Isolated Heart!
«عزل» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
«فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ»
«انْعَزَلَ عنهُ: از او کنارهگیری كرد.»
اهل نور، از حسدشون کنارهگیری میکنن! + «صبر» + «وری»
عزلت اصحاب کهف: «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ»
+ «سفر انفرادی با نور!»
«أَقْسَمَ قُسٌّ بِرَبِّ الْعِبَادِ … لَيُحْشَرُنَّ عَلَى الِانْفِرَادِ»
اهل حسد، از نورشون کنارهگیری میکنن!
+ «نور از دست رفته!»
اهل حسد، از نورشون فاصله میگیرن!
+ «بغی – فاصله»
عزلت پسر نوح ع: «وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ في مَعْزِلٍ»
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«عَزَلَ المُجَامِعُ: إِذا قَارَبَ الإِنْزَالَ فَنَزَعَ و أَمْنَى خَارِج الفَرْجِ»
«الرجُل يَعْزِل عن المرأة: إذا لم يُرِدْ ولدَها»
«عَزْلُ الرجل في مقام الجماع»
«عَزْل الرجل الماءَ عن جاريته إذا جامعها لئلَّا تحمل»
«العُزْل: ناتوانى و ضعف.»
«الْعُزْلُ: جمع الْأَعْزَلِ و هو الأغلف.»
«الْعُزْلَةُ: مثل القلفة لفظا و معنى.»
«عَزِلَ: إذا لم يختن فهو أعزل.»
عَزْلاء المَزادة!
عَزْلاء المَزادة!
مثال «پیچ کارتل»
«العَزْلاء: مصب الماء من الرواية حيث يستفرغ ما فيها»
«الْعَزْلَاءُ: فمُ المزادة الأسفلُ»
«عَزْلاء المَزادة: مَخرج الماء من أحد جانبيها»
«أرْخَتِ السماءُ عَزالِيَها، إذا كثُر مطرها»
«العَزْلَاء: دهانه مشك آب، مصب الراوية»
«عَزْلَاءُ: دهن مشك، عَزَالِي جمع.»
«العَزْلَاء- ج عَزَالٍ و عَزَالَى: مؤنث (الْأَعزَل) است، دهانه مشك آب، نشيمنگاه.»
انگاری وقتی ماشینو میبری برای تعویض روغن،
مکانیک پیچ کارتل رو باز میکنه و روغن کثیف و کارکرده، تخلیه و درناژ و عزل میشه!
مشک آب سقا، دو تا دهانه و خروجی داره! برای آب دادن از دهانه بالایی و برای تخلیه کامل مشک، دهانه پایینی رو باز میکنه و مجددا میبنده و اونو پر آب میکنه برای دفعه بعدی!
وقتی دهانه پایینی مشک رو باز میکنه، همهی آب مشک، عزل میشه! لذا دیگه سقا با این مشک خالی نمیتونه از کسی رفع عطش کنه!
در معنی ممدوح اینجوری میشه:
اهل نور اهل عزل هستند اما عزل ممدوح یعنی درناژ حسادت! قلب ایزوله از حسد!
پس اهل نور، عزلت پیشه میکنند! یعنی چی؟
یعنی دارن مدام با فهم قبض و بسط قلبشون، حسدشونو درناژ میکنن! عزل میکنن!
تکلمات شیطان، همون نطفههای شیطانی است که باید عزل بشه!
اهل حسد هم اهل عزل هستند اما عزل مذموم، یعنی باور نکردن و به هدر دادن علوم نورانی که از صاحبان نور خود آموخته اند! کِی؟ وقتی که در معرض آیات قرار میگیرن و حالا وقتشه که اهل سخا باشن و بخل رو بذارن کنار و به این علوم ربانی عامل باشند تا برای خودشون و دیگران ایجاد امنیت و آرامش نمایند، اینجا اهل شک حسود، چون پشت به نور کردهاند و نورشون و علمشونو از دست دادهاند، لذا این قلب ایزوله از نور، جز ایجاد ناامنی و ناآرامی، کار دیگه ای بلد نیست!
«عزل»
نور عزلت!
قلبی که نور را میبیند، زبانش ساکت میشود! زبانش، عزلت پیشه میکند.
عزلت اهل نور به چه معناست؟
اهل نور پشت به تمنا و حسد میکنن و این میشه عزلت اونها.
عزلت اهل حسادت به چه معناست؟
اهل حسد پشت به نورشون میکنن و این میشه عزلت اهل حسادت!
+ «»: عزلت پسر نوح! مثل زهد برادران یوسف: «و کانوا فیه من الزاهدین»
امام صادق علیه السلام:
وَ مَا مِنْ نَبِيٍّ وَ لَا وَصِيٍّ إِلَّا وَ اخْتَارَ الْعُزْلَةَ فِي زَمَانِهِ
إِمَّا فِي ابْتِدَائِهِ وَ إِمَّا فِي انْتِهَائِه.
نور الولایة، اصل سلامتی است!
اطْلُبِ السَّلَامَةَ لِقَلْبِكَ مِنَ اللَّهِ!
وقتی میبینیم که اشتباه و ناپاکی قلب حتمیه، چکار باید بکنیم؟
دل پاک (قلب سلیم) رو از خدای مهربان بخواه!
دلی که سیئه حسد داره، چجوری پاک میشه؟
با فرایند درناژ حسادت!
انگاری ابزار درناژ دائمی حسادت، توسط خدای مهربون توی این قلب فعاله!
«الله یقبض و یبصط»
قلبی که نور الولایة رو میفهمه، پی به اشتباهات حسدآلودش میبره
و اینجوری با کمک راهنمایی و دلالت این نور با ارزش،
این اشتباهات رو از قلبش پاک و تخلیه میکنه
و حالا اهل نور میشه صاحب دلی پاک که خدای مهربون براش ایجاد کرده!
[سورة الصافات (۳۷): الآيات ۸۳ الى ۱۰۰]
وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ (۸۳) إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (۸۴)
و بىگمان، ابراهيم از پيروان اوست. آنگاه كه با دلى پاك به [پيشگاهِ] پروردگارش آمد.
[سورة الشعراء (۲۶): الآيات ۶۹ الى ۱۰۴]
إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (۸۹)
مگر كسى كه دلى پاك به سوى خدا بياورد.
نور، تنها راهکار دسترسی به سلامت قلب!
این پنج راهکار ارائه شده، مترادف «نور الولایة» هستند.
امام صادق علیه السلام:
اطْلُبِ السَّلَامَةَ أَيْنَمَا كُنْتَ وَ فِي أَيِّ حَالٍ كُنْتَ لِدِينِكَ وَ قَلْبِكَ وَ عَوَاقِبِ أُمُورِكَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَهَا وَجَدَهَا
فَكَيْفَ مَنْ تَعَرَّضَ لِلْبَلَاءِ وَ سَلَكَ مَسَالِكَ ضِدِّ السَّلَامَةِ وَ خَالَفَ أُصُولَهَا بَلْ رَأَى السَّلَامَةَ تَلَفاً وَ التَّلَفَ سَلَامَةً
وَ السَّلَامَةُ قَدْ عُزِلَتْ مِنَ الْخَلْقِ فِي كُلِّ عَصْرٍ خَاصَّةً فِي هَذَا الزَّمَانِ
وَ سَبِيلُ وُجُودِهَا فِي
(1) احْتِمَالِ جَفَاءِ الْخَلْقِ وَ أَذِيَّتِهِمْ وَ الصَّبْرِ عِنْدَ الرَّزَايَا
وَ خِفَّةِ الْمُؤَنِ
وَ الْفِرَارِ مِنَ الْأَشْيَاءِ الَّتِي تَلْزَمُكَ رِعَايَتُهَا
وَ الْقَنَاعَةِ بِالْأَقَلِّ مِنَ الْمَيْسُورِ
(2) فَإِنْ لَمْ تَكُنْ فَالْعُزْلَةُ
(3) وَ إِنْ لَمْ تَقْدِرْ فَالصَّمْتُ وَ لَيْسَ كَالْعُزْلَةِ
(4) وَ إِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَالْكَلَامُ بِمَا يَنْفَعُكَ وَ لَا يَضُرُّكَ وَ لَيْسَ كَالصَّمْتِ
(5) وَ إِنْ لَمْ تَجِدِ السَّبِيلَ إِلَيْهِ فَالانْقِلَابُ فِي الْأَسْفَارِ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ
وَ طَرْحُ النَّفْسِ فِي بَرَارِي التَّلَفِ بِسِرٍّ صَافٍ وَ قَلْبٍ خَاشِعٍ وَ بَدَنٍ صَابِرٍ
قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ
قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيهَا
وَ انْتَهِزْ مَغْنَمَ عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ وَ لَا تُنَافِسِ الْأَشْكَالَ وَ لَا تُنَازِعِ الْأَضْدَادَ
وَ مَنْ قَالَ لَكَ أَنَا فَقُلْ أَنْتَ
وَ لَا تَدَّعِ شَيْئاً وَ إِنْ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُكَ وَ تَحَقَّقَتْ بِهِ مَعْرِفَتُكَ
وَ لَا تَكْشِفْ سِرَّكَ إِلَّا لِمَنْ هُوَ أَشْرَفُ مِنْكَ فِي الدِّينِ فَتَجِدَ الشَّرَفَ
فَإِنْ فَعَلْتَ ذَلِكَ أَصَبْتَ السَّلَامَةَ وَ بَقِيتَ مَعَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِلَا عِلَاقَة.
امام صادق علیه السلام:
سلامت دین و دلت را در هرمکان و در هر حالتی جستجو کن
و سر انجام (نیک) امورت را از خداوند طلب کن.
که هرکس که آن را طلب کرده و جستجو کرده، نیافته
چه برسد به آنکه خود را گرفتار بلاها کند و راهی غیر از راه سلامت نفس را بجوید
و خلاف مبانی آن عمل کند.
سلامت را هلاکت داند، و هلاکت را سلامت.
همیشه سلامت میان مردم کمیاب است بویژه در این زمان
و [گاهاً] دستیابی به آن همراه با جفاکاری و آزار مردم است،
و صبر بر آسیبها و سبکگرفتن مخارج،
و گریز از چیزهایی که در نظر داشتن آنها تو را باز میدارند
و قناعت به کمتر از آنچه در دسترس است،
و اگر چنین چیزی به دست نیامد باید گوشهگیری کرد
و اگر قادر به آن هم نیستی لااقل دهان ببند ولی همچون گوشهگیری نیست،
گفتار در مورد آن نه سودی برایت دارد و نه زیانت میرساند پس چرا خاموش نباشی؟!
و اگر بدان هم راهی نداری دیگرگونی و سفر بدور شهرها را انتخاب کن
و با درونی پاک و دلی خاشع و تنی صابر خود را به وادی هلاکت افکن.
خداوند عزّوجلّ فرموده
إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها.
آنچه نزد بندگان خوب خدا غنیمت است بدست آور
و با همردیفان رقابت نکن، و با مخالفان ستیزه نکن
و هرکه در برابرت ادّعایی کرد با آن مخالفت نکن
و ادّعای دانستن چیزی را نکن اگرچه آن را خوب هم بلد باشی و شناخت آن را داری،
و راز خود را نگو مگر بر کسی که از خودت در دیانت شریفتر باشد، و کجا شرف را پیدا میکنی؟!
و چون چنین کنی به سلامت با خدا و بدون علاقه به دیگران، میمانی.
سلامتی قلب – رفع بیحوصلگی!
قلب نورانی ایزوله، حوصلهاش سر نمیره!
دلنوشتهای از این حدیث زیبا:
بیحوصلگی علامت اختلال در سلامتی قلب و اعتقاد است.
رفع عامل بیحوصلگی (حسد)، راه رسیدن به سلامتی است.
نور الولایة، اصل سلامتی است.
کلاً در هر حالی که باشی «أَيْنَمَا كُنْتَ وَ فِي أَيِّ حَالٍ كُنْتَ»
سلامتی رو از خدای مهربان «مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» بخواه!
زرنگ باش و این سلامتی رو در اعتقادات و قلب و عاقبت به خیری خودت بخواه «لِدِينِكَ وَ قَلْبِكَ وَ عَوَاقِبِ أُمُورِكَ» چون اعتقادات سالم، قلب و جسم و عاقبتتو ، سالم و ختم به خیر میکنه!
پس راه کسب سلامتی که بهترین چیزه، اعتقادات سالمه و اینو خدا به بندهاش مرحمت میکنه،
و صاحبان نور، این اندیشه نورانی الهی رو آموزش میدهند.
قلبی که مدام نور و ظلمتشه میفهمه، قلب سالمه!
اینو بدون که خیلیها دنبال سلامتی هستن ولی اونو بدست نمیارن و راه رسیدن به سلامتی رو اشتباهی میرن! و چه بسا خیال میکنن که دارن درست میرن!
سلامتی با همه قهر کرده و گوشهنشین شده «السَّلَامَةُ قَدْ عُزِلَتْ مِنَ الْخَلْقِ»
و جز عدهای بسیار اندک، همه از کمّ و کیف اون بیاطلاع و بیبهره هستند! و تا بوده همین بوده!
راه رسیدن به سلامتی رو صاحبان نور سلام و سلامتی، یاد میدهند «وَ سَبِيلُ وُجُودِهَا فِي …» و کار آموزش را با این جمله، خلاصه و ساده کردند که:
«حوادث آثار عیب حسد ماست. با عوامل محیطی درگیر نشوید، تحمل، تحمل، تحمل!»
«احْتِمَالِ جَفَاءِ الْخَلْقِ وَ أَذِيَّتِهِمْ وَ الصَّبْرِ عِنْدَ الرَّزَايَا»
فکر کن یک نرم افزار خوب و کارا «اعتقادی که سلامتی میاره» رو از سِرور گوگل (مافوق) بخوبی دانلود کردی و توی گوشی موبایلت نصب کردی، حالا تو آمادگی «التهیئۀ» رویارویی با هر ناملایمات و مشکلی رو داری، چون میدونی چکار باید بکنی که خلاص شی! فقط میمونه اینکه بخوای این کار رو انجام بدی یا نه! بعضیها فقط با نصب نرم افزار، پُز میدن و وقتی توی اینباکس روزانهشونو نگاه میکنی، تمام آیات عرضه شده رو فِیل کردن و هیچکدوم با موفقیت دان نشده!
پس قبل از نصب و بعد از نصب فرقی نکرد!
ببین روزانه چند بار تونستی با این بینش رفع مشکل کنی! اونا پساندازهای نورانی تو هستند که روز مبادا بدردت میخورن! و در واقع میزان بهرهمندی تو از اعمال نمادین مثل نماز و روزه، همین چند مورد انجام شده است، که اگر انجام شده باشد!
خلاصه اگه این اعتقاد کاملا برات جا بیفته، و هر مسئلهای رو بتونی حل کنی، اصلا مهم نیست که در چه شرایطی قرار بگیری و سختی و آسانی نمودارها فرقی برات نمیکنه و از پسِ همشون، به کمک نور الولایة برمیای!
اما اگه انجام این مطلب سخت شد، که خیلی هم سخته و به زبون آسونه، چه باید بکنیم؟!
راه دوم اینه که گوشه عزلت بگزینی!
و باز اگه نمیتونی به هر دلیلی عزلت اختیار کنی و باید تا حدودی بین مردم باشی، چاره سوم اینه که سکوت اختیار کنی و هیچی نگی، البته این کار از عزلت سخت تره و اگه میخوای و میتونی عزلت پیشه کن که راحتتره!
خلاصه راه حل سوم یعنی سکوت هم وجود داره، اگه مالکیت زبونتو داشته باشی!
راه چهارم رسیدن به سلامتی اینه که اگه لازمه حرفی بزنی، پس حداقل در مواردی صحبت کن که به تو مربوطه و ضرری برات نداره گرچه که سکوت از این تکلم در موارد مربوط هم بهتره! یعنی حتی در موارد مربوط به خودت هم راحتتر اینه که مداخله نکنی و سکوت کنی!
خلاصه اگه نمیتونی حرف بجا بزنی و ممکنه شرایط ایجاب کنه که چیزی بگی، و با گفتنت کار رو خراب کنی، باز هم خدا راه قرار داده و اون اینه که اگه امکان داره با اجازه نور، شرایط خودتو عوض کن، مثلا از یک شهر به شهر دیگهای هجرت کن «الانْقِلَابُ فِي الْأَسْفَارِ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ»! انگاری باید بشی خانهبدوش!
ببین راه دسترسی به سلامتی و آرامش رو ملائکه دارن یادت میدن، خوب گوش کن «أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً؟! فَتُهاجِرُوا فِيهَا»
خدا، زمین برای عبادت، زیاد داره، اما بدان عوض کردن محیط برای کسی که خدا براش اراده اصلاح و تربیت با عرضه آیات متعدد نموده، صورت مسئله رو پاک نمیکنه، بقول معروف پشت کوه قاف هم که فرار کنی، آیت اگه بخواد عرضه بشه، عرضه میشه! ولی بالاخره این راه حل چهارم هم وجود داره.
اما درستش اینه که «وَ انْتَهِزْ مَغْنَمَ عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ» اولا با صاحبان نور و اهل نور رابطه نورانی خوبی داشته باشی و حقوق اخوت رو رعایت کنی و از مافوق علمی خودت مدام کسب علم کنی و در عرضه آیت، این معالم رو بکار ببندی و از ثمراتش خودت و دیگران رو بهرهمند کنی و اسم خودتو در لیست کسانی که حاجت خدا رو در ایجاد آرامش به وسیله نور ولایت برآورده کردهاند، ثبت نمایی و با فرار از آیت و امتحان، صورت مسئله، پاک نمیشه!
عمل به نور ولایت همان قبول ذلت کوچک برای رهایی از ذلت بزرگه!
درگیر نشو، سرتو بنداز پایینو برو، بذار بگن بیعرضه است!
اگه منم منم کرد، جوابشو نده، و یا بگو باشه تو! خودتو به تغافل بزن و برو!
این مطلب نور ولایت و اسرار رو فقط با صاحب نورت در میان بگذار!
راه اینکه عاشق این روش و سبک زندگی بشی اینه که عاشق هیچ چیز دیگهای نشی «بِلَا عِلَاقَة»! یعنی پشت به هر چی تمناست بنمایی!
اینه معنی «لا اله الا الله» ، در واقع «لا اله» همان «لا علاقۀ» است و بی توجهی به هر چه غیر خداست!
در هر صورت اون روش زندگیی که نهایتا به سلامتی همه جوره ختم میشه «فَإِنْ فَعَلْتَ ذَلِكَ أَصَبْتَ السَّلَامَةَ وَ بَقِيتَ مَعَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِلَا عِلَاقَة» همین عمل به نور ولایت در دل شرایط ناآرامیهاست. مخالفت با این اصل «خَالَفَ أُصُولَهَا» اصلا به سلامتی نخواهد انجامید.
«نور الولایة، اصل سلامتی»
امام رضا علیه السلام:
يَأْتِي عَلَى اَلنَّاسِ زَمَانٌ تَكُونُ اَلْعَافِيَةُ فِيهِ عَشَرَةَ أَجْزَاءٍ
تِسْعَةٌ مِنْهَا فِي اِعْتِزَالِ اَلنَّاسِ وَ وَاحِدٌ فِي اَلصَّمْتِ.
زماني بر مردم در رسد كه سلامتخواهي ده بخش باشد.
نه بخش آن در دوري گزيني از مردم و يك بخش آن سكوت باشد.
اتاق ایزوله! قلب ایزوله! قبر ایزوله! باغ ایزوله!
وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ
[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۱۳ الى ۱۶]
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً (۱۳)
ما خبرشان را بر تو درست حكايت مىكنيم:
آنان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و بر هدايتشان افزوديم.
وَ رَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا
رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً (۱۴)
و دلهايشان را استوار گردانيديم آنگاه كه [به قصد مخالفت با شرك] برخاستند و گفتند:
«پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است.
جز او هرگز معبودى را نخواهيم خواند، كه در اين صورت قطعاً ناصواب گفتهايم.»
هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً (۱۵)
اين قوم ما جز او معبودانى اختيار كردهاند. چرا بر [حقانيت] آنها برهانى آشكار نمىآورند؟
پس كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد؟
وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ
فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ
وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقاً (۱۶)
و چون از آنها و از آنچه كه جز خدا مىپرستند كناره گرفتيد،
پس به غار پناه جوييد، تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند
و براى شما در كارتان گشايشى فراهم سازد.
وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ فِي مَعْزِلٍ
و نوح پسرش را كه در كنارى بود بانگ درداد!
[سورة هود (۱۱): الآيات ۴۰ الى ۴۳]
حَتَّى إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِيلٌ (۴۰)
تا آنگاه كه فرمان ما دررسيد و تنور فوران كرد، فرموديم: «در آن [كشتى] از هر حيوانى يك جفت، با كسانت -مگر كسى كه قبلاً در باره او سخن رفته است- و كسانى كه ايمان آوردهاند، حمل كن.» و با او جز [عدّه] اندكى ايمان نياورده بودند.
وَ قالَ ارْكَبُوا فِيها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (۴۱)
و [نوح] گفت: «در آن سوار شويد. به نام خداست روانشدنش و لنگرانداختنش، بى گمان پروردگار من آمرزنده مهربان است.»
وَ هِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبالِ وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ فِي مَعْزِلٍ يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ (۴۲)
و آن [كِشتى] ايشان را در ميان موجى كوهآسا مىبُرد، و نوح پسرش را كه در كنارى بود بانگ درداد: «اى پسرك من، با ما سوار شو و با كافران مباش.»
قالَ سَآوِي إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ (۴۳)
گفت: «به زودى به كوهى پناه مىجويم كه مرا از آب در امان نگاه مىدارد.» گفت: «امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگاهدارندهاى نيست، مگر كسى كه [خدا بر او] رحم كند.» و موج ميان آن دو حايل شد و [پسر] از غرقشدگان گرديد.
[سورة البقرة (۲): آية ۲۲۲]
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ (۲۲۲)
از تو در باره عادت ماهانه [زنان] مىپرسند، بگو: «آن، رنجى است. پس هنگام عادت ماهانه، از [آميزش با] زنان كنارهگيرى كنيد، و به آنان نزديك نشويد تا پاك شوند. پس چون پاك شدند، از همان جا كه خدا به شما فرمان داده است، با آنان آميزش كنيد.» خداوند توبهكاران و پاكيزگان را دوست مىدارد.
[سورة النساء (۴): آية ۹۰]
إِلاَّ الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقاتِلُوكُمْ أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً (۹۰)
مگر كسانى كه با گروهى كه ميان شما و ميان آنان پيمانى است، پيوند داشته باشند، يا نزد شما بيايند در حالى كه سينه آنان از جنگيدن با شما يا جنگيدن با قوم خود، به تنگ آمده باشد. و اگر خدا مىخواست، قطعاً آنان را بر شما چيره مىكرد و حتماً با شما مىجنگيدند. پس اگر از شما كنارهگيرى كردند و با شما نجنگيدند و با شما طرح صلح افكندند، [ديگر] خدا براى شما راهى [براى تجاوز] بر آنان قرار نداده است.
[سورة النساء (۴): آية ۹۱]
سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَأْمَنُوكُمْ وَ يَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ كُلَّما رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيها
فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَ يُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَ يَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِكُمْ جَعَلْنا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطاناً مُبِيناً (۹۱)
به زودى، گروهى ديگر را خواهيد يافت كه مىخواهند از شما آسوده خاطر و از قوم خود [نيز] ايمن باشند. هر بار كه به فتنه بازگردانده شوند، سر در آن فرو مىبرند.
پس اگر از شما كنارهگيرى نكردند و به شما پيشنهاد صلح نكردند و از شما دست برنداشتند، هر كجا آنان را يافتيد به اسارت بگيريد و بكشيدشان.
آنانند كه ما براى شما عليه ايشان تسلّطى آشكار قرار دادهايم.
[سورة مريم (۱۹): الآيات ۴۱ الى ۵۰]
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا (۴۱)
و در اين كتاب به ياد ابراهيم پرداز، زيرا او پيامبرى بسيار راستگوى بود.
إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً (۴۲)
چون به پدرش گفت: «پدرجان، چرا چيزى را كه نمىشنود و نمىبيند و از تو چيزى را دور نمىكند مىپرستى؟
يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا (۴۳)
اى پدر، به راستى مرا از دانش [وحى، حقايقى به دست] آمده كه تو را نيامده است. پس، از من پيروى كن تا تو را به راهى راست هدايت نمايم،
يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا (۴۴)
پدرجان، شيطان را مپرست، كه شيطان [خداى] رحمان را عصيانگر است،
يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا (۴۵)
پدرجان، من مىترسم از جانب [خداى] رحمان عذابى به تو رسد و تو يار شيطان باشى.»
قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا (۴۶)
گفت: «اى ابراهيم، آيا تو از خدايان من متنفرى؟ اگر باز نايستى تو را سنگسار خواهم كرد، و [برو] براى مدّتى طولانى از من دور شو.»
قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا (۴۷)
[ابراهيم] گفت: «درود بر تو باد، به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مىخواهم، زيرا او همواره نسبت به من پرمهر بوده است،
وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلاَّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا (۴۸)
و از شما و [از] آنچه غير از خدا مىخوانيد كناره مىگيرم و پروردگارم را مىخوانم. اميدوارم كه در خواندن پروردگارم نااميد نباشم.»
فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا (۴۹)
و چون از آنها و [از] آنچه به جاى خدا مىپرستيدند كناره گرفت، اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم و همه را پيامبر گردانيديم.
وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا (۵۰)
و از رحمت خويش به آنان ارزانى داشتيم، و ذكر خير بلندى برايشان قرار داديم.
[سورة الشعراء (۲۶): الآيات ۱۹۲ الى ۲۱۲]
وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ (۱۹۲)
و راستى كه اين [قرآن] وحى پروردگار جهانيان است.
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ (۱۹۳)
«روح الامين» آن را بر دلت نازل كرد،
عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ (۱۹۴)
تا از [جمله] هشداردهندگان باشى؛
بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ (۱۹۵)
به زبان عربى روشن،
وَ إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ (۱۹۶)
و [وصفِ] آن در كتابهاى پيشينيان آمده است.
أَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِي إِسْرائِيلَ (۱۹۷)
آيا براى آنان، اين خود دليلى روشن نيست كه علماى بنىاسرائيل از آن اطّلاع دارند؟
وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ (۱۹۸)
و اگر آن را بر برخى از غير عربزبانان نازل مىكرديم،
فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ (۱۹۹)
و [پيامبر] آن را بر ايشان مىخواند به آن ايمان نمىآوردند.
كَذلِكَ سَلَكْناهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ (۲۰۰)
اين گونه در دلهاى گناهكاران، [انكار را] راه مىدهيم:
لا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ (۲۰۱)
كه به آن نگروند تا عذاب پردرد را ببينند،
فَيَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (۲۰۲)
كه به طور ناگهانى -در حالى كه بىخبرند- بديشان برسد.
فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ (۲۰۳)
و بگويند: «آيا مهلت خواهيم يافت؟»
أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ (۲۰۴)
پس آيا عذاب ما را به شتاب مىخواهند؟
أَ فَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِينَ (۲۰۵)
مگر نمىدانى كه اگر سالها آنان را برخوردار كنيم،
ثُمَّ جاءَهُمْ ما كانُوا يُوعَدُونَ (۲۰۶)
و آنگاه آنچه كه [بدان] بيم داده مىشوند بديشان برسد،
ما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ (۲۰۷)
آنچه از آن برخوردار مىشدند، به كارشان نمىآيد [و عذاب را از آنان دفع نمىكند]؟
وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ (۲۰۸)
و هيچ شهرى را هلاك نكرديم مگر آنكه براى آن هشداردهندگانى بود.
ذِكْرى وَ ما كُنَّا ظالِمِينَ (۲۰۹)
[تا آنان را] تذكّر [دهند]؛ و ما ستمكار نبودهايم.
وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطِينُ (۲۱۰)
و شيطانها آن را فرود نياوردهاند.
وَ ما يَنْبَغِي لَهُمْ وَ ما يَسْتَطِيعُونَ (۲۱۱)
و آنان را نسزد و نمىتوانند [وحى كنند].
إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (۲۱۲)
در حقيقت آنها از شنيدن، معزول [و محروم]اند.
[سورة الأحزاب (۳۳): الآيات ۵۱ الى ۵۵]
تُرْجِي مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ
وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ ذلِكَ أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً (۵۱)
نوبت هر كدام از آن زنها را كه مىخواهى به تأخير انداز و هر كدام را كه مىخواهى پيش خود جاى ده،
و بر تو باكى نيست كه هر كدام را كه ترك كردهاى [دوباره] طلب كنى.
اين نزديكتر است براى اينكه چشمانشان روشن گردد و دلتنگ نشوند و همگىشان به آنچه به آنان دادهاى خشنود گردند،
و آنچه در دلهاى شماست خدا مىداند، و خدا همواره داناى بردبار است.
لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلاَّ ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيباً (۵۲)
از اين پس، ديگر [گرفتنِ] زنان و نيز اينكه به جاى آنان، زنان ديگرى بگيرى بر تو حلال نيست، هر چند زيبايى آنها براى تو مورد پسند اُفتد، به استثناى كنيزان، و خدا همواره بر هر چيزى مراقب است.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيماً (۵۳)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، داخل اتاقهاى پيامبر مشويد، مگر آنكه براى [خوردنِ] طعامى به شما اجازه داده شود، [آن هم] بىآنكه در انتظار پختهشدن آن باشيد؛ ولى هنگامى كه دعوت شديد داخل گرديد، و وقتى غذا خورديد پراكنده شويد بىآنكه سرگرم سخنى گرديد. اين [رفتارِ] شما پيامبر را مىرنجاند و[لى] از شما شرم مىدارد، و حال آنكه خدا از حق[گويى] شرم نمىكند، و چون از زنان [پيامبر] چيزى خواستيد از پشت پرده از آنان بخواهيد؛ اين براى دلهاى شما و دلهاى آنان پاكيزهتر است، و شما حق نداريد رسول خدا را برنجانيد، و مطلقاً [نبايد] زنانش را پس از [مرگ] او به نكاح خود درآوريد، چرا كه اين [كار] نزد خدا همواره [گناهى] بزرگ است.
إِنْ تُبْدُوا شَيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً (۵۴)
اگر چيزى را فاش كنيد يا آن را پنهان داريد قطعاً خدا به هر چيزى داناست.
لا جُناحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ وَ اتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيداً (۵۵)
بر زنان در مورد پدران و پسران و برادران و پسرانِ برادران و پسرانِ خواهران و زنان [همكيش] و بردگانشان گناهى نيست [كه ديده شوند]؛ و بايد از خدا پروا بداريد كه خدا همواره بر هر چيزى گواه است.
[سورة الدخان (۴۴): الآيات ۱۲ الى ۲۱]
رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ (۱۲)
[مىگويند:] «پروردگارا، اين عذاب را از ما دفع كن كه ما ايمان داريم.»
أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرى وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ (۱۳)
آنان را كجا [جاى] پند[گرفتن] باشد، و حال آنكه به يقين براى آنان پيامبرى روشنگر آمده است.
ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ (۱۴)
پس، از او روى برتافتند و گفتند: «تعليميافتهاى ديوانه است.»
إِنَّا كاشِفُوا الْعَذابِ قَلِيلاً إِنَّكُمْ عائِدُونَ (۱۵)
ما اين عذاب را اندكى از شما برمىداريم [ولى شما] در حقيقت باز از سر مىگيريد.
يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ (۱۶)
روزى كه دست به حمله مىزنيم، همان حمله بزرگ؛ [آنگاه] ما انتقامكشندهايم.
وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ (۱۷)
و به يقين، پيش از آنان قوم فرعون را بيازموديم، و پيامبرى بزرگوار برايشان آمد،
أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (۱۸)
كه [به آنان گفت:] «بندگان خدا را به من بسپاريد، زيرا كه من شما را فرستادهاى امينم.
وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّي آتِيكُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (۱۹)
و بر خدا برترى مجوييد كه من براى شما حجّتى آشكار آوردهام.
وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ (۲۰)
و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مىبرم از اينكه مرا سنگباران كنيد.
وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِي فَاعْتَزِلُونِ (۲۱)
و اگر به من ايمان نمىآوريد، پس، از من كناره گيريد.»