دکتر محمد شعبانی راد

نور، وسیلۀ دسترسی من به آرامش است! وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ‏ بِالْوَصيدِ!

Light is my means of access to peace!
Ah, the soothing embrace of light! It’s fascinating how illumination can evoke feelings of tranquility and inner calm. Whether it’s the soft glow of a candle, the warm sunlight filtering through leaves, or the ethereal radiance of the stars, light has a magical quality that connects us to peace. 🌟✨

نور وسیله دسترسی من به آرامش است!
آه، آغوش آرامش‌بخش نور!
این جالب است که چگونه روشنایی می‌تواند احساس آرامش درونی را برانگیزد.
چه درخشش ملایم یک شمع، نور گرم خورشید که از برگ‌ها عبور می‌کند، یا درخشش آسمانی ستارگان، نور کیفیتی جادویی دارد که ما را به آرامش متصل می‌کند. 🌟✨

«ذرع» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«ذَرَعْتُ‏ الثوبَ‏: قسته بالذراع»
+ «شرع»

اَرَش یا ذَرع واحد طول (درازا) در روزگار ایران باستان بوده‌است.
همچنین با جمع مُکَسَّر عربی به شکل ذراع نوشته‌ شد.
ذرع معمول و متداول، که تا این اواخر در میان پارچه‌فروشان و بزازهای بازار متداول بود و میله‌ای نیز به همین نام داشته‌اند، برابر با ۱۰۴ سانتیمتر است.
هنوز هم معروف هست که هر ذرع معادل ۱۰۴ سانتیمتر می‌باشد.
در واژه‌نامهٔ دهخدا آمده‌است:
«ذرع، مقداری باشد معین از سر انگشتِ میانینِ یک دست تا سر انگشت میانینِ دستی دیگر، چون کسی دست‌ها را از هم گشاده دارد. یا از سر انگشت میانین تا مِرفَق که بندگاه ساعد و بازو است.»

ذرع:
ذَرَعْتُ‏ الثوبَ‏: قسته بالذراع
نور، وسیلۀ دسترسی من به آرامش است! وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ‏ بِالْوَصيدِ!
+ «قیس – مقایسه ممدوح و مقایسه مذموم»:
به نورت قیاس کن! به تکلماتت گوش نکن!
«ذرع» : نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
« وَ ذَرِيعَتِي أَنِّي لَمْ أُشْرِكْ بِكَ شَيْئاً »
چیزیکه سبب شد تا توحید رو بفهمم و از شرک فرار کنم، وجود مقدس صاحبان نور است،
لذا او «وسیله» و «ذریعة» من است.
+ «وسیلة»
اون متر دست پارچه‌فروش که با اون توپ پارچه رو متر می‌کنن و برای من و تو متراژ مورد نیاز رو اندازه میگیرن و می‌برن، اون وسیله همون صاحب نور است که اینجا اسمش «ذرع است».
عرب میگه: «ذَرَعْتُ‏ الثوبَ‏: پارچه رو متر کردم.»
+ «درجه – هُم درجاتٌ عند الله»
درجه ما نزد آل محمد ع به میزان عمل به معالم ربانی در دل شرایط و تولید عمل صالح است.
شنیدی میگن: «دکتر خوبیه! خیلی دستش سبکه!
اسم این طبیبان دوّار و خوب و دست‌سبک «خفيفة اليدين» و عالیقدر، صاحبان نور است!
کتاب لغت فقه اللغة؛
25- فصل في محاسن أخلاقها و سائر أوصافها
فإذا كانت خفيفة اليدين بالغَزْل، فهي: ذَرَاعٌ‏.
اون چیزی که به ما قدرت تحمل آیات سخت و پیچیده رو میده، یادآوری معالم ربانی است.
« ضاق بالأمر ذرعا: عجز عن احتماله. و ذَرْعُ‏ الإنسان: طاقته الّتى يبلغها. و الذَّرِيعَةُ: الوسيلة »
اون چیزی که تو رو جلو میندازه، یادآوری معالم ربانی است:
« امتداد و تحرّك الى قدم »
مَثَل صاحبان نور، مَثَل دست و پا هستند!
با این دست و پا است که راه میری و کاراتو انجام میدی.
اهل شک و معارین حسود، مثل یه تکه جسد بی‌دست و پا هستند که هیچ راه پیشرفتی ندارند.
چون بدون یادآوری معالم ربانی، یعنی بدون «ذریعة»، یعنی بی دست و پا بودن:
« مَذَارِعُ‏ الدابّةِ: قوائمها »
« ذَرَعْتُ‏: دستم را دراز كردم »:
یعنی با یادآوری معالم ربانی در دل تقدیرات و ورکلایفهایم، دست به دامان آل محمد ع شدم تا با آن نگاه نورانی و معصوم، قلب تاریک و ناآرامم را به نور علمشان نورانی و آرام نمایند، ان شاء الله تعالی.
اون ذریعة همون اندیشه صاحب نوری است که مرا بدان آموزش داده است و این آموزۀ دینی همین اعتقاد معروف است که مدام می‌فرماید:
«حوادث آثار عیب ماست و محیط مبدا و منشا نا آرامی قلبی ما نیست و راه دسترسی به آرامش، درگیری با عوامل محیطی نیست و با یاد معالم ربانی، قلب باید آرام و نورانی شود، نه با گناه!»
در قالب اشاره و کنایه، به این اندیشه و به این صاحب اندیشه، با استفاده از واژه «ذرع» میگوییم «ذریعة». در قالب کنایه، چون فقط اهل فن بفهمند که اراده خداوند از کاربرد این واژه در قرآن در هر زمان برای اهلش، در لفافه، نام زیبای صاحب نوری است و اینجوری آیه‌ای که این واژه در آن بکار رفته را (مثل صورت و مخرج کسرهای ریاضی) باید ساده نمود.
هر واژه خودش کنار می رود و نام صاحب نور را پیش میکند تا ما بفهمیم که قصه چیه!

