دکتر محمد شعبانی راد

اهل حسادتی که پشت به نور خود می‌کنند، در غل و زنجیر به هم بسته می‌شوند! مُقَرَّنينَ فِي الْأَصْفادِ!

Envious people who turn their backs on the light are tied together in chains!

«صفد» در معنای ممدوح یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«الأصفاد جمع الصفد و هو الغل الذي يقرن به اليد إلى العنق»
«chains»: غل و زنجیری بنام حسد!!!
غل و زنجیری که دست و پای اهل حسادت رو در عمل به نور ولایت میبنده!

الأصفاد [صفد] 
قال اللّه جلّ‌ و عزّ:
مُقَرَّنِينَ‌ فِي اَلْأَصْفٰادِ [إبراهيم: 49]،
و رُوِي عن النبي صلّى اللّه عليه و سلّم أنّه قال:
«إذا دخل شهرُ رمضان صُفِّدت الشياطين».
«صُفِّدَتْ‌» يعني شُدَّت بالأغْلال و أُوثقَتْ‌،
يقال منه: صَفَدْتُ‌ الرحلَ‌ فهو مَصْفود، و صفَّدْتُه فهو مُصفَّد.
و أما أصفَدْته بالألف إصفاداً، فهو أن تُعطِيَه و تَصِلَه، و الاسم من العطيّة: الصَّفَد، و كذلك الوثاق …
قال: و المصدَر من العطيّة: الإصفاد، و من الوَثاق: الصَّفْد و التَّصْفيد.
و يقال للشيء الذي يُوثَق به الإنسان: الصِّفاد، و يكون من نِسْع أو قِدّ …
في قول اللّه جلّ‌ و عزّ:
مُقَرَّنِينَ‌ فِي اَلْأَصْفٰادِ [إبراهيم: 49]، أي: الأغلال، واحدها صَفَد .
و قيل: الصَّفَد: القَيْد، و جمعُه أصفاد.

تهذیب اللغة، جلد 12، صفحه 105

أي القيود و الأغلال التي توثق بها الأرجل.

مجمع البحرين، جلد 3، صفحه 87

الصَّفَدُ: الغُلُّ.

شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، جلد 6، صفحه 3762

الصِّفادُ: حَبْلٌ‌ يُوثَقُ‌ به أو غُلٌّ‌، و هو الصَّفْدُ و الصَّفَدُ، و الجمعُ‌ أصْفادٌ،
المحکم و المحیط الأعظم، جلد 8، صفحه 292
صَفَد: بفتح (ص، ف) زنجيريكه با آن دستها را بگردن مى‌بندند.
(مجمع) على هذا صفد با غلّ‌ يكى است كه غلّ‌ را نيز در نهايه همين طور معنى كرده است.
صفاد بكسر (ص) نيز بمعنى صفد است، جمع آن اصفاد ميباشد.

قاموس قرآن، جلد 4، صفحه 132

اَلصَّفَدُ و اَلصِّفَادُ: الغلُّ‌، و اَلْأَصْفَادُ: الأغلالُ.

مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 486

الصَّفد : الوَثاقُ‌، و الاسم الصَّفادُ .
و الصِّفادُ : حَبْلٌ‌ يُوثَقُ‌ به أَو غُلٌّ‌، و هو الصَّفْد و الصَّفَدُ ، و الجمع الأَصْفادُ

لسان العرب، جلد 3، صفحه 256

قيل: هي الأَغلال، و قيل: القيود، واحدها صَفَد.

لسان العرب، جلد 3، صفحه 256

يقال: صَفَدْتُه بالحديد و في الحديد و صَفَّدْتُه، مخفف و مثقل;
و قيل: الصَّفَد القيد، و جمعها أَصفاد .
الصِّفادُ ما يُوثَقُ‌ به الأَسير من قِدٍّ و قَيْدٍ و غُلٍّ.

لسان العرب، جلد 3، صفحه 256

الصَّفَدُ و الصِّفَاد – كه جمعش – أَصْفَاد – است يعنى: زنجيرها.

ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، جلد 2، صفحه 405

صَفَدَهُ‌ يَصْفِدُهُ‌ صَفْداً أي شده و أوثقه، و كذلك التَّصْفِيدُ.
و الصَّفَدُ: الوثاق.

مجمع البحرين، جلد 3، صفحه 87

«صفد» در معنای ممدوح:
معالم ربانی صاحبان نور آن عطیة ارزشمند آل محمد ع است که به ما کمک می کند تا هوای نفس و شیطان وسوسه کننده را در غل و زنجیر ببندیم «صفد».
[مجرمین – شیاطین – آخرین؟]:
مجرمین و شیاطین و آخرین؟
«صفد» در معنای مذموم:
«مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ» وجه مشترک اعتقادی.
مطالب صاحبان نور دست و پای هر مدعی نور ولایت را جمع می‌کند و همه را به قید و بند می‌کشاند.
« وَ تَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ.
وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ » – أي سخّرنا له‏ آخرين.
مجرم چون از صاحب نورش دل بریده است لذا دست و پایش در عمل به نور ولایت بسته خواهد شد و دیگر نمی تواند از دلخواه بگذرد و قطعا عامل تمام بدبختیهای او همین بریدن «جرم» از صاحبان نور است و این جرم بزرگی است!
این بدبختی هم در دنیا گریبانگیر آنها خواهد شد و هم در آخرت چون از یاد معالم ربانی که به آنها شوق دل کندن از گناه را القاء می نماید ، بی نصیب و بی بهره گشته اند.
همه اسیر محبت نور خود هستند و عطا و کرم این رجال الهی، به گونه‌ای، دست و پای همه را خواهد بست، اما معار حسود چشم دیدن این فضائل زیبای نورانی علمی آنها را ندارد!
این مفهوم واژه «صفد» است که تاثیر معالم ربانی را در غلبه عقل بر هوای نفس دنیای قلب نشان می‌دهد و اخراج و ذبح و ظاهر شدن این علم آل محمد ع از مجرای فیض آنهاست که مشمول حال ما شده تا از شر هر ذی شری به این کهف حصین پناهنده شویم.
پس ما اسیر محبت صاحبان نور هستیم «صفد»!
«صَفَّدْتُهُ‏ بكلامِي‏: إِذا غَلَبْتُهُ»
عقل نور علی نور با علم ماخوذ از صاحبان نور بر هوای نفس غالب می شود و این مفهوم در واژه «صفد» مستتر است.
[حکمت یا حکومت یا هر دو؟!]:
حکمت میخوای یا حکومت؟ مُلک میخوای یا ملکوت؟!
[سلیمان: ملک (حکومت) سلیمان + حکمت سلیمان]:
«بیت واحد»
نور حکمت هرگز از قلب صاحبان نور گرفته نمی‌شود،
اما اینکه سلب حکومت از آل محمد ع تقدیر می‌شود، اسراری دارد که … جای تامل بسیار دارد.
+ «اصول و اسرار»
کسانی که از مظلومیت صاحبان نور، سوء استفاده می‌کنند، این آیه را خوب نگاه کنند!
«وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ يَعْنِي مُقَيَّدِينَ قَدْ شُدَّ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ
وَ هُمُ الَّذِينَ عَصَوْا سُلَيْمَانَ ع حِينَ سَلَبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُلْكَه»
در جای دیگر، این حدیث زیبا را داشتیم که ملک و حکومت با حکمت هر دو در یک بیت واحد که همان بیت آل محمد ع است جمع شده و یهود این دو مولفه را از هم جدا می‌داند و این جدایی را معارین نیز معتقدند و لذا در دوران پس از رسول خدا ص تا قیام قائم عج، تنزیلا حکومت از حکمت جدا شده است! اهل عصیان و گناه از این فرصت، سوء استفاده نموده و خیانت می کنند، تا باشد روزی که حکومت به اهل حکمت برگردد و اهل معصیت تاوان این جرم سنگین خود را بپردازند، ان شاء الله تعالی.
پس در یک مقطعی از زمان، بنا بر اسراری که ما حکمت آن را نمی‌دانیم، ملک و حکومت از آل محمد ع گرفته می‌شود و در اختیار مدعیان ربوبیت قرار می‌گیرد تا با آنها اتمام حجت شود، به اینکه جز اهل بیت ع، هیچ احدی شایسته حکومت نیست و این داستان جدایی حکومت از حکمت از اسرار غامض آل محمد ع است تا دست معارین در ادعای دروغین و زبانی حب آل محمد ع آنها، در دل شرایط برملا شود.
در اصل نباید حکومت از حکمت جدا باشد، اما در دوران لیل، این امر، اتفاق می‌افتد تا سوء استفاده‌گران دستشان رو شود که چه کسی با وجود توانایی بر ارتکاب گناه، با یاد معالم ربانی دل از گناه می‌کند و چه کسانی به ارتکاب معاصی ادامه میدهند.
«فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً»
خداوند برای آل محمد ع حکمت و حکومت (مُلک)، هر دو را با هم در یک بیت اعتقادی قرار داده و این دو از هم جدا ناشدنی است! اما یهود هذه الامة (معارین) این جدایی را عملا می‌پسندند و تداوم می‌دهند.
داستان تکراری جدایی حکومت از حکمت، «مِن بعد رسول الله ص»، تا قیام قائم عج!
همان داستان تکراری اهل معصیت حسودی است که نسبت به سلیمان خود مرتکب اشتباه مرگباری شدند و از این تئوری غلط سلب حکومت از حکمت، سوء استفاده‌ها کردند:
«هُمُ الَّذِينَ عَصَوْا سُلَيْمَانَ ع حِينَ سَلَبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُلْكَه»
و این جرم بزرگی است.
اللغة:
… و الأصفاد جمع الصفد و هو الغل الذي يقرن به اليد إلى العنق
و يجوز أن يكون السلسلة التي يقع بها التقرين
و التقرين جمع الشي‏ء إلى نظيره
و القران الحبل يقرن به شيئان
يقال صفدته بالحديد و أصفدته و صفدته
و منه أصفدته إصفادا إذا أعطيته مالا
و الصفد العطية و هو من الأول لأن العطية تصفد المودة و تقيدها
و الاختبار في الحديد صفدته و في العطية أصفدته
اللغة:
… و الأصفاد جمع صفد و هو الغل و منه يقال للعطاء صفد لأنه يرتبط بشكره.

مشتقات ریشۀ «صفد» در آیات قرآن:

وَ تَرَى الْمُجْرِمينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنينَ فِي الْأَصْفادِ (49)
وَ آخَرينَ مُقَرَّنينَ فِي الْأَصْفادِ (38)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی