The Zeal of a Divine Teacher to Plant the Seed of Knowledge in Receptive Hearts! “O Good News—This Is a Boy!” “A Boy Named Yahya!”
This article explores the word “ghulam” as a profound spiritual metaphor in the Qur’an and Prophetic tradition. Ghulam symbolizes a heart prepared to spread divine knowledge, and the deep yearning of a heavenly teacher to plant the seed of sacred wisdom in awakened hearts.
- Ghulam: A Vessel for Receiving and Spreading Divine Knowledge
The phrase “Ya Bushra hadha ghulam” announces the emergence of a heart destined to become a source of divine illumination—hearts likened to the womb of a mother, ready to nurture the sacred seed of knowledge.
- Knowledge as a Divine Trust & the Teacher’s Sacred Passion
According to the Prophet (PBUH):
“Knowledge is God’s trust on Earth, and scholars are its trustees. Whoever acts upon their knowledge fulfills this trust, and whoever does not is recorded among the traitors.”
In this light, ghulam represents both a prepared student and a reflection of the divine teacher’s eagerness to flow the light of knowledge into the soul of the learner.
- Ghulam: A Spiritual and Irresistible Attraction
Ghulam is not merely a young boy, but a symbol of the unique magnetism in the words of the Ahl al-Bayt (peace be upon them)—words that captivate the heart and drown out all other voices. Just as Zulaikha was enchanted by Yusuf, so too is the truth-seeking soul captivated by the speech of the Imams of Light.
- Spiritual Recognition and Union with the Light
Encountering a luminous ghulam plants a deep love in the heart. Just as Zulaikha fell in love with the Prophet Muhammad (PBUH) after hearing his name from Yusuf, the heart undergoes an inner transformation—signaling the verification of one’s luminous identity in the kingdom of the heart.
- An Invitation to the Path of Divine Illumination
The true ghulam is a call to movement—a light that illuminates the path and draws the seeker after it. Ghulam becomes a guiding lantern leading the soul from darkness to light, and from earth toward the heavens.
✅ Conclusion
In this article, ghulam stands as a symbol of:
- The heart’s readiness for divine knowledge,
- The teacher’s passionate mission to teach,
- The irresistible beauty of the Ahl al-Bayt’s speech,
- The recognition of one’s luminous identity,
- And the call to tread the divine path of light.
Heart Donation!
Knowledge Donation!
«غلم» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«اغْتَلَمَ الفحل: لقاح انجام داد.»
(∞=1+1)
«الغُلْمَة: هَيجان شَهوة النِّكاح من الذَّكَر و الأنثى.»
«اغتلام: هيجان شهوت نكاح»
تاویلا یعنی معلم ربانی خیلی دلش میخواد این نطفههای علمی رو به شاگردانش برسونه!
اومده به اهل حسادت، مهربانیکردن یاد بده!
به این میگن غلام!
غلامٌ اسمه یوسف!
غلامٌ اسمه یحیی!
+ «اسم الله»
«غلم؛ اشتیاق ربّانی برای کاشتن نطفۀ علم در قلبهای بیدار»
«غلم؛ وقتی معلم ربانی، مهربانی را به اهل حسادت میآموزد»
«غلم؛ علمآفرینیِ عاشقانه، از دل معلمِ ربّانی»
«غلم؛ لقاح نور در دل شاگرد به زبان عشق معلم»
«غلم؛ غلامی با هیجان رسالت، نطفهگذارِ نور در قلب شاگرد»
مژده دهید که نطفهگذار علوم آل محمد ع – «غلام» – خود را به ما نمایاند! + «ظهر»
«يا بُشْرى هذا غُلامٌ»
از «اغْتَلَمَ الفحل» گرفته شده!
پس غلام نام زیبای صاحبان نور است که نطفهها و قلمههای علمی آل محمد ع را در قلب ما میکارند تا این زمین و رحم حاصلخیز با یقین به این معالم ربانی، بارور شود و ثمر عملی دهد، ان شاء الله تعالی.
+ «سمد»: يقال للفحل إذا اغتلم: قد سمد.
چقدر موارد کاربرد این واژۀ غلم در آیات قرآن، زیبا و عاشقانه است!
يا بُشْرى هذا غُلامٌ
إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ
فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ
إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ
وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ
لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا
الْغُلْمَة : شدّة الشهوة.
اغْتَلَمَ البعير : إذا هاج من شدّة شهوة الضراب.
اغتلم الفحل : هاج من شهوة الضراب
الْغُلْمَة : هيجان شهوة النكاح من المرأة و الرجل و غيرهما.
اشتیاق معلّم ربّانی برای کاشتن نطفۀ علم در قلبهای بیدار!
يا بُشْرى هذا غُلامٌ! بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى!
ترجمۀ واژۀ «غلام» به یک پسر نوجوان برای فهم معنای عمیق قرآن کافی نیست؛
باید بدانیم که این واژه، رمزی است از یک روح آماده، یک قلب مستعد، و یک لحظهی بشارتآمیز که در آن نطفهی علم در جان شاگرد کاشته میشود.
در لغت عرب آمده است:
«اغْتَلَمَ الفحل: لقاح انجام داد»؛
و نیز:
«الغُلْمَة: هَيجان شهوت نكاح».
این هیجان، در باطن خود، اشارهای عمیق به میل شدیدِ معلّم ربّانی دارد؛
شوقی پاک و نورانی برای القای معرفت، برای پیوند نور حقیقت با جانهای پذیرا.
او آمده است تا به جای حسد، مهربانی را تعلیم دهد!
تا دلهای مردد و پرغبار حسود را، با بارقهای از نور، زنده کند.
تا به قلبهای خاموش بگوید:
اسم این معلم ربانی، یوسف است، یحیی است و …
غلامٌ اسمه یوسف! غلامٌ اسمه یحیی!
آری! او یک «غلام» است؛
او حامل نطفهی علم است. آمده تا زنده کند. آمده تا بکارد.
از نظر تاویل، «غلم» یعنی:
شور مقدسِ معلم ربّانی برای افشاندن نور علم در جان شاگردان.
معلمی که دلش میتپد برای زایش معرفت؛ برای تولدی دیگر در عالم معنا.
بشارت به غلام؛ بشارت به کاشتن نطفهی علم در قلبهای آماده!
«يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيى…»
این آیه، فقط بشارت به تولد یک فرزند جسمانی نیست؛
این، اعلان یک مأموریت تربیتی-نورانی است!
این، اعلان مأموریت کربلای یحیی است!
یَحیى، یعنی آنکه زنده میکند.
غُلام، یعنی قلبِ معلمی که تواناییِ لقاح علمی و نورانی دارد.
این بشارت به ظهور تمام معلّمان ربّانی است؛
به آنان که مأمورند نور علم را در خاک جانها بکارند.
غلام یعنی قلبی که آماده است «حیات» را منتشر کند!
معلم ربّانی، آمادهی القای معرفتی است که «یَحیی» کند، جان ببخشد، و شاگرد را از مرگ غفلت به زندگی آگاهی برساند.
«غُلْمَة» یعنی هیجان مقدّسی که در دل معلم برای تعلیم جاری است؛
همان لرزشی که در دل، هنگام لقاح هست، در دل معلم نیز هنگام آموزش هست؛
زیرا هر دو، صحنهی آفرینش یک روح جدید را تجربه میکنند.
«يا بُشْرى هذا غُلامٌ»، غلام اسمه یوسف!
در داستان یوسف نیز، بشارت با واژهی «غلام» آغاز میشود.
چرا؟ چون یوسف، خودش آموزگار مهربانی است!
آمد تا به برادران حسود، مهربانی بیاموزد.
تا به چشمهایی که جز حسد نمیبینند، تأویل رؤیاها را بیاموزد.
غلام در قرآن، نماد «نهالی نورانی» است که باید در دلهای بیدار کاشته شود.
حسد، مانع این لقاح علمی است!
اهل حسادت، دلشان را بستهاند. خاک جانشان ترک خورده، و نطفهی علم را نمیپذیرد.
معلّم ربّانی، آمده است تا این دلها را دوباره آبیاری کند.
آرامآرام، با مهر و حلم، موانع لقاح علمی را از میان بردارد.
غُلامٌ اسمه یوسف!
غُلامٌ اسمه یَحیى!
اینها رمزهاییاند از مأموریتهایی آسمانی برای تربیت، برای نور، برای تأویل.
معلّم ربانی، امین آسمان!
نطفۀ علم؛ ودیعۀ آسمانی در زمین دلهای بیدار
قَالَ النَّبِيُّ ص:
الْعِلْمُ وَدِيعَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ،
وَ الْعُلَمَاءُ أُمَنَاؤُهُ عَلَيْهِ،
فَمَنْ عَمِلَ بِعِلْمِهِ أَدَّى أَمَانَتَهُ،
وَ مَنْ لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ كُتِبَ فِي دِيوَانِ الْخَائِنِينَ.
در نگاه نبیّ رحمت، علم یک وديعۀ الهی است؛
امانتی مقدّس که در زمینِ دلهای پاک به امانت گذاشته میشود.
و اینجاست که نقش معلم ربانی معنا مییابد: او امین آسمان است.
حامل نطفهای است که باید در خاکی آماده کاشته شود؛
نطفهای که اگر با صدق و اخلاص منتقل شود، شاگرد را از زمین تا آسمان بالا میبرد.
بنابراین، وقتی گفته میشود:
«يا بُشْرى هذا غُلامٌ»
یا
«إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيى»
در واقع، بشارت داده میشود به پیدایش ظرفی جدید برای این امانت نورانی.
به ظهور دلی آماده برای پذیرش این نطفۀ علمی.
…
امانت علم، چگونه ادا میشود؟
رسول خدا فرمود:
«فَمَنْ عَمِلَ بِعِلْمِهِ أَدَّى أَمَانَتَهُ»
یعنی آنکه نور علم را آموخت، آن را به کار بست و در قلبهای دیگر نیز کاشت، در حقیقت امانتدار حقیقی آسمان خواهد بود.
اما اگر کسی علم را فقط شنید، فقط گفت، ولی نرساند و نکاشت، نامش در دیوان خیانتکاران نوشته میشود؛
در صف کسانی که بذر را در دست داشتند، ولی آن را در خاک جانهای تشنه نیفشاندند…
و اینجا، دوباره مفهوم «غلم» آشکار میشود:
شوق ربّانی برای رساندن ودیعه!
هیجان مقدّس معلمی که نمیتواند علم را در خود حبس کند،
بلکه میخواهد بارور کند، حیات ببخشد، و زمینهایی را به آسمان وصل نماید.
غلام، همان معلم ربانی است که نطفهی علم را در قلب مستعد میکارد.
و علم، همان ودیعهایست که اگر به دست شاگردی اهل صدق برسد، شکوفه خواهد زد و زمین را زنده خواهد کرد.
بِشارة، تولّد علم، و عمران قلب تربیتپذیر!
در قرآن، بشارت به “غلام” نوید ظهور ظرفیت تازهای برای دریافت و نشر ودیعهی علم است.
وقتی گفته میشود:
«إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيى»
یعنی بشارت به پیدایش ظرفی پاک، دلی آماده، و روحی که قابلیت دارد حاملِ یک مأموریت علمی و آسمانی شود.
«غلام» در این نگاه، قالبی است برای حلول ودیعهی علم.
همانگونه که جسم، نطفهی زیستی را در رحم میپذیرد،
قلبِ آماده هم نطفهی علم را از معلم ربّانی دریافت میکند.
و این تولّدِ نور، آغازی است بر رسالتی در مسیر هدایت.
…
خیانت به علم؛ ناباروری ودیعه در دلهای بستۀ حسود!
طبق حدیث نبوی:
«وَ مَنْ لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ كُتِبَ فِي دِيوَانِ الْخَائِنِينَ»
اینجا خیانت، به معنی عدم تحویل و انتقال ودیعه است!
علم، امانت خداوند است و سینهی عالم، خزانهی آن.
اما اگر این امانت نه منتقل شود، نه به کار گرفته شود، و نه در دل شاگردی کاشته شود، این علم، مقتول حسد شده است، نه نوری در چراغ دیگران.
و این همان جاست که حسد وارد میشود:
اهل حسادت نمیخواهند نور گسترش یابد.
علم را دوست ندارند مگر آنکه در انحصارشان باشد و تاییدکنندۀ تمناهای آنها باشد.
این، همان دوستداشتن از روی حسد است!
و این، بزرگترین خیانت به طبیعت نور علم است؛
چرا که نور، باید جاری شود.
…
علم، ولایت، و پیوند نورانی با قلب شاگرد
ولایت حقیقی، نه فقط در اطاعت ظاهری، بلکه در قابلیتِ دریافت علم آنلاین از ولیّ خدا تجلّی مییابد. در فهم کلام نورانی فرشتۀ مهربان و عمل به آن و همچنین در فهم تکلمات شیطان و عمل نکردن به آن، در واقع در همان فهم قبض و بسط نور قلب که کلام خدای مهربان است.
نطفهی علمی که معلم ربّانی (در پرتو نور ولایت) میکارد، فقط با قلبی ولایتپذیر شکوفا میشود.
یحیی علیهالسلام همان صاحب نور حکمت است:
«وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً»
اگر این ویژگیِ دلی آماده، روحی تسلیم، و قلبی خاشع نباشد،
هزار نطفهی علمی در فضایی حسود، متکبّر یا لجوج، هرگز به شکوفه نخواهد رسید.
شاگرد واقعی، کسیست که نطفۀ نور را با عشق ولایت، با آب اطاعت، و با هوای صدق پرورش دهد.
بشارت به غلام، بشارت به طلوع ظرفی برای تولّد علم است.
خیانت به علم، یعنی خاموش کردن چراغی که میتوانست روشنیبخش دلها شود.
علم ربّانی، در پیوند با نور ولایت است؛ بدون ولایت، نطفۀ علم ناتمام میماند.
«غلام» اشاره به جذابیت کلام علمی صاحبان نور داره که وقتی حرفهاشونو میشنوی، هیچ حرف دیگهای برات جذاب نیست و به چیز دیگهای گوش نمیکنی «عین شکری» و اصلا تمام تمایلاتت به غیر آل محمد ع قطع میشه، و خُب مسلّما کسی که چشمش به وجه نورانی یوسف زیبای آل محمد ع بیفته، باید هم بهش بشارت داده بشه «یا بشری هذا غلام» که چه سعادتی نصیبش شده!
«غلام : مطلق الشهوة في أىّ جهة» = خواستنی، بقول ما ترکها: یِمَلِدِه، چوخ گُزلدِه! یعنی اینقدر خوشمزه حرف میزنه که دلت میخواد بخوریش! میگن مهرۀ مار داره و همه رو به خودش جذب میکنه، با کلامش و با رفتارش، همه جوره جذابه! دلنشینه! گیراست! نمیتونی چشم ازش برداری، مثل زلیخا که نتونست چشم از یوسف ع برداره، خلاصه حال دل غلامدیدن رو باید فقط زلیخا تعریف کنه و بگه غلام یعنی چه! عاشق، وقتی میخواد معشوقهاش رو وصف کنه، زبونش بند میاد و اشک از چشماش جاری میشه!
این عاشق دلباخته چه زیباییهای در معشوق میبینه که لحظهای تاب تحمل دوری نور اونو نداره و میخواد همیشه در گوشه چشمش نگاه لبخند گنبد نورانی علی بن موسی ع رو داشته باشه و قلبش به نور علوم آل محمد ع متصل و ملحق باشه «نور علی نور».
در واژه غلام این معنی نهفته است که:
«التجاوز عن حدّ ما امر به أو القدر المعتدل»
یعنی وقتی چشمت به نورت میافته، دیوانهوار و بیاختیار عاشقش میشی.
+ «سدر» و «حیر» و «هیم»
عشق دیوانهوار زلیخا به یوسف ع که دیگه ضرب المثله!
اگه اینجوری علوم ربانی و نورانی رو دوست داشتی و عاشقش شدی و دیوونش شدی، برو اسم خودتو تو صف خریداران یوسف ع بنویس! شاید یک روزی به وصال یوسف ع برسی!
«احراز هویت نور در ملکوت قلب»
جالب اینکه زلیخا پس از رسیدن به یوسف ع، وقتی نام محمد «ص» را از دهان یوسف ع شنید، عاشق این نور جاویدان شد، بطوریکه سه روز یوسف ع را تحویل نمیگرفت! و گفت: وقتی اسم مبارک رسول خدا ص را نزد من بردی «وَقَعَ حُبُّهُ فِي قَلْبِي» نور محبتش به دلم افتاد!
انگاری وقتی چشمت به این غلام نورانی میافته، تشویق میشی که به نور ولایت عمل کنی!
+ «جنب الله»
غلام همان نور اول و مافوق زیباست که با دیدنش، به دنبالش راه میافتی و پا جای پایش میگذاری!
غلام، مهرۀ مار دارد! آری؛ چون نور دارد!
غلام؛ دلبرِ ربّانی، آینهدار ولایت، و شعلهبرق دلهای مشتاق!
آری! غلام، یک “جاذبهی نورانی” است!
غلام، همان نگاه اول است؛ همان برق چشم معشوق، که دل را از جا میکند.
وقتی گوش تو صدای جذاب معلم نورانی را میشنود، دیگـر هیچ صدایی جذبت نمیکند.
این همان «غُلام» است؛
یعنی تمام اشتیاقات و شهوات قلبیات، در جهت یک حقیقت جمع میشوند:
💫 کلام علمی آلمحمد علیهمالسلام!
«غلام» یعنی کششِ مطلق،
یعنی همان که دل را از تمایلات دنیوی میبرد به تمرکز کامل بر محبوب نورانی.
چرا قرآن میفرماید:
«يا بُشْرى هذا غُلامٌ!»
چون کسی که به این غلام نورانی نگاه میکند، انگار یکباره از تمام حواس و خواستههای دیگرش خالی میشود!
…
غلام، مهرۀ مار دارد! آری؛ چون نور دارد!
از نظر لغوی:
«الغُلام: مطلق الشهوة»
اما این «شهوة» در نگاه ربّانی، یک شهوت مذموم حیوانی نیست؛
بلکه میل و کششی مقدّس است که دل را دیوانهوار به سوی زیبایی نورانی و علم ربانی میکشاند.
مثل زلیخا، که دیگر چشم از یوسف برنمیداشت؛
نه از روی هوس، بلکه از روی حیرت و اشتیاق به نور جمال او!
و این غلام، جذاب است چون جلوۀ ولایت است!
مهرۀ مار ندارد؛ نور دارد.
جاذبهاش نه فقط در ظاهر، بلکه در سخن گفتنش، در آرامشش، در نگاهش، در «علم ناطقش» تجلی دارد.
…
غلام؛ تجلّی سُکر و حیرت در حرم ولایت
در حدیث آمده است که زلیخا وقتی اسم رسول خدا ص را از دهان یوسف ع شنید،
دیگر عاشق یوسف نبود، عاشق محمد ص شد:
«وَقَعَ حُبُّهُ فِي قَلْبِي»
چون غلام، اگر واقعی باشد، تو را به نور اول میرساند!
از جمال ظاهر، به جلال باطن!
اینجا مفهوم «غلام» پیوند میخورد با مفاهیم بلند ملکوتی:
«هیم»: حیرت عاشق در بیابان نور
«جنبالله»: قرار گرفتن در کنار نور الهی
«سدر»: ایستگاه عقل هنگام مواجهه با نور شدید
همه این مفاهیم، وقتی جاری میشوند که عاشق، نگاهش به غلام نورانی میافتد و سیر از خاک تا افلاک را آغاز میکند!
اگر روزی دلت خواست غلام ببینی؛ نه با چشم سر، بلکه با چشم دل نگاه کن!
اگر شوق یافتی که با دیدن یک معلم ربانی، با شنیدن یک کلام از آل محمد علیهمالسلام،
تمام خواهشهای دلت رنگ ببازد
و دلت نلرزد برای هیچکس جز آنها…
آری، اگر اینگونه شدی، اسم خودت را در فهرست خریداران یوسف ع بنویس!
شاید یک روزی، یک ظهوری، یک لحظهای،
تو هم صدا بزنی:
«يا بُشْرى هذا غلام!»
«غلام»؛ رمز عشق، ودیعهی علم، و آینۀ ولایت
در سراسر این مقاله، واژۀ «غلام» را نه فقط بهعنوان یک واژه لغوی،
بلکه بهمثابۀ رمزی الهی در مسیر تربیت و انتقال نور واکاوی کردیم.
…
غلام؛ بشارت ظهور قلبی آماده برای علم نورانی است!
واژۀ «غلام» در قرآن، پیامآور ظهور قلبی است که مستعد بارور شدن به نور علم الهی است.
زمانیکه فرشتگان میگویند:
«يَا بُشْرَى هَذَا غُلَامٌ»
اینگونه بشارت میدهند که:
💫 دل تازهای در زمین روییده است، آماده برای دریافت نطفهی علم از معلم ربانی.
…
غلام؛ بیقراری معلم آسمانی برای رساندن ودیعهی علم است!
بر اساس حدیث شریف پیامبر (ص):
«الْعِلْمُ وَدِيعَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ…»
غلام، محصول همان اشتیاق شدید و پاک است؛
اشتیاقی که معلم ربانی برای کاشتن نطفۀ علم در قلب شاگرد دارد.
پس «غلام»، هم قلب شاگرد است، و هم جلوۀ شوق معلم!
…
غلام؛ رمز جاذبهی نورانی و کلام جذاب اهل ولایت است!
در تأویل عرفانی، غلام اشاره به آن جاذبهی بیمانند کلام اهل بیت علیهمالسلام دارد.
آنگاه که میشنوی و دیگر نمیخواهی صدای دیگری را بشنوی.
و این همان است که زلیخا را بیقرار کرد، و دل عاشق را از خود بیخود میکند.
…
غلام؛ میزان احراز هویت نورانی در ملکوت قلب است!
کسی که نور ولایت را ببیند، و عاشقانه به آن متمایل شود،
در واقع دارد «هویّت ملکوتی خود را اثبات میکند».
همانگونه که زلیخا پس از شنیدن نام پیامبر ص، قلبش با نور آن اسم احراز شد!
