Jealousy’s Incurable Disease!
«نجس» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الناجس: الداء لا دواء له»
«داءٌ ناجِسٌ: بيمارى خوب نشدنى.»
+ «دَنَس»
قلب نجس!
«فَإِنَّ اللَّهَ يَسْتَنْجِسُ الْقُلُوبَ اللَّطِخَةَ وَ النِّيَّاتِ الْمَدْخُولَةَ»
«خداى تعالى دلهاى آلوده و نيتهاى شركآميز را نجس مىشمارد.»
داستان تکراری سکّههای تقلبی «نکف»!
حسادت، درد بیدرمان! إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ!
قلبِ پشت به نور، یعنی قلبی که درد حسادتی دارد که دوایی ندارد!
دوا همان نور است که وقتی حسود پشت به نورش میکند در موقف درد بیدوایی قرار میگیرد!
«الناجس: الداء لا دواء له»
«داءٌ ناجِسٌ: بيمارى خوب نشدنى.»
انگاری قلب آلودۀ حسود، پاکنشدنی است!
إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ
مدعی ربوبیت، یعنی کسی که دومی نورش نیست و خودشو اولی میدونه!
کسانی که با ادعای ربوبیت، خود را در خدایی خدا شریک میکنند، نجس هستند.
حسود، که راضی به تقدیرات خدا نیست، نجس است!
مدعیان ربوبیت، قلبی نجس و حسود و قسیّ دارند و در حکم همان سکههای تقلبی هستند.
«شرک: شرک الطریق» = بیراهه = راه تقلبی
صوم – قلوب ناخالص و خالص!
وَ مِنْ سُنَنِ إِدْرِيسَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ:
إِذَا دَخَلْتُمْ فِي اَلصَّلاَةِ فَاصْرِفُوا إِلَيْهَا خَوَاطِرَكُمْ وَ أَفْكَارَكُمْ
وَ اُدْعُوا اَللَّهَ دُعَاءً ظَاهِراً مُتَفَرِّجاً
وَ اِسْأَلُوهُ مَصَالِحَكُمْ وَ مَنَافِعَكُمْ بِخُضُوعٍ وَ خُشُوعٍ وَ طَاعَةٍ وَ اِسْتِكَانَةٍ.
وَ مِنْهَا
إِذَا دَخَلْتُمْ فِي اَلصِّيَامِ فَطَهِّرُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ كُلِّ دَنَسٍ وَ نَجَسٍ
وَ صُومُوا لِلَّهِ بِقُلُوبٍ خَالِصَةٍ صَافِيَةٍ مُنَزَّهَةٍ [مُتَنَزِّهَةٍ] عَنِ اَلْأَفْكَارِ اَلسَّيِّئَةِ وَ اَلْهَوَاجِسِ اَلْمُنْكَرَةِ
فَإِنَّ اَللَّهَ يَسْتَنْجِسُ اَلْقُلُوبَ اَللَّطِخَةَ وَ اَلنِّيَّاتِ اَلْمَدْخُولَةَ.
و از سنتهاى ادريس عليه السّلام است كه:
وقتى مشغول نماز شديد خاطرهها و افكار خود را متوجه نماز سازيد
و خداى را با حالى پاكيزه و با نشاط بخوانيد
و از او با خضوع و با خشوع و طاعت و افتادگى،مصالح و منافع خود را بخواهيد.
و از جمله آن كلمات اينكه:
وقتى داخل روزه شديد نفوستان را از آلودگى و فحش و نجاست پاك كنيد
و براى خدا با قلبهاى صاف و پاكيزه از افكار بد و خيالات زشت روزه بگيريد!
زيرا خداى تعالى دلهاى آلوده و نيتهاى شركآميز را نجس مىشمارد.
دست سکّههای تقلبی رو میشود!
«فَإِنَّ اللَّهَ يَسْتَنْجِسُ الْقُلُوبَ اللَّطِخَةَ وَ النِّيَّاتِ الْمَدْخُولَةَ»
«خداى تعالى دلهاى آلوده و نيتهاى شركآميز را نجس مىشمارد.»
[دست سکههای تقلبی رو میشود]:
صاحبان سکههای تقلبی = صاحبان قلوب نجس و حسود معارین و مرتدین و منافقین.
آل محمد ع قلوب نجس حسود را از دایرۀ ولایت علمی خودشان خارج میکنند «حدیث عبد العظیم حسنی» و به داخل فاضلاب میاندازد «ألقه في البالوعة» تا این مدعیان دروغگو از صف خریداران یوسف ع خارج شده و دستشان برای خودشان و همه رو شود و اینها سکههای تقلبی هستند که در صرافی آل محمد ع بیارزشاند. «صاح القَسِيَّاتُ»
وَ أَخْلِصْ … سِرَّكَ مِنَ الْقَسَاوَةِ
مثال زیبای [درهم قَسِيٌ، فى أيدى الصّياريف]
سکههای تقلبی (درهم قَسِيٌ= قلوب قاسیه) نزد نگاه صرافانه و نقادانه آل محمد ع، خودشان فریاد (صاح) و داد می زنند که متقلب هستند! و قابل معامله و تبدیل به احسن نیستند «حتّى لا يباع شيء فيه غشّ» پس با پول تقلبی [درهم قَسِيٌ= قلوب قاسیه = قلوب حسود ناپاک] اقدام برای خرید یوسف ع نکن که وقتی نوبت نقد و بررسی پولت فرا برسد آبرویت میرود. اول به فکر سلامتی قلبت باش [حسادت نکن و راضی به تقدیرات باش] تا قلبت نزد آل محمد ع ارزش داشته باشد و در کارَت و پولَت غلّ و غشی نداشته باشی که حتما بار کج به مقصد نخواهد رسید.
بازار خرید و فروش با این سکههای تقلبی بازار غیر آل محمد ع است و آنجا کسی به تقلبی بودن سکه ها توجهی ندارد و اصلا قدرت تشخیص تقلب را ندارد لذا بازار خرید و فروش کالاهای تقلبی با سکه های تقلبی مدعیان ربوبیت داغ داغ است!
پیراهن یوسف ع را به زور از تن مبارکش در آورده و آن را متقلبانه به خون دروغین «بدم کذب»، آلوده می نمایند و نقشۀ پلید گرگ دنیای قلب خود را عملی میکنند.
این پیراهن را هر کس به سمت خود می کشد تا بر تن نماید، غافل از اینکه خدای حکیم، این را برازنده و اندازه تن یوسف ع دوخته و هر کس دیگر غاصبانه بخواهد آن را بر تن نماید به تنش گشاد است، اما مدعیان پرروی ربوبیت اصلا به روی خود نمی آورند و چنان با دروغشان امر را بر دیگران مشتبه میکنند که خودشان و همه، خیال میکنند که اصلا خدا این لباس را برای آنها دوخته!
سکههای تقلبی به دست آل محمد ع دونیم شده (مهر باطل شد می خورد) و توسط آنها در فاضلاب تاریخ ریخته خواهد شد ان شاء الله تعالی!
« موسى بن بكر قال :
كنّا عند أبى الحسن عليه السلام فإذا دنانير مصبوبة بين يديه
فنظر الى دينار فأخذه بيده ثمّ قطّعه بنصفين
ثمّ قال ألقه في البالوعة حتّى لا يباع شيء فيه غشّ.
تا چيز ناخالص و فريبنده فروخته نشود.»
تا بازار غیر آل محمد ع رونق پیدا نکند!
چون رونق ظاهری بازار غیر آل محمد ع با همین سکه های تقلبی است.
امر خارج کردن سکههای تقلبی از گردونه بازار دنیا به دست مبارک آل محمد ع انجام می شود .
آنها که یوسف ع را فروختند، در کیسۀ قلبشان سکه های تقلبی به همراه داشتند و چون حاملان نور علم آل محمد ع از جنس طلای خالص هستند، آل محمد ع هیچوقت به دارندگان سکه تقلبی این اجازه و فرصت را نمی دهند که بتوانند با این پول منکوف، در قلب خود، صاحب نور را جای دهند.
ای مدعی حب اهل بیت ع، یک نگاهی به همیان و کیسه و صندوق قلبت بنما و ببین چقدر سکه های تقلبی برای خرید یوسف ع با خودت آوردهای! برو اول سکههای تقلبی را بیرون بریز که بازار آنها، جایی بجز محضر آل محمد ع است، و با سکه های ناب و خالص و اصل بیا و البته اگر دست خالی و با کشک و پشم هم بیایی، قبول است، فقط فکر نکن که می توانی آل محمد ع را باسکه های تقلبی، اعوذ بالله گول بزنی و به مقصود خود برسی و همه رو به استهزاء بگیری!
خدای قادر متعال و قهّار، حالتو میگیره، ولی با حوصله و صبر این کارو انجام میده، جوری که همه از انتقام او ناامید میشن و حسود هم که میدان رو باز میبینه، خوب به ارتکاب معصیتش جولان میده و تاخت و تاز میکنه، غافل از اینکه «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد»، او در کمین اهل حسادت برای انتقام از آنها نشسته و منتظر فرصتی است که حکمت الهیاش اقتضاء نماید!
داستان سکه تقلبی چه جریان زیبایی بود که راوی حدیث، یعنی موسی بن بکر در محضر مولایمان حضرت موسی بن جعفر ع دیده و برای تمام اهل نور سراسر تاریخ نقل کرده تا همگان بیدار و هشیار شوند که آل محمد ع با سکههای تقلبی، چگونه رفتار خواهند نمود [ فتنت الذهب بالنار].
همه باید حواسمونو خوب جمع کنیم!
[فتنه – سکه تقلبی] :
در واقع فتنه برای جداسازی سکه های تقلبی از سکه های خالص ایجاد می شود . [ فتنت الذهب بالنار]
فتن : اصل «فَتْن» داخل كردن و گداختن طلا در آتش است تا خالص از ناخالص و خوب از بدش آشكار شود، و براى دخول در آتش هم اين واژه استعاره شده است.
منکر معالم ربانی نجس است!
«أَثَرُ»: آثار علمی صاحبان نور «أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ» مقبس از نور علم آل محمد ع است:
«انْظُرْ إِلَى الْآثَارِ وَ اعْلَمْ أَنَّهَا آثَارُ دِينِ اللَّهِ»
به این آثار علمی نگاه کن «انْظُرْ إِلَى الْآثَارِ».
+ «اصول و اسرار»
کسی که قلبا «لَا يُقِرُّ بِوَلَايَتِنَا» باشد، نجس است «نَجَسٌ مَلْعُونٌ».
«إِنَّ هَذَا النَّعْلَ الَّذِي فِي رِجْلِكَ نَعْلٌ نَجَسٌ مَلْعُونٌ لَا يُقِرُّ بِوَلَايَتِنَا»
انْظُرْ إِلَى الْآثَارِ وَ اعْلَمْ أَنَّهَا آثَارُ دِينِ اللَّهِ
وَ أَنَّ الشَّاكَّ فِيهِمْ كَالشَّاكِّ فِي اللَّهِ وَ مَنْ جَحَدَهُمْ كَمَنْ جَحَدَ اللَّهَ.
انگاری شک به مطالب علمی آل محمد ع شک به خداست! و انکار آنها بمنزلۀ انکار خداست!
در این حدیث زیبا به لیست اسامی اشخاص نامبرده شده نگاهی بیاندازیم و ببینیم کنار اسامی آل محمد ع و انبیاء و … چه اسامی دیگری به چشم میخورد!
(مثلا «شَابُورَ بْنِ أَرْدَشِيرَ»)
شخصی نابینا بنام «عَلِيِّ بْنِ عَاصِمٍ الْأَعْمَى الْكُوفِيِّ» هر چه نادیدنی بوده، همه را از اول تا آخر، میبیند!
«أَقْدَاماً وَ صُوَراً … وَ … أَثَرُ»
«فَإِنَّكَ عَلَى بِسَاطٍ! إِكْرَاماً لِهَذَا الْبِسَاطِ»
« عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَاصِمٍ الْأَعْمَى الْكُوفِيِّ قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِّ ع
فَقَالَ لِي
يَا عَلِيَّ بْنَ عَاصِمٍ انْظُرْ إِلَى مَا تَحْتَ قَدَمَيْكَ
فَإِنَّكَ عَلَى بِسَاطٍ قَدْ جَلَسَ فِيهِ كَثِيرٌ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِينَ
قَالَ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي لَا أَنْتَعِلُ مَا دُمْتُ فِي الدُّنْيَا إِكْرَاماً لِهَذَا الْبِسَاطِ
فَقَالَ يَا عَلِيُّ
إِنَّ هَذَا النَّعْلَ الَّذِي فِي رِجْلِكَ نَعْلٌ نَجَسٌ مَلْعُونٌ لَا يُقِرُّ بِوَلَايَتِنَا
قَالَ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي لَيْتَنِي أَرَى هَذَا الْبِسَاطَ
فَعَلِمَ مَا فِي ضَمِيرِي فَقَالَ ادْنُ مِنِّي
فَدَنَوْتُ مِنْهُ
فَمَسَحَ يَدَهُ الشَّرِيفَةَ عَلَى وَجْهِي فَصِرْتُ بَصِيراً
قَالَ فَرَأَيْتُ فِي الْبِسَاطِ أَقْدَاماً وَ صُوَراً
فَقَالَ
هَذَا قَدَمُ آدَمَ وَ مَوْضِعُ جُلُوسِهِ
وَ هَذَا أَثَرُ هَابِيلَ
وَ هَذَا أَثَرُ شَيْثٍ
وَ هَذَا أَثَرُ نُوحٍ
وَ هَذَا أَثَرُ قَيْدَارَ
وَ هَذَا أَثَرُ مَهْلَائِيلَ
وَ هَذَا أَثَرُ يَارَةَ
وَ هَذَا أَثَرُ خَنُوخَ
وَ هَذَا أَثَرُ إِدْرِيسَ
وَ هَذَا أَثَرُ مُتَوَشْلِخُ
وَ هَذَا أَثَرُ سَامٍ
وَ هَذَا أَثَرُ أَرْفَخْشَدَ
وَ هَذَا أَثَرُ هُودٍ
وَ هَذَا أَثَرُ صَالِحٍ
وَ هَذَا أَثَرُ لُقْمَانَ
وَ هَذَا أَثَرُ إِبْرَاهِيمَ
وَ هَذَا أَثَرُ لُوطٍ
وَ هَذَا أَثَرُ إِسْمَاعِيلَ
وَ هَذَا أَثَرُ إِلْيَاسَ
وَ هَذَا أَثَرُ إِسْحَاقَ
وَ هَذَا أَثَرُ يَعْقُوبَ
وَ هَذَا أَثَرُ يُوسُفَ
وَ هَذَا أَثَرُ شُعَيْبٍ
وَ هَذَا أَثَرُ مُوسَى
وَ هَذَا أَثَرُ يُوشَعَ بْنِ نُونٍ
وَ هَذَا أَثَرُ طَالُوتَ
وَ هَذَا أَثَرُ دَاوُدَ
وَ هَذَا أَثَرُ سُلَيْمَانَ
وَ هَذَا أَثَرُ الْخَضِرِ
وَ هَذَا أَثَرُ دَانِيَالَ
وَ هَذَا أَثَرُ الْيَسَعِ
وَ هَذَا أَثَرُ ذِي الْقَرْنَيْنِ الْإِسْكَنْدَرِ
وَ هَذَا أَثَرُ شَابُورَ بْنِ أَرْدَشِيرَ
وَ هَذَا أَثَرُ لُوَيٍّ
وَ هَذَا أَثَرُ كِلَابٍ
وَ هَذَا أَثَرُ قُصَيٍّ
وَ هَذَا أَثَرُ عَدْنَانَ
وَ هَذَا أَثَرُ عَبْدِ مَنَافٍ
وَ هَذَا أَثَرُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ
وَ هَذَا أَثَرُ عَبْدِ اللَّهِ
وَ هَذَا أَثَرُ سَيِّدِنَا رَسُولِ اللَّهِ ص
وَ هَذَا أَثَرُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع
وَ هَذَا أَثَرُ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ بَعْدِهِ إِلَى الْمَهْدِيِّ ع لِأَنَّهُ قَدْ وَطَّأَهُ وَ جَلَسَ عَلَيْهِ
ثُمَّ قَالَ
انْظُرْ إِلَى الْآثَارِ وَ اعْلَمْ أَنَّهَا آثَارُ دِينِ اللَّهِ
وَ أَنَّ الشَّاكَّ فِيهِمْ كَالشَّاكِّ فِي اللَّهِ
وَ مَنْ جَحَدَهُمْ كَمَنْ جَحَدَ اللَّهَ
ثُمَّ قَالَ
اخْفِضْ طَرْفَكَ يَا عَلِيُّ فَرَجَعْتُ مَحْجُوباً كَمَا كُنْتُ».
على بن عاصم نابینای كوفى گفت:
خدمت حضرت عسكرى رسيدم.
بمن فرمود عاصم نگاه كن زير دو پايت روى فرشى نشستهاى كه بيشتر پيمبران و مرسلين و ائمه گرام بر آن نشستهاند.
عرض كردم آقا ديگر تا زنده باشم كفش از پا در نمىآورم بواسطه احترام اين فرش
فرمود على! اين كفش كه در پاى تو است نجس و ملعون است كه اقرار بولايت ما ندارد.
من در دل خود گفتم كاش اين فرش را مىديدم
از دل من مطلع شده فرمود نزديك شو.
جلو رفتم دست بر صورتم كشيد كوريم بر طرف شد و بينا شدم
روى فرش قدمها و صورتهائى مشاهده كردم
فرمود اين قدم آدم است و اينجا محل نشستن او است.
اين اثر هابيل است و اين از شيث و آن متعلق بنوح است و اين اثر قيدار و اين اثر مهلائيل و اين اثر ياره و اين اثر اخنوخ اين از ادريس و اين از متوسلخ و اين از سام و اين از ارفخشد و اين مربوط بهود و اين اثر صالح و آن اثر لقمان است و اين اثر ابراهيم و اين متعلق بلوط و اين از اسماعيل و اين از الياس و آن از اسحاق و آن اثر يعقوب و اين مربوط بيوسف و اين اثر شعيب و اين مربوط به موسى و اين اثر يوشع بن نون و اين اثر طالوت و اين اثر داود و اين اثر سليمان و اين اثر خضر و اين اثر دانيال و اين اثر يسع و اين اثر ذى القرنين اسكندر و اين اثر شاپور بن اردشير و اين اثر لوى و اين اثر كلاب و اين اثر قصى و اين اثر عدنان و اين اثر عبد مناف و اين اثر عبد المطلب و اين اثر عبد اللّٰه و اين اثر مولاى ما پيامبر اكرم صلى اللّٰه عليه و اله است. و اين اثر امير المؤمنين عليه السّلام و اين اثر اوصياء پس از اوست تا مهدى است زيرا او نيز پاى بر آن فرش نهاده و روى آن نشسته. آنگاه فرمود نگاه كن باين آثار و بدان كه اينها آثار دين خدا است كسى شك در آن كند شك در خدا كرده و كسى كه منكر آنها شود منكر خدا است در اين موقع فرمود على چشم فرو بند باز مثل اول كور شدم .
إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ!
حقيقت اين است كه اهل حسادت ناپاكند!
[سورة التوبة (۹): آية ۲۸]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا
وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۲۸)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، حقيقت اين است كه مشركان ناپاكند،
پس نبايد از سال آينده به مسجدالحرام نزديك شوند،
و اگر [در اين قطع رابطه] از فقر بيمناكيد، پس به زودى خدا -اگر بخواهد- شما را به فضل خويش بىنياز مىگرداند، كه خدا داناى حكيم است.