[کاربردهای زیبای این واژه در صحیفه سجادیة]:
« (3) وَ وَسِيلَتِي إِلَيْكَ التَّوْحِيدُ، وَ ذَرِيعَتِي أَنِّي لَمْ أُشْرِكْ بِكَ شَيْئاً، وَ لَمْ أَتَّخِذْ مَعَكَ إِلَهاً، وَ قَدْ فَرَرْتُ إِلَيْكَ بِنَفْسِي، وَ إِلَيْكَ مَفَرُّ الْمُسي‏ءِ، وَ مَفْزَعُ الْمُضَيِّعِ لِحَظِّ نَفْسِهِ الْمُلْتَجِئِ. »
بار خدايا، رهتوشه‌ى من براى رسيدن به تو، اعتقاد من به يكتايى توست و دستاويز من اينكه هيچ چيز در خدايى با تو شريك نساخته‌ام و كسى را جز تو به خدايى نگرفته‌ام و اينك خود در تو گريخته‌ام، زيرا خطاكاران را جز تو فرار گاهى نيست و براى پناهنده‌اى كه بهره‌ى خويش تباه كرده است جز تو پناهگاهى نيست.

+ « (29) حَمْداً يَكُونُ وُصْلَةً إِلَى طَاعَتِهِ وَ عَفْوِهِ، وَ سَبَباً إِلَى رِضْوَانِهِ، وَ ذَرِيعَةً إِلَى مَغْفِرَتِهِ، وَ طَرِيقاً إِلَى جَنَّتِهِ، وَ خَفِيراً مِنْ نَقِمَتِهِ، وَ أَمْناً مِنْ غَضَبِهِ، وَ ظَهِيراً عَلَى طَاعَتِهِ، وَ حَاجِزاً عَنْ مَعْصِيَتِهِ، وَ عَوْناً عَلَى تَأْدِيَةِ حَقِّهِ وَ وَظَائِفِهِ. »
سپاسى كه موجب رسيدن به طاعت و عفو او و سبب خشنودى و وسيله‌ى آمرزش و راه به سوى بهشت و پناه از انتقام و ايمنى از خشم و پشتيبان طاعت و مانع از نافرمانى و مددكار بر اداء حق و وظائف او باشد


+ « (10) فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ. »
پروردگارا! به سبب بلایی که بر من نازل شده، درمانده شده‌ام؛ و از تحمّل آنچه برای من پیش آمده، دلم از اندوه و غصّه پر شده؛ و تو به برطرف کردن آنچه که به آن گرفتار شده‌ام و دور کردن بلایی که در آن افتاده‌ام، توانایی؛ بنابراین قدرت و توانایی‌ات را دربارۀ من به کار گیر؛ اگرچه از جانب تو سزاوار آن نیستم؛ ای دارای عرش بزرگ!

+ « (6) وَ اجْعَلْ مَا خَوَّلْتَنِي مِنْ حُطَامِهَا، وَ عَجَّلْتَ لِي مِنْ مَتَاعِهَا بُلْغَةً إِلَى جِوَارِكَ وَ وُصْلَةً إِلَى قُرْبِكَ وَ ذَرِيعَةً إِلَى جَنَّتِكَ، إِنَّكَ‏ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ‏، وَ أَنْتَ الْجَوَادُ الْكَرِيمُ.»
و آنچه از توشۀ ناچیز دنیا به من دادی، و از کالای بی ارزشش برای من پیش انداختی، وسیلۀ رسیدن به جوارت، و پیوستن به مقام قرب حضرتت، و سببی به سوی بهشت قرار ده؛ همانا تو دارندۀ احسان عظیمی، و تو بخشندۀ کریمی.

وَ كَانَ ، مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الاِسْتِخَارَةِ
دعاى آن حضرت است در طلب خير از خداوند
﴿1 اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَخِيرُكَ بِعِلْمِكَ ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اقْضِ لِي بِالْخِيَرَةِ
(1) خدایا! به سبب دانشت که محیط بر همه چیز است، از تو درخواست خیر دارم؛ پس بر محمّد و آلش درود فرست و به خیر و نیکی در حقّ من حکم فرما.
﴿2 وَ أَلْهِمْنَا مَعْرِفَةَ الِاخْتِيَارِ ، وَ اجْعَلْ ذَلِكَ ذَرِيعَةً إِلَى الرِّضَا بِمَا قَضَيْتَ لَنَا وَ التَّسْلِيمِ لِمَا حَكَمْتَ فَأَزِحْ عَنَّا رَيْبَ الِارْتِيَابِ ، وَ أَيِّدْنَا بِيَقِينِ الُْمخْلِصِينَ .
(2) و شناخت انتخاب کردن و برگزیدن را به ما الهام کن و آن الهام را برای ما وسیلۀ خشنودی به آنچه که برای ما مقرر کردی و تسلیم به آنچه در حقّ ما حکم فرمودی، قرار ده؛ پس آلودگی شک و دودلی در تقدیرت را از دل ما پاک کن و ما را به یقین مخلصان تقویت فرما.
﴿3 وَ لَا تَسُمْنَا عَجْزَ الْمَعْرِفَةِ عَمَّا تَخَيَّرْتَ فَنَغْمِطَ قَدْرَكَ ، وَ نَكْرَهَ مَوْضِعَ رِضَاكَ ، وَ نَجْنَحَ إِلَى الَّتِي هِيَ أَبْعَدُ مِنْ حُسْنِ الْعَاقِبَةِ ، وَ أَقْرَبُ إِلَي ضِدِّ الْعَافِيَةِ
(3) و داغ ناتوانی معرفت را نسبت به آنچه برایمان اختیار کردی، بر پیشانی ما نزن؛ تا بزرگی و عظمتت را سبک انگاریم و جایگاه خشنودی‌ات را ناپسند شماریم و به چیزی که از حسن عاقبت دورتر و به ضد عافیت و سلامت همه جانبه نزدیک‌تر است، مایل شویم.
﴿4 حَبِّبْ إِلَيْنَا مَا نَكْرَهُ مِنْ قَضَائِكَ ، وَ سَهِّلْ عَلَيْنَا مَا نَسْتَصْعِبُ مِنْ حُكْمِكَ
(4) آنچه را از داوری‌ات نمی‌پسندیم، محبوب ما قرار ده و آنچه را از حکم تو سخت می‌پنداریم، بر ما آسان ساز.
﴿5 وَ أَلْهِمْنَا الِانْقِيَادَ لِمَا أَوْرَدْتَ عَلَيْنَا مِنْ مَشِيَّتِكَ حَتَّى لَا نُحِبَّ تَأْخِيرَ مَا عَجَّلْتَ ، وَ لَا تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ ، وَ لَا نَكْرَهَ مَا أَحْبَبْتَ ، وَ لَا نَتَخَيَّرَ مَا كَرِهْتَ .
(5) و گردن نهادن آنچه از مشیّت و اراده‌ات بر ما وارد کردی، به ما الهام کن؛ تا عقب انداختن آنچه را پیش انداختی و پیش انداختن آنچه را عقب انداختی، دوست نداشته باشیم و هر آنچه را دوست داری ناپسند نشماریم؛ و آنچه را ناپسند داشتی، انتخاب نکنیم.
﴿6 وَ اخْتِمْ لَنَا بِالَّتِي هِيَ أَحْمَدُ عَاقِبَةً ، وَ أَكْرَمُ مَصِيراً ، إِنَّكَ تُفِيدُ الْكَرِيمَةَ ، وَ تُعْطِي الْجَسِيمَةَ ، وَ تَفْعَلُ مَا تُرِيدُ ، وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ .
(6) و کار ما را به آنچه عاقبتش پسندیده‌تر و فرجامش برای انسان گرامی‌تر است، پایان بخش؛ همانا تو عطای نفیس می‌رسانی و نعمت بزرگ می‌بخشی و هر چه می‌خواهی انجام می‌دهی و تو بر هر کار توانایی.

+ « (8) اللَّهُمَّ وَ كَمَا نَصَبْتَ بِهِ مُحَمَّداً عَلَماً لِلدَّلَالَةِ عَلَيْكَ،
وَ أَنْهَجْتَ بِآلِهِ سُبُلَ الرِّضَا إِلَيْكَ،
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ،
وَ اجْعَلِ الْقُرْآنَ وَسِيلَةً لَنَا إِلَى أَشْرَفِ مَنَازِلِ الْكَرَامَةِ،
وَ سُلَّماً نَعْرُجُ فِيهِ إِلَى مَحَلِّ السَّلَامَةِ،
وَ سَبَباً نُجْزَى بِهِ النَّجَاةَ فِي عَرْصَةِ الْقِيَامَةِ،
وَ ذَرِيعَةً نَقْدَمُ بِهَا عَلَى نَعِيمِ دَارِ الْمُقَامَةِ. »
بار خدایا و همچنانکه به وسیله ‏ى قرآن (که بزرگترین معجزات است) محمد (صلى الله علیه و آله) را براى دلالت و راهنمائى بر (شناسائى و بى ‏همتائى) خویش نشانه برپا داشتى،
و به آل او (اوصیاء آن حضرت) راه هاى رضا و خشنودى به سوى خود را آشکار ساختى،
پس بر محمد و آل او درود فرست،
و قرآن را براى ما دستاویز رسیدن به گرامى ‏ترین منزل هاى ارجمند قرار ده،
و نردبانى که براى رسیدن به جایگاه سلامت و بى ‏گزند (بهشت) بر آن بالا رویم،
و سببى که به آن رهائى (از عذاب و کیفر) در عرصه و فراخى قیامت را پاداش یابیم،
و وسیله ‏اى که به آن بر نعمت فراوان سراى اقامت و ماندن (بهشت) درآئیم.

[«باسِطٌ ذِراعَيْهِ‏ – ضِيقُ الذَّرْعِ‏ » + «قبض و بسط»] :
این آیه « باسِطٌ ذِراعَيْهِ‏ » اشاره به قلب صاحب نوری داره که در اثر تابش نور علم آل محمد ع، این قلب، مدام نورانی و درخشنده است و به مخاطبین با شور و شوقش، پرتوافشانی میکند.
بر عکس اهل شک و معارین حسود که قلبشان تاریک و قبض است « ضِيقُ الذَّرْعِ ».
« وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ‏ بِالْوَصيدِ »
+ « وَ عَنْ عَلِيٍّ ص أَنَّهُ قَالَ:
تِسْعَةُ أَشْيَاءَ قَبِيحَةٌ وَ هِيَ مِنْ تِسْعَةِ أَنْفُسٍ أَقْبَحُ مِنْهَا مِنْ غَيْرِهِمْ
ضِيقُ الذَّرْعِ‏ مِنَ الْمُلُوكِ
وَ الْبُخْلُ مِنَ الْأَغْنِيَاءِ
وَ سُرْعَةُ الْغَضَبِ مِنَ الْعُلَمَاءِ
وَ الصِّبَا مِنَ الْكُهُولِ
وَ الْقَطِيعَةُ مِنَ الرُّءُوسِ
وَ الْكَذِبُ مِنَ الْقُضَاةِ
وَ الزَّمَانَةُ مِنَ الْأَطِبَّاءِ
وَ الْبَذَاءُ مِنَ النِّسَاءِ
وَ الطَّيْشُ‏ مِنْ ذَوِي السُّلْطَانِ.»

« إِنَّ لَنَا مَسْأَلَةً قَدْ ضِقْنَا بِهَا ذَرْعاً » :
مشکلی پیش اومده که دلم داره میترکه ! دلم به تنگ اومده ! … راه برام بسته شده ! قدم از قدم نمیتونم بردارم … مثل … تو گل گیر کردم ! … عقلم به جایی قد نمیده ! نمیدونم چه خاکی به سر بریزم! و …
اینها همه عبارتهایی است که ما مکررا روزمره بکار می بریم و باید بدانیم در تمام این موارد راه چاره و رفع گیر و «ذریعة»، چیزی جز یادآوری معالم ربانی در آن گلدن تایم نخواهد بود.
اگه نگاه نورانی آل محمد ع به قلب صاحب نور برای این ماموریتش کم بشه، قلب کم میاره و نمیتونه این بار مسئولیت رو بدوشش بکشه: «فَضَاقَ بِهِ ذَرْعاً ع».
حمایت نورانی آل محمد ع از قلب سلیم صاحبان نور، امری اجتناب‌ناپذیر است.
« وَ عَنْ عَلِيٍّ ص أَنَّهُ قَالَ:
أَوْحَى اللَّهُ إِلَى إِبْرَاهِيمَ أَنِ ابْنِ لِي بَيْتاً فِي الْأَرْضِ أُعْبَدْ فِيهِ
فَضَاقَ بِهِ ذَرْعاً ع
فَبَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِ السَّكِينَةَ وَ هِيَ رِيحٌ لَهَا رَأْسَانِ يَتْبَعُ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ فَدَارَتْ عَلَى أُسِّ الْبَيْتِ الَّذِي بَنَتْهُ الْمَلَائِكَةُ فَوَضَعَ إِبْرَاهِيمُ الْبِنَاءَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ اسْتَقَرَّتْ عَلَيْهِ السَّكِينَةُ
وَ كَانَ إِبْرَاهِيمُ ع يَبْنِي وَ إِسْمَاعِيلُ يُنَاوِلُهُ الْحَجَرَ وَ يَرْفَعُ إِلَيْهِ الْقَوَاعِدَ
فَلَمَّا صَارَ إِلَى مَكَانِ الرُّكْنِ الْأَسْوَدِ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِإِسْمَاعِيلَ أَعْطِنِي الْحَجَرِ لِهَذَا الْمَوْضِعِ فَلَمْ يَجِدْهُ وَ تَلَكَّأَ
فَقَالَ
اذْهَبْ فَاطْلُبْهُ فَذَهَبَ لِيَأْتِيَهُ بِهِ
فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ ع بِالْحَجَرِ الْأَسْوَدِ فَجَاءَ إِسْمَاعِيلُ ع وَ قَدْ وَضَعَهُ إِبْرَاهِيمُ مَوْضِعَهُ
فَقَالَ مَنْ جَاءَكَ بِهَذَا فَقَالَ مَنْ‏ لَمْ يَتَّكِلْ عَلَى بِنَائِكَ فَمَكَثَ الْبَيْتُ حِيناً
فَانْهَدَمَ فَبَنَتْهُ الْعَمَالِقَةُ ثُمَّ مَكَثَ حِيناً
فَانْهَدَمَ فَبَنَتْهُ جُرْهُمٌ
ثُمَّ انْهَدَمَ فَبَنَتْهُ قُرَيْشٌ وَ رَسُولُ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ غُلَامٌ وَ قَدْ نَشَأَ عَلَى الطَّهَارَةِ وَ أَخْلَاقِ الْأَنْبِيَاءِ وَ كَانُوا يَدْعُونَهُ الْأَمِينَ فَلَمَّا انْتَهَوْا إِلَى مَوْضِعِ الْحَجَرِ أَرَادَ كُلُّ بَطْنٍ مِنْ بُطُونِ قُرَيْشٍ أَنْ يَلِي وَضْعَهُ مَوْضِعَهُ فَاخْتَلَفُوا فِي ذَلِكَ ثُمَّ اتَّفَقُوا عَلَى أَنْ يُحَكِّمُوا فِي ذَلِكَ أَوَّلَ مَنْ يَطْلُعُ عَلَيْهِمْ فَكَانَ ذَلِكَ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالُوا هَذَا الْأَمِينُ قَدْ طَلَعَ فَأَخْبَرُوهُ الْخَبَرَ فَانْتَزَعَ ص إِزَارَهُ وَ وَضَعَ الْحَجَرَ فِيهِ وَ قَالَ يَأْخُذُ مِنْ كُلِّ بَطْنٍ مِنْ قُرَيْشٍ رَجُلٌ بِحَاشِيَةِ الْإِزَارِ وَ ارْفَعُوهُ مَعاً فَأَعْجَبَهُمْ مَا حَكَمَ بِهِ وَ أَرْضَاهُمْ وَ فَعَلُوا حَتَّى إِذَا صَارَ إِلَى مَوْضِعِهِ وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص.»
چقدر این حدیث زیبا و مهم است.
مدام در طول اعصار و قرون نماد بیت منهدم میشده و باز بنا می گردیده است.
انهدام و بنای مجدد « الْعَمَالِقَةُ » …
انهدام و بنای مجدد « جُرْهُمٌ » …
انهدام و بنای مجدد « قُرَيْشٌ » …
درست مثل اینایی که ساخت و ساز می کنن، یک خونه کلنگی خوب که به چشمشون میخوره، میخرن و اونو می کوبن و دوباره تجدید بنا می کنن !
درست مثل بنایی که ابراهیم ع و اسماعیل ع ساختند و منهدم شد
و باز عمالقه و بعدا جرهم و بعدا قریش تجدید بنا نمودند:
« الْعَمَالِقَةُ – جُرْهُمٌ – قُرَيْشٌ »

[دستور از مافوق که به دستت میرسه اولش بهم میریزی!
بعدا خودتو جمع و جور میکنی و …]:
نکته مشابه زیبایی در این حدیثهای مکرر وجود داره …
« عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع‏ قَالَ
لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ
وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ‏
دَعَانِي رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا عَلِيُّ
إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أُنْذِرَ عَشِيرَتِيَ الْأَقْرَبِينَ
فَضِقْتُ‏ بِذَلِكَ ذَرْعاً وَ عَرَفْتُ أَنِّي مَتَى أُبَادِئُهُمْ [أَبْدَأُ بِهِمْ أبدؤهم‏] بِهَذَا الْأَمْرِ أَرَى مِنْهُمْ مَا أَكْرَهُ
فَصَمَتُّ حَتَّى جَاءَنِي [أَتَانِي‏] جَبْرَئِيلُ [ع‏] فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ
إِنَّكَ [إِنْ‏] لَا تَفْعَلْ مَا تُؤْمَرُ بِهِ يُعَذِّبْكَ رَبُّكَ … »
در مورد آل محمد ع و خود رسول خدا ص این تعبیر « ضقت‏ به ذرعا مخافة تكذيب أهل الإفك » برای این بکار میره که ما بفهمیم قصه، کار مشکلی است، چون دورتادور صاحبان نور رو اهل شک حسود گرفتن و آنها هم اینو میدونن و دستور مافوق که به قلبشون میرسه، میدونن اگه این معالم رو بگن، همه باهاشون مخالفت می کنن و از این لحاظ اصطلاح ضیق ذرع یا ضیق صدر بکار میره:
« ضقت‏ بالأمر ذرعاً أي لم أقدر عليه – ضاق‏ بالأمر ذرعه‏ و ضاق‏ به ذرعاً : ضعف طاقته و لم يجد من المكروه فيه مخلصا = کم آوردن !!! »
موندم با این دستوری که به دستم رسیده چکار کنم ؟!
نمیدونم بگم، نگم؟!
بگم یه جور! نگم یه جور! خدایا چیکار کنم؟!!!
یعنی اینقدر امرالله در هر زمان قبولش کار مشکلیه که صاحب نور، بیم آن دارد که اگر بگوید، مورد تکذیب قرار بگیرد و به او هم نسبت دروغگو و ساحر و … داده شود که آخرش هم همین میشه معمولا.
« ضَاقَ‏ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَرْعاً وَ تَخَوَّفَ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ دِينِهِ وَ أَنْ يُكَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ »
+ «ان امرنا صعب مستصعب»
+ « قوله تعالى‏
يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ‏ أنها نزلت في بيان الولاية.
وَ عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ:
لَمَّا جَاءَ جَبْرَئِيلُ ع بِأَمْرِ الْوَلَايَةِ ضَاقَ‏ النَّبِيُّ ص بِذَلِكَ ذَرْعاً وَ قَالَ قَوْمِي حَدِيثُو عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ فَنَزَلَتْ. » اهل شک وقتی براشون قطعی و محرز شد که باید نظر صاحب نور رو بر نظر خودشون ترجیح بدهند «نور ولایت»، اینجا بود که دیگه کم آوردند و رسول خدا ص هم داره – به زبون ما – به جبرئیل ع میگه:
بابا اینایی که من دارم دوروپرم میبینم، اگه بهشون بگم باید به حرف علی ع گوش کنین «بردّ الامور الیهم و الرضا بما قالوا»، اعوذ بالله کلّه منو خواهند کند! چی داری میگی؟! اینا همون عرب جاهلی هستند که هستند الاّ …

[قوم لوط هم کم آوردند !!!] :
مبادا شک نسبت به صاحب نور، باعث بشه یه روزی کم بیاری !!!
« إن قوم [قرية] لوط كانت على طريق السيارة إلى الشام و مصر، فكانت المارة تنزل بهم‏ فيضيفونه، فلما أن كثر ذلك عليهم ضاقوا به ذرعا و بخلا و لوما »

[لقمان حکیم چون دید « وَ لَمْ يَكُنْ بِهَا أَحَدٌ يُعِينُهُ عَلَى أَمْرِهِ » اونم « ضَاقَ‏ بِهَا ذَرْعُهُ‏ وَ اشْتَدَّ بِهَا غَمُّهُ » و تصمیم گرفت در خونه رو ببنده و … کل حدیث رو بخون زیباست …
یا بنی … یا بنی … از جناب لقمان برای همینه که جز پسرش مخاطب بدرد بخور دیگری نمیدید!]:
« بعض وصايا لقمان الحكيم لابنه ع‏:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ عَنِ الْأَوْزَاعِيِ‏ أَنَّ لُقْمَانَ الْحَكِيمَ رَحِمَهُ اللَّهُ لَمَّا خَرَجَ مِنْ بِلَادِهِ نَزَلَ بِقَرْيَةٍ بِالْمَوْصِلِ يُقَالُ لَهَا كُومَلِيسُ قَالَ فَلَمَّا ضَاقَ‏ بِهَا ذَرْعُهُ‏ وَ اشْتَدَّ بِهَا غَمُّهُ وَ لَمْ يَكُنْ بِهَا أَحَدٌ يُعِينُهُ عَلَى أَمْرِهِ أَغْلَقَ الْبَابَ وَ أَدْخَلَ ابْنَهُ يَعِظُهُ »

[به محتوای این دعای زیبای سید بن طاووس عزیز عنایت بفرمایید]:
« يَا مُوَسِّعَ الضِّيقِ‏ … يَا فَارِجَ الْهَمِّ ، هَمٌّ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً وَ صَدْراً » :
ای آقایی که یادش، تاریکی قلب را منور می نماید، الآن که قلبم به تنگ آمده، دستم را بگیر و با یک نگاه نورانی ذرع و صدر در ضیق مرا ، بسط و روشن بفرما ان شاء الله تعالی .
چقدر بیان سید بن طاووس زیبا و بر گرفته از اعماق علم آل محمد ع است!
استهلال ماه صفر اشاره به رویت نور نگاه صاحبان نور در عصر و زمان خودشان دارد، بطوریکه قلبی که بیم تاریکی‌اش می رود، با یک توجه نورانی آل محمد ع به این قلب ، از این رو به اون رو می شود. شاید بتونی بزور با لبخند زدن ظاهرتو شاد جلوه بدی، اما شادی قلب فقط با انعکاس نور ولایت از مافوق به قلب مادون امکان پذیر است و تصنعی و تقلیدی نیست.
+ «تصدیق – تقلید»
« وَ ذَكَرَ ذَلِكَ صَاحِبُ كِتَابِ الْمُنْتَخَبِ فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ‏ الدُّعَاءُ فِي صَفَرٍ تَقُولُ عِنْدَ اسْتِهْلَالِهِ
اللَّهُمَّ أَنْتَ اللَّهُ الْعَلِيمُ الْخَالِقُ الرَّازِقُ وَ أَنْتَ اللَّهُ الْقَدِيرُ الْمُقْتَدِرُ الْقَادِرُ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُعَرِّفَنَا بَرَكَةَ هَذَا الشَّهْرِ وَ يُمْنَهُ وَ تَرْزُقَنَا خَيْرَهُ وَ تَصْرِفَ عَنَّا شَرَّهُ وَ تَجْعَلَنَا فِيهِ مِنَ الْفَائِزِينَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنِي أَكْثَرَ الْعَالَمِينَ قَدْراً وَ أَبْسَطَهُمْ عِلْماً وَ أَعَزَّهُمْ عِنْدَكَ مَقَاماً وَ أَكْرَمَهُمْ لَدَيْكَ جَاهاً كَمَا خَلَقْتَ آدَمَ ع مِنْ تُرَابٍ وَ نَفَخْتَ فِيهِ مِنْ رُوحِكَ وَ أَسْجَدْتَ لَهُ مَلَائِكَتَكَ وَ عَلَّمْتَهُ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا وَ جَعَلْتَهُ خَلِيفَةً فِي أَرْضِكَ وَ سَخَّرْتَ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْكَ وَ كَرَّمْتَ ذُرِّيَّتَهُ وَ فَضَّلْتَهُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ وَ مِنْكَ النَّعْمَاءُ وَ لَكَ الشُّكْرُ دَائِماً يَا لَطِيفاً بِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ يَا سَمِيعَ الدُّعَاءِ ارْحَمْ وَ اسْتَجِبْ فَإِنَّكَ تَعْلَمُ وَ لَا أَعْلَمُ وَ تَقْدِرُ وَ لَا أَقْدِرُ وَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ فَاجْعَلْ قَلْبِي وَ عَزْمِي وَ هِمَّتِي [وَ نِيَّتِي‏] وَفْقَ [وقف‏] مَشِيَّتِكَ وَ أَسِيرَ أَمْرِكَ اللَّهُمَّ إِنِّي لَا أَقْدِرُ أَنْ أَسْأَلَكَ إِلَّا بِإِذْنِكَ وَ لَا أَقْدِرُ إِلَّا أَسْأَلُكَ بَعْدَ إِذْنِكَ خَوْفاً مِنْ إِعْرَاضِكَ وَ غَضَبِكَ فَكُنْ حَسْبِي يَا مَنْ هُوَ الْحَسْبُ وَ الْوَكِيلُ وَ النَّصِيرُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى جَمِيعِ مَلَائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِكَ [وَ] الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ يَا جَالِيَ الْأَحْزَانِ
يَا مُوَسِّعَ الضِّيقِ‏ يَا مَنْ هُوَ أَوْلَى بِخَلْقِهِ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ يَا فَاطِرَ تِلْكَ الْأَنْفُسِ أَنْفُساً وَ مُلْهِمَهَا فُجُورَهَا وَ التَّقْوَى نَزَلَ بِي يَا فَارِجَ الْهَمِّ هَمٌّ ضِقْتُ بِهِ 
ذَرْعاً وَ صَدْراً حَتَّى خَشِيتُ أَنْ يَكُونَ عَرَضَتْ فِتْنَةٌ يَا اللَّهُ فَبِذِكْرِكَ‏ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ‏ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ وَ قَلِّبْ قَلْبِي مِنَ الْهُمُومِ إِلَى الرَّوْحِ وَ الدَّعَةِ وَ لَا تَشْغَلْنِي عَنْ ذِكْرِكَ بِتَرْكِكَ مَا بِي مِنَ الْهُمُومِ إِنِّي إِلَيْكَ مُتَضَرِّعٌ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي لَا يُوصَفُ إِلَّا بِالْمَعْنَى بِكِتْمَانِكَ عن [فِي‏] غُيُوبِكَ ذِي النُّورِ وَ أَنْ تُجْلِيَ بِحَقِّهِ أَحْزَانِي وَ تَشْرَحَ بِهِ صَدْرِي بِكُشُوطِ الْهَمِّ يَا كَرِيمُ.»

[هر جا گیر کردی «فَضَاقَ‏ ذَرْعاً» این دعا رو بخون «اللَّهُمَّ يَا سَبَبَ مَنْ لَا سَبَبَ لَهُ …»]:
« عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَادِسِيِّ الضَّرِيرِ فَقَالَ:
حَدَّثَنِي أَنَّهُ وَصَلَ بَغْدَادَ فَقِيراً فِي حَالٍ سَيِّئَةٍ لَا يَمْلِكُ شَيْئاً مِنَ الدُّنْيَا فَبَقِيَ عَلَى ذَلِكَ مُدَّةً
فَضَاقَ‏ ذَرْعاً بِمَا هُوَ فِيهِ فَأُلْهِمَ دُعَاءً فَكَانَ يَدْعُو بِهِ وَ يُوَاظِبُ عَلَيْهِ فَيَسَّرَ اللَّهُ لَهُ الرِّزْقَ وَ سَهَّلَتْ أَسْبَابَهُ وَ ذَكَرَ أَنَّهُ صَارَ ذَا ثَرْوَةٍ وَ يَسَارٍ وَ تَجَمُّلٍ فَسَأَلْتُهُ عَنِ الدُّعَاءِ فَقَالَ
اللَّهُمَّ يَا سَبَبَ مَنْ لَا سَبَبَ لَهُ يَا سَبَبَ كُلِّ ذِي سَبَبٍ يَا مُسَبِّبَ الْأَسْبَابِ مِنْ غَيْرِ سَبَبٍ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَغْنِنِي بِحَلَالِكَ عَنْ حَرَامِكَ وَ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِوَاكَ يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ‏ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ.»

[توسّل و تذرّع]:
امام صادق علیه السلام:
مَا تَوَسَّلَ إِلَيَّ أَحَدٌ بِوَسِيلَةٍ وَ لَا تَذَرَّعَ بِذَرِيعَةٍ أَقْرَبَ لَهُ إِلَى مَا يُرِيدُهُ مِنِّي مِنْ رَجُلٍ سَلَفَ إِلَيْهِ مِنِّي يَدٌ أَتْبَعْتُهَا أُخْتَهَا وَ أَحْسَنْتُ رَبَّهَا
كسى زودتر منظور و در خواستش در نزد من برآورده نميشود از شخصى كه قبلا به او كمكى كرده باشم باز متعاقب آن كمك بهتر و عالى‌‏ترى مينمايم
فَإِنِّي رَأَيْتُ مَنْعَ الْأَوَاخِرِ يَقْطَعُ لِسَانَ شُكْرِ الْأَوَائِلِ
زيرا ميدانم اگر مرتبه‌‏هاى بعد كسى را رد كنم سپاس كمك‏هاى قبل را نخواهد داشت
وَ لَا سَخَتْ نَفْسِي بِرَدِّ بِكْرِ الْحَوَائِجِ
در ضمن كسانى كه براى اولين بار از من درخواستى بنمايند و آنها را هم نااميد نخواهم كرد.

مشتقات ریشۀ «ذرع» در آیات قرآن:

وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سي‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصيبٌ (77)
وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ‏ بِالْوَصيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً (18)
وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سي‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ امْرَأَتَكَ كانَتْ مِنَ الْغابِرينَ (33)
ثُمَّ في‏ سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ (32)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی