دکتر محمد شعبانی راد

قلبِ آغشته به نور! فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً!

Heart stained with the Light!

«نقع» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«أَنْقَعَ الدواءَ في الماءِ: دارو را در آب خيسانيد.»
مثال زیبای قرصهای جوشان!

«أُنْقُوعَةُ الميزابِ: آبريز ناودان»
«أَنْقَعَتِ الحيَّةُ السمَّ فى أَنْيَابِهَا، مار زهر خود را در دندانهايش جمع كرد.»
سمی که هنگام نیش زدن، به شکار، تزریق میشه و در همه بدنش پخش میشه «سَمٌ‏ مُنْقَعٌ» و اونو از بین میبره!
مثل فرایند حل شدن قرص جوشان در لیوان آب!
واژه «نقع» به ما یاد میده که نور الولایة، یه همچین فرایندی است که وقتی به قلب تاریک ما تزریق میشه، اینجوری تاثیراتشو در همه‌ی اعضاء و جوارح ما میذاره!
[∞=1+1]

قلب حسود، آلوده به سمّ اندیشه سامری است!
قلب اهل نور، آغشته به علوم ربانی آل محمد علیهم السلام است!
+ «صور – فصرهنّ الیک»

+ «نقعفَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً»
+ «خبر»
+ «وجد»
+ «فتی»

«أُنْقُوعَةُ الميزابِ: آبريز ناودان»
+ «جبی»

فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً

«فرمت قلب با نشت علم!»
انگاری به سبب نشت علم «نَقْعاً»، از زبان صاحبان نور «بِهِ»،
این تغییرات عظیم شخم زدن و فرمت کردن «فَأَثَرْنَ»، در قلب اهل نور ایجاد می‌شود.
چقدر مفاهیم زیبایی داره این آیه و این آیات.
داستان ارتباط علمی صاحبان نور و اهل یقین در ملکوت قلب است که نتیجه‌اش برای صاحب این قلب سلیم، میشه اصلاح و تربیت و درناژ بیماری بدخیم حسادت!

+ «ثور– فَأَثَرْنَ‏ بِهِ نَقْعاً»: مثال زیبای فرمت کردن!
+ «سخر»، + «روض» و مفهوم «رام کردن» در این واژه‌ها:
در واژه «ثور»: انگاری صاحبان نور، قلوب اهل نور یقین را با علوم آل محمد ع، خوب شخم می‌زنند و دوباره فرمت می‌کند تا خوب این بذر علمی و نطفه‌های با ارزش علمی، در این قلوب رسوخ و نفوذ کرده و این قلب، با این آب زمزم، خوب خیس بخورد تا رام و مطیع و مسخّر آل محمد ع گشته و حالا قبض و بسط را خوب بفهمد،
و تاثیر داروی آرامبخش و بدون ساید ایفکت (بدون هیچگونه عوارض جانبی، «امن – دواء امون») علم آل محمد ع را حالا میتونی در این قلوب احساس نمایی «نکح – نکحه الدواء».

[سورة العاديات (۱۰۰): الآيات ۱ الى ۱۱]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏
به نام خداوند رحمتگر مهربان‏
وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً (۱)
سوگند به ماديانهايى كه با همهمه تازانند و با سمّ‏[هاى‏] خود از سنگ آتش مى‌‏جهانند!
فَالْمُورِياتِ قَدْحاً (۲)
و برق [از سنگ‏] همى جهانند،
فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً (۳)
و صبحگاهان هجوم آرند،
فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً (۴)
و با آن [يورش‏]، گَردى برانگيزند،
فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً (۵)
و بدان [هجوم‏]، در دل گروهى درآيند،
إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ (۶)
كه انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است،
وَ إِنَّهُ عَلى‏ ذلِكَ لَشَهِيدٌ (۷)
و او خود بر اين [امر]، نيك گواه است.
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ (۸)
و راستى او سخت شيفته مال است.
أَ فَلا يَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُورِ (۹)
مگر نمى‏‌داند كه چون آنچه در گورهاست بيرون ريخته گردد،
وَ حُصِّلَ ما فِي الصُّدُورِ (۱۰)
و آنچه در سينه‌‏هاست فاش شود،
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ (۱۱)
در چنان روزى پروردگارشان به [حال‏] ايشان نيك آگاه است؟

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی