Echoes are Heard In the Mountains!
«صدی» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«أَصْدَى الجَبَلُ: پژواک، اکو «Echo»، رفلکشن، انعکاس، صدای کوه»
انگاری کوه متصدی برگشتدادن صدای ما، بسوی خود ماست!
اگه حسادت در قلب ما فعال بشه، خدای مهربان با صدای تاریکی اینو به ما منعکس میکنه!
اگه پشت به تمنا و رو به نور کنیم، خدای مهربان با حضور نور و بسط نور ، صدای خودشو بعنوان تایید به گوش قلب ما میرسونه!
واژۀ «صدی – صدا» با توجه به عبارت «أَصْدَى الجَبَلُ: پژواک، صدای کوه» چقدر زیبا فرایند نور الولایة یعنی فرایند قبض و بسط نور، که کلام خدا برای ماست، را به ما میفهمونه!
انگاری این نور، و این صدا، پژواک و فیدبک و بازخورد وقایع دنیای درون قلب خود ماست که داره در لحظه، به اطلاع ما میرسه! انگاری نور، متصدی اطلاعرسانی وضعیت خوبی و بدی دنیای قلب ما به ماست! برای همینه که میفهمیم، نور بخوبی میدونه که چکار داره میکنه و با تاریکی و روشنایی، با حضور و غیابش، با اخم و لبخندش، با ایجاد پژواک حال خوب و حال بد در دنیای درون قلب ما، با ما سخن میگوید و برای قلب ما به صدا در میآید.
پژواک!
ECHO!
خدای مهربان میدونه چکار داره میکنه!
به او اعتماد کن و به تقدیراتش راضی باش!
+ «حبک»
He Knows What He’s Doing!
اینجوری مطلب رو بیان کنیم:
انگاری خدای مهربان متصدی امر مهم اصلاح و تربیت قلب حسود ما،
با سبب و وسیله و فرایندی بنام نور الولایة است!
این قبض و بسط نور، انعکاس صدای دنیای درون قلب خود ما، به خود ماست!
«أَصْدَى الجَبَلُ: پژواک، اکو، رفلکشن، صدای کوه»
پژواک، انعکاس و بازتاب صدای خود ما از کوه روبروست!
انگاری صدای نور، انعکاس افکار و گفتار و رفتار درست و نادرست درون قلب ما، از سوی خدای مهربان برای اطلاع رسانی به ماست که ما با تاریکی و روشنایی قلب خود، متوجه این صدا و این کلام نورانی خدا، که از جنس قبض و بسط نور است، میشویم. یعنی وقتی نور قلبمان قبض میشود، متوجه میشویم که این اشتباه ماست که خدا داره اینجوری اونو برای ما منعکس میکنه، تا پی به اشکال و ایراد و اشتباهمون ببریم و از انجام اون کار غلط و اشتباه منصرف بشیم.
انگاری قبض و بسط نور، فیدبک کارهای خود ماست که خدای مهربان با این ابزار، ما رو نسبت به خودمون آگاهی میده و اینجوری به ما اطلاع رسانی میکنه.
«من عرف نفسه فقد عرف ربّه»
«من عرف نفسه بالحسادة، فقد عرف ربّه بالنّور الولایة»
واژۀ صدی میخواد به ما بگه که متصدی اطلاعرسانی و بازخورد خوب و بد ما، به ما، این زبان و صدای آنلاین نور است که با حضور و غیابش مطلب بسیار مهمی رو به قلب ما مخابره میکنه و ما از این حال دنیای درون خودمون، متوجه کلام الله نسبت به خودمون میشیم و این خودآگاهی، محصول معرفت الله یعنی معرفة الامام بالنورانیة است.
«يقال للعطش: صَدَى»
«التصدي: التعرض للشيء كتعرض الصديان للماء»
«فَأَنْتَ مِنَّا بِالْمَكَانِ الرَّفِيعِ وَ مَوْضِعُكَ مِنْ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ مَوْضِعُ الْمَاءِ مِنَ الصَّدَى»
«الصدى: ذكر البوم، صدای جغد، پژواک در خفاشها»
«التَّصَدِّي: الاستشراف إلى الشيء ناظرا إليه»
مثل دوربینهای راهنمایی و رانندگی که میچرخند و دنبال پلاک ماشینهای خاطی میگردند!
جغد سر بزرگی دارد و این قابلیت ویژه را دارد که به هر طرف متوجه میشود و میچرخد.
نور، میدونه چکار داره میکنه! فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى!
«أَصْدَى الجَبَلُ: كوه صدا را برگردانيد.»
«فلانٌ صَدَى مالٍ»: فلانی حواسش جمعه، حواسش به مال و اموالش هست، متوجه اوناست! میدونه چکار داره میکنه! میدونه چجوری خرجش کنه!
[صدأ]:
«يَصْدَأُ الْقَلْبُ»: قلبش زنگ زده و جواب بدی رو با بدی میده!
اگه معالم ربانی توی قلب دخول کنه «فَإِذَا ذَكَرْتَهُ بِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، زنگار و قساوت قلب از بین میره «انْجَلَى»، و حالا میتونه جواب بدی رو با خوبی بده!
امام صادق علیه السلام:
يَصْدَأُ الْقَلْبُ فَإِذَا ذَكَرْتَهُ بِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ انْجَلَى.
«أَصْدَى: بدرود زندگى گفت، دعوت حق را لبیک گفت!»
قبض و بسط نور، صدای خدای مهربان برای قلب بندگان است!
قبض و بسط نور، پژواک حال دنیای درون قلب خود بندگان است،
که به اطلاع آنها میرسد!
«أَصْدَى: دعوت حق را لبیک گفت.»
همانطور که کوه با برگرداندن صدای خودت، به تو پاسخ میدهد!
«انا لله و انا لیه راجعون»
نور متصدی ابلاغ و اطلاعرسانی نظر خدای مهربان به بندگان، نسبت به وقایع دنیای قلب آنهاست.
این میشه معنای این آیۀ زیبا: «فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى»
مفهوم «التظاهر» یعنی آشکار کردن دنیای قلب پنهان ما برای ماست، توسط فرایند نور الولایة!
«أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو التظاهر بأيّ وسيلة كانت بقول أو صوت أو عمل أو تصفيق أو تطوّل أو استشراف أو تعرّض أو صيحة أو انعكاس صوت أو غيرها.»
[صدى – لهو]:
[تَصَدَّى – تَلَهَّى]:
[لَهُ تَصَدَّى – عَنْهُ تَلَهَّى]:
[فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى – فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى]:
توجه به اون! … بیتوجهی به این!
با توجه به ادامه آیه، که نقطه مقابل «صدی»، «لهو» آمده،
معلوم میشود که صدی، مترادف نور است که توجه انسان را به خودش جلب مینماید.
و در مقابل لهو مترادف حسد است که ایجاد بیتوجهی نسبت امر الله یعنی فهم قبض و بسط نور میکند، زیرا قلب را مشغول و سرگرم تمناها و دلخواههای خودش مینماید.
+ «لهو و لعب»
حتی اگر صاحبان نور به معارین توجه هم نمایند، که مینمایند و مأموریت آنها همین است، از آنجاییکه معارین، قلبا پشت به نور و رو به تمناهای خود نمودهاند، این مسئولیت تصدّی امر آنها، گرچه به بهترین نحوی انجام می شود، اما متاسفانه به درد اکثریت آنها نمیخورد و آمار مایوس کننده است و فقط عدۀ بسیار کمی مشمول بداء میشوند!
بذر، مرغوب است، اما زمین، حاصلخیز نیست و شوره زار حسادت است!
علامت مستقرین عالم ذر این است که دائما به یاد معالم ربانی صاحبان نور خود هستند و این تمثال نورانی لحظه ای از نظرشان پاک نمیشود.
اگر بخواهیم ببینیم که موضع معارین نسبت به صاحبان نور خود چگونه است، به معنای این آیه باید دقت کنیم.
«وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً»
در واقع همه موظف اند که از صاحبان نور خود ظاهرا و قلبا تبعیت نمایند «اقامة صلاة»، اما معارین این کار را در حد ظاهر «مُكاءً وَ تَصْدِيَةً» و برای مدتی معین انجام می دهند و عملا در دل شرایط که آیت عرضه می شود و باید با یاد و نام نور خود و روش پسندیده او که متعلق به آل محمد ع است خود را آرام نماید، متاسفانه این کار را نمیکنند و لذا باور آنها نسبت به نور خود فقط در حد زبان و ظاهر است «مُكاءً وَ تَصْدِيَةً»! انگاری فقط تظاهر به حبّ آل محمد ع میکنند!
اما به محض اینکه فرصت را مناسب ببینند، برای پِی نمودن ناقه صالح، درنگ نمیکنند!
وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً.
«أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى»
انگاری صاحبان نور متصدی امر ابلاغ نور ولایت به اهل حسادتاند (داستان تکراری کربلا).
انگاری با صدای نور، اشتباه اهل حسادت رو به گوش آنها میرسونن!
+ «حجت بالغه!»
پاسخ اهل حسادت به این صدای اهل نور، قلبی نیست، بلکه زبانی است و به این میگن تصدیة!
یعنی فقط صدای تاییدشونو با کف زدن میشنوی اما قلبشون پذیرا نیست!
«مفهوم مذموم واژۀ صدی»
شخصی که متصدی رفع عطش تشنگان است،
چه انگیزه و حالی داره وقتی چشمش به تشنهلبان میافته!
«التصدي التعرض للشيء كتعرض الصديان للماء»،
معنی تصدی از این حالت شخص مامور رفع تشنگی دیگران گرفته شده!
«يقال للعطش: صَدَى»
در وجود صاحبان نور اینجور انگیزۀ قوی نسبت به حتی معارین وجود داره، شاید بتونه اونا را به این معالم ربانی راغب کنه، لذا «متصدی» این کار میشود، یعنی متوجه آنها شده و به آنها روی مینماید!
[صدی – ذکر]:
«أصمّ اللّه صَدَاهُ»: یعنی خدا یک کاریش میکنه که دیگه به یاد معالم ربانی هم نیفته!
قلبش نسبت به صدای صاحب نورش کور و گنگ میشه!
لذا قلبشون اصلا متذکر صدای نورشون در هنگام عرضه آیت نمیشه و از اونجا که تنها راه باز کردن گره آیات فقط یاد معالم ربانی است، لذا گره کوری به کارشون میخوره که اگه تا آخر عمرشونم تلاش کنن که شرایط رو به نفع خودشون تغییر بِدَن، باز هم نمیتونن به آرامش برسن، و این سنت خداست که جواب مکر اونها با صاحب نورشون، چیزی جز این اتفاق هم نخواهد بود!
ما باید همیشه مثل یک آدم تشنه که به یاد آب و به آرزوی آب داره این در و اون در میزنه، تا به آرامش برسه، دائما به یاد معالم ربانی باشیم که آب رو برای آرامش قلب تشنه و ناآرام ما معنا میکنه!
+ «اسم و معنی»
+ «شوق»
در دعای روز عرفه:
«اللَّهُمَّ … اجْلُ بِهِ (وَلِيِّكَ) صَدَاءَ الْجَوْرِ عَنْ طَرِيقَتِكَ»
مشتقات ریشۀ «صدی» در آیات قرآن:
وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (35)
+ «المُكَاءُ و التَّصْدِية ليسَا بصَلاة، و لكنَّ اللّه أخبر أنهم جعلوا مكانَ الصَّلاةِ التي أُمِروا بها المُكَاءَ و التَّصْدية»
فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى (6)