دکتر محمد شعبانی راد

نور، دل را می‌کشد به سمت بهشت! هُوَ الَّذي … يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ!‏ حسد، دل را می‌کشاند به آتش دوزخ! يَوْمَ يُسْحَبُونَ‏ فِي النَّارِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ!

Light draws the heart toward paradise.
Envy pulls it into the fire of hell.

«سحب» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در معنای ممدوح: «هُوَ الَّذي … يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقال‏»
در معنای مذموم:
«يَوْمَ يُسْحَبُونَ‏ فِي النَّارِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ»
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«سحبت ذيلي بالأرض: دامنم را بر زمین کشیدم.»
مفهوم «الجرّ على الأرض و نحوها»
+ «صلی – دومی نور!»
+ «جرّ»
گرایش – وابستگی – پیوند – خودکفایی …
+ «ترویج»
یدک‌کش «قرب»
اللغة:
«و السحاب مشتق من السحب
و هو جرك الشي‏ء على وجه الأرض

كما تسحب المرأة ذيلها
و كل منجر منسحب
و سمي سحابا لانجراره في السماء.»
«سحاب (ابر) از “السحب” (کشیدن) مشتق شده است،
و آن به معنای کشیدن چیزی بر سطح زمین است؛
همان‌گونه که زن، دامن خود را می‌کشد.
و هر چیزی که کشیده شود، “منسحب” (کشیده شده) نامیده می‌شود.
ابر را “سحاب” نامیده‌اند به‌سبب اینکه در آسمان کشیده می‌شود (و حرکت می‌کند).»
***
واژه‌ی “سحاب” از فعل “سحب” گرفته شده که به معنای کشیدن است.
شباهتی بین کشیده شدن دامن زنانه بر زمین و حرکت نرم و کشیده‌ی ابر در آسمان دیده شده، و از همین جهت ابر را “سحاب” نامیده‌اند.
این نوع تبیین‌های ریشه‌شناسانه در زبان عربی بسیار رایج و زیباست، چون بسیاری از واژگان با دقت بر حرکات، صفات، یا رفتار پدیده‌ها نام‌گذاری شده‌اند.

یدک‌کش!

نور با دل چه میکند و حسد با دل چه میکند؟!
نور چه رازها که در دل نمی‌گشاید، و حسد چه دردها که بر دل نمی‌آورد؟!
نور، دل را به‌سوی بهشت می‌کشاند، و حسد، آن را به‌سوی آتش دوزخ می‌برد!
نور معلم، دل را به‌سوی بهشت می‌کشاند، و لیدر سوء حسود، آن را به‌سوی آتش دوزخ می‌برد!
دل با نور، راهی بهشت می‌شود؛ و با حسد، رهسپار دوزخ!
دل، چون در پرتو نور آید، به سوی بهشت کشیده شود؛ و آنگاه که به تیرگی حسد آلوده گردد، به سوی آتش دوزخ رانده شود.
نور، دل را به صَفای بهشت می‌برد، و حسد، آن را در آتش جهل و جهنم می‌افکند.
دلِ روشنی‌گرفته، پر می‌زند سوی فردوس؛ و دلِ حسدآلوده، فرو می‌غلتد در شعله‌های دوزخ.
نور، قبله‌ی دل به بهشت است؛ و حسد، قبله‌اش به دوزخ.
«وقتی نور در دل آدمی می‌تابد، آرام‌آرام راه به سمت بهشت باز می‌شود؛ دل سبک می‌شود، روشن می‌بیند، و به سمت خوبی‌ها کشیده می‌شود.
اما حسد، دل را تاریک می‌کند. سنگینی می‌آورد، آرامش را می‌برد و آتشی درون انسان روشن می‌کند که سرانجامش چیزی جز سوختن نیست.
نور، دل را بالا می‌کشد؛ حسد، به آتش می‌سپاردش.»
دل وقتی نور می‌گیره، رو به بهشت می‌ره.
ولی اگه حسد توش جا خوش کنه، دل به آتیش دوزخ نزدیک می‌شه…
نور آرامش میاره، حسد آتیش.
دل با نور بالا می‌ره، به سمت روشنی، به سمت بهشت.
ولی وقتی حسد بیاد، دل می‌سوزه…
نه فقط خودش، بلکه اطرافشو هم می‌سوزونه.
نور، دل رو سبک می‌کنه.
حسد، دل رو سنگین و داغ.
نور، دل را می‌کشد به سمت بهشت.
حسد، آن را می‌کشاند به آتش دوزخ.
… پس: دل را به نور بسپار …

[یک واژه – یک مثال – یک تصویر]:
« مثالهای تصویری نقش انتقال پیام و دیتا رو فارغ از هر محدودیت زبان و لهجه‌ای بخوبی انجام می‌دهند.»
«یدک‌کش – القارب»
+ «جفت»: خسا ام زکا ؟!
يدَك كشيدن یا یدک بردن: سَحب، جَر
يدك كش: جَرّار، اَنجِرارِيَة
يدک: الحصان‏‌الاحتياطى، تابع، مَسحوب، يَسير فى الرِّكاب
يدك‌‏كِش اتومبيل: مَقصُورَةُ السَّيَّارَة
يدكى، زاپاس: بَدَلِىّ، اِحتِيَاطِىّ
+ «نسب»
+ «جستجو»:
قارِبُ‏ النّجاة: كشتىِ نجات‌دهنده (یدک کش)
+ «قرب»
+ «جفت»
«القارِب‏: آنكه تمام شب راه مى‌‏رود تا روز بعد به آب برسد، كسى كه شبانگاه جوينده‏ آب باشد، آنكه براى شمشير غلاف مى‌‏گزيند، – ج‏ قَوَارِب‏: كشتى كوچك؛ «قارِبُ‏ النّجاة»: كشتىِ نجات دهنده.
***
«یدک‌کش» نام زیبای معلم (در ملک و در ملکوت) و آیات محکم موید اندیشه اوست که اهل یقین در دل شرایط با عمل به اندیشه و علوم این معلم، در واقع خود را به یدک‌کشی از آل محمد ع جفت «القارب» می‌نمایند تا با کسب علم از این معلم «اخذ»، و عمل به آن تولید عمل صالح نمایند.
نکته مهم برای ماشینی که در راه مانده اینه که خودشو به یدک‌کش وصل کنه، دیگه برای رفتن به تعمیرگاه برای عمران و آبادانی قلب مشکلی نداره و این معلم است که او را یدک کشیده و به بیت المعمور می‌برد ان شاء الله تعالی.
+ «شطط – شَطَّطَ المَرْكَبُ عِندَ الْبَحْرِيّة»
[سحب – شفع]:
الشفعة في الدار!
عرب به شریک خانه میگه شفعة: (ساخت و ساز شراکتی!)
معلم «شریک علمی»، با دادن علم به عاملین اهل یقین، کانه با اونها جفت میشه! مشارکت میکنه! کانه شفیع اونها میشه!
+ «شفع – سحب»: «یدک کش»
«و الشفعة في الدار و غيرها معروفة و إنما سميت شفعة لأن صاحبها يشفع ماله بها و يضمها إلى ملكه: شفاعت از شفع، ضميمه نمودن و شفعه در خانه، شركت در آنست زيرا شريك، مالش را با ديگرى ضميمه ميكند و در مورد دستگيرى كه شفاعت ميگويند به اين مناسبت است كه گويى شخص دست‏گير، آبرو و اعتبار خودش را با حيثيت مجرم و گناهكار ضميمه نموده است.»
انگاری این یدک‌کش از آبرو و توان خود مایه میذاره تا این صاحب این کشتی گنهکار به گل نشسته را به ساحل نجات علم آل محمد ع برسونه و وصلش کنه!
پس «شفع» نام زیبای معلم و آیات محکم موید اندیشه اوست که اهل یقین در دل شرایط با عمل به اندیشه این معلم و به کمک این شریک یدک‌کش، از تاریکی به نور کشیده می‌شوند:
«مِنَ الظُّلُماتِ‏ إِلَى‏ النُّورِ»
و به درجات خودشون از معنای اسم «شفع» و «سحب» معلم و شفاعت آل محمد ع برخوردار می‌شوند.
پس آل محمد ع بر سر ما منت گذاشته و ما را در با ارزش‌ترین کالا و نعمت خداوند، یعنی علم آل محمد ع با خودشان شریک نموده اند! زهی سعادت!

[علی ع: ای سحاب رحمت!]:
به ابر میگن سحاب چون دامن کشان در آسمان حرکت می کند و می خرامد و دامن سایه آرامبخشش روی زمین قلوب اهل یقین احساس می شود «سحبت ذيلي بالأرض»!
در واقع ابر به خودش این جرات رو میدهد که در آسمان ظاهر شود و حرکت نماید و به آرامی، دامن‌کشان عبور نموده و برای خودش جولان دهد چون محتوی باران زیباست! و سایه‌سار آرامشش بر اهل زمین!
«سحبت ذيلي بالأرض سحبا،
و سمّي السحاب سحابا تشبيها له بذلك، كأنّه ينسحب في الهواء انسحابا
و يستعيرون هذا فيقولون:
تسحبّ فلان على فلان، إذا اجترأ عليه‏ كأنّه امتدّ عليه امتدادا»
«دامنم را بر زمین کشیدم، کشیدنی.
و “سحاب” (ابر) را به این نام خوانده‌اند، به سبب شباهت آن به این حالت، گویی که در هوا کشیده می‌شود.
و این معنا را به‌صورت استعاره نیز به‌کار می‌برند؛
مثلاً می‌گویند: “فلانی بر فلان‌کس تسحّب کرد” (یعنی گستاخی و جسارت کرد)،
گویی که بر او کشیده و گسترده شده است.»
***
مفهوم این واژه مثالی است برای وجود معلم که در آسمان علم ولایت آل محمد ع ظاهر شده و بر زمین قلوب اهل یقین سایه آرامش می افکند و باران علم رحمت بی حسابش را بر سر آنان فرو می ریزد و آنها را متنعم به علوم آل محمد ع می نماید کانه از آسمان به زمین دست دراز کرده و آنهایی که دستش را بگیرند را با خود به آسمان، یدک‌کش می کند و می برد!
این مفهوم زیبای واژه «سحب – سحاب» است.

مرادفات و أضداد كلمة سحب في قاموس المعاني
مرادفات كلمة سحب (اسم) : جَرّ ، جَذْب
مرادفات كلمة سَحَب (فعل) : جَذَبَ , جَرَّ , جَرَّرَ , شَدَّ , قَطَرَ , نَتَرَ ، اَمْتَسَحَ ( السيف من غمده ) ، اِسْتَلَ ، اِنْتَزَعَ , جَرَّ ، جَذَبَ
مرادفات كلمة سحب (من غمده)(فعل) : أَصْلَتَ (السَيْفَ)
مرادفات كلمة سحب (ه) (فعل) : اِنْتَضَى ( السَّيْفَ ) ، أَخْرَجَ (ه)- (من غِمْدِهِ)
أضداد كلمة سَحَب (فعل) : أَبْعَدَ ، أَزالَ ، أَقْصَى ، دَفَعَ ، رَدَّ

مشتقات ریشۀ «سحب» در آیات قرآن:

إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتي‏ تَجْري فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ تَصْريفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ‏ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (164)
وَ هُوَ الَّذي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى‏ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (57)
هُوَ الَّذي يُريكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنْشِئُ السَّحابَ‏ الثِّقالَ (12)
أَوْ كَظُلُماتٍ في‏ بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ‏ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ (40)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجي‏ سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فيها مِنْ بَرَدٍ فَيُصيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ (43)
وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ‏ صُنْعَ اللَّهِ الَّذي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ إِنَّهُ خَبيرٌ بِما تَفْعَلُونَ (88)
اللَّهُ الَّذي يُرْسِلُ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحاباً فَيَبْسُطُهُ فِي السَّماءِ كَيْفَ يَشاءُ وَ يَجْعَلُهُ كِسَفاً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (48)
وَ اللَّهُ الَّذي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى‏ بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشُورُ (9)
إِذِ الْأَغْلالُ في‏ أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ‏ (71)
وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً يَقُولُوا سَحابٌ‏ مَرْكُومٌ (44)
يَوْمَ يُسْحَبُونَ‏ فِي النَّارِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ (48)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی