I am enough for myself!
Because the light mechanism of my heart is activated!
When you understand what is good and what is bad, you have reached the point of self-sufficiency! connection to guardian angel light!
من برای خودم کافی هستم! اگر مکانیسم نورانی قلبم فعال بشه!!!
وقتی خودت میفهمی خوب چیه، بد چیه، به نقطه خودکفایی رسیدهای!
خودکفایی از جنس وابستگی و اتصال دائمی به نور «وابسته خودکفا»! نور فرشته نگهبان! نور هدایت الهی! هدیه مقدسی که وقتی چشمت بهش می افته، از زیبایی خارقالعادهاش ، دیگه نمیتونی چشم ازش برداری! همون قطبنمای اخلاقی درون خودت، همون قلب پویایی که به دست توانای نور الهی، لحظه به لحظه مسیر حرکت صحیح رو بهت نشون میده و تو رو متوجه اشتباهات فکری و گفتاری و رفتاریات میکنه.
ببین با اتصال به نور الهی، خودت برای خودت کافی هستی و نیازی به هیچ فاکتور دیگری برای درک حقیقت نخواهی داشت. و این انتهای کمال انسانی است «سدرة المنتهی» که مدام قلب، به مخلوقِ نورانیِ خالقش، اتصال داشته باشد «اُکُل دائم» و با این مکالمه نورانی، برای همیشه از تنهایی تاریکی حسادتش خارج می شود و در نورِ ابدیتِ جاویدان، غرق می شود و در بینهایت خویش متوقف می گردد «توقّف در بینهایت» و این حاصل وقوف و آگاهی به عرفات و مشعر و مناست.
این فرایند روی پای خود ایستادن است؛ «رجل»!
این فرایند پروبال در آوردن پرنده است که قادر به پرواز شده؛ «وفی»!
این لحظه رسیدن به نور کمال، اینقدر غیر قابل وصف است که هزار واژه مترادف نور، تلاش می کنند که هر یک به نوبه خود، آن را توصیف نمایند!
در فرهنگ لغات عربی راجع به واژه «کفی» می نویسند:
«الْكُفْيَةُ من القوت: ما فيه كِفَايَةٌ»
«كُفْيَة: روزى و معاشى است كه انسان را كفايت مىكند.»
«الكُفْيَة: غذا و آذوقه، آنچه از معيشت كه تو را كافى باشد.»
«الكُفْيَةُ : القوت الكَافِي»
این رزق نورانی هدایت، برای رشد و کمال قلب، کفایت میکند! «الله یقبض و یبصط»
بی نیازی و خودکفایی، فقط با فهم قبض و بسط نور الهی!
کدام تابلو مسیر «خوکفایی» رو، درست نشونمون میده؟! «امَّر امارةً»
قلب راضی به تقدیرات، مالک نور الهی و بینیاز از هر چه غیر خداست!
بدون آذوقه نورانی، هیچکس راهی به خودکفایی نخواهد داشت!
خودت باید قبض و بسط نور قلبتو بفهمی!
هیچکس این کارو نمیتونه برای تو انجام بده!
دیگه برای خودش مردی شده، بار سفر بسته و منتظر پروازه!
بذاریم بچههامون، خودشون تاریکی و روشنایی قلبشونو بفهمن و تجربه کنن،
خودشون یادبگیرن راه صحیح زندگی چیه!
این اصطلاح زیبای مشهدیها رو شنیدید:
«مُو با بُجُول خودُم بازی مُوکُنُم»!
یعنی هر کسی باید با قلب خودش نورشو بفهمه و اجراء کنه!
پدر و مادر خوب،
اولا خودشون عامل به نور خوبیها هستند،
و ثانیا تلاششون اینه فرزندان دلبندشون هم خودکفایی با نور زیبا رو شخصا تجربه کنن!
چه دختر، چه پسر، فرقی نمیکنه، باید برای خودشون مردی بشن! رو پای خودشون وایستن!
اگه لازم باشه، که لازم هم هست، ورکشاپهای اشتباهات خودشونو برای اونا برگزار میکنن تا اونا دقیقا بفهمن داستان چیه!
کاری که جدّ ما آدم ع برای پسرش شیث ع انجام داد!
از پوشه: «تاریکی دروغ!»: «إذا نَفَرَت قُلوبُكُم مِن شَيءٍ فَاجتَنِبوهُ»
کی وقتشه؟!
کی به خودکفایی میرسی؟
وقتی مکانیسم نورانی قلبت فعال میشه!
«من النقص أن يكون شفيعك شيئا خارجا عن ذاتك و صفاتك»
«عید غدیر، لحظه مبارک خودکفایی است»
خودکفایی با نور، یک فرایند ملکوتی است!
ظاهرش اینه که در دنیا (مُلک)، خودتی و خودت!
مگه میشه کسی با خودش، به خودکفایی برسه؟!
اگه باور قلبی نداشته باشی، ظاهرش غیرمنطقی و مسخره و نشدنی و ناممکن بنظر میرسه!
مثل این سیم سیّار! معلوم نیست از کجا چراغش روشنه؟! اینکه به پریز برق وصل نیست!
مگه میشه خودش از خودش برق بگیره؟!
وقتی قلبت متاثّر از نور الهی بشه،
حالا میتونی برای کسی که تقدیر شده باهاش روبرو بشی، تاثیرگذار باشی،
و خوشا به حالت که واسطه خیر شدی و تونستی اونو با نور خدا، آشتی بدهی
و اونو هم مثل خودت به خودکفایی با نور هدایت ذات اقدس الهی برسونی!
بهشت گوارای وجودتان!
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمودند:
«هر كس مخارج يتيمى را بر عهده بگيرد تا او مستغنى شود خداوند در مقابل آن بهشت را بر او واجب مىكند همان طور كه به خورنده مال يتيم آتش را واجب مىنمايد».
حسادت تو رو دست به دامان همه میکنه الّا نور خدا!
سرنوشت رجل تسلیم نور خدا، هرگز قابل مقایسه با سرنوشت رجل دست به دامان دشمنان خدا، نخواهد بود! اما کو گوش شنوا!
مکانیسم نورانی، راه اخذ علم!
نمیشه خدا ما رو جوری خلق کرده باشه، که نتونیم از نور هدایتش بهرهمند بشیم.
حتما یه جوری خودشو به ما معرفی میکنه! تا بتونیم بپرستیمش!
در واقع معرفت و شناخت اوامر نورانی خدا با قلب سلیم که میشه همون فهم قبض و بسط نور قلبی، یعنی فعال شدن مکانیسم نورانی در قلب پویا، میشه «معرفت الله».
یکتاپرستی بدون فهم تاریکی و روشنایی قلب، که بدست خدا صورت میگیره، امری محال است!
تکذیب منبع نور، جرم بزرگیه، به این میگن گناه کبیره!
حسود با تکذیب منبع نورانیاش، مرتکب بزرگترین اشتباه ممکن میشه!
همه چی دست خداست!
راضی به تقدیراتش شو، یعنی عملا حسادتو بذارکنار،
با نور هدایتش، عقلتو کامل میکنه، و اینجوری تو رو از همه چیزو همه کس، بی نیاز میکنه!
اگه از اسارت تاریکی حسادتت رها بشی، با نور کفایت الهی، به غنا و بی نیازی میرسی!
«غنی» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«الغانِيةُ: الجارية الحسناء … سمِّيت غانيةً لأنها غَنِيَتْ بحُسنها عن الزينة»
به خانم زیبارویی که اصلا نیازمند آرایش، برای زیبا شدن نیست میگن «غانیة».
یعنی قلبی که به زیور نور الهی مزیّن و آراسته شده، خودکفاست و اصلا نیازمند لوازم آرایشی نخواهد بود.
مگر نه این است که خدا همه تلاششو میکنه تا ما با نور او ، به خودکفایی برسیم؟!
قلب تاثیرپذیر از نور، تاثیرات نورانی می گذارد!
باضافه نور، به خودکفایی میرسی!
«ضیف» یکی از هزار واژه مترادف «نور».
چقدر لذتبخشه وقتی هر چی لازم داری رو خودت از مزرعه خودت برداشت میکنی و به هیچکس دیگری هم وابسته نیستی!
وقتی مکانیسم نورانی قلبت فعال میشه، از فقر نجات پیدا میکنی!
عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
يَا أَبَا الصَّبَّاحِ شِرَاءُ الدَّقِيقِ ذُلٌّ وَ شِرَاءُ الْحِنْطَةِ عِزٌّ وَ شِرَاءُ الْخُبْزِ فَقْرٌ فَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفَقْرِ.
ابو الصباح كنانى گويد: امام صادق عليه السّلام بمن فرمود:
اى ابا الصباح خريد آرد خواريست، و خريد گندم عزّت، و خريد نان تنگدستى و نياز، و بخدا پناه بريد از نيازمندى به مردم.
شرح: «يعنى كسانى كه احتياج خود را خود رفع مىكنند و خودكفا هستند عزيزند و آنان كه ديگران بايد احتياجات ضرورى و اوّليّه آنها را رفع كنند هميشه خوار و ذليل خواهند بود».
إلهي! جَعَلتَني غَنِيّا مَكفِيّا!
امام مهدى عليه السلام:
لَكَ الحَمدُ يا إلهي إذ خَلَقتَني بَشَرا سَوِيّا، و جَعَلتَني غَنِيّا مَكفِيّا بَعدَ ما كُنتُ طِفلًا صَبِيّا، تَقوتُني مِنَ الثَّديِ لَبَنا مَرِيئا، و غَذَّيتَني غِذاءً طَيِّبا هَنيئا، و جَعَلتَني ذَكَرا مِثالًا سَوِيّا.
فَلَكَ الحَمدُ حَمدا إن عُدَّ لَم يُحصَ، و إن وُضِعَ لَم يَتَّسِع لَهُ شَيءٌ، حَمدا يَفوقُ عَلى جَميعِ حَمدِ الحامِدينَ، و يَعلو عَلى حَمدِ كُلِّ شَيءٍ، و يَفخَمُ و يعظُمُ عَلى ذلِكَ كُلِّهِ، و كُلَّما حَمِدَ اللّهَ شَيءٌ.
وَ الحَمدُ للّهِ كَما يُحِبُّ اللّهُ أن يُحمَدَ، وَ الحَمدُ للّهِ عَدَدَ ما خَلَقَ، و زِنَةَ ما خَلَقَ، و زِنَةَ أجَلِّ ما خَلَقَ، و زِنَةَ أخَفِّ ما خَلَقَ، و بِعَدَدِ أكبَرِ ما خَلَقَ، و بِعَدَدِ أصغَرِ ما خَلَقَ، وَ الحَمدُ للّهِ حَتّى يَرضى رَبُّنا و بَعدَ الرِّضا، و أسأَلُهُ أن يُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ، و أن يَغفِرَ لي ذَنبي، و أن يَحمَدَ لي أمري، و يَتوبَ عَلَيَّ، إنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحيمُ.
تو را ستايش اى معبود من! كه انسانى به اندامم آفريدى، و مرا كه پسركى خردسال بودم، بىنياز و خودكفا گردانيدى؛ از پستان، شيرى نوشين به من نوشاندى و با غذايى پاك و سالم و گوارا تغذيهام كردى، و به مردى سالم و بىكاست تبديلم نمودى.
پس تو را ستايش؛ ستايشى كه اگر شمارش شود، به شمار نايد و اگر [در ظرفى] نهاده شود، هيچ چيز گنجايش آن را نداشته باشد؛ ستايشى كه بر همه ستايشِ ستايشگران فايق آيد و بر ستايش هر موجودى برترى گيرد، و از همه اينها بيشتر و بزرگتر باشد؛ ستايشى تا آنگاه كه هر چيزى خدا را ستايش كند.
ستايش، خداى را آنگونه كه خداوند، خود، دوست دارد ستايش شود. ستايش، خداى را به شمار آنچه آفريده، و به وزن آنچه آفريده، و به وزن سترگترين چيزى كه آفريده، و به وزن سبكترين چيزى كه آفريده، و به شمار بزرگترين چيزهايى كه آفريده، و به شمار كوچكترين چيزهايى كه آفريده است. ستايش، خداى را تا آنگاه كه پروردگارمان خشنود شود و حتى از آن هم برتر رود. از او مىخواهم كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستد، و گناه مرا بيامرزد، كار مرا بپسندد و توبهام را بپذيرد، كه اوست توبهپذير مهربان.
دعای مستجابِ معلّقِ تنفیذ نشده! چرا؟!
امام صادق علیه السلام:
يَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ
لِيَحْذَرْ عَبْدِيَ الَّذِي يَسْتَبْطِئُ رِزْقِي أَنْ أَغْضِبَ فَأَفْتَحَ عَلَيْهِ بَاباً مِنَ الدُّنْيَا.
وَ فِيمَا أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ
مَنِ انْقَطَعَ إِلَيَّ كَفَيْتُهُ
وَ مَنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ
وَ مَنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ
وَ إِنَّمَا أُؤَخِّرُ دَعْوَتَهُ وَ هِيَ مُعَلَّقَةٌ وَ قَدِ اسْتَجَبْتُهَا لَهُ حَتَّى يَتِمَّ قَضَائِي
فَإِذَا تَمَّ قَضَائِي أَنْفَذْتُ مَا سَأَلَ
قُلْ لِلْمَظْلُومِ
إِنَّمَا أُؤَخِّرُ دَعْوَتَكَ وَ قَدِ اسْتَجَبْتُهَا لَكَ عَلَى مَنْ ظَلَمَكَ حَتَّى يَتِمَّ قَضَائِي لَكَ عَلَى مَنْ ظَلَمَكَ
لِضُرُوبٍ كَثِيرَةٍ غَابَتْ عَنْكَ وَ أَنَا أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ.
إِمَّا أَنْ تَكُونَ قَدْ ظَلَمْتَ رَجُلًا فَدَعَا عَلَيْكَ فَتَكُونَ هَذِهِ بِهَذِهِ لَا لَكَ وَ لَا عَلَيْكَ
وَ إِمَّا أَنْ تَكُونَ لَكَ دَرَجَةٌ فِي الْجَنَّةِ لَا تَبْلُغُهَا عِنْدِي إِلَّا بِظُلْمِهِ لَكَ
لِأَنِّي أَخْتَبِرُ عِبَادِي فِي أَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ
وَ رُبَّمَا أَمْرَضْتُ الْعَبْدَ فَقَلَّتْ صَلَاتُهُ وَ خِدْمَتُهُ وَ لَصَوْتُهُ إِذَا دَعَانِي فِي كُرْبَتِهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ صَلَاةِ الْمُصَلِّينَ
وَ لَرُبَّمَا صَلَّى الْعَبْدُ فَأَضْرِبُ بِهَا وَجْهَهُ وَ أَحْجُبُ عَنِّي صَوْتَهُ
أَ تَدْرِي مَنْ ذَلِكَ يَا دَاوُدُ
ذَلِكَ الَّذِي يُكْثِرُ الِالْتِفَاتَ إِلَى حُرَمِ الْمُؤْمِنِينَ بِعَيْنِ الْفِسْقِ
وَ ذَلِكَ الَّذِي حَدَّثَتْهُ نَفْسُهُ لَوْ وَلِيَ أَمْراً لَضَرَبَ فِيهِ الْأَعْنَاقَ ظُلْماً.
يَا دَاوُدُ
نُحْ عَلَى خَطِيئَتِكَ كَالْمَرْأَةِ الثَّكْلَى عَلَى وَلَدِهَا
لَوْ رَأَيْتَ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ النَّاسَ بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ قَدْ بَسَطْتُهَا بَسْطَ الْأَدِيمِ وَ ضَرَبْتُ نَوَاحِيَ أَلْسِنَتِهِمْ بِمَقَامِعَ مِنْ نَارٍ ثُمَّ سَلَّطْتُ عَلَيْهِمْ مُوَبِّخاً لَهُمْ يَقُولُ يَا أَهْلَ النَّارِ هَذَا فُلَانٌ السَّلِيطُ فَاعْرِفُوهُ
كَمْ رَكْعَةٍ طَوِيلَةٍ فِيهَا بُكَاءٌ بِخَشْيَةٍ قَدْ صَلَّاهَا صَاحِبُهَا لَا تُسَاوِي عِنْدِي فَتِيلًا حِينَ [حَيْثُ] نَظَرْتُ فِي قَلْبِهِ فَوَجَدْتُهُ إِنْ سَلَّمَ مِنَ الصَّلَاةِ وَ بَرَزَتْ لَهُ امْرَأَةٌ وَ عَرَضَتْ عَلَيْهِ نَفْسَهَا أَجَابَهَا وَ إِنْ عَامَلَهُ مُؤْمِنٌ خَاتَلَهُ [خَانَهُ].
خداى تعالى فرمود:
اگر بنده من آمدن روزى از طرف مرا كند مىشمارد،
بترسد از اينكه من بر او غضب كنم و درى از دنيا را بر او بگشايم.
و از جمله چيزهايى كه خداى تعالى به داود عليه السلام وحى فرمود اين است كه:
هر كس به من پناه آورد من او را كفايت مى كنم،
و هر كس از من درخواست كند به او مىبخشم
و هر كس مرا بخواند اجابتش مىكنم و (تحقق و) اجابت دعاى او را تأخير مىاندازم،
ولى تحقق اجابت را با آنكه اجابت شده به صورت تعليق در مىآورم،
زيرا مىخواهم قضاى من تمام گردد و وقتى قضاى من تمام شود اجابت را انفاذ مىكنم.
بگو به مظلوم:
من دعاى تو را به تأخير مىاندازم با آنكه دعاى تو و نفرين تو در حق ظالم را اجابت كردم،
براى اينكه مىخواهم قضاى من عليه ظالم به جهاتى كه بر تو مخفى است تمام شود و من بهترين قاضيانم.
يا اينكه تو به كسى ظلم كردى و او نفرينت كرده است پس اين نفرين تو در قبال آن نفرين قرار گرفت نه به نفع تو و نه به ضرر تو مورد اجابت قرار نگرفت.
و يا آنكه اين ستم براى تو درجهاى از بهشت را به ارمغان مىآورد كه تو بدون ظلم او بر تو به آن درجه نمىرسيدى،
زيرا من بندگانم را در اموال و جانهايشان امتحان مىكنم
و چه بسا بندهاى را بيمار مىكنم و نماز و خدمتش كم مىشود و شنيدن دعايش در سختى نزد من بهتر از نماز نمازگزاران است
و گاهى بندهاى نماز مىخواند و من نماز را برويش مىزنم و صدايش را محجوب مىگردانم.
اى داود! آيا ميدانى اين بنده كيست؟
آن بندهاى كه با چشم بد به زنان مؤمنين نگاه مىكند
و او بندهاى است كه در خاطر او مىگذرد كه اگر حكومتى را در دست بگيرد مردم بيگناه را بكشم.
اى داود بر گناهانت همانند زن فرزندمُرده نوحه كن
اى كاش مىديدى اشخاصى را كه مردم را با زبانهاشان مىخورند (غيبت مىكنند) در حالى كه زبانهاىشان را همانند پوست پهن نمودهام و كنارههاى زبانشان را با آهن گداخته مىزنم
سپس سرزنشگرى را بر ايشان مسلط كردم كه مىگويد:
اى اهل آتش اين فلان شخص فحاش بد زبان است او را بشناسيد.
چه ركعات زيادى، نمازگزار به طول و تفصيل و گريه گزارد كه در نزد من پشيزى نمىارزد،
زيرا زمانى كه به قلب او نظر مىكنم مىبينم كه اگر از نماز فارغ شود و زنى را بيند و آن زن خود را بر او عرضه كند او را اجابت مىكند و اگر مؤمنى با او معامله كند به او خيانت مىكند.