دکتر محمد شعبانی راد

شمارش نور تقدیراتتو کامل کن! و لتکملوا العدّة!

Let’s Count 1 to 20!
Let’s Count to … ?!
Let’s count to
the optimum point of our destiny!
Let’s complete the counting of the light of our destiny!

صلوات شمار (ذکر شمار) یا شمارش اعمال صالح!

الْعادِّينَ – أَهْلَ الذِّكْر

«فَسْئَلِ‏ الْعادِّينَ»
از شمارگران بپرسید! از اهل ذکر بپرسید!
[سورة النحل (۱۶): الآيات ۴۱ الى ۴۴]
[سورة الأنبياء (۲۱): الآيات ۶ الى ۱۰]
+ «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْر»

«عدد» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«عَدَدْتُ‏ الدَّرَاهِمَ»

«عَدَدْتُ‏ الدَّرَاهِمَ»: مفهوم «إحصاء مع جمع»
+ «عبر – اعتبرت الدراهم»
شمارش آیات و تقدیرات!
شمارش نور تقدیراتتو کامل کن! و لتکملوا العدة!
چند عدد عمل صالح باید تولید کنی؟!
انگاری کنتور قلب اهل نور در پایان دوران مهلت دنیایی، قرائت میشه
و مشخص میشه چه عددی رو نشون میده!
کنتور قلب حسود در پایان دوران مهلتش، عدد صفر رو نشون میده!
+ «بلو»
انگاری اصلا از این کفشها کاری کشیده نشده!
انگاری از علوم آل محمد ع قطره‌ای آب از این کنتور قلب عبور نکرده و بهش عمل نشده که شماره صفر رو از کنتور قلب حسود قرائت می‌کنند.
+ «کمل»
«وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ ای عدّة الشهر»:
یعنی چی که عدة باید کامل شود؟!
یعنی اگه تفتیشت کردند، حسد از توی جیب‌هات در نیاد! حسد فعال!
چون حسد غیر فعال که تا آخرش هم توی قلب میماند.
به اون کمال مطلوبی که برای تو در نظر دارند، رسیده باشی، ان شاء الله تعالی.
به کنتور قلبت نگاه میکنن ببین چند تا عمل صالح انداخته!
العَدَاد الکهربائی: «العَدَّاد : كنتور برق، كنتور آب، كيلومتر شمار ماشين»
«قراءة العداد»
«لوحة العدادات: داشبورد»
«شمارنده: counter»: مثال تاکسی‌متر! مثال تایمر!

«قراءة العداد»:
مامور قرائت کنتور میاد قلبتو بازدید میکنه ببینه چند تا آیت و تقدیر رو با روش صاحبان نور، بخوبی انجام وظیفه کردی و چند تا آیت رو هم با حسادت، از سر باز کردی!
+ «قلّک»
نور ولایت فرایند احصاء اعمال صالح است.

مثال کیلومتر شمار ماشین:
چقدر مسیر سفر رو با سرعت مجاز و یا مطمئنه حرکت کردی و چقدر با سرعت غیر مجاز!
کروز کنترل قلبت کار میکنه؟
+ «حکم» و «عقل» و مفهوم زیبای «کنترل».

فقه اللغة؛ فصل في تفصيل كمية المياه و كيفيتها:
… إذا كان الماء دائماً لا ينقطع و لا ينْزَحُ في عين أو بئرٍ فهو: عِدٌّ، و قد نطقت به السنة.
+ «جواد»
قلب آماده!
قلبی که مدام قبض و بسطشو می‌فهمه!
+ «شبح»
قلبی که مدام امر و نهی ولی خودشو می‌فهمه!
قلبی که مدام نور علم آل محمد ع به سبب یاد آوری معالم ربانی به قلبش القاء میشه!
قلبی که مدام مثل کنتور و کیلومترشمار، میزان سرعت مجاز یا غیر مجازشو با اون سایه نورانی شاخص ساعت آفتابی صاحبان نور متوجه میشه و میفهمه سرعتشو چقدر باید تنظیم کنه!
+ «فیء»
+ «تحرّی»
این میشه مفهوم زیبایی که از واژه «عدّ» باید استنباط کنیم.
از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» این مفهوم استنباط می‌شود.
[الاعتداد – ارزش، مهم]:
النَّبْذُ: إلقاء الشي‏ء و طرحه لقلّة الاعتداد به، و لذلك يقال: نَبَذْتُهُ‏ نَبْذَ النَّعْل الخَلِق،
نَبْذ دور افكندن چيزى كه مورد توجّه نيست، مثل دور افكندن كفش كهنه.
نَبَذْتُهُ‏ نَبْذَ النَّعْلِ الْخَلِقِ: مثل كفش كهنه دورش انداختم.
کتاب التحقيق:
أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو إحصاء مع جمع.
+ «کمل»: مفهوم کامل شدن یعنی نور ولایت «العدّ النّور الولایة».
مثال ساخت دسته‌گل عروس در گلفروشی:
میخوای برات با چند شاخه گل رز و … یه دسته گل درست کنن!
احصاء مع جمع همین کاری است که گلفروشی داره برای تو، یه دسته گل درست میکنه!

آیا دوست نداری وقتی میان دنبالت ببرنت به وادی السلام، مثل یک عروس زیبای سفیدپوشی باشی که یه دسته گل زیبا توی دستشه؟! دونه دونه شاخه‌های این دسته گل رو باید خودت در دل شرایط درست کنی! اقرضهم من عرضک! به کی؟ به همین یتیم بداخلاقی که مقدر شده کنار هم قرار بگیرید و او بهت بدی کنه!
حالا عالم بالا با این شاخه‌های گل زیبایی که با یاد معالم ربانی تولید کردی، یه دسته گل زیبای مخصوص دست عروس، برات درست میکنن که چشم هر بیننده‌ای رو خیره میکنه.

[عدّ – اقرار به فضل معالم ربانی]:
اگه بخوای اقرار به فضل معالم ربانی هم داشته باشی، نمیتونی!
«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»
در واقع واژه «عدد» نام زیبای دیگری برای معالم ربانی صاحبان نور است و به این معناست که آن چیز با ارزش که باید قلبا آن را به حساب بیاوری «عدّ» و دائم به یادش باشی «ذکر» و او را «عددی حساب کنی!» او حامل علوم نورانی است و همان نعمت ارزشمند آل محمد ع برای ماست که فضل و ارزش این معالم آل محمد ع را هیچکس بطور دقیق نمی‌تواند بشناسد و اقرار نماید.
در عبارت ایام المعدودات در واقع اشاره به زمانی دارد که قلب با یادآوری معالم ربانی به نور رسیده و مثل الماس می‌درخشد.
«الأيّام المعدودات: أيّام التشريق»
لذا در تمام واژه‌ها و مشتقاتی که از ریشه «عدد» در قرآن آمده، باید سر نخی باشد برای اینکه مفهوم معالم ربانی به نوعی از آن واژه استنباط شود.
مثل همین ایام المعدودات که اشاره به سه روز ایام تشریق قلب مقر به فضائل معالم ربانی است که حسدش را نسبت به صاحبان نور درناژ کرده، و جز این چهره زیبای نورانی چیزی در مقابل دیدگان قلبش نمی‌بیند.
این احراز هویت تمثال نورانی صاحبان نور در ملکوت قلب است که قلب را روشن نموده و باب مستجار قلب را برای طلوع نور علم آل محمد ع از مغرب می‌گشاید تا معجزه بودن خود را با طلوع از مغرب اثبات نماید.

«العدّ: الماء الّذى لا انقطاع له، … و العدّة: الاستعداد و التأهّب»
در واژه عدد معنی علم لا ینقطع آل محمد ع که همچون چشمه‌ای نورانی جوشش می‌کند «عین». «عدیده: فراوان، «متعدد» – هذه الدراهم عديدة»
علوم نورانی، این ویژگی را به کسی که قلبا به این معالم گوش جان بسپارد عنایت میکند، بطوریکه قلب، آمادگی و استعداد و قابلیت و ارزش خاصی پیدا می کند، مثلا برای موت (درک موت: درک تاریکی اشتباهات در افکار و اقوال و اعمال).
پس این مطلب یا آیه رو 
اینجوری باید فهمید که وقتی میشنوی، استعدوا للموت، یعنی با کسب علم از صاحبان نور، در ملک و در ملکوت، خودتو مجهز و آماده برای داشتن قلبی نورانی، و بالطبع، قبری نورانی، و عوالمی که پیش رو داری بنما.
و یا در آیۀ «و اعدو لهم ماستطعتم من قوة» یعنی باز هم با اخذ علم از مآخذ و مصادر آن، به قدر استطاعت و توانایی عقلت، توان علمی خودت را جوری بالا ببر که در نا آرامی‌ها بتوانی با یادآوری معالم ربانی، به نور تابیده از مطلع باب غربی، قلبت را منور نمایی! پس با شنیدن و یا دیدن واژه عدد زود باید به یاد علوم ربانی و تاثیرات قلبی آن بیفتی تا مفهوم عبارت را بخوبی درک نمایی!
عرب میگه «عَدَدْتُ‏ الدَّرَاهِمَ»: بسته پول رو شمردم و الان میدونم چقدره!
ولی وجود بی‌انتهای علمی صاحبان نور را، توان شمارش برای ما نیست!
فقط همینقدر درک کرده ایم که خاصیتش روشنی و آرامش قلب است و ما خیلی به آن احتیاج داریم!
با نور یعنی حیات و بی نور یعنی ممات!
به قدر توانمان از این بسته پولی که آل محمد ع بر مبنای فضل و رحمتشان سر راه ما قرار میدهند،
«لقط»، تا می‌توانیم بشماریم و لذت ببریم که تمامی ندارد!

[ذکر – عدد] :
« وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ‏ مَعْدُوداتٍ‏ »
« فَسْئَلِ‏ الْعادِّينَ »
+ « فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْر » = [الْعادِّينَ = أَهْلَ الذِّكْر]
همه‌اش یعنی معالم ربانی صاحبان نور!
داستان اینه: می‌خوای به آرامش برسی، مدام به یاد معالم ربانی باش!
[قلب در حال آماده باش!]:
+ (آماده‏‌باش در ارتش، حالت فوق‏‌العاده: حَالَةُ التَّأَهُّبِ فِى الْجَيْشِ، حَالةُ الطَوارِئ)
+ «اهب»
آیا قلب تو آمادگی لازم برای درک شنیداری و دیداری تاریکی اشتباهاتت، در دل شرایط تقدیرات را دارد یا نه؟!
«استعدّوا للموت»
+ مفهوم «کمال»: یعنی بیایید با عمل به نور ولایت کامل شوید و اینگونه آماده موت شوید.
آیا آمادگی لازم برای کسب نور علم بدون انقطاع آل محمد ع را داری؟! 
(الأيّام المعدودات : أيّام التشريق)
+ العدّ: الماء الّذى لا انقطاع له.
+ العدّة: الاستعداد و التأهّب.
« العديد: الكثرة » در فارسی هم میگیم:
از این نمونه، موارد عدیده‌ای گزارش شده! یعنی موارد زیادی گزارش شده !
مبادا مثل اهل شک باشی که اینجوری هستند:
«فَهُوَ يَتَمَنَّى الْمَغْفِرَةَ وَ قَدْ دَأَبَ فِي الْمَعْصِيَةِ … او اميد مغفرت دارد با اينكه عادت به معصيت كرده» کسی که دأبش گناه است، چجوری خودشو آماده گرفتن نور ولایت علمی از صاحبان نور می‌پندارد؟!
مگه میشه چشمت دنبال غیر آل محمد ع باشه، «عین شکری» اونوقت خودتو خواهان ازدیاد نور علم ولایت هم بدونی؟! «فَهُوَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ وَ إِنْ لَمْ يَشْكُرْ وَ يُضَيِّعُ مِنْ نَفْسِهِ مَا هُوَ أَكْبَرُ» خوب معلومه اگه اینجوری باشی مهمترین چیز یعنی یاد معالم ربانی در دل شرایط که به تو نور علم حکمت عنایت میکنه رو از دست خواهی داد و این همان خسران مبین است.

[این حدیث، برای بحث آمادگی داشتن، حدیث قشنگی است]:
عَنْ عِكْرِمَةَ قَالَ:
سَمِعْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الْعَبَّاسِ يَقُولُ لِابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ
لِيَكُنْ كَنْزُكَ الَّذِي تَدَّخِرُهُ الْعِلْمَ
كُنْ بِهِ أَشَدَّ اغْتِبَاطاً مِنْكَ بِكَثْرَةِ الذَّهَبِ الْأَحْمَرِ

فَإِنِّي مُودِعُكَ كَلَاماً إِنْ أَنْتَ وَعَيْتَهُ اجْتَمَعَ لَكَ بِهِ خَيْرُ أَمْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ
لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ
وَ يُؤَخِّرُ التَّوْبَةَ لِطُولِ الْأَمَلِ
وَ يَقُولُ فِي الدُّنْيَا قَوْلَ الزَّاهِدِينَ
وَ يَعْمَلُ فِيهَا عَمَلَ الرَّاغِبِينَ
إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ

يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ وَ يَبْغِي الزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ وَ يَأْمُرُ بِمَا لَا يَأْتِي
يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَ لَا يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ
وَ يُبْغِضُ الْفُجَّارَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ‏

وَ يَقُولُ لِمَ أَعْمَلُ فَأَتَعَنَّى أَ لَا أَجْلِسُ فَأَتَمَنَّى
ميگويد كار نكرده‏‌ام خسته ميشوم، بنشينم و اميدوار باشم
فَهُوَ يَتَمَنَّى الْمَغْفِرَةَ وَ قَدْ دَأَبَ فِي الْمَعْصِيَةِ
او اميد مغفرت دارد با اينكه عادت به معصيت كرده
قَدْ عُمِّرَ مَا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ

آنقدر عمر كرده كه بايد در اين مدت متوجه شود،
يَقُولُ فِيمَا ذَهَبَ لَوْ كُنْتُ عَمِلْتُ وَ نَصِبْتُ كَانَ ذُخْراً لِي

راجع بگذشته ميگويد اگر كار كرده بودم و رنج برده بودم حالا برايم ذخيره‏‌اى بود
وَ يَعْصِي رَبَّهُ تَعَالَى فِيمَا بَقِيَ غَيْرَ مُكْتَرِثٍ

و در آينده نيز بمعصيت خدا مى‏پردازد بدون باك و انديشه.
إِنْ سَقِمَ نَدِمَ عَلَى الْعَمَلِ‏
وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ وَ اغْتَرَّ وَ أَخَّرَ الْعَمَلَ
مُعْجَباً بِنَفْسِهِ مَا عُوفِيَ وَ قَانِطاً إِذَا ابْتُلِيَ
إِنْ رَغِبَ أَشِرَ وَ إِنْ بُسِطَ لَهُ هَلَكَ
تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ
وَ لَا يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ
لَا يَثِقُ مِنَ الرِّزْقِ بِمَا قَدْ ضُمِنَ لَهُ
وَ لَا يَقْنَعُ بِمَا قُسِمَ لَهُ
لَمْ يَرْغَبْ قَبْلَ أَنْ يَنْصَبَ
وَ لَا يَنْصَبُ فِيمَا يَرْغَبُ
إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنَطَ

فَهُوَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ وَ إِنْ لَمْ يَشْكُرْ
وَ يُضَيِّعُ مِنْ نَفْسِهِ مَا هُوَ أَكْبَرُ

طالب افزايش نعمت است بدون شكر
و از دست ميدهد چيزهائى را كه اهميتش بيشتر است
يَكْرَهُ الْمَوْتَ لِإِسَاءَتِهِ
وَ لَا يَدَعُ الْإِسَاءَةَ فِي حَيَاتِهِ
إِنْ عَرَضَتْ شَهْوَتُهُ وَاقَعَ الْخَطِيئَةَ ثُمَّ تَمَنَّى التَّوْبَةَ
وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ عَمَلُ الْآخِرَةِ دَافَعَ
يَبْلُغُ فِي الرَّغْبَةِ حِينَ يَسْأَلُ وَ يُقَصِّرُ فِي الْعَمَلِ حِينَ يَعْمَلُ
فَهُوَ بِالطَّوْلِ مُدِلٌّ
وَ فِي الْعَمَلِ مُقِلٌّ

يُبَادِرُ فِي الدُّنْيَا
يُعْبَأُ بِمَرَضٍ
فَإِذَا أَفَاقَ وَاقَعَ الْخَطَايَا وَ لَمْ يُعْرِضْ

يَخْشَى الْمَوْتَ وَ لَا يَخَافُ الْفَوْتَ
يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَقَلَّ مِنْ ذَنْبِهِ
وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِدُونِ عَمَلِهِ
وَ هُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ‏
يَرْجُو الْأَمَانَةَ مَا رَضِيَ وَ يَرَى الْخِيَانَةَ إِنْ سَخِطَ
إِنْ عُوفِيَ ظَنَّ أَنَّهُ قَدْ تَابَ
وَ إِنِ ابْتُلِيَ طَمِعَ فِي الْعَافِيَةِ وَ عَادَ-
لَا يَبِيتُ قَائِماً وَ لَا يُصْبِحُ صَائِماً
يُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الْغِذَاءُ
وَ يُمْسِي وَ نِيَّتُهُ الْعَشَاءُ وَ هُوَ مُفْطِرٌ
يَتَعَوَّذُ بِاللَّهِ مِنْ فَوْقِهِ وَ لَا يَنْجُو بِالْعَوْذِ مِنْهُ مَنْ هُوَ دُونَهُ
يَهْلِكُ فِي بُغْضِهِ إِذَا أَبْغَضَ
وَ لَا يُقَصِّرُ فِي حُبِّهِ إِذَا أَحَبَّ
يَغْضَبُ فِي الْيَسِيرِ وَ يَعْصِي عَلَى الْكَثِيرِ
فَهُوَ يُطَاعُ وَ يَعْصِي اللَّهَ‏
وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ‏
.
عكرمه گفت از عبد الله بن عباس شنيدم كه به فرزند خود على بن عبد الله ميگفت:
بايد گنج ذخيره تو علم‏ باشد،
بايد به جستجوى او بيشتر از طلاى قرمز باشى.
من به تو سفارش ميكنم كه اگر به آن عمل كنى خير دنيا و آخرت را بدست مى‌‏آورى.
نباش از كسانى كه اميد آخرت دارند بدون عمل
و توبه را تاخير مياندازند بواسطه آرزوى دراز.
در دنيا سخن از زهد ميگويند و عمل را براى جمع‏‌آورى دنيا چون مشتاقان ميكنند
اگر به او بدهند سير نميشود و اگر مانع او شوند قانع نميگردد.
از شكر نعمتى كه به او داده‏‌اند ناتوان است و پيوسته طالب افزايش است.
امر ميكند به كارى كه خود انجام نميدهد.
صالحان را دوست دارد اما از اعمال آنها پيروى نميكند
از تبهكاران بيزار است اما او خود يكى از آنها است.
ميگويد كار نكرده‏‌ام خسته ميشوم بنشينم و اميدوار باشم.
او اميد مغفرت دارد با اينكه عادت به معصيت كرده
آنقدر عمر كرده كه بايد در اين مدت متوجه شود،
راجع به گذشته ميگويد اگر كار كرده بودم و رنج برده بودم حالا برايم ذخيره‌‏اى بود
و در آينده نيز به معصيت خدا مى‏‌پردازد بدون باك و انديشه.
و اگر بيمار شود پشيمان مى‌‏شود از عمل نكردن
اگر صحيح و سالم باشد مطمئن و مغرور است و عمل را بتاخير مياندازد.
در سلامتى به خود مى‌‏بالد وقتى گرفتار شد مأيوس مى‌‏شود
اگر دل ببندد بزهكار است و اگر دست بگشايد نابود مى‌‏شود.
نفس او را مغلوب خيال كرده ولى توجه به مسائل يقين ندارد (مرگ و آخرت).
به مقدارى از روزى كه برايش ضمانت شده مطمئن نيست
و قانع به آنچه نصيب اوست نخواهد بود
تا بپا ندارندش دل نمى‌‏بندد و به پا نميخيزد براى كارهاى خوب
اگر ثروتمند باشد متكبر مى‌‏شود و اگر فقير شود نااميد
طالب افزايش نعمت است بدون شكر
و از دست ميدهد چيزهائى را كه اهميتش بيشتر است.
از مرگ بدش مى‏‌آيد بواسطه بديهاى خود و از گناه دست نميكشد
در زندگى اگر دچار شهوت شود بخطاكارى ميرود بعد آرزوى توبه ميكند.
اما اگر كارى از امور آخرت پيش آيد رها ميكند
در موقع درخواست چنان علاقمند است ولى موقع كار بسيار تنبل،
او اعتماد بطول زندگى خود دارد اما در عمل كوتاهى ميكند
در كارهاى دنيا چست و چالاك است.
خيلى توجه به مريضى دارد اما وقتى خوب شد مشغول گناه مى‏شود
از مرگ ميترسد اما از فوت شدن وقت هراسى ندارد
ميترسد براى ديگران به كمترين گناه خود و اميدوار است براى خود بدون عمل
بر مردم عيبجو است و براى خود ماست مالى ميكند.
تا خشنود است اميد و رستگارى دارد وقتى خشم گرفت رفيقش را به خيانت نسبت ميدهد اگر سلامتى يافت خيال ميكند توبه كرده و اگر گرفتار شد آرزوى سلامتى دارد و برميگردد. هرگز شب‏زنده‏دارى بعبادت نميكند و نه صبح روزه بر مى‏خيزد.
تمام همت خود را بخوردن و غذا مصروف ميكند و شب در فكر شام است با اينكه روزه نداشته.
بخدا پناه ميبرد از بالاتر از خود ولى نجات نمى‌‏يابد به پناه بردن بخدا كسى كه پائين‏تر از اوست
(منظور اينست كه از بالاتر خود ميترسد ولى رحم به پائين‏تر از خود ندارد)
در خشم خود بهلاكت ميرسد و در دوستى خود هيچ كوتاهى ندارد.
بر چيزهاى اندك خشم ميگيرد و گناهان بزرگ ميكند،
ميخواهد به حرفش گوش كنند، خود بمعصيت مشغول است.
خداوند يارى كند ما را.

[حالت آماده باش اینه!]:
چقدر این حدیث زیباست! حتما بارها و بارها خوانده شود!

معرّفى بهترين بنده خدا (الگوى انسان كامل)

امام علی علیه السلام:
وَ قَالَ ع:
إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ
اى بندگان خدا!
همانا بهترين و محبوب‏ترين بنده نزد خدا، بنده‌‏اى است كه
خدا او را در پيكار با نفس يارى داده است،
فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ
آن كس كه جامعه زيرين او اندوه، و لباس رويين او ترس از خداست،
فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ
چراغ هدايت در قلبش روشن شده
+ «قبض و بسط»
وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ
و وسائل لازم براى روزى او فراهم آمده
فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ وَ هَوَّنَ الشَّدِيدَ
و دورى‏‌ها و دشوارى‏‌ها را بر خود نزديك و آسان ساخته است.
نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ
حقايق دنيا را با چشم دل نگريسته،
همواره به ياد خدا بوده و اعمال نيكو، فراوان انجام داده است.
وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلًا  
از چشمه گواراى حق سيراب گشته،
چشمه‏‌اى كه به آسانى به آن رسيد و از آن نوشيده سيراب گرديد.
وَ سَلَكَ سَبِيلًا جَدَداً
راه هموار و راست قدم برداشته،
قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ
وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ إِلَّا هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ
پيراهن شهوات را از تن بيرون كرده،
و جز يك غم، از تمام غم‏ها خود را مى‏‌رهاند،
فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى وَ مُشَارَكَةِ أَهْلِ الْهَوَى
و از صف كوردلان و مشاركت با هواپرستان خارج شد،
وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى
كليد باز كننده درهاى هدايت شد و قفل درهاى گمراهى و خوارى گرديد.
قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ وَ سَلَكَ سَبِيلَهُ
راه هدايت را با روشن دلى ديد، و از همان راه رفت،
وَ عَرَفَ مَنَارَهُ وَ قَطَعَ غِمَارَهُ
و نشانه‏‌هاى آن را شناخت و از امواج سركش شهوات گذشت.
وَ اسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا
به استوارترين دستاويزها و محكم‏ترين طناب‏ها چنگ انداخت،
فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ
چنان به يقين و حقيقت رسيد كه گويى نور خورشيد بر او تابيد،
قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ الْأُمُورِ
مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ
در برابر خداوند خود را به گونه‏‌اى تسليم كرد كه
هر فرمان او را انجام مى‌‏دهد و هر فرعى را به اصلش باز مى‏‌گرداند.
مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ
چراغ تاريكى‏‌ها،
كَشَّافُ عَشَوَاتٍ‏  
و روشنى‌بخش تيرگى‏‌ها،
مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ‏
كليد درهاى بسته
دَفَّاعُ‏ مُعْضِلَاتٍ
و برطرف‌كننده دشوارى‏‌ها،
دَلِيلُ فَلَوَاتٍ
و راهنماى گمراهان در بيابان‏هاى سرگردانى است.
يَقُولُ فَيُفْهِمُ
سخن مى‌‏گويد، خوب مى‌‏فهماند،
وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ
سكوت كرده به سلامت مى‌‏گذرد،
قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ
براى خدا اعمال خويش را خالص كرده آن چنان كه خدا پذيرفته است،
فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ
از گنجينه‏‌هاى آيين خدا و اركان زمين است.
قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ
فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ
خود را به عدالت واداشته
و آغاز عدالت او آن كه هواى نفس را از دل بيرون رانده است،
يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ
حق را مى‏‌شناساند و به آن عمل مى‌‏كند
.
لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلَّا أَمَّهَا
وَ لَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا
كار خيرى نيست مگر كه به آن قيام مى‌‏كند،
و در هيچ جا گمان خيرى نبرده جز آن كه به سوى آن شتافته.
قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ
يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ
اختيار خود را به قرآن سپرده، و قرآن را راهبر و پيشواى خود قرار داده است،
هر جا كه قرآن بار اندازد فرود آيد، و هر جا كه قرآن جاى گيرد مسكن گزيند.

وصف زشت‏ترين انسان «عالم نمايان»!

وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ
فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ
وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حِبَالِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ
قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ
يُؤْمِنُ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ
يَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ
وَ يَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ
فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ
لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ
فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ.

و ديگرى كه او را دانشمند نامند امّا از دانش بى‌‏بهره است،
يك دسته از نادانى‌‏ها را از جمعى نادان فرا گرفته،
و مطالب گمراه كننده را از گمراهان آموخته، و به هم بافته،
و دام‏هايى از طناب‏هاى غرور و گفته‌‏هاى دروغين بر سر راه مردم افكنده،
قرآن را بر اميال و خواسته‏‌هاى خود تطبيق مى‏‌دهد،
و حق را به هوس‏هاى خود تفسير مى‌‏كند.

مردم را از گناهان بزرگ ايمن مى‌‏سازد،
و جرائم بزرگ را سبك جلوه مى‌‏دهد.
ادّعا مى‌‏كند از ارتكاب شبهات پرهيز دارد امّا در آنها غوطه مى‏‌خورد.
مى‏گويد: از بدعت‏ها دورم، ولى در آنها غرق شده است.
چهره ظاهر او چهره انسان، و قلبش قلب حيوان درنده است،
راه هدايت را نمى‌‏شناسد كه از آن سو برود،
و راه خطا و باطل را نمى‌‏داند كه از آن بپرهيزد،
پس مرده‌‏اى است در ميان زندگان.

فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ‏
وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ‏
وَ الْأَعْلَامُ‏ قَائِمَةٌ وَ الْآيَاتُ وَاضِحَةٌ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ
فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ‏ وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ‏
وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ
وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّينِ وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ
فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ
وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ‏
أَيُّهَا النَّاسُ
خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ ص
إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِمَيِّتٍ
وَ يَبْلَى مَنْ بَلِيَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِبَالٍ

فَلَا تَقُولُوا بِمَا لَا تَعْرِفُونَ فَإِنَّ أَكْثَرَ الْحَقِّ فِيمَا تُنْكِرُونَ.
مردم! كجا مى‌‏رويد؟ چرا از حق منحرف مى‌‏شويد؟
پرچم‏هاى حق برافراشته و نشانه‏‌هاى آن آشكار است،
با اينكه چراغهاى هدايت روشنگر راهند،
چون گمراهان به كجا مى‌‏رويد؟ چرا سرگردانيد؟
در حالى كه عترت پيامبر شما در ميان شماست،
آنها زمامداران حق و يقينند،
پيشوايان دين، و زبان‏هاى راستى و راستگويانند،
پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد
و همانند تشنگانى كه به سوى آب شتابانند، به سويشان هجوم ببريد.

اى مردم!
اين حقيقت را از خاتم پيامبران بياموزيد كه فرمود:
هر كه از ما مى‌‏ميرد، در حقيقت نمرده است و چيزى از ما كهنه نمى‌‏شود.
پس آنچه نمى‏‌دانيد، نگوييد، زيرا بسيارى از حقايق در امورى است كه نا آگاهانه انكار مى‌‏كنيد.
وَ اعْذِرُوا مَنْ لَا حُجَّةَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ هُوَ أَنَا
أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرِ وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ
قَدْ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ الْإِيمَانِ وَ وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ
وَ أَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي وَ فَرَشْتُكُمُ‏ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي
وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِي
فَلَا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْيَ فِيمَا لَا يُدْرِكُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ وَ لَا تَتَغَلْغَلُ إِلَيْهِ الْفِكَر.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی