God, the Compassionate,
never REJECTS the people of light!
«طرد» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«طرد: الإزعاج و الابعاد على سبيل الاستخفاف،
بر كندن و دور كردن چيزى به طريق سبك انگاشتن آن چيز.»
«طرد: راندن از روى بىاعتنائى»
+ «تبعید یوسف ع»
«يَا طَارِدَ الْعُسْرِ عَنِ الْيُسْرِ»
+ «قبض و بسط»:
« اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ … يَا طَارِدَ الْعُسْرِ عَنِ الْيُسْرِ
أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
وَ افْعَلْ بِي وَ بِجَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ
يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ »
+ «ای و ربی – ایوالله»
[طرد – هماهنگی]:
اطِّرَادُ الشيءِ متابعة بعضه بعضا
اطِّرَادُ الشّيءِ: هماهنگى و متابعت اجزاء چيزى از يكديگر.
+ «استخفاف در حق صاحبان نور»:
«طرد» کار اهل شک نسبت به معالم ربانی صاحبان نور است!
«فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمينَ»:
اگه نورتو طرد کنی از ظالمین خواهی بود! اعوذ بالله من ذلک.
در حالیکه وظیفه این است که کسانی که با عمل به معالم ربانی تولید نور آرامش می کنند ، حقشان این نیست که به آنها بیاحترامی شود « وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذينَ آمَنُوا – وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنينَ »
خدای مهربان، هیچوقت اهل نور رو طرد نمیکنه! وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذينَ آمَنُوا!
الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍ
… نَزَلَتْ فِينَا خَاصَّةً فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ ذُرِّيَّتِهِ وَ مَا ارْتَكَبَ مِنْ أَمْرِ فَاطِمَةَ ع
قصه تبعید یوسف ع چیز جدیدی نیست!
اصلا این آیه اختصاص به همین مورد دارد که مصادیق آن در هر زمان صاحبان و حاملان نور هستند که ذریه فاطمه س در انتشار علوم آل محمد ع می باشند و به این دلیل مورد حسد قرار گرفته و یکی پس از دیگری مثل یوسف ع تبعید (تشرید = دربدر! تار و مار!) و مقتول و مورد تهمت واقع میشوند!
قصه تکراری کربلا هم همین است!
وظیفه ما در مقابل اهل حسادتی که ذریه فاطمه س را تبعید می کنند «هَمُّوا بِإِخْرَاجِهِمْ … نَفَى الْأَخْيَارَ وَ شَرَّدَهُمْ … – وَ تُشَرَّدُ ذَرَارِيُّكُمْ فِي الْأَرْضِ» تبری «الْبَرَاءَةُ» از آنهاست.
اهل حسادت با تمسخر میگویند: «هَذَا تُرَابِيٌّ!»،
و قطعا مهلتی که آل محمد ع به این اهل حسادت میدهند به سر خواهد آمد و قصه حدیث جابر و تکان دادن نخ «الْخَيْطَ»، که یک سر آن در دست آل محمد ع و سر دیگرش به دست جابر است برای شهر و دیار اینها نیز تکرار خواهد شد.
« … وَ الْبَرَاءَةُ مِنَ الَّذِينَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ وَ هَمُّوا بِإِخْرَاجِهِمْ وَ سَنُّوا ظُلْمَهُمْ وَ غَيَّرُوا سُنَّةَ نَبِيِّهِمْ
… وَ الْبَرَاءَةُ مِمَّنْ نَفَى الْأَخْيَارَ وَ شَرَّدَهُمْ وَ آوَى الطُّرَدَاءَ اللُّعَنَاءَ … »
[فرج بعد از تبعید!]:
مکرر از آل محمد ع می پرسیدند: پس کی فرج ما می رسد «وَ أَخْبِرْنِي مَتَى الْفَرَجُ ؟»
پاسخ این است که فرج به دست کسی است که از جمله ویژگیهای ایشان، در حالت تبعید به سر بردنشان است « الشَّرِيدَ الطَّرِيدَ » اشاره به اینکه فرج پس از گذراندن یک دوران سخت تبعید خواهد بود که مولای ما حضرت صاحب الزمان ع الآن در حال گذران این دوران می باشند!
« إِنَّ الشَّرِيدَ الطَّرِيدَ الْفَرِيدَ الْوَحِيدَ الْفَرْدَ مِنْ أَهْلِهِ الْمَوْتُورَ بِوَالِدِهِ الْمُكَنَّى بِعَمِّهِ هُوَ صَاحِبُ الرَّايَاتِ وَ اسْمُهُ اسْمُ نَبِيٍّ »
داستان تکراری صاحبان نور نیز همین است! تبعید!!!
«صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ هُوَ الطَّرِيدُ – اطْرَحُوهُ أَرْضاً»
« صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ هُوَ الطَّرِيدُ الْفَرِيدُ الْمَوْتُورُ بِأَبِيهِ الْمُكَنَّى بِعَمِّهِ الْمُفْرَدُ مِنْ أَهْلِهِ اسْمُهُ اسْمُ نَبِيٍّ »
صاحب این امر، همان کسی است که طرد شده و آواره است و خون جدّش بازخواست نشده و کنیه عمویش را دارد و از خانواداش تک افتاده و همنام پیغمبر(ص) است.
داستان تکراری تبعید صاحبان نور پس از تکذیب آنهاست و این قصه در مورد پیامبران خدا هم تکرار شده آنجا که نوح ع از طرف قومش تکذیب شد و همچنین رسول خدا ص تکذیب و تبعید شدند « كُذِّبَ وَ شُرِّدَ » و با سنگ و شکمبه گوسفند ایشان را بی احترامی نمودند « حُصِبَ بِالْحَصَى وَ عَلَاهُ أَبُو لَهَبٍ بِسَلَا شَاةٍ » ، در حالیکه با قومشان صبر و مدارا پیشه نمودند « صَبَرَ … وَ أَعْذَرَ قَوْمَهُ » در حالیکه به یک اشاره میتوانستند کنفیکون نمایند.
«وَ مُحَمَّدٌ ص صَبَرَ فِي ذَاتِ اللَّهِ وَ أَعْذَرَ قَوْمَهُ إِذْ كُذِّبَ وَ شُرِّدَ وَ حُصِبَ بِالْحَصَى وَ عَلَاهُ أَبُو لَهَبٍ بِسَلَا شَاةٍ»
در روز قیامت قرآن و مسجد و عترت به خدا شکایت می کنند.
اما شکایت عترت آل محمد ع اینگونه است:
که در مورد ما از هیچ کاری که از دستشان بر می آمد کوتاهی نکردند!
قتل، تبعید و …
«وَ يَقُولُ الْعِتْرَةُ يَا رَبِّ قَتَلُونَا وَ طَرَدُونَا وَ شَرَّدُونَا»
اینجاست که رسول خدا میفرمایند:
« فَأَجْثُوا لِلرُّكْبَتَيْنِ لِلْخُصُومَةِ » من به دو زانو می نشینم تا داد این سه را بگیرم که خدا می فرماید به دادستانی این سه من خود سزاوارترم !
در واقع اخراج « فَاخْرُجْ » و تبعید باید شامل حال کسی شود که از دستورات مافوقش سرپیچی می کند « أَبَى إِبْلِيسُ أَنْ يَسْجُدَ » مثل ابلیس « فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ » ، نه صاحبان نور و دوستان آل محمد ع که تابع نور آل محمد ع می باشند اما چه کنیم که حسادت معارین لحظهای ول کن حاملان نور علم نیست و تا اقدام خبیثانۀ خود را ننمایند از پا نمینشیند.
دحر- تبعید:
در تقابل دو بینش ، این مدعیان ربوبیت و پیروان آنها هستند که نهایتا به جهنم تبعید خواهند شد و تا ابد در این تبعیدگاه باقی خواهند بود !
« اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً فَالْمَذْءُومُ الْمَعِيبُ وَ الْمَدْحُورُ الْمُقْصَى أَيْ مُلْقًى فِي جَهَنَّمَ »
[تبعید معارین : « وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلًا » ]
صاحبان نور مدت زیادی با معارین حسود مدارا می کنند و خوش و بش میکند « يَتَأَلَّفُهُمْ وَ يُقَرِّبُهُمْ يُجْلِسُهُمْ عَنْ يَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ » اما وقتی که این معارین حسود خیانت کردند، به صاحبان نور اجازه و علم لازم داده می شود که آنها را از خود دور کند (تبعید « حَتَّى أَذِنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فِي إِبْعَادِهِمْ ») اینگونه : « وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلًا » ، معارینی که نیتشان چیزی جز از بین بردن نام محمد ص نبود (استخفاف) – بِأَنَّهُمْ يُسْقِطُونَ قَوْلَ سَلَامٌ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ ، لذا خداوند هم ظاهر این سلام را به صورت سَلَامٌ عَلَى آلِ يَاسِينَ « يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ » آورد تا دستخوش حسد حسودان آل محمد ع نگردد.
« … وَ مَا زَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَتَأَلَّفُهُمْ وَ يُقَرِّبُهُمْ يُجْلِسُهُمْ عَنْ يَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ
حَتَّى أَذِنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فِي إِبْعَادِهِمْ بِقَوْلِهِ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلًا وَ بِقَوْلِهِ فَما لِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِينَ- أَ يَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ- كَلَّا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا يَعْلَمُونَ وَ كَذَلِكَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ وَ لَمْ يُسَمَّ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِمْ … »
و لا تطرد الذين يدعون ربهم بالغداوة و العشي.
الطَّرْدُ : هو الإزعاج و الإبعاد على سبيل الاستخفاف (راندن از روى بى اعتنائى)
وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ
وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا
مشتقات ریشۀ «طرد» در آیات قرآن:
وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمينَ (52)
وَ يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مالاً إِنْ أَجرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (29)
وَ يا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُني مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (30)
وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنينَ (114)