دکتر محمد شعبانی راد

حسود بدبخت نگونسار! وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ!

Envious, miserable, wretched!

«تعس» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«اَلتَّعْسُ‌: أن لا ينتعش من العثرة
و أن ينكسر في سفال
»
«التَّعْس: يعنى از لغزش و نگونسارى برنخاستن
و همچنين شكسته شدن و افتادن در ذلّت و پستى
»
«فإذا سقط الساقط فأريد به الانتعاش و الاستقامة قيل لعا له 
و إذا لم يرد ذلك قيل تعسا
هر گاه كسى سقوط كرد و خواستند استقامت و نشاط او را بيان كنند به او گفته مى‌‏شود (لعا له
ولى اگر نخواهند از سقوط او بخوبى ياد كنند مى‌‏گويند: (تعسا)»
[لَعَاً: كلمة تُقال عند العَثْرَة بمعنى: انْتَعِشْ.]
«لَعاً لكَ»: دعاست به معناى خدا تو را از اشتباهى كه دارى در آورد.
«لا لَعاً لكَ»: نفرين است يعنى خدا تو را خير ندهد.

التَّعْسُ [تعس] 
توصیف در آیه
أبو عُبَيد عن أبي عُبَيدة: تَعَسه اللّٰه و أتعسه في باب فَعَلت و أفعلت بمعنى واحد.
و قال شمر – فيما أخبرني عنه أبو بكر الإياديّ‌ -: لا أعرف تَعَسه اللّٰه، و لكن يقال: تَعِس بنفسه و أتعسَه اللّٰه. قال: و قال الفرّاء: يقال: تَعَستَ‌ إذا خاطبت الرجل، فإذا صرت إلى أن تقول: فَعَل قلت: تعِس بكسر العين. قال شمر: و هكذا سمعته في حديث عائشة حين عَثَرت صاحبتها أمّ‌ مِسْطح فقالت: تعِس مِسْطَح. قال: و قال ابن شميل: تَعَسْت كأنه يدعو على صاحبه بالهلاك. قال و قال بعض الكلابيّين: تعَس يتعَس تَعْساً و هو أن يخطىء حُجَّته إن خاصم، و بُغْيَته إن طَلَب و قال: تَعِس فما انتعش، و شِيك فما انتقش، أبو دواد عن النضر قال: تَعَس: هلك، و التَّعْس: الهلاك. ابن الأنباريّ‌: قال أبو العباس معناه في كلامهم: الشرّ. و قيل: التَّعْس: البعد. و قال الرُسْتُمي: التَّعْس: أن يخِرّ على وجهه، و النُكْس أن يخِرّ على رأسه. و التَّعْس أيضاً: الهلاك. و أنشد: و أرماحهم يَنْزَهْنَهُمْ‌ نَهْزَ جُمَّة يقلن لمن أدركن تَعْساً و لا لعا و قال الليث: التَّعْس: ألاَّ ينتعش من عَثْرته، و أن يُنكس في سَفَال. و يدعو الرجل على بعيره الجوادِ إذا عثر فيقول: تَعْساً، فإذا كان غير جَوَاد و لا نجيب فعثَر قال له: لَعاً. و منه قول الأعشى: بذات لَوث عَفَرْنَاةٍ‌ إذا عَثَرتْ‌ فالتَّعْس أدنى لها من أن أقول لَعا و قال أبو إسحاق في قول اللّٰه جل و عز: فَتَعْساً لَهُمْ‌ وَ أَضَلَّ‌ أَعْمٰالَهُمْ‌ [محمد: 8]: يجوز أن يكون نَصْباً على معنى: أتعسهم اللّٰه قال: و التَّعْس في اللغة: الانحطاط‍‌ و العثور.

تهذیب اللغة، جلد 2، صفحه 48

التَّعْس يعنى از لغزش و نگونسارى برنخاستن و همچنين شكسته شدن و افتادن در ذلّت و پستى كه فعلش – تَعِسَ‌، تَعْساً، تَعْسَةً‌ – است.

ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، جلد 1، صفحه 345

التَعْسُ‌: العَثْرُ: و التَّعْسُ‌: أَن لا يَنْتَعِشُ‌ العاثِرُ من عَثْرَتِه و أَن يُنَكَّسَ‌ في سِفال [سَفال]، و قيل: التَّعْسُ‌ الانحطاط‍‌ و العُثُورُ. قال أَبو إِسحاق . . . و التَّعْسُ‌ في اللغة الانحطاط‍‌ و العُثُور . . قال أَبو الهيثم: يقال تَعِسَ‌ فلان يَتْعَسُ‌ إِذا أَتْعَسه اللَّه، و معناه انْكَبَّ‌ فَعَثَرَ [فَعَثِرَ] فسقط‍‌ على يديه و فمه، و معناه أَنه ينكر من مثلها في سمنها و قوَّتها العِثارُ فإِذا عَثِرَت قيل لها: تَعْساً، و لم يقل لها تَعِسَكِ‌ اللَّه، و لكن يدعو عليها بأَن يَكُبَّها اللَّه لمَنْخَرَيْها. و التَّعْسُ‌ أَيضاً: الهلاك; تَعِسَ‌ تَعْساً و تَعَسَ‌ يَتْعَسُ‌ تَعْساً: هلك . . و قيل: التَعْسُ‌ البُعْدُ، و قال الرُّسْتُمي: التَعْسُ‌ أَن يَخِرَّ على وجهه، و النَكْسُ‌ أَن يَخِرَّ على رأْسه; و قال أَبو عمرو بن العلاءِ: تقول العرب: الوَقْسُ‌ يُعْدِي فَتَعَدَّ الوَقْسا، مَنْ‌ يَدْنُ‌ للوَقْسِ‌ يُلاقِ‌ تَعْسا و قال: الوَقْسُ‌ الجرب، و التَّعْسُ‌ الهلاك. و تعدَّ أَي تجنب و تَنَكَّبْ‌ كله سواء، و إِذا خاطب بالدعاء قال: تَعَسْتَ‌، بفتح العين، و إِن دعا على غائب كسرها فقال: تَعِسَ‌ ; قال ابن سيده و هذا من الغرابة بحيث تراه. و قال شمر: سمعته في حديث عائشة، رضي اللَّه عنها: في الإِِفْكِ‌ حين عَثَرَتْ‌ صاحِبَتُها فقالت: تَعِسَ‌ مِسْطَحٌ. قال ابن الأَثير: يقال تَعِسَ‌ يَتْعَسُ‌ إِذا عَثَر و انْكَبَّ‌ لوجهه، و قد تفتح العين، و قال ابن شميل: تَعَسْتَ‌، كأَنه يدعو عليه بالهلاك، و هو تَعِسٌ‌، و تاعِسٌ‌ و جَدٌّ تَعِسٌ‌ منه. و في الدعاء: تَعْساً له أَي أَلزمه اللَّه هلاكاً. و تَعِسَه اللَّه و أَتْعَسَه، فَعَلْتُ‌ و أَفْعَلْتُ‌ بمعنى واحد; قال مُجَمِّعُ‌ بن هلال: تقولُ‌ و قد أَفْرَدْتُها من خَلِيلِها: تَعِسْتَ‌ كما أَتْعَسْتَني يا مُجَمِّعُ‌ قال الأَزهري: قال شمر لا أَعرف تَعِسَه اللَّه و لكن يقال: تَعِس بنفسه و أَتْعَسَه اللَّه. و التَّعْسُ‌: السقوط‍‌ على أَي وجه كان. و قال بعض الكلابيين: تَعِسَ‌ يَتْعَسُ‌ تَعْساً و هو أَن يُخطئ حجته إِن خاصم، و بُغْيَتَه إِن طَلَبَ. يقال: تَعِسَ‌ فما انْتَعَشَ‌ و شِيكَ‌ فلا انْتَقشَ. و في الحديث: تَعِسَ‌ عبد الدينار و عبد الدرهم. ; و هو من ذلك.

لسان العرب، جلد 6، صفحه 32

اَلتَّعْسُ‌: أن لا ينتعش من العثرة و أن ينكسر في سفال، و تَعِسَ‌ تَعْساً و تَعْسَةً.

مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 166

تعس: هلاكت. (قاموس)
در مجمع گفته: آن لغزشى است كه صاحبش قدرت برخاستن ندارد.

قاموس قرآن، جلد 1، صفحه 277

تعس‏:
حسود بدبخت نگونسار! وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ!
از هزار واژه مترادف حسد است.
از هزار واژه متضاد نور الولایة است.
جناب طبرسی در مجمع البیان مفهوم این واژه را زیبا بیان فرموده اند و از این واژه مفهوم متضاد نور ولایت استنباط می شود:
« فإذا سقط الساقط فأريد به الانتعاش و الاستقامة قيل لعا له و إذا لم يرد ذلك قيل تعسا »
نور ولایت میشه شفا البئر انگاری کسی که افتاده یکی هست دستشو بگیره بلندش کنه [لعا له]
+ « ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا … چرا كه خدا سرپرست كسانى است كه ايمان آورده‏‌اند »
اما در واژه [تعسا له] انگاری کسی که افتاده ، هیچ کسی نیست بلندش کنه و دستشو بگیره
« وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى‏ لَهُمْ … ولى كافران را سرپرست [و يارى‏] نيست »
+ « فَلا ناصِرَ لَهُمْ »
و به این میگن «تعس» ، به این شرایط کتاب لغت معادل و ترجمه بدشانسی رو برای واژه تعس آورده! انگاری  کسی نباشه دستشو بگیره ، چقدر بدشانس و بدبخت بوده:
«المَتْعُوس‏: بد بخت، بد شانس»
اینکه همه اش بد بیاری و کسی هم نباشه کمکت کنه.
در ادامه سوره محمد ص که واژه تعس در آیه 8 آمده، در آیه 10 مفهوم تعس بخوبی بیان شده:
[سورة محمد (47): الآيات 11 الى 15]
+ «قبض و بسط»
ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى‏ لَهُمْ (11)  
+ «سلما لرجل»
چرا كه خدا سرپرست كسانى است كه ايمان آورده‏‌اند، ولى كافران را سرپرست [و يارى‏] نيست.
[« مَوْلى – قبض و بسط»]:
+ « اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ‏ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ (بقره 257) »
صاحب نور: «وَلِيُّ» در آیه مفرد آمده: «واحد دهره»، «الطاعه لواحد منا»
لیدرهای سوء: « أَوْلِياؤُهُمُ» در آیه، جمع آمده!
هزار واژه مترادف نور ولایت داریم و هزار واژه متضاد نور ولایت داریم که مترادف حسادت اند.
و این هزار واژه متضاد نور ولایت، مفهوم ضد ولایت دارند (یعنی حسادت)، مثلا دور و بدون حامی و بدون جفت و بدون نور و تنها و بی‌یاور و بدون لیدر و خذلان و …
+ «احساس تنهایی»
اللغة:
التعس الانحطاط و العثار
و الإتعاس و الإزلال و الإدحاض بمعنى و هو العثار الذي لا يستقل صاحبه
فإذا سقط الساقط فأريد به الانتعاش و الاستقامة قيل لعا له و إذا لم يرد ذلك قيل تعسا
قال الأعشى: فالتعس أولى لها من أن أقول لعا
لغات آيات:
فتعسا: تعس بمعنى انحطاط و سقوط است.
و عثار و اتعاس و ازلال و ادحاض به يك معنى است،
و آن عبارت است از سقوطى كه صاحبش استقلال ندارد،
هر گاه كسى سقوط كرد و خواستند استقامت و نشاط او را بيان كنند به او گفته مى‌‏شود (لعا له)،
ولى اگر نخواهند از سقوط او بخوبى ياد كنند مى‌‏گويند: (تعسا)
شاعر عرب اعشى در مذمت كسى كه سقوط كرده است مى‏‌گويد:
(فالتعس اولى لها من ان اقول لعا)
يعنى: (گفتن تعس نسبت به او شايسته‏‌تر است تا آنكه بگويم: لعا).
فَذَمَّهُمُ اللَّهُ وَ مَقَتَهُمْ وَ أَتْعَسَهُمْ
فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ
کسی که به بینش آل محمد ع به عنوان تنها ابزار آرامش قلب و عقل معتقد است « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا » و این اعتقاد به قدری قوی است به او شوق و انگیزه قوی عمل به این اعتقاد را می دهد در واقع با عمل به علوم نورانی خواهان غلبه عقل بر هوای نفس و به عبارت دیگر خواهان غلبه حکومت الله بر شیطان در دنیای قلب خویش می‌باشد و به بیان ما به خدا کمک می‌کند «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ»! «حاجت خدا را بر آورده می‌نماید»، و خداوند هم در واقع او را نصرت می دهد «يَنْصُرْكُمْ» به اینکه بر دشمن خدا یعنی دشمن عقل یعنی هوای نفس غالب گردد و این نصرت را دوام دهد و در این سیر غلبه عقل بر نفس ثابت قدم بماند « وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ » پس دنیای قلب دنیای تقابل دو بینش است ، الله و شیطان = عقل و هوای نفس – لذا به بیانی آنچه از اوصاف خدا که ما بدان حاجت داریم تا مشمول رحمتش بشویم باید عقل واسطه درک و فهم آن شود و این ویژگی را خدا در ما قرار داده است یعنی عقل که در هر کس این یک ظرفیتی دارد و انتظار خداوند نیز از آن شخص همین اندازه ظرفیتش می با شد. پس هر جا در قرآن صحبت از الله است در واقع جناح سیاسی مد نظر است که کاندیدای آن در گرفتن حکومت دل، جناب عقل است و هر جا صحبت از ابلیس نجس است جناح سیاسی مخالف الله است که کاندیدای آنها برای رسیدن به حکومت قلب، هوای نفس است [+ «عقل و هوا»]. این دو نامزد انتخاباتی با هم به مناظره می نشینند و هر کدام ایده ها و نقطه نظرات خود را بیان می کنند و اگر واقعا به حرفهای آنها گوش کنی، عمق اعتقادات خود را از کل هستی بیان می کنند. هوای نفس چون اصلا اعتقادی به آخرت ندارد تمام پیشنهادهای خود برای رسیدن به لذتهای دنیا را پیشنهاد  می کند [که همه‌اش پوچ است]، ولی عقل وصل به نور است و می داند و می بیند که بودن در این سرا برای مدتی موقت است که سریع باید از آن گذر نمود لذا شوق به نور ولایت برای رسیدن به آرامش در او موج می زند و خود را مشغول لذتهای زود گذر پوچ دنیایی نمی کند. اسپانسر عقل جناح سیاسی الله – آل محمد ع – و ملک موکل (فرشتۀ نگهبان) می‌باشند و اسپانسر سیاسی هوای نفس، شیطان و ایادی قدرت جن و انس از اهل اوست . جناح سیاسی عقل ابناء الاخره هستند و جناح سیاسی هوای نفس ابناء الدنیا هستند.
[اهل شک – اهل یقین]
عقل در بدن به منزله سر است و کسی که هوای نفسش غالب بر عقلش شده در واقع به شخصی می ماند که انگاری سر ندارد «مثال مرگ مغزی» و در فعالیتهای نباتی خویش اصلا با سر مشورت نمی کند و رفلکسی عمل می نماید و سر یا همان عقل که نماینده الله است با معالم ربانی تغذیه می شود و در واقع صاحبان نور دهانه ظهور آب گوارای چشمه و قناتی است که از اعماق زمین و دل کوه به سطح زمین راه پیدا کرده و برای ما که روی زمین هستیم دسترسی به منبع زیر زمینی آب ممکن نیست الا از مخرج ظهور آب در سطح زمین که همان کلام مبارک و معالم ربانی صاحبان نور است که کلام علمی آل محمد ع از زبان ایشان به گوش دل ما ارسال می‌شود.
[کسی که هوای نفسش را بر عقلش غالب نمود یعنی شرایط غلبه عقل بر هوای نفس را اختیارا فراهم ننمود، لذا نتیجه غلبه هوای نفس بر عقل چیزی جز تاریکی و زندگی نباتی نیست.]

مشتق ریشه‌ «تعس» در آیات قرآن:

[سورة محمد (۴۷): الآيات ۷ الى ۱۰]
وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ (۸)
و كسانى كه كفر ورزيدند، نگونسارى بر آنان باد؛ و [خدا] اعمالشان را برباد داد .

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی