللَّهِ
لاَ يَحْتَمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لاَ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لاَ مُؤْمِنٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ
وَ اَللَّهِ مَا كَلَّفَ اَللَّهُ أَحَداً ذَلِكَ اَلْحِمْلَ غَيْرَنَا
وَ لاَ اِسْتَعْبَدَ بِذَلِكَ أَحَداً غَيْرَنَا
وَ إِنَّ عِنْدَنَا سِرّاً مِنْ سِرِّ اَللَّهِ وَ عِلْماً مِنْ عِلْمِ اَللَّهِ
أَمَرَنَا اَللَّهُ بِتَبْلِيغِهِ فَبَلَّغْنَا عَنِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا أَمَرَنَا بِتَبْلِيغِهِ
مَا نَجِدُ لَهُ مَوْضِعاً وَ لاَ أَهْلاً وَ لاَ حَمَّالَةً يَحْمِلُونَهُ
حَتَّى خَلَقَ اَللَّهُ لِذَلِكَ أَقْوَاماً
خُلِقُوا مِنْ طِينَةٍ خُلِقَ مِنْهَا مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ ذُرِّيَّتُهُ
وَ مِنْ نُورٍ خَلَقَ اَللَّهُ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ ذُرِّيَّتَهُ
وَ صَنَعَهُمْ بِفَضْلِ صُنْعِ رَحْمَتِهِ
اَلَّتِي صَنَعَ مِنْهَا مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
فَبَلَّغْنَاهُمْ عَنِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا أَمَرَنَا بِتَبْلِيغِهِ
فَقَبِلُوهُ وَ اِحْتَمَلُوا ذَلِكَ وَ بَلَغَهُمْ ذَلِكَ عَنَّا فَقَبِلُوهُ وَ اِحْتَمَلُوهُ
وَ بَلَغَهُمْ ذِكْرُنَا فَمَالَتْ قُلُوبُهُمْ إِلَى مَعْرِفَتِنَا وَ حَدِيثِنَا
فَلَوْ لاَ أَنَّهُمْ خُلِقُوا مِنْ هَذَا لَمَا كَانُوا كَذَلِكَ وَ لاَ وَ اَللَّهِ مَا اِحْتَمَلُوهُ
ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ قَوْماً لِجَهَنَّمَ وَ اَلنَّارِ
فَأَمَرَنَا أَنْ نُبَلِّغَهُمْ كَمَا بَلَّغْنَاهُمْ
فَاشْمَأَزُّوا مِنْ ذَلِكَ وَ نَفَرَتْ قُلُوبُهُمْ وَ رَدُّوهُ عَلَيْنَا وَ لَمْ يَحْتَمِلُوهُ وَ كَذَّبُوا بِهِ
وَ قَالُوا سٰاحِرٌ كَذّٰابٌ فَ طَبَعَ اَللّٰهُ عَلىٰ قُلُوبِهِمْ وَ أَنْسَاهُمْ ذَلِكَ
ثُمَّ أَطْلَقَ اَللَّهُ لِسَانَهُمْ بِبَعْضِ اَلْحَقِّ فَهُمْ يَنْطِقُونَ بِهِ وَ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ
لِيَكُونَ ذَلِكَ دَفْعاً عَنْ أَوْلِيَائِهِ وَ أَهْلِ طَاعَتِهِ
وَ لَوْ لاَ ذَلِكَ مَا عُبِدَ اَللَّهُ فِي أَرْضِهِ
فَأَمَرَنَا بِالْكَفِّ عَنْهُمْ وَ اَلْكِتْمَانِ مِنْهُمْ
فَاكْتُمُوا مِمَّنْ أَمَرَ اَللَّهُ بِالْكَفِّ عَنْهُمْ
وَ اُسْتُرُوا عَمَّنْ أَمَرَ اَللَّهُ بِالسَّتْرِ وَ اَلْكِتْمَانِ مِنْهُمْ
قَالَ ثُمَّ رَفَعَ يَدَهُ وَ بَكَى وَ قَالَ
اَللَّهُمَّ إِنَّ هٰؤُلاٰءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ
فَاجْعَلْ مَحْيَاهُمْ مَحْيَانَا وَ مَمَاتَهُمْ مَمَاتَنَا
وَ لاَ تُسَلِّطْ عَلَيْهِمْ عَدُوّاً لَكَ فَتَفْجَعَنَا بِهِمْ فَإِنَّكَ إِنْ فَجَعْتَنَا بِهِمْ لَمْ تُعْبَدْ أَبَداً فِي أََرْضِكَ.
از ابو بصير نقل ميكند كه گفت:
حضرت صادق عليه السّلام فرمود:
ابا محمّد!
در نزد ما سرّى از خدا است و علمى از علم خدا
كه تاب آن را ندارد ملك مقرب و نه نبى مرسل و نه مؤمنى كه قلبش را براى ايمان خدا آزموده
بخدا قسم كسى را جز ما خدا مكلف به حمل آن نكرده و نه پرستش با اين سرّ جز ما را دعوت كرده.
در نزد ما سرّى از سرّ خدا و علمى از علم خدا است كه دستور تبليغ آن را بما داده
ما از جانب خدا آنچه را كه دستور تبليغش را داده بود تبليغ كرديم
محل و موضعى و اهلى و باربردار نيافتیم كه آن را بردارد
مگر گروهى را كه خداوند از سرشتى آفريده كه محمّد و ذريهاش را از آن آفريده و از نورى آفريده كه محمّد و خاندانش را آفريده
و آراسته است آنها را بفضل رحمت خويش از چيزى كه محمّد را بآن آراسته
تبليغ كرديم آنچه را خدا دستور تبليغش را داده بود پذيرفتند و تاب آوردند و بآنها اعلام كرد بآنها رساند اين مطلب را از جانب ما
پذيرفتند و تاب آوردند
و مقام ما را بايشان اعلام كرد دلهاى آنها متمايل بمعرفت و حديث ما شد.
اگر سرشت آنها چنين نبود اين طور نبودند نه بخدا تاب نمىآوردند.
سپس فرمود:
خداوند گروهى را براى جهنم و آتش آفريده بما دستور داد آنها را تبليغ كنيم همان طور كه بآنها تبليغ نموديم
ولى اينها متغير و ناراحت شدند از آن و بخودمان برگرداندند و تاب نياورده تكذيب كردند گفتند ساحر و دروغگو است
خدا بر دلهاى آنها مهر زد و بفراموشى واداشت آنها را
بعد زبانشان را بازگذاشت بمقدارى از حق آنها بزبان مىآورند ولى در دل منكرند
تا بدين وسيله جلوگيرى شود از اولياى خدا و بندگان مطيعش
اگر چنين نبود در زمين خدا پرستش نمىشد
ما دستور داريم از آنها دست برداريم و اين مطلب را از آنها پوشيده بداريم.
شما نيز پوشيده بداريد از كسانى كه خدا دستور خوددارى از آنها داده و پنهان كنيد از آنها.
در اين موقع امام عليه السّلام دست خود را بلند نموده گريه كرد و فرمود:
خدايا دوستان ما گروهى اندكند
زندگى آنها را زندگى ما و مرگشان را مرگ ما قرار ده
و دشمن خود را بر آنها چيره مكن كه گرفتار اندوه و مصيبت آنها شويم.
خدايا اگر ما بمصيبت و اندوه آنها مبتلا شويم در زمين پرستش نخواهى شد.
العفو، الاخلاص، الامر : النّور الولایة
+ «عفو»: «فَالْعَفْوُ سِرُّ اَللَّهِ فِي اَلْقُلُوبِ قُلُوبِ خَوَاصِّهِ»
+ «خلص»: «الْإِخْلَاصُ سِرٌّ مِنْ أَسْرَارِي اسْتَوْدَعْتُهُ قَلْبَ مَنْ أَحْبَبْتُ مِنْ عِبَادِي.»
+ «ولی»: «وَلَايَةَ اللَّهِ أَسَرَّهَا إِلَى جَبْرَئِيلَ وَ أَسَرَّهَا جَبْرَئِيلُ إِلَى مُحَمَّدٍ ص
وَ أَسَرَّهَا مُحَمَّدٌ ص إِلَى عَلِيٍّ ع وَ أَسَرَّهَا عَلِيٌّ ع إِلَى مَنْ شَاءَ اللَّه.»
+ «امر»: «إِنَّ أَمْرَنَا هُوَ الْحَقُّ وَ حَقُّ الْحَقِّ وَ هُوَ الظَّاهِرُ وَ بَاطِنُ الظَّاهِرِ وَ بَاطِنُ الْبَاطِنِ
وَ هُوَ السِّرُّ وَ سِرُّ السِّرِّ وَ سِرُّ الْمُسْتَسِرِّ وَ سِرٌّ مُقَنَّعٌ بِالسِّرِّ.»
العفو (بخشش و گذشت)
«فَالْعَفْوُ سِرُّ اَللَّهِ فِي اَلْقُلُوبِ قُلُوبِ خَوَاصِّهِ»
بخشش و گذشت، راز پنهانی خداوند است که تنها در دلهای خاص و برگزیدهای که اهل معرفت و محبتاند، حلول میکند. این «سرّ الله» به انسانها قدرت میدهد که خطاها و نواقص دیگران را ببخشند و دلهای خود را از کینه و بغض پاک نگاه دارند. این خصلت، نور الهی است که به واسطه آن دلها به ولایت و محبت واقعی متصل میشوند.
…
الاخلاص (اخلاص و پاکنیتی)
«الْإِخْلَاصُ سِرٌّ مِنْ أَسْرَارِي اسْتَوْدَعْتُهُ قَلْبَ مَنْ أَحْبَبْتُ مِنْ عِبَادِي.»
اخلاص، راز و سرّی است از اسرار الهی که خداوند آن را در قلب کسانی میگذارد که بهراستی دوستشان دارد. این پاکنیتی و صداقت در نیت و عمل، کلید اتصال به نور ولایت است. کسی که اخلاص دارد، دلش مانند آیینهای صاف و بدون آلودگی میشود که نور الهی را بهتر دریافت و منعکس میکند.
…
الولاية (ولایت الهی)
«وَلَايَةَ اللَّهِ أَسَرَّهَا إِلَى جَبْرَئِيلَ وَ أَسَرَّهَا جَبْرَئِيلُ إِلَى مُحَمَّدٍ ص وَ أَسَرَّهَا مُحَمَّدٌ ص إِلَى عَلِيٍّ ع وَ أَسَرَّهَا عَلِيٌّ ع إِلَى مَنْ شَاءَ اللَّه.»
ولایت، راز عمیق و مقدس الهی است که از خداوند به جبرئیل، سپس به پیامبر، امام علی و سپس به کسانی که خداوند بخواهد منتقل میشود. ولایت یعنی پیوند معنوی و علمی بین انسان و عالم غیب، و این ارتباط، محور نور الهی و حیات واقعی انسانهاست. این سرّ، مخفی و محفوظ است، اما به تدریج برای اهل حق آشکار میشود.
…
الأمر (حکم و فرمان الهی)
«إِنَّ أَمْرَنَا هُوَ الْحَقُّ وَ حَقُّ الْحَقِّ وَ هُوَ الظَّاهِرُ وَ بَاطِنُ الظَّاهِرِ وَ بَاطِنُ الْبَاطِنِ وَ هُوَ السِّرُّ وَ سِرُّ السِّرِّ وَ سِرُّ الْمُسْتَسِرِّ وَ سِرٌّ مُقَنَّعٌ بِالسِّرِّ.»
حکم و فرمان الهی، حقیقت مطلق است که هم ظاهر است و هم باطن، هم آشکار و هم پنهان. این «سرّ السرّ» و راز پوشیدهای است که در آن تمام اسرار نهفته است. حکم الهی همان نوری است که راهنمای انسان به سوی کمال است و از طریق آن، تمام حقایق عالم آشکار میشوند. این نور فرمان و ولایت در دل اهل یقین روشن میگردد و مسیر حرکت آنان را هدایت میکند.
…
نور ولایت و رازهای الهی
همه این مفاهیم — العفو، الاخلاص، الولاية و الأمر — همگی جزئی از نور ولایتاند که خداوند در دلهای اهل معرفت قرار داده است. این نور سرّی است که فقط برای دلهای پاک و آماده آشکار میشود و باعث رشد، حیات معنوی و اتصال به عالم غیب میشود. معلم ربانی، واسطه و حامل این نور است و از طریق او، این اسرار به تدریج برای اهل آن فاش میگردد.
العفو، الاخلاص، الولاية و الأمر؛ نور ولایت و رازهای الهی
مفاهیمی چون عفو، اخلاص، ولایت و امر همگی جلوههایی از نور الهی و رازهای پنهان خداوند در دلهای اهل یقین هستند. این مفاهیم، سرّی مقدساند که تنها برای کسانی آشکار میشود که دلهایشان پاک و آماده پذیرش نور حق است.
العفو؛ گذشت و بخشش، راز پنهانی خداوند است که در دلهای خاص و برگزیده حلول میکند. این بخشش، سبب پاکی دل و رهایی از کینه و بغض است و پل ارتباطی بین انسان و نور ولایت میشود. گذشتکنندگان، حاملان این نور رحمت الهیاند.
الاخلاص؛ صداقت و پاکنیتی در نیت و عمل، یکی دیگر از اسرار الهی است که خداوند آن را در قلب بندگانی قرار میدهد که دوستشان دارد. اخلاص، آینهای است صاف که نور ولایت را بهتر جذب و منعکس میکند و زمینه رشد معنوی را فراهم میآورد.
الولاية؛ همان ارتباط معنوی و علمی بین انسان و عالم غیب است که از طریق سلسلهای مقدس از خداوند به جبرئیل، پیامبر، امام علی و سپس به برگزیدگان حق منتقل میشود. ولایت، راز محفوظی است که نور الهی را در دلهای اهل یقین روشن میسازد و راهنمای آنان در مسیر کمال است.
الأمر؛ فرمان حق مطلق الهی است که حقیقتش هم آشکار و هم پنهان است. این راز پوشیده، منبع تمام اسرار عالم است و نور راهنمای مؤمنان برای رسیدن به حقیقت نهایی.
همه این مفاهیم، تجلی نور ولایتاند که خداوند در دلهای پاک و آماده قرار داده است. معلم ربانی، حامل و واسطه این نور است و با تدریج این اسرار را برای اهل آن آشکار میسازد، تا مسیر رشد و قرب الهی هموار گردد.
سرّ الله: راز نور ولایت و معلم ربانی
راز پنهان ولایت: سرّ الله و معلم ربانی
سرّ الهی و تجلی نور معلم ربانی در قلبها
نور پنهان در دلها: سرّ الله و ولایت معلم ربانی
معلم ربانی و سرّ الله: راه ناپیدای ارتباط نورانی
سرّ الله؛ بند ناف علمی قلبهای نورانی
رازهای نور ولایت و معلم ربانی در آئینه «سرّ»
سرّ الله: کلید درک ولایت و علم ربانی
معلم ربانی و اسرار نورانی «سرّ» در ملکوت قلب
سرّ الله: پیوند مخفی قلب با نور ولایت
سرّ؛ نور نهفته در دل معلم ربانی
سرّ الله؛ راز ولایت در دلهای پاک
نور، رازِ ارتباطی پنهان! سرّ الله! وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً!
نور: رازِ ارتباطی پنهان در عمق ولایت – سرّ الله و وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً
سرّ الله؛ نور رازآلودی که ارتباطی پنهان را رقم میزند! وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً
راز نورانی ولایت: سرّ الله و «وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً»
نورِ سرّ الله: رمز ارتباط پنهان و عشقی آسمانی
سرّ الله و راز نورانی ارتباط قلبها: وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً
نور، معجزه ارتباط پنهان! سرّ الله در دلها وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً
سرّ الله؛ راز پنهان نور و ارتباط ربانی وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً
سرّ الله: نورِ پنهان و رازِ ارتباط قلبی
وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً: محبت یوسف به مثابه راز الهی
پیوند ناپیدای معلم ربانی با علم آنلاین
اسرار ارتباط نورانی و دلهای بیدار
نقش «سرّ» در ولایت و رشد علمی معنوی
سرّ الله: نور پنهان و راز ارتباط قلبی! وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً
این مقاله مفهوم عمیق قرآنی «سرّ الله» یعنی راز الهی را بررسی میکند؛ مفهومی که به عنوان نوری پنهان و ارتباطی مقدس و صمیمی بین قلب و خداوند شناخته میشود. در این مقاله به معانی استعاری و معنوی واژه «سرّ» پرداخته شده که نشاندهنده پیوند مخفی قلب با دانش الهی است و فقط برای جویندگان صادق حقیقت آشکار میشود.
عبارت «وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً» نماد حفظ و پنهانداری این دانش الهی و حفاظت عاشقانه از این «سرّ» در دلهای مخلصان است. همانند تغذیه پنهان جنین از طریق ناف، این سرّ کانالی ظریف و پوشیده است که روح را به منبع حکمت الهی متصل میکند.
این مقاله نقش «معلم ربانی» را برجسته میکند، کسی که تجسم زنده این ارتباط مخفی است و نور و دانش الهی را بهصورت پنهانی و صمیمانه به قلب منتقل میکند. این ارتباط برای رشد و روشنایی معنوی مؤمن حیاتی است.
با فهمیدن سرّ الله به عنوان نوری پنهان و ارتباطی مخفی، مؤمنان دعوت میشوند که این پیوند مقدس را حفظ کنند، از تأثیرات منفی حسادت و شک دور نگه دارند و در عوض، به شادی و آرامش عمیقی که این ارتباط به قلب میبخشد دل بسپارند.
مشتقات ریشۀ «سرر» در آیات قرآن:
قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرينَ (69)
أَ وَ لا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ (77)
وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ في أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَ لكِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاَّ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتابُ أَجَلَهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما في أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَليمٌ (235)
الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (274)
الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ (134)
فَتَرَى الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا في أَنْفُسِهِمْ نادِمينَ (52)
وَ هُوَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ فِي الْأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ وَ يَعْلَمُ ما تَكْسِبُونَ (3)
ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (95)
أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (78)
وَ لَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِي الْأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (54)
أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيابَهُمْ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (5)
وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى دَلْوَهُ قالَ يا بُشْرى هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَليمٌ بِما يَعْمَلُونَ (19)
قالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها يُوسُفُ في نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ (77)
سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ (10)
وَ الَّذينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (22)
قُلْ لِعِبادِيَ الَّذينَ آمَنُوا يُقيمُوا الصَّلاةَ وَ يُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خِلالٌ (31)
وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلينَ (47)
وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ (19)
لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرينَ (23)
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (75)
وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى (7)
فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى (62)
لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذينَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (3)
قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحيماً (6)
وَ قالَ الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ في أَعْناقِ الَّذينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (33)
إِنَّ الَّذينَ يَتْلُونَ كِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ (29)
فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ (76)
عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلينَ (44)
وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ (34)
أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ (80)
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطيعُكُمْ في بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ (26)
مُتَّكِئينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عينٍ (20)
عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ (15)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً في سَبيلي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ (1)
يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (4)
وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَليمُ الْخَبيرُ (3)
وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (13)
ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً (9)
فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً (11)
وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً (9)
إِنَّهُ كانَ في أَهْلِهِ مَسْرُوراً (13)
يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ (9)
فيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ (13)