IMAGINATION!
Jealous imagines that his heart is enlightened!
«خیل» در معنی ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد»، است!
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الْأَخْيَلُ: الشّقراق، لكونه متلوّنا فيختال في كلّ وقت أنّ له لونا غير اللون الأوّل.»
«أبو براقش»: «شقراق»
«أَخْيَل: كلاغ زيتونى (زاغى) بخاطر اينكه رنگهاى پرش سبز و سرخ و سياه و سفيد است و هر وقتى، رنگى از آن بنظر مىآيد، و لذا گفتهاند: كأبي براقش كلّ لون لونه يَتَخَيَّلُ»
«تَخَيَّلَت السَّمَاء: إذا تَهَيَّأَتْ للمطر»
«تخيّل السماء للمطر»: ابر بىباران!
«تَخَيَّلَ الرّجلُ: آن مرد خودبزرگبين شد.»
«توهمات گراندیوزیتی!»
«الخَال: گمان و خيال، ابر بىباران، مرد خودبزرگبين»
«الخُيَلَاء: [خيل]: خودپسندى و خودخواهى، خودبزرگبينى.»
«المُخَيِّلَة: [خيل]: قوه خيالى (تخيلى)»
«السحابة المُخَيِّلَة: ابرى كه در آن گمان باريدن باشد.»
«مَخِيلَةٍ: هي السحاب التي يظن أنها تمطر و ليست بماطرة»
«فقه اللغة؛ فصل في تفصيل التهيؤ لأفعال و أحوال مختلفة:
تَخَيَّلَت السَّمَاء: إذا تَهَيَّأَتْ للمطر.»
+ «استندبای»
حسود خیال میکنه نورانی شده! مختال فخور!
«Unfettered Heart»: قلب بدون محدودیت!
قلبی که قبض و بسط نورشو بفهمه، بدون محدودیت زمان و مکان میتونه تا ابد زندگی کنه! این یعنی خلود در بهشت جاویدان!
«خیل» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور» است!
[و بحسب انتقال الخيال ينتقل القلب من حال إلى حال]:
+ «قلب»
+ اون حدیث که: شیطان اومد نزد همسر ابراهیم ع و گفت ابراهیم خیال میکنه خدا بهش امر کرده سر بچه رو ببره «زَعَمَ أَنَّ رَبَّهُ أَمَرَهُ بِذَبْحِهِ»!
[الخَال: گمان و خيال]
قبض و بسط یه حس قلبی است! یه جور حالی به حالی شدنه! یه جور خیاله! خیال میکنی سبک شدی، پرنور شدی، یا نه خیال میکنی سنگینی و تاریکی! خیال نیست، یه واقعیته که با قلبت حسّش میکنی و این حالت انتقالی قلب از نور به ظلمت و از ظلمت به نور، میشه قبض و بسط، میشه کلام الله، میشه زبان آنلاین اهل بهشت. چون در یک فضای مجازی (روحانی و عِلوی و ملکوتی) صورت میگیره، میگیم یه جور خیاله، وگرنه واقعا هست و خیال واهی نیست. حالت آمادگی قلب است.
«و بحسب انتقال الخيال ينتقل القلب من حال إلى حال»
وقتی قبض میشی، خیال میکنی همه چیز تاریکه! دنیا برات تاریکه! دلت گرفته است! اما وقتی قلبت بسط پیدا میکنه، خیال میکنی توی قلبت چراغ نورانی روشن کردهاند و حس خوبی داری.
واژه خیال، در معنای ممدوح، همون تغییر حال قلب منقلب رو بیان میکنه.
[قلب – خیل : خیال]
+ [فیلم ماشین هفت رنگ]: ترانسلوسنسی رنگها! رنگارنگ!
«الْأَخْيَلُ: الشّقراق، لكونه متلوّنا فيختال في كلّ وقت أنّ له لونا غير اللون الأوّل،
أَخْيَل- كلاغ زيتونى (زاغى) بخاطر اينكه رنگهاى پرش سبز و سرخ و سياه و سفيد است و هر وقتى رنگى از آن بنظر مىآيد،
و لذلك قيل:
و لذا گفتهاند:
كأبي براقش كلّ لون لونه يَتَخَيَّلُ (پيوسته آن مرغ سهرنگ كوچك، به رنگى تصوّر مىشود.)
و هو في اللسان (برقش)،
و أبو براقش طائر كالعصفور يتلون ألوانا.
أَبُو بَرَاقِشَ: طَائِرٌ صَغِيرٌمِن رُتْبَةِ الجَوَاثِمِ ، يَعِيشُ فِي الحَدَائِقِ وَالغَابَاتِ ، رِيشُهُ أغْبَرُ ، وَأَوْسَطُهُ أَحْمَرُ ، وأَسْفَلُهُ أَسْوَدُ ، يَنْتَفِشُ إِذَا هُيِّجَ ، يُغَيِّرُ لَوْنَهُ أَلْوَانًا شَتَّى.
أبو براقش: پرنده کوچک دشتی به رنگ سیاه و سفید. که هرگاه برانگیخته شود، پرهایش برافراشته و رنگارنگ میگردد، پرنده آشیانهباف «حبّاک: مرغ جولا»!
کلمه انگلیسی «ورسی کالر» «versicolor»:
قلب ویژگی ورسیکالر دارد!
+ «الْجَزْع الْيَمَانِيِّ»:
طیف وسیعی از رنگها رو خیال میکنی میبینی! «قلب ورسیکالر»
میخواهیم با واژه «خیل، در معنای ممدوح» اینو راجع به قلب بگوییم و بفهمیم که قلب هر لحظهای یه رنگی احساس میکنه!
و این ویژگی خاص قلبه که هر لحظه یه رنگی رو احساس میکنه و می بینه و می فهمه و از این مشاهده، انگاری یک کلامی و دستوری و مفهومی استنباط میکنه و متوجه نظر سرپرستش نسبت به خودش میشه و کارهاش رو متوجه میشه که کلّاً، الآن ولیّ او از او راضی است و تاییدش میکنه یا نه مورد تایید او نیست [فهم اخم و لبخند ولی خدا در ملکوت قلب].
واژه «خیل در معنای ممدوح» هم داستان قبض و بسط رو بیان میکنه.
خدا با بنده اش صحبت میکنه! چجوری؟ از طریق همین قلب! چجوری؟ اونو منقلب میکنه! به همین دلیل اسمش قلبه! منقلب شدن یعنی حالی به حالی شدن! رنگی به رنگی شدن! این میشه ویژگی ورسیکالر قلب! اهل یقین با نور یاد معالم ربانی، این شناخت رنگها رو پیدا میکنن و متوجه میشن و از روی همین قلب خودشون و احساس قلبیشون میفهمن خدای اونا ازشون چی میخواد و بهشون چی میگه و این همون ذکاوت و هوشمندی قلب اهل نور یقین است. + «ذکو».
این همون فرایند سریع وحی و شعل و ذکو و … هزار واژۀ مترادف نور ولایت است که خداوند اینجوری خواسته تا باذن رسول با بنده مکالمه نماید
+ [سورة الشورى (42): الآيات 51 الى 53]
+ «وحی» + «روح»
… وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ (51)
و هيچ بشرى را نرسد كه خدا با او سخن گويد جز [از راه] وحى يا از فراسوى حجابى، يا فرستادهاى بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحى نمايد. آرى، اوست بلندمرتبه سنجيدهكار.
«يُكَلِّمَهُ اللَّهُ»:
کلام الله فعل منه + قبض و بسط
انگاری فهمیدن قبض و بسط قلبی یه چیزی معادل فهمیدن وحی است!
«وَحْياً – حِجابٍ»: وحی و حجب نامهای زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
+ «حجب – حجاب»
وحی به اذن رسول!
«أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ»:
+ «احراز هویت نور در ملکوت قلب»:
قلب اهل نور یقین با احراز هویت نور صاحبان نور در ملکوت خویش از نور ولایت علمی آل محمد ع بهرهمند میشود و این بهره مندی از فرایند نور ولایت، به اذن رسول یعنی با احراز هویت صاحبان و حاملان نور میسر میگردد.
+ «مثل»: تمثال نورانی صاحبان نور در ملکوت قلب باید مشهود قلب شاهدت باشد، ان شاء الله تعالی:
«و شاهد و مشهود»
انگاری خدای مهربان، این نور رو نزدیک قلب ما و توی قلب ما قرار میده تا از اون چیزی بفهمیم:
«خَيَّلْتُ للنّاقة: إذا وضَعْتَ لولدِها خيالًا يفزَّع منه الذَّئب فلا يقرُبه»
مفهوم این واژه از این عبارت مد نظر است نه چیز دیگر.
وقتی شتربان نگران بچه شتر است که در نبودش، طعمه گرگ نشود، برای اینکه گرگ را بترساند، مترسکی کنار بچه شتر قرار میدهد تا گرگ با دیدن این مترسک، خیال کند که شتربان مواظب بچه شتر است لذا دور و بر این طعمه نچرخد و این تدبیر شتربان برای حفظ بچه شتر است، در عبارت «خَيَّلْتُ للنّاقة» و برگردان این عبارت برای ما با توجه به مفهوم کلی واژه نور ولایت این میشه که خدای مهربان برای محافظت از ما و اصلاح و تربیت عیب حسد ما، یه چیزی نزدیک ما و داخل قلب ما قرار داده که اونو حس میکنیم و میفهمیمش و اون چیز با ارزش همان نور ولایت است که این نور ورسیکالر را با قلب خود هر لحظه و در هر شرایطی یه جور استنباط میکنیم انگاری کلام ولیّ خدا و دستورات آن به آن او را درک نموده و متوجه شده و استعمال مینماییم، ان شاء الله تعالی. ببین زبان و کلمات عرب چقدر زیبا و حساب شده هستند که ازشون میشه مفهوم نور ولایت رو استنباط نمود یعنی از هر حرفی از حروف الفبا، بوی نور ولایت استنباط می شود «حروف مقطّعة» و ریشه مشتقات کلمات عربی غالبا سه حرفی است و هر سه حرف با هم یک ریشه مثل «خ ی ل» را می سازد و بعد مشتقاتی مثل «تخیّل» از این ریشه ساخته میشود اما مفهوم کلی واژه همان است که در کتب لغت بطور مبهم اشاره شده، اما واضح آن زمانی محقق می شود که شخص با فرایند نور ولایت آشنایی کامل قلبی داشته باشد لذا با خواندن هر واژه پی به یک بیان توضیحی جدیدی برای توصیف فرایند نور ولایت می برد که در قالب مثال تصویری یا فیلم، این مطلب بهتر آموزش داده می شود و این همان است که با کمک انوار مقدس در ملکوت قلب قابل فهم می گردد، الحمد لله رب العالمین.
یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک.
یعنی ای خدایی که قبض و بسط این قلب من بدست توست، قلبم را با نور ولایت علمی صاحبان نورم حفظ بفرما انگاری راه دسترسی به آرامش در هر شرایط، اخذ نور علمی از صاحبان نور در ملکوت قلب است یعنی همان مطالب زیبای مقالۀ احراز هویت نور.
+ «بلق»:
مثال لاکهای مغناطیسی – حرارتی.
«الْخيالُ: مَا نُصِبَ فِى الْأَرْضِ ليُعْلَمَ أَنَّه حِمًى فلا يُقْرَبُ.»
«خَيَّلْتُ للنّاقة: إذا وضَعْتَ لولدِها خيالًا يفزَّع منه الذَّئب فلا يقرُبه»
«خَيَّلَتِ السّماءُ: أبدت خيالا للمطر (آسمان بارانى بنظر مىآيد و خيال باريدن دارد.)
تخيّل السماء للمطر
تَخَيَّلَتِ السَّماءُ: تهيَّأَتْ للمطر
و يقال خَيَّلْتُ للنّاقة، إذا وضَعْتَ لولدِها خيالًا يفزَّع منه الذَّئب فلا يقرُبه.
و من عجائب النُّوق ما رأيناه رؤية العين، و ذلك أنّ النّاقة حين تخاف على ولدها أن يأكله الذّئب تضع له خَيالا ليفزع منه الذّئب فلا يقرب ولدها.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَعْجَزَ الْأَوْهَامَ أَنْ تَنَالَ إِلَّا وُجُودَهُ وَ حَجَبَ الْعُقُولَ أَنْ تَتَخَيَّلَ ذَاتَهُ فِي امْتِنَاعِهَا مِنَ الشَّبَهِ وَ الشَّكْلِ»
[مثل خیال، مثل مترسک!]:
کشاورز دور کشتزار رو مترسک میذاره «تضع له خَيالا»!
کلاغها با دیدن این مترسکها «خیال میکنن!» کشاورزان مشغول کار هستند، لذا نمیان به کشتزار آسیب بزنن!
کشاورزی نیست، اونا خیال میکنن کشاورز هست!
[مترسك كشتزار: المَزْجَر، النُّطَّار، الهُولَة]
«المَزْجَرَة- [زجر] : چيزيكه دور كند يا فرارى دهد.»
«ذِكرُ اللّهِ مَزْجَرَةٌ للشيطان»: ذكر خدا باعث دور كردن شيطان است.
یاد معالم ربانی عامل دل کندن از معصیت است «مَزْجَرَةٌ».
+ «زجر»
[مثل دانهدرشتهای قبیلۀ شیطان، مثل مترسک]:
توهم دینداری «خیال مذموم» – دینداری مترسکی!
دانه درشتهای قبیلۀ شیطان مثل مترسکی میمانند که فالوئرهای این مترسکها خیال میکنند که دینداری میکنند اما پیروی از مترسک جای تحمل آیات با یاد معالم ربانی را هرگز نخواهد گرفت.
با لیدر مترسکی فقط میتوان توهمی از دینداری داشت نه خود دین!
[تخيّل «كبر»؛ ريشۀ ناآرامي هاي قلب، که همان حسد است.]
+ «توهم دینداری»: شخص خیالباف و متکبر حسود و کسی که با توهم، دینداری میکند در واقع امر به خود او نیز مشتبه شده و خیال می کند که واقعا دارد دینداری می کند «مثال مترسک» ولی غافل از این است که دینداری یعنی بوسه بر آیات نه اینکه با آیات اصطکاک پیدا کنی و درگیر شوی.
«الخُيَلَاء: التّكبّر عن تخيّل فضيلة تراءت للإنسان من نفسه»
منشا كبر، فضيلتهاي دروغين است كه بر مبناي تخيل براي انسان ايجاد ميشود.
گويي كبر از خيالبافي [جهل] جدا نيست!
مؤمن: [هنگام نا آرامي] … وَ يَرَى النَّاسَ كُلَّهُمْ خَيْراً مِنْهُ وَ أَنَّهُ شَرُّهُمْ فِي نَفْسِهِ
أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ كُلَّ زَعْمٍ فِي الْقُرْآنِ كَذِب.
مشتقات ریشۀ «خیل» در آیات قرآن:
وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً (36)
وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (18)
لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (23)
قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى (66)
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (14)
وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ في سَبيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (60)
وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَميرَ لِتَرْكَبُوها وَ زينَةً وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ (8)
وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً (64)
وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ (6)