غلام، آیینهای است که وقتی تو را مجذوب کرد، یعنی قلبت با نور ولایت هماهنگ است.
…
غلام؛ دعوت به سلوک نورانی است!
در واقع، غلام تو را به حرکت دعوت میکند؛
همچون چراغی که در شب تار روشن میشود و راه را نشان میدهد.
و تو، پا جای پای او میگذاری:
«غلام همان نور اول و مافوق زیباست که با دیدنش، به دنبالش راه میافتی!»
و این، آغازی برای دلباختگی است.
اگر دلت در این واژه لرزید، اگر نوری از جنس کلمات اهل بیت علیهمالسلام در تو روشن شد،
پس بشنو بشارتت را:
«يا بُشْرى هذا غُلامٌ!»
و آماده شو برای عاشقانهای دیگر، برای نوری دیگر، برای علمی دیگر…
زیرا:
علم آنلاین، نوری است که در قلبهای آماده کاشته میشود.
و غلام، پیامآور این ولادت نورانیست.
[غُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ]:
تعمیر دیوار در حال تخریب به دست خضر ع و موسی ع نیز برای «غُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ» صورت گرفت انگاری اونا ماموریت دارن که برای رسیدن قلمه های نورانی علوم آل محمد ع به دست کسانی که تاویلا روزی غلام خواهند شد، تلاش نمایند.
« وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ »
+ «یتم»: یکی یک دونه
[غلم – عزل] :
« اغْتَلَمَ الفحل: لقاح انجام داد » – « عَزَلَ المُجَامِعُ »
غلام نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که باید در دل شرایط برای کسانی که می خواهند عامل به نور ولایت باشند، نطفه گذاری کند و بقیه باید نطفه پذیر باشند نه نطفه گذار، پس بقیه باید نطفه های اندیشه نادرست خود را عزل نمایند.
از کجا بفهمیم کی راست میگه؟
با چی بفهمیم کی راست میگه؟
سنگ محک کلام راستگو چیست؟
همه این نوع سوالات پاسخش در بحث قبض و بسط است.
قلب سلیم همان سنگ محک و میزانی است که با عبرت از نور و ظلمت، درستی و نادرستی کلام را میفهمد و این صرافی کلام، هنر اصحاب کهف هر زمان است که با داشتن قلب سلیم همچون زلیخا به محض شنیدن نام آل محمد ع قلبش روشن می شود و با زبانش این روشنایی و نورانیت را با عبارت صدقت بیان می کند، چون نور محبت آل محمد ع را با قلب سلیم خود به زیبایی درک می کند
« وَقَعَ حُبُّهُ فِي قَلْبِي ».
اهل یقین با همین قلب سلیم خود معلم علوم نورانی و ربانی خود را می شناسند.
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ
اسْتَأْذَنَتْ زَلِيخَا عَلَى يُوسُفَ فَقِيلَ لَهَا إِنَّا نَكْرَهُ أَنْ نُقَدِّمَ بِكِ عَلَيْهِ لِمَا كَانَ مِنْكِ إِلَيْهِ
قَالَتْ إِنِّي لَا أَخَافُ مَنْ يَخَافُ اللَّهَ
فَلَمَّا دَخَلَتْ قَالَ لَهَا يَا زَلِيخَا مَا لِي أَرَاكِ قَدْ تَغَيَّرَ لَوْنُكِ
قَالَتِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْمُلُوكَ بِمَعْصِيَتِهِمْ عَبِيداً وَ جَعَلَ الْعَبِيدَ بِطَاعَتِهِمْ مُلُوكاً
قَالَ لَهَا مَا الَّذِي دَعَاكِ يَا زَلِيخَا إِلَى مَا كَانَ مِنْكِ
قَالَتْ حُسْنُ وَجْهِكَ يَا يُوسُفُ
فَقَالَ كَيْفَ لَوْ رَأَيْتِ نَبِيّاً يُقَالُ لَهُ مُحَمَّدٌ يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَحْسَنَ مِنِّي وَجْهاً وَ أَحْسَنَ مِنِّي خُلُقاً وَ أَسْمَحَ مِنِّي كَفّاً
قَالَتْ صَدَقْتَ
قَالَ وَ كَيْفَ عَلِمْتِ أَنِّي صَدَقْتُ ؟
قَالَتْ لِأَنَّكَ حِينَ ذَكَرْتَهُ وَقَعَ حُبُّهُ فِي قَلْبِي
فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى يُوسُفَ أَنَّهَا قَدْ صَدَقَتْ وَ أَنِّي قَدْ أَحْبَبْتُهَا لِحُبِّهَا مُحَمَّداً
فَأَمَرَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَتَزَوَّجَهَا
از حضرت ابى عبد اللَّه عليه السّلام نقل كرده كه آن جناب فرمودند:
زليخا خواست به ملاقات يوسف رود از اين رو اذن ملاقات گرفت، به او گفتند:
به خاطر آن عملى كه از تو نسبت به او صادر شد خوش نداريم تو را نزد وى ببريم.
گفت: از كسى كه خوف خدا دارد وحشتى ندارم، پس وقتى وارد بر يوسف شد، يوسف فرمود:
اى زليخا رنگ تو متغيّر مىبينم، چه چيز باعث آن گرديده؟
زليخا گفت:
سپاس خداى را كه سلاطين را به واسطه عصيانشان عبد و بنده نمود و بندگان را به واسطه اطاعت و فرمانبردارى پادشاه و سلطان قرار داد.
يوسف فرمود: چه چيز تو را بر آن داشت كه آن عمل را نسبت به من انجام دادى؟
زليخا گفت: اى يوسف حسن جمال و زيبايى رويت.
يوسف فرمود: اگر پيامبر آخر زمان را كه محمّد مىنامند و صورتش از من زيباتر و خلقش بهتر وجود و كرمش بيشتر است ببينى چه خواهى كرد؟
زليخا گفت: راست مىگويى.
يوسف فرمود: چگونه دانستى من راست مىگويم؟
زليخا گفت: وقتى نام مباركش را بردى محبّتش در قلبم جاى گرفت،
خداوند عزّ و جلّ به يوسف وحى نمود، او راست مىگويد و من به خاطر محبتش به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله او را دوست دارم، پس به يوسف امر و فرمان داده شد كه با وى ازدواج نمايد.
غلمان:
کسی که عاشق علوم آل محمد ع میشه و عملا طعم استفاده از این علوم رو در آیات و تقدیرات روزمرۀ زندگیش مزه کرده مثل یک جوون 14 ساله از لذت بردن، سیری ناپذیره!
«الخارج عن الاعتدال في الاشتهاء»!
وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ
الكنّ هو الستر مع الحفظ.
و الغلمان جمع غلام، و هو الخارج عن الاعتدال في الاشتهاء.
و يقال غلام بين الغلومية و الغلومة و هو الشاب من الناس
و الغلمة و الاغتلام شدة طلب النكاح
و سمي الغلام غلاما لأنه في حال يطلب في مثلها النكاح
و الغيلم منبع الماء من الآبار لأنه يطلب الظهور.
قاموس قرآن، جلد 5، صفحه 119
شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، جلد 8، صفحه 4988
و في الكثرة على غِلْمَان .
قال في المصباح: و يطلق اَلْغُلاَم على الرجل الكبير مجازا، باسم ما كان عليه كما يقال للصغير شيخا مجازا باسم ما يئول إليه.
و عن الأزهري: و سمعت العرب يقولون للمولود حين يولد ذكرا: غُلاَم
و سمعتهم يقولون للكهل: غُلاَم، و هو فاش في كلامهم.
مجمع البحرين، جلد 6، صفحه 127
ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، جلد 2، صفحه 712
مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 613
در مفردات و قاموس و اقرب گفته: «اَلْغُلاَمُ: اَلطَّارِدُ اَلشَّارب» يعنى موى پشت لب بالايش روئيده
در مجمع آنرا جوان فرموده است
در قاموس و اقرب معنى آنرا پير نيز گفتهاند كه در اينصورت از اضداد است و نيز با «او» ترديد گفتهاند: غلام از حين ولادت است تا جوانى. ناگفته نماند: نگارنده معنى اول را كه «جوان» باشد بهتر ميدانم بقرينۀ اينكه غلم و اغتلام چنانكه اهل لغت گفتهاند بمعنى هيجان شهوت نكاح است
در مجمع فرموده: غلمة و اغتلام شدت طلب نكاح است
و جوان را از آن غلام گفتهاند كه او در حال طلب نكاح است.
در اينصورت در آياتيكه «غلام» بر بچه اطلاق شده باعتبار ما يؤل اليه است.
قاموس قرآن، جلد 5، صفحه 119
«بعير غِلّيم: هائج»
«الضُّوَاضِيَةُ و الضُّوَيْضِيَةُ: الدّاهِيَةُ. و هو من الفُحُوْلِ: المُغْتَلِمُ الهائجُ.»
«اغتَلَم الفَحلُ غُلمةً: هاج من شَهوة الضِّراب.»
…
فقه اللغة ؛ ص202
6- فصل في تفصيل شهوة النكاح على الذكور و الإِناث
اغْتَلَم الإِنسان.
هَاجَ الجمل.
قَطِم الفرس.
هَبَ التيس و نَبَ مثله.
اسْتَوْدَقَت الرَّمَكَةُ.
اسْتَضْبَعَت الناقة
اسْتَوْبَلَت النعجة.
اسْتَذَرَّت العَنْزُ.
اسْتَقْرَعَت البَقَرَةُ.
استجعلت الكلبة،
و كذلك إناث السباع.
…
الغُلْمَة: هَيجان شَهوة النِّكاح من الذَّكَر و الأنثى.
[غلم]:
امام علي علیه السلام:
تَجَهَّزُوا لقتال المارِقين المُغْتَلِمين. (در معنای مذموم غلم)
هم الذين تجاوزوا حَدَّ ما أُمِروا به من الدِّين و طاعةِ الإِمام وَ طَغَوا؛
من اغتلام البعير؛ و هو هَيْجُه للشهوة و طُغْيانه.
این مقاله، واژۀ «غلام» را بهعنوان یک استعاره عمیق معنوی در قرآن و سنت پیامبر بررسی میکند. «غلام» نماد قلبی است که برای گسترش دانش الهی آماده شده، و بیانگر اشتیاق عمیق معلم آسمانی برای کاشتن نطفۀ معرفت مقدس در دلهای بیدار است.
۱. غلام؛ ظرفی برای دریافت و نشر علم الهی
عبارت «یا بشری، این غلام است»، نشانه ظهور قلبی است که قرار است منبعی برای نور الهی شود؛ قلبهایی که همچون رحم مادر، آماده پرورش نطفۀ علم مقدس هستند.
۲. علم؛ امانتی الهی و شوق سوزان معلم ربانی
بر اساس فرمایش پیامبر (ص):
«علم، امانت خدا بر روی زمین است و علما، امینان آن هستند؛ هر کس به علم خود عمل کند، امانت را ادا کرده و هر کس عمل نکند، در دیوان خیانتکاران ثبت میشود.»
در این نگاه، «غلام» هم نماد شاگردی آماده است، و هم بازتابی از اشتیاق درونی معلم ربانی برای جاری ساختن نور علم در جان شاگرد.
۳. غلام؛ جاذبهای معنوی و غیرقابل مقاومت
غلام، صرفاً یک نوجوان نیست؛ بلکه نماد جاذبۀ منحصربهفرد کلام اهل بیت علیهمالسلام است؛ کلامی که دل را میرباید و شنونده را از هر صدای دیگری بازمیدارد. همانگونه که زلیخا مجذوب یوسف شد، دلِ حقیقتطلب نیز مجذوب سخنان امامان نور میشود.
۴. شناخت ملکوتی و اتصال به نور
مواجهه با غلام نورانی، عشقی عمیق را در دل مینشاند. همانطور که زلیخا پس از شنیدن نام پیامبر اسلام (ص)، دیگر دلبستۀ یوسف نماند و عاشق نور محمدی شد، این دگرگونی درون، نشان از احراز هویّت نوری در ملکوت قلب دارد.
۵. دعوت به سلوک نوری و ربانی
غلام واقعی، دعوتی است به حرکت؛ نوری است که مسیر را روشن میکند و طالب حقیقت را بهسوی خود میکشد. غلام، چراغی هدایتگر است که انسان را از ظلمت به نور، و از زمین به سوی آسمان میبرد.
در این مقاله، واژۀ «غلام» نماد:
آمادگی قلب برای دریافت علم الهی،
اشتیاق سوزان معلم ربانی برای تعلیم،
جذبه و گیرایی کلام اهل بیت علیهمالسلام،
شناخت و اثبات هویت نوری در باطن،
و دعوتی برای حرکت در مسیر نور الهی است.
مشتقات ریشۀ «غلم» در آیات قرآن:
قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لي غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتي عاقِرٌ قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ (40)
وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى دَلْوَهُ قالَ يا بُشْرى هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَليمٌ بِما يَعْمَلُونَ (19)
قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَليمٍ (53)
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً (74)
وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً (80)
وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتيمَيْنِ فِي الْمَدينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْري ذلِكَ تَأْويلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (82)
يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا (7)
قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لي غُلامٌ وَ كانَتِ امْرَأَتي عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا (8)
قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا (19)
قالَتْ أَنَّى يَكُونُ لي غُلامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْني بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيًّا (20)
فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَليمٍ (101)
فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَليمٍ (28)
وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ (24)