دکتر محمد شعبانی راد

قلب، روشن به نور آسمانی خود! وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ! فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ!

Heart, illuminated by the celestial light!

«صدع» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«صُبْحٌ‏ صَادِعٌ‏: روز روشن»
«صَدَعَ‏ الأمرَ، أي: فَصَلَهُ»

صدع یکی از هزار واژه مترادف نور ولایت است به این معنا که وقتی قلبی منور به نور ولایت میشه، این نور در وجودش آشکار میشه «ظهر»، شکفته میشه «نوّر»، قلب نرم و سلم میشه و خوشحال میشه و مهربان میشه و عامل به نور ولایت میشه و جواب بدی دیگرانو هم با خوبی میده و اگه معانی این واژه رو در کتب لغت بررسی کنیم می فهمیم ابعاد گسترده تاثیر نور ولایت در قلبها رو میشه از این معانی لغوی استنباط نمود.
«صَدَعَ‏ الأمرَ، أي: فَصَلَهُ»:
شنیدی میگن: تمومش کن! فیصلش بده! جونِ کندنی رو بکن!
دیگه بگو و روشوبردار و قال قضیه رو بکن.
انگاری وقتی روز میشه، شب شکافته میشه و روز آشکار میشه!
+ «ولج»
و این نور، درون تاریکی، خلق میشه و جا باز میکنه و گسترش پیدا میکنه «دحو»، و تمامی قلب رو فرا میگیره «شبح»، و تاثیراتشو بر دیگران هم میذاره.
همون 1+1 است، همان فرایند نور ولایت و فرمول زندگی است و این بار با واژه صدع.
«صُبْحٌ‏ صَادِعٌ‏: روز روشن»
+ «بشر – تباشیر الصبح»
«الصَّادِعِ‏ فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ»:
صادع نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
کتاب فقه اللغه: «الصَّدْعُ‏: الشَّقُ في كُلِّ شَيْ‏ءٍ»
انگاری با خلق نور ولایت در قلبی که حسادت، تاریکی ایجاد کرده بود، این نور توی قلبت خلق میشه و جا باز میکنه و تاریکی رو از هم میپاشاند و این راه قرنطینه نمودن عیب حسادت است به سبب اخذ نور ولایت که هنر قلب سلیم است «درناژ حسادت».
قلب، روشن به نور آسمانی خود! وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ!
«رونمایی» – «unveiling»
مفهوم آشکار و ظاهر و نزدیک و … «ولی»
در هر فرصت «آیاتی و رسلی» از اندیشه آل محمد ع عملا رونمایی کن! احسان کن! مهربانی کن! مقابله به مثل نکن! بذار همه عملا روش پسندیده آل محمد ع در نحوه صحیح برخورد با نمودارها رو ببینن!
+ «اقرضهم من عرضک»
عملا خوب زندگی کردنو به همه یاد بده!
«برّ – نیکوکاری»
این میشه رونمایی از اندیشه ناب آل محمد ع در دل شرایط!
این میشه واژه زیبای «صدع»!
این میشه یکی از هزار واژه مترادف نور ولایت!
تا وقتیکه قلبت، نورشو در ملکوتش به سبب ملک موکل، نبینه و امرشو نفهمه، نمی‌تونی امر الله و معنای نور ولایت رو بفهمی و بهش عامل باشی! باید قلبت نور آشکار ولایت علمی صاحب نورت رو در ملکوت ببینه و حس کنه. در این واژه زیبا دنبال مفهوم «آشکار» باش! «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ»
[صدع – آشکار]:
«فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ‏،
از مشركين روى برگردان و آنچه را كه دستور دارى جدا و آشكار كن

«الصِّدْقُ حَقٌّ صَادِعٌ‏»:
هر سه واژه، نامهای زیبای معالم ربانی صاحبان نور در دل آیات هستند.
+ «صدق – رمح صدق»
+ «حقّ – حق الطیب»
برای اهل یقین معنیش میشه این:
اهل یقین در دل شریط عرضه آیات با تصدیق اندیشه و روش صاحبان نور «الصِّدْقُ» به این معنا که روش بجا «حَقٌّ»، همان اندیشه آل محمد ع است، موجب از بین رفتن تاریکی قلب «صَادِعٌ‏» و آشکار شدن روشنایی در آن می‌شود.
جالبه که در هر سه واژه مفهوم «آشکار» وجود دارد:
«الصِّدْقُ حَقٌّ صَادِعٌ‏»: چون هر سه واژه نامهای زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنها هستند .
صدقه بده! یعنی صادق بودن نسبت به نور ولایت رو، عملا آشکار کن!
صدقه بده یعنی مهربانی کن!
یعنی عمل به اندیشه صاحبان نور بنما تا در دل شرایط، نور آرامش حاصل از عمل به ولایت را برای همه آشکار نمایی «نشر»، تا همه به سوی آل محمد ع گرایش داشته باشند.

+ صوع : (1) تفرّق و تصدّع (2) إناء
« فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ »
معالم زیبای آل محمد ع، که از معلم این علوم آموخته‌ای رو بروز بده و عملا ثابت کن که آنها را باور داری و عمل صالح انجام بده « فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ ».
دستور برای تو و امر الله برای تو اینه که با یادآوری معالم ربانی از دلخواهها بگذری و آرامش ایجاد کنی و افشاء السلام فی العالم نمایی!
هر چی یاد گرفتی، بهش عمل کن!
فقط خوب حرف زدن نباشه!
اگه از عمل کردن خوشت نمیاد، معلوم میشه که باور قلبی نداری و نمیخوای عمل کنی و این خیلی بده و علامت اختلاف بین قلب و زبانه و این همون نفاق و چاپلوسیه که خیلی خیلی بده!
پس دستور اینه « فَاصْدَعْ » یعنی هر چی یاد گرفتی رو بهش عمل کن و بریز بیرون و منتشر کن تا همه در سایه آرامش و مهربانی که تو ایجاد کردی (با عمل به نور ولایت) لذتشو ببرن و دعا به جون تو و نورت کنن که یک همچین تاثیری بر قلوب داره و کانون آرامش برای خودش و دیگرانه!
عملا و آشکارا فریاد بزن که حق با نور است!
«صدع بالحق: إذا تكلّم به جهارا»
بذار نور از دل تاریکی بزنه بیرون!
بذار صبح دلت بدمه و خورشید آل محمد ع از مغرب قلبت طلوع کنه!
«فتح باب مستجار از مغرب»
صدع: « القطع في امور مهمّة أو صلبة مادّيا أو معنويّا »
در واقع در واژه صدع با عمل به معالم ربانی، به ظلمت و تاریکی قلبت پایان میدی، و قبض و تاریکی، به نور و روشنایی و بسط مبدل میشه و تو به همین امر ماموری، یعنی دستور مافوقت برای تو همینه که از تاریکی خارج شو و به نور داخل شو و این امر با دخول نور آل محمد ع از باب مستجار قلبت تحقق پیدا می‌کنه و تو اینجوری باید معالم ربانی رو در عمل عامل باشی و چیزایی رو که یاد گرفتی در عمل پیاده کنی و بریزی بیرون و این تکلیف و مسئولیت توست!
پس «فاصدع بما تومر» یعنی اینجوری راه درک فرج هست نه جور دیگر.
[عمل صالح – صدع] :
« فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ » یعنی عمل صالح انجام بده!
ما ماموریم به نور خود باور «آمنوا» داشته باشیم و با یاد او عمل صالح انجام دهیم و این دستور همان دستوری است «ما تُؤْمَرُ» که مکرر بدان امر شده‌ایم که «آمنوا و عملوا الصالحات».

«صدع»: « فرج – انفراج في الشي‏ء »
«جوب»
این مفهوم در این واژه زیباست:
با یاد معالم ربانی چون فرج می رسد و تاریکی به نور مبدل می شود لذا به آن «صدع» می گویند.
در «جواب» و «جوب» و «ا من یجیب المضطر» گفتیم کیه که با یاد معالم ربانی، جواب درستو بده و رابطه خودشو با عمل به نور ولایت با نمودارها به برکت فرجی که آل محمد ع برای توازن رابطه آفاقی و انفسی برایش برقرار می‌نمایند قطع کند؟!
انگاری با اجرای دستور «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ»، مخاطبین، غربال می شوند:
«أي شقّ جماعاتهم بالتوحيد، و قيل افرق بذلك بين الحقّ و الباطل، و قيل أظهر ذلك»
که حالا کیا این دستور رو اجرا ء می کنند و کیا بازیگوشی می کنند.
ای اهل حسادت چاپلوس کوفه!
امتحان کربلا دستتونو رو میکنه!
حالا اگه راست میگین به اون چیزی که زبانا اصرار هم می کنین یه ذره عمل کنین و با این عمل موجب انفراج تاریکی و اندیشه باطل بشید و نور فروزان آرامش که ثمرات اندیشه نورانی است را به همگان هدیه دهید.
این اندیشه نورانی را ظاهر کنید، عمل کنید و بگذارید همه نمونه کار رو ببینند و به اندیشه آل محمد ع رغبت پیدا نمایند.
عرب به صبح که زمان از بین رفتن تاریکی شب و آمدن روز است را صدیع می‌گوید:
«الصديع و هو الصبح»
پس «الصديع» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور است کما اینکه در مقالۀ «صبح» و مقاله‌های وابسته به آن نیز اشاره شد که «الصبح» هم نام زیبای معالم ربانی است:
«صُبْحٌ‏ صَادِعٌ‏: روز روشن»
«الصدع: الفصل»:
نور، چیزی است که بین قلب تو و تاریکی اندیشه لیدرهای سوء فاصله می‌اندازد.
و چون این فاصله و جدایی قلب از اندیشه ظلمانی، توام با نور است،
لذا صدع مفهوم نور فروزان نگاه آل محمد ع را برای اهل یقین دارد.
عرب به قاضی میگه صادع:
«الصادع: قاض»
چون با حکم و رایش، بین حق و باطل فاصله میندازه و تکلیف رو معلوم میکنه.
«ذات الصدع- تتصدّع بالنبات»:
قلب اهل یقینی که با عمل به معالم ربانی منور شده « ذات الصدع » است یعنی دارای آبرو و نور شده
«وَ الْأَرْضِ ذاتِ‏ الصَّدْعِ‏»
این آیات اشاره به قلوب اهل یقین نسبت به صاحبان نور خود دارد.
کتاب لغت التحقیق از این واژه، این برداشت درست را نموده:
« القطع في امور مهمّة أو صلبة مادّيا أو معنويّا »
ایکاش این را هم اضافه می نمودند که آن اسم الله نورانی و آن اسم اعظم و آن یوزرنیم و پسوردی که در امور مهم برای اهل یقین در قلبشان مداخله میکند و یادش برای آنها تاریکی و اندیشه باطل را قطع نموده، لذا نور و آرامش را به آنها هدیه می‌دهد، در واقع یکی از نامهایش به سبب این عملکرد و تعبیری که الآن بیان شد «صادع» است «و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها»، پس اهل یقین با گفتن «یا صادع» از نور خود می خواهد که در دل شرایط به او چیزی یاد دهد که او را از تاریکی برهاند و به نور آرامش برساند.
یک اسم الله زیبا:
«يَا شَاعِبَ صَدْعِ الْكَسِيرِ»:
ای نوری که ظرف افتاده و شکسته رو، دوباره جوری بند می‌زنی «شَاعِبَ»، که اصلا معلوم نمیشه افتاده و شکسته و درست میشه مثل روز اولش.
+ «رفأ – المرفأ الامین»:
«
صاحبان نور، رفوگران قلب!»

[واژه صدع در صحیفه] :
« (17) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ كَمَا بَلَّغَ رِسَالَتَكَ، وَ صَدَعَ‏ بِأَمْرِكَ، وَ نَصَحَ لِعِبَادِكَ.

(22) سُبْحَانَكَ! مَا أَجَلَّ شَأْنَكَ، وَ أَسْنَى فِي الْأَمَاكِنِ مَكَانَكَ، وَ أَصْدَعَ‏ بِالْحَقِّ فُرْقَانَكَ! »

[واژه صدع در غرر] :
إِنَّ الدُّنْيَا مَعْكُوسَةٌ مَنْكُوسَةٌ لَذَّاتُهَا تَنْغِيصٌ وَ مَوَاهِبُهَا تَغْصِيصٌ وَ عَيْشُهَا عَنَاءٌ وَ بَقَاؤُهَا فَنَاءٌ تَجْمَحُ بِطَالِبِهَا وَ تُرْدِي رَاكِبَهَا وَ تَخُونُ الْوَاثِقَ بِهَا وَ تُزْعِجُ الْمُطْمَئِنَّ إِلَيْهَا وَ إِنَّ جَمْعَهَا إِلَى انْصِدَاعٍ‏ وَ وَصْلَهَا إِلَى انْقِطَاعٍ .

الصِّدْقُ حَقٌّ صَادِعٌ‏.

مَوْتُ الْوَلَدِ صَدْعٌ‏ فِي الْكَبِدِ.

لَا تَصَدَّعُوا عَلَى سُلْطَانِكُمْ فَتَذُمُّوا غِبَّ أَمْرِكُمْ .»

[کتاب زیبا و مهم دعائم الاسلام همیشه احادیث زیبایی داره!]:
« فَصَدَعَ‏ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ قَامَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ص يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ » :
« دعائم الإسلام ؛ ج‏1 ؛ ص14

ذِكْرُ وَلَايَةِ أَمِير الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ‏ الطَّاهِرِينَ‏

قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ – إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ‏

وَ رُوِّينَا عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ص‏ أَنَّ رَجُلًا قَالَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ الْحَسَنَ الْبَصْرِيَّ حَدَّثَنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ إِنَّ اللَّهَ أَرْسَلَنِي بِرِسَالَةٍ فَضَاقَ بِهَا صَدْرِي وَ خَشِيتُ أَنْ يُكَذِّبَنِي النَّاسُ فَتَوَاعَدَنِي إِنْ لَمْ أُبَلِّغْهَا أَنْ يُعَذِّبَنِي
قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ فَهَلْ حَدَّثَكُمْ بِالرِّسَالَةِ ؟
قَالَ لَا
قَالَ
أَمَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ مَا هِيَ وَ لَكِنَّهُ كَتَمَهَا مُتَعَمِّداً
قَالَ الرَّجُلُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ وَ مَا هِيَ ؟
فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَ الْمُؤْمِنِينَ بِالصَّلَاةِ فِي كِتَابِهِ فَلَمْ يَدْرُوا مَا الصَّلَاةُ وَ لَا كَيْفَ يُصَلُّونَ فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُحَمَّداً نَبِيَّهُ ص أَنْ يُبَيِّنَ لَهُمْ كَيْفَ يُصَلُّونَ فَأَخْبَرَهُمْ بِكُلِّ مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ الصَّلَاةِ مُفَسَّراً وَ فَرَضَ الصَّلَاةَ فِي الْقُرْآنِ جُمْلَةً فَفَسَّرَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِي سُنَّتِهِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِالَّذِي أَمَرَهُمْ بِهِ مِنَ الصَّلَاةِ الَّتِي فَرَضَ‏ اللَّهُ عَلَيْهِمْ
وَ أَمَرَ بِالزَّكَاةِ فَلَمْ يَدْرُوا مَا هِيَ فَفَسَّرَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَعْلَمَهُمْ بِمَا يُؤْخَذُ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْإِبِلِ وَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ وَ الزَّرْعِ وَ لَمْ يَدَعْ شَيْئاً مِمَّا فَرَضَ اللَّهُ مِنَ الزَّكَاةِ إِلَّا فَسَّرَهُ لِأُمَّتِهِ وَ بَيَّنَهُ لَهُمْ
وَ فَرَضَ عَلَيْهِمُ الصَّوْمَ فَلَمْ يَدْرُوا مَا الصَّوْمُ وَ لَا كَيْفَ يَصُومُونَ فَفَسَّرَهُ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ بَيَّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ فِي الصَّوْمِ وَ كَيْفَ يَصُومُونَ
وَ أَمَرَ بِالْحَجِ‏ فَأَمَرَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ص أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمْ كَيْفَ يَحُجُّونَ حَتَّى أَوْضَحَ‏ لَهُمْ ذَلِكَ فِي سُنَّتِهِ
وَ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْوَلَايَةِ
فَقَالَ‏ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ‏
فَفَرَضَ اللَّهُ وَلَايَةَ وُلَاةِ الْأَمْرِ فَلَمْ يَدْرُوا مَا هِيَ
فَأَمَرَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ع أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمْ مَا الْوَلَايَةُ مِثْلَ مَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ
فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ضَاقَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَرْعاً وَ تَخَوَّفَ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ دِينِهِ وَ أَنْ يُكَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ فَأَوْحَى إِلَيْهِ يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ‏ فَصَدَعَ‏ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ قَامَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ص يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ وَ نَادَى لِذَلِكَ الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ أَنْ يُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ وَ كَانَتِ الْفَرَائِضُ يَنْزِلُ مِنْهَا شَيْ‏ءٌ بَعْدَ شَيْ‏ءٍ تَنْزِلُ الْفَرِيضَةُ ثُمَّ تَنْزِلُ الْفَرِيضَةُ الْأُخْرَى وَ كَانَتِ الْوَلَايَةُ آخِرَ الْفَرَائِضِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا أُنْزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هَذِهِ الْفَرِيضَةِ فَرِيضَةً قَدْ أَكْمَلْتُ لَكُمْ هَذِهِ الْفَرَائِضَ.»

تعصب نسبت به نورت داشته باش!
+ «من هذا المتعصب لمحمد ص»:
اگه بموقع از نورت دفاع نکنی، روح آرامش از قلبت گرفته میشه!
« سَلَبَهُ صَالِحَ مَا مَنَّ بِهِ عَلَيْهِ مِنْ مَعْرِفَتِنَا »
امام باقر علیه السلام:
مَنْ‏ قَعَدَ فِي مَجْلِسٍ يُسَبُّ فِيهِ إِمَامٌ مِنَ الْأَئِمَّةِ
يَقْدِرُ عَلَى الِانْتِصَافِ‏ فَلَمْ يَفْعَلْ

أَلْبَسَهُ اللَّهُ الذُّلَّ فِي الدُّنْيَا وَ عَذَّبَهُ فِي الْآخِرَةِ
وَ سَلَبَهُ صَالِحَ مَا مَنَّ بِهِ عَلَيْهِ مِنْ مَعْرِفَتِنَا.
هر كس بنشيند در مجلسى كه يكى از امامان در آن دشنام داده مى‏شود
و ميتواند انتقام گيرد (ميتواند برخيزد، برگردد) و نكند
خدا در دنيا جامه خوارى بر او پوشاند و در آخرت عذابش كند،
و خوبى آنچه را از معرفت ما باو ارزانى داشته از وى سلب كند.

[رجع – صدع] :
[وَ السَّماءِ ذاتِ‏ الرَّجْعِ‏ وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ] :
[رجع – قبض و بسط] :
همه مخلوقات دارای این ویژگی چرخۀ حیات و چرخۀ آب هستند.
همین میشه قبض و بسط!
قلب ما هم به برکت نور ولایت آل محمد ع دارای چرخه حیات است و نور و ظلمت را درک می کند و امر و نهی را می فهمد:
« كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ‏ تُرْجَعُونَ‏ »
انگاری به برکت عمل به نور ولایت ، نور به قلب تاریک اهل یقین بر می گردد.
انگاری « رَاجَعَ‏ الرّجُل امرأتَه » برای نطفه‌گذاری علمی به قلب جفت خود بر می گردد و این مراجعه نورانی همان ملاقات با ملک موکل است.
یهود این برگشت به چرخه حیات به سبب نور ولایت را قبول ندارد:
« أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً ذلِكَ‏ رَجْعٌ‏ بَعِيدٌ‏ »
در صورتیکه « إِنَّهُ عَلى‏ رَجْعِهِ‏ لَقادِرٌ – وَ السَّماءِ ذاتِ‏ الرَّجْعِ »
« وَ السَّماءِ ذاتِ‏ الرَّجْعِ‏ وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ‏ »:
آسمان حیات رو به چرخه زمین برمیگردونه !
زمین هم میتونه با این نور ولایت به چرخه حیات برگرده و خلود در حیات طیبه جاویدان داشته باشد.
+ «صدع»: + [سورة الطارق (86): الآيات 1 الى 17]

«قبض و بسط» + «انا لله و انا الیه راجعون» :
یعنی چون اندیشه ما اندیشه مقتبس از نور ولایت آل محمد ع است و به سبب صاحب نور این اندیشه را آموخته‌ایم، لذا ما به حیات طیبة برمیگردیم، ان شاء الله تعالی.
آیاتی و رسلی مدام برای اهل یقین عرضه می شود تا حیات را و نور را به آنها برساند و این قلوب نیز ویژگی رونمایی از اعمال صالح تولیدی مشترک خود با نور ولایت را حتما دارند ، نه اینکه نداشته باشند چون ذات الصدع هستند.
« وَ السَّماءِ ذاتِ‏ الرَّجْعِ »
علوم آسمانی میتونه قلب رو از تاریکی به نور برگرداند.
و قبض و بسط مثل روز و شب تا موقعی که خدا بخواد ادامه دار خواهد بود.
این ویژگی « ذاتِ‏ الرَّجْعِ » همان چرخه حیات است! همان قبض و بسط است!
عرب چه زیبا به ابر و باران میگه رجع! انگاری میگه این هم چرخه حیات آب!

[حس بویایی مثالی برای درک قلبی]:
+ «فقه – تفقه»
ببین ما غیر از دیدن و شنیدن و لمس کردن و چشیدن که ظاهرا رابطه برقرار شده برامون خیلی واضح و ملموسه یک حس دیگه هم داریم که بوییدنه و بدون دیدن یا شنیدن و یا لمس کردن و یا چشیدن بوی یک چیز رو بدون دیدن رابطه ظاهری اون متوجه میشیم و این ویژگی یقین ما رو به قلب و تواناییهاش مثل توانایی بوییدن بدن ، می بره بالا یعنی چطور بوییدن رو با این ویژگیهاش نمی شه انکار کرد ، ادراک و فهم قلبی رو هم نمیشه با این مثال واضح رد نمود کما اینکه یعقوب ع فرمود اگر مرا مسخره نمی کنید به شما می گویم که بوی یوسف را استشمام می کنم !
در واقع عمل صالح از خود بویی تولید می کند که فقط اهلش آن را استشمام می کنند «عرف» و از روی آرامشی که برایشان حاصل می شود تشخیص می دهند و قلبشان گواهی می دهد و انگاری اعوذ بالله نور خدا را با قلبشان اینجوری می بینند (الله نور السماوات و الارض) که این نور آل محمد ع و نور معالم ربانی است که آرامبخش دلهاست و قصه بوییدن یک مبحث زیبایی است و مثال زیبایی است از توانایی قلب ما برای رسیدن به آرامش بدون اینکه چیزی را ببیند و یا صدایی را بشنود و یا چیزی را لمس نموده و یا طعمش را بچشد. انگاری راحت‌تر است بگوییم بوی آرامش از وجود و حضور نور استشمام می شود و این نیاز به قلبی با شامه قوی دارد و معرفت همین است و در حدیث زیبای یمنی‌ها (رسول خدا ص فرمودند: نور هر کسی که به دل شما افتاد او وصی من است.) تو گویی از وجود مقدس و نازنین علی ع، بوی خوش استشمام نمودند که قلبشان به او آرام گرفته لذا قصه بوی یوسف ع و یا بوی پیراهن یوسف ع همین بوی اعمال صالح است.
در حدیث زیبایی این مطلب آمده که
« إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا هَمَّ بِالْحَسَنَةِ خَرَجَ نَفَسُهُ طَيِّبَ الرِّيحِ »
وقتی به انجام عمل صالح 
اهتمام بورزی، این بوی خوش از وجودت استشمام می شود.

[إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَصْدَعَ‏ بِالْحَقِّ] :
كتاب سليم بن قيس الهلالي ؛ ج‏2 ؛ ص767

… اثْنَيْ عَشَرَ رَجُلًا أَئِمَّةَ ضَلَالٍ مِنْ قُرَيْشٍ يَصْعَدُونَ مِنْبَرَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ يَنْزِلُونَ عَلَى صُورَةِ الْقُرُودِ يَرُدُّونَ‏ أُمَّتَهُ عَلَى أَدْبَارِهُمْ عَنِ الصِّرَاطِ [الْمُسْتَقِيمِ‏] قَدْ خَبَّرَنِي بِأَسْمَائِهِمْ رَجُلًا رَجُلًا وَ كَمْ يَمْلِكُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ عَشَرَةٌ مِنْهُمْ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ وَ رَجُلَانِ مِنْ حَيَّيْنِ مُخْتَلِفَيْنِ مِنْ قُرَيْشٍ عَلَيْهِمَا مِثْلُ أَوْزَارِ الْأُمَّةِ جَمِيعاً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ مِثْلُ جَمِيعِ عَذَابِهِمْ فَلَيْسَ مِنْ دَمٍ يُهَرَاقُ فِي غَيْرِ حَقِّهِ‏ وَ لَا فَرْجٍ يُغْشَى حَرَاماً وَ لَا حُكْمٍ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا كَانَ‏ عَلَيْهِمَا وِزْرُهُ
[وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ بَنِي الْعَاصِ إِذَا بَلَغُوا ثَلَاثِينَ رَجُلًا
جَعَلُوا كِتَابَ اللَّهِ دَخَلًا وَ عِبَادَ اللَّهِ خَوَلًا وَ مَالَ اللَّهِ دُوَلًا]
وَ قَالَ‏ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا أَخِي إِنَّكَ لَسْتَ كَمِثْلِي إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَصْدَعَ‏ بِالْحَقِّ وَ أَخْبَرَنِي أَنَّهُ يَعْصِمُنِي مِنَ النَّاسِ وَ أَمَرَنِي أَنْ أُجَاهِدَ وَ لَوْ بِنَفْسِي فَقَالَ جَاهِدْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ‏ وَ قَالَ‏ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ‏ [فَكُنْتُ أَنَا وَ أَنْتَ الْمُجَاهِدَيْنِ‏] وَ قَدْ مَكَثْتُ بِمَكَّةَ مَا مَكَثْتُ لَمْ أُومَرْ بِقِتَالٍ ثُمَّ أَمَرَنِي اللَّهُ بِالْقِتَالِ لِأَنَّهُ لَا يُعْرَفُ الدِّينُ إِلَّا بِي وَ لَا الشَّرَائِعُ وَ لَا السُّنَنُ وَ الْأَحْكَامُ وَ الْحُدُودُ وَ الْحَلَالُ وَ الْحَرَامُ وَ إِنَّ النَّاسَ يَدَعُونَ بَعْدِي مَا أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ مَا …….

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَنْ تَوَلَّى آلَ مُحَمَّدٍ وَ قَدَّمَهُمْ عَلَى جَمِيعِ النَّاسِ بِمَا قَدَّمَهُمْ مِنْ قَرَابَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَهُوَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ لِمَنْزِلَتِهِ عِنْدَ آلِ مُحَمَّدٍ لَا أَنَّهُ مِنَ الْقَوْمِ بِأَعْيَانِهِمْ وَ إِنَّمَا هُوَ مِنْهُمْ بِتَوَلِّيهِ إِلَيْهِمْ وَ اتِّبَاعِهِ إِيَّاهُمْ وَ كَذَلِكَ حُكْمُ اللَّهِ فِي كِتَابِهِ‏ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ‏
وَ قَوْلُ إِبْرَاهِيمَ‏ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ‏.

[« أَبْشِرْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّهُ لَا يُحِبُّكَ مُنَافِقٌ وَ لَا يُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ »] :
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
لَمَّا نَزَلَتْ خَمْسُ آيَاتٍ‏ أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً إِلَى قَوْلِهِ‏ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‏ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع إِلَى جَنْبِ النَّبِيِّ ص فَانْتَقَضَ انْتِقَاضَ الْعُصْفُورِ
قَالَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا لَكَ يَا عَلِيُّ ؟
قَالَ
عَجِبْتُ مِنْ جُرْأَتِهِمْ عَلَى اللَّهِ وَ حِلْمِ اللَّهِ عَنْهُمْ
قَالَ فَمَسَحَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ قَالَ
أَبْشِرْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّهُ لَا يُحِبُّكَ مُنَافِقٌ وَ لَا يُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ
وَ لَوْ لَا أَنْتَ‏ لَمْ يُعْرَفْ حِزْبُ اللَّهِ وَ حِزْبُ رَسُولِهِ‏.

[الصَّادِعَ بِهِ مُجَاهِدٌ] :
[زبان ولایت – احسن الحدیث] :
ازپوشه «زبان ولایت، فراتر از زبان مادری» …
[ زبان ولایت احسن الحدیث است – إِنَّ الْحَقَّ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ وَ الصَّادِعَ بِهِ مُجَاهِدٌ …
اى حارث! بهترين سخن حق است و كسى كه آشكارا بگويد (یعنی با رفتارش این گفتار حق را آشکار نماید) مجاهد است]:
«صدع»، صادع یعنی اهل نور ولایتی که با رفتارش آشکار میکنه که این کلام نورانی ولایت رو شنیده و دیده و فهمده و تو از این طلوع خورشید در وجود او می فهمی که دنیای درونش روز است نه شب تاریک حسادت!
«صُبْحٌ‏ صَادِعٌ‏: روز روشن»:
میگی : مثل روز روشنه که این خانم یا این آقا اهل نور ولایته، ببین چه خوب جواب بدی طرفو با خوبی داد. انگار نه انگار که یک سطل آشغال روش خالی کرده! اصلا خم به ابروش نیاورد!
مثل نورش رفتار کرد و این کار یک مجاهدۀ قلبی درست و حسابی میخواد که پاتو بذاری روی دلخواهت و پشت کنی به تمنات و هیچی نگی.

راه اینکه بفهمی کی صاحب نور علمه، اینه که این مثال رو خوب بفهمی:
راه اینکه بفهمیم کی داره به زبان ترکی صحبت میکنه چیه؟
راهش اینه که خودت ترک باشی و زبان ترکی رو بلد باشی، حالا هر کی ترکی صحبت کنه، تو میفهمی او با تو همزبان است و اگه ترکی بلد نباشی و یکی داره به زبان کردی صحبت میکنه و تو هم نمیفهمی به چه زبونی داره صحبت میکنه، اگه از یه نفر بپرسی او به چه زبانی صحبت میکنه و او بگه به زبان ترکی، در حالیکه کردی داشته صحبت میکرده، و تو هم قبول کنی که آره داره ترکی صحبت میکنه اینجا اشتباه تو، تقصیر کیه؟ خودت باید ترکی رو بلد باشی تا لازم نباشه با طناب پوسیده یکی دیگه بری تو چاه. اینجا هم در دایره نور ولایت داستان همینه، یعنی خودت باید زبان نور ولایت رو بفهمی یعنی قبض و بسطتو خوب از بر باشی، حالا وقتی چشمت به صاحبان نور علم، در ملک و در ملکوت بیفته فورا میفهمی او داره به زبان نور ولایت صحبت میکنه چون این زبان رو خودت هم بلدی انگاری کلام نورانی او به دلت میشینه پس بالرجال دین خدا رو نشناختی بلکه با آیت حق شناختیش و این آیت حق همون کلام حق است که این کلام و این زبان رو تو با قلبت بلدی و نور رو میشنوی و میبینی و می‌فهمی و هر کی نورانی صحبت کنه تو متوجه میشی لذا زبان اهل نور رو بخوبی بلدی پس برای توی ترک زبان شناخت ترکها از هر ملیت و اقوام دیگری کاری بس ساده است و از این ساده تر نداریم!
اگه از یک ترک زبان بپرسیم اینکه تشخیص بدهی یه نفری که داره صحبت میکنه ترکه یا نه برای تو چقدر سخته، میگه اصلا سخت نیست، دهانشو باز کنه میفهمم ترکه!
بعینه شناخت صاحبان نور علم برای اهل نور ولایت هم همینه!
وقتیکه دهان صاحبان نور علم، به کلام نورانی عالَم بالا گشوده میشود، قلب اهل نور با شنیدن و دیدن این کلام نورانی ارضاء می‌شود!
اینقدر این کلام حلاوت داره که آب از لب و لوچه‌ات آویزان می شود!
« إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآيَةِ الْحَقِّ فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ
يَا حَارِثُ إِنَّ الْحَقَّ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ وَ الصَّادِعَ بِهِ مُجَاهِدٌ »
پس وظیفه ماست که زبان نور ولایت را یاد بگیریم، حالا هر کسی به این زبان صحبت کنه ما خوب می فهمیمش! میخواد انسان باشه درخت باشه مورچه باشه لباس باشه هر حادثه ای باشه با ما حرف میزنه و ما می فهمیمم چی میگه و از ما چی میخواد و ما چیکار باید بکنیم و این زبان نورانی همان زبان حکمت است که « الصَّادِعَ بِهِ مُجَاهِدٌ » کسی که این زبان رو بلده و باهاش کار میکنه مدام در حال مجاهده قلبی است و داره با خودش کار میکنه و روی خودش کار میکنه و حسدشو مدام سرکوب میکنه و خود حسودشو سرکوفت میزنه و کنترل قلبشو سعی میکنه در دستش بگیره و نذاره حسادتش کار دستش بده و این میشه « الصَّادِعَ بِهِ مُجَاهِدٌ » یعنی هر کی گفتارش و کردارش نیک باشه در واقع رفتار نیک او از فهم نور ولایتش خبر میده که داره مدام با حسادت خودش مبارزه میکنه و این شخص راه اصلاح و تربیت عیب حسد خودشو خوب یاد گرفته انگاری زبان نور ولایت رو خوب آموخته و نور و ظلمت قلبشو بخوبی میفهمه.
نمیشه اهل نور ولایت باشی اما رفتارت نورانی نباشه کانه نمیشه ترک باشی اما زبان ترکی رو نتونی تشخیص بدهی! اگه یه نفر دهنشو باز کنه، باید بفهمی که او ترک زبان است!
در دل شرایط هر تکونی که میخوری همه می فهمن اهل نور ولایتی و داری با فهم نور ولایت کاراتو پیش میبری!
+ «بسم الله»: «ای عبد الله بن یحیی، تو در مقامی هستی که نباید بسم الله رو فراموش کنی»
همون کسی که اومد روی چهارپایه بشینه، خورد زمین و سرش شکست.
اگه زبان اصلی رو بلد باشی علامتش اینه در دل شرایط فقط به زبان اصلی صحبت میکنی و اصلا حسادت قاطیش نمیکنی و این کاری که میکنی چیزی است که در عالم بالا کاملا شنیده و دیده میشه و قبول میشه و اون بالا میگن این کیه که اینقدر خوب ترکی (منظورم مثالی برای زبان نور ولایت است) صحبت میکنه ما همه حرفهاشو میفهمیم.
زبان نور ولایت فراتر از زبان مادری است.
زبان نور ولایت در آسمان رایج است، زبان مادری فقط در زمین کاربرد دارد.
ما باید زبان نور ولایت رو خوب یاد بگیریم!
راهش اینه مثل زبان مادری که یاد گرفتیم، یه مادر که اینجا اسمش میشه صاحب نور، مدام کنار دست ما باشه تا چشممون به هر چی می افته، این مادر اسمشو و معناشو یادمون بده!
صاحب نور در هر آیت و حادثه‌ای، توی ملکوت قلبمون کنارمون باشه و یادمون بده چه کاری باید بکنیم و چه کاری نباید بکنیم و این میشه گفتار درمانی با کمک صاحبان نور.
پس صاحب نور فقط یاد میده که چجوری میشه یادگرفت!
نور ولایت رو به یادمون میاره! زبان نورانی ولایت رو به یادت میاره تا خودت در دل شرایط صدای ملک موکلتو بشنوی و بفهمی چون او به زبان نور ولایت حرف میزنه اینجوری انگاری خودت روی پای خودت ایستادی مستقل شدی پس صاحب نور لطف بزرگی بهت میکنه که زبان نور ولایت رو بهت یاد میده و به یادت میاره.
ببین مادر به بچه زبان مادریشو یاد میده و دیگه مدام با او به مدرسه و این طرف و اونطرف نمیره که حرفهای این و اونو براش ترجمه کنه چون خود بچه دیگه بدون مادر حرفهای دیگرانو می فهمه و متوجه میشه و در فهمیدن کلام دیگران نیازمند مادر مُلکی نیست! چون زبان این مادر در ملکوت مدام در فکر و ذهنش جای گرفته و همه وجودش به رنگ و زبان این مادر در اومده.
چه حدیث مهمی است این حدیث حارث همدانی در مورد بحث زبان نور ولایت فراتر از زبان مادری.

امام علی علیه السلام:
عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ:
دَخَلَ الْحَارِثُ الْهَمْدَانِيُّ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ ع فِي نَفَرٍ مِنَ الشِّيعَةِ وَ كُنْتُ فِيهِمْ
فَجَعَلَ الْحَارِثُ يَتَّئِدُ فِي مِشْيَتِهِ وَ يَخْبِطُ الْأَرْضَ بِمِحْجَنِهِ وَ كَانَ مَرِيضاً
فَأَقْبَلَ عَلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ كَانَتْ لَهُ مِنْهُ مَنْزِلَةٌ
فَقَالَ كَيْفَ تَجِدُكَ يَا حَارِثُ
فَقَالَ نَالَ الدَّهْرُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مِنِّي وَ زَادَنِي أَوْباً غَلِيلًا اخْتِصَامُ أَصْحَابِكَ بِبَابِكَ
قَالَ
وَ فِيمَ خُصُومَتُهُمْ
قَالَ فِيكَ وَ فِي الثَّلَاثَةِ مِنْ قَبْلِكَ
فَمِنْ مُفْرِطٍ مِنْهُمْ غَالٍ وَ مُقْتَصِدٍ تَالٍ وَ مِنْ مُتَرَدِّدٍ مُرْتَابٍ لَا يَدْرِي أَ يُقْدِمُ أَمْ يُحْجِمُ
فَقَالَ
حَسْبُكَ يَا أَخَا هَمْدَانَ أَلَا إِنَّ خَيْرَ شِيعَتِي النَّمَطُ الْأَوْسَطُ إِلَيْهِمْ يَرْجِعُ الْغَالِي وَ بِهِمْ يَلْحَقُ التَّالِي
فَقَالَ لَهُ الْحَارِثُ
لَوْ كَشَفْتَ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي الرَّيْنَ عَنْ قُلُوبِنَا وَ جَعَلْتَنَا فِي ذَلِكَ عَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ أَمْرِنَا
قَالَ قَدْكَ‏ فَإِنَّكَ امْرُؤٌ مَلْبُوسٌ عَلَيْكَ
إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآيَةِ الْحَقِّ فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ
يَا حَارِثُ إِنَّ الْحَقَّ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ وَ الصَّادِعَ بِهِ مُجَاهِدٌ
وَ بِالْحَقِّ أُخْبِرُكَ فَأَرْعِنِي سَمْعَكَ ثُمَّ خَبِّرْ بِهِ مَنْ كَانَتْ لَهُ حَصَانَةٌ مِنْ أَصْحَابِكَ
أَلَا إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ وَ صَدِيقُهُ الْأَوَّلُ قَدْ صَدَّقْتُهُ وَ آدَمُ بَيْنَ الرُّوحِ وَ الْجَسَدِ
ثُمَّ إِنِّي صَدِيقُهُ الْأَوَّلُ فِي أُمَّتِكُمْ حَقّاً فَنَحْنُ الْأَوَّلُونَ وَ نَحْنُ الْآخِرُونَ وَ نَحْنُ خَاصَّتُهُ يَا حَارِثُ وَ خَالِصَتُهُ وَ أَنَا صَفْوُهُ وَ وَصِيُّهُ وَ وَلِيُّهُ وَ صَاحِبُ نَجْوَاهُ وَ سِرِّهِ
أُوتِيتُ فَهْمَ الْكِتَابِ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ عِلْمَ الْقُرُونِ وَ الْأَسْبَابِ وَ اسْتُودِعْتُ أَلْفَ مِفْتَاحٍ يَفْتَحُ كُلُّ مِفْتَاحٍ أَلْفَ بَابٍ يُفْضِي كُلُّ بَابٍ إِلَى أَلْفِ عَهْدٍ وَ أُيِّدْتُ وَ اتُّخِذْتُ وَ أُمْدِدْتُ بِلَيْلَةِ الْقَدْرِ نَفْلًا وَ إِنَّ ذَلِكَ لَيَجْرِي لِي وَ لِمَنْ تَحَفَّظَ مِنْ ذُرِّيَّتِي مَا جَرَى اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ حَتَّى يَرِثَ اللَّهُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْهَا
وَ أُبَشِّرُكَ يَا حَارِثُ لَتَعْرِفُنِي عِنْدَ الْمَمَاتِ وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْحَوْضِ وَ عِنْدَ الْمُقَاسَمَةِ
قَالَ الْحَارِثُ وَ مَا الْمُقَاسَمَةُ قَالَ مُقَاسَمَةُ النَّارِ أُقَاسِمُهَا قِسْمَةً صَحِيحَةً أَقُولُ هَذَا وَلِيِّي فَاتْرُكِيهِ وَ هَذَا عَدُوِّي فَخُذِيهِ
ثُمَّ أَخَذَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِيَدِ الْحَارِثِ- فَقَالَ يَا حَارِثُ أَخَذْتُ بِيَدِكَ كَمَا أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِيَدِي فَقَالَ لِي وَ قَدْ شَكَوْتُ إِلَيْهِ حَسَدَ قُرَيْشٍ وَ الْمُنَافِقِينَ لِي إِنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَخَذْتُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ بِحُجْزَتِهِ يَعْنِي عِصْمَتَهُ مِنْ ذِي الْعَرْشِ تَعَالَى وَ أَخَذْتَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ بِحُجْزَتِي وَ أَخَذَ ذُرِّيَّتُكَ بِحُجْزَتِكَ وَ أَخَذَ شِيعَتُكُمْ بِحُجَزِكُمْ فَمَا ذَا يَصْنَعُ اللَّهُ بِنَبِيِّهِ وَ مَا يَصْنَعُ نَبِيُّهُ بِوَصِيِّهِ
خُذْهَا إِلَيْكَ يَا حَارِثُ قَصِيرَةٌ مِنْ طَوِيلَةٍ
أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكَ مَا اكْتَسَبْتَ يَقُولُهَا ثَلَاثاً
فَقَامَ الْحَارِثُ يَجُرُّ رِدَاءَهُ وَ يَقُولُ مَا أُبَالِي بَعْدَهَا مَتَى لَقِيتُ الْمَوْتَ أَوْ لَقِيَنِي
قَالَ جَمِيلُ بْنُ صَالِحٍ وَ أَنْشَدَنِي أَبُو هَاشِمٍ السَّيِّدُ الْحِمْيَرِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ فِيمَا تَضَمَّنَهُ هَذَا الْخَبَرُ

قَوْلُ عَلِيٍّ لِحَارِثٍ عَجَبٌ‏

 

 كَمْ ثَمَّ أُعْجُوبَةً لَهُ حَمَلًا

يَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ يَمُتْ يَرَنِي

 

 مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلًا

يَعْرِفُنِي طَرْفُهُ وَ أَعْرِفُهُ‏

 

 بِنَعْتِهِ‏ وَ اسْمِهِ وَ مَا عَمِلَا

وَ أَنْتَ عِنْدَ الصِّرَاطِ تَعْرِفُنِي‏

 

 فَلَا تَخَفْ عَثْرَةً وَ لَا زَلَلًا

أَسْقِيكَ مِنْ بَارِدٍ عَلَى ظَمَإٍ

 

 تَخَالُهُ فِي الْحَلَاوَةِ الْعَسَلَا

أَقُولُ لِلنَّارِ حِينَ تُوقَفُ لِلْعَرْضِ‏

 

 دَعِيهِ لَا تَقْتُلِي الرَّجُلَا

دَعِيهِ لَا تَقْرَبِيهِ إِنَّ لَهُ‏

 

 حَبْلًا بِحَبْلِ الْوَصِيِّ مُتَّصِلًا

کتاب كنز الفوائد:
از ابن نباته روايت شده كه گفت
حارث همدانى وارد خدمت امير المؤمنين عليه السّلام شد با چند نفر از شيعيان
من نيز با حارث بودم
حارث در راه رفتن خود خم و راست ميشد و با عصاى كج خود بزمين ميكوبيد چون مريض بود.
حارث در نزد على مقام و منزلتى داشت
امير المؤمنين باو توجه نموده فرمود
حارث حالت چطور است.
جواب داد روزگار مرا فرسوده كرده
و ناراحتى و درد مرا افزون نموده اين خصومت و اظهار نظرهاى مخالف اصحابت.
فرمود در چه مورد
عرضكرد در مورد مقام شما و گرفتارى كه از اين راه پيش آمده.
يك دسته افراط ميكنند و غالى هستند
گروهى نيز دشمن و نابكارند
و يك دسته هم در شك و ترديد بسر مى‏ برند
نمى‏ دانند روى آورند يا برگردند.
فرمود
برادر همدانى كافى است.
بهترين شيعيان و پيروان من ميانه‏‌روها هستند
زيادرو بايد بسوى آنها برگردند
و عقب مانده‏‌ها نيز خود را بآنها برسانند
عرضكرد فدايت شوم توضيح بيشترى بدهيد تا شك و ترديد از دل ما برود و ما را داراى بصيرت نمائى
فرمود
متوجه باش تو آدمى هستى كه امر بر تو مشتبه شده
دين خدا بوسيله اشخاص تشخيص داده نمى‌‏شود بايد دليل واقعى باشد.
وقتى حق را تشخيص دادى اهل حق را نيز خواهى شناخت.
[وقتی زبان نور ولایت رو با قلبت بفهمی، حالا میتونی اهل نور ولایت رو بشناسی]
اى حارث! بهترين سخن حق است و كسى كه آشكارا بگويد مجاهد است
من يك واقعيت را برايت توضيح ميدهم درست گوش كن بعد بدوستان خود كه شايسته هستند اطلاع بده.
بدان من بندۀ خدا و برادر پيامبر و صديق اول هستم كه او را تصديق كردم وقتى آدم بين روح و جسد بود. آنگاه من صديق اول در ميان امت شما بودم واقعا پس ما اول و آخريم جز اينكه من داراى امتيازى مخصوص هستم اى حارث من برگزيده و وابسته مخصوص و وصى و ولى و صاحب سر و نجواى پيغمبرم بمن فهم كتاب و فصل خطاب و علم قرآن و اسباب داده شده در اختيار من هزار كليد نهاده هر كليدى هزار درب را باز ميكند هر دربى بر يك مليون پيمان ميرسد مرا تائيد كرده- يا مدد كرده باضافه آن با شب قدر و اين جريان براى من و ذريه‏ ام كه حافظ مقام امامت باشند خواهد بود تا خداوند وارث زمين و هر چه در آن است شود (تا قيامت).
حارث! قسم بآن كس كه دانه را شكافت و انسان را آفريد بتو مژده ميدهم كه
دوست و دشمنم مرا در چند جا خواهند ديد.
هنگام مرگ. صراط. موقع تقسيم كردن.
پرسيد تقسيم كردن چه چيز؟
فرمود تقسيم نمودن براى آتش بطور صحيح.
ميگويم اين دوست من است و اين شخص دشمن من است.
سپس امير المؤمنين عليه السّلام دست حارث را گرفت و فرمود حارث دست تو را گرفتم همان طورى كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم دست مرا گرفت من شكايت از حسادت قريش و منافقين كرده بودم. فرمود روز قيامت من چنگ بلطف خدا ميزنم و تو چنگ بدامن من و ذريه تو چنگ بدامن تو ميزنند و شيعيانت چنگ بدامن آنها مى‏زنند
خداوند با پيامبرش چه خواهد كرد؟
پيامبر با وصى خود چه خواهد كرد.
وصى او با خاندان و شيعه خود چه خواهد كرد.
حارث اين مختصر را از جريانى بزرگ بگوش سپار
تو محشور خواهى شد با كسى كه او را دوست ميدارى
و هر چه انجام داده‏ اى نتيجه‏ اش را خواهى برد
اين حرف را سه مرتبه تكرار كرد.
حارث از جاى حركت كرد
از شادى رداى خود را مى ‏كشيد
گفت ديگر باكى ندارم قسم بخدا بعد از اين چه بملاقات مرگ روم و چه مرگ بملاقاتم بيايد.

مشتقات ریشۀ «صدع» در آیات قرآن:

[سورة الحجر (15): الآيات 92 الى 99]
فَاصْدَعْ‏ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ (94)

[سورة الروم (30): الآيات 41 الى 45]
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ‏ (43)

[سورة الواقعة (56): الآيات 17 الى 26]
لا يُصَدَّعُونَ‏ عَنْها وَ لا يُنْزِفُونَ (19)

[سورة الحشر (59): الآيات 21 الى 24]
لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ
وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (21)

[سورة الطارق (86): الآيات 1 الى 17]
وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ‏ (12)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی